سه شنبه, ۱۸ دی, ۱۴۰۳ / 7 January, 2025
مجله ویستا
شواهد اصالت وجود
درباره حقیقت هستی سخن از حد و رسم منطقی نمیتوان به میان آورد ولی گزاف نیست اگر گفته شود حقیقت هستی جز عینیت و تحقق چیز دیگری نیست و اگر چنین است چگونه میتوان گفتحقیقت هستی عینیت و تحقق ندارد؟ معنی تحقق وجود این است كه هستی اعم از این كه واجب الوجود باشد یا ممكن الوجود در عینیت و تحقق خود به غیر وجود نیازمند نیست در حالیكه ماهیات بدون وجود تحققپذیر نبوده و نمیتوان از هستی آنها سخن به میان آورد.
باید توجه داشت كه امكان در باب وجود با آنچه امكان در باب ماهیات خوانده میشود تفاوت اساسی داشته و نباید میان آنها خلط و اشتباه كرد. امكان در باب وجود به معنی ربط و تعلق بوده و این ربط و تعلق كه عین هستی و تحقق ممكن الوجود را تشكیل میدهد به هیچ وجه با ضرورت ذاتی آن منافات ندارد.
كسانی كه با مسائل منطقی آشنائی دارند به خوبی میدانند كه در قضیه ضروریه ذاتیه یك قید همواره معتبر شناخته میشود كه آن قید جز دوام وجود موضوع چیز دیگری نیستبه عبارت دیگر وقتی گفته میشود انسان بالضروره ناطق است معنی منطقی آن این است كه مادام انسان موجود است ناطق بودن نیز برای او ضرورت ذاتی دارد پرواضح است كه ضروری بودن ناطق برای انسان بطور ذاتی هرگز منافی این نیست كه وجود ناطق از آن جهت كه وجود است عین ربط و فقر و تعلق به حق بوده باشد به این ترتیب امكان در باب وجود كه در اصطلاح صدرالمتالهین امكان فقری خوانده میشود عین ربط و فقر و تعلق بوده و این خود نحوهای از وجود و یك سنخ از هستی بشمار میآید به عبارت دیگر میتوان گفت ربط محض و تعلق صرف نحوی از وجود است و نمیتوان آن را یك امر اعتباری و انتزاعی بشمار آورد و از اینجا میتوان دریافت كه قول به اصالت وجود به واجب الوجود بالذات تبارك و تعالی اختصاص نداشته و هرجا كه پای وجود در میان است این قول نیز میتواند صادق باشد به این نكته نیز باید توجه داشت كه وجود خاص هرگز بدون ماهیت نبوده و ماهیات با وجودهای خاص خود به حسب مقام واقع چه در عالم عین و چه در عالم ذهن متحد و یگانه شناخته میشوند ولی این مسئله نیز مسلم است كه مفهوم ماهیت در اعتبار عقل و ادراك غیر از مفهوم وجود بشمار میآید به این ترتیب وجود و ماهیت همواره با یكدیگر متحد و یگانه بوده و اتحاد میان آنها از نوع اتحاد میان یك امر عینی خارجی با یك مفهوم اعتباری انتزاعی خواهد بود البته در این اتحاد و یگانگی هر یك از وجود و ماهیتبه وجهی بر دیگری تقدم دارد.
تقدم وجود و ماهیتبر یكدیگر هرگز بمعنی تاثیر یكی از آنها بر دیگری نیست تاثیر ماهیت در وجود معنی محصل و معقولی ندارد زیرا اگر ماهیت در وجود تاثیر داشته باشد باید قبل از وجود خود موجود شده باشد وا ین امر با نصروره باطل است تاثیر وجود در ماهیت نیز نمیتواند مقبول واقع شود زیرا ماهیت مجعول نیست و نسبت آن نیز با وجود و عدم در حد ذات یكسان است.
به این ترتیب وقتی از تقدم وجود بر ماهیتسخن گفته میشود منظور این است كه وجود در تحقق و عینیت اصل بوده و ماهیت تابع آن بشمار میآید ولی هنگامی كه از تقدم ماهیتبر وجود سخن به میان میآید منظور این است كه عقل میتواند صرف نظر از هرگونه وجود خارجی یا ذهنی به ملاحظه و اعتبار ماهیت پردازد و در این ملاحظه و اعتبار وجود را حمل بر آن نماید.
البته باید توجه داشت كه حمل وجود بر ماهیت هرگز بمعنی این نیست كه وجود در تحقق خود تابع ماهیتشناخته میشود زیرا همانگونه كه یادآور شدیم تحقق و عینیت از آن وجود است و هر چیز دیگری تنها بواسطه وجود میتواند به مرحله تحقق و عینیت قدم گذارد .
از اینجا میتوان دریافت كه قضایای فلسفی در فلسفه صدرالمتالهین برخلاف آنچه در ظاهر مشاهده میشود مقلوب است و معنی این كه گفته میشود مثلا عقل موجود است، نفس موجود است و هكذا به این صورت خواهد بود كه موجود از آن جهت كه موجود استبه تعین عقل و نفس تیعنی میگردد به عبارت دیگر میتوان گفت در فلسفه صدرالمتالهین موضوع واقعی وجود یا موجود بماهو موجود است كه از عوارض ذاتی آن بحث و گفتگو بعمل میآید البته موضوع هر یك از علوم با موضوعات مسائلی كه در آن علم مورد بررسی قرار میگیرد تفاوت دارد ولی در عین حال بین موضوع علم و موضوعات مسائل آن نوعی اتحاد بر قرار است كه این اتحاد را میتوان از نوع اتحا میان كلی طبیعی و افراد آن بشمار آورد.
با توجه به آنچه در اینجا ذكر شد به روشنی معلوم میشود كه اگر در ظاهر و به حسب مقام تصور، وجود عارض بر ماهیت میگردد در واقع و به حسب نفس الامر ماهیات عارض وجود بوده و موجودات ماهوی از شواهد اصالت وجود تعینات و تجلیات وجود بشمار میآیند عارف روشن ضمیر به همین مسئله اشاره كرده آنجا كه میگوید: من و تو عارض ذات وجودیم مشبكهای مشكات شهودیم .
توجه به آنچه در اینجا ذكر شد نشان میدهد كه تحقق و عینیت از آن وجود است و هر چیز دیگر اعم از این كه در ذهن باشد یا در خارج به بركت وجود تحقق میپذیرد.
به این ترتیب وجود از هر چیز دیگری برای این كه تحقق و عینیت داشته باشد شایستهتر و سزاوارتر است توجه و دقت در مثال بیاض و ابیض میتواند به این مسئله روشنائی بیشتری به بخشد بسیاری از چیزها را می شناسیم كه چون دارای رنگ بیاض هستند ابیض شناخته میشوند البته خود حقیقتبیاض نیز بدون تردید ابیض بشمار میآید ولی حقیقت این است كه بیاض به ابیض بودن از هر چیز دیگری كه ابیض شناخته میشود شایستهتر و سزاوارتر است. این سخن در مورد مضاف حقیقی و مضاف مشهوری نیز صادق است تردیدی نیست كه مضاف مشهوری بواسطه مضاف حقیقی مضاف شناخته میشود بنابراین مضاف حقیقی به مضاف بودن شایستهتر و سزاوارتر خواهد بود در این مورد مثالهای دیگری نیز هست كه ما از ذكر آنها در اینجا خود داری میكنیم.
بنظر میرسد برخی اهل تحقیق كه ذات را در مشتق ماخود نمیدانند به همین نكته توجه داشتهاند و البته سخن آنان نیز در این باب بحكم و معتبر است اگر كسی به درستی در هستی به تامل پردازد به روشنی در مییابد كه برای برخی اشخاص مسئله نزاع و كشمكش میان طرفداران اصالت وجود و مخالفان آنان به درستی مطرح نشده و تحریر محل نزاع در این باب به وضوح و روشنی انجام نپذیرفتهاست.
كسانی كه قبل از ورود در این مبحثبه تحریر محل نزاع پرداخته و جایگاه اختلاف میان دو طرف مسئله را به وضع روشن میكنند به نظریه بدیهی بودن اصالت وجود نزدیك میشوند.
البته كسانی نیز هستند كه قول به اصالت وجود را به هیچ وجه بدیهی نمیدانند و برای اثبات آن به اقامه برهان میپردازند. این اختلاف و دو گانگی در مورد مسئله اثبات واجب نیز قابل مشاهده بدیهی و ضروری است و به اقامه برهان نیازی دیده نمیشود.
گروهی دیگر به عكس گروه اول اعتقاد دارند كه وجود واجب یك امر نظری است و برای اثبات آن باید به استدلال توسل جوئیم.
صدرالمتالهین كه قهرمان مسئله اصالت وجود شناخته میشود برای اثبات اصالت وجود به برهان و استدلال توسل جسته و به وضوح و بداهت آن اكتفا نكرده است او مشعر سوم از كتاب «المشاعر »خود را به این بحث اختصاص داده و برای اثبات اصالت وجود به هشت طریق استدلال كرده است البته او كلمه برهان یا اصطلاح قیاس و استدلال را در اینجا بكار نبرده و سخنان خود را تحت عنوان شواهد سامان داده است ما در اینجا به ذكر این شواهد میپردازیم نا معلوم شود كه این فیلسوف تباله بر چه اساس و میزانی مسئله اصالت وجود را پایه تفكر و مبنای اندیشه خویش ساخته است.
▪ شاهد اول
حقیقت هر شیئی هستی آن شیئی است و بواسطه هستی آثار و احكام هر شیئی بر آن مترتب میگردد بنابراین، هستی، برای این كه حقیقتشناخته شود از هر امر دیگری شایستهتر است زیرا هر امر دیگری تنها به واسطه هستی در زمره حقایق قرار میگیرد.
به این ترتیب اگر بگوئیم هستی حقیقت همه حقایق استسخنی به گزاف نگفتهایم به عبارت دیگر میتوان گفت كه هستی در «حقیقتبودن» خود به حقیقت دیگری نیازمند نیستبلكه به خودی خود عالم عین و خارج را تشكیل میدهد در حالیكه غیر هستی یعنی ماهیات تنها به واسطه هستی در عالم عین و خارج تحقق میپذیرند.
▪ شاهد دوم
در این مطلب تردیدی نیست كه جهان خارج و عالم ذهن طرف موجودات شناخته نمیشوند. وقتی گفته میشود كه فلان شیئی در جهان خارج یا در عالم ذهنی موجود است منظور این نیست كه جهان خارج با عالم ذهن ظرف یا محلی است كه آن موجود در این ظرف استقرار یافته استبلكه مقصود از وجود داشتن چیزی در خارج این است كه آن چیز دارای نوعی هستی است كه آثار و احكامش بر آن مترتب شده است و هنگامی كه گفته میشود فلان شیئی در ذهن موجود است منظور این است كه آثار و احكام خارجی آن موجود، بر آن مترتب نمیگردد.
با توجه به آنچه ذكر شد میتوان ادعا كرد كه اگر آنچه در خارج اصیل و متحقق است جز ماهیت چیز دیگری نباشد لازمه آن این خواهد بود كه بین وجود ذهنی و وجود خارجی هیچ گونه تفاوت و دو گانگی تحقق نپذیرد در حالیكه این امر بالضروره باطل است زیرا ماهیت چه بسا در ذهن تحقق میپذیرد ولی در جهان خارج موجود نیست.
▪ شاهد سوم
اگر موجودیت و تحقق اشیاء تنها به ماهیات آنها باشد و نه به امر دیگر مستلزم این خواهد بود كه حمل برخی ماهیاتپذیر نباشد زیرا در حمل، دو مفهوم متغایر و متفاوت در وجود با یكدیگر اتحاد پیدا میكنند و حكم نیز بر همین نوع از اتحاد اشعار دارد به عبارت دیگر میتوان گفتحمل شیئی بر شیئی دیگر اشعار دارد به عبارت دیگر میتوان فتحمل شیئی بر شیئی دیگر بدین معنی است كه آن دو شیئی در وجود با یكدیگر متحدند و در مفهوم و ماهیت غیر یكدیگرند. تردیدی نمیتوان داشت كه آنچه مناط و ملاك غیریت است غیر از آن چیزی است كه ملاك اتحاد و یگانگی شناخته میشود حكما نیز آنجا كه گفتهاند: حمل همواره مقتضی اتحاد در وجود خارجی و غیریت در ذهن است. به همین نكته اشاره كردهاند اكنون اگر وجود چیزی جز ماهیت نباشد مستلزم این خواهد بود كه در حمل بین ملاك اتحاد و ملاك غیریت هیچ گونه تفاوتی تحقق نپذیرد و چون این امر باطل شناخته میشود ملزوم آن نیز باطل خواهد بود آشكار است كه صحتحمل همواره به نوعی وحدت و نوعی از غیریت وابسته است زیرا در وحدت محض حمل تحقق نمیپذیرد و در كثرت محض نیز حائی برای تحقق حمل وجود ندارد بنابراین اگر وجود امری انتزاعی شناخته شود ناچار در وحدت و كثرت خود تابع آنگونه از معانی و ماهیاتی خواهد بود كه با آنها اضافه و نسبت پیدا میكند و هنگامی كه وجود در وحدت و كثرت خود تابع ماهیات شناخته شود حمل شایع و متعارف صورت نمیپذیرد و آنچه بعنوان حمل مطرح میگردد جز حمل اولی ذاتی چیز دیگری نخواهد بود.▪ شاهد چهارم
در مقابل كسانی كه وجود را امری انتزاعی میدانند گفته میشود كه اگر وجود، موجود و متحقق نباشد هیچ یك از اشیاء موجود نخواهد بود و چون موجود نبودن اشیاء بالضروره باطل است موجود و متحقق نبودن وجود نیز باطل خواهد بود. بیان ملازمه به این ترتیب است كه گفته میشود: هرگاه ماهیت در حد ذات و مجرد از وجود لحاظ شود، ناچار معدوم خواهد بود و چنانكه صرف نظر از وجود و عدم مورد نظر قرار گیرد نه موجود خواهد بود و نه معدوم. اما اگر وجود به حسب ذات خود موجود و متحقق نباشد به هیچ وجه نمیتوان از وجود یا ماهیتیكی را بر دیگری حمل كرد زیرا ثبوت چیزی بر چیز دیگر و همچنین منضم ساختن یك شیئی به شیئی دیگر مستلزم یا فرع بر این است كه «مثبت له» وجود داشته باشد. اكنون با توجه به این كه ماهیت در حد ذات خود موجود نیست اگر وجود نیز در حد ذات خود موجود و متحقق نباشد چگونه میتوان از تحقق موجودات سخن به میان آورد؟ كسی كه از وجدان سالم برخوردار باشد به روشنی میداند كه اگر ماهیتیكی از سه حالت اتحاد یا معروض بودن و یا عارض بودن نسبتبه وجود را نداشته باشد به هیچ وجه نمیتوان آن را موجود بشمار آورد زیرا منضم ساختن یك امر معدوم به معدوم دیگر نیست چنانكه منظم ساختن یك مفهوم به مفهوم دیگر بدون این كه حداقل یكی از آنها وجود داشته باشد یا هر دو عارض یك امر سوم شده باشند معنی صبح و قابل ملاحظه ئی ندارد.
باید توجه داشت كه در نظر صدرالمتالهین ماهیتبا وجود اتحاد پیدا میكند ولی در نظر حكمای مشائی بنا بر قول مشهور ماهیت معروض وجود داشته البته برخی از صوفیه به عكس حكمای مشائی ماهیت را عارض بر وجود میشناسند. در هر یك از اقوال سه گانه این فرض مسلم گرفته شده است كه ماهیت در پرتو نور وجود تحقق مییابد.
در اینجا موجود بودن هرچیز تنها از طریق انتساب به واجب الوجوب وجود برای ماهیت همان فرزند بودن برای فرزندان نیست زیرا اتصال ماهیتبه وجود جز تحقق وجود ماهیت چیز دیگری بواسطه نوعی نسبت است كه با یك شخص بعنوان پدر حاصل میشود ولی آنچه ماهیات از طریق نسبتخود شان با واجب الوجود كسب میكنند همان چیزی است كه وجود و تحقق آن را تشكیل میدهد.
▪ شاهد پنجم
اگر وجود صورت عینی و تحقق خارجی نداشته باشد در هیچ یك از انواع، جزئی حقیقی تحقق نمیپذیرد و در واقع شخص برای نوع بی معنی و بی وجه خواهد بود. زیرا ماهیت از آن جهت كه فقط ماهیت است از اشتراك میان افراد كثیر و همچنین از عروض كلیتبر آن در عالم ذهن امتناع ندارد منضم ساختن مفاهیم كثیر و متعدد به یك ماهیت نمیتواند آن را از اشتراك میان افراد كثیر خارج سازد به عبارت دیگر میتوان گفت تخصیص یك كلی به كلی دیگر اگر چه شمار آنها به هزار كلی بالغ گردد موجب تشخص نمیشود. به این ترتیب برای این كه شخص تحقق یابد به چیزی نیاز است كه خود به حسب ذات متشخص باشد و كثرت وقوع آن قابل نصور نباشد آنچه از این ویژگی برخوردار است جز وجود چیز دیگری نیست اكنون اگر در افراد یك نوع وجود تحقق نداشته باشد هیچ یك از آن افراد در جهان خارج به ظهور نخواهد رسید و این امر خلاف فرض است. كسی نمیتواند ادعا كند كه تشخص افراد از طریق اضافه به تشخص حق تبارك و تعالی حاصل میگردد زیرا اضافه یك شیئی به شیئی دیگر پس از حصول تشخص امكانپذیر میگردد. از این نكته نیز نباید غافل بود كه اضافه از آن جهت كه اضافه استیك امر عقلی و كلی بشمار میآید. در این مسئله نیز تردید نیست كه انصمام یك كلی به كلی دیگر موجب تشخص نمیگردد. به این ترتیب تشخص افراد یك نوع از طریق توسل به معنی اضافه قابل توجیه نخواهد بود. البته این سخن تنها هنگامی میتواند درستباشد. كه اضافه بعنوان یك مفهوم یا یك مقوله مطرح گردد. اما آنجا كه از اضافه اشرافیه سخن به میان میآید حضور و شهود ملاك و مناط امور است و از علوم حضولی و طبقه بندی مقولات و مفاهیم كاری ساخته نیست.
▪ شاهد ششم
برای این كه معنی اتصاف ماهیتبه وجود و نحوه عروض هستی بر ماهیت معلوم شود بررسی معنی عروض و بیان اقسام آن ضروری مینماید. حكما عارض را بر دو قسم دانستهاند: عراض وجود و عارض ماهیت عارض شدن مثلا سفیدی بر یك جسم و علو بالائی بر آسمان در خارج، از مصادیق قسم اول شناخته میشود ولی عروض فصل بر جنس و تشخص بر نوع از مصادیق قسم دوم بشمار میآید.
محققان اهل حكمتبر این عقیدهاند كه اتصاف ماهیتبه وجود و عروض هستی بر ماهیتیك اتصاف خارجی و عروض حلولی نیستبلكه این اتصاف یك اتصاف عقلی است كه از طریق تحلیل عقلانی میتوان به عروض وجود بر ماهیت راه یافت.
كسانی كه با مسائل فلسفی آشنائی دارند به خوبی میدانند كه در عروض تحلیلی نمیتوان برای معروض مرتبهای از تحصل وجودی را در نظر گرفت كه از عارض خود جدا و عاری بوده باشد مثلا وقتی گفته یم شود فصل عارض بر جنس میگردد منظور این نیست كه جنس در خارج یا ذهن از نوعی تحصل وجودی بدون فصل بر خوردار است و سپس معروض فصل واقع میشود بلكه معنای معروض بودن جنس نیست و تنها میتوان آن را لاحق به معنی جنس دانست ابن سخن منافی این نیست كه جنس با فصل خود از جهت وجود متحد بوده باشد.
با توجه به آنچه ذكر شد میتوان گفت در باب عارض ماهیت عروض به حسب تحلیل به هیچ وجه با اتحاد در مقام وجود منافات ندارد و این همان چیزی است كه در باب ارتباط میان وجود و ماهیت مطرح است و عروض وجود بر ماهیت هرگز به معنی این نیست كه آنها با یكدیگر متحد و یگانه نیستند.
از آنچه گذشت این نتیجه بدست میآید كه وجود در عالم عین، متحقق و متحصل است زیرا اگر وجود در عالم عین تحقق نداشته باشد عروض آن بر ماهیت از نوع عروض تحلیلی نخواهد بود. وقتی عروض وجود بر ماهیت تحلیلی نباشد ناچار باید در زمره اموری قرار گیرد كه از ماهیات ثابت و متحقق انتزاع میشود و بر آنها حمل میگردد. این امر اگر چه در نظر قائلان به اصالت وجود نا مقبول و غیر موجه است ولی طرفداران اصالت ماهیتبه انتزاعی بودن معنی وجود فتوا دادهاند و آن را سخت موجه و قابل قبول میدانند.
صدرالمتالهین نیز پس از تقریر و بیان شاهد ششم مخاطب خود را به تامل دعوت كرده استبنظر میرسد كه دعوت به تامل در مفاد شاهد ششم به این منظور صورت گرفته است كه طرفداران اصالت ماهیت میتوانند در آن مناقشه و گفتگو نمایند.
▪ شاهد هفتم
حكمای اسلامی در باب وجود اعراض بگونهای سخن گفتهاند كه میتوان آن را از شواهد اصالت وجود بشمار آورد در نظر این بزرگان مقوله عرض بگونهای است كه وجود آن «فی نفسه» جز وجودش برای موضوع چیز دیگری نیست. معنی این سخن آن است كه وجود عرض در حد ذات همان چیزی است كه حلول در موضوع خود را تشكیل میدهد.
تردیدی نمیتوان كه حلول عرض در موضوع خود یك امر عینی و خارجی زائد بر ماهیتبشمار میآید. این مسئله نیز مسلم است كه موضوع عرض داخل در ماهیت و حد آن نیستبلكه در وجود آن- كه چیزی جز نفس عرضیت و حلول در موضوع نیست- داخل استبه همین سبب است كه حكما در كتاب برهان گفتهاند كه در حد اعراض موضوع همواره اخذ شده است.
بزرگان حكمت این نكته را نیز یادآور شدهاند كه اخذ موضوع در حد و تعریف اعراض از جمله موارد زیادت حد بر محدود شناخته میشود. حكما در مقام توضیح زیادت حد بر محدود غالبا به ذكر مثال توسل جسته و گفتهاند اخذ دایره در تعریف قوس و ذكر بنا در تعریف بنا از موارد بارز زیادت حد بر محدود شمرده میشود قوس بعنوان «قطعهای از دایره» تعریف شده است و تردیدی نیست كه كلمه دایره در این تعریف نمونهای از زیادت حد بر محدود بشمار میآید.
با توجه به آنچه ذكر شد میتوان گفت عرضیت عرض چیزی است كه حلول در موضوع خود را تشكیل میدهد و وجودش نیز بر ماهیتش زائد استبه همین سبب وجود اعراض تحت عنوان «وجود فی نفسه لغیره» مورد شناسائی قرار میگیرد بر خلاف وجود رابط كه جز «وجود لغیره» چیز دیگری نیست وجود رابط بگونهای است كه هرگاه به استقلال ملاحظه شود. از حقیقتخود عاری میگردد. ولی وجود عرض وجود «فی نفسه» است كه چون متقوم به خود نیست و حال در موضوع است «لغیره» شناخته میشود.
به این ترتیب اگر ادعا كنیم كه وجود عرض در عین «فی نفسه» بودن عین حلول حلول در موضوع خود استسخنی به گزاف نگفتهایم. انتقال عرض نیز به این دلیل ممتنع شناخته میشود كه عرض در وجود خود مستقل نیست و انتقال، همواره فرع بر استقلال در وجود است.
خلاصه كلام در این باب این است كه موضوع در عین این كه خارج از ماهیت عرض شناخته میشود در وجود آن دخیل نیستبه همین سبب مثلا حلول سیاهی در جسم كه یك امر خارجی است غیر از ماهیت آن بشمار میآید به عبارت دیگر میتوان گفت مقوله عرض در عین این كه از جهت وجود «لغیره» است و غیر مستقل شناخته میشود.
با توجه به این مقدمات اگر وجود یك امر واقعی و عینی نباشد و تنها بعنوان یك امر انتزاعی و اعتباری مطرح شود مستلزم این خواهد بود كه وجود سیاهی همان معنی سیاهی باشد نه حلول در جسم كه اساس معنی سیاهی بشمار میآید.
به سخن دیگر میتوان گفت اگر وجود یك امر عینی و خارجی نباشد لازمه آن این است كه در باب اعراض تفكیك وجود از ماهیت منتفی گردد. در حالیكه تفكیك وجود از ماهیت در باب اعراض پذیرفته شده است و هرگاه در باب اعراض این امر پذیرفته شود در باب جواهر نیز وضع به همین منوال خواهد بود زیرا جواهر همواره مورد احتیاج اعراض بودهاند و چیزی كه «محتاج اولیه» باشد نیرومندتر از محتاج است. بر همین اساس میتوان ادعا كرد آنجا كه وجود عرض یك امر انتزاعی و اعتباری نباشد وجود جواهر نیز به طریق اولی انتزاعی و اعتباری نخواهد بود.
▪ شاهد هشتم
آنچه در این شاهد مطرح شده از جمله اموری است كه به مسئله اصالت وجود وضوح میبخشد و فضای آن را روشنتر میگرداند.
تردیدی كه نیست كه برخی از امور دارای شدت و ضعف هستند و در استحاله و اشتداد، مراتب مختلف و متفاوت را طی میكنند. آنچه اشتداد كیفی میپذیرد ناچار دارای حركت است و حركتیك امر ممتد و متصل بشمار میآید این مسئله نیز مسلم است كه در یك امر متصل حدود غیر متناهی و بی پایان قابل فرض است و هر یك از این حدود نیز یك ماهیت نوعی بشمار میآید اكنون اگر وجود یك امر اعتباری و انتزاعی شناخته شود نا چار در وحدت و كثرت تابع ماهیات خواهد بود به این نكته نیز باید توجه داشت كه در امور اشتدادی ماهیات نوعی غیر متناهیند و حد یقین نمیتوان برای آنها در نظر گرفت.
لازمه این سخن آن است كه انواع نا متناهی بالفعل محصور بین دو حد مبدء و منتها قرار گرفته باشد و این امر بالضروره ممتنع است.
به این ترتیب كسانی كه وجود را امری انتزاعی و اعتباری بشمار میآورند با اشكال عقلی روبرو خواهند شد ولی اعتقاد به اصالت وجود با این اشكال روبرو نیست زیرا بر مبنای این اندیشه همه ماهیات نوعی، دارای وجود واحدند و از یك صورت اتصالی برخوردارند به بیان دیگر در نظریه اصالت وجود، هستی همانند یك رشته محكم همه امور متفرق و متباین را منظم میسازد و از گسستگی آنها آسیب نمیپذیرد تردیدی نمیتوان داشت كه در یك وحدت اتصالی حدود و ماهیاتی كه در آن قرض میشود بالقوه است و حدود بالقوه نا متناهی به هیچ وجه با وحدت اتصالی ناسازگاری ندارند در یك واحد متصل همواره وحدت بالفعل است و كثرت بالقوه و روشن است كه وحدت بالفعل به هیچ وجه كثرت بالقوه را نفی نمیكند. (۱)
آنچه در اینجا ذكر شد مهمترین براهین و شواهدی است كه صدر المتالهین برای اثبات اصل اصالت وجود اقامه كرده همه آنها را در كتاب «المشاعر» خود گرد آورده است این فیلسوف بزرگ در سایر آثار خود نیز از این براهین استفاده كرده ولی در هر یك از این آثار به حسب مناسبت مقام، برای برخی از این شواهد اهمیتبیشتری قائل شده است او در رساله «المظاهر (۲) الالهیه» تنها به شاهد اول اشاره كرده و میگوید:
« هر چیزی كه در عالم عینی یا در عالم ذهن تحقق پذیرد بواسطه وجود تحقق میپذیرد در این صورت چگونه میتوان هستی را یك امر اعتباری بشمار آورد؟»حاج ملا هادی سبزواری نیز در بسیاری از آثار خود به این شواهد نظر داشته و در كتاب مشهور شرح منظومه به صورت شش برهان برای اثبات اصالت وجود از آنها سخن گفته است در اسلوب سخن سبزواری با آنچه ما در اینجا ذكر كردیم اندكی تفاوت دیده میشود. ولی آنچه سبزواری در این باب آورده در واقع همان مطالبی است كه در كتاب «المشاعر» صدرالمتالهین گرد آمده است.
باید توجه داشت كه آنچه فیلسوف شیراز در این باب ابراز داشته دارای اهمیتبسیار بوده و اگر كسی به درستی در آن تامل كند اساس فكر و اندیشه او دگرگون خواهد شد مراجعه به تاریخ فكر و فلسفه نشان میدهد كه بسیاری از اندیشمندان امور متعین و ماهیات را بعنوان حقایق عینی و خارجی میپذیرد ولی آنچه این امور متعین و ماهیات به آن تحقق پیدا میكند در نظر آنان بعنوان یك امر اعتباری مطرح میشود به عبارت دیگر میتوان گفت در نظر این اشخاص وجود یك امر انتزاعی است كه بعنوان معقول ثانی مطرح میشود ولی ماهیات متعین بعنوان امور واقعی و حقیقی مورد توجه قرار میگیرند آنچه در خارج منشاء اثر است انسان یا هر ماهیت موجود دیگری است كه زندگی میكند اما آنچه انسان یا هر موجود دیگری به آن منشاء اثر واقع میشود غالبا مورد غفلت قرار میگیرد. غفلت از وجود یك پدیده نادر و اتفاقی نیست و در بسیاری اوقات در میان انبوهی از مردم رواح و شیوع دارد. اگر كسی ادعا كند كه توجه به اصالت ماهیت و فراموشی كردن هستی، نوعی ساده اندیشی و سطحی نگری است كه به تن آسانی انسان مربوط میگردد سخنی بگزاف نگفته استبرخی از حكما معتقدند این نوع ساده اندیشی و سطحی نگری تنها به مسئله وجود و ماهیت و امور معقول محدود نمیگردد بلكه این ساده اندیشی كه از تن آسانی انسان ناشی میشود در مورد امور محسوس نیز رایج و شایع است. بسیاری از مردم وقتی به رنگهای مختلف و متفاوت مینگرند چنین میاندیشند كه این رنگها به خودی خود ظاهر و آشكار است. این اشخاص به این واقعیت توجه ندارند كه ظهور رنگها و انكار بودن آنها بواسطه نور و در پرتو روشنائی آن تحقق میپذیرد این نور است كه ظاهر بالذات بوده و رنگها را نیز آشكار میسازد با این همه بسیاری از مردم از نقش نخستیم نور غافل بوده و گمان میكنند كه در ضمن رنگها و در خلال الوان است كه ما میتوانیم با نور روبرو شویم این اشخاص از این ژرف اندیشی برخوردار نیستند كه بتوانند به حقیقت نور، صرف نظر از مظاهر و مناظر توجه كنند و اهمیت آن را مورد ارزیابی قرار دهند. آنان بیش از آنكه به نور توجه كنند به منور مینگرند و آن را بجای نور قرار میدهند.
بزرگان اهل معرفت در صدد رد و انكار تفكر عامه مردم بر نیامدهاند و معتقدند آنچه این گونه اشخاص میگویند میزان معرفت و نوع اراكشان را نشان میدهد این مسئله نیز مسلم است كه وقتی شعاع اندیشه مشاهده رنگها بالاتر نرفته و پیوسته بجای نور منور در موضع وجود ماهیت موجوده میبیند. با توجه به آنچه ذكر شد معلوم میشود مشاهده نور هستی برای همه اشخاص میسر نیست و قدم گذاشتن در این راه بدون دقت و ظرافت لازم، مستلزم نوعی خطر و گمراهی خواهد بود بر اساس آنچه در شواهد اصالت وجود ذكر شد میتوان دریافت كه وجود، عین تحقق و خارجیت است و ماهیات بواسطه وجود تحقق و عینیت میپذیرند با این همه هنوز جای این سئوال باقی است كه آیا جایگاه كثرت و اختلاف در وجود كجاست و میان وجود و هرگونه جدائی و تفرقه چه نسبت و رابطهئی تحقق دارد؟ پاسخ به این پرسش آسان نبوده و مواضع اشخاص نیز در این باب به هیچ وجه یكسان و یكنواخت نیست.
عارف روشن ضمیر آقا محمد رضا قمشهئی در یك اثر موجز و مختصری كه از او بجای مانده صوفیه را به دو گروه تقسیم كرده كه نام یك از آن دو گروه نظریهای ضد گروه دیگر در این باب ابراز داشتهاند.
گروه اول معتقدند وجود حقیقت واحدهای است كه هیچ گونه تكثر و اختلاف در آن نیست و آنچه آن را وجود ممكن مینامند امری موهوم و باطل الذات است كه ثانی چشم احوال بشمار میآید. عارف قمشهئی این نظریه را نوعی زندقه و انكار خداوند دانسته است زیرا نفی وجود ممكنات مستلزم نفی فاعلیتخداوند است و چون علیتخداوند با ذات او متحد و یگانه است ناچار نفی فاعلیتحق مستلزم نفی ذات او خواهد بود.
گروه دوم برخلاف گروه اول بر این عقیدهاند كه آنچه ممكن نامیده میشود موجود و متكثر است و وجود مطلق نه تنها با ممكنات متحد استبلكه عین آنها بشمار میآید عارف قمشهئی این نظریه را نیز مستلزم تعطیل و انكار واجب دانسته است زیرا در این فرض از یك سو اعطا كننده وجود مورد انكار واقع شده و از سوی دیگر این مسئله مسلم است كه ممكن ذاتی هرگز به وجوب بالذات بعقیده این عارف روشن ضمیر در هر یك از این دو قول كه به صوفیه منسوب گشته است نوعی تناقض دیده میشود زیرا جمع بدون تفرقه مستلزم نفی جمع است چنانكه تفرقه بدون جمع نیز مستلزم نفی تفرقه خواهد بود آقا محمد رضا (۳) قمشهئی برای تایید سخن خود در این باب به یك حدیث تمسك كرده كه آن حدیثبه امام جعفر صادق علیه السلام منسوب است آن حدیثبه این صورت نقل شده است: «ان الجمع بلا تفرقه زندقهٔ و التفرقه بدون الجمع تعطیل و الجمع بینهما توحید».
همانگونه كه در عبارت این حدیث مشاهده میشود جمع بدون تفرقه كفر و زندقه بوده و تفرقه بدون جمع تعطیل شناخته شده است تنها طریق درست كه توحید پروردگار در آن است جمع میان وحدت و كثرت را باید نام برد. جمع بدون تفرقه اشاره به وحدت محض و بگانگی صرف است چنانكه تفرقه بدون جمع نیز اشاره به كثرت و پراكندگی خواهد بود.
تردیدی نمیتوان داشت كه وقتی وجود بمقتضای ذات خود كثیر و پراكنده باشد مستلزم این خواهد بود كه در دار هستی واجد تحقق نپذیرد این مسئله نیز مسلم است كه وقت واحد تحقق نداشته باشد كثیر نیز تحقق نخواهد داشت زیرا كثیر پیوسته از واحد ناشی میشود و این وحدت است كه مبدء كثرت بشمار میآید. به این ترتیب كسی كه كثرت و پراكندگی را مقتضای ذات هستی میداند در واقع به نفی كثرت و پراكندگی فتوا داده است البته نفی هرگونه كثرت نیز چنانكه یادآور شدیم مستلزم تعطیل است و تعطیل خود نوعی زندقه و كفر بشمار میآید و از اینجا میتوان دریافت كه هستی هم واحد است و هم كثیر در این وحدت وكثرت در نوعی وحدت تشكیكی با یكدیگر آشتی خواهند داشت. وحدت تشكیكی در باب هستی از مواضع مهم فكری صدرالمتالهین بوده و این فیلسوف بزرگ تا آنجا كه توانسته به بسط و گسترش این مسئله اساسی پرداخته است.
وقتی از وحدت تشكیكی سخن گفته میشود منظور این است كه حقیقت وجود در عین این كه حقیقت واحد بشمار میآید دارای مراتب مختلف و متفاوت است و این اختلاف مراتب به وحدت آن لطمه وارد نمیسازد دلیل این امر آن است كه اختلاف هر مرتبه از مراتب متفاوت هستی با مرتبه دیگر، از طریق فصل ذاتی منطقی و یا عوارض مشخصه بیرونی حاصل نمیشود به این ترتیب همان چیزی كه موجب اختلاف میشود دقیقا همان چیزی است كه منشاء اتحاد بشمار میآید و در اینجاست كه میتوان گفت چون آنچه موجب اختلاف و تفاوت میشود منشاء اتحاد و اتفاق نیز هست، پس هر اندازه اختلاف افزون گردد اتحاد نیز بیشتر خواهد شد.
برخی از حكمای اسلامی از ذوق و ظرافت ذاتی خود بهره جسته و معنی این ادعای فلسفی را در این شعر مشاهده كردهاند.
زلف آشفته او موجب جمعیت ماست چون چنین است پس آشفتهترش باید كرد
باید توجه داشت كه وحدت تشكیكی در باب وجود با آنچه در باب ماهیات بعنوان وحدت نوعی یا وحدت جنسی و یا سایر اقسام وحدت مطرح میشود تفاوت اساسی دارد زیرا وحدت در باب ماهیات یك وحدت ذهنی است كه بر كلیات امور عارض شده و قهرا نسبتبه ذات هر یك از امور نیز زائد بشمار میآید ولی حقیقت وجود ماهیت نیست تا این كه معروض كلیت واقع شود و بر افراد و مصادیق خود بطور یكسان و یكنواخت صدق نماید. درك وحدت تشكیكی و فهم معنی تشكیك بودن وجود با این كه به یكی اعتبار سهل و آسان استبه اعتبار دیگر پیچیده و دور از ذهنی مینماید به همین جهت است كه برخی از اندیشمندان با این مسئله به مخالفتبرخاسته و آن را مورد انتقاد شدید قرار دادهاند از جمله اشكالاتی كه در این باب وارد شده این است كه گفته میشود ذات و حقیقت وجود اگر مقتضی وجوب و ضرورت باشد باید هر چیزی كه عنوان وجود بر آن صادق است واجب و ضروری بوده باشد ولی اگر بعكس فرض اول اقتضای امكان ولا ضرورت داشته باشد مستلزم این است كه همه امور در زمره ممكنات قرار گیرند البته فرض سومی نیز قابل تصور است و آن این است كه گفته شود حقیقت وجود نه مقتضی وجوب و ضرورت است و نه مقتضی امكان ولا ضرورت لازمه فرض سوم این است كه بگوئیم هر یك از دو موجود واجب و ممكن معلوم غیر خود بوده و در نتیجه واجب الوجود بالذات محتاج و نیازمند شناخته شود تردیدی نمیتوان داشت كه لازمه قول به هر یك از فرضهای سهگانه بعنوان تالی یك قضیه شرطیه باطل و مردود شناخته میشود بنابراین مقدم آن كه قول به تشكیك و در مراتب بودن وجود است نیز باطل خواهد بود.
صدرالمتالهین به این اشكال توجه داشته و در غالب آثار خود به آن پاسخ داده (۴) استحاصل پاسخ صدرالمتالهین این است كه وحدت تشكیكی در باب وجود با سایر اقسام وحدت در باب ماهیات تفاوت اساسی داشته و ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم آنچه در باب ماهیات صادق است در باب وحدت تشكیكی وجود نیز صادق باشد همانگونه كه قبلا یاد آور شدیم در وحدت تشكیكی وجود ما به الاختلاف همان چیزی است كه ما به الاتفاق نیز هستبه عبارت دیگر میتوان گفت در تشكیك وجود، تفاوت و اختلاف در میان مراتب یك حقیقتبه خود همان حقیقتباز میگردد و هیچ گونه عامل بیرونی در آن دخالت ندارد حقیقت وجود در عین این كه واجب و ضروری است ممكن و محتاج نیز بشمار میآید و در عین این كه كامل و متقدم است ناقص و متاخر نیز محسوب میگردد. البته درك معنی تشكیك و این كه ما به الاختلاف در مراتب وجود عینا همان چیزی است كه ما به الاتفاق نیز هستبرای بسیاری از اذهان سنگین است صدرالمتالهین كه در این مسئله گوی سبقت را از سایر اندیشمندان اسلامی ربوده به صعوبت آن اشاره نموده و توجه اشخاص را به این موضوع جلب كرده است عین عبارت فیلسوف شریر از در این باب چنین است: «... و تصوره یحتاج الی ذهن ثاقب و طبع لطیف (۵) »یعنی درك و تصور معنی تشكیك در باب وجود به ذهنی توانا و طبع لطیف نیازمند است.
معنی این سخن آن است كه مادام انسان ریاضت ذهنی و ممارست فكری نداشته باشد به درستی نمیتواند به صحت تشكیك در وجود اعتراف نماید.
پینوشتها:
۱- كتاب المشاعر انتشارات مهدوی اصفهان، صص از ۹ تا ۱۹.
۲- المظاهر الالهیهٔ چاپ مشهد، ص ۱۴.
۳- آنچه از آقا محمد رضا قمشهئی نقل شد در حاشیه شرح فصول الحكم قیصری، ص ۷۴ به چاپ رسیده است.
۴- برای اطلاع از موضع صدرالمتالهین در این باب مراجعه شود به كتاب الاسفار الاربعه، ج ۱، چاپ جدید تهران، ص ۱۲۰.
۵- الاسفار الاربعه چاپ جدید تهران، ج ۱، ص ۱۲۱.
منبع:فصلنامه نامه مفید، شماره ۱۹
نویسنده:غلامحسین ابراهیمی دینانی
۱- كتاب المشاعر انتشارات مهدوی اصفهان، صص از ۹ تا ۱۹.
۲- المظاهر الالهیهٔ چاپ مشهد، ص ۱۴.
۳- آنچه از آقا محمد رضا قمشهئی نقل شد در حاشیه شرح فصول الحكم قیصری، ص ۷۴ به چاپ رسیده است.
۴- برای اطلاع از موضع صدرالمتالهین در این باب مراجعه شود به كتاب الاسفار الاربعه، ج ۱، چاپ جدید تهران، ص ۱۲۰.
۵- الاسفار الاربعه چاپ جدید تهران، ج ۱، ص ۱۲۱.
منبع:فصلنامه نامه مفید، شماره ۱۹
نویسنده:غلامحسین ابراهیمی دینانی
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست