چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا


آشنایی با کهن‏ترین شرح فارسی «اسماء الحسنی‏»


نزد حكیمان و عارفان، پس از مبحث «وجود» مقوله‏ای شگرف‏تر و گسترده‏تر از مبحث «اسماء الله‏» صورت نبسته است; چه، با شناخت اسمای الهی، آشنایی با صفات و افعال حق تعالی برای ما ممكن می‏گردد، و نیز به گفته اهل معرفت، شهود حضرتش میسور می‏شود.
سرچشمه صافی و گوارای این بحث - كه اندیشوران از پگاه تمدن اسلامی پیرامون آن نیكو قلم زده‏اند - قرآن عزیز است، كه فروفرستنده‏اش، در آن خویش را با نامهای گونه‏گون خوانده است و همو فرموده: «برای خدای نامهای نیك است، پس وی را بدان نامها بخوانید». (اعراف/۱۸۰)
گذشته از كلام خدای حمید در قرآن مجید، پیشوایان دین در نیایش‏ها و گفته‏های خویش از اسماء الله فراوان یاد كرده‏اند; بویژه در احادیث نبوی، شكوه و جلال نامهای حضرت حق، سخت مورد تاكید است. در كلامی مشهور كه محدثان خاصه و عامه از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل كرده‏اندازصد نام باری تعالی سخن رفته كه حفظ وذكر آنها تواند مایه رستگاری و استواری ایمان پارسایان باشد. (۱)
باری مبحث اسماء حسنای الهی محل درنگ، مو شكافی و ژرف نگری بسیاری از اندیشوران، اعم از حكیمان، متكلمان، عارفان و جز آنان شده، و به تالیف رساله‏ها و كتابهای كوتاه و بلند در این زمینه منجر گردیده است. ابی بكر محمد، معروف به ابن عربی، به گردآوری و شمارش اسمایی كه در جای جای قرآن آمده‏اند، دست‏یازیده و مشخص نموده كه در هر سوره چند اسم حضرت باری ذكر شده است. امام فخر رازی شرحی به مذاق متكلمان بر اسماء حسنی نگاشته كه به «لوامع البینات‏» شهره است. از حكیم الهی، حاج ملا هادی سبزواری نیز كتابی گرانسنگ در این زمینه به یادگار مانده، كه در حقیقت‏شرح دعای جوشن كبیر است. (۲)
در میان فراوان نوشته‏هایی كه نامهای الهی را كاویده‏اند آثار اهل معرفت را صفایی دیگر است; نگاشته‏های آنان از نكته‏های معرفت آموز، آكنده و از لطایف دل‏انگیز انباشته است. اینان نه تنها رموز علمی اسماء حسنای الهی را بررسی كرده، و در شرح اسماء ذاتی و ثبوتی، توقیفی و قیاسی سخنهای در خور تامل گفته‏اند، بلكه از نامهای خدای سبحان در آداب عملی و سیر و سلوك روزمره ربیت‏شوندگان نیز بهره برده‏اند.
حكیم محمد لاهیجی در «مفاتیح الاعجاز»، در حالات ابوسعید ابی الخیر گوید:
«چون مرید را تلقین كردی، نزد خود می‏نشاند و اسماء الله بر او می‏خواند و نگاه به مرید می‏كرد تا به كدام اسمی در او تغییر پیدا می‏شود. از هر اسم كه در او تغییر پیدا می‏شد، می‏فرمود كه به آن اسم ذكر بگو; تا زمانی كه كار مرید به آن اسم تمام می‏شد، باز او را می‏نشاند و اسماء الله بر او می‏خواند و باز از هر اسمی كه تغییر در وی می‏دید به آن ذكر می‏فرمود; ... به این نوع تربیت مرید می‏نمود تا كار او در فقر به اتمام می‏رسید». (۳)
پانصد و اندی از هجرت پیغامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم می‏گذشت كه مردی در جمع دانشیان درخشید; اهل قلم بود و اهل درد; خدای شناسی پارسی دان. كتابی درباره نامهای الهی نوشت كه گذشته از فواید گوناگون عرفانی، یكی از شاهكارهای نثر فارسی و نیز كهن‏ترین گزارش اسماء حسنی به این زبان قندوش است; كتابی با عنوان «روح الارواح فی شرح اسماء الملك الفتاح‏».
شهاب الدین ابوالقاسم احمد، فرزند ابو مظفر سمعانی، یكی از دانشیان و سخنوران خاندان سمعانی است; خاندانی كه بیشترینه مردان آن به فضل و كمال، امام و رهنمای روزگار خود بودند و بر همگان پیشی داشتند.
احمد سمعانی ظاهرا در مرو، به سال ۴۸۷ قمری زاده شد. تا اوان بلوغ در همان جای بود و از پدر فقه و حدیث آموخت. آنگاه همراه برادرزاده‏اش، عبدالكریم، به سرخس مسافرت كرد، اما دیری نپائید كه به مرو بازگشت. دیگر بار آن دو جوان مروی به قصد دانش اندوزی راهی سفر شدند، این بار به سوی نیشابور، و به آهنگ استماع كتاب صحیح مسلم از محدثان نامدار آن دیار. به مقصود كه رسیدند، احمد روانه مرو شد. سالیانی بعد احمد سمعانی مراحل علوم ظاهری و باطنی را گذرانیده بود; فقیه و مفتی بود، وعظ می‏گفت، شعر می‏سرود و در مجلس بوسعید با عرفان آشنا گشته بود. وی سرانجام به سال ۵۳۴ قمری فرمان یافت و به ابدیت پیوست.
تاریخ این آگاهی را كه سمعانی چگونه به وادی عرفان راه یافته و با كدامیك از پیران خراسان پیوند داشته، از ما پنهان می‏دارد. در متن «روح الارواح‏» هم‏آرائی اویسی گونه‏ای می‏یابیم كه طبق آن، سلوك جاده طریقت‏بدون پیوستگی با پیر و دلبستگی با شیخ هم میسور است; و هم با عباراتی روبرو می‏شویم كه می‏گوید بدون آویزش به دامان رهنما در انجمن عاشقان نمی‏توان نشست.
گرچه در خصوص چگونگی و چرایی گرایش سمعانی به عرفان دستمان تهی است و چیزی نمی‏دانیم، اما این را نیك آگاهیم كه تصوف و پسندهای عرفانی در روزگار وی سخت پرجاذبه بوده است; كششهایی كه درونهای بی‏قرار - همچون ابو حامد غزالی - را قرار می‏بخشید; جاذبه‏هایی كه از سنایی مدیحه‏گوی، شوریده‏ای سخته‏جوی می‏ساخت. یكی از ویژگیهای تصوف روزگار سمعانی آن بود كه مشایخ، بیش از ادوار دیگر درس و بحث، و وعظ و مجلس داشتند. برخی از ایشان به جامع شهر می‏رفتند و برای همگان تفسیر قرآن می‏گفتند; جماعتی از آنان در خانقاه‏ها، میدان‏ها و حتی كلیساهای شهر، مجالس پرشور وعظ برپا می‏كردند و این همه، به بسط عرفان در میان مردمان می‏انجامید. امر دیگری كه می‏توانست‏سمعانی فقیه و محدث را به انجمن عاشقان كشاند و او را به نگارش كتابی با نثر شاعرانه وا دارد، نگاشته‏های مشایخ سده‏های سوم تا پنجم است; آثار بزرگانی چون ابی نصر سراج طوسی، ابوطالب محمد مكی، ابوالقاسم قشیری، شهید بلخی، جنید بغدادی و حسین منصور حلاج، كه جملگی به عربی هستند، و میراثهای جاویدان پارسی مانند «كشف المحجوب‏» هجویری، آثار خواجه عبدالله انصاری هروی، احمد غزالی و سنایی غزنوی.
افزون بر این همه، باید تاثیر اقوال ابوسعید ابی الخیر بر احمد سمعانی را از یاد نبرد; زیرا همچنان كه گفته آمد وی در سال ۵۲۹ سفری به نیشابور داشته، و در این روزگار آوازه ابوسعید در نیشابور و دیگر شهرها پیچیده بود و سمعانی كه در آن زمان در سفر دانش اندوزی بوده، به حتم، فراگیری مبانی آن مكتب عرفانی را فراموش نمی‏كرده است.گفته‏های فراوانی كه از ابوسعید در «روح الارواح‏» نقل شده و دیدگاههای مشتركی كه در این كتاب و «اسرار التوحید» آمده، همه نشان تاثیرپذیری سمعانی از ابوسعید است.
این همه كه گذشت تلاشی بود در یافتن انگیزه‏های عرفانی سمعانی - و علم نزد خدای دانا ست - زین پس درباره كتاب «روح الارواح‏» خواهید خواند. «روح الارواح‏» كتابی است در شرح و تفسیر اسمای حسنای الهی، بر طریقه واعظان و مذكران، مشحون به حكایات و قصص پیمبران و رجال اسلام، و مشتمل بر احادیث نبوی و گفته‏های بزرگان دین، و اشعار عربی و فارسی، از خود نویسنده، سنایی و دیگران.
این كتاب بر عادت مذكران، كه متاثر از روش قصه‏گویان بوده‏اند مبتنی است. در غالب موارد بر عبرت گرفتن از سرگذشت پیشینیان و برحذر داشتن از كیفر خدای سبحان، به گونه‏ای بلیغ تاكید می‏ورزد. نثری دارد متقن و كهن، شیوا و دلنشین. پس از ترجمه هر یك از اسماء خدای، از مطالب آموزنده و سخنان مشایخ یاد می‏شود.
با اینكه سمعانی، در فقه پیرو مذهب شافعی است، «روح الارواح‏» از بدایت تا نهایت از اهانت‏به مذاهب اسلامی و حتی مكتبهای غیر اسلامی، پاكدامن است. وجهه همت نویسنده اثبات و توضیح یافته‏های خویش است، نه طرد دیگران; تنها در یك دو جای در برابر آراء جبریه، قدریه، معتزله و دهریه بر آشفته است، آن هم بسیار گذرا و آرام.
از اهل بیت رسول صلی الله علیه وآله وسلم به بزرگی یاد می‏كند. در جایی گوید:
«بضعه نبوت كه با معدن فتوت جمع گشتند، دو بدره پدید آمد. هر یكی میراث یك پدر برداشتند. مصطفی علیه السلام پدر بزرگتر بود، به زهر كشته شد، حسن كه فرزند بزرگتر بود [هم] به زهر كشته شد، علی كه پدر خردتر بود به تیغ كشته شد، حسین كه فرزند خردتر بود [نیز] به تیغ كشته شد». (۴)
می‏دانیم كه «بضعه نبوت‏» مستفاد است از حدیث «فاطمهٔ بضعهٔ منی‏»، و «معدن فتوت‏» ماخوذ است از سخن معروف «لا فتی الا علی‏». چنین تعبیراتی نشانه آشنایی سمعانی با عظمت‏خاندان نبوت است. همان گونه كه بیش از یك بار خواندید، موضوع اصلی كتاب، نامهای خدای تعالی است; «روح الارواح‏» نخستین نوشته مستقل زبان فارسی در این موضوع است. گذشته از موضوع عرشی و قدمت تاریخی، كتاب از جهات دیگری نیز ارزشمند است.
یكی از اسباب اهمیت كتاب، بازیافتن ابیات كهن فارسی در آن است. می‏دانیم چنانچه در متنی كهنسال، بویژه متون پیش از سده هفتم، به شعری فارسی استشهاد شده باشد، آن اثر از جهت تاریخ ادبیات منظوم فارسی اهمیتی ویژه پیدا می‏كند. «روح الارواح‏» از این جهت كتابی است‏بسیار مهم. مؤلف آن، افزون بر آنكه خود شاعری توانا بوده، و ابیاتی از خویش را در جای جای كتاب آورده، به شمار قابل توجهی از اشعار كهن و عصری خود نیز استشهاد نموده است.وجود این ابیات، دست كم دو فایده تاریخی دارد: نخست آنكه شاعری اندیشور از قرن پنجم و ششم هجری (یعنی خود مؤلف) را باز می‏شناساند; و دیگر آنكه امكان تحقیق پیرامون تاریخ شعر عرفانی فارسی را فراهم می‏آورد.
در «روح الارواح‏»، بیش از هر كس، ابیات سنایی كه معاصر سمعانی بوده، راه یافته، و نیز ابیاتی از رودكی كه با وی قریب العهد بوده است. مقایسه ضبط سمعانی و نسخه‏های موجود از آثار سنایی و رودكی، میدان فراخی برای پژوهش است. ذكر دو نمونه از این اختلاف ضبطها خالی از لطف نمی‏نماید:
در دیوان حكیم سنایی، می‏خوانیم:
«هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره كی رسد
درد باید عمر سوز و مرد باید گامزن‏» (۵) اما در «روح الارواح‏» این بیت چنین است:
«هر خسی از رنگ و گفتاری بدین ره كی رسد
درد باید پرده سوز و مرد باید گامزن‏» (۶)
ابیات خاطره انگیز و سحر آمیز رودكی، به روایت استاد سعید نفیسی بدین قرار است:
«بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی‏» (۷)
اما سمعانی این ابیات بیاد ماندنی را چنین گزارش می‏كند:
«آب جوی مولیان آید همی
بوی یار مهربان آید همی
اسب ما را از نشاط وصل دوست
آب جیحون تا میان آید همی‏» (۸)
البته این نكته را نباید نادیده گرفت كه چون سمعانی دارای قریحه‏ای سرشار و خیالی بلند پرواز بوده، ممكن است در ضبط پاره‏ای از كلمات ابیات، تصرفاتی ذوقی و شاعرانه كرده باشد، و این گمان كه نباید ضعیفش شمرد، كار تحقیق را دشوارتر و نتیجه را دیریاب‏تر می‏كند.
كتاب گرانمایه سمعانی از لحاظ آینه داری آراء عرفانی نیز گنجینه‏ای كم نظیر است; متنی مستحكم در تاریخ تصوف و عرفان خراسان; منبعی غنی در شناخت تعریفات و مصطلحات اهل معرفت و پسندها و آداب صوفیانه، و دریافت‏های عرفانی از آیات قرآنی و احادیث قدسی و نبوی.
«روح الارواح‏» برای شناختن آراء، اقوال و اخبار، و نیز سیرت و كردار پیران خراسان و مشایخ بغداد یك منبع قابل اتكاء است. به اعتبار آراء كلامی و فواید عصری نیز، یادگار سمعانی، سخت عزیز است. مباحث كلامی و فقهی، و برخورد علمی دانشیان و مبلغان، چه در مرو، چه در نیشابور كه سالیان عمر مؤلف در آن دو شهر دیر سال گذشته، بدان پایه گرم و پرشور بوده كه گاه مشكل آفرین و وحدت برافكن می‏شدند. بهر روی در «روح الارواح‏» اشاراتی به آن مباحث‏یافت می‏شود; برخوردهای كلامی اهل سنت‏با معتزله; رد آراء جبریان و قدریان، دهریان و فیلسوفان; جدال‏های اهل معاملت‏با اهل حقیقت. البته این گونه اشارات در كتاب سمعانی با ملایمت و بردباری قرین است.
از نظر هنر نویسندگی نیز «روح الارواح‏» جایگاهی بس بلند دارد; گرچه موضوع كتاب شرح نامهای حق تعالی است، كه مبحثی الهیاتی و معرفتی است، اما بیشترینه اندیشه‏های نویسنده، با زبانی عنوان شده كه كتاب را از حد یك نگاشته عرفانی محض فرا می‏برد و صبغه ادبی را نیز نصیبش می‏كند. جملات آهنگین، تشبیهات، استعارات، تمثیلات و جناسهای دل‏انگیز از توانائیهای ادبی كتاب است. اگر سمعانی قافیه و وزن عروضی را به این همه زیبایی می‏افزود، بی‏تردید كتابش در شمار منظومه‏های ممتاز ادبی عرفانی می‏آمد. بنابراین «روح الارواح‏» را نمی‏توان با «كشف المحجوب‏» و «شرح تعرف‏» و «ترجمه رساله قشیریه‏» همسنگ دانست و با یك معیار سنجیدشان; زیرا یادگار سمعانی از یك سو همانند این نگاشته‏ها ارزش موضوعی دارد و از آثار دیرینه پارسی دری است، و از سوی دیگر دارای ارزش ادبی می‏باشد. «روح الارواح‏» سمعانی، «تذكرهٔ الاولیاء» عطار نیشابوری و «كلیله و دمنه‏» نصرالله منشی حد میانه نثر و نظم هستند و باید با همان معیارها كه آثار منظوم را می‏سنجیم، به سختن آنها رویم و سیمای درخشان این سبك نویسندگی را در عرصه دیگر سبكهای فارسی نویسان آشكار سازیم; سبكی كه باید «نثر شاعرانه‏» خواندش. (۹) از این متون رایحه دل انگیز شعر بیشتر به مشام می‏رسد، تا بوی نثر دلنشین فارسی.
كاربرد تمثیل، یكی از اسباب نزدیكی كلام به شعر است. نگاشته سمعانی آكنده است از تمثیل‏های زیبا و خیال‏انگیز كه غالبا برای محسوس كردن مفاهیم ذهنی به كار گرفته شده‏اند. به این تمثیل كه «خوف و رجا» را عینی و ملموس می‏كند، توجه نمائید:
«چراغی كه در وی روغن نباشد، روشنایی ندهد; و چون روغن باشد، تا آتش نبود، ضیا ندهد; و چون روغن و آتش باشد، تا فتیله نبود كه هستی خویش فدای سوز آتش كند، هیچ كار رونق نگیرد. پس خوف بر مثال آتش سوزان است، و رجا بر مثال روغن مدد كننده است و ایمان بر كردار آن فتیله است، و دل بر شكل آن چراغدان. اگر همه خوف باشد، چون چراغدانی باشد كه در وی همه آتش است و روغن نیست; اگر همه رجا باشد چون چراغی بود كه در وی روغن هست و آتش نیست و چون خوف و رجا مجتمع گشت، اینك چراغی پیدا آمد كه در وی هم روغن است كه مدد بقاست، و هم آتش است كه مادت ضیاست‏». (۱۰)
سوای تمثیلات فراوان، گاه مناظراتی مثالی در كتاب آمده كه از نظر تاریخ مناظره در ادبیات فارسی قابل توجه است; همانند مناظره كوزه با كدو:
«كوزه‏ای با كدویی به سخن آمد. كدو، كوزه را گفت: تو كیستی؟ گفت: من كار دیده، و گرم و سرد بسی به سر من رسیده و تو سایه پرورده. كدو جواب داد: آری چنین است كه تو می‏گویی، لیكن تو از در جهد درآمدی و من از در لطف; و هرگز اهل جهد با اهل لطف برابر نیاید، و اگر خواهی بدانی، بیا تا به هم به آب شویم تا ببینی كه تو به آب فرو شوی و من بر سر آیم‏». (۱۱)
گذشته از آنچه آمد «روح الارواح‏» به لحاظ اشتمال بر فواید و ویژگیهای زبانی نیز یكی از متون معتبر و مهم زبان فارسی است; هم از جهت آواهای زبانی، و هم به اعتبار واژگان متنوع و گسترده. سمعانی سرشت زبان فارسی، یعنی بعد تركیبی آن را بخوبی شناخته و دامنه واژگان «وند دار» را در زبان فارسی وسعت‏بخشیده است. شماری از واژه‏های پسوندی كتاب چنین است: امروزین، گلین، نرگسین، پارسایانه، مردانه‏وار، دیدارگاه، تقاضاگر، تعلیم‏گر، صیادوار، مصیبت‏زده وار، مردوش، عاشق‏وش.
تركیبات و تعبیرات كارآمد و كارساز در كتاب، سخت فراوان است كه رواج مجدد آنها به غنای زبان امروزین ما می‏انجامد. مشتی از آن خروار و كمی از آن بسیار را بنگرید: آرزو پرستیدن، امید خوابانیدن، باربرنه - در برابر باركش، پگاه خیزان، تنهارو، خاك آلودگان - به معنای متواضعان، دردآمیز، عدم آباد، من گویان، سیر خوردگان - در برابر گرسنگان، سوخته دلی، شوریده روزگار.
از كتاب «روح الارواح‏» پنج نسخه بایسته اعتماد بر جای مانده است. درست‏ترین و كهن‏ترین آنها در كتابخانه مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی در قم نگاهداری می‏شود. این نسخه اواخر سده ششم، یا سالهای آغازین قرن هفتم كتابت‏شده است. نسخه‏های دیگر كتاب در كتابخانه مركزی آستان قدس رضوی، كتابخانه مجلس شورا، موزه كابل و كتابخانه توبینگن یافت می‏شوند. (۱۲)
نمونه‏هایی از متن كتاب در شرح «العزیز» گوید:
«معنی عزیز بر چند وجه است. بعضی گفته‏اند: معنی این اسم، غالبی است كه كس او را غلبه نكند، و قاهری است كه كس او را قهر نكند ... و بعضی گفته‏اند: معنی عزیز، قادر است. و بعضی گفته‏اند: عزیز به معنی معز است. و بعضی گفته‏اند كه عزیز، بی مثل باشد ... و بعضی گفته‏اند: عزیز به معنی منیع است و به معنی حصین. عرب چنین گوید كه حصن عزیز اذا تعذر الوصول الیه. پس چیزی كه رسیدن به آن متعذر است آن را عزیز می‏گویند، چیزی كه رسیدن بدان مستحیل است از آن وجه كه او را حد نیست اولی‏تر كه عزیز گویی. این اشارتی است‏به معنی این كلمه، موجز، از روی لغت; اما از روی حقیقت: العزیز الذی لا یدركه طالبوه و لا یعجزه هاربوه. عزیز آن بود كه طالب او را روی ادراك نیست وهارب او را روی اعجاز نیست.» (۱۳)
در شرح «السمیع البصیر» گوید:
«آورده‏اند كه شبی مهمانی آمد به خانه امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه او را بنواخت و طعامی بداد و جامه خواب فرو كرد، و آن مرد غافل وار تا روز بر آن جامه ببود، و آن مهتر به قدم خدمت ایستاده و به طاعت‏خداوند مشغول گشته. چون روز بود، آن مرد گفت: ... مرا هرگز شبی چون شب تو نبوده است در طاعت و عبادت. علی گفت: و مرا هرگز شبی چون شب تو نبوده است در غفلت.شب رفت و نگشته‏ایم بیدار هنوز
از غفلت و سهو بر سر كار هنوز
خرشید (۱۴) بقا بر سر دیوار رسید
ما بر در بامداد پندار هنوز» (۱۵)
در شرح «العلی الكبیر» آورد:
«طاووس یمانی گوید - قدس الله روحه: در طواف گاه می‏گشتم ناله زار شنیدم فراز شدم تا كیست كه می‏نالد، علی بن الحسین زین العابدین را دیدم رضی الله عنه، روی بر خاك نهاده. با خود گفتم: این عزیز اهل بیت است، بنگر با خود چه می‏گوید. گوش داشتم، می‏گفت: عبیدك ببابك مسكینك ببابك سائلك ببابك. می‏گفت: بند گك تو بر در است، درویشك تو بر در است، سائلك تو بر در است. طاووس گفت: هرگز هیچ كار سخت‏به روی من نیامد الا كه آبدست كردم و سر بر سجود نهادم و این كلمات بگفتم كه نه سهل گشت‏». (۱۶)
در شرح «الحسیب‏» گوید:
«آورده‏اند كه بعضی از ملوك بنی عباس، جعفر صادق را گفت: ... مرا خبر ده از شرف و زیادتی كه شما را بر ماست تا به فضل شما معترف گردیم كه با شما برابریم در همه فضلهای ظاهر. صادق گفت: ما را این شرف بسنده است [كه] هیچ كس از ما تمنا نكند كه كاشكی از غیر ما بودی بر سبیل سبك داشتن ما، الا آنكه كافر شود.
و در این سخن كه صادق گفت، سری است در تفضیل فقر; و آن، آن است كه چون درویش را وقت تنگ گردد و نفس به آخر رسد آرزویش نكند كه كاشكی كه من توانگر بودمی، اما توانگر چون مرگ درآید، آرزو كند، گوید: كاشكی كه درویش بودمی. درست‏شد كه فقر ورای غناست. و این همچنان است كه هر امتی تمنا كردند كه كاشكی این امت‏بودندی، و این امت تمنا نكردند كه كاشكی از امتی دیگر بودندی، علی ما قال الله تعالی: كنتم خیر امهٔ. بدین درست گشت كه این امت فاضلترند. و همچنین علما تمنای جهل نكنند اما جهال تمنای علم كنند.» (۱۷)
پی‏نوشت‏ها:
۱) ابن ماجه، سنن، ج ۲، ص ۱۲۶۹; بخاری. صحیح، ج ۴، ص ۲۷۶. مسلم، صحیح، ج ۴،ص ۲۰۶۳. سیوطی. الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۳۶۲. فخر رازی. لوامع البینات، ۱۹.
۲) برای دیدن فهرست ۱۲۸ كتاب چاپ و خطی و مقاله در باره اسماء الحسنی ر.ك: معینی، محسن. آینه پژوهش، سال ۶، ش ۵ (مسلسل ۳۵) آذر - دی ۱۳۷۴. صص ۹۹-۱۰۹.
۳) لاهیجی، محمد. مفاتیح الاعجاز، ص ۷۰۳.
۴) متن كتاب، ص ۴۳۲.
۵) سنایی - دیوان، چاپ استاد مدرس رضوی، ص ۱۶۳.
۶) متن كتاب، ص ۲۷۰. دو بیت پس از آن;سالها باید كه تا یك سنگ اصلی ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست‏باید یا هوای خویشتن
۷) نفیسی، سعید. رودكی - محیط زندگی و احوال و اشعار، ص ۵۱۲.
۸) متن كتاب، ص ۱۰۶.
۹) گویا این نام را آقای شفیعی كدكنی عنوان كرده و مترصد بررسی و نقد آن می‏باشند. مقدمه مصحح، ص‏۶۱.
۱۰) مقدمه مصحح، ص ۶۱.
۱۱) متن كتاب، ص ۵۰۵.
۱۲) این بخش تماما از مقدمه مبسوط و عالمانه مصحح كتاب، جناب استاد نجیب مایل هروی استفاده شده است.
۱۳) متن كتاب، ص ۴۶.
۱۴) این واژه به همین صورت ضبط گردیده.
۱۵) متن كتاب، ص ۱۹۷.
۱۶) متن كتاب، ص ۳۳۴.
۱۷) متن كتاب، ص ۳۵۶.
مسعود نوری
منبع : بنياد انديشه اسلامي