سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا
ال پاچینو; تئاتر یا سینما؟
حتی هنگام نشستن روی مبل شیک دفتر کارش و به هم خوردن آهنگ صدایش در لحظه تکیه دادن، فضای دوستانه میان ما به هم نمیخورد. برای این که پاسخ دهد چرا دوباره به تئاتر بازگشته، با چشمانش لبخند شیطنتآمیزی تحویلمان میدهد و در عین آسودگی در مبلش فرو میرود: ((چرا؟! خودم هم نمیدانم. شاید همیشه یک میل درونی مرا به صحنه تئاتر نزدیک میکند و شاید اگر نگران دو فرزندم نبودم، بیش از این دور تا دور امریکا میگشتم و روی صحنه میرفتم.))
آل پاچینو با بازی در شاهکارهای سینمایی چون ((بعدازظهر نحس))، ((سرپیکو))، ((صورت زخمی))، ((عطرزن)) و ((پدر خوانده)) به فوق ستاره کمنظیری تبدیل شد. این موفقیتها برخاسته از تجربه چندین ساله در تئاتر است. مثل داستین هافمن و مریل استریپ که البته کمتر از او به عرصه تئاتر بازگشتهاند.
شاید موفقیتهای پاچینو مانند کسب دو جایزه تلویزیونی تونی برای فیلمهای ((آیا یک ببر کراوات میزند))؟ (۱۹۶۹) و ((تمرین اصلی پاولو هامل)) (۱۹۷۷) و یا جایزه اسکار برای فیلم ((عطر زن)) (۱۹۹۲) حاصل تجربیات او ناشی از تئاتر باشد. انگار به همین علت، پاچینو به سراغ دغدغه قدیمیاش، تئاتر، رفتهاست.
او پاییز سال گذشته نیز در نمایشنامهای که اقتباسی آزاد از داستان "The Resistible Rise of Arturo" از برتولت برشت بود، بازی کرد و اکنون در برادوی مشغول بازی در نمایش ((سالومه)) است; داستانی مذهبی و نامتعارف که اسکار وایلد رنگ و بویی دیگر به آن بخشیده و پاچینو نقش ((شاه هرود)) را در آن بر عهده دارد. از دیگر هنرنماییهای پاچینو باید به نقشآفرینیهای به یادماندنی در دو داستان شکسپیر، ((جولیوس سزار)) و ((ریچارد سوم)) و نیز ایفای نقش در اجرای دوباره ))بوفالوی آمریکایی)) ((دیوید ممت)) و ((تمرین اصلی پاولو هامل)) از دیوید ریب که درامی از جنگ ویتنام بود، اشاره کرد.
او بیش از آن که در مبل فرو رود، در افکارش غرق شده. با آن کت و شلوار مشکی رنگ نشسته و به اجرای ((سالومه)) که ساعاتی دیگر در ((اتل باریمور تیهتر)) انجام خواهد شد، میاندیشد. با دست چپ با موهای بیقرار پشت گوشش بازی میکند.
موهایی که هنوز طراوت جوانی دارند: ((حضور در صحنه مانند راه رفتن روی طنابی بلند است که هر بار عبور از آن، دو ساعت زمان میبرد. آن هم برابر دیدگان هزاران تماشاگری که به شما زل زدهاند. ممکن است سقوط کنید و دست و پای شما آسیب ببیند! بنابراین باید مراقب بود. همین حفظ توازن شما را از جنبه روانی و بدنی، شاداب نگاه میدارد. انگار به انسان آدرنالین تزریق کردهاند.
● یک گروه متحد
((سالومه)) محصول چند جلسه تمرین بسیار جدی پاچینو و دوستانش در اکتورز استودیو است. جایی که از سال ۱۹۶۶ عضو آن بوده و تعلیم دیده. در ((سالومه)) ماریزا تومی در نقشی کوتاه، رقصی جنجالی را در هفت پرده اجرا میکند. در کنار تومی، داین ویست و دیوید استرا تارین نیز حضور دارند تا با کارگردانی استله پارسونس که برای بازی در ((بانی و کلاید)) اسکار برده، ((سالومه)) به بهترین شیوه اجرا شود.
پارسونس از اینکه آل پاچینو را در جمع بازیگرانش میبیند، به خود میبالد. چندی پیش حین صحبت از کار آخرش، سزاوارانه از او تجلیل کرد: ((او شیفته ادبیات دراماتیک است و میخواهد در سراسر حرفهاش، تجربیات زیادی از این دست داشته باشد. این علاقه دیوانهوار موجب بهبود کار گروه شده. البته هیچ کدام نمیتوانیم نتیجه تلاشهایمان را به چنین کیفیتی نزدیک سازیم. ضمنا موقعیت حرفهای او را نداریم تا بتوانیم چنین تاثیر شگرفی بر مجموعه بگذاریم. خوشبختانه به لطف هنر و شهرت او قادر به جذب بیشتری از طیف مخاطبان شدهایم و این به نوبه خود موهبتی بزرگ است. هر چند در جمع ما نشانهای از خودخواهی و منیت وجود ندارد. اما کسی نیز یافت نمیشود تا به اندازه پاچینو خود را روی کار متمرکز کند. بله همه ما شیفته کارمان هستیم، ولی همه چیز از او شروع میشود. فراموش نکنید گروه کوچک ما نام خاصی ندارد و از این سو شخصا میخواستم نام ((کمپانی آل پاچینو)) بر آن بگذارم، اما متاسفانه او چنین اجازهای نداد.))
((سالومه)) در ابتدا توسط وایلد به نگارش درآمد که البته شباهت چندانی با دو اثر به یادماندنی این نمایشنامهنویس یعنی ))اهمیت ارنست بودن)) و یا ((یک شوهر ایدهآل)) که کنایهآمیز و اشراف مابانه بود، ندارد. وایلد نسخ اول را به فرانسوی نوشت
تا سارا برنارد، دغدغه کمتری برای بازی در آن داشته باشد. دیالوگ بسیار پرتکلف تنظیم شده و داستان با ساختاری ملودرام از پایان خوش بیبهره است. قصه نیز بر اساس دلسپردگی شاه هرود به نوهاش، سالومه، پیش میرود. شاه برای تماشای رقص نوهاش، حاضر به پرداخت هر هزینهای است و سالومه نیز تحقق این آرزو را در گرو سر بریده شده جان میداند.
این داستان پاچینو را نیز هیجانزده میکند. با یادآوری داستان چشمانش برق میزند و میگوید: ((هر آنچه در زندگی واقعی رخ میدهد، در این نمایش وجود دارد. همه چیز واقعی است و زبان مناسب به کار گرفته شده نیز جلوهای دیگر به آن داده است.)) او با گفتن این جملات بسوی پنجره میرود و از لابهلای پردهها، به برجهای منهتن و سر در سینمای نزدیک به دفترش خیره میشود: ((تمرینها و همخوانیهای ما برای سالومه خیلی خوب انجام شد. حتی بیش از پیش اعضای گروه را به هم نزدیک کرد تا احساس و ذهنیت مشترک بیشتری پیدا کنیم. البته این عده، مدتها از کنار هم بودن لذت بردهاند. سه سالی میشود با هم کار میکنند و مرتب از ((اکتورز استودیو)) به ((برادوی))، و ((ورهاوس سنت آن)) در بروکلین به ((پوکیپسی)) در نیویورک میروند.))
صحبتهای پاچینو مکمل حرفهای پارسونس در این مورد است: ((آنچه برایم قابل توجه بوده، بهبود تمام جنبههای گروه است.
میدیدم بازیگرها روز به روز بهتر میشوند، نه فقط از لحاظ نزدیک شدن به آنچه انگلیسیها در نمایشهای کلاسیک انجام میدهند، بلکه از بابت پیشرفت آنها برای بدل شدن به بازیگرانی معتبر. از این روی این کار طولانی مدت را میتوان به دوران مشقتبار بارداری تشبیه کرد که سرانجامی خوش در انتظار شما است.))
● بیتاب مثل ببر
اغلب منتقدان، پاچینوی تئاتر و پاچینوی سینما را کاملا مشابه میدانند. حتی بسیاری با تمجید از شیوه بازی او، ورودش به صحنه را با داخل شدن ببری بیقرار به قفسی احاطه شده از انسان مقایسه میکنند: ((تمرکز مهمترین نکته است. باید درگیر نقش شد، با تمام وجود. برای درگیری با نقش حتی حاضرم در انتهای هر هفته به اتاق تاریکی بروم و چهار روز آنجا بمانم تا دیگر لازم نباشد آنچه را که میخواهم بگویم به تماشاگر القا کنم. فقط در این صورت ترس بازیگر از بین میرود.))
در انتهای گفت و گو، پاچینو از آرزوهایش میگوید و همراه ما از دفتر کارش خارج میشود: ((در حال حاضر در نقطه اوج کاریام هستم و خوشحالم در چنین روزهایی حضوری موفق در تئاتر دارم. فقط امیدوارم در یکی دو سال آینده بتوانم ((پاولو هامل)) را دوباره بازی کنم. چون شاهکاری واقعی بود و مثل ((سالومه)) حقیقت در آن موج میزند و به همین دلیل مخاطبان زیادی را جذب میکند. مردم به هنگام تماشای این دو تئاتر، حقیقت را لمس میکنند و پس از آن لحظات به یادماندنی را به یاد میآورند. ضمنا خیلی علاقه دارم در نمایش جدیدی بازی کنم، نه اینکه باز هم بازسازی و اجرای دوباره باشد. بگذارید چیزی را به شما بگویم که شاید باور نکنید! ((بوفالوی آمریکا)) پیش از دیگران به من پیشنهاد شد ولی متاسفانه هرگز به دستم نرسید. از بخت بد مدیر برنامههایم مرا در جریان نگذاشت. تصور میکرد مناسب من نیست! مدتها بعد متوجه این فاجعه شدم. خدا میداند چه پیشنهادات خوب دیگری هرگز به دستم نرسیدهاند.))
علی فولادی
منبع : سورۀ مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست