چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
اقتصاد مبتنی بر دانایی از اسمیت تا رومر
«دنی كوا» استاد مدرسه اقتصاد لندن، اقتصاد مبتنی بر دانایی را «اقتصاد بدون وزن» می نامد زیرا بر خلاف گذشته كه رشد اقتصادی را بر حسب تولید محصولات سنگین همچون فولاد و تجهیزات وماشین آلات سنگین صنعتی تعریف می كردند امروزه رشد اقتصادی بر حسب محصولات سبك الكترونیكی تعریف می شود و سهم دانش در ارزش افزوده به مراتب بیش از سهم سایر عوامل تولید است. « اقتصاد مبتنی بر دانش» بحث جدیدی در مطالعات اقتصادی است.بر اساس برنامه چهارم توسعه كه نخستین برنامه ۵ ساله از چشم انداز بیست ساله كشور است، باید با توجه به اقتصاد مبتنی بر دانایی محوری به رشد هشت درصدی دست یافت و این در حالی است كه جنبش نرم افزاری و علمی نیز از دغدغه های مسئولان نظام است. دكتر «مسعود درخشان» از استادان علم اقتصاد در سخنرانی خود كه در مؤسسه آموزش و پژوهش در مدیریت و برنامه ریزی صورت گرفته به تبیین زوایای مختلف اقتصاد مبتنی بر دانایی پرداخته است.
اقتصاد مبتنی بر دانش یا دانایی یا اقتصادی كه موتور محركه آن دانش است بحث جدیدی در مطالعات اقتصادی است. با این پرسش آغاز می كنم كه آیا در گذشته، نظام های اقتصادی اساساً مبتنی بر دانش و دانایی نبوده اند؟
● سابقه جایگاه دانش در رشد اقتصادی
شاید مهمترین پرسش در علم اقتصاد، همواره این بوده است كه عامل اصلی در رشد اقتصادی چیست؟ آدام اسمیت حدود ۲۲۰ سال قبل، یعنی در سال ۱۷۷۶ كتاب خود را با عنوان تحقیق در باب ماهیت و علل ثروت ملل نوشت.او به نقش دانش در رشد اقتصادی واقف بود و از طبقه ای از متخصصان نام می برد كه هم آینده نگری دارند و هم با تولید دانشی كه به لحاظ اقتصادی مفید است به رشد اقتصادی كمك می كنند.انقلاب صنعتی، حدود ۲۰۰سال قبل در انگلستان، كه علت تحولات و رشد و توسعه اقتصاد جهانی بوده چیزی جز ظهور دانش در فناوری نبوده است.در آن زمان جیمز وات بین منچستر و لندن در رفت و آمد بود كه اختراع خود را به ثبت برساند تا نخستین لوكوموتیو بخاری ساخته شد.اختراع دستگاه ریسندگی و ثبت آن نیز وضعیتی مشابه دارد.
صد سال بعد از اسمیت، اقتصاددان آلمانی فردریك لیست بر اهمیت زیرساخت ها و نهادهایی تأكید می كند كه موجب توسعه نیروهای تولیدی هستند و فردریك لیست منشأ این زیرساخت ها و نهادها را تولید دانش و توزیع مناسب دانش در اقتصاد می داند.هگل هم عامل توسعه و تحول نظام های اجتماعی و اقتصادی را تضاد بین نهادهای موجود با ادراكات رشد یافته می داند كه خود از رشد دانش متأثر است.ماركس نیز حدود صد سال بعد از اسمیت، موتور محركه تغییر نظام اقتصادی را تضاد بین نیروهای تولیدی با روابط اجتماعی تولید می داند و تحول نیروهای تولیدی را برون زا فرض می كند، زیرا رشد نیروهای تولیدی را حاصل رشد دانش و توسعه علوم می داند كه برون زا است.از همین رو عامل اصلی در تحولات نظام های اقتصادی و تحول به سوی نظام برتر یعنی سوسیالیسم علمی را چیزی جز رشد دانش و توسعه علوم و كاربرد آن در صنعت یعنی پیشرفت تكنولوژی نمی داند.
اقتصاد دانان نئوكلاسیك در اوایل قرن بیستم نیز به تأثیر دانش در رشد ا قتصادی توجه كرده اند، زیرا در تابع تولید كار و سرمایه و مواد اولیه را عامل تولید فرض می كردند كه بازده نزولی دارند یعنی به ازای افزایش هر یك از این عوامل تولید زمانی فرا می رسد كه بازده نزولی آنها آغاز شود، اما با رشد تكنولوژی و فرض ثبات عوامل تولید، منحنی تولید به سمت بالا نقل مكان كرده و تأثیر منفی بازده نزولی را جبران می كند.بنابراین اقتصاددانان نئوكلاسیك، رشد فناوری را تابعی از كاربرد دانش و علوم در ابزار تولید می دانستند، از همین رو با رشد دانش و ظهور آن در فناوری ها و با به كارگیری آن فناوری ها، رشد اقتصادی حاصل می شد.البته ملاحظه می كنیم هم در تئوری اسمیت و هم در نظریات لیست و ماركس و نئوكلاسیك ها، دانش عاملی برون زا در رشد اقتصادی به حساب می آمد.
در مراحل بعدی، شومپیتر اقتصاد دان اتریشی به جایگاه ویژه نوآوری و ابداعات در رشد اقتصادی توجهی ویژه داشت. شومپیتر مانند گالبریث و گودوین و هرشمن در این زمینه بیشتر كار كرد و تأكید زیادی بر سهم دانش در نوآوری ها و ابداعات فنی و لذا در رشد اقتصادی داشت.
امروزه اقتصاددانانی همچون رومر و گراس من، صاحب تئوری های جدید رشد اقتصادی هستند كه می خواهند عامل اصلی در رشد اقتصادی بلندمدت را بررسی كنند و دانش را یكی از مهمترین این عوامل می دانند. پس ملاحظه می كنیم كه در تمام این نظریه ها، دانش كه مایه فناوری است همواره موتور رشد اقتصادی محسوب شده است.
● تفاوت فناوری و دانش در دیدگاه های جدید و نئوكلاسیك
در اقتصاد نئوكلاسیك، نوآوری و ابداعات فنی، فرایندی است خطی از یك سلسله مراحل به شرح زیر: مرحله اول همان تحقیقات علمی جدید است كه در مرحله دوم این تحقیقات بتدریج در فناوری ها و ابزارهای جدید ظهور و توسعه می یابد.در مرحله سوم این تحقیق و توسعه به تولید كالا و خدمات منتهی می شود.در محله چهارم، بازاریابی این كالاها قرار دارد.این فرایند در مرحله پنجم به پایان می رسد كه شامل فروش كالاهای جدید، فروش فرایندهای تولید آن كالا و فروش خدمات مربوط به این فرایندهاست.
در تئوری های جدید رشد به جای یك رابطه خطی برای ابداعات، مدل ارتباط زنجیره ای ابداعات را داریم به این شرح:
ایجاد توانمندی های جدید تولیدی در یك بنگاه، نوآوری محسوب می شود .
تشخیص درست نیازهای بازار نیز یك نوآوری است .
استفاده از پیشرفت فنی در ارتقای كیفیت تولیدات موجود نیز نوآوری محسوب می شود.
بنابراین پیشرفت فنی را می توان هم در بازارهای جدید به كار گرفت و هم در بازارهای موجود.از این رو ابداعات فنی فقط ناشی از R&D نیست، بلكه حاصل ارتباطات بین بنگاه ها، مصرف كنندگان، آزمایشگاه ها و مراكز تحقیق و نهادهای علمی و دانشگاهی نیز هست.
همچنین حاصل ارتباطات متقابل و بازخورد بین علوم محض و پایه علوم مهندسی، توسعه كیفی كالاها و خدمات نظام مهندسی تولید و بازاریابی است.
نقش دانش در دیدگاه های جدید تفاوت هایی با نقش دانش در تئوری های نئوكلاسیك ها دارد كه به شرح زیر است:
۱) اساساً دانش را نمی توان در تئوری های رشد نئوكلاسیك به صورت عامل تولید در تابع تولید قرار داد كه البته این امر ناشی از ضعف متدلوژی علم اقتصاد نیز هست، اما دلیل ساده این امر آن است كه اصل اقتصادی كمیابی حاكم بر همه اجزای تابع تولید است در حالی كه دانش و اطلاعات به وفور موجود است آنچه كمیاب است ظرفیت استفاده از دانش و اطلاعات به نحو صحیح در فرایند تولید و بهره وری است.این ضعف و كاستی به دلیل نبود نهادهای مناسبی است كه دستگاه تحلیلی اقتصاد نئوكلاسیك نمی تواند آنها را بخوبی تجزیه و تحلیل كند.
۲) موضوع دیگر آن است كه دانش را نمی توان مانند سایر عوامل تولیدمبادله كرد.خرید و فروش دانش با مبادله دیگر كالاها و عوامل تولید تفاوت زیادی دارد زیرا اطلاعات مربوط به دانش بین خریدار و فروشنده بشدت نامتقارن است، لذا بازار واقعی برای مبادله دانش و اطلاعات موجودنیست.از دیگر سوی برخی از انواع دانش و اطلاعات را می توان با هزینه كم تولید و در سطح گسترده ای توزیع كرد اما برخی از انواع دانش به سهولت قابل انتقال از یك سازمان به سازمان دیگر یا از یك فرد به فرد دیگر نیست مگر آنكه شبكه های ارتباطی ویژه ای ایجاد شود كه آن هم محدود به خریداران و فروشندگان خاصی است و لذا بازار به معنای متعارف اقتصادی ایجاد نمی شود.
۳) تفاوت دیگر جایگاه دانش در رشد اقتصادی در تئوری های جدید و تئوری های قبلی در این است كه افزایش سرمایه گذاری در دانش و توسعه ظرفیت ها، بازده صعودی دارد نه بازده نزولی، زیرا پیشرفت فنی كه ثمره به كارگیری دانش است از طریق آموزش وتعلیمات فنی وحرفه ای و ایجاد ساختارهای جدید مدیریتی و سازمان بندی های جدید در محیط كسب و كار موجب بازده صعودی می شود.بنابراین پیشرفت فنی و كاربرد دانش در تولید موجب به كارگیری روش های كاراتر در سازمان بندی نظام تولیدی در یك بنگاه اقتصادی می شود كه خود منجر به تولید كالاهایی با كیفیت برتر و خدماتی با كیفیت بهتر می شود.
ملاحظه می شود كه نظریه های اقتصادنئوكلاسیك كه مربوط به تولید مبادله و مصرف كالا است، نمی تواند تولید مبادله مصرف دانش را به نحو رضایت بخشی توضیح دهد.
بنابراین از دیدگاه تاریخی دیدیم كه دانش همواره عامل بسیار مهمی در نظریه های مربوط به رشد اقتصادی بوده است.البته اقتصاددانان جدید كوشیده اند جایگاه دانش رابه طور مستقیم در مدل ها و نظریه های رشد اقتصادی روشن كنند یعنی در تئوری های جدید رشد اقتصادی، نقش دانش و فناوری را در بهره وری و رشد اقتصادی بررسی می كنند.از این دیدگاه سرمایه گذاری در تحقیقات و توسعه علوم و در آموزش و تربیت نیروی انسانی و نیز در ساختارهای جدید مدیریت كارگاه ها و شركت ها، ابزارهای اصلی در تحقق رشد اقتصادی است.با این مقدمات اكنون می توانیم اقتصاد مبتنی بر دانایی را تعریف كنیم: اقتصاد دانایی محور، اقتصادی است مبتنی بر تولید توزیع و كاربرد دانش و اطلاعات به منظور تحقق رشد اقتصادی و افزایش بهره وری.توسعه و رشد این اقتصادها مستلزم بهینه سازی همزمان مجموعه سیاست های صنعتی، سیاست های توسعه علوم پایه و سیاست های توسعه فناوری است كه البته نیازمند نهادهای مناسبی است.
بنابراین تأكید اقتصاد دانایی محور فقط تولید و توزیع اطلاعات و دانش نیست، بلكه نكته مهم به كارگیری آنها است، یعنی استفاده مؤثر و به كارگیری انواع مختلف دانش درتمام فعالیت های اقتصادی.بدیهی است به كارگیری دانش در تولیدات، سهم دانش را در تولیدات بالاتر می برد.به همین دلیل است كه برخی از اقتصاددانان مانند «دنی كوا» استاد مدرسه اقتصاد لندن ترجیح می دهندكه اقتصاد مبتنی بر دانایی را اقتصاد بدون وزن بنامند زیرا بر خلاف گذشته كه رشد اقتصادی را بر حسب تولید محصولات سنگین همچون فولاد و تجهیزات وماشین آلات سنگین صنعتی و مانند آن تعریف می كردند امروزه رشد اقتصادی بر حسب محصولات سبك الكترونیكی تعریف می شود و نیز به این نكته توجه می شود كه سهم دانش در ارزش افزوده به مراتب بیش از سهم دیگر عوامل تولید است.از این رو، می توان ادعا كرد كه مهمترین عامل تعیین كننده در سطح زندگی در كشورهایی كه در خط مقدم توسعه هستند، سهم دانش در تولید كالاها و خدمات است.● عوامل مؤثر در افزایش سهم دانش در نظام تولید كالاها و خدمات
اكنون این سؤال پیش می آید كه چه عواملی موجب شده كه امروزه سهم دانش در تولیدات، با وجود این كه همواره در طول تاریخ، دانش نقش مهمی در اقتصاد ایفا می كرده است، این گونه متحول شده و در درجه اول از اهمیت قرار بگیرد؟ در پاسخ می توان دست كم به چهار عامل اشاره كرد:
۱) فناوری اطلاعات و ارتباطات
با انقلاب فناوری و اطلاعات، IT سهم بسیار زیادی در شكل گیری اقتصاد مبتنی بر دانایی داشته است.پیشرفت های سریع در حوزه ICT موجب شده است كه طیف وسیعی از كالاها و خدمات وارد بازار شود و خانوارها، شركت ها و حتی دولت روش های سنتی مصرف، تولید و تجارت و حكمرانی را تغییر دهند، برای نمونه در مورد خانوارها، خریدهای الكترونیكی و پول الكترونیكی موجب شده است كه بانكداری الكترونیك ایجاد شود.شركت های تولیدی و خدماتی به سمت تجارت الكترونیك رفته و روش های جدیدی در مبادله با مصرف كنندگان ایجاد كرده اند.همچنین تحول عظیمی در ارتباط بین بنگاه ها ایجاد شده است.دولت نیز به سمت ارائه خدمات الكترونیك با مصرف كنندگان و بنگاه ها رفته است، حتی پارلمان ها نیز به سمت الكترونیكی شدن رفته اند.
این همه موجب كاهش شدید هزینه ها، بزرگتر شدن بازارها و عرضه خدمات بهتر به مشتریان شده است كه خود باعث ایجاد تقاضا برای ارتقای كیفیت كالاها و خدمات از سوی مشتریان می شود.این امر موجب تقاضا برای توسعه دانش و یا به كارگیری مؤثر تر از دانش موجود در تولید كالاها و خدمات است.بنابراین آنچه موجب شكل گیری اقتصاد مبتنی بر دانایی است موجب به كارگیری بیشتر دانش در اقتصاد است.
به همین دلیل بسیاری از صاحب نظران معتقدند كه فرق اساسی بین جایگاه دانش در اقتصاد مبنی بر دانش با جایگاه دانش در اقتصاد متعارف آن است كه كالاهای دانشی كه محصول اقتصاد مبتنی بر دانش است خود همانند دانش است، یعنی دارای خصوصیاتی است كه دانش دارد و مهمترین آن خودافزایی است.به بیان دیگر همچنان كه توسعه دانش، توسعه بیشتر دانش را به دنبال دارد به همین ترتیب تولید كالاهای دانشی، زمینه ساز توسعه بیشتر تولیدات كالاها و خدمات مبتنی بر دانش است.
۲) توسعه سریع علوم
در سال های اخیر برخلاف گذشته، منابع مالی زیادی صرف تحقیقات علمی یا تحقیق و توسعه شده است.از این رو هم ذخایر علوم و فنون توسعه یافته است و هم اشاعه دانش نیز بسرعت افزایش یافته كه البته متأثر از توسعه ICT است.نباید فراموش كرد كه بنگاه های اقتصادی نیز در سال های اخیر سیاست گوناگون سازی فعالیت های R&D را در سطح بین المللی اتخاذ كرده اند كه كمك زیادی به توسعه و اشاعه علوم داشته است.
۳) افزایش رقابت جهانی
آزادسازی جریان سرمایه كاهش هزینه های تولید، كاهش هزینه معاملات و عواملی همچون آن موجب توسعه تجارت جهانی شده است.سرمایه گذاری های بین المللی نیز بشدت افزایش یافته است.این همه باعث شده كه فرصت های جدیدی برای تخصص ها و تولید كالاها و خدمات جدید ایجاد شود.روش های بهتر مدیریت و سازماندهی به ویژه در عرضه كالاها و خدمات به وجود بیاید ، از همین رو بنگاه ها وارد عرصه جدید رقابت شده اند.همچنین ICT و اینترنت این امكان را فراهم كرده كه بنگاه های كوچك و متوسط SME بتوانند به بازارهای وسیع تری دست پیدا كرده و سریع تر رشد كنند.
از طرف دیگر توسعه ICT موجب شده كه بنگاه های مجازی ایجاد شوند.در واقع این بنگاه ها به سمت معاملات مجازی، توزیع مجازی و مانند آن رفته اند و در یك كلمه بازار به معنای سنتی آن را به فضای بازار تبدیل كرده اند.در چنین وضعیتی بنگاه ها باید هوشمندانه با یكدیگر رقابت كنند.به بیان دیگر، در چنین وضعیتی همكاری بین بنگاه ها امری حیاتی است ولی به موازات همكاری باید با هم رقابت نیز بكنند.چنین پدیده ای بی تردید اقتصاد و تجارت را به سمت دانایی محوری هدایت می كند.
۴) افزایش نقش مصرف كنندگان تحولات اقتصادی
جایگاه مصرف كننده در اقتصاد مبتنی بر دانایی در مقایسه با اقتصاد متعارف تغییرات اساسی كرده است.در گذشته فرایند تأثیر دانش در اقتصاد به این ترتیب بود كه دانش به صورت آموزش ها، اطلاعات و مهارت ها وارد مرحله توسعه فناوری و مناسبات تولیدی و سرانجام توسعه ماشین آلات و تجهیزات فنی می شد كه تولید كالاهای جدید ثمره آن بود.در چنین وضعیتی، مصرف كننده در بازار فقط در مقام متقاضی آن كالاها قرار می گرفت، اما بعد از انقلاب اطلاعات و توسعه سریع ICT مصرف كننده به طور مستقیم جریان تحولات دانش و تحولات فناوری ها را هدایت می كندو آن را شكل می دهد، زیرا مصرف كننده به دنبال كیفیات بیشتر در كالاها و خدمات است و خدمات مناسب تر، راحت تر و سریع تری را تقاضا می كند.سیستم های اینترنت و IT نیز این امكان را برای او فراهم می كنند، زیرا دسترسی سریع به اطلاعات كاملاً مهیاست.بنابراین نقش مصرف كنندگان در بازار یا طرف «تقاضا» به مراتب مهمتر از «عرضه» شده است.همچنین تغییر در فرهنگ ها و همگرایی فرهنگی در سطح جهانی نیز تأثیر قابل ملاحظه ای در این فرایند ایفا می كند.
● آثار و نتایج توسعه اقتصاد دانایی محور
عوامل چهارگانه ای كه در واقع موتور توسعه اقتصاد دانایی محور هستند، آثار و نتایج قابل ملاحظه ای بر عملكرد فعالان بازار و بر رفتار اقتصادی دارد.
الف) بر فعالان بازار
مدیران بنگاه های اقتصادی باید افق دیدشان را وسیع تر كنند تا برتری هایی را كه حاصل كاربرد دانش بیشتر در تولید كالاها و خدمات است بموقع تشخیص داده، مزیت های موجود در بنگاه خود را كه می توان از آن به نحو بهتر در راستای این هدف بهره برداری كرد بهتر شناسایی كنند.
كارگران و كارمندان باید مهارت های پایه ای و اساسی را بیاموزند و خود را با تحولات جدید تطبیق دهند.
سرمایه گذاران و تأمین كنندگان منابع مالی و نهادهای مالی نیز باید شناخت كافی از وضعیت موجود به دست آورند و مهارت های قبلی را كه بیشتر مبتنی بر ارزیابی ارزش سرمایه های فیزیكی است به مهارت های جدید كه مبتنی بر ارزیابی دارایی های غیرمحسوس و ظرفیت های بالقوه بنگاه ها برای بهره برداری از دانش و مهارتهاست مجهز شوند تا از این طریق بتوانند تسهیلات مالی را در اختیار بنگاه های دانش محور قرار دهند.بنگاه های دانش محور چه بسا با معیارهای سنتی در اقتصاد مالی نتوانند تسهیلات لازم را از نهادهای مالی برای توسعه كسب و كار خود به دست آورند و با مشكلات نقدینگی رو به رو شوند .
تنظیم كنندگان بازار باید تغییرات جدیدی را كه در ماهیت رقابت بین بنگاه ها ایجاد شده بخوبی درك كنند و اقتصاد مبتنی بر دانایی را بر اساس دیدگاه های سنتی رقابت و هدایت، تنظیم و مدیریت نكنند، بلكه باید چالش هایی را كه حاصل فناوری های جدید است به خوبی بشناسند و آن را در مقررات و تنظیم بازار منعكس كنند.
سیاستگذاران دولتی باید محیط مناسب برای رشد و توسعه بنگاه های دانش محور را فراهم كنند.همچنین باید صنایع دانش محور را تشخیص دهند و این مسأله البته از كشوری به كشور دیگر فرق می كند. برای نمونه در انگلستان، خدمات مالی، ارتباطات، صنایع شیمیایی ودارویی و صنایع فضایی را صنایع دانش محور شناخته اند و بر روی این صنایع، سرمایه گذاری می شود.همین امر موجب می شود كه در الگوی تجارت یك كشور تغییرات جدیدی ظاهر شود.بنابراین در استراتژی توسعه یك كشور باید به تشخیص صنایع و خدمات دانش محور توجه ویژه داشت، زیرا صنایع دانش محور، الگوی تجارت و الگوی توسعه علوم و فنون و سیاست های علمی كشور و حتی الگوهای آموزش و پرورشی در دبستان ها، دبیرستان ها و دانشگاه ها را تحت تأثیر قرار می دهد.
ب) بر رفتار اقتصادی
هم اكنون ثمره این سیاست ها و نگرش های جدید در كشورهای پیشرفته صنعتی به صورت زیر است:
۱) سرمایه گذاری در فناوری پیشرفته
۲) توسعه و رشد صنایع مبتنی بر Tech- Hi
۳) تكیه بر نیروی كار با مهارت های بالاتر
۴) برنامه ریزی و سازماندهی جدید برای بهره مندی از افزایش كارایی و بهره وری های ناشی از سیاست های گفته شده.
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست