شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
مجله ویستا
پیامدهای انکار حسن و قبح عقلی
موضوع بحث این سلسله مقالات، نسبت عقل و دین است، در دو شماره گذشته بخشی از مباحث عقل و دین ارائه گردید و در نهایتبه بحث از حسن و قبح عقلی و منكر آن منتهی شد و اكنون ادامه آن تقدیم خوانندگان گرامی میشود .
انكار حسن وقبح عقلی، ناتوانی دین را در پاسخ گویی به همه انتظارات بشر به دنبال دارد; این بدان معناست كه دین فقط میتواند ارزشها را بگوید اما نمیتواند درباره برنامه ریزی و علوم و مدیریت مطلبی داشته باشد . قائلان به حسن و قبح عقلی میگویند: همان گونه كه خداوند از بیرون، چراغ وحی و نبوت را برافروخت، چراغ رسالت و نبوت دیگری را نیز در نهان هر انسان «سلیم الفطره» ای برافروخته است كه عقل نام دارد . عقل، مخلوق خدا و چراغ الهی است كه اگر كسی با آن بازی نكند و آن را خاموش و غبارآلود نسازد، از شعاع و نورانیت آن برخوردار میشود وگرنه مصداق این آیه خواهد بود كه: «و قد خاب من دسیها» . (۱)
عقل برهانی افعال خوب و بد را تشخیص میدهد، با این توضیح كه از یك نگاه، افعال انسان سه دستهاند:
۱) افعالی كه «علت تامه» حسن و قبح است . به دیگر سخن، عناوینی كه ذاتا سبب تام حسن یا قبح هستند، مانند عدل و ظلم; هر جا كه عدالت و قسط و انصاف و احسان صادق بود، حسن است و هر جا كه ظلم و تعدی و عدوان و طغیان صادق بود، قبیح است .
گفتنی است كه هیچ فعل خاصی با عنوان مخصوص خود - نظیر نجات غریق یا محروق - ذاتا حسن نیست كه با طواری و عوارض دگرگون نشود; چنان كه هیچ فعل مخصوصی با عنوان خاص خود - مانند قتل - ذاتا قبیح نیست كه با طواری و عوارض عوض نشود .
۲) افعالی كه اقتضای حسن یا قبح دارند و عقل به اقتضای آن به حسن و قبح پی میبرد، مانند صدق و كذب; یعنی راست گویی كار خوبی است، اما نه در هر شرایطی، تا انسان بتواند در همه احوال راستبگوید، مثلا اگر جان مؤمنی در خطر است، نباید راست گفت و مقصود تعبیر «دروغ مصلحتآمیز به از راست فتنهانگیز» ، همین است . در حقیقت، این مساله از موارد تقدیم اصلاح بر افساد است . پس راست گویی، همیشه در حد اقتضا (نه سبب تام) خوب است و دروغ همیشه در حد اقتضا (نه علت تام) بد است .
۳) افعال و عناوینی كه نه اقتضای قبح دارند و نه اقتضای حسن، بلكه از مباحات هستند، مانند قیام و قعود عادی كه كار مباحی است و عنوان خاصی ندارد، مگر این كه معروض عناوین دیگری قرار گیرد .
«امامیه» معتقد است عقل هر سه قسم فعل را مستقلا درك میكند و مواردی را كه عقل به شكل مستقل درباره آنها حكم میكند، زیرمجموعه سنت نیستند، گرچه سنت مساعد با آن هاست، یعنی این موارد، زیر مجموعه شرع و دین خداوند، و كاشف از حكم خدایند، اما نظیر اجماع، كشف از سنت - به معنای اعم از قول و فعل و تقریر معصوم - نمیكند .
بین این مطلب كه عقل، رای معصوم را كشف میكند با این گفته كه حكم خدا را كشف میكند، فرق عمیقی وجود دارد، زیرا بنابر مبنای كشف از حكم خدا، عقل - همانند سنت معصومین و قرآن - دلیل مستقل دین است، ولی بنابر مبنای كشف از رای معصوم، عقل از اقسام سنتبه شمار میآید یعنی بر فرض اول، عقل قسیم سنت است و بر فرض دوم، قسم آن .
● سخنی دیگر درباره حسن و قبح
عدهای مانند بعضی از اشاعره، منكر حسن و قبح عقلی اند، اما برخی نیز میگویند كه عقل تنها در حد كارهای اجتماعی و لوازم و آثار آن، حسن و قبح را درك میكند; یعنی عقل حكم میكند بر این كه اگر كسی كار حسن انجام داد، جامعه او را ستایش كند; زیرا فاعل كار حسن، شایسته ثنا و مدح است، اما اگر كار قبیح انجام داد، جامعه او را سرزنش كند . بنابراین، عقل در حد ستایش و سرزنش اجتماعی فتوا میدهد، نه در حد ثواب و بهشت و عقاب و جهنم، هم چنین عقل به شایستگان بهشتیا سزاواران جهنم كاری ندارد .
این عقل، توان تدوین مقررات اجتماعی را دارد، اما نمیتواند بر كرسی كلام و فقه بنشیند، و فتوا دهد و ثواب و عقاب اخروی را تعیین كند . كسانی كه این چنین میاندیشند، در بحثهای اصول فقه، عقل را از ادله اثباتی دین بیرون میبرند .
گروه دیگر به حق میگویند:
عقل، نه تنها حسن و قبح و اقسام آنها و سرزنش و ستایش اجتماعی را درك میكند، بلكه استحقاق ثواب و عقاب را نیز میفهمد، یعنی عقل، بی آن كه منتظر دلیل نقلی باشد، حكم میكند كه اگر كسی فلان كار حسن را انجام داد، استحقاق بهشت را دارد و اگر فلان كار قبیح را انجام داد، مستحق جهنم است; مثلا عقل حكم میكند كه خیانت در امانت، قبیح است و انسان خائن، مستحق جهنم است، چنان كه مستقلا حكم میكند كه فتنه انگیزی، قبیح و ممنع است و موجب عذاب در قیامت میشود .
عقلی كه استحقاق ثواب و عقاب را درك میكند، دلیل اثباتی دین است و همین عقل است كه به وجوب مقدمات واجب، حكم میكند یا به مدیران و حاكمان جامعه میگوید كه تامین نیازمندیهای جامعه و تامین اقتصاد و اشتغال مردم در كشور، واجب است و اگر بر پایه كارهای كارشناسانه، ثابتشد كه برای تامین نیازمندیهای عمومی، باید به دو بخش كشاورزی و صنعتی اهمیت داده شود، به حكم عقل، واجب استبه آن - به عنوان مقدمه واجب - اهتمام شود .
همین دریافت كارشناسانه مساله، به حكم عقل الزام آور و رعایت آن واجب است . در قیامت نیز خدا بر اساس حجت عقلی بر مكلفان، اعم از دولت مردان و آحاد ملت، احتجاج میكند كه چرا آن كار واجب را انجام ندادید و بهانه فقدان روایتیا آیه در این زمینه، پذیرفته نخواهد شد، زیرا خدا به وجود عقل و حجیت آن احتجاج میكند . البته حجیت عقل در مسائل اصولی و كلامی، طبق برهان عقلی و قطع منطقی است و در مسائل تجربی، عادی و عرفی بر اثر حصول اطمینان است .
یادسپاری:
عقل، پارهای از امور را مستقلا درك میكند و نیز ترتب ثواب و عقاب و استحقاق بهشت و جهنم را بر اثر فهم ارتباط بین آنها تشخیص میدهد، بدین گونه كه
اولا) اعمال و افعال انسان، ریشه تكوینی دارد و نیز بهشت و جهنم، امور تكوینی و واقعی است و در واقع، باطن اعمال است .
ثانیا) عقل، چون امور واقعی و حقیقی و ربط بین آن را میفهمد، حكم میكند كه كدام یك از اعمال، استحقاق ثواب و بهشتیا عقاب و جهنم دارد . به بیان دیگر، اعمال و مبادی آن، اموری تكوینی و حقیقی است كه بازگشت آنها به همان بهشت و جهنمی است كه امور تكوینی است .
● عقل انسان كامل، رابط تكوین و تشریع
با توجه به وجود ارتباط بین عالم تكوین و تشریع، عقل انسان كامل، میانجی و رابط میان تكوین و تشریع است . البته فهم این مساله، در بحث نبوت و كیفیت تلقی وحی نقش مؤثری دارد .
توضیح آن كه موجودات نظام تكوینی در قوس نزول وصعود چهار مرحله دارند:
۱) وجود طبیعی
۲) وجود مثالی
۳) وجود عقلی
۴) وجود الهی كه بر «بسیط الحقیقهٔ كل الاشیاء» استوار است .
ترقی موجودات در قوس صعود، براساس حركت جوهری، از عالم طبیعتبه عالم مثال و از آن جا به نشئه عقل تا وصول به لقاءالله صورت میپذیرد . هم چنین اگر موجودی بخواهد در قوس نزول تنزل كند، تجلی خداوند به صورت نشئه عقل درمیآید و از آن جا به عالم مثال و از عالم مثال به عالم طبیعت تنزل میكند .
از این رو، براساس آیه «و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم» (۲) همه امور از خزانه الهی تنزل میكند، حتی باران نیز همین سیر نزولی را دارد و از عالم عقل به عالم طبیعت تنزل میكند، گرچه همه مراحل تكون مادی او مانند ابر و - . . . موجود طبیعی است .
نیز اگر بخواهد تنزل كند، چون یك وجود تكوینی دارد، از نشئه عقلی به نشئه مثالی و از آن جا به عالم طبیعت تنزل میكند; زیرا حقیقتی كه بر جان آدمی میتابد و میدرخشد و آدمی چیزی به كمك آن میفهمد، در حقیقت، وجود خارجی است، و جایش در جان آدمی است .
براین اساس، علمی كه به صورت وحی بر جان نبی نازل میشود، اگر بخواهد در نشئه طبیعت مطرح شود، باید به صورت الفاظ بیان شود و نشئه الفاظ، اعتبار است و آن موجود حقیقی با یك احتیال فنی در قالب اعتبار تنزل میكند .
ممكن است چنین سؤال شود: این كه موجود حقیقی در قالب الفاظ اعتباری بیان میشود، میانجی ربط تكوین و اعتبار چیست و در كجا یك امر حقیقی در قالب امر اعتباری تنزل میكند؟
در پاسخ میگوییم:
این مشكل با وجود انسان كامل و كون جامع حال میشود، زیرا انسان، موجودی است معجون از طبیعت و فراطبیعت و نیز تلفیقی است از تكوین و اعتبار كه در محدوده این طرفه معجون، همان گونه كه طبیعت و فراطبیعتبه یك دیگر گره و پیوند میخورند، تكوین و اعتبار نیز با هم پیوند میخورند . آن چه در محدوده تكوین، این طرفه معجون را میپروراند، دست غیبی (هوالله) است و نیز آن چه در محدوده اعتباری او را میپروراند، نیز دست غیبی (هوالله) است .
از این رو، در تنزل حقیقت وحی از نشئه عقل، تنظیم الفاظ وحی را خود پیامبر انجام نمیدهد، بلكه او الفاظ و معانی را از مبدا دریافت میكند . نشئه اعتبار و تكوین او هر دو به دستخدایی است كه وصف «كلتا یدی الرحمن یمین» (۳) را داراست . اعتبار انسان، موجود و مظهری از مظاهر خداوند است، آن گاه همان جلوه تكوینی خدا با نشئه اعتبار او هماهنگ میشود و آن حقیقت عینی به قالب اعتباری درمیآید و پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) نیز این حقیقت تكوینی را در قالب لفظ اعتباری میشنود .
انسان تنها در نشئه اعتبار یا تنها در نشئه تكوین محض به سر نمیبرد، بلكه طرفه معجونی است كه بین آن دو جمع میكند . از یك سو، از اعتبار با خبر است و حسن و قبح اشیا و افعال را درك میكند و از سوی دیگر، از تكوین و حقیقت آینده آگاه است و میداند كه پایان كارهای حسن و قبیح، بهشت و دوزخ است . از این رو، به وجوب یا حرمت آن فتوا میدهد .
تحلیل گذشته، نشان میدهد كه عقل و نقل با هم هماهنگ هستند و اگر در موردی، ظاهر دلیل نقلی با دلیل عقلی مبرهن، هماهنگ نبود، خود دلیل عقلی به منزله «دلیل لبی متصل یا منفصل» است كه میتوان با آن در ظاهر نقل تصرف كرد، چنان كه اگر دلیل نقلی، قطعی بود، بر دلیل عقلی غیر قطعی مقدم است .
البته فرض تعارض دلیل عقل قطعی و دلیل نقلی قطعی - اگر قابل طرح باشد - مانند تعارض دو دلیل قطعی عقلی با یكدیگر یا تعارض دو دلیل نقلی قطعی با یكدیگر است، لیكن چنین تعارضی ابتدایی یا نهایی و مستقر است كه با تامل میتوان آن تعارض را حل كرد .
● مراد از ذاتی در حسن و قبح ذاتی
گفته شد كه حسن و قبح، ذاتی اشیا و افعال است، ولی مراد ذاتی باب برهان است، نه ذاتی باب ایساغوجی و كلیات خمس . توضیح آن كه در دو جا مساله ذاتی را مطرح میكنند; یكی ذاتی در باب كلیات خمس - كه در مقابل عرضی است و مصداق آن جنس و فصل و نوعی میدانند - و دیگری ذاتی باب برهان . ذاتی در باب برهان، به این معناست كه محمول از عوارض ذاتی موضوع باشد، چه در حكمت نظری و چه در حكمت عملی; با این فرق كه در حكمت نظری، سنخ محمول و موضوع به «هست و نیست» برمیگردد، اما در حكمت عملی به «باید و نباید» .
مثلا در قضیه «ماهیت انسان، ممكن استبه امكان ماهوی» یا در قضیه «وجود انسان ممكن استبه امكان فقری» كه محمول از موضوع انتزاع شده و بر آن حمل میشود، ذاتی بودن امكان برای انسان، از باب ذاتی باب برهان است، چنان كه در قضایای «عدل، حسن است» و «ظلم، قبیح است» ، این حسن و قبح، ذاتی است . البته ذاتی باب برهان در حكمت عملی، راه ندارد، بلكه مقصود، ذاتی نسبتبه آرای محموده است (نه ذاتی منطقی) ; یعنی از قضایای مورد تسلم و قبول است .
گفتنی است كه قضیه «عدل، حسن است» ، یا «ظلم، قبیح است» ، مانند قضیه «انسان، انسان است» نیست كه چون محمول، عین موضوع است، مفید نباشد، بلكه محمول از عوارض تحلیلی موضوع است، لذا، چون لازم موضوع است و نه عین آن، سودمند است .
● رد استدلال منكران حسن و قبح عقلی
منكران حسن و قبح عقلی میگویند: دلیل این كه عقل، راهی برای درك حسن و قبح اشیا ندارد، همانا اختلاف بین عقلا و صاحب نظران است، زیرا اگر حسن و قبح ذاتی اشیا بود، در حسن و قبح افعالی نظیر صدق و كذب و قتل و ضرب، اختلاف نمیشد، لیكن اختلاف وجود دارد، پس عقل، قدرت درك آن را نخواهد داشت .
لیكن دلیل یاد شده مردود است، زیرا در بسیاری از مسائل غیر بدیهی، اختلاف وجود دارد، حتی در وجود مبدا برای عالم، توحید و یگانگی خداوند و اوصاف ذاتیه خداوند نیز، اختلاف است، لذا بسیار بعید است كه مسائل علمی مؤثر، مورد اختلاف نباشد . آری، در بدیهیات اولیه، اختلاف راه وجود ندارد، ولی این بدیهیات - نظیر «ثبوت شیء برای خودش ضروری است» و «سلب شیء از نفسش محال است» - كارآمد نیست . به بیان دیگر، استدلال منكران حسن و قبح عقلی - بر فرض صحت - تنها اثبات میكند كه قضیه حسن و قبح در ردیف قضایای بدیهی نیست، نه این كه عقل نتواند آن را درك كند .
بنابراین، همان گونه كه عقل میتواند مسائل حكمت نظری اختلافی را درك كند، مسائل حكمت عملی مورد اختلاف - مانند حسن و قبح - را نیز درك میكند .
● دلیل قائلان به حسن و قبح عقلی
برخی از دلایل قائلان به حسن و قبح عقلی عبارت است از:
۱) گواهی وجدان:
انسان با مراجعه به وجدان خود، به وضوح، حسن و قبح و زیبایی و زشتی بعضی از اعمال را، قطع نظر از دلیل نقلی و سازگاری و ناسازگاری آن با اغراض شخصی و تمایلات نفسانی، درك میكند; برای نمونه، انسان پارهای از افعال، مانند عدل و احسان را نیكو یافته و فاعل آن را ستایش میكند و نیز افعالی مانند ظلم و خیانت را ناپسند یافته و فاعل آن را نكوهش میكند .
این گواهی وجدان، دلیل واضحی استبر این كه زشتی و زیبایی بعضی از اعمال تنها از نظر موافقتیا عدم موافقتبا تمایلات نوعی بشر - بر اثر وجود عقل مشترك بین افراد است كه جهت امتیاز و برتری نوع انسان به شمار میرود .
۲) تلازم بین انكار حسن و قبح و انكار شرع:
اگر خوبی و بدی افعال، تنها از طریق نقل و اخبار پیامبران الهی روشن شود، نمیتوان به حسن و قبح هیچ فعلی حكم كرد; زیرا وقتی پیامبری از قبح كذب، و حسن صدق خبر میدهد، احتمال دارد كه در این گفتار كاذب باشد .
به بیان دیگر، اگر عقل مستقلا نتواند حسن و قبح اشیا را درك كند، حسن و قبح، به طور مطلق - حتی حسن و قبح نقلی - منتفی میشود و چون لازم باطل است، ملزوم نیز مانند آن باطل است .
۳) عدم امكان اثبات شرایع با انكار حسن و قبح عقلی:
طرفداران حسن و قبح عقلی میگویند: اگر نظریه حسن و قبح عقلی را بپذیریم، درباره مساله نبوت و شرایع الهی، با مشكل روبه رو نخواهیم شد، زیرا عقل با صراحت و قاطعیتحكم میكند بر این كه خداوند از ارتكاب هرگونه فعل قبیحی منزه است . یكی از افعال ناروا، آن است كه خداوند قدرت بر اعجاز را به دست افراد دروغگو بسپارد . بنابراین، عقل حكم میكند كه پیامبران به دلیل تجهیزشان به اعجاز، راست گو و هدایتگر واقعی انسان به سوی كمالند . با این استدلال، نبوت و شرایع الهی برای انسان قابل پذیرش است; اما اگر منكر حسن و قبح عقلی شویم، نمیتوانیم صداقت نبی را در ادعای نبوت اثبات كنیم .
۱ . شمس (۹۱)، آیه۱۰ .
۲ . حجر (۱۵) آیه۲۱ .
۳ . الدر المنثور، ج۳، ص۶۰۲ .
آیهٔ الله جوادی آملی
نگارش و تدوین: حجهٔالاسلام والمسلمین محمد رضا مصطفی پور
۲ . حجر (۱۵) آیه۲۱ .
۳ . الدر المنثور، ج۳، ص۶۰۲ .
آیهٔ الله جوادی آملی
نگارش و تدوین: حجهٔالاسلام والمسلمین محمد رضا مصطفی پور
منبع : ماهنامه پاسدار اسلام
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست