پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا
بیماری محبت
مرز بین رفتارهای سالم و ناسالم چیست؟ این سؤال بر اساس رویكردهای مختلف، پاسخهای متفاوتی در روانشناسی دارد.
در بسیاری از موارد، تشخیص رفتار سالم از ناسالم آن چنان كه عامه تصور میكنند، كار راحتی نیست. حتی اگر این چنین تشخیصهایی بین مردم رایج باشند، ملاك قابل قبولی محسوب نمیشوند.
روانشناسان بالینی سعی میكنند با تعیین ملاكهایی دقیق، مرز بین رفتارهای سالم و ناسالم را تشخیص دهند. در این میان، نكته مهم آن است كه هر رفتار در یك طیف مورد مطالعه قرار میگیرد.
توضیح این موضوع با مثالی مؤثرتر خواهد بود. به عنوان نمونه، ترس، رفتاری است كه میتوان آن را در طیفی بین صفر تا صد بررسی كرد. ترس در حد صفر اگرچه در عمل به ندرت قابل مشاهده میشود اما رفتار چندان سالمی به حساب نمیآید.
كودك یا بزرگسالی را تصور كنید كه از هیچ كس و هیچ چیز نمیترسد؛ آیا احتمال آسیبپذیری چنین فردی زیاد نیست؟ برای حفظ سلامت و ایمنی در زندگی، وجود مقداری از ترس لازم است.
احساس خطر و ترسیدن در بعضی از موقعیتهای زندگی باعث دوام و بقای ما میشود. اگر كسی به این دلیل كه نمیترسد به سیم لخت برق دست بزند، آدم جسوری به حساب نمیآید و به طور حتم این نوع نترسیدن، سر او را به باد خواهد داد. هر چه در این طیف پیشتر رویم، جنبههای غیرعادی موضوع بیشتر خواهد شد.
وقتی ترس به حدی برسد كه روند زندگی عادی را مختل كند به اصطلاح روانشناسان به رفتاری مرضی تبدیل میشود و رفتاری ناسالم است. كسی از بلندی به حدی میترسد كه حتی حاضر نیست پشتبام برود؛ كودكی ترس مرضی در مورد مدرسه رفتن دارد؛ فردی كه از ترس غرق شدن تا كنار استخر هم نمیرود؛ نمونههایی از جنبههای ناسالم رفتار محسوب میشوند.
به این ترتیب، بسیاری از رفتارها مانند اضطراب، غم و حساسیت تا حدی عادی هستند و حتی وجودشان در زندگی لازم است. اما همین رفتارها وقتی به حدی افزایش یابند كه روند عادی زندگی را دچار اختلال كنند و مشكلاتی را در ارتباط فرد با خودش و دیگران به وجود آورند جزء رفتاری مرضی و ناسالم قرار میگیرند.
● محبت بیش از حد!
مطالب گفته شده در مورد عشق و محبت نیز مصداق دارد. همان گونه كه بیتفاوت بودن و به تعبیر عامیانه عاطفه نداشتن، رفتاری مقبول نیست، گاهی محبت شدید به رفتاری مرضی تبدیل میشود. تصور زندگی عاری از عشق و محبت، امكانپذیر نیست.
یكی از نیازهای مهم هر انسان این است كه مورد محبت قرار بگیرد و به دیگران محبت كند. لازم نیست درباره فواید و آثار عشق و محبت و ضرورتهای آن سخن بگوییم، چرا كه بخش قابل توجهی از نوشتهها، آثار هنری و ادبی بشر در همین باره است. هدف همه فعالیتهای بشردوستانه این است كه انسانها عشق و محبت را جایگزین جنگ و تنفر كنند.
زلزله بم را به خاطر دارید؟ موجی از نوعدوستی در ایران و جهان راه افتاد و عشق و محبت با تبلورهای مختلف در قلوب مردم فوران كرد. انسانها حتی اگر عشق و محبت را فراموش كرده باشند باز هم در موقعیتهایی این نیاز را در زندگی خود باز مییابند و به آن روی میآورند.
اما محبت مرضی چیست؟ گاهی شدت عشق و علاقه آدمها به همدیگر به حدی است كه به صورت پدیدهای دست و پاگیر و مشكلآفرین درمیآید. محبت مرضی، وابستگیهای شدید را به همراه میآورد كه نتیجه آن به طور معمول چندان خوشایند نیست.
گاهی انسانها در عشق و محبت به یكدیگر تا حدی پیش میروند كه تصور فقدان، هجران، بیماری و هر نوع آسیبی برای طرف مقابل را ناممكن و غیر قابل تحمل میپندارند. دوست داشتن فرزند، همسر، مادر، خواهر، برادر و غیره و ناراحتی برای غم و رنجی كه بدانها وارد میشود، غیر عادی نیست.
اما اگر به عنوان یك انسان این اصل را بپذیریم كه «زندگی در هر حال ادامه دارد و كسی كه زنده است باید زندگی كند.» باید به شدت مراقب این موضوع باشیم كه با فقدان یا هجرانی، سر رشته زندگی را گم نكرده و همه چیز را بر باد رفته تلقی نكنیم. اگر از دیدگاه روانشناسی سلامت به موضوع نگاه كنیم دلایلی وجود خواهند داشت كه ثابت میكنند باید مراقب ورود به مرحله مرضی محبت باشیم:
۱ ) هر انسان موجودی منحصر به فرد است كه باید از تواناییهای خود در زندگی حداكثر بهره را ببرد. اگر چه عشق و محبت یكی از ضرورتهای زندگی است، اما هدف غایی زندگی خودشكوفایی و كمال است.
در روان شناسی معناگرا، حتی فقدان نیز در مسیر معنایابی و دستیابی به مفهومی جدید از زندگی توجیه میشود. حرف زدن و حتی تصور فقدان یا هجران عزیزی بسیار سخت است، اما اینها واقعیتهایی هستند كه در زندگی همه حضور دارند و باید آمادگیهای لازم برای مواجهه با آنها وجود داشته باشد. كسی كه به دلیل وابستگی عاطفی شدید با فقدان عزیزی، زندگی خود را از دست رفته و پوچ میپندارد باید تلقی خود از فلسفه و مفهوم زندگی را تغییر دهد.
۲ ) عشق و محبت در هر وجه آن، به معنای فدا شدن و نابودی نیست. محبت نباید به شكل زنجیری باشد كه دست و پای انسانها را دربند و گرفتار كند، تعبیر جبران خلیل جبران در این باره بسیار جالب و قابل توجه است. او وقتی از زناشویی سخن میگوید به زن و شوهرها توصیه میكند:
در همراهی خود حد فاصل را نگاه دارید،
و بگذارید بادهای آسمان در میان شما به رقص درآیند.
به یكدیگر مهر بورزید اما از مهر بند مسازید؛
در كنار یكدیگر بایستید، اما نه تنگاتنگ.
زیرا كه ستونهای معبد دور از هم ایستادهاند،
و درخت بلوط و درخت سرو در سایه یكدیگر نمیبالند.
۳ ) زندگی پدیدهای پیوستاری است، نه تك مرحلهای؛ عدهای طول و عرض زندگی را اشتباه میگیرند و به تفسیر زندگی با حوادث و رویدادهای ریز و درشت میپردازند.
منكر حوادث سرنوشتساز در زندگی نیستیم، اما فراموش نكنیم كه بعد از هر حادثهای، اولاً زندگی ادامه دارد و ثانیاً چرخ بازیگر از این گونه حادثهها بسیار دارد. به طور طبیعی هر سختی و هر رنج و غمی بر اساس شدت و ضعف خود، انسان را تحت تأثیر قرار میدهد و گاهی آثار آنها تا آخر عمر هم از خاطر زدوده نمیشود.
حتی در موقعیتهای زیادی آثار اصلی یك موضوع غمبار مانند فقدان عزیزی، بعد از مدتی نمایان میشود و به مرور زمان، از درون، انسان را دچار فرسودگی میكند. واقعاً در بسیاری از شرایط سخت و ناگوار، به غیر از گفتن «خدا به انسان صبر بدهد» كاری نمیشود كرد. با این همه، زندگی یك پیوستار است و باید هر مرحله آن با مراحل قبل و بعد ارتباط داشته باشد. آنهایی كه افق وسیعتری در زندگی دارند با سختیهای زندگی بهتر كنار میآیند.
دوستی میگفت: زندگی سخت نیست، پیچیده است؛ و بیشتر ما در درك پیچیدگیهای زندگی درمیمانیم نه در درك سختیهای آن. یعنی سختیها را میپذیریم اما پیچیدگیها را نمیتوانیم تفسیر كنیم.
● نمونه یابی
برای توضیح ملموس موضوع، نمونههایی از مصادیق محبت مرضی را در جایگاههای مختلف زندگی بیان میكنیم.
۱ ) عشق - همان گونه كه عشق حادثهای مهم در زندگی هر انسان تلقی میشود، شكست عشقی نیز ضایعهای عمیق و دردناك به حساب میآید. افسردگی، اختلالات روانی و در موارد شدیدتر خودكشی، در شكستهای عشقی رواج دارد.
اگرچه عشقهایی وجود دارند كه با ارزش و صادقانه هستند اما در بیشتر موارد، عشقها و به خصوص عشقهای جوانی سادهانگارانه و سطحیاند. البته این موضوع در برخی فرهنگها با كاستیهایی در رفتار اجتماعی آمیخته است و جهتگیری عشقها، اغلب رنگ جنسی است تا عاطفی. صرف نظر از این موضوعات، عشق میتواند تلاشی برای معنایابی در زندگی تلقی شود، اما عشقهای شدید و گاهی فراتر از دو آتشه، میتوانند عواقبی وخیم بر جای بگذارند.
لازم به یادآوری است كه شاید این عواقب وخیم همیشه وجه منفی نداشته باشند و چه بسا نتایج مثبتی نیز به بار بیاورند اما در هر حال، پایان یك شكست عشقی شدید به هر دلیلی كه باشد نگرانكننده است و باید مراقبتهای لازم به عمل آید.
۲ ) زن و شوهری - جایگاه محبت و دوست داشتن در زن و شوهری در طیفی جالب قرار میگیرد و به همین دلیل سوژههای طنز زیادی در این باره وجود دارد. زن و شوهرهایی هستند كه چشم دیدن همدیگر را ندارند و در مقابل، زن و شوهرهایی را میتوان یافت كه به اصطلاح جانشان برای هم درمیآید. گاهی زن و شوهر به قدری یكدیگر را دوست دارند كه به وابستگی عاطفی شدید منجر میشود و در موقعیتهای بحرانی مانند فقدان یكی از طرفین، زندگی طرف مقابل هم مورد تهدید قرار میگیرد.
۳ ) پدر و مادری - محبت مرضی در پدر و مادر نمود بارزتر و گستردهای دارد. به دلایل زیادی، در شرایط امروزی فرزند پروری، محبت مرضی شیوع زیادی پیدا كرده است. محدود شدن ارتباطات گروهی، افزایش چشم و همچشمی و رقابت، ضعف در فلسفه زندگی و دانش تربیتی تكفرزندی و انواع مسائل دیگر باعث شدهاند فرزندان در كانون توجه والدین قرار بگیرند.
اگرچه این پدیده با عنوان فرزندسالاری شناخته میشود ولی در واقع، تعبیر «فرزند ابزاری» از آن صحیحتر است. اما آن چه محبت مرضی در رفتار فرزندپروری شناخته میشود چیزی فراتر از فرزندسالاری و فرزندابزاری است. در محبت مرضی بین والدین و فرزند به خصوص در خانوادههای تكفرزند، دلبستگی عاطفی شدیدی به وجود میآید كه با مخاطرات زیادی همراه است.
اگرچه محبت مرضی والدین، مشكلاتی را در سنین كودكی و نوجوانی برای فرزندشان تولید میكند. اما به طور معمول، مشكلات جدیتر از آغاز جوانی به چشم میآیند. در همه زمینهها و شرایطی كه فرد باید استقلال و هویت فردیاش را نشان دهد مانند اشتغال، ازدواج، ادامه تحصیل و غیره، وابستگی عاطفی شدید به والدین دردسرساز میشود.
۴ ) معلمی - بعضی از معلمان از این كه دانشآموزان یا دانشآموزانشان عاشق آنها هستند به خود میبالند. این رفتار به هیچ وجه رفتاری حرفهای محسوب نمیشود. دردسازترین موقعیت این موضوع دوره ابتدایی است. وقتی دانشآموزی با ناشیگری معلم، به حدی به او وابسته میشود كه گاهی حتی حاضر نیست در سال تحصیلی بعد سر كلاس معلم دیگر بنشیند.
اگر معلمی به این موضوع افتخار كند و آن را امتیازی برای خود بداند نه تنها دچار اشتباهی حرفهای شده است بلكه دانشآموزان را با مشكل روبهرو میسازد. از نظر حرفهای، رابطه معلم - دانشآموز، ارتباطی تعریف شده و محدود به حیطه و وظایف شغلی است. هر گونه اقدامی فراتر از این چارچوب، رفتاری غیرمسئولانه و آسیبزا تلقی میشود.
علاقه و محبت، ضرورت معلمی است اما محبت مرضی حتی اگر آثار به ظاهر مثبت داشته باشد در نهایت آسیبزا خواهد بود. معلمان باید در همه دورهها مراقب باشند كه ارتباط و صمیمیت بین آنها و دانشآموزان به وابستگیهای عاطفی شدید نیانجامد
۵ ) مشاوره - یكی از آسیبهای جدی در مشاوره كه به ویژه در فرهنگها به دلیل غلبه رفتارهای احساسی شیوع بیشتری دارد به وجود آمدن وابستگیهای عاطفی بین مشاور و مراجع است.
مشاوران حرفهای كه با مبانی علمی و عملی شغل خود به خوبی آشنا هستند كمتر در این دام میافتند. اما بعضی از مشاوران در فرایند مشاوره به گونهای عمل مینمایند كه مراجع را دلباخته خود كنند! مشاوره در مفهوم واقعی خود كه رفتاری حرفهای است اصول و چارچوب كاملاً مشخصی دارد و ارتباط مشاورهای نیز ارتباطی محدود به عملكرد حرفهای است.
مشاورانی كه دانسته یا نادانسته، مراجع را به خود وابسته میسازند درك درستی از مشاوره نداشته و حتی صلاحیت این كار را ندارد. البته یكی از روشهای مشاورهای، روش حمایتی است كه جایگاه و نحوه اعمال این روش نیز مشخص و تعریف شده است و باید در موارد خاص و ضروری اعمال شود.
● شدیدترین محبت
طبق آیات صریح قرآن مجید، شدیدترین محبت فقط در یك مورد مجاز است و آن محبت نسبت به خداوند است. در آیه ۱۶۵ سوره بقره آمده است: اما كسانی كه ایمان دارند كمال محبت را فقط نسبت به خدا دارند؛ به این ترتیب، شدت محبت فقط در مورد خداوند حد و مرز ندارد چرا كه این شدت، وابستگی انسان به خدا را افزایش و وابستگیهای دیگر را كاهش میدهد.
خداوند لایزال و دارای رحمت بیپایان است، بنابر این محبت به او هر چه شدیدتر باشد هیچ گاه با نقصان و كاستی مواجه نمیشود.
● مراقب و آیندهنگر
بسیاری از ضرورتهای زندگی ایجاب میكند كه هر كدام از ما در موقعیتها و شرایط زمانی مختلف با تأملی در مسیر زندگی، به ارزیابی و بازنگری خود و محیط بپردازیم. همیشه مخاطرات و تهدیدها به بلایا و گرفتاریهای رایج محدود نمیشوند.
گاهی تهدیدكنندهها در درون ما هستند و از آنها غافل میمانیم. یكی از مخاطرات درونی كه میتواند هر انسانی را به طور جدی تهدید كند محبت مرضی و عواقب ناشی از آن است. اگر كسی را به شدت دوست دارید تا حدی كه زندگی بدون او برایتان قابل تصور نیست، توصیه میكنیم مراقب و آیندهنگر باشید.
گاهی انسانها چون خیلی خوبند یا اصرار دارند كه خود را خیلی خوب نشان دهند و یا به عمد چنین نقشی را بازی میكنند، در محبت و عشق و علاقه از همه حد و حدود میگذرند. خیلی خوب بودن و شدت محبت میتواند نشانهای نگرانكننده باشد كه نادیده گرفتن آن آسیب زا خواهد بود، در هر نوع محبت، دوستی، عشق و علاقه باید فاصلهها را بشناسیم و رعایت كنیم.
در بسیاری از موارد، تشخیص رفتار سالم از ناسالم آن چنان كه عامه تصور میكنند، كار راحتی نیست. حتی اگر این چنین تشخیصهایی بین مردم رایج باشند، ملاك قابل قبولی محسوب نمیشوند.
روانشناسان بالینی سعی میكنند با تعیین ملاكهایی دقیق، مرز بین رفتارهای سالم و ناسالم را تشخیص دهند. در این میان، نكته مهم آن است كه هر رفتار در یك طیف مورد مطالعه قرار میگیرد.
توضیح این موضوع با مثالی مؤثرتر خواهد بود. به عنوان نمونه، ترس، رفتاری است كه میتوان آن را در طیفی بین صفر تا صد بررسی كرد. ترس در حد صفر اگرچه در عمل به ندرت قابل مشاهده میشود اما رفتار چندان سالمی به حساب نمیآید.
كودك یا بزرگسالی را تصور كنید كه از هیچ كس و هیچ چیز نمیترسد؛ آیا احتمال آسیبپذیری چنین فردی زیاد نیست؟ برای حفظ سلامت و ایمنی در زندگی، وجود مقداری از ترس لازم است.
احساس خطر و ترسیدن در بعضی از موقعیتهای زندگی باعث دوام و بقای ما میشود. اگر كسی به این دلیل كه نمیترسد به سیم لخت برق دست بزند، آدم جسوری به حساب نمیآید و به طور حتم این نوع نترسیدن، سر او را به باد خواهد داد. هر چه در این طیف پیشتر رویم، جنبههای غیرعادی موضوع بیشتر خواهد شد.
وقتی ترس به حدی برسد كه روند زندگی عادی را مختل كند به اصطلاح روانشناسان به رفتاری مرضی تبدیل میشود و رفتاری ناسالم است. كسی از بلندی به حدی میترسد كه حتی حاضر نیست پشتبام برود؛ كودكی ترس مرضی در مورد مدرسه رفتن دارد؛ فردی كه از ترس غرق شدن تا كنار استخر هم نمیرود؛ نمونههایی از جنبههای ناسالم رفتار محسوب میشوند.
به این ترتیب، بسیاری از رفتارها مانند اضطراب، غم و حساسیت تا حدی عادی هستند و حتی وجودشان در زندگی لازم است. اما همین رفتارها وقتی به حدی افزایش یابند كه روند عادی زندگی را دچار اختلال كنند و مشكلاتی را در ارتباط فرد با خودش و دیگران به وجود آورند جزء رفتاری مرضی و ناسالم قرار میگیرند.
● محبت بیش از حد!
مطالب گفته شده در مورد عشق و محبت نیز مصداق دارد. همان گونه كه بیتفاوت بودن و به تعبیر عامیانه عاطفه نداشتن، رفتاری مقبول نیست، گاهی محبت شدید به رفتاری مرضی تبدیل میشود. تصور زندگی عاری از عشق و محبت، امكانپذیر نیست.
یكی از نیازهای مهم هر انسان این است كه مورد محبت قرار بگیرد و به دیگران محبت كند. لازم نیست درباره فواید و آثار عشق و محبت و ضرورتهای آن سخن بگوییم، چرا كه بخش قابل توجهی از نوشتهها، آثار هنری و ادبی بشر در همین باره است. هدف همه فعالیتهای بشردوستانه این است كه انسانها عشق و محبت را جایگزین جنگ و تنفر كنند.
زلزله بم را به خاطر دارید؟ موجی از نوعدوستی در ایران و جهان راه افتاد و عشق و محبت با تبلورهای مختلف در قلوب مردم فوران كرد. انسانها حتی اگر عشق و محبت را فراموش كرده باشند باز هم در موقعیتهایی این نیاز را در زندگی خود باز مییابند و به آن روی میآورند.
اما محبت مرضی چیست؟ گاهی شدت عشق و علاقه آدمها به همدیگر به حدی است كه به صورت پدیدهای دست و پاگیر و مشكلآفرین درمیآید. محبت مرضی، وابستگیهای شدید را به همراه میآورد كه نتیجه آن به طور معمول چندان خوشایند نیست.
گاهی انسانها در عشق و محبت به یكدیگر تا حدی پیش میروند كه تصور فقدان، هجران، بیماری و هر نوع آسیبی برای طرف مقابل را ناممكن و غیر قابل تحمل میپندارند. دوست داشتن فرزند، همسر، مادر، خواهر، برادر و غیره و ناراحتی برای غم و رنجی كه بدانها وارد میشود، غیر عادی نیست.
اما اگر به عنوان یك انسان این اصل را بپذیریم كه «زندگی در هر حال ادامه دارد و كسی كه زنده است باید زندگی كند.» باید به شدت مراقب این موضوع باشیم كه با فقدان یا هجرانی، سر رشته زندگی را گم نكرده و همه چیز را بر باد رفته تلقی نكنیم. اگر از دیدگاه روانشناسی سلامت به موضوع نگاه كنیم دلایلی وجود خواهند داشت كه ثابت میكنند باید مراقب ورود به مرحله مرضی محبت باشیم:
۱ ) هر انسان موجودی منحصر به فرد است كه باید از تواناییهای خود در زندگی حداكثر بهره را ببرد. اگر چه عشق و محبت یكی از ضرورتهای زندگی است، اما هدف غایی زندگی خودشكوفایی و كمال است.
در روان شناسی معناگرا، حتی فقدان نیز در مسیر معنایابی و دستیابی به مفهومی جدید از زندگی توجیه میشود. حرف زدن و حتی تصور فقدان یا هجران عزیزی بسیار سخت است، اما اینها واقعیتهایی هستند كه در زندگی همه حضور دارند و باید آمادگیهای لازم برای مواجهه با آنها وجود داشته باشد. كسی كه به دلیل وابستگی عاطفی شدید با فقدان عزیزی، زندگی خود را از دست رفته و پوچ میپندارد باید تلقی خود از فلسفه و مفهوم زندگی را تغییر دهد.
۲ ) عشق و محبت در هر وجه آن، به معنای فدا شدن و نابودی نیست. محبت نباید به شكل زنجیری باشد كه دست و پای انسانها را دربند و گرفتار كند، تعبیر جبران خلیل جبران در این باره بسیار جالب و قابل توجه است. او وقتی از زناشویی سخن میگوید به زن و شوهرها توصیه میكند:
در همراهی خود حد فاصل را نگاه دارید،
و بگذارید بادهای آسمان در میان شما به رقص درآیند.
به یكدیگر مهر بورزید اما از مهر بند مسازید؛
در كنار یكدیگر بایستید، اما نه تنگاتنگ.
زیرا كه ستونهای معبد دور از هم ایستادهاند،
و درخت بلوط و درخت سرو در سایه یكدیگر نمیبالند.
۳ ) زندگی پدیدهای پیوستاری است، نه تك مرحلهای؛ عدهای طول و عرض زندگی را اشتباه میگیرند و به تفسیر زندگی با حوادث و رویدادهای ریز و درشت میپردازند.
منكر حوادث سرنوشتساز در زندگی نیستیم، اما فراموش نكنیم كه بعد از هر حادثهای، اولاً زندگی ادامه دارد و ثانیاً چرخ بازیگر از این گونه حادثهها بسیار دارد. به طور طبیعی هر سختی و هر رنج و غمی بر اساس شدت و ضعف خود، انسان را تحت تأثیر قرار میدهد و گاهی آثار آنها تا آخر عمر هم از خاطر زدوده نمیشود.
حتی در موقعیتهای زیادی آثار اصلی یك موضوع غمبار مانند فقدان عزیزی، بعد از مدتی نمایان میشود و به مرور زمان، از درون، انسان را دچار فرسودگی میكند. واقعاً در بسیاری از شرایط سخت و ناگوار، به غیر از گفتن «خدا به انسان صبر بدهد» كاری نمیشود كرد. با این همه، زندگی یك پیوستار است و باید هر مرحله آن با مراحل قبل و بعد ارتباط داشته باشد. آنهایی كه افق وسیعتری در زندگی دارند با سختیهای زندگی بهتر كنار میآیند.
دوستی میگفت: زندگی سخت نیست، پیچیده است؛ و بیشتر ما در درك پیچیدگیهای زندگی درمیمانیم نه در درك سختیهای آن. یعنی سختیها را میپذیریم اما پیچیدگیها را نمیتوانیم تفسیر كنیم.
● نمونه یابی
برای توضیح ملموس موضوع، نمونههایی از مصادیق محبت مرضی را در جایگاههای مختلف زندگی بیان میكنیم.
۱ ) عشق - همان گونه كه عشق حادثهای مهم در زندگی هر انسان تلقی میشود، شكست عشقی نیز ضایعهای عمیق و دردناك به حساب میآید. افسردگی، اختلالات روانی و در موارد شدیدتر خودكشی، در شكستهای عشقی رواج دارد.
اگرچه عشقهایی وجود دارند كه با ارزش و صادقانه هستند اما در بیشتر موارد، عشقها و به خصوص عشقهای جوانی سادهانگارانه و سطحیاند. البته این موضوع در برخی فرهنگها با كاستیهایی در رفتار اجتماعی آمیخته است و جهتگیری عشقها، اغلب رنگ جنسی است تا عاطفی. صرف نظر از این موضوعات، عشق میتواند تلاشی برای معنایابی در زندگی تلقی شود، اما عشقهای شدید و گاهی فراتر از دو آتشه، میتوانند عواقبی وخیم بر جای بگذارند.
لازم به یادآوری است كه شاید این عواقب وخیم همیشه وجه منفی نداشته باشند و چه بسا نتایج مثبتی نیز به بار بیاورند اما در هر حال، پایان یك شكست عشقی شدید به هر دلیلی كه باشد نگرانكننده است و باید مراقبتهای لازم به عمل آید.
۲ ) زن و شوهری - جایگاه محبت و دوست داشتن در زن و شوهری در طیفی جالب قرار میگیرد و به همین دلیل سوژههای طنز زیادی در این باره وجود دارد. زن و شوهرهایی هستند كه چشم دیدن همدیگر را ندارند و در مقابل، زن و شوهرهایی را میتوان یافت كه به اصطلاح جانشان برای هم درمیآید. گاهی زن و شوهر به قدری یكدیگر را دوست دارند كه به وابستگی عاطفی شدید منجر میشود و در موقعیتهای بحرانی مانند فقدان یكی از طرفین، زندگی طرف مقابل هم مورد تهدید قرار میگیرد.
۳ ) پدر و مادری - محبت مرضی در پدر و مادر نمود بارزتر و گستردهای دارد. به دلایل زیادی، در شرایط امروزی فرزند پروری، محبت مرضی شیوع زیادی پیدا كرده است. محدود شدن ارتباطات گروهی، افزایش چشم و همچشمی و رقابت، ضعف در فلسفه زندگی و دانش تربیتی تكفرزندی و انواع مسائل دیگر باعث شدهاند فرزندان در كانون توجه والدین قرار بگیرند.
اگرچه این پدیده با عنوان فرزندسالاری شناخته میشود ولی در واقع، تعبیر «فرزند ابزاری» از آن صحیحتر است. اما آن چه محبت مرضی در رفتار فرزندپروری شناخته میشود چیزی فراتر از فرزندسالاری و فرزندابزاری است. در محبت مرضی بین والدین و فرزند به خصوص در خانوادههای تكفرزند، دلبستگی عاطفی شدیدی به وجود میآید كه با مخاطرات زیادی همراه است.
اگرچه محبت مرضی والدین، مشكلاتی را در سنین كودكی و نوجوانی برای فرزندشان تولید میكند. اما به طور معمول، مشكلات جدیتر از آغاز جوانی به چشم میآیند. در همه زمینهها و شرایطی كه فرد باید استقلال و هویت فردیاش را نشان دهد مانند اشتغال، ازدواج، ادامه تحصیل و غیره، وابستگی عاطفی شدید به والدین دردسرساز میشود.
۴ ) معلمی - بعضی از معلمان از این كه دانشآموزان یا دانشآموزانشان عاشق آنها هستند به خود میبالند. این رفتار به هیچ وجه رفتاری حرفهای محسوب نمیشود. دردسازترین موقعیت این موضوع دوره ابتدایی است. وقتی دانشآموزی با ناشیگری معلم، به حدی به او وابسته میشود كه گاهی حتی حاضر نیست در سال تحصیلی بعد سر كلاس معلم دیگر بنشیند.
اگر معلمی به این موضوع افتخار كند و آن را امتیازی برای خود بداند نه تنها دچار اشتباهی حرفهای شده است بلكه دانشآموزان را با مشكل روبهرو میسازد. از نظر حرفهای، رابطه معلم - دانشآموز، ارتباطی تعریف شده و محدود به حیطه و وظایف شغلی است. هر گونه اقدامی فراتر از این چارچوب، رفتاری غیرمسئولانه و آسیبزا تلقی میشود.
علاقه و محبت، ضرورت معلمی است اما محبت مرضی حتی اگر آثار به ظاهر مثبت داشته باشد در نهایت آسیبزا خواهد بود. معلمان باید در همه دورهها مراقب باشند كه ارتباط و صمیمیت بین آنها و دانشآموزان به وابستگیهای عاطفی شدید نیانجامد
۵ ) مشاوره - یكی از آسیبهای جدی در مشاوره كه به ویژه در فرهنگها به دلیل غلبه رفتارهای احساسی شیوع بیشتری دارد به وجود آمدن وابستگیهای عاطفی بین مشاور و مراجع است.
مشاوران حرفهای كه با مبانی علمی و عملی شغل خود به خوبی آشنا هستند كمتر در این دام میافتند. اما بعضی از مشاوران در فرایند مشاوره به گونهای عمل مینمایند كه مراجع را دلباخته خود كنند! مشاوره در مفهوم واقعی خود كه رفتاری حرفهای است اصول و چارچوب كاملاً مشخصی دارد و ارتباط مشاورهای نیز ارتباطی محدود به عملكرد حرفهای است.
مشاورانی كه دانسته یا نادانسته، مراجع را به خود وابسته میسازند درك درستی از مشاوره نداشته و حتی صلاحیت این كار را ندارد. البته یكی از روشهای مشاورهای، روش حمایتی است كه جایگاه و نحوه اعمال این روش نیز مشخص و تعریف شده است و باید در موارد خاص و ضروری اعمال شود.
● شدیدترین محبت
طبق آیات صریح قرآن مجید، شدیدترین محبت فقط در یك مورد مجاز است و آن محبت نسبت به خداوند است. در آیه ۱۶۵ سوره بقره آمده است: اما كسانی كه ایمان دارند كمال محبت را فقط نسبت به خدا دارند؛ به این ترتیب، شدت محبت فقط در مورد خداوند حد و مرز ندارد چرا كه این شدت، وابستگی انسان به خدا را افزایش و وابستگیهای دیگر را كاهش میدهد.
خداوند لایزال و دارای رحمت بیپایان است، بنابر این محبت به او هر چه شدیدتر باشد هیچ گاه با نقصان و كاستی مواجه نمیشود.
● مراقب و آیندهنگر
بسیاری از ضرورتهای زندگی ایجاب میكند كه هر كدام از ما در موقعیتها و شرایط زمانی مختلف با تأملی در مسیر زندگی، به ارزیابی و بازنگری خود و محیط بپردازیم. همیشه مخاطرات و تهدیدها به بلایا و گرفتاریهای رایج محدود نمیشوند.
گاهی تهدیدكنندهها در درون ما هستند و از آنها غافل میمانیم. یكی از مخاطرات درونی كه میتواند هر انسانی را به طور جدی تهدید كند محبت مرضی و عواقب ناشی از آن است. اگر كسی را به شدت دوست دارید تا حدی كه زندگی بدون او برایتان قابل تصور نیست، توصیه میكنیم مراقب و آیندهنگر باشید.
گاهی انسانها چون خیلی خوبند یا اصرار دارند كه خود را خیلی خوب نشان دهند و یا به عمد چنین نقشی را بازی میكنند، در محبت و عشق و علاقه از همه حد و حدود میگذرند. خیلی خوب بودن و شدت محبت میتواند نشانهای نگرانكننده باشد كه نادیده گرفتن آن آسیب زا خواهد بود، در هر نوع محبت، دوستی، عشق و علاقه باید فاصلهها را بشناسیم و رعایت كنیم.
ابراهیم اصلانی
منبع : روزنامه همشهری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست