جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


هنر به جای گلوله


هنر به جای گلوله
در بحبوحه خشونت، اقتصاد فروپاشیده و واماندگی سیاسی فزاینده، حسن ناصر مردی است که تصور عراقی در آشتی و دموکراسی برایش امکان پذیر است، کشوری که در آن اندیشه برتر باشد، نه گلوله. جایگاه بالیدن این رویا نگارخانه کوچکش در شمال بغداد است که در ابتدای سال ۲۰۰۶ گشایش یافت. آن زمان که چنین مکان هایی یکی پس از دیگری تعطیل می شدند. او نگارخانه اش را با برگزاری سرسختانه دوره های نمایشگاه آثار، سخنرانی، شعرخوانی و نمایش فیلم، زنده نگاه داشته است. ناصر بر این باور است که وجود این برنامه ها یک ضرورت است و فرهنگ می تواند گذرگاهی سوای از نفرت و ترس توفنده در عراق، فراهم آورد. او در تلاش است تا هموطن های همفکر خود را در پیوستن به این حرکت هدایت کند.
خارج از دنیای کوچک شده هنر در عراق، افراد کمی ناصر را می شناسند. گالری او گویای این واقعیت است که بسیاری از عراقی ها افکار او را دن کیشوت وار می دانند. افزون بر این، این تنها گالری باقی مانده در بغداد است که برنامه های دوره ای زیادی برپا می کند اما هیچ گونه سود مادی ندارد. با این حال، ناصر با پافشاری بر همه عقایدش، با نوشیدن چای شیرین سیاه و آمد و شد پراکنده هنرمندان و رهگذران، روزهایش را در محوطه کافه نگارخانه که تابلوهای نقاشی دوستان و سکویی پر از گیاهان بلند فیکوس دارد سپری می کند. آنها از فرهنگ، سیاست و عقاید مشترکی سخن می گویند که نجات عراق را در حیطه رسالت روشنگری هنر می داند. ناصر ۳۷ساله و فربه، مدام سیگار می کشد و آرام صحبت می کند؛ «ما در تلاشیم که روشن بینی عراقی را بازگردانیم، این فرصتی است برای آغاز دوره ای جدید و من می خواهم بخشی از آن فرصت باشم.» بلافاصله پس از اشغال عراق، جامعه فرهنگی لبریز از خوش بینی شد. سقوط صدام حسین برای بسیاری از هنرمندان، نویدبخش شکوفایی نو و آزادی هنری بود. هنرمندان در بین تبعیدی های بازگشته به وطن و سیل خارجی ها اعم از دیپلمات ها، کارمندان شان، روزنامه نگاران و حتی نظامیان امریکایی، مشتری هایی برای کارهایشان یافتند. هادی معهود، نقاش ۳۶ ساله ای که در یک آتلیه گروهی و بدون امکانات الکتریکی، نزدیک بغداد در کارادا کار می کند می گوید؛ «آن سال، سالی طلایی بود و ما به سامان یافتن وضعیت زندگی امیدوار شدیم.»
اما با بالا گرفتن شورش های اعراب سنی و خشونت های فرقه ای در کشور، اجتماع هنرهای بومی نیز از هم پاشید. مردم تنها برای کالاهای حیاتی پول خرج می کردند و خرید و فروش کالاهای هنری متوقف شد. تقریباً همه گالری های پایتخت تعطیل شدند و صدها تن از هنرمندان سرشناس به عراقی های گریزان از کشور پیوستند و آنها که ماندند، در گمنامی کارگاه هایشان فرو رفتند یا به کلی از کار کناره گرفتند. خیلی ها به این نتیجه رسیده اند که زندگی هنری در دوره صدام بهتر می گذشت. سعید نوری الراوی می گوید؛ «یک میلیون بار بهتر می گذشت.» راوی نقاش، موزه دار و پژوهشگر هنری ۸۲ ساله پایه گذار چهار موزه در بغداد است و از پیشگامان هنر مدرن عراق در دنیا برشمرده می شود. او به قدری از اوضاع کشور افسرده شده که بیش از دو سال است که دست به قلم مو نبرده. راوی می گوید که حاضر است همه آرشیوهای تاریخ هنر، کتاب ها، مقالات، عکس ها، اسلایدها و نقاشی هایش را جمع کند و یکجا بسوزاند، راوی شکننده و نحیف نشسته در سکوت و رکود کارگاهش در غرب بغداد سخن می گفت؛ «احساس می کنم که در زمان فعلی همه بشریت با کشور و مردم و تاریخ و فرهنگ عراق مخالفند؛ ما به تونل تاریک بی پایانی وارد شده ایم.» حتی در دوره حکومت وحشت و بیداد صدام، بازار هنری فعال و نگارخانه ها و نمایشگاه های ملی و بین المللی زیادی برپا می شد. صدام یک حامی هنری بود که مسابقات، نمایشگاه ها و بورسیه های هنری را تضمین می کرد، ولی به هیچ وجه یک حامی بی طرف نبود. او به کسانی امتیاز و پاداش می داد که به او مجسمه ها و نقاشی های تملق آمیز هدیه می کردند. و در این گذر، گاهی هنرمندان برجسته را نیز در این گونه پروژه ها تحت فشار قرار می دادند. صاحب گالری هیوار، سعید قسیم ثبتی که نگارخانه اش را در سال ۱۹۹۲ در نزدیکی واسیریه تاسیس کرد و بعداً به یک کانون فرهنگی در بغداد تبدیل شد، می گوید؛ «بی شک دوره صدام یک حکومت استبدادی بود اما استبدادی که کمک کرد.» نگارخانه او از معدود مراکز برپا مانده جامعه فرهنگی عراق است. اما با اینکه کافه اش همیشه شلوغ است، نمایشگاه هایش بسیار اندک. سعیدثبتی ۵۴ ساله می گوید؛ «گاهی خسته می شوم، بی اندازه خسته..»
او با مروری بر حکومت صدام درباره سازش هایی توضیح می دهد که برای بقا ضرورت داشته اند. «تو آزاد بودی که کار هنری ات را همراه با حکومت یا بدون همراهی حکومت پیش بری، اما نه در مقابل حکومت.»
به همین دلیل است که ناصر این ایده را نمی پذیرد که عراق دوره صدام برای هنرمندان بهتر بود. کار هنری او خوب پیش می رفت و تابلوهایش را یک دلال در اتریش می فروخت. اما او معتقد است برای هرکس که به رژیم نزدیک نمی شد، زندگی خفقان آور بود.
ناصر در ادامه می گوید؛ صدام اعضای خانواده ام را آزار نداد و هیچ کدام از بستگانم را به قتل نرساند و من شخصاً مورد هیچ خشونتی قرار نگرفتم. با این وجود زندگی نکبت بار بود به خصوص اگر دغدغه ات داشتن آزادی بود چون در عراق باید از همه دستورات اطاعت می کردی. آن دوره، ما فقط نفس می کشیدیم اما حالا امید داریم، امید به آینده ای خوب. این گونه دیدگاه های خوش بینانه، در عراق به شدت نادر است، به ویژه میان مردمی که نه سیاستمدارند و نه نظامی. اما ناصر با اینکه می داند منزوی است اصرار دارد بر این که تنها نیست. می گوید؛ افراد دیگری هم هستند که به این نگرش باور دارند اما لازم است یکدیگر را بشناسند تا بتوانند تشکیل گروه دهند. صبح یکی از همین روزها، ناصر نگارخانه اش را برای سخنرانی یک مجسمه ساز عراقی، با چیدن دو دوجین صندلی پلاستیکی آماده می کرد. او تاکید می کند که هیچ تضمینی برای هنرمند وجود ندارد؛ «امکان دارد که هیچ درآمدی برایش نداشته باشد، اما حداقل می تواند بگوید؛ من هنوز وجود دارم. هنوز کار می کنم. هنوز زنده ام.» گاهی این درگیری ها خیلی بیهوده جلوه می کنند. کمی پیش از شروع این سخنرانی، برق قطع شد، ژنراتور از کار افتاد و گالری در تاریکی فرو رفت و با از کار افتادن دستگاه های خنک کننده، حرارت هوا به سرعت به ۳۸ درجه سانتیگراد یا ۱۰۰ درجه فارنهایت رسید و ناصر ناچار به لغو جلسه شد. با این حال حدود نیم دوجین از شرکت کنندگان از جمله چند مربی آموزشگاه هنری واقع در آن سوی خیابان، هنوز در انتظار ایستاده بودند و درباره هنر و سیاست بحث می کردند. امجدالطیار نقاش، از اینکه احزاب حاکم و مردم در جامعه عراق با زبان قدرت و بمب گذاری با هم گفت وگو می کنند، اظهار تاسف می کند؛ «در اجتماع کوچک این کافه، افراد هنرمند و تحصیلکرده ای می بینی که متعلق به فرهنگ ها و ملیت های مختلف اند، اما زبان رایج بین آنها زور و خشونت نیست.» این نگارخانه با سازمانی پیوند دارد که ناصر در سال ۲۰۰۴ تاسیس کرد تا به ترویج ایده اش درباره یک جامعه رو به رشد از طریق برنامه ها و مبادلات فرهنگی کمک کند و سازمان را «نگرش های جامعه فرهنگ و هنر» نام گذاشت. قسمت عمده بودجه آن تحت پوشش برنامه ای از سازمان ملل تامین می شود که به طور کلی از ابتکارات کشورهای در حال توسعه پشتیبانی می کند.
اما عضویت در این سازمان به سبب وضعیت عراق، از ۲۰۰ عضو به ۳۷ نفر کاهش یافته است. بسیاری از اعضا از کشور گریخته اند یا خود را در خانه هایشان زندانی کرده اند. ناصر می گوید نظامیان او و هیچ کدام از دستیارانش را به خاطر درگیری در کارهای نگارخانه، تهدید نکرده بودند، گرچه اعتراف می کند که خصوصیت آزادی خواهی اش او را به دشمن شبه نظامی ها تبدیل کرده است. خشونت های موجود، گاهی خسارت هایی را به او وارد کرده و در دسامبر گذشته مجبور شد گالری را به مدت دوماه تعطیل کند. او اقرار می کند تنها چند گام به تسلیم شدن باقی بود. اما به این نتیجه رسید که تسلیم، برابر مرگ است. «اگر در عراق فرهنگ نبود، مردم مانند حیوانات زندگی می کردند؛ ضعیف ها خوراک قوی ترها می شدند و چابک ترها، کندها را از سر راه برمی داشتند.» او می گوید؛ «این جنگ، قلب ها را همچون سنگ کرده است.»
کرک سمپل مترجم : فاطمه موسوی
منبع؛ اینترنشنال هرالد تریبیون
منبع : روزنامه شرق