سه شنبه, ۱۳ آذر, ۱۴۰۳ / 3 December, 2024
مجله ویستا


کلامی ساده …


کلامی ساده …
همیشه آنقدر برای خرید لباس بالا و پایین می رویم و توی بوتیک های شهر و حتی در اینترنت به دنبال بهترین مد هستیم که نگو و نپرس. معمولا خرید یک لباس چند روزی وقتمان را می گیرد ولی برایمان مهم نیست و وقتی آن لباس را پیدا کردیم بدون این که قیمتش برایمان مهم باشد اسکناس ها را می شماریم و به فروشنده می دهیم و با لبخندی راهی خانه می شویم.
ولی خدا نکند که سرکلاس. استاد یک کتاب معرفی کند. اعتراض مان سر به فلک می کشد که حالا چطور این کتاب را پیدا کنیم؟ چقدر وقت بگذاریم، چقدر هزینه کنیم؟ ای بابا!؟ استاد!؟ ولی استاد با فروتنی می گوید: با خواندن کتاب می توانید خود را بشناسید که هر چقدر هم هزینه کنید کم است.
کلاس خالی شده. من هنوز بر سر جایم نشسته ام و با خود می گویم:کتاب؟ و گذشته را مرور می کنم. تو مدرسه یاد گرفتیم: بهترین دوست، کتاب و بهترین هدیه، کتاب است. امکان نداشت یکی از موضوع های انشاء در طول سال کتاب نباشد، بسیار شنیدیم و کم و بیش انشاء در موردش نوشتیم. اینها چیزهایی بودند که دیگران به ما گفتند. ولی آیا در تنهایی به سراغ کتاب رفته ایم و آیا با گرفتن هدیه کتاب وجودمان خندید؟ و با خود به این موضوع فکر کردیم که این کتاب چیست؟ این بهترین کلمه ای است که می توان خودمان و میراث ماندگار و تاریخ کهنمان را در آن جست وجو کرد.
اگر در وجودمان ذره ای از نیاکانمان فردوسی، سعدی، مولانا و حافظ این بنامان سرزمین مان باقی است، به خود ببالیم که این کیمیا میراث گرانقدری است که به دنبال آن بزرگان پیش رویم. تا با شناخت یکایک آنان ایران و ایرانی را بشناسیم و در آخر می خواهیم خود را بشناسیم.
حال از خود می پرسیم چه باید کرد؟ از کجا باید شروع کرد؟
بسیار ساده بنگریم و بسیار عمیق عمل کنیم و چه چیزی بهتر از کتاب که می تواند ما را در این راه یاری کند. بیایید ایرانمان را که به مانند کتابی است کهن ورق بزنیم. که هر برگی از آن آرمان و باورهای کهن مان را برایمان تداعی می کند که چگونه از خشت خشت، هشت هزار سال تمدن سرزمینمان دفاع کردند و چقدر افکار اندیشمندان برای حفظ تمدن دیرینه مان ترک خورد و چقدر برای ایرانمان با قلم خود جنگیدند. حال که در چنین سرزمینی متولد شدیم حیف است که خود را از اجدادمان جدا کنیم و بی تفاوت از کنارش بگذریم و ندانیم که هویتمان چه بود. با شناخت از جامعه دیروزمان می توانیم امروز را بشناسیم. در حال حاضر جامعه امروزمان آنقدر به قولی، اینترنتی و پیامکی شده است که دیگر جایی برای غزلیات حافظ و حکایات سعدی نمانده. می گویند: عصر، عصر اینترنت و تکنولوژی است و ما نسل جدیدیم، یادمان نرود که این نسل از نسل گذشته مان است که اگر او نبود، این نسل نیز نبود، پس باور کنیم که مدیون بزرگان نسل های گذشته ایم. همان میراثی که برایمان از قدیم مانده که باید در هر خانه ای نیز وجود داشته باشد. منظورم …
مثل همیشه بی بهانه به خلوتگاه هم پناه بردیم، به مانند چراغی خاموش در قفسه ام بود. مانند گنجی که در کنارم پنهان است و من غافل و خواب در پی این گنج، خواب های رنگین می دیدم شاید خیلی دیر ولی بالاخره بیدار شدم و آن کهنه کتاب که یادگار روزگار اجدادمان بود و چند سالی دست به دست چرخیده و به دست ما رسیده بود. با ورق زدنش دیگر دیدگانم او را خاموش نمی دید که هر ورقش گنجی بود برایم. بله، کتاب شاهنامه و ایران ما بود. منظورم به این میراث بود و او بهانه ای شد برای خلوتگاهم که هر صبح با سلام آن روز را شروع می کنم. بله شاهنامه.
صبور است. زیرا اگر سالیان سال در قفسه بماند و خاک و غبار رویش را بگیرد با آن که حرف های زیادی در درونش نهفته است هیچ نمی گوید.
یاری مهربان است. زیرا اگر آن را دوست نداشته باشیم و با خواندنش آن را به کناری پرت کنیم، بی هیچ پیامی آنقدر لبخند می زند که مجبور می شویم آن را برداریم و در قفسه جایش دهیم.
بی زبان است. زیرا با داشتن سخنان زیاد، سکوت را ترجیح می دهد. هر وقت مخاطبش کودکان باشند. سخنش کودکانه و هر گاه جوانان باشند سخنش پر از انرژی و زمانی که کهنسال باشد سخنش پر از امید است.
بزرگ خاندان است. چرا که پند و اندرزهایی نهفته دارد که حتی بزرگ خاندان هم نمی داند قبول باید کرد بی تعصب که بزرگان خاندان است.
ولی بعضی از اوقات بهانه هایی پیدا می کنیم برای نخواندنش. مثلا می گویند: اطرافمان هیچ کتابی نیست که بخوانیم؟
می گویم: حتی اگر در بیابان تنها باشید، یک کتاب هست که بخوانید، تو خود کتاب هستی خود را بخوان که با خواندنت می توانی، چیزهایی کشف کنی که شاید کمتر کسی به این باور برسد.
قول می دهم که اگر خود را یافتی، کتابی خواهی شد که همه به سویت پیش می آیند. بیاییم هر کداممان یک کتاب شویم. آنقدر عمیق باشد زندگی مان که اگر در بیابان تنها ماندیم حرفی برای خودمان داشته باشیم. باور کنیم که می توانیم با خواندن کتاب اول ساخته شویم و بعد بتوانیم بسازیم. اگر برایمان مهم باشد که زندگیمان اساس و پایه داشته و رنج های زندگی را به فراموشی بسپاریم و پناهگاه روحی و آسایش خاطر داشته باشیم و در آخر به حقیقت برسیم به سراغ کتاب این گنجینه دیرین برویم. یادمان نرود که هر چقدر ظاهرمان باید پیش رود و زیبا باشد، باید با کتاب خواندن درونمان و روحمان را نیز زیبا کنیم.
شیرین ابراهیمی فر
منبع : روزنامه جوان