دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

افق گشاییِ فلسفه انتظار


افق گشاییِ فلسفه انتظار
بنیادی ترین آموزه دین در معنای باطنی، اعتقاد و ایمان به وجود جهانی دیگر است. این اندیشه، كه ركن همه معتقدات ایمانی و وحیانی است، فراتر و برتر از جهان محسوس است. جهان و بلكه جهان هایی هست كه به گونه ای پوشیده و در بطن غیب، در درون این جهانِ عیان اند. در این فراروند دینی، ایمان به خدواند، آخرت، ملكوت، فرشته و همه گستره های معنوی و دنیوی، مفهوم می یابد و تبیین می شود. راست این است كه بی شكوه این اعتقاد، حتی عمل آرمانیِ آدمیان نیز صبغه ایمانی ندارد و هرچند می تواند نیكو و بسزا باشد، اما دینی و ایمانی نیست. هم به این دلیل است كه در همه كتاب های آسمانی، ایمان سرآغاز همه شناخت ها است.
مؤمنان، جهان صورت را نقابی پنهان كننده می انگارند كه بطن هویت هستی را از چشم ها نهان می دارد و آن ها را به خود گرفتار می كند. در پسِ این جهان ظاهری، جهان هایی دیگر هست كه هم موازی با این جهان در دامنه های هستی سیر می كنند و هم در فواصل زمانی حیات ما آدمیان رخ می نمایند. تنها پس از مرگ است كه می توانیم چهره دیگر هستی خود را ببینیم و فقط آن هنگام است كه به جهانی دیگر درمی آییم.
اگر این آموزه بنیادی دینی ” اسلام، و با تأكید پردامنه تر تشیع، فلسفه تاریخی معنادار، توان مند، غایت خواه و آرمان گرا دارد و از این رو، چونان همه ساحت های دیگر، یادآور می شود كه در پشت جاده های خلوت و خاموش، جهانی دیگر هست كه ازقضا در همین طبیعت ناسوتی و روی همین كره خاكی صورت می بندد و به مسیر تاریخ و تمدن انسانی شكل متمایز و درخور انسان می بخشد. ... “ را بپذیریم، آن گاه همه ساحت های گوناگون وجودی را مطابق با تعلق دینی و ایمانی، متفاوت، پیچیده، رازمدارانه و تودرتو خواهیم یافت. این اعتقاد در لایه های همین زندگی طبیعی و ناسوتی ما نیز تجلی خواهد داشت و درست به همان دلیل پیش گفته ، در معنابخشی ما به علم، طبیعت، تاریخ، تمدن و روح بشری اثر خواهد نهاد. نگاه مؤمنانه، همه ظواهر را خواهد شكافت و در پسِ هرچیز- هر مفهوم انسانی- معنایی دیگر خواهد جست.
در چنین ساحتی، فلسفه تاریخ، فرایند تمدن سازی انسان و ایستگاه آخر جهان، تصویری دیگر دارد. اسلام این تصویر را در همه متون خود تذكر داده و بر آن تأكید كرده است. در اندیشه دینی مسلمانان، اعتقاد به مهدویت، ریشه در همان آموزه بنیادین دارد. اسلام، و با تأكید پردامنه تر تشیع، فلسفه تاریخی معنادار، توان مند، غایت خواه و آرمان گرا دارد و از این رو، چونان همه ساحت های دیگر، یادآور می شود كه در پشت جاده های خلوت و خاموش، جهانی دیگر هست كه ازقضا در همین طبیعت ناسوتی و روی همین كره خاكی صورت می بندد و به مسیر تاریخ و تمدن انسانی شكل متمایز و درخور انسان می بخشد.
واژه رمزگون «انتظار» در متون دینی همین آرمان را بسط می دهد و آشكار می كند. مؤمن در این دیدگاهِ ایمان ساخته، «منتظر» است. این انتظارِ البته به پایان رسنده و سیراب شونده، بی تردید گونه ای تكاپو، اضطراب فعال (active anxiecy)، رشدخواهی، تحرك و امید را با خود می آورد، و روشن است كه چون همه انتظارهای بشری و همسو با رنگ وروی آن، دغدغه، نگرانیِ مثبت و كارساز، آرزو، مراقبت و طرح ریزی و برنامه اندیشی دارد و می طلبد.
تصور پایان و فرجامی خاص برای مسیر زندگیِ جمعی بشر، آن را از بن بست تهی بودگی به در آوردن است. تصویر آغاز و انجام زندگی بشر،
” تصور پایان و فرجامی خاص برای مسیر زندگیِ جمعی بشر، آن را از بن بست تهی بودگی به در آوردن است. تصویر آغاز و انجام زندگی بشر، آن را از وضع بی ثبات و پوچ انگاریِ فلسفه بافانه نجات می دهد و بدان سامانی هدفدار می بخشد. ... “ آن را از وضع بی ثبات و پوچ انگاریِ فلسفه بافانه نجات می دهد و بدان سامانی هدفدار می بخشد.
انتظار، گونه ای فلسفه جهان نگریِ نو است: این كه كار و كنش انسان، روزی در نیكوترین و بسامان ترین قالب و صورت خود جلوه خواهد كرد و جهان، طبیعت، سیاست، حكومت، اقتصاد، رفاه، عدالت، ادراك، آموزش و طعم زندگی، در غایت رشد خود رخ خواهد نمود. آشكارتر از روز است كه این آرمان، درونی ترین هسته همه رنج ها و شادی های بشری و تمامی فلسفه های شفاهی و مكتوب و هنر و ادبیات است.
كدام اسطوره، كدامین فلسفه و یا كدام شعر و ترانه است كه این آرمان را به زبانی دیگر- با واژگان مربوط به حوزه معنایی خود- زمزمه نكند و آن را نخواهد و نبیند؟ این آرمان انسانی در مفهوم «انتظار» - به معنای دینی آن- تجلی تمام یافته است. هم بدین سبب، منتظران در فراسوی امروز به فردا می نگرند؛ فردایی كه همه سویه های زندگی انسان در آن زیباتر و پرمعناتر است. این اصل آینده اندیشیِ معناساز، تنها به مفاهیم سیاسی و اجتماعی باز نمی گردد. فردیتِ مبتنی بر چنین انگاره فرا اندیشانه دینی نیز سامانی متمایز از دیگر گونه های زندگی فردی دارد.
نكته روشنایی آور این است: در فراسوی افق های جهان كنونی و در فردایی بس نزدیك، شهری هست كه حیات انسانی در آن در اوجِ شكوه و تعالی ممكنِ خویش، همه گره های بسته پیشین را می گشاید و از همه سختی های ادوار تاریخ بشری سربلند بر می آید و به مفهوم «زیستن انسان گون» تجسمی راستین- اما زمینی و ملموس- ” انتظار، فراتر از همه جوانب خود، گونه ای مفهوم متافیزیكی است. تنها شناخت و معرفت ویژه ای از جهان هستی است كه می تواند در ادامه خود به مفهومی مانند انتظار بینجامد. بی آن نگره های فلسفی و معرفتی، سخن گفتن از انتظارِ جهانی نو بی معناست.... “ می بخشد. این شهر، رویه دیگر تمدن انسانی است. مدنیّت هویت دار بشر، فارغ از همه زنجیرها و تیرگی ها، در افق تاریخ بر كرانه هستی ایستاده است. آیا چنین افق گشاییِ دین مدارانه ای، زیست فردی و اجتماعی آدمی را دگرگون نمی سازد؟ تماشای این افق در معنایی ژرف و ناب، در كلمه «ظهور» صورت می بندد. ظهور، عیان شدن هویت الهی انسان است. این البته معنایی لاهوتی تر دارد.
انتظار، فراتر از همه جوانب خود، گونه ای مفهوم متافیزیكی است. تنها شناخت و معرفت ویژه ای از جهان هستی است كه می تواند در ادامه خود به مفهومی مانند انتظار بینجامد. بی آن نگره های فلسفی و معرفتی، سخن گفتن از انتظارِ جهانی نو بی معناست. اگر بشر چشم خود را در فلسفه های زیستی بگرداند، جهان را همواره چنان كه هست می بیند و پیوندی میان زمین و آسمان نمی یابد. انتظار تماشای این پیوند است: همین كه از دامنه های «خلقت» سرازیر شویم و به سوی قله های رفیع «شدن» كوچ كنیم. این دید تازه ای به جهان است.
در پسِ اندیشه «انتظار» ، یك پرسش و در واقع رویكردی بنیادین وجود دارد. این رویكرد، ناگزیر، در همه ساحت های اعتقاد دینی- از هر شكل و رنگ- جریان می یابد و تمامی جوانب زندگی دیندارانه را در بر می گیرد. زندگی دینی همواره ملازم و مستلزم گونه ای نیاز به اشتیاق به رستگاری است. رستگاری در همه زندگی های ممكن، غایت مراد و اوج آروزی مؤمنان است.
مؤمن در پی رستگاری هر دو جهانی است و در این راه نه به عمل و ایمان خود كه در عین حال به امداد الهی نیز دل می بندد. نجات ” این اعتقاد، به راستی، عقیده ای دینی و ایمانی و ماورایی است كه در سراسر عالم و تاریخ و در همه فرهنگ ها و تمدن ها نفوذ دارد: «اكنون» - با تأكید بر معنای كلمه- وضع جهان چنان است كه بی گمان نیازمند منجی است. این نه به معنای امری فراانسانی، بلكه دقیقاً به مفهومی انسانی، از ضرورت تغییر دادن جهان خبر می دهد. ... “
یافتن از این طبیعت دربندكننده و رها شدن از تیرگی جسم، ظلمت گناه، قفس تن، محدودیت جهان و مواردی چنان این، كما بیش در همه متون دینی در فرهنگ های گوناگون بشری جلوه دارد.
از این همه بر می آید كه نیاز به رستگاری، امری عینی و حقیقی در باطن ادیان تلقی می شود. آن پرسش پنهان از مفهوم «انتظار» این است: آیا جهان به نجات بخش نیاز دارد؟ به حتم، فلسفه های نظری و عملی و نیز اصول زندگی روزمره در جهان كنونی- و به تأكید، همه نگاه های روان شناختی، جامعه شناختی و معرفت شناختی- چنین پرسشی را فراپیش دینداران می نهند. آیا به راستی جهان كنونی نیازمند منجی است؟ تبلیغِ این كه ما در بهترین وضع ممكن تاریخ بشری زیست می كنیم، این پرسش را تیزتر و پردامنه تر می كند. عقلانیت مسلط كنونی برنمی تابد كه مفهوم نجات بخشی و رستگاری در كار جهان، تبلیغ و ترویج شود و آن را مغایر با مبانی هستی شناختی خود می یابد. با این همه، در سراسر ادیان و هنرها و آرمان ها، نیاز و اعتقاد به چیزی یا وضعی بیش یا بهتر از آنچه «اكنون هست» امری انكارنكردنی است.
هیچ كس، و با هرگونه فلسفه ممكن، نمی تواند ادعا كند كه ما «اكنون» در برترین شكلِ زندگی انسانی قرار داریم و وضع چنان است كه بهتر از آن نمی شود. البته آنچه اهمیت تام دارد، هسته عدالت خواهی آرمان است. در این نگاه، شكل زندگی روزمره، نظام سیاسی و اجتماعی، رفاه، دانش و عناصری از این گونه، در رده های بعدی اهمیت جای می گیرند.
این اعتقاد، به راستی، عقیده ای دینی و ایمانی و ماورایی است كه در سراسر عالم و تاریخ و در همه فرهنگ ها و تمدن ها نفوذ دارد: «اكنون» - با تأكید بر معنای كلمه- وضع جهان چنان است كه بی گمان نیازمند منجی” مفهوم انتظار با چشم گشودن به افق هستی برای ظهور انسان كامل نیز پیوندی تمام دارد. انسان كامل در عصر خاتمیت نیز هست، اما زمان «ظهور» او فرا نرسیده است. این اعتقاد به وجود انسان كامل، كه نمونه آرمانی انسان است، آفرینش انسان را معنادار می كند و در امكان تحقق هدف آن، تردیدها را می زداید. ... “است. این نه به معنای امری فراانسانی، بلكه دقیقاً به مفهومی انسانی، از ضرورت تغییر دادن جهان خبر می دهد.
در پسِ معنای فلسفه انتظار، حضور پایدار «انسان» حس می شود. آنچه در فرهنگ دانشی و بینشی دین، «انسان كامل» نام می گیرد، تجلی اراده خداوند در تجسد بخشیدن به كمال انسانی در هیأت انسان كامل است.
غایت و مراد خلقت انسان، در ساحت وجودی انسان كامل شكل می بندد و حضور او در همه ادوار تاریخ بشر، این سرّ آفرینش را امتداد می دهد. آن نشانه راستین لاهوت بر روی خاك همواره هست و از صدر تاریخِ ازلی تا ذیل ابدی آن، حضور ممتد دارد. پیامبران و اولیا همواره امكان تحقق كمال انسانی را در وجود خود تداعی كرده اند.
مفهوم انتظار با چشم گشودن به افق هستی برای ظهور انسان كامل نیز پیوندی تمام دارد. انسان كامل در عصر خاتمیت نیز هست، اما زمان «ظهور» او فرا نرسیده است. این اعتقاد به وجود انسان كامل، كه نمونه آرمانی انسان است، آفرینش انسان را معنادار می كند و در امكان تحقق هدف آن، تردیدها را می زداید. در این بیان، یك بُعد دیگر نیز كاویدنی است: نیاز تمثال جویی و شمایل خواهیِ بشری انكار ناشدنی است. این نیاز به شكل های گوناگون در طی حیات بشر خود را آشكار ساخته است. آنچه هست این است: بشر نیازمند دیدن شمایل كامل خود است. هنوز هم جهان، چونان گذشته، نیازمند و مشتاق برافراشتن این شمایل است. ادبیات، ورزش و حتی علم- هر یك به نوبه خود- سرشتی شمایل گرایانه یافته اند.
آیا این همه آشكار نمی كند كه در بشر چیزی هست كه می خواهد مَثَل اعلای نوع خود را در بیرون از خود تماشا كند؟ انتظار، در كنار همه لایه های معنایی خود، این نیاز را نیز پاسخ می گوید: هم از آن برمی آید و هم به آن می انجامد.
در پدیدارشناسی دین می توان به همه وجوه پیش گفته «انتظار» و نیز معانی دیگر آن نگاهی تازه داشت. بر این بنیاد، اگر سیالیّت جاریِ مفاهیم دینی را بازستانیم و آن را از ریشه های تاریخی و معناساز خود بگسلیم، پرسش های زمانه را در برابر دین طرح نمی توانیم كرد. انتظار از آن جمله مفاهیم است كه باید در همه هویت و دامنه های خود بازسنجیده شود. ناگزیر باید گفت كه حتی اگر رویكردی كار ویژه گرایانه به دین داشته باشیم، انتظار، آفاق معرفتی تازه ای را در جهان نو خواهد گشود. این گشایش رهایی بخش، از فلسفه زندگی روزمره آغاز می شود و تا پیچیده ترین مناسبات انسانی امتداد می یابد.
منبع: شبکه خبری خلیج فارس
منبع : خبرگزاری آینده روشن