چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
خاک ایران شده ویران...
خاک ایران شده ویران ز سه فیل
روس فیل، آنگلو فیل، آلمان فیل
مرحوم سیداشرفالدین حسینی سهم و نقشی مؤثر و انکارناشدنی در تاریخ مشروطیت و مطبوعات ایران دارد. در روزهایی که روزنامهنگاری در ایران علمی نوپا بود و امکانی بسیار و روابطی گسترده طلب میکرد، این سید بزرگوار ساده و بیغل و غش، تنها به پشتوانه خلاقیتهای فردی و پذیرش مردم، بنیادی نو از روزنامهنگاری در ایران گذاشت که میتوان ادعا کرد حتی تا روزگار ما هم تجربهای منحصر به فرد است. آن زمان نه هیأت تحریریهای بود، نه شبکه توزیعی، نه امکانات درخورتوجهی و نه ارتباطات گستردهای. مردی تنها در حجرهای محقر مسائل مبتلا به جامعه را در کارگاه ذهن خود به سوژههای جذاب و مردم پسند تبدیل میکرد و بدون استفاده از امکانات دولتی با کودکانی که افتخار این داشتند که موزع «آقا نسیم شمال» باشند، به اجتماع عرضه میکرد. در جامعه آن روزگار ایران که هنوز خرید روزنامه و مجله در سبد مصرف مردم جایی نداشت، نشریه بالنسبه گران قیمت نسیم شمال را چون کاغذ زر از دست موزعان سادهدل و خادمان بینام و نشان مطبوعات مردمی میربودند و دست به دست میچرخاندند و همگان، از وضیع و شریف، کوچک و بزرگ، زن و مرد، دولتمرد و تاجر و دهقان، گوش به سخنان صمیمی و ساده این سید یکلاقبا میسپردند و هر یک به فراخور حوصله ذهن و فکر و پایگاه اجتماعی خود از این گنج زربهره میگرفتند. زمامداران و حاکمان در زبان تند و گزنده او، منتقدی دقیق و موشکاف و صریح مییافتند و جباران و ظالمان، افشاکنندهای بیترس و بیم و مجاهدان و مبارزان، هنرمندی دیندار و مبارز که در عقبههای دشوار مجاهده، اندک ضعف و سستی و رخوتی در کارش نمیتوان مشاهده کرد؛ اهالی مطبوعات و فرهنگدوستان، در سیمای او نجابتی دوستداشتنی و اعتقادی جدی و عمیق به فرهنگ مییافتند. امروز نیز کارنامه سید اشرفالدین برای اهالی فرهنگ کارنامهای شایان اعتنا و شایسته نظر و توجه است.
پرداختن به آثار و زندگی نسیم شمال برای ما از زوایای مختلف حائز اهمیت است و شایسته است تأمل و درنگی جدی در این خصوص داشته باشیم.
این سید بزرگوار که از میان مردمی تهیدست برآمد و سرانجام در اعماق اجتماع آنان گم شد، چنان که تا مدتها کسی حتی آرامگاهش را به یاد نمیآورد، در هفتهنامهای که همه مطالب آن را به دست و قلم خود مینوشت با شیرین کاریهای آخوندی بیدار دل و پیراسته از هر گونه آلودگی که در سراسر زندگیاش حسرت یک وعده فسنجان را در شعرش فریاد میزد، با چنان صمیمت و صداقتی از درد محرومان گفت و با چنان دردی از ناداری و بیچارگی سخن راند که مردمیترین شاعر انقلاب مشروطیت ایران شد. اگر بتوان از میان شاعران بزرگ آن روزگار، یکی را بهعنوان شاعر ملی برگزید بیگمان آن شاعر کسی جز آقا نسیم شمال نیست.
نسیم شمال درجوانی از قزوین به کربلا مهاجرت کرد:
در جوانی با هزاران ابتلا
رفتم از قزوین به سوی کربلا
مدتی در کربلا و در نجف
معتکف بودم به صد وجد و شعف
سپس به قزوین و تبریز رفت و جغرافیا، هندسه، منطق و کلام خواند تا:
مدتی در رشت بنمودم درنگ
از شراب عاشقی مست و ملنگ
رشتیان بر گردنم دارند حق
گر نویسم میشود سیصد ورق
در هزار و سیصد و بیست و چهار
چون که شد مشروطه این شهر و دیار
کردم ایجاد این نسیم نغز را
عطر بخشیدم ز بویش مغز را
بدین ترتیب بر مبنای گزارشی که سید از روزگار خود داده، مبانی فکری او را باید در نهادهای سنتی آموزش و تولید علم جستجو کرد و شگفتی کار او از جمله در عصر مشروطه دو تن بودند: نخست میرزا علی اکبرخان دهخدا که تعلق خاطر او به قلمروهای جدید آموزشی البته بیشتر از نهادهای سنتی است. دوم سیداشرفالدین که در قلمرو شعر فارسی خلاقیت بسیار نشان داد. این خلاقیت چه در به کارگیری قالبهای شعری مختلف و بعضاً مهجور و چه در مضامین و موضوعات مردمی و چه در دایره واژگان و نحو زبان تودههای مردم به راستی پدیدهای قابل بررسی است.
پاکیزگی زبان و آلوده نکردن ساحت شعر به هرزهدرایی و بیعفافی موجب شده که کل آثار او در همه عرصهها قابل عرض باشد. از مجموعه آثار او نمیتوان بیتی یافت که آن را به دلیل رعایت نکردن حدود اخلاقی حذف کرد، این درحالی است که در همان روزگار حتی اخوانیات شعرا نیز از زهر هزل و هجو مصون نمانده است، تا چه رسد به خود هزل و هجو که طبیعتی پرده در و بیاعتنا به قلمرو اخلاق دارد. حتی در برخی شاعران روزگار او، به کارگیری مضامین و واژگان مذموم به نام «ویژگی سبکی» شناخته میشود. شاعرانی که بدیهیترین و سادهترین مفاهیم را بیاینکه جوهره موضوع طلب کند به واژههای غیراخلاقی میآلودند.
یکی از علتهای اساسی پذیرش شعر او در میان توده مردم همین جنبه بود. او با اخلاق و به زبان مردم سخن میگفت و تودهها برای فهم کلام او نیازمند هیچ واسطهای نبودند. به همان راحتی و روانی که در کوچه و بازار سخن میگفتند، کلام منظوم او را درمییافتند. کلامی که اسیر فرم نشده، بلکه به طبیعت جاری زبان نزدیک بود. یکی از جوهرههایی که به پاکیزگی زبان سید کمک کرده است همین بوده است. منتقدان برجسته شعر مشروطیت برآنند که زبان نسیم شمال یکی از سالمترین زبانها در میان شاعران این دوره است. علت این پاکیزگی زبانی در همین امر است. او هیچ اصراری نداشت در زمره ادبای رسمی درآید. به همین دلیل موضوعاتی هم که برای طنز بیریا و ساده خویش برمیگزید موضوعاتی بود که فرودستان اجتماعی با آن درگیر بودند: فراهم کردن تنپوشی که آنان را از گزند سرما و گرما مصون بدارد، دسترسی به طعامی ساده که بر گرسنگی غلبه کنند، داشتن حکومت و امنیتی که امکان زیستی سالم و طبیعی را فراهم و دست جباران داخل و خارج را از سر مردم کوتاه کند. موضوعاتی از این دست که درونمایه شعر او هستند، حیاتی اما دستیافتنیاند. مردم هم در سرودههای این سید یکلاقبای شجاع و تیزبین، مجموعه درخواستهای خود را متجلی میدیدند و بیدلیل نیست که او شاعر تودهها باقی ماند و در غوغای پس از مشروطیت که رهبران فکری و اجتماعی و ادبی هر یک در پی دوختن کلاهی از نمد مشروطیت برای خود بودند، او همان شاعر مردم ماند؛ با سلطنهها و دولهها و الملکها پیوندی برقرار نکرد. پناه و آرامجای او سینه مردم بود و از این حیث او در تمام تاریخ فرهنگ مشروطیت بینظیر است. مردمدوست و دوستدار اسلام و ایران بود. این دوستداری حتی در شمائل ظاهری او هم تا آخر باقی ماند، پوستاندازیهای ظاهری جامعه نتوانست بین سید و اصول او فاصله بیندازد.
آنچه در تحلیل سبکی این دو نمودگار نظم و نثر مشروطیت شایسته توجه است این است که استادمیرزا علیاکبرخان دهخدا، با ترکیب دانش وسیع و ذوق خدادادی نوعی خاص از نثر را بنیاد گذاشت که در نوع خود بینظیر بود و موجب شد صوراسرافیل صدای پرطنین مشروطیت ایران باشد؛ اما آنچه او را به چنین مقامی رساند کوشش جمعی پاکبازان عصر مشروطیت بود. میرزا جهانگیرخان، قاسمخان شیرازی و میرزا علیاکبرخان دهخدا معروفترین این چهرهها هستند، اما کاری که سیداشرفالدین در حوزه نظم انتقادی کرد، یک تنه بود. ضمن اینکه سادگی و طراوت زبانی هم در حوزه کار او بیشتر چهره نشان داد. گرچه روحانیت مدتها بود که برای ارتباط با تودههای مردم گرایش به زبان ساده و طبیعی پیدا کرده بود و حداقل از عهد آقا جمال خوانساری (صاحب رساله عقاید النساء) در نثرنویسی انتقادی این زبان را بهکار گرفته بود، اما در حوزه شعر این نسیم شمال بود که این قابلیت زبانی را به گونهای درست بهکار گرفت. حتی گروهی از ادبای مشروطه هم که در سلک روحانیت بودند آنگاه که به زبان شعر سخن میگفتند، همان زبان مطنطن گذشته را بهکار میگرفتند؛ ادیبالممالک فراهانی و ادیب نیشابوری از این زمرهاند.
اما اینکه سیداشرفالدین از کجا و چگونه با روزنامهنگاری آشنا شد نیز شایسته توجه است. اقامت پنج ساله او در کربلا و نجف به منزله کارگاهی است که نسیم شمال میتواند در آنجا با این پدیده نوظهور آشنا شده باشد، علیالخصوص او خود تصریح میکند که اقامت او در تبریز صرف آموزش علوم مختلف شده است که ارتباط منطقی بین آنها بنابر نقل او و آنچه روزنامهنگاری مینامیم، کمتر وجود دارد.
در دورهای که در کربلا و نجف زندگی میکرد این دو شهر کانون مبارزات حقطلبانه ملت ایران و کشورهای مسلمان بود. گرچه رشت و تبریز نیز در این حوزه، کارنامه پربرگ و باری داشتهاند، اما همان طور که گفتم در تبریز وقت او بیشتر به علوم متداول در آن زمان میگذشت و در رشت بودکه عملاً کار روزنامهنگاری را آغاز کرد.
نگاه انتقادی او فراگیر و عام بود. نه یکسره پریشان احوالی را به دیگران و اجانب حوالت میداد و نه شیفتگی و شیدایی به آنها داشت. وی بر خلاف عموم همعصران خود که برای آبادی ایران به یکی از سه قدرت مسلط زمانه دل بسته بودند، به درستی باور داشت که ایرانیان برای آباد کردن میهن خود باید خود کمر همت بربندند و به بیگانگان نه تنها هیچ امیدی نیست، بلکه بر ستمکاری میافزایند و خود بر جای ستمکاران مینشینند.
پیش از این بود یکی فیل کبود
هیکلش را ملکالموت ربود
اندر این شهر دگر فیل نبود
حال از سعی و تقلای رنود
خاک ایران شده ویران ز سه فیل
روس فیل، آنگلوفیل، آلمان فیل
این انتقاد از بیگانه، به معنی چشم بستن بر واقعیتهای درونی ایران نیست. او همچون کارشناسی ورزیده، مجموعه عوامل بیرونی و درونی را مدنظر دارد، حتی پیش از آنکه به عوامل بیرونی بپردازد به اندیشههای درونی توجه میکند. ناراستی و نادانی، سفلهپروری، حرص، بخل، تهمت، ناسزا و کوتاهبینی را که در نظر وی در درون جامعه ایران غوغا میکرد بر میشمرد و البته اسباب ترقی و پیشرفت را هم در پیش چشم دارد.
از تیررس نگاه او هیچ کس در امان نیست. شیخ و مرشد و وزیر وکیل و فرنگی و ایرانی و عرب، همه در عرصه ابیاتی که او خلق کرده، حضور دارند و چشم تیزبین او نقادانه به همه میپردازد، اما در این پرداختن، آنچه او را از دیگران جدا میکند، این است که نشتری که او به دمل جامعه چرکین ایران بحرانزده فرو میکند، به قصد شکافتن ناسوری است که پیکره حیات انسانی را آلوده کرده است. هیچ چیز در زندگی برای خود طلب نمیکند و این همان نکتهای است که نسیم شمال را از دیگر شاعران زمانه جدا میکند. غوغای او نشأت گرفته از مطالبات شخصی نیست. سخنش هیچ گاه از دایره اخلاق و ادب و انصاف خارج نمیشود؛ شیوهای که در روزگار ما هم مطلوب است.
در هیچ یک از بیست هزار بیتی که از او باقی است هیچ سخنی که خلاف ادب متعارف باشد، نمیتوان یافت. شعر او به خلاف سرودههای عموم هم عصران او هیچ نیازی به نقطهچین کردن کلمات و عبارات برای چاپ و نقل آنها ندارد. طنزهایش هرگز به هجو نمیکشد. این روح پارسای منتقد، نموده نمادینی است از آنچه جامعه ایران به شدت به آن نیاز دارد و بدان علاقهمند است. آزاده، مردمدوست، منصف و پاکیزهکار. کمترین انگیزه جاهطلبی را برنمیتابد و در او دیده نمیشود و هفتهنامهاش را که از اعیان کاخ نشین تا گدای راه نشین آن را میخوانند و هر هفته بیصبرانه انتظارش را میکشند، نردبانی برای رسیدن به جاه و ثروت و مقام نمیسازد.
این سید بزرگوار هر جا که نیازی بود حضور پیدا میکرد. روزی در رشت و قزوین، روزی در تبریز و تهران، یک جا تفنگ بر دوش گرفت و با دشمنان ملت جنگید و جایی دیگر قلم برداشت و سینه جهل و استبداد و استعمار را نشانه رفت. آنچه سید اشرفالدین برای تبیین و توضیح دیدگاه خود و به حرکت واداشتن مردم بدان تمسک میجست، مؤلفهای از میان مؤلفههای فرهنگ ایرانی بود. آمیزهای بود از تمدن ترکیبی ایران. در این نگاه، اسلام مبنای نگاه به همه چیز است. وطندوستی به همان میزان مورد توجه است که نگاه فراگیر به جامعه انسانی؛ غیرت، حمیت و مردانگی همان قدر ارزش دارد که داعیههای دینی و ملی. در شعرش رسیدن روزی را نوید میدهد که همه آزادی داشته باشند، اما این مسأله ذرهای از اسلامخواهی و غیرت دینی او نمیکاهد، چنان که در دیوان او اشعار فراوانی در باب مبعث، غدیر، عاشورا و سایر نظایر آن دیده میشود و گویا تنها شاعر فارسی زبان است که مرثیهای در سوگ آخوند خراسانی گفته است. همین نگاه ترکیبی است که موجب شد آثار سید در جامعه ایران در کانون توجه خاص و عام قرار گیرد:
ای ملت غیور کنون وقت غیرت است
ای ملت نجیب کنون روز همت است
مذهب ز دست رفت و وطن در مذلت است
مسلم مطیع ظالم و کافر نمیشود
مشروعیت بخشی حرکت مردم ایران، در نگاه نسیم شمال هم از نگاه مذهبی نشأت میگیرد و هم از توجه به بنیانهای ملی ایران.
سید شیفته علم و دانش و مدرسه بود و آینده جوانان را در این راستا میدید و همه را از دختر و پسر به فراگیری دانش فرا میخواند و تنها راه نجات ایران را در این میدید که جوانان آن دانش بیاموزند و دانایی علم آموزی را شعار خود سازند.
آن دختر ده ساله اگر درس بخواند
با عصمت و عفت شود و خانه بماند
نقش طرب از گنبد گردون بجهاند
در ۱۲۹۷ که اداره سجل احوال به راه افتاد و مردم ملزم به گرفتن شناسنامه شدند، سیداشرافالدین در شگفت میماند که چرا همه به نام پدرانشان شناسنامه میگیرند و کسی خود را به نام مادرش منتصب نمیکند و از همه میخواهد که وی را به نام مادرش که زهراست، زهرایی بخوانند.
به اسم و رسم پدرها لقب نهاده تمام
ولی نبرده ز مادر به هیچ وجهی نام
مگر که مادر بیچاره جزو عالم نیست
مگر که مادر بیچاره نسل آدم نیست؟
مگر که سلسله مادری نسب نبود
مگر به مادر خود مرد منتسب نبود؟
چه شد که اسم نساء کمتر از رجال شده
حقوق مادر بیچاره پایمال شده
من علیل که هستم در این دیار بلا
بود قلی پدر نام مادرم زهرا
از این به بعد به هر دفتر و به هرجایی
بود علامت فامیل بنده زهرایی
به احتمال فراوان از همین روی بود که اشرفالدین خود را سید میخواند، زیرا گروهی میگفتند که او سید نیست، اما چون به نسبت مادری باور داشت از خود به نام سیداشرفالدین یاد میکرد.
آشتی دادن مردم با شعر و ادبیات یکی از خدمات بزرگ او به عصر خویش است و در پرتو همین نگاه است که شعر او در برابر شعر شاعرانی که بر صورت زبان تسلط داشتند، مزیت دارد. خونی که او در پیکره ادبیات و فرهنگ ایران به گردش درآورده، پر از گرمی و جنبش و خروش بود و همین امر موجب شد کاستیهایی که در شعر او کم و بیش وجود داشت، درکنار این همه زایایی، دانایی و تحرک و جنبش به چشم نیاید.
به نوشته مؤلف از صبا تا نیما هر چه بود از راست تا دروغ در آن هنگام (۱۳۴۵ قمری) چنان شایع شد که وی به بیماری جنون مبتلا شده است، بدین علت یا دستاویز او را به بیمارستان بردند و چند سالی به حال بیماری و فقر و تنگدستی بود تا در ذیحجه ۱۳۵۲ قمری (۲۹ اسفند ۱۳۱۲) درگذشت.
در پایان پارهای از نوشته زندهیاد سعید نفیسی را درباره او نقل میکنم که به درستی درباره او داد سخن داد:
«این مرد از میان مردم بیرون آمد، با مردم زیست و در میان مردم فرو رفت، او نه پولی به هم زد، نه خانه ساخت، نه ملک خرید، نه مال کسی را با خود برد، نه خون کسی را به گردن گرفت، شاید روز ولادت او را هم کسی جشن نگرفت و من خود شاهد بودم که در مرگ او ختم هم نگذاشتند. سادهتر و بیادعاتر و کمآزارتر و صاحب دلتر و پاکدامنتر از او، من کسی ندیدهام، مردی بود به تمام معنا مرد، مؤدب، فروتن، ساده، مهربان، خوشروی و خوشخوی، دوستباز، صمیمی، کریم، بخشنده، نیکوکار، بیاعتنا به مال دنیا و به صاحبان جاه و جلال.
گدای راهنشین را بر مالدار کاخنشین ترجیح میداد. آنچه کرد و گفت برای همین مردم خرده پای بیکس بود. این روزنامه نه چشم پرکن بود، نه خوش چاپ، مدیر آن وکیل و سناتور و وزیر سابق هم نبود. پس چرا مردم این قدر آن را میپسندیدند؟ روزی که موقع انتشار آن میرسید، دسته دسته کودکان ده – دوازده ساله که موزعان او بودند، در همان چاپخانه گرد میآمدند، هر کدام دستهای بزرگ میشمردند و از او میگرفتند و زیر بغل میگذاشتند. این کودکان راستی مغرور بودند که فروشنده «نسیم شمال» هستند. روزی نشد که این روزنامه ولولهای در تهران به راه نیندازد. دولتها مکرر از دست او به ستوه آمدند، اما با این سید وارسته بیاعتنا به همه کس و هم چیز چه بکنند؟ به چه دردشان میخورد او را جلب کنند؟ مگر در زندان آرام مینشست؟ در آن گیر و دار اختلاف مشروطه خواهان و مستبدان به میدان آمد. در این حوادث هیچ کس مؤثرتر از او نبود. یقین داشته باشید اجر او در آزادی ایران کمتر از اجر ستارخان پهلوان بزرگ نبود. حتی این مرد بزرگوار در قزوین تفنگ برداشت و در فتح تهران جانبازی کرد. اگر در مرگش نگریستند، اگر کتاب یا رسالهای دربارهاش ننوشتند، اگر گور او نیز از دیدهها پنهان است و کسی نمیداند کجا او را به خاک سپردند، اگر نامش را دیگر نمیبرند، اگر قدر او را از یاد بردند او چه زیان کرده است؟ کسی نبود که به این چیزها محتاج باشد، او تا زنده بود به هیچ کس و هیچ چیز محتاج نبود، همه به او محتاج بودند، حالا هم نیست اگر کسی خود را به او محتاج نداند به خود زیان کرده است.»
احمد مسجد جامعی
منبع : ایران یکصد سال پس از مشروطیت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست