یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا
دکترین ظهور منجی در دوران معاصر با رویکرد عرفان

این دكترین با رویكردهای گوناگون از قبیل قرآنی، روایی، كلامی، سیاسی و غیره قابل تحلیل و تبیین است.
یكی از رویكردهایی كه میتوان بر اساس آن دكترین مهدویت را تحلیل و تبیین نمود، رویكرد عرفانی به این مجموعه آموزههاست.
از منظر عرفان، عالم سراسر تجلی اسمای الهی است؛ اگر گلی زیبا چشم نوازی میكند، اثر ظهور نام جمیل پروردگار سبحان است و اگر عظمت و جلال كوه، دل را متأثر میسازد، تجلی اسم عظیم و جلیل حق تعالی است. هیچ چیز در جهان نیست مگر این كه به گونهای نامی از نامهای او و پرتوی از انوار عالم تابش را منعكس و متجلی نموده و تمام پدیدهها ربطی با او داشته و رویی از او آشكار ساختهاند.
در چهارچوب عرفان نظری هر پدیدهای در ربط با اسمای الهی تحلیل، مشاهده و تبیین شده و معلوم میگردد كه با كدام یك از نامهای الهی پیوند داشته و آن را نشان میدهد.
البته ممكن است بعضی پدیدههای عالم مظهر چند نام از اسمای حق تعالی باشند، اما انسان مظهر همه نامها و فراگیرنده تمام تجلیات اسمایی است. یعنی همه مظاهر نامهای الهی در استعداد انسان بوده و این موجود برتر استعداد و توان تجلی همه اسما را دارد. اما چون در جهت فعلیّت و ظهور با محدودیتهایی از طرف نفس خود و عوامل گمراهی رو به روست، آشكاری همه این تجلیات میسر نبوده و همواره از جلوه یك نام به جلوه نامهای دیگر دگرگون شده و میان قبض و بسط در گردش است. تاریخ كه سرگذشت انسان را به تصویر میكشد، در حقیقت اثر توالی تجلیات الهی در زندگی انسان بوده واز چینش قبضها و بسطها و جلوههای گوناگون اسمای حق پدید میآید.
تحلیل موقف تاریخی بشر این روزگار و نسبت او با نامهایی كه غیبت ولیالله اعظم و ظهور منجی عالم را اقتضا میكند، مساله اساسی این تحقیق بوده، كه مبانی ویژهای دارد. در این پژوهش پس از طرح این مبانی در بخش اول به تحلیل شرایط تاریخی معاصر بر اساس مبانی در بخش دوم میپردازیم.
● بخش اول: مبانی عرفانی ظهور منجی
۱. انسان تجلّی گاه مطلق
عارفان اندیشمند جهان اسلام، عالم را سراسر جلوههای آثار و اسمای حق تبارك و تعالی دانسته و باور دارند كه در دارهستی غیر از ذات الهی و تجلیات انوار و اسمای او هیچ نیست و هرچه هست آینه و آیت خداوندگار یكتاست:
إِنّ الذات فی كسوهٔ التعینات الاسمائیّهٔ تتجلّی علی الاعیان الثابتهٔ، وفی كسوتها تتجلّی علی الاعیان الخارجیهٔ؛
ذات حق تعالی در لباس تعینات اسمای [در مقام علم الهی] بر اعیان ثابته (یعنی حقایق اشیاء) تجلی كرد و آنها را به پیدایی آورد و در لباس اعیان ثابته بر اعیان خارجی تجلی نمود [و آنها را در عالم شهادت آشكار كرد.
بنابراین همه مراتب عالم هستی ظهور تجلیات حق تعالی است. حضرت امام دراینباره فرمودهاند:
... فإن الرحمن مقام جمع بسط الوجود وظهوره من مكامن غیب الهویهٔ الی الشهادهٔ المطلقهٔ فكلما یظهر فی العلم و العین فهو من تجلیات الرحمهٔ الرحمانیهٔ والرحیم مقام احدیّهٔ جمع قبض الوجود وارجاعه الی الغیب فكلما یدخل فی البطون ویصل الی باب اللَّه فهو من الرحمهٔ الرحیمیهٔ... .
خداوند تعالی با رحمت عامهاش همه چیز را آفرید و بارقههای تجلی را بر خاك تابید و بارید و در خاك تیره از روح خود وزید و انسان را از تجلی مخصوصی بهرهمند كرد كه علم كلیهٔ اسمای را به او ارمغان نمود. خدای رحمان تمام نامها را در این نفخه روحانی بر انسان سرود و هر كه متذكر آنها گردید با گشایش باب اللَّه به مشاهده وجه رب رحیم توفیق یافته است. بنابراین، ایجاد و معاد، حیرت و ضلالت، رحمت و هدایت، فراق و وصال، قبض و بسط، تفكر و تذكر، همه و همه تجلی نامهای پروردگار رحمان و رحیم است.
بنابراین هر پدیدهای به فراخور گنجایش محدود خود، جلوهای از وجه سبحانی را به پیدایی آورده است، اما انسان تجلی گاه مطلق نامهای نیكوی حق تعالی است.
أن الانسان لما كانت نشأته عامهٔ لجمیع شئون الاسمائی و الاعیانی حاصرهٔ للحقائق الهیّهٔ و الكونیهٔ مرآهًٔ لشهود الحقائق كلها؛
از آنجا كه انسان جهانی فراگیر همه جلوههای اسما و اعیان است كه تمام حقایق الهی و خلقی را در بر دارد، آینهای برای شهود همهٔ حقایق است.
انسان در حقیقت ذاتش دانا به همه اسمای خداوند وتجلیات خلقی آنها و شاهد و مشتاق كمال مطلق است. و به مقام خلیفهٔ الهی شرافت یافته و همه عالم فیض تجلی اسما و انوار حق تعالی را از مقام كمال انسانی میگیرند؛ زیرا خداوند تبارك و تعالی هر آنچه آشكار شدنی و نامیدنی بود، بر انسان فاش نمود و اسرار خود را بر گوش جان او خواند، آن گاه كه فرمود:
نفختُ فیه من روحی
و عَلَّمَ الآدم اسماء كلها
علّم القرآن خلق الانسان
علّم الانسان ما لم¬یعلم
همهٔ افراد بشر از جهت استعداد مظهر كلی اسمای الهیاند، اما شكوفایی و فعلیت این استعداد در گرو درك و عمل است. یعنی اینكه انسای این اسما را درك كند و بر اساس آن عمل كند؛ به نحوی كه اگر كسی او را دید تجلی اسماء الهی را در او مشاهده كند. در این مراحل موانعی پیشا روی رشد و آراستگی به انوار و اسما الهی سر بر میكشد.
شیطان مانع بزرگ این راه است كه اگر نفسانیت انسان از درون مددرسان او شود، در شكوفایی استعداد انسان دخالت كرده و میتواند نهایت تباهی را برای او رقم زند. وانسان را دچار حیرت كرده، مانع هدایت و شكوفایی او گردد:
كالذی استهوَته الشیاطین فی الارض حیران
مثل كسی كه شیطانها او را فریفتهاند و در زمین حیران و سرگردان است.
اگر ظرفیت آگاهی با معرفت اسمای حق پر شود و التزام عملی به آنها تحقق یابد مسیر آراستگی به اسمای الهی گشوده شده و انسان در حیات طیبه به سر میبرد. اما اگر آگاهی با اوهام اشغال شود و رفتار انسان به انحراف و كژی گراید، حیرت و ضلالت زندگی را تیره و تار كرده و حیات بشر را به تباهی میكشد.
۲. تفكر شكوفایی انسان به سوی حیات طیبه
تفكر در فلسفه و روانشناسی تعریفهای گوناگونی دارد، اما به طور كلی شكوفایی ظرفیت آگاهی انسان با كشف و درك امور نامحدود است كه گاهی به صورت مفاهیم كلی و مطلق و قابل صدق بر مصادیق نامحدود، به كار میآید و گاهی تا كشف حقایق نامتناهی اسمای الهی عروج میكند.
تفكر همواره در اختیار ما نیست؛ گاهی میتوانیم بیندیشیم و گاه نمیتوانیم. بنابراین تفكر از ما آغاز نمیشود، بلكه ما میتوانیم آن را بپذیریم و دریافت كنیم. تجلی خداوند بر انسان در ظرفیت عقل و اندیشه، تفكر را پدید میآورد؛ همچنان كه در ظرفیت عمل و اراده انگیزه را درقصد الهی شكوفا میسازد.
تفكر ندای حق است آن گاه كه حق تعالی خود را مینامد، طنین آن در روح انسان میتابد و جان با پرتو نام حق روشن شده و به تكاپو میآید. پس تفكر یك حركت معرفتی است و محرك آن خداست. شاید این سخن حضرت علی(ع) به این معنا نزدیك باشد، كه فرمودند:
... ما بَرِحَ للَّهِ ـ عزّ آلائه ـ فی البرههٔ بعد البرههٔ وفی ازمان الفترات عبادٌ ناجاهم فی فكرهم وكَلَّمَهُم فی ذات عقولهم...؛
... همانا خداوند ـ كه عطایایش گرانمایه است ـ در دورانهای پیدرپی تاریخ، حتی در روزگاران فترت همواره بندگانی دارد كه در ژرفای اندیشهها و در عمق خردهایشان با آنان زمزمه میكند...
صورت هندسی قابل فرض برای تفكر، دایرهای است كه از دو كمان عمودی تشكیل شده رأس بالای دو كمان خداوند و رأس پایین آن دو انسان است. كمان نزولی ندای حق به سوی انسان و كمان صعودی تفكر و تكاپوی انسان به سوی خداوند است.
در این سیر وقتی انسان به حق تعالی رسید، درمییابد كه تفكر او عین ندای حق بوده و وجود او غیر از نور و جلوهی الهی نبوده است، و تقسیم این دایره به دو كمان وهمی است.
این مربوط به كسانی است كه ندای حق را بدون حجاب اوهام و هوسها میشنوند، اما كسانی كه در بند اوهام و اهوا گرفتارند، در طنین ندای حق، شنوای آوای شیطان اند؛ زیرا خداوند به شیطان فرمود:
وَ استَفزِز مَنِ استَطَعتَ مِنهُم بِصَوتِكَ...
هر كس را كه میتوانی با بانگ خود از جای بركن و از راه راست دور كن.
از همان راهی كه صالحان و پاكان هدایت مییابند یعنی وحی، ناپاكان گمراه میشوند و آنچه برای مومنان شفا و رحمت است، برای ظالمان و ظلمت زدگان جز زیان و خسران نمیافزاید. در این وضعیت آگاهی انسان از توهم سرشار میشود و حیرت روزنهای برای هدایت پذیری باقی نمیگذارد، مگر اینكه توبه و تضرع حجابها را كنار زند و خداوند با غفران و رحمت بر بندگان تجلی كند.
تفكر دو اثر و كاركرد مهم دارد: نخست اینكه مورد اندیشه را چنان روشن و واضح مینماید كه ایمان به آن تا عمق جان انسان نفوذ میكند. هم از اینرو امام علی(ع) در وصف اهل ایمان فرمودند: «المؤمن... مغمورٌ بفكرته» و «المومن... كثیر الفكر».
دومین فایده تفكر، عمل و اقدام است كه از امیرالمؤمنین نقل شده:
التفكُّر یدعوا الی البرّ والعمل به.
این دو كاركرد تفكر اركان حیات طیبهای است كه اسلام به سوی آن فرا میخواند:
یا ایها الذین آمنوا استجیبوالله وللرسول اذا دعاكم لما یحییكم...
۳. حیات طیبه بر پایه ایمان و عمل صالح
حیات طیبه زندگی پاكی است كه از لوث اوهام و اهواء پیراسته و به تجلی اسماء و انوار الهی آراسته است. این زندگی بهره كسانی است كه ندای حق را در شفافیت نفس خود دریافته و انسانیت خود را كشف كرده و نسبتی شایسته با خداوند متعال و عزیز برقرار كردهاند. نسبتی كه هم با اوصاف و عظمت حق متعارض نیست و هم درخور مقام مطلق انسان است.
آگاهی انسانی كه در حیات طیبه به سر میبرد سرشار از نور و علم الهی است؛ چنانكه قدرت و ارادهاش جز قدرت و اراده او نیست. هم از این رو حیاتش تجلی نام حیّ سبحان است.
این زندگی در قرآن مجید چنین معرفی شده است:
من عَمِل عَمَل صالحاً مِن ذَكَرٍ اَو اُنثی وَ هُو مُؤمن فَلَنُحیِیَنَّهُ
حَیاهًٔ طیبهًٔ
هر مرد و زنی كه عمل صالح انجام دهد، در حالی كه ایمان دارد پس قطعاً او را به حیات طیبه زنده میداریم.
در این آیه ایمان و عمل صالح اركان حیات طیبه معرفی شدهاند؛ حیاتی كه از جانب خداوند افاضه میشود و علل و اسباب مادی در آن دخالتی ندارند. هم از اینرو این زندگی در ولایت الهی تحقق مییابد. آن گاه كه ولایت الهی در ظاهر و باطن انسان تجلی یافته و ایمان و آگاهی و عمل و زندگی او از نام و نور حضرت سبحان سرشار میگردد.
این توفیق خاص انسانی هر چند كه در فرد تحقق مییابد. اما چنین فردی كه «وَ جَعَلنا لَهُ نوراً یَمشِی بِه فِی النّاس» است در جامعه تأثیر میگذارد و جامعه نیز در درك چنین حیاتی روی فرد فرد افراد تأثیر دارد؛ زیرا افراد با حضور در جامعه جزئی از یك كل میشوند كه هم بر آن كل تأثیر میگذارند و هم از آن اثر میپذیرند.
جامعه مركّب حقیقی است از نوع مركبات طبیعی ولی تركیب روحها و اندیشهها و عاطفهها و خواستها و ارادهها و بالاخره تركیب فرهنگی... . افراد انسان كه هر كدام با سرمایهای فطری و سرمایهای اكتسابی از طبیعت وارد زندگی اجتماعی میشود روحاً در یكدیگر ادغام میشوند و هویت روحی جدیدی كه از آن به «روح جمعی» تعبیر میشود، مییابند، هر چند كه بعضی این نظریه را نمیپذیرند.
ولی اصل جامعهپذیری انسان كه زندگی و فرهنگ و صور ذهنی و خواستهها و نیازهای او را رقم میزند مورد اعتراف همهٔ اندیشمندان اجتماعی است، ولی این به معنای محكومیت و محو مطلق انسان در جامعه و شرایط اجتماعی نیست بلكه تنها به این معناست كه حیات معنوی فرد در جامعه اثر میگذارد و جامعهٔ معنوی نیز در حیات فرد فرد مردم آثاری بر جای مینهد و البته تهی بودن از معنویت نیز از این قاعده پیروی میكند، و حیات متحیرانه فرد در جامعه تاثیر میگذارد و حیرت جامعه در فرد. هم از اینرو خداوند متعال همراه با تفكر، انبیا و اولیا را نیز میفرستد تا جامعه را هدایت كنند و نظام حیات را در تجلیات رحمت الهی سامان دهند.۴. حیات طبیعی در تجلّی قهر و سخط
اگر ندای حق به شایستگی دریافت نشده و مورد تفكر قرار نگیرد و بشر از تذكر انبیا و اولیا اعراض كند، خداوند رحمان با تجلی صفات قهر و غضب انسان را از شنیدن نام و سخن خویش محروم میسازد:
لایُكَلِّمُهُم وَلایَهدِیهِم سَبیلاً
نه با ایشان سخن میگوید و نه به راهی هدایت میكند.
و این آغاز فرو بستگی باب الله است. وقتی خداوند خود را بر جامعه انسان ننامد، فرقی میان صالحان و فاسدان نیست. همه از این جهت دچار مشكل میشوید و از ارتباط جمعی با او محروم میگردند و تنها رابطهٔ فردی و شخصی میان خداوند و اولیایش باقی میماند.
در این فروبستگی اولیای خدا دامن عزلت بر میكشند وندای حق تعالی به گوش جانها نمیرسد و اوهام و اهوا بر جان و جامعه بشری هجوم میآورد و حیات طبیعی پدیدار میگردد.
در حیات طبیعی ظرفیت نامحدود آگاهی انسان كه مجلای علم نامحدود خداوند و مخصوص معرفت اوست، با پندارپردازی بر تصور نامحدود امور محدود اشغال میشود و خواست انسان به تصاحب و تملك آنها تعلق میگیرد. بعضی از بزرگان گمان كردهاند كه حیات طبیعی انسان همانند حیات حیوان است. به این سبب نوشتهاند: «این نوع حیات در همه جانداران خشكی و دریا وجود دارد».
اما توجه به حقیقت انسان از منظر عرفان روشن میكند كه حیات طبیعی در حوزهٔ انسانی بسیار مهیب و خطرناكتر از حیات طبیعی در حوزهٔ حیوانی است.
انسان پندارزده در حیات طبیعی اراده نامحدودش را در امور محدود هزینه كرده، هم از اینرو بهطور سیریناپذیر و به هر طریق میكوشد تا برای ارضای خواست نامحدودش با اوهام و هواهای بی پایان همه چیز را به سلطه و تصاحب خود درآورد. در این روند نه تنها طبیعت و اشیاء مادی حتی تن و روان انسانها را نیز به سلطه پذیری فرا میخواند.
در حیات طبیعی با تدبیرات شیطانی و یا برخورداری از امكانات قدرت عدهای اندك بر دیگران مسلّط میشوند. بنابراین حیات طبیعی اساساً به دو صورت مكملی سلطه گرانه و سلطه پذیرانه تحقق مییابد. سلطهگرانی را كه در طلب برتری هستند، طبقه مستكبر و سایرین را كه به ضعف و ذلت كشیده میشوند طبقه مستضعف میتوان نامید.
برای حیات طبیعی پنج شاخص اصلی قابل بررسی است:
۱. سقوط انسانیت؛
۲. تباهی آگاهی؛
۳. غلبه نیروی استكباری؛
۴. ستم پذیری تودهای؛
۵. شدت رنج و حیرت.
در بخش دوم این پنج شاخص در حیات طبیعی معاصر بررسی خواهد شد.
۵. فرج و گشایش با تجلی رحمت
در دوران فروبستگی باب اللَّه كه اثری از حیات طیبه نیست، ظلم و ضلالت رو به افزایش میرود و همواره رنج و بلا شدت مییابد. مردم از سویی بار رنج زندگی را میكشند و از دیگر سو درد تسویلات نفس و فریب سلطه¬گران و مستكبران را میچشند و در حیرت به سرمیبرند.
در این گرداب بلا كه به علت قطع امید از همهٔ اسباب، مردم آمادگی تضرع و توجه و تفكر به حق تبارك و تعالی را پیدا میكنند، خداوند با تجلی رحمت خود نامهای مغیث و مستعان و سایر نامهای نیكو را میخواند. این خوانش هم مقدمه حیرت زدایی از انسانها و هم پیام قیام برای اولیای خداست. هنگامی كه اولیای خدا مردم را به راه هدایت و نجات فرا میخوانند تا در طنین ندای او به تفكر بنشینند، ایمانشان قوت یابد و بر ظلمها و ظلمتها بخروشند، ستمگران به غضب آمده، بی پروا ستم میورزند.
بدینسانظلم و جور همه جا را فرا میگیرد و این اصلیترین عامل قیام و استقامت ستمدیدگان (مستضعفان) و زوال ستمگران (مستكبران) است. حیات طبیعی بر اساس وضعیت دو گروه اقلیت مستكبر و اكثریت مستضعف تحقق دارد و اگر هر یك از این دو از وضعیت خود خارج شود حیات طبیعی فرو میریزد. بنابراین با شدت ستم مستكبران، مستضعفان به مجاهدان تبدیل شده و خالصانه به حق رو آورده و آماده شنیدن ندای حق و دیدن جلو نامها و نور او در عالم میشوند.
این دگردیسی اجتماعیـ معنوی تنها كلید فرج و گشایش بابالله و ظهور ولیّالله اعظم(عج) است كه حركت و تحول از حیات طبیعی به حیات طیبه را به سر منزل مقصود میرساند حركتی كه معمولاً پیش از ظهور انبیا و اولیا به وسیله صالحان و مصلحان آغاز میگردد.
● بخش دوم: تحلیل عرفانی حیات طبیعی معاصر
۱. ماهیت حیات طبیعی معاصر
در طول تاریخ هر گاه اصحاب اراده قدرت خواست سیریناپذیر و ظرفیت نامحدود انسانی خود را به موهومات منحرف كردند، این بی نهایت طلبی به صورت جهانگیری و هوس گستری نامحدود جلوهگر شده است. فرعون در تیرگی اوهامش همه جهان را در مصر بزرگ آن زمان میدید:
وَ نادی فِرعَونُ فِی قَومِه قالَ یا قَومَ اَلَیسَ لِی مُلكُ مِصرَ وَ هذهِ الأَنهارُ تَجری مِن تَحتِی
و فریاد برآورد فرعون در میان قومش كه ای مردم آیا ملك مصر و این نهرهای روان از زیر پایم برای من نیست.
و برای مردم آن دیار دم از خدایی میزد: ما عَلِمتُ مِن اِلهٍ غَیرِی
پس از آن و پیش از آن نیز همواره مستكبران در فكر تصاحب هر آنچه در پندارشان میآمد، بدون هیچ حد و حصری، بودهاند. سیسیل رودس (cicil roodes) صاحب یك تراست انگلیسی گفته است:
من اگر میتوانستم سیارات را به دارایی خود ضمیمه میكردم. من اغلب در اینباره تفكر میكنم.
در دوران جدید از همان زمانی كه كشتیهای اسپانیایی و پرتغالی به سواحل مللی شرقی و آفریقایی رسیدند، هدفشان جهانی كردن قدرت و غلبه و ستم بود.
امروز هم آن ادعای تكراری فرعونها به گوش میرسد و نیروی استكباری كه عنصر پردازنده حیات طبیعی معاصر است، شعار «globalization» سر داده است. پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سیاست مداران آمریكا قدرت خود را برتر و بی رقیب ارزیابیكردند و مدعی سرپرستی امنیت بینالمللی سیاست و قدرت جهانی، منابع اقتصادی و ارزشهای فرهنگی شدند. جرج بوش رییس جمهور امریكا( ۱۹۳ ـ ۱۹۸۹م) با گزینش نظریه نظم نوین جهانی بر اساس نظام لیبرالـ دموكراسی الگوی جهانی سازی حیات طبیعی معاصر را اعلام كرد. او در جمع نمایندگان كنگره اظهار داشت:
در هر كجا كه اعضای نظام بین المللی اصول، مقررات و رویهها را نقض نمایند، امریكا حق دارد در صورت لزوم به زور متوسل شود...، زیرا ایالات متحده تنها كشوری است كه دارای چنین مسئولیتی بوده و توانایی ایفای آن را نیز دارد.
خصوصیت حیات طبیعی معاصر این است كه امكانات مادی، نظامهای اجتماعی و نظریات عملی ویژهای آن را پوشش میدهند؛ امكانات مادی یا تكنولوژیك كه معمولاً در صنایع نظامی و تولید كالاهای مصرفی به كار میرود. نظامهای اجتماعی مبتنی بر ارزشهای سرمایهداری و سازمانها و نهادهای بینالمللی كه در خدمت نیروی استكباری است و نظریات علمی كه اندیشه مردم جهان را در جهت توجیه مشروعیت سرمایهداری و سلطه نیروی استكبار سامان میدهد و جهانیسازی اصلیترین شاخص حیات طبیعی معاصر، به این معناست كه نیروی استكباری آمریكا برای تداوم حیات طبیعی سلطهگرانه خود با استفاده از امكانات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی در توسعه حیات طبیعی سلطه پذیرانه در جهان میكوشد. چامسكی مینویسد:
نظام جهانی طراحی شده است كه نیاز سرمایه گذاران امریكایی را تضمین نماید.
ماهیت حیات طبیعی معاصر عبارت است از: جهانیسازی سلطهٔ سرمایهداری با استفاده از دانش و تكنولوژی اطلاعات و شبكههای ارتباطی.
۲. سقوط انسانیت
با توجه به انسانشناسی عرفانی به خوبی معلوم میشود كه چگونه كنار گذاشتن خدا از اندیشه و حیات بشر به سقوط انسان از منزلت انسانی میانجامد. خبر نیچه از مرگ خدا در حقیقت خبر سقوط انسان از مقام انسانی خویش است كه از آغاز عصر غیبت شروع شد و در مراحل مختلف تاریخ حیات طبیعی به تمامیت رسید.
سكوت و قهر خداوند كه انسان ظلمت نشین حیات طبیعی آن را مرگ خدا میپندارد، ثمرهٔ اعراض از تذكر حق و تفكر در طنین تجلی اسمای اوست كه خود فراموشی و به تعبیر پست مدرن مرگ انسان و ارزشها و دستآوردهای انسانی است.
امروزه سخن از مرگ تاریخ، مرگ هنر، مرگ آزادی، مرگ متافیزیك و... میرود، و این همه نمودارهای مرگ انسانیت و از خودبیگانگی بشر است كه در اثر خدا فراموشی او را گرفتار كرده است.
نسوا الله فانسیهم انفسهم
خدا را فراموش كردند، خدا هم آنها را از یادشان برد.
ظلمت حیات طبیعی معاصر چنان شدت یافته كه نه تنها متفكران پست مدرن به گمراهی تاریخی انسان امروز اعتراف میكنند، و از پایان تاریخ سخن میگویند، بلكه مدافعان دستآوردهای تاریخی انسان مدرن همانند فوكویاما نیز به پایان تاریخ در این شرایط ناهنجار اعتراف كردهاند. او ابراز میدارد:
با فروپاشی نظام كمونیستی در شوروی ما به پایان تاریخ رسیدهایم. به این معنا كه سرمایه سالاری لیبرال سرانجام بر سایر صورتهای سیاسی رقیب پیروز شده است. و با فرو پاشی سوسیالیسم ثابت شده كه نظام سرمایه داری تنها سامان پایدار در جهان به شمار میآید» و میكوشند تا پاسخی برای بحرانهای لیبرال دموكراسی كه شالودهٔ حیات طبیعی معاصر است، بیابند.
چارلز.بی.هَندی حاصل اندیشه فوكویاما را چنین خلاصه میكند:
دموكراسی لیبرال (اغماض، و تحمل عقاید دیگران ـ كه همراه با لیبرالیسم آمدـ و وفور نعمتی كه لیبرالیسم را ممكن ساخت) خواست انسانها را برای درافتادن با امور مهم و مبارزه با علل و عوامل خطیر، تضعیف و آن را به مسائل فرعی معطوف كرده است. ما در رفاه و آسودگی است كه تنزل میكنیم. و وقتی هم كه به رقابت برمیخیزیم برای كسب مدال طلا و بهدست آوردن جام جهانی است. چنین چیزهایی قطعاً ظهور و بروز هنرهای با اهمیت و فعالیتهای بالنده بزرگ منتهی نمیشود، و هیجاناتی را كه به وجود میآورند لحظهای و موقتی است، و هرگز موجبات انقلاب و نهضتی را فراهم نمیكنند. و یا آنها را رواج نمیدهند. اگر مثل سگها ما را خوب تغذیه كنند خوشحال و راضی خواهیم بود، زمانی كه پیشرفتهای علمی و اقتصادی اكثر جوامع را به مرحله رضامندی و رفاه برسانند، شاهد پایان تاریخ خواهیم بود.
فوكویاما تصور نمیكند كه شاید همهٔ افراد بشر به این وضع غیر انسانی رضا ندهند، و دست به انقلاب بزنند. و یا این كه اساساً نظام لیبرال با مبنای سرمایهداری از تأمین رفاه عمومی ناتوان است، و تنها حافظ منافع اقلیت سرمایه دار است و استفاده از حیلههای گوناگون برای دورداشتن مردم از خودآگاهی معنوی وانقلاب سرانجام كارآمدی خود را ازدست¬خواهد داد.
۳. تباهی آگاهی
ظرفیت آگاهی و ارادهی نامحدود انسان كه برای كشف و شناخت تجلی مطلق حق تعالی به آدمی عطا شده است، باید در دام نامحدود اوهام اطلاعات درست و دروغ اسیر شود تا توان به خود آمدن و كشف انسان حقیقی از درون دشوار یا ممتنع گردد. در این صورت میتوان انسانها را با پندارپردازی و سرگرمی با اوهام در وضعیت حیات طبیعی سلطهپذیرانه و استضعاف نگهداشت.امروز نظریات مختلفی در علوم گوناگون تولید میشود و روزبهروز افزایش مییابد. نشریات علمی بسیار در رشتههای گوناگون منتشر میگردد، و بسیاری یكدیگر را نقض میكنند، با اپیدمی شدن علم تبلیغاتی و نظریاتی كه با برهان قدرت رسانهای و سرمایه اهمیت پیدا میكنند. در این بازی زرگری هم دانشمندان به نان و نوایی میرسند و هم سلطهگران به تثبیت شالودههای استیلا میپردازند و هم مردم به هزار رنگ پندار سرگرم میشوند. آیا اینها علم است؟ علمی كه ساخته میشود، منسوخ میگردد، به تاریخ میپیوندد، ولی هنوز خوانده میشود و این انبوه اندیشههای بافته شده بهراستی مانع تفكر نیست؟
اینها علم نیست بلكه اطلاعات است. علم باید انسان را به حقیقت برساند و شناخت خداوند و تجلیات و آیات او را میسر میسازد. در صورتی كه علوم امروزی هیچ فرقی با اخبار ساختگی رسانهها ندارد و كاركرد هر دو یكی است: توجیه مشروعیت استكبار و تأمین منافع سرمایهداری.
امروز كانونهای تولید دانش بسیاری در جهان با اعتبارات سرمایهداران مشغول كارند تا با تولید نظریههای علمی این نظام امپریالیستی سرمایه داری را در جهان توجیه كنند.
این عرفان است كه انسان را در نسبتی بی تكیّف و بی قیاس با حق نمایانمیسازد و در ترانه ندای حق، میبالد و آدمی را به معدن عزت و قداست میپیوندد. عرفان غیر علم است، زیرا علم، یافتن مسیر است و عرفان، یافتن مقصود، و اطلاعات غیر از علم است، زیرا اطلاعات برای حركت و اندیشیدن و تولید و فراگیری علم به كار میآید و اگر از تفكر و تحلیل درست جدا شود ـ چیزی كه با انباشت و انفجار اطلاعات پیش آمده ـ موجب پندارزدگی و عجز از حركت و تكاپو میشود. تازه این همه زمانی است كه اطلاعات درست باشد. در غیر این صورت اگر هم مورد اندیشه و تأمل قرار گیرد، فایدهای غیر از فربهی پندارها در پی ندارد.
سلطه تكنولوژی رسانهای تا بدانجا انجامیده است كه حتی خواص و نخبگان و اندیشمندان در میان تورم اطلاعات و كثرت نظریهها بلاتكلیف و در تردید سرسام آور به سر میبرند. در این میان عوام و انسانهای میانمایه صرفاً مخاطبین سر به زیری هستند.
عدم تمایز میان علم و اطلاعات و غفلت از عرفان، روایتی پارادوكسیكال از جهان را با نام پست مدرن ارائه كرده است كه زمینه كافی برای دیكتاتوری جهانی را پدید آورده است.
در دوران پست مدرن كه اطلاعات به جای علم گرفته شده و عرفان به كسوف میرود، در حقیقت اطلاعات (پندارهای نامنظم) و دانش به مفهوم «Cience» (اوهام نظام یافته) ظرفیت آگاهی انسان را در عدم قطعیت، حجیت شكاكیت، نفی فرا روایتها، تردید در عقل و معرفت بشری و غلبه ی سابژكتیویسم پندار زده بر خودشناسی و خداشناسی فرو كشیده است.
۴. غلبهٔ نیروی استكباری در حیات طبیعی معاصر
نیروی استكباری برای غلبه بر مستضعفان نه تنها باید آنها را از منزلت انسانی ساقط كند و برای این منظور نه فقط تباهی آگاهی بلكه نیرو و اراده آنها را نیز باید تهی سازد.
هم از اینرو، میكوشد با از بین بردن معنا و ارزشها و غلبه ی هیجانات و تمایلات پست بر عقل و اراده مردم را در وضعیت ستم پذیر و استضعافی نگهدارد.
مستكبران ظرفیت نامحدود انسانی خویش را از هوسها پر كردهاند و قصد تصاحب و تملك همه چیز حتی ذهن و روان و رفتار و تن مردم را دارند. و به این منظور باید ظرفیت نامحدود آنها را در چرخه نامحدودی از اوهام و هوسهای نوبه نو بازی دهند، تا مبادا به خود آمده و به حیات طبیعی «نه» بگویند.
برای تامین این اهداف وضعیت پست مدرن فرصتهای كارآمدی در اختیار نیروی استكباری قرار میدهد. پست مدرن دوران پوچی انسان از هر آنچه انسانی است، میباشد. به همین علت ژان بودریارد از پایه گذاران این رویكرد میگوید:
این واژهای است تو خالی و حتی نمیتوان آن را یك مفهوم نامید.
لیوتار معتقد است:
ما در خلئی خاص زندگی میكنیم و زبانی نیست تا این خلاء را تشریح كند.
در این اوضاع استفنكاتس دستور زبان پست مدرن را چنین مینویسد:
زبان پست مدرن باید مبهم، ایدئآلیستی، گنگ پیچیده و تخیلی باشد، زبانی غیر صریح، پیچ در پیچ كه پیامهای آن به راحتی قابل كشف و دریافت نباشد، و مستلزم ساختار شكنی و رمز گشایی باشد. زبانی كه مخاطب به راحتی قادر به درك و دریافت محتوا و مضامین آن نباشد. زبان پست مدرن مستلزم استفاده از كنایه، طنز، استعاره، تجاهل، ابهام، ایجاز، ایهام، اشارات، تلمیحات، تناقضات، تقلید، كپیه برداری، كلیشه سازی، ابتذال (pastche)، تكرار، تمسخر، استهزاء، هجو، تردید، عدم قطعیت و خلاصه تمامی صنایع و بدایع ادبی اعم از نوشتاری و گفتاری است ولو آن كه متضاد و نقیض هم باشند. البته به كارگیری تمامی این صنایع غالباً كار بسیار دشواری است، ولی در اكثر موارد صنعت ابهام و پیچیدهگویی شیوه بسیار معمول و كارسازی است.
اگر در سخنان سیاستمداران امریكایی نظر كنید نمونه روشنی برای این تاریكی و ابهام خواهید یافت؛ تاریكی و ابهامی كه معلول تجلی قهر حق تعالی و فروبستگی ساحت قدس و ظلمت و ضلالت زمانه ماست؛ صلح، امنیت، مبارزه با تروریسم، دفاع از منافع، آزادی، حقوق بشر، جنگ، ضدجنگ، دموكراسی و... به راستی اینها به چه معناست؟ ما وارد دورهای شدهایم كه به قول تادگیتلین «غروب رؤیاهای مشترك» و به بیان دوركهایم «بیهنجاری فراگیر» است.
كاركرد اصلی این ادبیات انتقال مفاهیم و معانی نیست، بلكه تهدید، ایجاد ترس وتردید و تهییج تمایلات حیوانی و حیرت افكنی در مردم است كه غیر انسانیترین نوع مدیریت بر افكار عمومی و رفتار و عواطف مردم است.
نفی اندیشههای مرجع و فراروایتها معیاری برای نقد نهادهای اجتماعی و قدرت سلطهجو باقی نمیگذارد، وهم ازاین¬رو، اریكهریسون و دیگران مرگ آزادی و دموكراسی را اعلام میكنند.
این هرج و مرج كه با اپراتوری رسانهای پوشش مییابد، بستر كافی برای ظهور یك دیكتاتوری جهانی را فراهم میسازد.
دیكتاتوری سرمایهداری نه تنها بر جسم انسانها سلطه میراند بلكه در روان، ذهن، احساس، نیازها و انتخابهای مردم نیز قدرت خود را نفوذ میدهد.
جستجوی بی پایان برای بازارهای جدید، تغییر سریع كالاها و دستكاری مداوم سلیقه مردم از طریق تبلیغات باعث ایجاد فرهنگ پسامدرنی گردیده كه ویژگی آن وجود ناپایداری و اندیشههای سطحی به جای معانی عمیق، مونتاژ و اختلاف شیوهها به جای اصالت و بالاخره ناهمگونی، كثرت گرایی، ناپیوستگی و هرج و مرج به جای فرا روایتهای عقل و پیشرفت میباشد.
در این آشفته بازار جهانی معنای امنیت روی كار آمدن دیكتاتوری است كه در درجهٔ اول با فشار تبلیغات و جنگ روانی همه را در مسیری كه میخواهد به حركت و چرخش در میآورد و در مرحله دوم مخالفان و كسانی را كه از این جریان و نظام خارج میشوند به عنوان یاغی، تروریسم و مخلّ نظم و امنیت جهانی مورد تهدید و تجاوز نظامی قرار میدهد.
۵. ستم پذیری تودهای
جامعهٔ تودهای (mass society) جامعهای است كه همهٔ مردمان آن یك رنگ و همانند قالب زده شدهاند. ستم پذیری تودهای به معنای همآهنگی همهٔ مردم در پذیرش ستم نیروی استكباری در حیات طبیعی است.
نیروی استكباری حیات طبیعی معاصر برای تودهای كردن ستم پذیری تمام وسایل جامعه پذیریی را به كار گرفته است. ابزارهای جامعه پذیری عبارتاند از خانواده، محیطهای آموزشی، گروه همسالان و رسانهها.
جوامع امروز كمتر از چیزی به نام محیط خانوادگی به عنوان محل فراگیری رشد و تربیت برخوردار است. سستی نهاد خانواده یك فاجعه غیر منتظره نیست، دست كم برای نیروی سلطه¬گر حیات طبیعی معاصر چنین نیست، بلكه یك برنامه حساب شده و از پیش تعیین شده است تا جایی كه در سالهای اخیر برای محو نقش سنتی مادر در خانواده و جایگزینی نقش اجتماعی مادر ـ یعنی مراكز دولتی یا خصوصی (سرمایه داری) كه وظایف مادری را انجام دهند ـ به عنوان رفع تبعیض از حقوق زنان كنوانسیون مینویسند.
محیطهای آموزشی مدرسه و دانشگاه كه اساساً در خدمت سرمایه داری است و با آموزش آشكار علوم رایج و آموزشهای پنهانی نظیر «درس اطاعت و كار تكراری طوطیوار» سلطهپذیری را درونی میكنند و افراد را برای زندگی برده وار در حیات طبیعی معاصر آماده میسازد.
در این شرایط چیزی از گروه همسالان باقی نمیماند، زیرا آن چه ارتباط در گروه همسالان را جالب و جذاب میكند، تفاوتهای فردی است كه موجب آموختن چیزهای تازه میشود. اما در جامعه تودهای كه همه همشكل هماند، تعاملی پویا و جذاب صورت نمیگیرد و انسانها در عین همانندی به تنهایی زندگی میكنند و هیچ كس چیزی برای عرضه به دیگری پیدا نمیكنند، در این فضا وقتی ارزشهای سرمایه داری حاكم شود، ریشههای خودخواهی تقویت میشود و همه برای نفع مادی شخصی با دیگران رابطه و تعامل برقرار میكنند. و معنویت نه تنها در رابطه انسان با مبدا متعال بلكه در رابطه ی انسانها با یكدیگر نیز از میان میرود.
عامل دیگر جامعهپذیری یعنی رسانه، به شدت تأثیرگذار و جدی در ستم پذیری تودهای به كار میآید و حتی نقش خانواده و گروه همسالان به نفع این عامل كاهش پیدا میكند.
بنابراین آرمان دموكراسی و آزادی كه انسان غربی قرنها به دنبال آن بوده، امروزه با نفوذ سرمایه¬داری بر اشخاص و افراد جامعه به آرمانی دست نیافتنی تبدیل شده است. و همه مردمان در قفسی از امواج گوناگون اطلاعات اسیرند و این زندانی است كه بندهای خود را نه بر دست و پا كه بر عمیقترین لایههای ذهن و روان تودههای ستمپذیر آویخته است و عجیب اینجاست كه مردم جهان از این اسارت غافل نیستند بلكه میدانند و میپذیرند و حركتی نمیكنند. ساموئل هانتینگتون از كنفرانسی در نوامبر ۱۹۹۷ خبر میدهد كه در آن متخصصان و دانشمندان تمام كشورها و مناطقعمده جهان گرد آمدند.
او مینویسد:
رهبران این كشورها كه دستكم دو ـ سوم یا بیشتر جمعیت جهان را تشكیل میدادند به ایالات متحده به مثابه یك تهدید نظامی مینگریستند. آنها این كشور را تهدیدی برای همگرایی، استقلال، رفاه و آزادی عمل شان در پیگیری منافع به حق شان میدیدند. ولی هیچ حركتی حتی در حد قطع رابطه از سوی این كشورها صورت نمی¬گیرد.
۶. شدت رنج و حیرت
قطع رابطهٔ انسان از خداوند، تهی شدن روابط انسانی از معنویت و محبت، لذتطلبی در دنیایی پر از رنج و زحمت و محرومیت و ستم و حیوانی شدن زندگی با ترویج شهوات و مصرفگرایی روح الهی انسان را كه تشنه تجلی اسماء و شهود انوار حق تعالی است، ارضا نمیكند. بلكه موجب تنفر انسان از خود و خستگی و افسردگی و اضطراب و روان¬پریشی میشود.
حیات طبیعی معاصر انسان را مثل یك كرم لجنزار در كثافت اوهام و هوسهای پوچ فرو برده و دردمندی و سرگردانی او را به نهایت رسانده است.
اهالی این تمدن پوچ خود را زیر بمباران تبلیغات اقتصادی و سیاسی و تحریكات و تهیجات پیاپی تمایلات و از دست دادن اندیشه و ارادهٔ گم كردهاند.
مفهوم «خود» در دوره پست مدرن برساختهٔ مجموعهٔ متكثر و غیر متمركزی از عوامل شخصیت ساز در رسانهها، تبلیغات كالاهای مصرفی، شعارهای سیاسی، لذتهای زودگذر، ارزشهای در حال تحول، عدم تقید به اصول زیباییشناسی و بسیاری از عناصر غیر متمركز، متنوع، بی ثبات و اضطراب زاست.
هویت انسانی از پندارپردازی نیروی استكباری شكل میگیرد و هیچ تعین و ثباتی ندارد. در این شرایط انسان نه تنها نمیفهمد كه چیست بلكه از درك اینكه چه چیز نیست هم ناتوان است و حتی توان و شعور تحقیر خود را از دست میدهد. زیرا كالاهای مصرفی فریبنده و رنگارنگ و اطلاعات غرورآور و تلاش اقتصادی رمق سوز و بی وقفه برای تأمین نیازهای مصنوعی و موهوم او را چنان از خود بیگانه و گرفتار كرده است كه مجال اندیشیدن به رنجهای خود را نیز ندارد، تا جایی كه برای التیام دردهای روحی و معنوی خود به عرفان موهوم روی میآورد.
۷. آغاز تجلی رحمت هدایت با انقلاب اسلامی
این همه رنج و جور و ستم بی تردید چندان ادامه نخواهد یافت و شاید آغاز یك پایان است؛ پایان تاریخ حیات طبیعی و دگردیسی معنوی انسان و دگرگونی به حیات طیبه، زیرا در گرداب بلاست كه انسان متذكر میشود و در شدت رنج و اضطراب است كه قادر مهربان را به یاد میآورد و نامهای رحمت و جمال او را به تفكر مینشیند و تضرع میورزد.
ژان بودریاد میگوید:
اگر ما در تاریخ دچار از خودبیگانگی شدهایم بنابراین پایان تاریخ چیزی نیست جز پایان از خود بیگانگی.
اگر انسان متذكر حق شود خود را باز مییابد و دیگر حیات پست طبیعی را بر نمیتابد.
برای تغییر حیات طبیعی یا باید مستكبران را متحول كرد، یا مستضعفان را. اگر مستكبران تحول پذیرند كه به تدبیر جامعه تحت ولایت الهی و تربیت مردم خواهند پرداخت و جامعه پذیرای تجلیات الهی خواهد شد، و اگر مستضعفان تحول پذیرند، در حقیقت طبقهٔ جدیدی به نام مجاهدان شكل میگیرد كه برای مبارزه با مستكبران قیام میكنند.معمولاً تحول مستكبران امكانپذیر نیست، ولی برای اینكه محبت و مسالمت اولین اصل اخلاقی در جامعه انسانی و حیات طیبه است. باید با امر به معروف و نهی از منكر مستكبران، سیر تحول حیات طبیعی به حیات طیبه را آغاز كرد. همچنان كه انبیا چنین بودهاند و ابتدا مستكبران را فرا خوانده، به سراغ فرعونها و نمرودها میرفتند، و پس از اتمام حجت و برانگیختن خشم طاغوتها و كمرنگ كردن نیرنگ تزویر آنان، مستضعفان را به جهاد فرا میخواندند.
در طول تاریخ معمولا پیامبران توفیق تحقق حیات طیبه را نیافتند. انقلاب اسلامی ایران كه بر اساس الگوی قیام پیامبران شكل گرفت با ماهیت تحول حیات طبیعی به حیات طیبه امید به ظهور منجی را زنده كرد تا انسانهای حیران و دردمند گرفتار حیات طبیعی معاصر را با طرح دیگری برای زندگی آشنا كند و آنها را برای ظهوری كامیاب در تحقق حیات طیبه آماده سازد.
بشر معاصر پس از قرنها پیچ خوردن در گرداب حیات طبیعی به نهایت رنج نزدیك میشود. به همین علت امام خمینی هیچ گاه قصد گفتوگو با اندیشههای موجود یا قرار گرفتن بر مبانی آنها یا در چهارچوب مفهومی آنها را نداشت و نظریه سیاسی ولایت فقیه را طرح كرد و همه انگیزه و نیات و اعمال را در عبودیت و معرفت و تقرب الهی معنا بخشید.
امام خمینی سعی نداشت كه ادعا كند اسلام دموكراسی واقعی است، یا این كه بر سوسیالیسم اولویت دارد، یا اسلام با علم سازگار است و غیره. در كار وی هیچ تلاش آشكاری برای پیوند دادن و یا حتی پرداختن به مفاهیم سیاسی مرتبط با گفتمانهای ناسیونالیسم، ماركسیسم و لیبرالیسم دیده نمیشود. تنها با امام خمینی است كه نقش گفتمان غربی به عنوان گفتمانی عام دستخوش تزلزل میگردد.
او طرحی دیگر دراندیشه داشت و تجلی الهی دركل هستی موید او بود و با كلام او كه پژواك تفكری دیگر بود، همه چیز تغییر میكرد، و تحولی را برای نجات بشر از دام حیات طبیعی جهانی كه در آستانه تحقق بود، نوید میداد. او در آغاز قیام خود به سال ۱۳۲۳ هجری شمسی اعلام كرد:
امروز روزی است كه نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است.
بعضی از محققان پنداشتهاند كه طرح تفكری دیگر و بنیادگرفتن تمدنی دیگر عین هم¬اند، اما دقیقتر این است كه این دو اثر تجلی اسماء الهی در انسان و كل هستیاند. تفكر و تمدن هم آهنگ با آن هر دو آثار یك موثر و مظاهر اسما الهی¬اند، پس عین هم نبوده بلكه ملازم هستند. البته در ادواری از تاریخ كه در تجلی قهر و جلال است، به جای تفكر توهم نقش¬بند آگاهی شده و به جای تمدنی متعالی، تباهی و سیاهی پدید می¬گردد. انقلاب اسلامی آغاز تجلی رحمت و جمال حق بود كه در دوران تجلی قهر و جلال جلوه كرد و در طبیعت غربی مدرن خورشید تفكر را در سپهر اندیشه بشری به طلوع آورد.
امام خمینی و تفكری كه او منادی¬اش بود در زمانهای به انقلاب اسلامی انجامید كه جهان با جلوهای دیگر از تجلیات الهی مواجه می¬گشت و غفلت و دنیاگرایی مدرنیته جای خود را به تردید و ابهام پست مدرن و بازگشت به فطرت و دین و معنویت میداد و این اندیشه شكل میگرفت كه نظام جهان باید بر شالودهٔ دینی جهانیبینان نهاده شود.
۸ . تجلی رحمت و هدایت و تحول معنوی
تو گویی در آستانهٔ دههٔ ۱۹۸۰ میلادی كه شاهد پیروزی انقلاب اسلامی ایران بودیم، ندای حق برخاست و بار دیگر انسانها به ساحت قدس الهی دعوت شدند. یعنی بنابر سنت الهی كه در شدت رنج و آمادگی تضرّع و تفكر انسانها را مخاطب قرار میدهد، در دهههای پایانی قرن بیستم خداوندگار رحیم بر بندگان غفلت زده رحمت آورده است و علی¬رغم غفلت و فسادهایی كه حیات بشر را آلوده كرده است، واكنشی مثبت در جذبهٔ الهی آغاز شده است. مورخان در تاریخ معاصر غرب، احیای دین را واكنشی «نومیدی حاصل از فروپاشی آشكار ارزشهای مدنی در سدهٔ بیستم» دانسته¬اند.
پس از دهه هفتاد به بعد رویآوری به دین و معنویتگرایی رونقی تازه یافته، تا آنجا كه برخی از محققین با عبارت «تجدید حیات اندیشه مذهبی» از آن یاد كردهاند.
در امریكا، نسلی كه در طی دهه ۱۹۷۰ هر گونه مذهب سازمان یافته را مردود میشمرد، امروز همراه با فرزندان خود به نیایشگاهها باز میگردد یا به نهضت روزگار نو میپیوندد.
یهودیان تجدید نظر طلب كه پنجاه سال پیش هر گونه اشاره به رویدادهای ماورای طبیعی را از كتابهای دعا حذف كرده بودند، اینك ارجاع مجدد به معجزات، اسطورهها، و ظهور مسیح را در دستور كار خود قرار دادهاند.
مورمونها (فرقهای از مسیحیان) سال ۱۹۸۷ را به دلیل جذب ۲۷۴۰۰۰ گرونده جدید بهترین سال تاریخ ۸۵۱ ساله خود اعلام كردند.
جشنوارههای محلی و ناحیهای مذهب شینتو در ژاپن، همزمان با مراسم آیینی چرخههای زندگی و بازگشت به معابد، رونقی تازه یافته است.
جنبش «جوانان برای عیسی مسیح» كه ده مركز را در سرتاسر اروپا اداره میكند، در سال ۱۹۸۸ بیش از ۱۲۰۰۰ نفر را از سی و هفت كشور دنیا برای شركت در یك مجمع بین المللی به كشور افریقایی بوركینافاسو (وُلتای علیای سابق) كشاند.
جوانان چینی و اتحاد شوروی سابق به رغم فضای ضد مذهبی مدارس خود با كنجكاوی به مجامع مذهبی نظر دوخته بودند.
نوعی نیروی سیاسی توانمند بر اساس اصول گرایی اسلامی، ایران، افغانستان و كشورهای عرب را فراگرفته و طبقات متوسط غربی شده تركیه و مصر را هم تحت تأثیر قرار داده است.
هاروی كوكس استاد الهیات دانشگاه هاروارد میگوید:
پیشگویان سه دهه پیشتر كه خبر از عقب نشستن مذهب در برابر تجدد میدادند، به هیچ وجه نمیتوانستند روند احیای مجدد مذاهب را پیش بینی كنند.
نظر سنجیهای موسسهٔ گالوپ نشان میدهد كه علیرغم كاهش راهبان و راهبهها رشد فزاینده گرایش به روحانیت و معنویت دینی، و دعاخوانی در بین مردم مشاهده میشود:
در میان مردمی كه گالوپ آنها را غیر مذهبی نامیده است، سی درصدشان گفتهاند كه مذهب نقش مهمی در زندگیشان دارد و ۷۷ درصدشان به طور نامنظم به دعا و نیایش میپردازند. تكاملی كه در آستانه قرن بیست و یكم به تدریج در غرب شناخته شده و رواج پیدا میكند، عبادت خدا و ایمان... در واقع زندگی معنوی نشانه جامعه سالم است.
در این صعود معنوی استكبار دستور كار اصلی خود را فراموش نكرده و دین و معنویت را هم به پندارپردازی گرفته است. بر مبنای رویكرد پست مدرن به وضعیت بشری میان علم، دین، معنویت، احساس، رویا، خیال و واقعیت و مجاز هیچ مرز مشخص نیست و این همه نه حقیقت یا واقعیت نما بلكه ممكن است انگارهای برآمده از شرایط ومقتضیات روانشناختی و جامعه شناختی فرد تجربهگر باشد.
بنابراین، انسان میتواند دیندار و اهل معنویت باشد، ولی كاركردهای اساسی دین تنها ارضای احساس معنوی و نیازهای متعالی انسان در ارتباط با نیروی آرامش بخش ماورائی است. معنویتگرایی با این ویژگیها كه به قول ماركس افیون تودههاست، از سوی دستگاههای فرهنگی استكبار حمایت میشود. دینهای ساختگی و ترویج مفاهیم معنوی مثل عشق، انسان دوستی و حالت عرفانی و بی تعلقی به دنیا در گروهایی كه جوانان را به رقص و آواز و مستی و تخدیر سرگرم میكنند، نمونههایی از این دست است. پاكترین نمونههای استفاده پندارپردازانه در جهت سلطهپذیری از دین در فیلم مصائب مسیح ساخته بیل گیبسون از تولیدات هالیوود نمود یافته است. در این فیلم كه سختترین جنایتها و شكنجهها به خواست بزرگان یهود و به دست نظامیان بنی اسرائیل بر مسیح تحمیل میگردد، روح سلطهپذیری در صورت تقدس مسیحایی به پیروان این پیامبر تعلیم داده میشود. در سراسر این فیلم مسیح با اشتیاق همه رنجها را به عنوان خدمت به خدای پدر میپذیرد و حواریون را از اعتراض باز میدارد و مادر او مریم كه شاهد تمام رنجهای مسیح است، خاموش میگرید و هیچ فریاد و اعتراضی بر ستمهای وحشیانه ابراز نمیدارد.
هر چند كه این روح مسیحیت است، گزینش و تأكید نهادهای فرهنگی استكبار از یك ماجرای تاریخی كه اصل آن مورد تردید است، بی غرض نیست.
به هر حال، امكاناتی برای تحقق یك حكومت معنوی جهانی فراهم است، ولی نیروی استكبار با همه توان از این امكانات برای تثبیت شالودهها استیلا و سلطه گری استفاده میكند، و تنها مهدویت است كه در تغییر این جریان مستضعفان را پشتیبانی مینماید و به مجاهدان در جستجوی حیات طیبه تبدیل میكند.
۹. مهدویت
مهدویت این است كه اعتقاد به امام زمان(عج) و منجی جهانی مصدر اندیشه، عمل و حیات قرار گیرد. در حوزه خصوصی وعمومی زندگی این اعتقاد نقش فعال پیدا كند. از اینجا آغاز میشود كه انسان در خود تأمل كند و لایههای معنوی درون وجود خویش را كشف كند و با گذر از «مفاهیم مدرن» و «ضد مفاهیم پست مدرن» به خودشناسی برسد. با این توفیق و تفكر نسبت خود را با خداوند یافته و برای تحقق اراده او به مجاهدت روی آورد و از حیرت برآمده از نسیان وعصیان رها شود. اولین ویژگی مهدویت انسانیت است و تا انسان به حقیقت خود پینبرد، به فلسفه فرج نخواهد رسید و ندای حق را به درستی دریافت نخواهد كرد. اگر این چنین شد، آن¬گاه میتواند به حیات دروین یو اجتماعی بیندیشد و با ایمان و عمل به سوی حیات طیبه حركت كند. و این دقیقاً راه امام خمینی(قدس سره) و انقلاب اسلامی است. مجاهدان محور تحول حیات طبیعی به حیات طیبه هستند. و مجاهدت باید در هر مرحلهای به تناسب همان مرحله صورت گیرد.
اگر نیروی استكبار برشكاكیت تكیه میكند، نیروی جهادی باید بر یقیین و معرفت اصرار ورزد. اگر آنها فراتر از نهادها، قواعد، رویهها و هنجارهای بین المللی عمل میكنند با شیوهای غیر از آن نمیتوان مبارزه درخور و معقولی داشت.
امروز كه استكبار جهانیسازی را شعار خود كرده، باید از حكومت جهانی عدل حضرت حجت سخن گفت و در این باب نظریهپردازی كرد، و از همه امكانات برای ترویج این اندیشه و این فلسفه بهره برد.
شواهدی از ندای حق و دعوت خداوند پیداست كه از جمله تردید در بنیانهای تمدن مدرن ورشد معنویت گرایی و پیروزی انقلاب اسلامی را میتوان نام برد، اینها مقدمات فتح مطلق باب الله است.
استكبار از سویی هوش خود را از دست داده و در برابر انقلاب اسلامی غضبناك، ستمگری خود را آشكار ساخته و از دیگر سو در ارزیابی قدرت بی رقیب خود پس از پایان جنگ سرد، مغرور شده و این هر دو یعنی غضب و غرور موجب بیپروایی در ستمگری شده و سبب زوال او را فراهم میكند. زیرا رنج و ستم مردم را به جایی میرساند كه برای رهایی حتی حاضرند جان بدهند و این روحیه كه در فرهنگ اسلامی شهادتطلبی نامیده شده، حیاتیترین سرمایه و سلاح مجاهدان است. شهادتطلبی هم ایمان به خداوند قادر متعال و جهان دیگر و حیاتی برتر را در آنها شكوفا میسازد و هم خالصانهترین و شكست ناپذیرترین اعمال مجاهدانه را به ظهور میرساند. این دو ویژگی مجاهدان، اركان حیات طیبه است.
استراتژی مجاهدان برای تحقق حیات طیبه گسترش ارزشهای بنیادین انقلاب اسلامی در كل جهان است. كه در فرهنگ سیاسی امام خمینی صدور انقلاب نام گرفت.
نخستین پیام انقلاب برپایی حكومت اسلامی نیست، بلكه پیش از آن نفی ستم و فساد است. افرادی كه از درون فاسد باشند، از فساد ستمگران در عرصه عمومی نیز تمكین میكنند و كسانی كه به تبعیت از ندای پاك فطرت گوش جان میسپارند، سلطه مستكبران را برنمیتابند.
این پیام انقلاب اسلامی، پاسخ خداوند به حیرت تاریخی بشری است كه امروز همه دستآوردهای تمدن متورم غرب را تهی مییابد. پیام انقلاب اسلامی بهراستی میتواند مستضعفان جهان را از وضعیت سلطه پذیری خارج میسازد، پایههای استكبار جهانی را متزلزل كند مجاهدان را تا گشایش تمام فروبستگیهای تاریخ حیات بشر كه بر هم انباشته شده، به پیش برد.
امروز دیگر نیازی نیست كه منتظر فاجعه و فراگیری ظلم و جور در جهان باشیم؛ فاجعه پیش از این رخ داده است. اكنون باید به تفكر و تضرع بر آستان الهی روی آوریم و بر ستمها و سیاهیها فریاد كشیم و تاریخ حیات طبیعی را با طرح و تفكر حیات طیبه به پایان رسانیم.
منبع:www.mahdaviat-conference.com
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست