شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

علی (ع) سیاستمداری غیرمتعارف


علی (ع) سیاستمداری غیرمتعارف
موضوع غدیر که مربوط به خلافت پس از پیامبر است پس از گذشت قرن ها هنوز میان مسلمانان به گونه یی واحد تعبیر نمی شود. دو نحله بزرگ تشیع و تسنن به رغم اشتراکات بسیار، به این موضوع از دو منظر می نگرند که در بحث های کلامی فی مابین بررسی شده است. اما آنچه فراتر از دیدگاه های رایج است الگوی رفتاری امام علی (ع) است که برای همه نحله های اسلامی ارجمند و قابل تامل است. بسیار اتفاق افتاده است که در چالش بر سر یک پدیده، نفس موضوع از یاد رفته و حواشی جای متن نشسته است. شاید بی دلیل نبوده که بهترین کتاب را درباره علی(ع) نه شیعیانش که یک پژوهشگر مسیحی نوشته است. جرج جرداق که در چالش های نظری و کلامی بر سر خلافت علی(ع) درگیرنبود، به منش و روش علی اندیشید و سیمای او را به جهانیان و از جمله شیعیانش بازنمایاند. نهج البلاغه را ابن ابی الحدید شرح نوشت که ظاهراً اهل تشیع نبود.
اکنون نیز فرصتی است تا نیم نگاهی به رویکرد ایشان در عرصه سیاسی آن زمان بیفکنیم و از دریچه هایی متفاوت با عادت روزگار پیرامون مان را نظاره کنیم.
۱) گرفتن قدرت
پس از درگذشت پیامبر عباس عموی پیامبر که شخصیتی شناخته شده و معتبر نزد مسلمانان بود همراه ابوسفیان که پشتوانه یی در میان قریشیان داشت و جمعی دیگر از مسلمانان نزد علی آمدند. به او پیشنهاد کردند اگر برای گرفتن خلافت دست به کار شود با او بیعت می کنند. حتی ابوسفیان اعلام کرد حاضر است مردم مدینه را برای این منظور بشوراند. همزمان در گوشه یی دیگر از شهر گروهی گرد آمده و با ابوبکر بیعت کرده بودند. اما هنوز کسی بر مسند پیامبر ننشسته است. سیاست ورزی حکم می کرد تا پایه های قدرت رقبا تحکیم نیافته باید قدرت را قبضه کرد. اما علی از این کار سر باز زد. او موضع خود را در برابر خلافت چنین توضیح داد؛ «اگر سخن بگویم گویند حرص خلافت دارد. اگر خاموش باشم گویند از مرگ هراسان است. هرگز؛ من و ترسیدن از مرگ پس از آن همه جنگیدن، به خدا سوگند پسر ابوطالب با مرگ مانوس تر است از انس کودک به پستان مادر....اما چیزی می دانم که بر شما پوشیده است...»۱ به راستی مگر نه اینکه حق با علی بود، چرا برای گرفتن این حق فرصت را غنیمت نشمرد؟ مگر نه اینکه تنها با گرفتن قدرت است که می توان همه ارزش ها و تغییرها و اصلاحات را محقق کرد و مگر نه اینکه هیچ فرصتی را برای به دست گرفتن قدرت نباید از دست داد؟ پس چگونه است او زمانی که قدرت را تقسیم می کند به کفن و دفن پیامبر مشغول شده است.
امام علی خطاب به مردمی که برای بیعت با او تجمع کرده اند آنها را از چیدن میوه کال بر حذر می دارد. گویا شرایط اجتماعی را برای کشمکش بر سر خلافت مساعد و آماده نمی داند. ۲
۲) دلسوزی برای رقیب
خلیف دوم بر مسند قدرت نشسته بود. رومیان به مرزهای کشور اسلامی تجاوز می کردند. خلیفه برآن شد که به جنگ با رومیان برخیزد و خود نیز به عنوان فرمانده به میدان رود. با علی(ع) به مشورت می نشیند. فرصتی دیگر پدید می آید تا او که شایسته خلافت است به حق خود برسد. رسم دیرینه یی بود. بسیاری از سیاستمداران رقیبان خود را به میدان جنگ گسیل می داشتند و با روشی مشروع بر مسندش می نشستند. همچنان که گشتاسب اسفندیار را به نبرد با رستم فرستاد تا با تضعیف دو رقیب قدرت خود را تثبیت کند. رفتن عمر به میدان جنگ و کشته شدن وی نیز چه بسا از دید برخی دوستداران علی فرصتی طلایی به شمار می رفت. امام علی(ع) در مقام مشاوری دلسوز چنین توصیه می کند؛ «انک متی تسر الی هذاالعدو بنفسک فتلقهم بشخصک فتنکب لاتکن للمسلمین کانفه دون اقصی بلادهم. لیس بعدک مرجع یرجعون الیه... اگر خود به سوی دشمن بروی و با آنان روبه رو شوی و رنجی یابی، مسلمانان تا دورترین شهرهای خود دیگر پناهگاهی ندارند و پس از تو کسی نیست تا بدان روآرند.» ۳
این در حالی است که امام علی (ع) گاه در مقام بیان حقیقت شایستگی خود را برای خلافت بیش از آنان که بر او پیشی گرفتند می داند. مشابه همین ماجرا در جنگ با ایران پیش آمده است. زمانی که عمر با او مشورت کرد که برای جنگ با ایران به جبهه رود، ایشان خلیفه را از رفتن بر حذر داشت و توضیح داد که جایگاه زمامدار مثل نخ تسبیح است که مهره ها را گرد می آورد. اگر رشته ببرد مهره ها پراکنده شود و از میان رود. بعد به او توصیه کرد؛ فکن قطباً واستدر الرحی بالعرب و اصلهم دونک نارالحرب، فانک ان شخصت من هذه الارض انتقضت علیک العرب من اطرافها... تو همانند قطب برجای بمان. عرب را چون سنگ آسیاب گرد خود بگردان و به آنان آتش جنگ را برافروزان که اگر تو از این سرزمین بیرون شوی عرب از هرسو تو را رها کند. ۴
۳) نماینده اپوزیسیون
خیرخواه حاکمیت زمان خلیفه سوم است. مردم به عنوان اعتراض به عملکرد خلیفه سوم تجمع کرده اند. از علی(ع) می خواهند واسطه شده و نزد خلیفه رود و او را وادارد که به خواسته های مردم تن دهد. علی می پذیرد و نزد عثمان می رود. اینجا نیز از علی رویه یی خلاف عرف سیاست می بینیم. در عالم سیاست هر رقیبی در انتظار فرصتی است که مردم از عملکرد حاکم ناراضی شوند. اساساً احزاب و کاندیداهای رقیب وظیفه شان تشدید نارضایتی است. باید بر عمق و گسترش نارضایتی افزود. مردم را به اعتراض، به تحصن و شورش فراخواند. دریچه های گفت وگو را بست. کار را به بن بست کشاند و آنگاه خود را به عنوان بهترین آلترناتیو و گزینه پیش انداخت. اکنون برای علی چنین شرایطی خود فراهم آمده است. مردم دست به اعتراض و تحصن زده اند. حتی خود نزد علی آمده و او را به عنوان امین و وکیل خود انتخاب کرده اند. امام علی نزد عثمان می رود، چون دوستی دلسوز او را نصیحت می کند. به ریشه یابی بحران می پردازد، چون کارشناسی بی طرف مناسبات عثمان را آسیب شناسی می کند و عامل اصلی را کشف کرده و خلیفه را از آن آگاه می کند. امام علی در این گفت وگو خلیفه را از مروان بن حکم بر حذر می دارد. او که از تبعیدیان دوره پیامبر بود اکنون به سازمان خلیفه راه یافته و او را وسوسه و از طریق او اهداف خود را علیه نهضت نوپا عملی می کرد. علی به عثمان هشدار می دهد، بحرانی بودن وضعیت مردم را گوشزد می کند و تصریح می کند کار را به جایی نرساند که به دست مردم کشته شود. ۵
۴) مدافع رقیب
به راستی چرا او چنین رفتاری با خلفا دارد؟ این رفتار چگونه با افکار و کردار برخی پیروان امروزین تبیین می شود؟ آنها که همواره نفرت می پراکنند دفاع علی(ع) از خلیفه سوم را که نارضایتی و اعتراض مردم را هم برانگیخته بود چگونه تفسیر می کنند؟ این درحالی است که درمیان مردم گرایش به زمامداری علی قوت گرفته است. زمانی دیگر که مردم علیه عثمان تجمع کرده اند، او نامه یی برای علی می فرستد و از او می خواهد مدتی از شهر خارج شده و به سمت مزرعه خود بیرون رود تا مردم کمتر از او سخن بگویند و اعتراضات فروکش کند. علی بار اول این درخواست را اجابت کرده و اینک دومین بار است که خلیفه به جای اصلاح عملکرد خویش و رفع نارضایتی مردم، به پاک کردن صورت مساله می پردازد. امام علی در مقام انتقاد از این رفتار خلیفه حقیقتی را آشکار می کند؛ «عثمان می خواهد من چون شتر آبکش باشم. با دلوی بزرگ پیش آیم و پس روم.» سپس می گوید؛ «والله لقد دفعت عنه حتی خشیت ان اکون آثما... آنقدر از عثمان دفاع کردم که ترسیدم گنهکار باشم.» ۶ این واقعیت را امام علی (ع) در دوران خلافت خود در نامه یی به معاویه چنین بیان می کند؛ کدام یک از ما دشمنی اش با عثمان بیشتر بود و در جنگ با وی راهبرتر؟ آنکه چون از او یاری طلبید سستی ورزید یا آنکه یاری خود را از او دریغ نداشت؟۷ در همین نامه ایشان از موضع انتقادی خود به عثمان که از روی صداقت و دلسوزی و خیرخواهی بوده است، دفاع می کنند؛ اگر به عثمان به خاطر برخی بدعت ها خرده می گرفتم پوزش نمی خواهم.او از نادر کسانی بود که با برخوردهای قهرآمیز با خلیفه مخالفت می کرد. در حالی که خلیفه به نصایح و دلسوزی های او کمتر توجه می کرد و هردم بر نارضایتی مردم افزوده می گشت اما او همچنان مدافع مشی مسالمت جویانه و برخورد انتقادی و نه برانداز علیه عثمان بود. در نامه یی که پس از خلافت خود به مردم کوفه می نویسد می خوانیم؛«فکنت رجلاً من المهاجرین اکثر استعتابه و اقل عتابه....من از مهاجرین بودم. بیشتر خوشنودی عثمان را می خواستم و کمتر سرزنشش می کردم و طلحه و زبیر آسان ترین کارشان این بود که بر او بتازند و او را برنجانند و ناتوانش سازند. عایشه سر برآورد و خشمی را که از او داشت آشکار کرد. و مردم فرصت یافتند و او را کشتند.» ۸
در نامه به معاویه نیز بر این مشی خود تاکید می کند؛ «لتجدنی ابرأ الناس من دم عثمان. من از سایر مردمان از خون عثمان بیزارتر بودم.» ۹
۵) قدرت ناخواسته
عثمان کشته می شود. مردم جلوی خانه علی جمع می شوند. اکنون به این نتیجه رسیده اند که به جز او کسی شایسته خلافت نیست. ۲۵ سال پیش که پیامبر درگذشت و هنوز ماجرای غدیرخم و توصیه پیامبر درباره علی(ع) در خاطره ها زنده بود چنین تجمعی برپانشد. اکنون پس از فراز و فرودهای بسیار مردم به این نتیجه رسیده اند. طبیعی است مردی که هم شایستگی بیشتر از دیگران دارد و هم پیشینه درخشانی در پیشبرد مکتب نوپا داشته است و از آنها گذشته تایید پیامبر را هم برای رهبری مردم دارد، اکنون که مردم نیز به او روی آورده اند فرصت را غنیمت شمرده و به احقاق حق از دست رفته برخیزد.
امام علی (ع) باز هم رویه یی متفاوت از عرف سیاستمداران در پیش می گیرد. از مردم می خواهد او را واگذارند و به دیگری رجوع کنند. به آنها می گوید شما هر کس را انتخاب کنید من تبعیت خواهم کرد. برای شما بهتر است من وزیر باشم و امیرنباشم.۱۰
اما مردم او را رها نمی کنند. مساله را به فردا موکول می کنند که در مسجد تجمع کرده رایزنی کنند. فردا باز هم علی سر باز می زند. عدم تمایل خود را ابراز می کند. اما مردم سخت پافشاری می کنند.۱۱ امام بعد ها این واقعه را چنین توصیف می کند؛ «تا آنگاه که به خلافت عثمان برخاستید آمدید و او را کشتید. روی به من نهادید که با من بیعت کنید و من سر باز می زدم و دستم را پس می کشیدم. با من به کشاکش پرداختید تا دستم را بگشایید و من مانع می شدم و شما دستم را می کشیدید و من نمی گذاشتم. پس بر سر من چنان ازدحام کردید که پنداشتم یا یکدیگر را خواهید کشت، یا مرا و گفتید بیعت می کنیم چون جز تو کسی را نیابیم و جز تو به کسی رضا ندهیم و زمانی که بیعت کردیم نه پراکنده می شویم و نه خلافی میان ما پدید خواهد آمد. به ناچار با شما بیعت کردم و مردم را به بیعت خود فراخواندم. هر کس به میل خود بیعت کرد از او پذیرفتم و هر کس نخواست اکراهش نکردم و به حال خودش واگذاشتم.» ۱۲ سرانجام با پافشاری مردم او مسوولیت خلافت را می پذیرد به دو دلیل؛ یکی به خاطر اصرار مردم و دیگری تعهدی که با خدایش برای مبارزه با ستم و تبعیض دارد.
۶) پاکدلی
او بارها به رویه هایی که در دوران خلفای گذشته اعمال شده است انتقاد کرده اما این تضاد مانع از آن نمی شود که او همه چیز را سیاه ببیند. چنان نفرتی نسبت به رقیبان سیاسی خویش برانگیزد که جز سیاهی مطلق از آن دوران یاد نشود. معمولاً در عالم رقابت چنین کنند. هر دولتی می کوشد یا یادی از دوران گذشته نشود یا اگر شود به بدی یادشود. نام خیابان ها و میادین را تغییر می دهند. از عناوین مشابهی که یادآور گذشته است می پرهیزند. اما رویه امام علی(ع) در این مورد هم برخلاف عرف سیاسیون است. امام علی (ع) در دوران خلافتش از ام البنین صاحب فرزندی شد. نام فرزند را عثمان گذاشت. این کار سه یا چهار سال بعد از کشته شدن عثمان به دست مردم بود. همین فرزندش عثمان در روز عاشورا در جبهه امام حسین (ع) بود و به شهادت رسید. امام یکی دیگر از پسرانش را به نام عمر نامگذاری کرد. این فرزند هم در کربلا به شهادت رسید. امام حسن(ع) نیز یکی از فرزندانش را ابوبکر می نامد که او هم در کربلا حضور دارد و به شهادت می رسد. ۱۳
بد نیست بدانیم امام باقر(ع) با دختری ازدواج می کند که مادر و پدرش هر دو نوه ابوبکر خلیفه اول هستند. قاسم پسر محمدبن ابی بکر دخترعمویش را که نوه ابوبکر است به همسری می گیرد. از این زوج ام فروه به دنیا می آید که او مادر امام صادق (ع) است. این رویه ها در مجموع رویکردی را نشان می دهند که تا حدی با ذهنیت رایج درباره ایشان همخوانی ندارد. به نظر می آید امروز ما به نوعی بازبینی و بازنگری در دیدگاه هایمان نیاز داریم تا پرده ها را کنار زده و با چشمی دیگر به حقایق بنگریم.
مهدی غنی
پی نوشت ها؛
۱- نهج البلاغه، جعفرشهیدی، صص ۱۲ و ۱۳- نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ترجمه دکترمهدوی دامغانی، نشرنی، جلد اول، صص ۱۰۰تا ۱۰۴
۲-منتظری حسینعلی، درس هایی از نهج البلاغه، نشرسرایی، ۱۳۸۰، ص۱۰۰
۳- خطبه ۱۳۴
۴- خطبه ۱۴۶
۵- خطبه ۱۶۴
۶- خطبه ۲۴۰
۷- نامه ۲۸ خطاب به معاویه
۸- نامه اول
۹- نامه ۶ خطاب به معاویه
۱۰- نهج البلاغه
۱۱- تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۲۹ و انساب الاشراف،
ج ۲، ص ۲۱۹
۱۲- الغارات، ص ۱۱۲
۱۳- ابوالقاسم سحاب، زندگانی سیدالشهداء، نشر سحاب کتاب، ۱۳۵۸، صص ۴۸۰ تا ۴۸۳
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید