جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
دینداری و تجددگرایی
مسأله رابطه مدرنیته و اسلام یکی از مباحث مهم روزگار ماست. نگارنده در مقام بررسی این مسأله، ابتدا به ارائه تعاریف مفاهیم کلیدی بحث، مانند مدرنیته، مدرنیسم، مدرنیزاسیون و... میپردازد و سپس، به اجمال، دیدگاه برخی از اندیشمندان معاصر را در باب تعارض یا سازگاری تجدد با اسلام بررسی میکند. در ادامه، به مبانی چهارگانه مدرنیته با عنوان مبنای معرفتشناسی، اومانیسم، مبنای اقتصادی و مبنای دینی اشاره شده، چنین نتیجه گرفته میشود که با نظر به این مبانی، میان مدرنیته و اسلام نوعی ناسازگاری وجود دارد.
● مقدمه
مدرنیته و تجدد وضعیتی است که در غرب پدیدار شده و یک وضعیت زمانی است که از رنسانس به بعد تحقق پیدا کرده است. وضعیتی نوآور و متجدد و با مدلهای مختلف که گاهی از آن به تجدد لیبرالی، تجدد سازمانیافته، تجدد خودآگاه، تجدد ناخودآگاه، تجدد خوشبین و بدبین تعبیر میشود. مدرنیتهای که امروزه مطرح است، مطلق نو شدن نیست بلکه آن وضعیت نویی است که در غرب تحقق پیدا کرده است.
مدرنیسم یک نوع ایدئولوژی و مکتب است و مدرنیت به کسی گفته میشود که معتقد باشد آن وضعیتی که در غرب پس از رنسانس رخ داده است. یک وضعیت ضروری و حتمی و از طرف دیگر، مطلوب و مفید است.
مدرنیزاسیون، یک رویه، سیاست و یک برنامه خاصی است که اگر حکومتی این رویه را بپذیرد و بخواهد وضعیت موجود خود را با توجه به وضعیت متجددی که در غرب هست سامان بدهد، میگویند این رویه، مدرنیزاسیون است.
مدرنیته و تجدد با غربی بودن آمیخته است و پروسهای است که دقیقاً از سنت غربی بازسازی شده است. در آغاز رنسانس یک رفورمیسم دینی در غرب تحقق یافت و لوتر و کالون یک نهضت اصلاح دینی متأثر از منابع دینی خود به راه انداختند که بعدها به اصلاح دینی منجر شد و به عقلانیتی که دکارت مطرح کرد و به عقلانیت روشگریای که پوزیتیویسمهای فرانسه در قرن ۱۸ مطرح کردند، مبدل شد و در نهایت با تحقق مدرنیته پایان یافت.
مراد ما در این بحث، از اسلام آن آموزهها و دستاوردهایی است که از کتاب و سنت معتبر، به دست میآید. این آموزهها یک نوع متدلوژی معرفتشناسی به ما عرضه میکند و آن اعتبار دادن به حس، تجربه و عقل است.
حال باید دید که آیا مدرنیته با اسلام سازگاری دارد؟ در بعضی نمونهها، اسلام و مدرنیته هیچگونه سازگاری با هم ندارند. مثلاً نیوتن وقتی قوانین خودش را مطرح کرد و به مکانیک عالم پی برد، این نتیجه علمی - به زعم خودش - را گرفت که خداوند خالق است ولی رب نیست و نهایتاً اصطلاح « خداوند، ساعتساز لاهوتی» را مطرح کرد. این دستاوردی که در فیزیک نیوتن مطرح میشود، با اندیشه دینی، سازگاری ندارد؛ زیرا ما معتقدیم که خداوند هم خالق است و هم رب. اما این تفکر با اندیشه دینی نیوتن - که یهودی بود - سازگاری داشت زیرا آنها معتقدند که « یَدُ اللَّهِ مغلولةٌ» (دست خدا بسته است). اگر ما مدرنیته را با تمام لوازم دستاوردها و پیشفرضهایش به جامعه خودمان بیاوریم، قطعاً با اسلام سازگاری نخواهد داشت. نمونه دیگر، زیستشناختی داروین و نظریه ترانسفورمیسم او بود که نسل انسان را از حیوان نئاندرتال میدانست.
به هر حال، آن مدرنیته با آن بستهبندیاش با اسلام سازگاری ندارد. برای حل این مسأله چه باید کرد؟
عدهای مثل سید قطب عقیده دارند که ما باید مدرنیته را حذف کنیم و جلوی ورود این پدیده را بگیریم. بعضی گفتهاند: چون تعارض وجود دارد، ناچاریم دین را کلاً حذف کنیم؛ یعنی، سکولار خشن بشویم، مثل کسروی، میرزا ملکمخان و.. سید جمالالدین اسدآبادی و شاگردان ایشان مثل شیخ محمد عبده معتقدند که میتوان بین مدرنیته و اسلام جمع کرد. پیشنهاد سید جمال این است که ذات مدرنیته با اسلام تعارضی ندارد و اگر تعارضی هست، با مسلمانی ماست. محمد عبده معتقد است که ما اسلام را خوب پیاده نکردهایم. این همه اسلام در باب علم، تعلم و تعقل توصیه کرده است دلیل بر این است که اسلام با مدرنیته تعارض ندارد.
این راه حل بسیار ساده و ابتدایی است چون به نظر این بزرگان، مدرنیته یعنی علم، دانش و تعقل در حالی که معنای مدرنیته که علم نیست. البته محصول مدرنیته علم هم هست، مثلاً جامعهشناسی مارکس و روانشناسی فروید محصول مدرنیتهاند.
راه حل دیگری از سوی بازرگان و شریعتی ارائه شده است. این دو، یک روش فهم متن ارائه دادهاند به این نحوه که هرگاه یکی از دستاوردهای مدرنیته با اسلام تعارض داشت، از آن دستاورد استفاده کنیم و تفسیر و فهم و برداشت خود را از آیه عوض بکنیم.
این روش مشکلی را حل نمیکند و در واقع تنها صورت مسأله را پاک میکند، زیرا این کار دست ما نیست که معنای دیگری به آیهای که ظهور در یک معنایی دارد و ظهور یا نص آن با دستاورد و مدرنیته تعارض دارد، بدهیم.
مرحوم مطهری راه حل دیگری پیشنهاد میکند مبنی بر اینکه اگر تعارضی هست، میان مدرنیته و مسلمانی ماست؛ زیرا ما معرفتهای دینی غلطی در جامعه اسلامی خودمان داریم. اگر معرفت دینیمان را اصلاح کنیم و خرافهزدایی کنیم، مشکل تعارض حل میشود. ایشان این بحث را در مقدمه کتاب « انسان و سرنوشت» آوردهاند، ولی متأسفانه فرصت نیافتند مطالب خود را بسط دهند.
● مبانی مدرنیسم
برای شناسایی بهتر مدرنیسم، به اختصار به پارهای از ارکان آن اشاره میکنیم:
۱) مبنای معرفتشناسی: مبنای معرفتشناسی مدرنیسم بدین معناست که حس و عقل برای آدمی بس است و ما حاجتی به وحی، دین و شریعت نداریم. البته عقل در مسیحیت سه دوره را سپری کرده است. در دوره اول، عقل [ واضع؟] و تابع وحی بوده و هیچگاه تعارضی میان این دو احساس نمیشده است. این دوره تقریباً از قرون وسطی تا اول رنسانس سپری شده است.
دوره دوم که از رنسانس شروع میشود، دوره عقل مستقل از وحی است که هم وحی و هم عقل را مخلوق خدا میداند. در دوره سوم، عقل آفریدگار است، هم آفریدگار خود است و هم آفریدگار خدا. در واقع، این عقل همان عقلی است که منشأ پیدایش مدرنیته شده است. مدرنیته به دنبال عقلی است که راز ستیز و راززدا است و هر مسأله رازآلودی را که در دین آمد، کنار میگذارد و لذا در دوران مدرنیته، شهودگرایی و عرفان تنزل مییابد ولی عقل حسگرایی به اوج شکوفایی خود میرسد.
۲) اومانیسم: اومانیسم بدین معناست که غایت همه چیز انسان است. اومانیسم آن چه را که برای انسان سود و نفع دنیوی - نه اخروی - دارد، میپذیرد و آن چه را که سود دنیوی نداشته باشد، رد میکند. اومانیسم در قرن ۱۸ و ۱۹ اعتقادی به خدا نداشت، اما کمکم در قرن بیستم به این نتجه رسیدند که اعتقاد به خدا برخی نیازهای دنیوی ما را مانند نیاز به خارج شدن از حالت تنهایی یا حل مسأله مرگ، برطرف میکند.
اومانیسم به معنای اصالت انسان و ارزشگذاشتن به انسان نیست، بلکه یعنی غایت همه چیز نفع دنیوی انسان است. بنابراین، مدرنیته، از جهت تکیه بر اومانیسم، نیز با دین و دینداری درگیری دارد.
۳) مبنای اقتصادی: در مبنای اقتصادی مدرنیسم و مدرنیته، اصل سود مادی انسان است؛ یعنی سرمایه و کار. مدرنیته همه چیز را برای کالا و سرمایه میداند و تلاش میکند تا سرمایه و پول افزایش پیدا کند.
۴) مبنای دینی یهود و مسیحیت: مبنای چهارم مبنای دین مسیحیت و یهودیت است. دستاوردهای علمی و تکنولوژیکی که در غرب اتفاق افتاده صرفاً زاییده حس و تجربه نیست، بلکه در پشت پرده این دستاوردها یک متافیزیک - به معنای یک سری باورهای غیرتجربی که تحقیقات تجربی را هدایت میکند - وجود دارد. مسأله اعتقاد یهود به بسته بودن دست خدا که قرآن مطرح میکند، نمونهای از این باورهاست که روی متفکرین یهودی اثر میگذارد.
با توجه به چهار مبنای معرفتشناختی، اومانیستی، اقتصادی و دینی که در مدرنیته وجود داشته، روشن میشود که چرا مدرنیته و مدرنیسم با دینداری و خصوصاً دین اسلام تعارض دارد.
یکی از شخصیتهای معاصر که کوشیده است راه حلی برای تعارض فوق ارائه دهد، دکتر سروش است. راه حل اول ایشان، بین سالهای ۶۷ - ۷۶ در کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت ارائه شده است مبنی بر اینکه معرفتهای دینی متأثر از معرفتهای بیرون دینیاند و برای سازگار کردن این دو دسته از معرفت، میباید معرفتهای بیرون دینی را بر کتاب و سنت تحمیل و تطبیق کنیم، چرا که متون دینی صامتند و این ما هستیم که الفاظ را با همین معرفتهای بیرون دینی معنادار میکنیم.
این راه حل اشکالات متعددی دارد: اگر فهم هر متنی نسبی باشد، نباید هیچ مفاهمهای صورت پذیرد. علاوه بر این، میپذیریم که ما نیز با پیشفرضهای خود سراغ متون میرویم ولی این پیشفرضها، شخصی نیست بلکه پیشفرضهای عمومی است (مانند قواعد زبان عرب، معانی، بیان و...)
راه حل دوم دکتر سروش (پس از سال ۱۳۷۶) این است که گوهر دین « تجربه عرفانی» است و شریعت و احکام از عرضیات دین هستند، که تغییرپذیر و موقتی میباشند که تنها به کار رساندن ما به آن گوهر میآیند.
● اشاره
۱) مقاله حاضر متن سخنرانی آقای خسروپناه است که ظاهراً بدون بازنگری و تحریر مجدد، به چاپ رسیده است و همین امر سبب شده که تا حدودی از ویژگیها و مزایای یک مقاله نگارشی (مانند انسجام مطالب، اتقان عبارات و...) خالی باشد. شایسته بود که متن مزبور، پیش از چاپ، مورد بازنگری قرار میگرفت تا امکان بهرهوری بیشتر خوانندگان فراهم میآمد.
۲) مسأله نسبت اسلام با تجدد و تجددگرایی از مهمترین مسائل اندیشهای عصر حاضر است که ژرفنگری و نظریهپردازی عالمان و نواندیشان دینی ما طلب میکند. اثبات این مطلب چندان دشوار نیست که ریشه بسیاری از معضلات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ما در این مسأله نهفته است و مادام که به نتایجی روشن و متقن دست نیابیم که مورد اتفاق نسبی زمامداران جامعه بوده، بتواند الگوی عمومی مدیریت و برنامهریزی جامعه را شکل دهد، معضلات یادشده همچنان باقی خواهند ماند. با توجه به این واقعیات، تلاش نویسنده محترم برای طرح مسأله اساسی اسلام و تجدد قابل تقدیر است.
۳) اقدام نویسنده به ارائه تعاریف برای اصطلاحات کلیدی بحث، کاری است لازم که میتواند، از آغاز، راه را بر بسیاری از سوءتفاهمها و آشفتگیها بربندد. با این حال تعاریف نویسنده فاقد دقت لازمند. برای مثال، تعریف مدرنیته به « وضعیت نویی که در غرب تحقق پیدا کرده» تعریف روشنی نیست. همچنین، بهتر بود نویسنده محترم در مقام تعریف مدرنیسم، لااقل با اشاره به برخی اصول و مؤلفههای آن - مانند علمگرایی تجربی (scienticism)، لیبرالیسم، سکولاریسم، فردگرایی و... تصویری روشنتر از آنچه که در مقاله ارائه شده، عرضه مینمود. البته این نقیصه تا حدودی در بخشهای پایانی مقاله - با اشاره به برخی مبانی مدرنیسم - جبران شده، ولی خواننده هیچ توضیحی درباره اینکه چرا از میان مجموعه وسیعتر مبانی، تنها به چهار مبنا اشاره شده، نمییابد. به ویژه آنکه آوردن « مبنای دینی» به عنوان یکی از مبانی مدرنیسم، مدعای غریب و غیرمدللی است.
۴) ابهام در مفاهیم کلیدی بحث تأثیر منفی خود را در طرح مدعای اصلی نویسنده، یعنی ناسازگاری اسلام با مدرنیته نشان میدهد. نویسنده محترم، در مقام اثبات ناسازگاری، به ذکر دو مورد از تعارض نظریههای علمی جدید یعنی فیزیک نیوتن و زیستشناسی داروین با آموزههای دینی توسل میجوید. چنین مینماید که این نحوه استدلال اولاً: مدرنیته (و مدرنیسم) را به نظریههای علوم طبیعی فرو میکاهد. جالب آنکه نویسنده محترم در جای دیگری (در نقد دیدگاه سید جمال) اظهار میدارد که « مدرنیته که علم نیست، البته محصول مدرنیته علم هم هست...» ثانیاً، در این دو مورد (به ویژه مورد اول) اگر تعارضی باشد، میان پیشفرضها یا لوازم فلسفی - متافیزیکی نظریههای علمی با آموزههای دینی است و قطعاً این نکته اختصاصی به عصر مدرنیته ندارد. آیا فیالمثل، فیزیک ارسطویی یا آرای فیلسوفان پیشسقراطی، در همه مفروضات و لوازم خود با آموزههای اسلامی همخوانی دارد؟ به هر تقدیر، به نظر میرسد که بیان نویسنده برای نشاندادن ناسازگاری اسلام و تجدد نارسا و ناکافی است.
۵) نویسنده در بخش دیگری به بررسی راه حلهای پارهای اندیشمندان مسلمان برای تعارض اسلام و تجدد میپردازد. به نظر میرسد که لااقل پارهای از اندیشمندان مزبور، در مقام حل تعارض اسلام و مدرنیته، به تعریف و تصویری که نویسنده از این دو ارائه میکند، نبودهاند. برای مثال، سید جمال و شاگردانش عمدتاً به مسائلی همچون عقبماندگی جوامع اسلامی، حل تعارض میان نظریههای علوم تجربی و آموزههای اسلامی نظر داشتهاند و نقد راه حلهای پیشنهادی آنان نیز میباید در همین چارچوب صورت پذیرد. به عبارت دیگر، تلقی دیدگاه یک اندیشمند به عنوان راه حل پیشنهادی او برای مسألهای که اساساً برای وی مطرح نبوده و سپس نقد دیدگاه مزبور در این چارچوب، با مشکل روششناختی روبهروست و این کاری است که به نظر میرسد کم و بیش از سوی نویسنده محترم مقاله صورت پذیرفته است.
۶) در مجموع به نظر میرسد که مقاله مورد بحث با توجه به نثر گفتاری آن و به دلیل پرداختن به مجموعهای از مسائل بسیار اساسی در قالبی محدود و فشرده، توفیق چندانی در طرح جامع مسأله « اسلام و تجدد» و حل آن نیافته است.
عبدالحسین خسروپناه
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست