جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

رسانه ها و آدم ها


رسانه ها و آدم ها
حضرت مولانا در شعر مطلع خویش بر مثنوی معنوی از قول آن نی ببریده از نیستان، جملات و عباراتی نقل می کند که هر یک باب بحثی عرفانی و حکمتی انسانی را بر مخاطب می گشاید. نامی ترین نی تاریخ ادبیات جهان اما در بخشی از توصیفاتی که از وضع حال خویش ارائه می کند، می گوید؛
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
مولای روم در اینجا بحثی را می گشاید که شاید بتوان در جهان مدرن، آن را به نسبت و تناسبی که میان آدمیان و رسانه ها برقرار شده، تعمیم داد. اگر نی مولانا پس از بریدن از نیستان توان نالیدن به دست آورده و هر مخاطبی از ناله آن به یاد درد خویش (و نه اسرار درون نی) می افتد، در جهان مدرن نیز هر رسانه از آدم ها و فعالانی که به تعقیب و تحلیل آن می پردازد، در پی یافتن نشانه ها و خطوطی از تحلیل و تفسیر جهان است که خود آن را می پسندد. گویی این اصل اصیل و کهن اخلاقی که «آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند»، در حوزه رسانه ها دچار امتناع ذاتی است. در این حوزه، نگاه رسانه به سوژه از پس فیلترها و عینک هایی می گذرد که به پسند و ایده و رویه (و البته منافع) مورد قبول آن رسانه آغشته اند. در این نگاه، آنچه کمتر اهمیت دارد نوع نگاه و به زبان مولانا «اسرار درون» سوژه است. از این جهت است که چه بسا اقدام و رویکردی که برای خود فرد واجد پشتوانه منطقی و حتی اخلاقی باشد، برای رسانه ها که هریک از منظر خاص خویش به آن سوژه می نگرند، فاقد این اصول منطقی و اخلاقی باشد.
در شرایطی پیچیده تر، رسانه ها دست به ابزاری می برند که در جامعه شناسی به آن «برچسب زنی» گفته می شود. در جریان این برچسب زنی است که رسانه ها از فرد با عناوینی نام می برند که به تدریج، تصویر و توصیفی عمومی از وی را شکل می دهد. البته برای آنکه فرآیند برچسب زنی صرفاً از سوی یک یا چند رسانه محدود صورت گیرد و برچسبی فاقد پشتوانه و پذیرش عمومی به فرد اطلاق شود، ممکن است این برچسب موثر نیفتد. مثلاً در روزهای اخیر جریانی اقلیت اما تندرو در جناح حاکم تلاش کرده با برچسب زنی به آقای خاتمی، وی را فاقد صلاحیت لازم برای کاندیداتوری در انتخابات آتی ریاست جمهوری معرفی کند. این برچسب با توجه به شناخت و اقبال عمومی به آقای خاتمی که دست کم باعث دو بار انتخاب وی به ریاست جمهوری با آرای بالای ۲۰ میلیون شهروند ایرانی شده، برچسبی ناچسب را می نماید. اما در مواردی دیگر که میزان شناخت عمومی جامعه از فرد بسیار کمتر است، به نسبت توان رسانه های برچسب زن افزایش پیدا می کند. مثلاً در مورد خانم شیرین عبادی رئیس کانون مدافعان حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۰۳، برچسب های زیادی از سوی رسانه های مخالف جریان های حقوق بشر به ایشان زده می شود و به علت فقدان پشتوانه یی اجتماعی همچون خاتمی، روند برچسب زنی ها (به رغم فقدان پشتوانه و مستندات لازم) همچنان ادامه یافته است. تا آنجا که این هفته روزنامه غ...ف کار را به آنجا کشید که در واکنش به نقد خانم عبادی در مورد نظارت استصوابی، اصولاً جایگاه و موقعیت حقوقی ایشان را زیر سوال برد و درباره اش نوشت؛ «وی ظاهراً فارغ التحصیل دوره کارشناسی حقوق است.» (... ۱۴ مردادماه، صفحه ۳)
نوع رویکرد رسانه های برچسب زن گاه چنان قالب و ابعادی به خود می گیرد که حتی برای مخاطبان جدی و پیگیر رسانه ها هم دیگر جای چند و چون نمی گذارد. گویی این نوع از ادبیات و این شکل از ورود در قبال افراد و آدمیان، به ذات آن رسانه گره خورده و زیر ذره بین بردن و گفت وگو کردن در قبال واژگان و اتهاماتی که به فرد وارد کرده، اقدامی خرق عادت است که گاه آنقدر متفاوت می نماید که گویا کسی که به این حیطه وارد شده، در حال نقدی از جنس طنز بوده است. مطلبی که دکتر محمدجواد غلامرضاکاشی، استاد دانشگاه، در باب برچسبی که همین روزنامه به او وارد کرده، از این جنس زیر ذره بین بردن مواردی است که از حیث تکرار به قالب عادت درآمده و دیگر چند و چون در باب آن، خرق عادت تلقی می شود.
خواندن بخشی از مطلب دکتر کاشی در اینجا به بهتر گشودن بحث کمک می کند. ایشان در وبلاگ شخصی خود می نویسد؛ «من توان فهم انگیزه ... در انتشار چنان خبری را ندارم. اما اینقدر می فهمم که چاپ چنان خبری در ...، اقل اقدام از سوی آن دوستان است. در حالی که بیشترین اقدام ممکن برای من تکذیب در محیط همین وبلاگ است. راستش این عرصه ، عرصه یی نیست که من خیلی با زبان و ادبیاتش آشنا باشم. ترجیح می دهم با بزرگتران و صاحبان قدرت هم زبان نشوم. اما از نوع خطاب شدن خودم احساس خاصی داشتم و آن را شایسته یک یادداشت وبلاگی دانستم. از من تحت عنوان «یک عنصر مدعی اصلاحات» نام برده شده است. کلمه عنصر در این عبارت برایم جالب توجه بود. من چندان از پیشینه این اصطلاح خبر ندارم. اما از خطاب شدن به عنوان «عنصر» احساس شیئیت پیدا کردم. «عنصر» علی الاصول یک ماده بسیط و غیرقابل تجزیه به مواد دیگر است. مثل خاک. مثل آهن. اینقدر می فهمم که این خطاب نوعی تحقیر است. حال تحقیر از این حیث که فرد خود را قدرتمند می یابد و تو را در حد یک مشت خاک و قلوه سنگ کوچک. یا از این حیث که تو را متهم می کند که در دست یک اراده قدرتمند دیگر یک ماده و ابزار صرف هستی. واقع این است که مفهوم عنصر واجد هر دو دلالت هست. تو در هر حال یک شیء هستی و درباره ات تصمیم می گیرند. حال یا دوست یا دشمن. مورد استفاده این یا آن قرار می گیری. البته «عنصر مدعی»، یک پارادوکس است. خوب است نوشته می شد «عنصری که کسانی ادعا می کنند او اصلاح طلب است.» «عنصر» باری سنگین از نفرت را با خود حمل کند. هنگامی که شدت نفرت از حدی گذر کند، طرف مقابل را خالی از شایستگی ها و ویژگی های انسانی می یابد. فرد به یک شیء تقلیل پیدا می کند و می توانی همان رفتار را با او داشته باشی که با یک صندلی شکسته. اما عنصر به خودی خود گناهی ندارد. مثل دیوار یا تپه خاکی است که دشمن پشت آن پناه گرفته است. بنابراین، بی آنکه کینه یی خاص از آن داشته باشی، لازم است آن را منهدم و نابود کنی تا با دشمن رویارو شوی. بدیهی است که با شیء و دیوار حائل که امکان گفت وگو وجود ندارد. پس هر آن باید منتظر باشی تا بر مبنای صلاحدید دوستان، کلنگ به دست به سراغت بیایند. بعید می دانم در هیچ موقعیت دیگری تجربه عینی شیءشدگی را به این سادگی بتوان به دست آورد. عجیب است ماجرایی که قرار بود سرانجامش به کرامت انسانی بینجامد، به تقلیل آدمی به اشیای مزاحم انجامیده است.»
نوع زبانی که دکتر کاشی در این متن به کار برده، به خوبی یادآور آن حالتی است که به نی مولانا در زمان برون دادن نوای نفیر دست می داده. البته به قول دکتر کاشی، من در اینجا در کار شیءانگاری افراد و به نی مانند کردن ایشان نیستم. در واقع، میان تمثیل (به عنوان ابزاری بیانی و دارای سابقه در ادبیات فارسی) با برچسب زنی (به عنوان رویکردی در رسانه های مدرن که البته با فرهنگ اتهام زنی و درشت گویی شرقی هم ممزوج شده)، تفاوتی آشکار وجود دارد. در تمثیل، فرد یا سوژه به بیانی دیگر تعریف می شود تا مخاطب راحت تر با آن مواجه شود. اما در برچسب زنی، راحتی ارتباط میان مخاطب و سوژه هدف نیست. بلکه بالعکس، رسانه می کوشد این ارتباط را صعب تر سازد و در مقام تمثیل، سوژه را پشت گردنه یی پنهان کند تا مخاطب برای آگاهی یافت از آن، ناچار به دل سپردن (و احتمالاً پذیرش) توصیف و تصویر ارائه شده از سوی رسانه باشد. به عبارت بهتر، رسانه در اینجا به «ضدرسانه» تبدیل می شود. چراکه رسانه نه کانالی برای ارتباط مخاطب و سوژه که به بیراهه و مانعی تبدیل می شود که مخاطب را به تصویری ساختگی از سوژه می رساند.
این وضعیت و موقعیت، گرچه ظاهراً رسانه را در موقعیت برتر و واجد قدرت نسبت به فرد (سوژه) قرار می دهد، اما در زمانی که همان رسانه و منافع و اهداف آن اقتضای دیگری داشته باشد و مثلاً به ارائه تصویری مثبت از آن فرد احساس نیاز کند، با پارادوکس مواجه می شود و مخاطب خویش را دچار سرگشتگی می کند. به عنوان نمونه یی از این اتفاق، در هفته جاری شاهد بودیم که برخی رسانه های حامی دولت (از جمله خبرگزاری فارس و روزنامه دولتی ایران) اقدام به انتشار مقاله یی از «حسین درخشان» روزنامه نگار و وبلاگ نویس مقیم خارج از کشور کردند که وی در آن، به دفاع از نوع مدیریت و فعالیت احمدی نژاد در مقایسه با آقایان خاتمی و هاشمی پرداخته بود. این رویکرد همدلانه با درخشان در حالی از سوی این رسانه ها اتخاذ شد که پیش از این با برچسب هایی چون «مزدور»، «وبلاگ نویس فراری»، «ضدانقلاب» و عبارات دیگری از این دست توصیف می شد. البته درخشان طی چند سال اخیر تغییر و تحولات شدیدی در نوع رویکرد به مسائل سیاسی و مناسبات نیروها در داخل و خارج از کشور را از سر گذرانده و از مواضع اپوزیسیون رادیکال به حمایت از سران نظام و احمدی نژاد تغییر مشی داده است. طبعاً در اینجا به عنوان یک منتقد رویه برچسب زنی نمی خواهم به نقد و تحلیل یکجانبه در قبال تغییر مشی درخشان بپردازم و امیدوارم این تغییر متکی بر پشتوانه اخلاقی و منطقی (در نزد خودش) باشد.
بحث اصلی من در اینجا متوجه رسانه هایی است که به راحتی از سهل الوصول ترین ابزار رسانه یی یعنی برچسب زنی سود می جویند و در مواقع دیگر با تجاهل العارف در قبال اتهاماتی که قبلاً به آن فرد زده اند، از مواضع و رویکردهایش به سود خویش بهره می برند. این شکل از برخورد رسانه با فرد، البته همان طور که در ابتدای این مطلب گفته شد شاید در موارد محدود و معدود در کار رسانه یی ناگزیر باشد. اما وقتی در بخشی از رسانه ها (که اتفاقاً از رسانه های پرنفوذ و همسو با قدرت سیاسی هستند)، این نوع رویکرد به افراد از حالت استثنا به «رویه» تبدیل می شود، نشانی از وجود نگاهی بدبینانه از سوی قدرت سیاسی به نیروهای اجتماعی و نخبگان و منتقدان را با خود دارد که عملاً جز معدودی از وابستگان و حاضران در حلقه تنگ قدرت، کسی را یارای فرار از برچسب ها نیست. در واقع، همین نگاه بدبینانه و امنیتی به جامعه است که در نقطه اوج خود می تواند به فردی که دو بار با آرای بالای ۲۰ میلیونی به ریاست جمهوری رسیده، اتهام «بی صلاحیتی» وارد کند. گویی برچسب زنی، روندی است بی پایان با سوژه هایی که هر آن ممکن است خودی تر و غیرمترقبه تر شود. از کوزه برچسب زنی، همان می تراود که در اوست؛ برخلاف نی خوش بیان مولوی که آنچه از دل برون می داد، به اشکال مختلف و هر کس به ظن خویش آن را می شنید.
محمدجواد روح
منبع : روزنامه اعتماد