پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا

آزادی رسالت پیامبران


آزادی رسالت پیامبران
قرآن، رسالت پیامبران را دعوت به توحید و رهایی از هر گونه بردگی طواغیت اجتماعی و بندگی شیطان های درونی و بیرونی و آزادی از آن ها می داند: «لَقَدْ بَعَثْنَا فِی كُلِّ أُمَّهٔ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّـغُوت;( ) ما به راستی در هر امت و گروهی پیامبری برانگیختیم تا مردمان خدا را پرستش كنند و از طاغوت بپرهیزند. از این رو، از پیروان ادیان دیگر نیز می خواهد تا در یك گفتمان و راهبرد مشترك مشاركت نمایند; راهبردی كه ویژگی و اصول بنیادین مشترك آنان نیز است: «قُل یـاَهلَ الكِتـبِ تَعالَوا اِلی كَلِمَهٔ سَواء بَینَنا وبَینَكُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِكَ بِهِ شیــًا ولا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ ;( ) ای پیامبر بگو: ای اهل كتاب! بیایید بر سر سخنی كه میان ما و شما یكسان است و همه می پذیریم بایستیم كه: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریك او نگردانیم، و بعضی از ما دیگر را به جای خدا به پروردگاری و ربوبیت نگیریم»
بنابراین مسؤولیت پیامبران و پیروان آنان این است كه به وظایف خود عمل نمایند و در راستای رسیدن به اهداف از ساز و كارها و مكانیزم های مناسبی بهره گیرند. این وظایف و مسؤولیت ها عبارتند از:۱) آزادسازی انسان از قید و بندها: «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَْغْلَـلَ الَّتِی كَانَتْ عَلَیْهِمْ;و از آنان قیدها و بندهایی را بر می دارد كه بر ایشان بوده است.»( )۲) آزادسازی انسان از سلطه دیگران و مبارزه با طاغوت ها و سلب كنندگان آزادی: «اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی;«وَ فِرْعَوْنَ ذِی الاَْوْتَادِ* الَّذِینَ طَغَوْاْ فِی الْبِلَـدِ;( )می كوفت) كسانی (چون فرعون) كه در سرزمین ها طغیان كردند.» همین طغیان ها بود كه بستر و زمینه عذاب و نابودی اقوامی چون ثمود فراهم كرد; ۳) ایجاد اصلاحات ممكن: «إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الاِْصْلَـحَ مَا اسْتَطَعْتُ;(۴) مبارزه با موانع تحقق آزادی حقیقی انسان:«وَقَـتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَكُونَ فِتْنَهٌٔ;
موانع در راه ظهور و بروز آزادی طبیعی و انسانی در فرد و جامعه موجب شد تا پیامبران در این راه، مبارزه سخت و جانكاهی را آغاز كنند تا بتوانند حقوق طبیعی و انسانی را به انسان های در بند و قید طاغوت های برون و شیاطین درون بازگردانند.
قرآن با بیان مصادیق عینی و تاریخی می كوشد تا تصویر درست و راستینی از آن چه پیامبران انجام می دادند و در راه رسالتی كه گام بر می داشتند، نشان دهد. این تصویر تاریخی روشن می سازد كه پیامبران موانع تحقق آزادی را در فقدان آزاد اندیشی می دانستند و با آن ها مبارزه می كردند.
● خاستگاه آزادی
به نظر قرآن خاستگاه آزادی را باید در سرشت و نهاد او جست. قرآن انسان را موجودی دارای اختیار و اراده می داند كه می تواند میان حق و باطل، شكر و كفر، تقوا و فجور آزادی امری فطری، ذاتی، طبیعی و انسانی است نه یك پدیده و قرار داد اجتماعی، سیاسی و یا حقوقی.
▪ از نشانه های وجود اختیار و آزادی می توان به مسائلی چون
۱) وجود مسؤولیت پذیری و پاسخگویی انسان:
كُلُّ نَفْسِ بِمَا كَسَبَتْ رَهِینَهٌٔ;
۲) وجود تكلیف و وظیفه:
آیات بسیاری در این باره وجود دارد كه می توان از آن میان به این آیه اشاره كرد: مَا خَلقتُ الجِنَّ وَ الانسَ الاّ لِیَعبُدوُن;جن و انسان را جز برای پرستش و عبادت نیافریدیم
۳) پذیرش تربیت و تعلیم:
یُزَكِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُم;اشاره كرد.
بنابراین در گزاره های انسان شناختی و آموزه های دستوری قرآن می توان به این مهم دست یافت كه خاستگاه آزادی را می بایست در فطرت و ذات انسان جستجو كرد و آزادی به عنوان یك امر ذاتی و فطری در نهاد و سرشت انسان قرار داد.
در بینش و نگرش قرآن انسان در نظام آفرینش موجودی مختار است (آزادی تكوینی) و می تواند از حقوق فطری خویش بدون دخالت قدرت چیره و سلطه گر بیرونی، بهره مند شود و خود انتخاب گر اصلی باشد(آزادی تشریعی).
● ریشه یابی مفهومی آزادی
نباید آزادی، در قرآن به معنای یك مفهوم انتزاعی مورد توجّه قرار گیرد; زیرا این واژه در قرآن نام فعل و كار خارجی و عینی است. آزادی یعنی رهایی از قید و قدرت بر انتخاب ارادی بدون جبر و اكراه و اضطرار; پس آزادی یك مفهوم انتزاعی نیست، چنان كه عدالت مفهومی انتزاعی است; بلكه یك مفهوم عینی و نام چیزی خارجی و عمل است، هر چند آزادی در حقیقت خود، به عنوان زیر مجموعه عدالت و یكی از مؤلفه های آن مطرح می باشد.
واژه عربی حرّ به معنای آزادی، نیز در قرآن، به معنای آزاد ساختن از بردگی (آزادی حقوقی)بندگی دنیا و اسارت آن (آزادی معنوی)
واژگان دیگری در قرآن كه دلالت بر مفهوم آزادی به معنای «رهایی از قید و بند» دارد، نیز آمده است; مانند واژگان نجات
● مصادیق آزادی
در قرآن برای تبیین و تشریح و ملموس و عینی سازی آزادی به مصادیق چندی از آن اشاره شده است. در حقیقت، قرآن نه تنها به بیان مباحث مفهومی، انتزاعی و فلسفی آزادی نپرداخته و در مقام تبیین آن از این زوایه و چشم انداز نظری توجهی ندارد، بلكه می كوشد تا با بیان مصادیق عینی و ملموس، همگان را به دریافت حقیقت آن توجّه دهد. از این رو، قرآن به مصادیق آزادی اهتمام و توجّه بسیاری نموده است. درجه نخست، این اهتمام مربوط به مصادیق آزادی های حقوقی و معنوی است.
به نظر می رسد آزادی حقوقی در قرآن همان رهایی از بردگی و آزادی معنوی رهایی از بندگی خدایان است. این گونه از آزادی های حقوقی، سیاسی و اجتماعی به عنوان اهداف متوسط بعثت پیامبران مطرح و مورد دقت قرار گرفته و مصادیق تاریخی و ملموسی برای شناخت درست آن بیان شده است.
▪ مصادیق و انواع آزادی در قرآن عبارتند از:
۱) آزادی اندیشه
در نگرش قرآن، آزادی اندیشه زیربنای گزینش درست هدف، مسیر و شیوه زندگی و شرط برخورداری از هدایت الهی است. قرآن در بیش از سیصد آیه، انسان ها را به تعقل، تفكر و بصیرت دعوت كرده است; از آن میان آیه ۲۱۹ سوره بقره كه می فرماید: «كَذَ لِكَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الاَْیَـتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُون; این چنین خداوند برای شما آیات و نشانه ها را روشن بیان می دارد تا شاید شما اندیشه كنید.»
تأكید قرآن به اندیشه استدلالی و برهانی و تعصب های غلط و جمود فكری بیانگر آن است كه اندیشه و تعقل و تفكر منطقی و استدلال جایگاه ارزشمند و مهمی در بینش قرآن دارد.
قرآن با طرح شبهات ملحدان و مخالفان و بحث و مناظره پیامبران با آنان می كوشد همگان را به آزاداندیشی و تفكر و تعقل وادارد، هر چند كه در این اندیشگی گاه به بی راهه نیز سیر كند و حق و باطل را نشناسد; زیرا بدون اندیشگی امكان رشد و تكامل انسانی فراهم نمی شود.
ناگفته نماند كه در بینش قرآنی، آزاداندیشی و آزادی اندیشه امری فطری و طبیعی است و نیازمند جعل، وضع و قرارداد و قانونی نیست تا فراهم آید. انسان به طور ذاتی از آزادی اندیشه كه یك امر درونی است برخوردار می باشد. آن چه ما در این جا از آن سخن می داریم این بخش از مفهوم آزادی اندیشه نیست بلكه مراد فراهم آوردن بسترهای مناسب برای زمینه ها بروز و ظهور اندیشگی در انسان و برخورداری از تمام ظرفیت و توان همه انسان ها در این امر است.
۲) آزادی بیان
بی گمان برخورداری ذاتی انسان از اندیشگی و تعقل این بستر و زمینه را فراهم می آورد تا آن چه را اندیشیده بیان دارد. از این جاست كه پای آزادی و عدم آزادی به میان می آید; به نظر می رسد آزادی انتخاب دین و باور نیز همانند آزادی اندیشه به جهت امر درونی بودن فاقد مفهوم درست و صحیح اطلاق آزادگی و عدم آزادگی در مقام سلب و اثبات است; زیرا آن چه كه امری ذاتی، فطری و درونی است قابلیت جعل و عدم جعل و امر و نهی را ندارد. پس نمی توان سخنی از آزادی باور، عقیده، دین و اندیشه یا عدم آن ها به میان آورد; چون كه دور از دسترس جعل و وضع قانون و قراردادهاست . بنابراین، آن چه در این جا خود را می تواند نشان دهد و مطرح گردد تنها سخن از جواز و عدم جواز ابراز و اظهار باور، عقیده و دین، همانند ابراز و اظهار اندیشه است، نه مسأله امكان و عدم آن. در حقیقت میان مقام ثبوت و اثبات فرق است. به نظر می رسد كه اندیشه و عقیده به جهت آن كه امری ذاتی، فطری و درونی است قابلیت جعل و وضع و یا امر و نهی را به طور مستقیم و مباشر را ندارد. آن چه می توان درباره امكان و عدم امكان جعل و وضع سخن گفت در مقام اثبات، یعنی همان مقام ابراز و اظهار یك امر فطری و درونی است، به ویژه اگر آن امر درونی و باطنی از امور ذاتی و فطری انسان باشد.
قرآن به آزادی بیان و ابراز اندیشه ها تأكید میورزد; زیرا به نظر می رسد كه بیان در هویت بخشی و ماهیت سازی اندیشه كاركرد ایجادی دارد. به این معنا كه بدون بیان، اندیشه به صورت ناقص و خام و یك امر بالقوه در انسان می باشد. با ابراز و اظهار اندیشه است كه اندیشه جان می گیرد و از توان و قوه به فعلیت می رسد و پا به عرصه وجود می گذارد. از این جاست كه بسیاری از اندیشمندان نقش بیان را در اندیشگی به ویژه در مقولات فلسفی و استدلالی آن مورد تأكید و توجّه قرار داده و حتی اندیشه بدون بیان را امری خیالی و غیر واقعی و دور از دسترس بر می شمارند.
بنابراین قرآن به مسأله بیان، اهتمام ویژه داشته و آن را به عنوان یك موهبت و نعمت الهی بر شمرده و به این اعطای این نعمت بر انسان منت می نهد: عَلَّمَهُ الْبَیَانَ;خدا بود كه به انسان بیان را آموخت.
به نظر می رسد كاركرد آزادی بیان را بتوان در چارچوب اندیشه های مخالف و عقاید متفاوت مورد بررسی قرار داد. قرآن در جهت رشد و بالندگی اندیشگی و تفكر انسان، اجازه می دهد تا انسان به ابراز و اظهار اندیشه و عقاید(دین) ولو مخالف خود بپردازد، زیرا بدون اظهار و بیان، اندیشگی ها و عقاید درونی نمی توان فرد و جامعه را به رشد و بالندگی رساند. افزون بر آن كه بدون بیان اندیشگی به ظاهر ناقص و ناتمام است; از این رو، با جواز بیان اندیشگی ولو از نوع مخالف این امكان و بستر را فراهم آورد تا فرد و جامعه در مقام اندیشگی و تعقل نیز به رشد و تكامل دست یابد.
در قرآن به مسأله آزادی بیان به عنوان مسأله «استماع قول» توجّه داده شده است و بندگان خود را به این صفت می ستاید كه قول و بیان اندیشگی مردمان را گوش می دهند و پس از ارزیابی و سنجش بر پایه برهان و اصول استدلالی در مقام عمل از اندیشه و عقیده نیكوتر پیروی می كنند. تأكید قرآن بر واژه «احسنه» نشان می دهد كه به لزوم نیازی نیست كه آن اندیشه و یا سخنی كه در مقام عمل از آن پیروی می شود، «حق» باشد. بنابراین انسان می تواند آن چه را نیكوتر می یابد عمل نماید. امّا در مقام اندیشه و یا بیان حتی نیاز به این صفت و ویژگی نیست و انسان این اختیار را دارد تا به آزادی آن چه را اندیشیده بیان دارد ولو آن كه نیكوتر یا نیكو نباشد; چه برسد به آن چه كه دارای صفت «حق» نباشد. بنابراین لازم نیست تا ما از شرایط آزادی بیان «حق گویی» را قرار دهیم.
چنان كه از شرایط آزادی بیان این نیست كه مخالف پس از گفتمان و استماع استدلال های برهانی طرف مقابل، در برابر حق كُرنش نماید و به اجبار آن را بپذیرد، بلكه این حق را دارد تا با حق مخالفت نماید( ) و هیچ كس حق تهدید و ارعاب مخالف خود را ندارد; زیرا با این شیوه تهدید حق طبیعی اندیشگی كه به «بیان» كامل می شود از انسان سلب می شود و انسان اجازه رشد و تكامل نمی یابد; ولی اگر این حق به او داده شود پس از اندیشگی شاید راه یابد و به حق و حقیقت برسد.
● آزادی عمل
از آن جایی كه در نگرش قرآن، انسان موجودی صاحب اراده و مختار است. در عمل و رفتار خود نیز آزاد و مختار است. از این رو، به طور ذاتی در مقام انجام دادن و ندادن و دو راهی های عمل از حق ذاتی انتخاب نیز برخورد می باشد.
براساس آزادی عمل است كه به انسان مسؤولیت جانشینی واگذار شده و مسایلی به نام تكلیف، حق، وظیفه، پاسخ گویی، كیفر و پاداش معنا و مفهوم یافته است; زیرا اگر انسان در مقام عمل از آزادی كامل برخوردار نباشد، نمی توان از او به خاطر رفتار و كردارش بازخواست و درباره اش به جزا و مكافات اندیشید. این كه قرآن درباره انسان می فرماید: وَ لَتُسْـَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُون; از آن چه می كنید پرسش و بازخواست می شوید; وَ هُمْ یُسْـَلُونَ; و از آنان بازخواست می شود; و یا می فرماید: وَ مَا تُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُون; نیست جز پاداش آن چه می كردید.
در حالی كه قرآن درباره فرشتگان كه از حق و امانت و موهبتی به نام اراده، اختیار و انتخاب برخوردار نیستند می فرماید: یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ; هر چه بدان امر شود انجام می دهند»; این تفاوت میان انسان و فرشته نشان گر آن است كه انسان به طور ذاتی از ویژگی و توانایی خاصی برخوردار است كه نتیجه آن آزادی در عمل است.
آن چه گذشت درباره توانایی ذاتی انسان درباره آزادی عمل است و در حقیقت سخن از یك مسأله تكوینی و هستی شناسانه و وجودشناختی است. به این معنا كه چنین توانایی ذاتی ای در انسان به ودیعت نهاده شده است. امّا آیا از نظر تشریعی نیز قرآن به چنین آزادی مطلقی قایل است؟
به نظر می رسد قرآن كه نمی تواند چنین اطلاقی را بپذیرد; زیرا هدف قرآن ساختن انسانی است كه بتواند خلافت و جانشینی از حق را به عهده گیرد; بنابراین لازم و ضروری آن است كه تنها اعمال و رفتاری را تجویز كند كه در این راستا باشد. مجموعه آموزه های دستوری قرآن كه به عنوان تكلیف و باید و نبایدهای شرعی و حتی اخلاقی وارد شده، چیزی جز ایجاد خطوط قرمز برای آزادی عمل نیست.این عمل می تواند رفتاری، گفتار(بیانی) و كرداری باشد. انسان قرآنی، انسانی است كه در منش، بینش و كُنش خود از حدود حق و حقانیت بیرون نرود. بنابراین با آن كه از آزادی اندیشه، بیان و عمل به طور ذاتی برخوردار است، ولی می بایست بكوشد تا حق اندیش، درست منش و راست كُنش باشد. به سخنی دیگر دارای رفتار نیك، كردار نیك و گفتار نیك (در نطق و بیان و اندیشگی) باشد.
در این جا پرسشی مطرح است كه آیا تهمت، دروغ، بهتان و مانند آن جزو محدود عمل است یا بیان؟
به این معنا كه اگر قرآن از دروغ و بهتان و تهمت باز می دارد از مصادیق خطوط قرمز بیان است یا عمل؟ به نظر می رسد كه می توان این گونه مسایل را در هر دو قلمرو مورد تبیین و تحلیل قرار داد. برخی از اندیشمندان این گونه مسایل را در محدود عمل مورد تبیین قرار داده و آن را از مصادیق عمل برشمرده است. وی در این باره می گوید: فیلسوفان زبان بحثی دارند كه ما وقتی سخن می گوییم گاهی با سخن گفتن خود كاری انجام می دهیم. توضیح اینكه گاه سخن ما خبر از چیزی است و گاه خبر نیست، بلكه كاری است. اگر من بگویم «زمین به دور خورشید می گردد» این خبر است.
اما گاهی من سخنی می گویم كه خبری نیست، بلكه یك فعل (action) است، یك كار است. مثلاً وقتی می گویم «این رفتاری را كه شما انجام می دهید محكوم می كنم»، یا «تحسین می كنم»، در اینجا دیگر خبر نمی دهم. همین گفتن من عین محكوم كردم یا تحسین كردن است.
اگر این تفكیك را متوجه شده باشید، نكته ای را می خواهم بگویم تصدیق خواهید كرد. وقتی ما می گوییم آزادی بیان، فقط آزادی بیان را می گوییم نه آزادی فعل را. چون بعضی از بیان ها بیان نیستند، بلكه عمل هستند.
آنچه ما از آن بحث می كردیم حق آزادی «بیان» بود، نه آزادی «عمل / كار / فعل». باید به هوش باشیم كه بعضی وقت ها ما به ظاهر چیزی را بیان می كنیم، اما در واقع بیان نمی كنیم، بلكه داریم عمل می كنیم. حق آزادی بیان شامل حق آزادی عملی نمی شود. حق آزادی عمل مقوله جدایی است كه باید جداگانه آن را مورد بحث قرار داد، اما چون بعضی از عمل ها گفتاری است، یعنی صورت گفتار دارند، اما واقعشان یك عمل است، آنها خارج از محدوده بحث ما قرار می گیرند. افترا زدن یك عمل است نه یك بیان. ناسزا گفتن، لعن كردن، تقبیح كردن، محكوم كردن، تحسین كردن و بسیاری از اینها عمل اند; بیان نیستند. لذا وقتی می گوییم آزادی بیان، باید راحت بفهمیم كه شامل آزادی ناسزا گفتن نمی شود، شامل آزادی افترا زدن نمی شود، ولی شامل آزادی دروغ گفتن می شود، چون دروغ گفتن عمل نیست، خبر است.
به نظر می رسد كه قرآن برای آزادی بیان احترام ویژه ای قائل شده است. اما همین قرآن برای آزادی عمل محدودیت هایی نیز بیان داشته كه از جمله مهم ترین آنها حفظ «احترام متقابل» است; به این معنا كه افراد نباید از حوزه بیان به حوزه عمل ناشایست و ناهنجار وارد شده و به استهزا، تمسخر و اهانت یكدیگر بپردازند; زیرا این امور هر چند كه به ظاهر در حوزه بیان و آزادی آن قرار می گیرد ولی اگر به دقت توجه شود داخل در حوزه عمل به ویژه حوزه ناهنجاری های گفتاری قرار می گیرد. در حقیقت آن چه را كه قرآن در حوزه بیان، از عمل به آن باز می دارد و آزادی را در آن محدوده غیر قابل تعمیم می داند، اموری هستند كه در حوزه عمل قرار می گیرند، و از بیان صرف خارج می شوند. اموری چون كتمان حق، بدعت گذاری، گفتار باطل و غلو، تهمت، غیبت و بدگویی،پرسش بی مورد، سخن ناسنجیده و ناآگاهانه و مانند آن ها در حوزه عمل قرار گرفته و از آزادی بیان و مصادیق آن بیرون می روند. در حقیقت صرف بیان نیستند بلكه عملی گفتاری و بیانی است كه افزون بر تبیین عقاید باطنی و درونی در بردارنده توصیه و تحكیم است. توصیه و تحكیم نیز از مصادیق عمل قولی است; از این رو، قرآن آن ها را از محدوده آزادی بیان بیرون دانسته و محدودیت های خاصی برای آن قایل شده است.
این یك تفكیك فلسفی است، اما نتیجه عملی خیلی روشنی دارد. پاره ای از چیزها كه تحت مقوله آزادی عنوان می شوند واقعاً مصداق آزادی بیان نیستند. در قصه سلمان رشدی، فارغ از هر گونه داوری، عده ای از او دفاع كردند و گفتند مسأله آزادی بیان است، ولی واقعاً این طور نیست. سلمان رشدی به پیامبر اسلام ناسزا گفته و اهانت كرده بود. او از آزادی بیان استفاده نكرده بود. این هم كه گفتم در هیچ كشوری به شما اجازه نمی دهند كه از آزادی بیان استفاده كنید تا مردم را بشورانید و فتنه های قومی را بیدار كنید، اگر دقت كنیم خواهید دید این چیزها هم مصداق آزادی بیان نیست. بلكه در واقع آزادی عمل است. آنها به راحتی به آزادی عمل اجازه نمی دهند. برخی افراد در جوّی آرام از آزادی بیان استفاده كرده و به آزادی عمل می پردازند. اهانت و استهزا، مطالب و انتقادات اهانت آمیز و تسمخر آموزه های دینی از مصادیق سوءاستفاده از آزادی عمل است. در حقیقت عمل این گونه افراد فراتر از آزادی بیان بوده و در حیطه آزادی عمل قرار می گیرد; از این رو، برخورد قضایی نیز توجیه پذیر است.
برخی دیگر از اندیشمندان، این گونه از مسایل را جزو خطوط قرمز آزادی بیان بر می شمارند، و آزادی بیان را در این دایره به جهات تجاوز و تعدی به حقوق دیگران بیرون از محدوده حق طبیعی و فطری آزادی بیان بر می شمارند. به هر حال، چه این مسایل را در هر یك از محدودیت ها پیش گفته قرار دهیم، هیچ تأثیر و فرقی در نتیجه آن به جا نمی گذارد; زیرا قرآن به جهت هدف عالی و نهایی ای كه دارد، هر آن چه را كه موجب می شود تا انسان به مقام و جایگاه واقعی اش نرسد، منع كرده است. در حقیقت باید و نباید و آموزه های دستوری قرآن مبتنی بر مصالح و مفاسد مترتب بر آن است.
● ساز و كارهای پیامبران در راستای تحقق آزادی
پیامبران آزادی فرد و جامعه را در منظومه عدالت خواهی و دادگستری و به عنوان یك راهبرد مدنظر داشتند; از این رو، در راستای تحقّق آزادی از هیچ گونه تلاش و كوشش فكری و عملی دریغ نداشتند. ساز و كارهایی را نیز در جهت نیل به مقصود به كار گرفتند تا بتوانند به این هدف و راهبرد مهم دست یابند.
از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره داشت:
۱) روشنگری:
برای این كه آزادی به عنوان یك مؤلفه و عنصر مؤثر از عدالت، در اندیشه و بینش مردم جایگاه خود را به دست آورد به بیان مطالبی می پرداختند و به آن دامن می زدند كه نشانگر ابعاد هستی و انسان شناختی بود. از این رو، بیان چیزهایی كه نشان می داد انسان در مجموعه هستی از چه جایگاه وجود شناختی و در منظومه هستی از چه جایگاه رفیع از جهت اراده و اختیار و انتخاب ذاتی برخوردار است. پس به گزاره هایی اشاره می شد كه این مسایل را تبیین می كرد. تأكید بر آن داستان آفرینش انسان در جهت تبیین ابعاد انسان شناختی و توانمندی های ذاتی او بود. همین روش را قرآن در آغازین سوره های خود بیان می دارد. تأكید بر مسأله خلافت اللهی انسان و وجود دو قوه و نیروی خیر و شر، فجور و تقوا و كشمكش حق و باطل در حقیقت توجّه دادن به مسأله آزادی و اختیار انسان است. وقتی مردمان با این حقیقت ذاتی خود آشنا و آن را به عنوان یك جزو ذاتی بپذیرند ناخودآگاه در پی استفاده و كاركردهای همه جانبه آن بر می آیند.
۲) تقویت خردورزی:
یكی از ساز و كارهای پیامبران در ایجاد حسّ آزادیخواهی و عدالت جویی، تقویت خردورزی در مردمان است. پیامبران می كوشیدند تا به انسانی كه می داند از قوّه عاقله برخوردار است بفهماند كه می بایست از آن در جهت اهداف انسانی (فردی و جمعی) استفاده كند و در راستای آن به كار گیرد. داشتن قوه عاقله به تنهایی نمی تواند و نمی توانست تأثیر مثبتی داشته باشد; آن چه مهم می نماید به كارگیری و بهره مندی از این عنصر و موهبت ذاتی انسان است. تأكید پیامبران در آغاز بیشتر بر تعلیم و تربیت و رشد عقلانیت و خردورزی است. قرآن در آیات زیادی انسان را به خردورزی دعوت می كند. در آیات قرآن از كاربرد اسمی عقل خبری نیست; آن چه مورد تأكید است كاربرد فعلی آن است تا به مردمان بیاموزد كه داشتن عقل هر چند نعمتی است ولی آن چه می تواند مفید و سازنده باشد كاركرد و كاربرد عقل و به فعلیت درآوردن آن می باشد.
انسان در صورتی می تواند به خواسته های واقعی و انسانی خویش دست یابد كه خردورزی را پایه و اساس حركت خویش قرار دهد. پیامبران با انگیختن و ایجاد پرسش های مكرر و متنوع می كوشیدند تا انسان را به خردورزی بخوانند. آنان نمی خواستند تا انسانی به اجبار به دین و یا باوری معتقد شود. حركت های پرسش انگیز و گفتارهای پرسشی ایشان تنها در جهت خردورزی بود. همه پیامبران از جمله نوح، ابراهیم، موسی، عیسی(ع) و پیامبراكرم(ص) با ایجاد پرسش های متعدد و دعوت به بحث و محاجه می كوشیدند تا به این هدف دست یابند.
۳) انتقاد از وضعیت موجود:
پیامبران الهی از نبود آزادی در جامعه انتقاد می كردند. و از مردمان می خواستند تا در جهت رسیدن به مقام انسانیت و جانشینی خدا بر زمین بسترهای مناسب برای تحقق و ایجاد آزادی و عدالت را فراهم آورند. مبارزه با طواغیت و حاكمان مستبد را آغاز كنند و نگذارند آنان با از میان بردن حق طبیعی، ذاتی و انسانی ایشان، جلوی رشد و تعالی فرد و جامعه را بگیرند. از این رو، همواره در برابر ظالمان ایستادگی می كردند; هر چند كه دشمنان آزادی و عدالت نیز به طبع می كوشیدند تا پیامبران را سركوب كنند و از وطن مألوف تبعید نمایند. چنان كه فرعون به دعوت حضرت موسی در جهت رهایی مردم به ویژه بنی اسرائیل چنین واكنشی را از خود بروز می دهد.
۴) معرفی نظام برتر:
یكی از ساز و كارهای مهم پیامبران این بود كه نمونه های عینی و ملموسی را از جامعه و نظام برتر ارایه دهند; نظامی كه در آن انسان از آزادی برخوردار و در دامن عدالت می تواند همه توانمندی های خود را آشكار سازد. البته این مهم آنان را از این مسأله باز نمی داشت تا درباره جامعه موجود خود كوتاهی كنند و واقعیت موجود را نادیده بگیرند. آنان هم زمان با اصل واقع بینی، اصل حقایق گرایی را نیز مدنظر داشتند. پس با توجّه به اصل واقع بینی، دردهای اجتماع خود را شناسایی و اقدام به درمان و اصلاح آن می كردند و در حدّ توان و استطاعت خود در جریان اصلاحات كوتاه نمی آمدند: وَ مَآ أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ اِلی ما اَنهـكُم عَنهُ اِن اُریدُ اِلاَّ الاِصلـحَ ما اسْتَطَعْتُ; نمی خواهم در آن چه شما را از آن نهی می كنم مخالفت شما كنم و چیزی بگویم كه خود بدان عمل نمی كنم; بلكه همه تلاش خود را در حدّ استطاعت و توان به كار می گیرم تا جامعه را اصلاح كنم و آن چه می گویم بدان عمل نمایم.
با این همه، پیامبران افزون بر اصلاح وضعیت موجود و تغییر در بینش، نگرش و گرایش مردم، می كوشیدند تا جامعه آرمانی و حقیقت اساسی انسانی را نیز بنمایاند و نمونه های واقعی آن را نیز ترسیم كنند.
۵) جامعه سازی:
پیامبران در راستای راهبرد اساسی خویش كوشیدند تا با بهره گیری از تمام توان، مردم و «ناس» را به «جامعه نمونه» تبدیل نمایند. نا گفته نماند كه مخالفان پیامبران همواره دولت ها و حكومت های طاغوتی و سركش نبوده اند; بلكه گاه با مردمانی مواجه و رو به رو بوده اند كه به جهت ساختارهای نادرست اجتماعی و فرهنگی عدالت را بر نمی تابیدند. به این معنا كه «مردمان» به عنوان یك اجتماع دچار بحران های هویتی بوده و از ساحت انسانیت بیرون رفته بودند. این اجتماعات بشری (نه انسانی) به جهت سنت های نادرست و عرف های باطل، خود به خود دست به سلب آزادی و عدالت از اجتماع می زدند. مثلا اجتماع بشری «مدین» به جهت سنت های نادرست اقتصادی نه تنها از عدالت و آزادی حمایت نمی كرد، بلكه خود مشوّق سلب هر گونه عدالت بود. در خرید و فروش و معاملات اقتصادی راه غیر عادلانه را می پیمود و گرفتار صفت استكبار شد. از آن جایی كه صفت استكبار به عنوان یك صفت اجتماعی، هماره ضدی با نام استعضاف اجتماعی را با خود همراه دارد، اجتماع نیز مدین از بی عدالتی به ویژه در بُعد اقتصادی رنج می برد. تلاش حضرت شعیب(ع) در این راستا بود تا با ایجاد اصلاحاتی وضعیت موجود را دگرگون سازد و روحیه عدالت خواهی و استكبارستیزی را در ایشان برانگیزد. تلاش های ایشان در جهت جامعه سازی بود. به این معنا كه می كوشید تا از این اجتماعات بشری با تغییر در برخی سنت ها و فرهنگ های نادرست اجتماعی، «انسان» پدید آورد; و فرهنگ و سنّت های درست را جایگزین آن نماید. در یك سخن تمام تلاش ایشان در راستای عدالت بود تا بستر مناسب جهت قیام اجتماع به قسط و عدالت فراهم آید; یعنی جامعه از نظر فرهنگی و رشد اجتماعی به جایی برسد كه خود به قسط و عدالت اقدام نماید و این نهایت آزادی و كمال آن است.
اجتماع مردم سالار قوم لوط نیز دقیقاً از همین بحران رنج می برد. فرهنگ نادرست هم جنس بازی آن چنان ریشه های اجتماع را پوسانده بود كه جز بیت و خانه ای (و آن هم خانواده لوط) از گزند آن در امان نبودند. عدالت گریزی مردمان به گونه ای بود كه تلاش های اصلاحی حضرت لوط(ع) نیز به جایی نرسیده است.
اجتماع مردم سالار قوم نوح نیز گرفتار سنت ها و فرهنگ های نادرستی بود كه بستر آزاداندیشی و انسان های آزادی خواه را تهدید به سنگسار، كشتن یا اخراج می كردند.
خلیل منصوری