پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


من و مامان مشکلی نداریم ولی ...


من و مامان مشکلی نداریم ولی ...
او وقتی روی زمین می نشیند و به دیوار تکیه می کند نگاهش را از مادرش که در کنارش نشسته می دزدد. شانزده سال دارد و دانش آموز است. مادرش می گوید که هر روز در خانه جنگ و دعواست. تازه باید مواظب باشد که پدرش هم از دعواها بویی نبرد چون برای دخترش خیلی بد می شود.
چی می خواد بشه، از این که بدتر نمی شه. منو زندونی کردین و تازه ناراحت هم هستید.همه تلفن هایم را کنترل می کنید تازه با دوستای دخترم که حرف می زنم باید به شما حساب پس بدهم که چی می گفتم. هیچ کس اینقدر به بچه هاش سخت نمی گیره که شماها. آخرش منو دق مرگ می کنید."
رنگ مادر قرمز می شود و صدایش می لرزد: "من هر کار بکنم باز هم ناراضی است . پدرش مرد متعصبی است و من باید مواظب باشم؛ اگر ولش کنم دائم پای تلفن و کامپیوتر است. هفته پیش پدرش می خواست به خانه تلفن کند اینقدر تلقن اشغال بود که نگران شد و وسط کارش آمد خانه."
مونا، از خانواده قشر متوسط تهران است. با چادر به مدرسه می رود و از رابطه اش با مادرش ناراضی است و معتقد است که او بیشتر طرف برادرش را دارد. فرایض مذهبی اش را با میل انجام می دهد و معتقد است که آزادی بیشتر را اسلام هم جایز شمرده است.
مادر او معتقد است که دختر بودن برایش محدودیت بیشتری ایجاد می کند و او می باید به آن تن دهد.
در شمال شهر تهران، پونه، ۱۷ ساله، آرایش کاملی دارد؛ لباسی به مد روز بر تن دارد و با تلفن موبایلش بازی می کند.
او حرفش را اینطور آغاز می کند: من و مامان مشکلی نداریم ولی ... مادر ادامه می دهد که ... ولی هر روز با هم دعوا داریم.
مادر ادامه می دهد: مسئله سر این نیست که به من به دخترم اعتماد ندارم. مشکل جامعه است که خیلی بد شده. به هیچکس نمی شود اعتماد کرد. وقتی او پایش را از در خانه بیرون می گذارد دیگر همه چیز می تواند اتفاق بیفتد. به علاوه ما در ایران زندگی می کنیم و چه بخواهیم و چه نخواهیم مردم به کار هم دخالت می کنند. من جوانی را نفی نمی کنم اما اینجا بی قانونی است و مردم به هم بی اعتماد هستند. هر وقت که بیرون می رود که ما همراهش نیستیم همه اش نگرانم. مشکل ما با بچه ها مشکلاتی است که ناشی از ناامنی اجتماعی است. بچه ها به دلیل جوانی و بی تجربگی این چیزها را متوجه نیستند و همه را از چشم ما می بینند.
پونه ، جوری که انگار حوصله اش تمام شده باشد می گوید: اینجوری ها هم نیست. شما تازه اجازه نمی دهید ما در خانه هم آزادی داشته باشیم. وقتی در خانه هم میهمانی بگیرم شما می خواهید باشید. همه اش هم می گوئید خوب چه اشکالی دارد.هروقت بیرون می روم صد دفعه تلفن می کنید. تنها چیزی که با میل برایم خریدید همین موبایل بود آنهم برای اینکه کنترلم کنید. تازه خدا نکند که من یک وقتی اسم دوست پسر بیاورم دیگر واویلا می شود.
در رابطه با مشکلات مادران و دختران در ایران ۵ مادر که دخترانی بین ۱۳ تا ۱۹ سال داشتند عمدتا شرایط اجتماعی، ناامنی و سنت ها را از دلایل سخت گیری به دخترانشان ذکر کردند.
دختران این مادران، موضوع را بیشتر شخصی و به سخت گیری غیر ضروری مادرانشان نسبت می دادند.
● مشکلات متفاوت، نکته های مشترک
در رابطه با مشکلات مادران با دخترانشان در خارج از کشور ۲ نمونه در آلمان مورد پرسش قرار گرفتند.
یکی از آنها خانواده ای است که مدت ۲ سال است در آلمان بسر می برند و متقاضی پناهندگی هستند و دیگر خانواده مهاجری که دخترشان متولد آلمان است.
نمونه اول، نیکو ، ۱۵ سال دارد. او از رابطه اش با مادرش راضی است و به او حق می دهد که به دلیل عدم آشنائی با محیط سخت گیری هائی را اعمال کند اما امیدوار است با گذشت زمان و اینکه مادرش باور کند که اینجا ایران نیست و جوانان آزادی های بیشتری دارند او هم بتواند آزادتر عمل کند.
مادرش نظری متفاوت دارد: راستش را بخواهید با اینکه آمدن ما برا ی این بود که بچه ها وضعیت بهتری پیدا کنند بعضی وقت ها از دیدن آزادی جوانها در اینجا و زندگی خانواده های ایرانی در اینجا نگران می شوم و پیش خود فکر می کنم که آیا آوردن دخترم به اینجا کار درستی بوده؟ به هرحال امیدوارم او خود شرائط را درک کند و با توجه به فرهنگ ایرانی و خانوادگی ما رفتار کند.
در خانواده های مهاجر ایرانی که مدت نسبتا طولانی در آلمان بسر می برند مشکلات با دختران الزاما از نوع دیگری نیست.
تاکید بر فرهنگ ایرانی و تفاوت آن با فرهنگ اروپائی دلیلی برای برخوردی از نوع دیگر با دختران محسوب می شود.
بهارک، در آلمان بدنیا آمده، ۱۴ سال دارد و از سخت گیری های مادرش ناراحت است: هر کاری من می کنم بد است. لباس پوشیدنم اشتباه است. دوستانم بد هستند. حتما باید زود خانه باشم. زیاد با تلفن حرف می زنم. بی خودی با دوستانم چت می کنم. خلاصه همه اش مامان خانم به من غر می زند.
مادر دفاع می کند: اینجوری هم نیست . من اجازه ندارم بگویم بالای چشم خانم ابروست. قهر می کند. من می دانم که در سن بلوغ است و حساس است ولی دلیل نمی شود که پدر ما را در بیاورد.عجیب و غریب لباس می پوشد. رفتارش با دوستان ما درست نیست. همه اش توی اتاقش است. دست به سیاه و سفید هم نمی زند. انگار آمده هتل. بعضی وقتها فکر می کنم خوش بحال آنها که در ایران دختر دارند، راحت تر هستند. اینجا تا که حرف می زنی قانون و اداره جوانان را به رخ آدم می کشند.
به نظر می رسد مشکلات این گروه از مادران و دختران ایرانی که در ایران و آلمان مورد سوال قرار گرفتند با وجود تفاوت هایش (که به شرایط اجتماعی بر می گردد)، نکته های مشترکی دارد. شاید یکی از دلایل آن این باشد که مادران مهاجر همچنان فرهنگ ایرانی را در محیطی غیر ایرانی دنبال می کنند.
ناهید کشاورز