یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا
از تولد تا شهادت
تدوین قانون اساسی براساس آموزههای قرآن و دین اسلام از برجستهترین تفکرات این گروه محسوب میشد.
● تولد
سال ۱۳۰۳ هجری شمسی است. آفتاب در پس ابرهای سیاه ستم، آخرین نفسهای خود را میکشد. نور کم سویی به زمین میرسد. پاها در بند است. دستها رهایی ندارد و فریادها در گلو خفه میشود. ناگاه صدای کودکی در فضای خانه میپیچد. ستارهیی به خانه آقا سیدجواد قدم مینهد. نوای آسمانی دعا بر لبان پدر جاری میشود. آقا سیدجواد میرلوحی نام فرزند را سید مجتبی میگذارد تا در لحظه لحظه زندگی به یاد خاندان پیامبر باشد.
● سرود نور
سید مجتبی هنوز اندک سالی است که با دنیای خرد سالی فاصله گرفته است. او سورههای کوتاه قرآن را به تشویق پدر و مادر خود حفظ میکند و با پدر روحانی خود در مجالس پر نور قرائت قرآن شرکت فعال دارد. قرآن مجید کتاب زندگانی اوست و به آن عشق میورزد. هفت ساله است که راهی دبستان میشود و پس از اتمام دوره ابتدایی در مدرسه «حکیم نظامی» وارد مدرسه صنعتی آلمانیها میشود.
رضاخان که بتازگی از طرف دولت استعمارگر انگلیس به سلطنت رسیده است از مخالفان سرسخت اسلام و روحانیت است. از نخستین کارهای او منع به کارگیری تاریخ هجری قمری است. تاریخ هجری شمسی جایگزین تاریخ قمری میشود و او نام این تهاجم وسیع بر ضد فرهنگ اسلامی را طرد یک سنت عربی تحمیل شده مینامد.
بعد از تغییر تاریخ، بر سر گذاشتن کلاه پهلوی شبیه کلاه سربازی، برای همه اجباری میشود. چیزی نمیگذرد که او مدارس را مختلط اعلام میکند و دختر و پسر را در کنار هم قرار میدهد. پسرها باید هنگام مدرسه رفتن شلوارک کوتاه به پا کنند و دخترها باید حجاب اسلامی را به کناری نهند.
در این حال روحانیون بیدارگر با تهاجم فرهنگی استعمار و اسلام زدایی رضاخان به مبارزه بر میخیزند و بر ضد وی قیامهای اصلاحی مختلفی را برپا میدارند. در چنین زمانی است که آقا سیدجواد میرلوحی، پدر سیدمجتبی مجبور میشود از پوشیدن لباس روحانیت صرف نظر کند. رضاخان دستور داده است تا مردم همه از لباس یک شکل استفاده کنند. در این زمان آقا سیدجواد از فرصت استفاده کرده، برای احقاق حقوق مظلومان در دادگستری وکیل دعاوی میشود.
چندی نمیگذرد که با داور وزیر دادگستری سال ۱۳۱۵ یا ۱۳۱۴ درگیر میشود و در پی گفتوگوی اعتراض آمیز به نظام ستم شاهی پهلوی، گوش وزیر را با سیلی خود آشنا میسازد و خود روانه زندان میشود. سه سال در زندان رضاخان میماند و بعد از ۳ سال به دیدار خدا میشتابد. با رحلت پدر، سیدمحمد نواب صفوی، دایی سیدمجتبی سرپرستی خانواده ایشان را به عهده میگیرد. سید مجتبی عشق و علاقه زیادی به دروس اسلامی دارد و مایل است به دروس حوزه بپردازد. لیکن دایی وی که سرپرستی او را به عهده گرفته و خود قاضی دادگستری است با سید مخالفت میکند.
سید مجتبی از عقیده خود دست بر نمیدارد و در مسجدی که در خانی آباد است شروع به فراگیری درسهای حوزه میکند و همزمان در مدرسه آلمانیها به دروس جدید میپردازد.
سید در عصری واقع شده است که نظام آموزشی غرب در کشور به صورت نوشدارویی برای پیشرفت به مردم عرضه میشود. وی در یکی از مدارس غربی تحصیل میکند. در مدرسه چیزهایی مطرح است که با آرمانهای اسلامی وی سازگار نیست. او در فرصتهای مناسب آنچه را که فهمیده به همکلاسیهای خویش میگوید و اوضاع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور را برای آنان شرح میدهد.
سید در ۱۷ آذر ۱۳۲۱ ش در یک سخنرانی پر شور از دانش آموزان میخواهد تا به سوی مجلس رفته، نسبت به هجوم اجانب و تهدید فرهنگ غرب اعتراض نمایند و درخواستشان را مطرح کنند.
با سخنرانی سید، دانش آموزان مدرسه دست به تظاهرات میزنند. از مدرسه آلمانیها به مدرسه ایرانشهر و از آنجا به دار الفنون رفته، مدارس را تعطیل میکنند و با هم به طرف مجلس حرکت میکنند. در بین راه از مردم هم افرادی به آنها میپیوندند. تظاهرات با شکوهی روی میدهد و با تیراندازی ماموران به سوی مردم ۲ نفر کشته می شوند و چیزی نمی گذرد که دولت قوام سقوط میکند.
سید در ۱۳۲۱ هجری تحصیلات خود را به پایان برده، در خرداد ۱۳۲۲ در شرکت نفت استخدام میشود و بعد از مدت کوتاهی از تهران به آبادان انتقال مییابد. وضع نابسامان کارگران شرکت وی را رنج میدهد و دیگران را در حقوق خویش شریک میکند. علاقهیی بین کارگران شرکت و سید به وجود میآید. وی شبها جلساتی برای آنها دایر میکند و وظایف دینی و اجتماعیشان را گوشزد مینماید.
وی در طی آموزشهای خویش یاد آور میشود که نفت از آن ملت ایران است و خارجیان آمده اند تا برای ما کار کنند، نه اینکه ما را زیر سلطه خود درآورند و قسمتهایی از آبادان را در اختیار گرفته اجازه ورود به ما ندهند!
سید سیمای زشت استعمار را در کارها و فعالیتهای آنان نشان میدهد، میگوید:
این چیست که در چند جای شهر نوشتهاند «ورود ایرانی و سگ ممنوع»!!
آنها ایرانیان را در ردیف سگ قرار داده در حالی که خود مستخدم ما هستند.
شش ماه از ورود سیدمجتبی به شرکت نگذشته است که یکی از انگلیسیها به کارگری ایرانی حمله کرده و وی را زخمی میکند، همان شب جلسهیی تشکیل میشود و قرار میگذارند که صبح قبل از شروع کار در پالایشگاه جمع شوند.سید شروع به سخنرانی میکند و میگوید:
« چون ما مسلمان هستیم و قصاص یکی از احکام ضروری ماست یا باید آن انگلیسی به اینجا بیاید و در جلوی جمع از این برادر ما پوزش بخواهد یا اگر این کار را نکند عین کتکی که به آن زده یا عین جراحتی که به او وارد کرده ما به او وارد کنیم.»
هنوز سخنان سید به پایان نرسیده بود که کارگران به خشم آمده، به سالن آن انگلیسی رفته، آنجا را خراب میکنند. پلیس دخالت میکند و آن انگلیسی موفق به فرار میشود. چند نفر کارگر دستگیر میشوند، سید به خانه یکی از دوستانش رفته، شبانه توسط یکی از لنجها از آبادان راهی نجف میشود.
● مهاجر عشق
سید مجتبی تجربههای زیادی از زندگی آموخته و زندگی مردمان بسیاری را دیده و با شیوه زندگی آنها آشنا شده است. اکنون در نجف اشرف برای انجام کاری آمده است و آن آموزش صحیح اسلام است، آنگونه که بتواند مسیر حرکت او را در این دنیای رنگارنگ مشخص نماید. هدف از زندگی چیست؟ سید در ضمن آموزش میخواهد جواب این سوال را آن سان که باید دریابد. سعادت به استقبال سید آمده است، او میتواند در مدرسه قوام از مدارس حوزه علمیه نجف اقامت گزیند. در همان روزها علامه امینی در یکی از حجرههای فوقانی مدرسه کتابخانهیی دایر کرده و به تالیف «الغدیر» مشغول است. این امر سبب میشود که مهاجر عاشق که تازه از ایران رسیده است با حضرت علامه امینی آشنا شود.
سید که علوم مقدماتی را در تهران به انجام رسانیده، در نجف به دنبال اساتیدی است که سطوح عالی را از آنها بیاموزد، از جمله اساتیدی که وی از آنها فقه و اصول، تفسیر قرآن و اصول سیاسی و اعتقادی را آموخت، نامبردگان ذیل اند:
حضرت علامه نستوه آیه الله امینی
حضرت آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی
حضرت آیت الله آقا شیخ محمد تهرانی
سید بزرگوار نواب از این سه استاد گرانقدر علاوه بر علوم متداول حوزه، اصول فلسفه سیاسی اسلام را آموخت و با فقه سیاسی اسلام آشنا شد. در همین زمان که وی در نجف مشغول تحصیل است، یکی از کتابهای کسروی به دستش میرسد، نوشته یی که مولف در آن به حضرت امام صادق (ع) توهین نموده است. ایشان کتاب را به چند تن از اساتید و مراجع تقلید نجف اشرف عرضه میدارد و حضرت آیه الله العظمی حاج آقا حسین قمی با صراحت حکم ارتداد نویسنده کتاب را اعلام میدارد.
جناب نواب به حکم وظیفه دینی خویش با تصمیمی قاطع رو به وطن خویش میگذارد تا آن نابخرد را بر سر عقل آورد. پیش از حرکت او از نجف به ایران مردم تبریز و مراغه و سران برخی روزنامهها به مقابله با احمد کسروی برخاستند و از دولت وقت خواستند تا وی را به جرم انتشار کتب گمراه کننده محاکمه کند.
دولت قدرت چندانی ندارد و از طرفی برنامههای پهلوی با کارهای کسروی چندان رودررو نیست و در حقیقت هر دو در جهت اسلام زدایی گام بر میدارند و کارهای کسروی، فعالیتهای دولت را تحت الشعاع قرار داده است. از این رو به مقابله با وی بر نیامد.
ایرادهای وی به اسلام بیشتر از کتب مبلغین امریکایی و مستشرقین اخذ شده بود و اشکالهایی را که متوجه مذهب تشیع میساخت، غالب آنها را علمای متعصب سنی مانند حجر و موسی جارالله عالم سنی معاصر بر گرفته بود.
نواب با قاطعیتی تمام وسایل زندگی را جمع کرده به طرف ایران حرکت میکند. وی که در بین راه اطلاع یافته بود کسروی در آبادان است، به آبادان میرود. در یکی از مساجد بزرگ شهر سخنرانی میکند و او را به مناظره میخواند. ولی کسروی به تهران رفته بود، او نیز به تهران میآید و با تنی چند از آقایان تماس میگیرد و پس از مشورت به این نتیجه میرسد تا با وی به بحث بنشیند. آیت الله طالقانی ایشان را تشویق میکند و جناب وی به کلوپ کسروی میرود.
«با هماد آزادگان» نام باشگاه کسروی است. نواب چند روزی در مورد دین و مسائل اجتماعی با وی بحث میکند. لیکن او قانع نمی شود، دو دستگی در جمع حاکم می شود، حرف آخر سید به کسروی این است:
«من به تو اعلام میکنم و تو را به عنوان یک مانع نسبت به مذهب و حتی نسبت به مملکتم میدانم»
نواب جوان در طی جلساتی دلایل و براهین لازم را برای کسروی عرضه میکند لیک دیگر گوش شنوایی برای وی باقی نمانده است. برای شاگرد مکتب توحید، مساله ارتداد وی مسلم میشود و به فکر مقابله با این عنصر فاسد میافتد.
سید بزرگوار از حضرت آیه الله مدنی و آقا شیخ محمد حسین طالقانی برای تهیه اسلحه پول میگیرد و در ساعت ۱۳ و ۳۰ دقیقه روز بیست و سوم اردیبهشت سال ۱۳۲۴ کسروی در میدان حشمت الدوله مورد هدف قرار میگیرد اما به دلیل فرسودگی اسلحه موفقیت حاصل نمی شود و نواب به زندان میافتد و علمای ایران و نجف خواستار آزادی وی میشوند و ایشان بعد از دو ماه با قید کفالت آزاد میشود.
● فداییان اسلام
نواب با آزادی از زندان به فکر تشکیل «فداییان اسلام» میافتد تا به وسیله آن با عناصر فاسد در جامعه به مبارزه برخیزد و با انتشار اعلامیهیی موجودیت فداییان اسلام را اعلام میدارد.
او در برپایی این سازمان اسلامی میگوید: در خواب جدم سید الشهدا را دیدم که بازوبندی به بازویم بست و روی آن نوشته شده بود «فداییان اسلام.»
انتشار اعلامیه مسلمانان غیور را متوجه فداییان اسلام مینماید و افرادی به گروه او میپیوندند. ساعت ۱۰ صبح روز بیستم اسفندماه سال ۱۳۲۴ آیات قهر الهی آشکار میشود و کسروی توسط چهار تن از فداییان اسلام، سید حسین و سید علی امامی، جواد مظفری و علی فدایی از میان برداشته میشود تا جامعه اسلامی به مسیر حرکت خود در مسیر الهی ادامه دهد.
فداییان اسلام با بانگ تکبیر از محوطه دادگستری دور میشوند و در حین پانسمان زخمهای خود در بیمارستان سینا دستگیر میشوند.رهبر فداییان به مشهد الرضا میرود و از راه شمال به آذربایجان، همدان و کرمانشاه راهی میشود. در بین راه روحیه عشایر را مورد ارزیابی قرار میدهد و با علمای شهرستانها تماس حاصل کرده، درخواست میکند تا برای آزادی فداییان اسلام تلگرافهایی به دولت بفرستند و خود از آنجا به نجف اشرف میرود.
در همین ایام حضرت آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی وفات مییابد. به همین مناسبت عدهیی از دولتمردان ایرانی برای عرض تسلیت به مراجع نجف از طرف شاه راهی نجف میشوند.
در یکی از مجالس که فرستادگان شاه حضور دارند، جناب نواب منبر رفته، ضمن حمله شدید به «قوام السلطنه» نخست وزیر وقت میگوید:
«چطور شما برای فوت یک نفر روحانی به نجف آمده و به مقامات روحانی تسلیت میگویید در حالی که روحانی دیگری همچون سید ابوالقاسم کاشانی را در ایران به جرم دفاع از اسلام به زندان افکنده اید؟!»
ایشان آزادی آیت الله کاشانی و فداییان اسلام را در جلسه مطرح میکنند و حوزه علمیه نجف اشرف آزادی زندانیان را از مقامات مسوول میخواهد و پس از چندی خواسته شان جامه عمل میپوشد.
بعد از آزادی آیت الله کاشانی دیدارهایی با ایشان صورت میگیرد. جناب نواب نظرات خود را به ایشان عرضه میدارد و اعلام میکند که در صدد ایجاد حکومت اسلامی در ایران است. حضرت آیت الله کاشانی که از مبارزان و مجاهدان بزرگ عصر خویش است و در گذشته در جنگ انگلیس و عراق شرکت فعال داشته و در اثر همین فعالیتها به ایران تبعید شده است اینک با نواب میثاق میبندند تا در ایران حکومت اسلامی بنا نهند.
● شهر پیامبران
۱۶ مه ۱۹۱۶ انگلیس و فرانسه پیمانی نهانی در باره تقسیم منطقه آسیایی ترکیه بستند که به نام «موافقتنامه سایس پیکو» خوانده شد و بر پایه آن قرار شد فلسطین زیر سرپرستی هیاتی بین المللی که شکل آن بعدها با توافق روسیه تزاری تعیین خواهد گشت اداره شود. ولی بریتانیا از امضای این پیمان هدفی جز انجام یک مانور نداشت و همواره در پی آن بود که فرصتی به دست آورد و شانه از زیر بار تعهد خود خالی کند.
در دوم نوامبر ۱۹۱۷ انگلستان اعلامیه «بالفوره» را که خواستار پایه گذاری «میهنی قومی» برای یهودیان بود منتشر کرد.
ایجاد «حکومت یهود» ابتدا به وسیله تئودور هرنسل، در سال ۱۸۹۶ طراحی شد و در پی برپایی اولین کنگره صهیونیستها در شهر «بال» سویس به سال ۱۸۹۷ نیز مفاد آن به تصویب رسید.
صهیونیستها با اشتیاق فراوان به کمک انگلیسیها شتافتند و با حمایت بی دریغ از هدفهای جنگی آنها در فلسطین «در جنگ جهانی اول» سر انجام ارتش انگلیس را در این سرزمین به پیروزی رساندند.
«فلسطین به صورت یک موجود سیاسی و به نام یک دولت به سال ۱۹۴۸ و در پی برداشته شدن سرپرستی بریتانیا از آن از میان رفت. بر پایه قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد، در بخشی از آن دولتی به نام «اسراییل» پایه گذاری شد. بازمانده فلسطین نزدیک ۵/۶ هزار کیلومتر مربع را ملک عبدالله بن حسین شریف هاشمی، پادشاه اردن ضمیمه کشور خود کرد.»
فعالیتهای استعمار گران انگلیس دیگر بار مردم مسلمان ایران را به خشم آورد. روز جمعه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۲۷ آیت الله کاشانی و جناب نواب صفوی قطعنامهیی مبنی بر اظهار همدردی با عربهای اهل فلسطین صادر کردند. روزهای بعد محلهایی را برای نام نویسی داوطلبان جنگ با یهود در مراکز مختلف شهر افتتاح شد و ۵ هزار نفر ثبت نام کردند. در پی ثبت نام مردم غیور ایران فداییان اسلام قطعنامهیی صادر کردند و از دولت اجازه حرکت به سوی فلسطین خواستند.
دولت که خود از سر سپردگان غرب است، برنامه اعزام به فلسطین را لغو میکند. چه او از پیش برای تاسیس دولت یهود افرادی چون سید ضیاءالدین طباطبایی را به کمک صهیونیستها فرستاده است.
غرب برای از میان برداشتن نیروهای فعال و مذهبی به رهبری آیت الله کاشانی و نواب صفوی طرحی را پی ریزی میکند و آن ترور شاه است. او که عنصری غیر مفید شناخته شده است باید از میدان خارج شده «علی رضا» یا «رزم آرا» جای او را بگیرد.
در روز ۱۵ بهمن شاه در دانشگاه به وسیله ناصر فخر آرایی عضو جوانان حزب توده مورد هدف قرار میگیرد. تیرها از کنار لبش رد میشود و سرتیپ صفاری و سرتیپ اختری، فخر آرایی را از بین میبرند.صبح روز شانزدهم حزب توده منحل اعلام میشود و کلوپ و باشگاهش و حزبش را چپاول میکنند و به تاراج میبرند.
در شب ۱۶ بهمن تانک به در خانه حضرت آیت الله کاشانی میآید. ایشان را دستگیر نموده به قلعه فلک الافلاک در خرم آباد میفرستند. عدهیی از روحانیون مبارز هم دستگیر میشوند. سید عبد الحسین واحدی فرد شماره ۲ فداییان اسلام از آن جمله است.
نواب ۴۰ تن از دوستان و فداییان اسلام را روانه قم میکند تا با توسل به آیت الله بروجردی ایشان را آزاد کنند. موقعیتی حاصل نمیشود و منزل آیت الله بروجردی محاصره میشود. بعد از ۱۰ روز از گذشت این ماجرا فداییان اسلام از خانه خارج شده با یک اتوبوس راهی تهران میشوند. در حسن آباد جلوی آنها گرفته، همگی به زندان منتقل میشوند. آیت الله کاشانی هم که در قلعه فلک الافلاک زندانی است به آبادان تبعید میشود.
● نامه های سرخ
دوره مجلس پانزدهم رو به اتمام است. دولت وقت استیضاح میشود و از دزدی و چپاول اموال عمومی سخن به میان میآید و مسائل شرکت نفت مطرح میگردد. شاه در صدد بر می آید متممی برای قانون اساسی نوشته شود که در آن سه اصل زیر بیاید:
۱) نمایندگان مجلس فرماندهی کل قوا را در اختیار شاه قرار دهند.
)۲ مجلس سنا تاسیس گردد.
۳) انحلال مجلسین در اختیار شاه باشد
همچنین قرار بود مذهب «فقه جعفری» القا و از رسمیت بیفتد، که در این زمان جناب نواب پانزده نامه با جوهر قرمز به پانزده وکیل انتصابی انتخابی فرمایشی نوشته و در آن مخالفت خود را اعلام می دارد.
روزی که قرار است مجلس تشکیل گردد، جلسه یی بر قرار نمیشود و با ۲۴ ساعت ۴۸ ساعت تاخیر این ماده از دستور جلسه حذف میشود.
انتخابات مجلس سنا و ملی انجام میشود، لیکن آرای ملت کنار نهاده میشود و وکلای دولتی به مجلس میروند. این مساله و تمامی مسائل دولتی با وزیر دربار وقت، هژیر بود. به همین علت او در روز جمعه دوازدهم محرم در مسجد سپهسالار به دست سید حسین امامی مورد حمله قرار میگیرد و یک روز پس از واقعه چهاردهم آبان ۱۳۲۸ هجری شمسی به هلاکت میرسد. وی تبعید آیت الله کاشانی را خود برنامه ریزی کرده و دستور داده بود.با اعدام انقلابی هژیر، تاریخ افتتاح مجلس سنا تغییر میکند و انتخابات مجلس شورای ملی که با تمهیدات وی صورت گرفته بود از طرف رییس انجمن نظارت باطل اعلام میشود. شاه روحیه خود را باخته، با هواپیمای اختصاصی تورمن به سمت امریکا پرواز میکند.
سید حسین امامی دستگیر و پس از ۵ روز به شهادت میرسد. فداییان اسلام با انتشار اعلامیهیی از مقام شهید تجلیل به عمل میآورند. انتخابات دوره شانزدهم مجلس برگزار میشود و آیت الله کاشانی با استقبال بی نظیری به میهن اسلامی باز میگردد.
● تابوت
از مدتها پیش مقبرهیی برای رضاخان ساخته شده بود ولی این ناآرامگاه همچنان خالی بود، دیکتاتور خارج از کشور مرده بود و فرزندش جرات نداشت جسد وی را به ایران باز گرداند. یاد ستم رضا خانی حرکت امت اسلامی را توفنده میساخت.
بعد از تهیه مقدماتی شاه خواست جسد رضاخان را به ایران منتقل کند و با بر پایی مجالس و استقبال مردم همراه سازد. نواب صفوی از نقشه دولت آگاه میشود و به قم رفته، بعد از درس آیت الله بروجردی در مدرسه فیضیه به سخنرانی میپردازد. این شیوه تا روز دفن ادامه مییابد. از آن رو آرزوی رژیم عملی نمیشود و دیکتاتور بی هیچ تشییعی دفن میگردد.
● ملی شدن صنعت نفت
خرداد ۱۳۲۹ علی منصور بی هیچ مقدمهیی استعفا میدهد و رزم آرا به نخست وزیری میرسد. وی مورد تایید انگلیس و امریکاست. آیت الله کاشانی این مساله را طی اعلامیه یی فاش میسازد و لایحه «گس گلشاییان» از طرف کمیسیون مجلس رد میشود. آیت الله کاشانی طی بیانیهیی با تاکید بر ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور از مردم میخواهد با پا فشاری خویش طرفداران شرکت نفت را به اطاعت خود وا دارند.
رزم آرا در نظر دارد نهضت ملی کردن صنعت نفت و مبارزات ضد استعماری مردم را عقیم سازد. آیه الله کاشانی و جبهه ملی در از بین بردن رزم آرا وحدت نظر دارند. لذا با استمداد از فداییان اسلام در صدد از بین بردن وی بر می آیند. خلیل طهماسبی این مسئولیت را بر عهده میگیرد. شاه این خبر را شنیده، خشنود میشود. چه اینکه رزم آرا برای خود وی نیز خطر آفرین است. اطرافیان شاه به او میفهمانند که ترور رزم آرا، حکم شمشیر دو لبه را دارد که یک طرف آن متوجه رزم آرا و طرف دیگرش متوجه خود اوست. یعنی اگر رزم آرا زنده بماند، بهترین بهانه به دست او خواهد افتاد و تحت این عنوان تمام مخالفان و حتی خود شاه را از میدان بیرون خواهد کرد. به همین سبب نابود کردن رزم آرا به گونهیی دیگر طرح ریزی میشود. یکی از گروهبانهای ارتش در لباس غیر نظامی مامور انجام این کار میشود، که همواره با علم وزیر کار بلافاصله پشت سر رزم آرا حرکت میکند. او مامور بود همین که طهماسبی مبادرت به تیراندازی کرد با گلوله کلت وی رزم آرا را بکشد.
خلیل در مجلس ختم آیت الله فیض وی را مورد حمله قرار میدهد و با گلوله گروهبان شاه رزم آرا از پای در میآید.
قتل رزم آرا زنگ خطری برای نمایندگان وابسته به انگلیس در مجلس شانزدهم است که مانع ملی شدن نفت بودند. فداییان اسلام با از بین بردن رزم آرا، ملی شدن صنعت نفت را میخواستند. اصلی که از بازگشت آیت الله کاشانی از تبعید، هر چه بیشتر روی آن تاکید میشد.فردای روزی که رزم آرا کشته شد کمیسیون نفت به اتفاق آرا، اصل ملی شدن نفت در سراسر کشور را میپذیرد و ملت مسلمان ایران به آرزوی خود نایل میآیند.
● منشور حکومت اسلامی
جناب نواب صفوی با تالیف کتابی تحت عنوان «جامعه و حکومت اسلامی» و انتشار آن در آبان سال ۱۳۲۹ روش صحیح حاکمیت را بیان می دارد. او معتقد است جز با حرکت ریشه یی و تقویت فرهنگ اصیل اسلامی در جامعه با استکبار جهانی نمیتوان مقابله کرد. این سید مجاهد به پیروی از نامه حضرت امیر المومنین علی(ع) به مالک اشتر، اصول سیاسی اسلام را به مردم بیان میکند و به شاه و غاصبان حکومت هشدار میدهد که در صورت اجرا نکردن دستورهای اسلامی به دست فرزندان مقتدر و فداکار اسلام از بین خواهد رفت.
نواب صفوی در جهت نیل به حکومت اسلامی و استقرار مدینه قرآنی غدیر گام بر میدارد و خود را به قالبهای حکومت مشروطه محدود نمیسازد. در این مسیر وی علاوه بر استادش در نجف اشرف علامه امینی، از حضرت امام خمینی(ره) در حوزه علمیه قم منشور حکومت اسلامی را فرا میگیرد و بی محابا به برپایی آن نظام مقدس اقدام میکند.
● نواب در زندان مصدق
تیر ماه سال ۱۳۳۰ وقتی نواب از خانه یکی از فداییان اسلام خارج میشود، از سوی ماموران آگاهی دستگیر و زندانی میشود. سید بخاطر سخنرانی ۲ سال پیش در آمل و شکستن شیشه مشروب فروشی به زندان میافتد، این در حالی رخ میدهد که مصدق نخست وزیر این دوره است.
حقیقت این است که نواب خواستار اجرای احکام اسلامی و در مراحل بعد، تاسیس حکومت اسلامی است، لیکن مصدق در جبهه ملی موافق او نیست. پس از دستگیری نواب رهبر فداییان اسلام افرادی که پیش از وی دستگیر شده بودند آزاد میشوند. سید محمد واحدی از آن جمله است. واحدی نامهیی به مصدق نوشته، خواستار آزادی رهبر فداییان اسلام میشود و با جواب نامساعد وی، در اواخر مرداد ۱۳۴۰ فداییان اسلام اعلام برگزاری مراسم سخنرانی داده و در پی آن ۳۸ نفر از آنها بازداشت و تبعید میشوند. نواب صفوی با شنیدن این خبر اعتصاب غذا میکند و آیت الله سید محمد تقی خوانساری و آیت الله صدر طی نامههای جداگانه یی به آیت الله کاشانی و دادستان وقت آزادی رهبر فداییان اسلام و تبعیدیها را خواستار میشوند. پس از یکی دو روز تبعیدیها باز میگردند و نواب پس از سه ماه حبس در عصر مصدق آزاد میشود.
● کنگره اسلامی
شب معراج رسول اکرم(ص) ۲۷ رجب ۱۳۵۰ ق. مطابق با ۱۹۳۱ م. است. از اندیشمندان اسلامی دور ترین نقاط جهان دعوت به عمل آمده تا خشم امت اسلامی را در مورد انتقال اراضی مسلمانان به یهودیها به معرض نمایش گذارند و نظرات خویش را برای آزادی قدس بیان دارند.
یازدهم شهریور ۱۳۳۲ مجاهد نستوه دست به این سفر مقدس میزند تا با حمایت از مردم مسلمان فلسطین، سیاست صهیونیستی انگلستان را محکوم سازد. مسیر حرکت نواب از ایران به بغداد و از آنجا به بیروت و بیت المقدس است. وی در اولین جلسه از جلسات شش روزه کنگره عظیم اسلامی با نطقهای حماسی خویش به زبان عربی، فریاد بیدار باش سر میدهد و زمانی که برای تماشای بخش اشغالی قدس میروند با لحنی آمرانه همراهان را به نماز میخواند. نماز در مسجد مخروبه یی که در یک کیلومتری شهر قدس قرار دارد.وی میگوید: هر کس آماده شهادت است همراه ما شود.
تمامی اعضا به امامت آن سید مجاهد نماز میگزارند. سربازان اسراییلی دست روی ماشه مسلسلها، از کار سید در حیرت میمانند. سید با این حرکت یاد آور میشود که برای آزادی قدس باید با پرچم سرخ شهادت به میدان رفت.
● تا بیکرانها
پس از پایان کنگره اسلامی، نماینده جمعیت اخوان المسلمین مصر با نواب صفوی آشنا میشود و شیفته وی میگردد و از او دعوت میکند تا به سفر خویش ادامه داده، از مصر هم دیدن نماید. نداشتن امکانات مالی این سفر را به تعویق می اندازد تا حضرت علامه امینی زمینه سفر را آماده می سازد.
دولت ژنرال نجیب بر سر کار است و در بین آنها بر سر قدرت بین نجیب و عبد الناصر کشمکش وجود دارد. در این حال دو جوان از جمعیت اخوانالمسلمین به شهادت رسیده اند و از نواب دعوت میشود تا در دانشگاه الازهر قاهره سخنرانی کند.
ماموران نظامی با شلیک تیر نظم مجلس را بر هم میزنند و چند نفر پلیس نواب را تحت الحفظ به وزارت کشور میبرند و مورد بازجویی قرار میدهند. سید میگوید: در مصر باید احکام قرآن اجرا گردد. باید مصر وابستگی خود را قطع کند و کانال سوئز ملی شود.
دولت مصر جمعیت اخوانالمسلمین را منحل اعلام میکند و اخراج فوری نواب را صادر مینماید اما بعد دستور پذیرایی وی به حسن البائوری وزیر اوقاف مصر ابلاغ میشود. نواب طی ملاقاتهایی با نجیب و جمال عبد الناصر، موقعیت اخوان المسلمین را برای تحکیم دولت انقلابی مصر یاد آور میشود.
● دام اهریمن
بعد از رخداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سه پیشنهاد از طرف شاه توسط امام جمعه به نواب داده شد. وی صد هزار تومان پول نقد به همراه داشت تا در صورت قبول پیشنهاد از طرف نواب به او داده شود.
پیشنهاد های اهریمنی شاه که برای به دام انداختن نواب چیده شده بود عبارتند از:
۱) در یکی از کشور های اسلامی به عنوان سفیر اعزام شود.
۲) منزلی برای وی در نظر گرفته شود و محل جلوس ایشان باشد و ماهی ۱۰ هزار تومان حق سفره پرداخت شود.
۳) با همکاری شما یک حزب بزرگ اسلامی تشکیل شود و هزینه آن را دربار تامین نماید.
نواب با کمال قاطعیت به امام جمعه میگوید: «خجالت نمیکشی مرا به درگاه معاویه دعوت میکنی» امام جمعه وجه نقد را برداشته، بسرعت میرود. پیش از این برای رهبر فداییان اسلام تولیت استان قدس رضوی پیشنهاد شده بود و ایشان رد کرده بودند.
● پیمان شیطانی
پیمان شیطانی سنتو مساله یی است که پس از آمدن نواب به ایران پیش آمده است. در این پیمان هشت ماده یی تلاش بر آن است تا امنیت خاور میانه به سود امپریالیزم امریکا و انگلستان تضمین گردد و با خطر کمونیسم مقابله شود. در واقع با وارد شدن ایران به این پیمان ایران به عنوان پایگاه نظامی امریکا در منطقه شناخته خواهد شد. رهبر فداییان اسلام با انتشار اعلامیهیی مخالفت خویش را ابلاغ کرد و گفت: «مصلحت مسلمین دنیا پیوستن و تمایل به هیچ یک از دو بلوک نظامی جهان و پیمانهای نظامی نبوده، باید برای حفظ تعادل نیروهای دنیا و استقرار صلح و امنیت یک اتحادیه دفاعی و نظامی مستقلی تشکیل دهند.»
بدین وسیله نواب آشکارا در مقابل امریکا و مهره های دست نشانده آن قرار گرفت و به آنها اعلان جنگ داد. این زمانی است که وی به همراه یارانش در این حرکت الهی یکه تاز میدان نبرد با استکبار جهانی هستند.
اعدام انقلابی حسین علاء نخست وزیر و طرف ایرانی در انعقاد پیمان نظامی سنتو مورد نظر رهبر فداییان اسلام بود. یاران بسیج میشوند تا وی را قبل از خروج از ایران اعدام کنند. ذوالقدر در مسجد شاه و عبدالحسین واحدی در آبادان این مهم را بر عهده گرفتند. در این نبرد رهبر فداییان اسلام و یارانش میدانستند که با این اقدام مهر شهادت بر شناسنامه زندگی پر بارشان خواهد خورد، از این رو مشتاقانه دست به این کار میزدند. آنان کسانی بودند که سالها چوبه دار بر دوش خویش حمل نمودند و خونریز طلب میکردند تا با شهادت سعادت ابدی را در آغوش کشند و به لقای محبوب رسند.
روز پنجشنبه ۲۵/۸/۱۳۳۴ مجلس ترحیمی به مناسبت فوت مصطفی کاشانی فرزند ارشد آیت الله کاشانی در مسجد شاه منعقد بود. ساعت ۴۵/۳ بعد از ظهر حسین علاء در مسجد حاضر شد، محمد علی ذوالقدر به وی حمله برد ولی بعد از شلیک تیری فشنگ دوم در لوله گیر کرد، وی تنها توانست علا را مجروح کند و خود توسط ماموران دستگیر شد.
● رهبر فداییان اسلام به همراه یارانش در منزل
آیت الله کاشانی و پس از آن در خانه حمید ذوالقدر بسر میبرند. ماموران عصر چهارشنبه ۱/۹/۱۳۳۴ به منزل ذوالقدر وارد میشوند و نواب صفوی و سید محمد واحدی را دستگیر میکنند. حسین اعلا با جراحتی که دارد راهی بغداد است. سید عبدالحسین واحدی و اسدالله خطیبی برای اعدام وی لحظه شماری میکنند تا در صورت عدم موفقیت ذوالقدر، وی را به هلاکت رسانند. لیکن در ۱/۹/۱۳۳۴ شناسایی و دستگیر میشوند. عبدالحسین واحدی در اتاق تیمور بختیار به دست وی به شهادت میرسد و اعدام مهره استعمار با عدم موفقیت روبرو میشود. همزمان با دستگیری فداییان اسلام، آیت الله کاشانی نیز بازداشت میشود.
● نماز عشق
به او ندایی میرسد که رفتنی است. وضوی عشق میسازد و به نماز میایستد. نماز عشق، او به خون وضو میسازد تا به نماز عشق راست آید.
۲۵ تیر ماه ۱۳۳۴ بیدادگاه دژخیم به سید مجتبی نواب صفوی و سه یار فداکارش حکم اعدام میدهد. آنان در ۲۷ همان ماه مطابق با سالگرد شهادت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا (س) به خیل شهدا میپیوندند. وی به هنگام شهادت در لحظه آخر حیات با لحنی دلنواز آیاتی از قرآن کریم را تلاوت کرده بانگ اذان سر میدهد و نزدیکیهای طلوع فجر به آسمانیها میپیوندد. شهدا در مسگر آباد به خاک سپرده میشوند. وقتی تصمیم گرفته میشود آنجا پارک شهر شود شبانه از تهران به قم انتقال یافته و در «وادی الاسلام» جای میگیرند.
شهید نواب صفوی که در دی ماه ۱۳۲۶ با نیره السادات احتشام رضوی ازدواج کرده بود، طی ۸ سال زندگی با هم دارای سه فرزند دختر میشوند، تولد فرزند سوم پس از شهادت اوست.
برگرفته از پژوهشگران حوزه علمیه قم
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست