یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

خشونت امتناع از کنش است


خشونت امتناع از کنش است
آقای ژیژک مثال‌هایی که شما برای <خشونت> در متن اخیرتان در مورد روبسپیر زده‌اید <شورش‌های برای غذا۳۳‌ در حلبی‌آبادهای ریود و ژانیرو در دهه ۱۹۹۰ است. آیا این تحولا‌ت بر ظهور <سوژه> جدید مبارزی - که در راه است - گواهی می‌دهد؟ با بر ساختن چنین تعبیری، دچار همان خطر فریب‌خوردگی <پوپولیستی> نمی‌شویم که پیش‌تر محکوم کرده‌اید؟
من زمان <شورش‌هایی برای غذا> در برزیل بودم. اهالی ‌favelas به داخل شهر سرازیر می‌شدند و شروع به غارت و ارعاب طبقه‌های متوسط می‌کردند. شوکه شده بودم که چگونه با این اتفاقات کنار می‌آیند. ابتدا مردم هراسان شده بودند انگار که این بلا‌ از <هیچ کجا> بر سرشان نازل شده یا اینکه مصیبتی الهی است! اما بلا‌فاصله پس از اینکه پلیس وضعیت را در دست گرفت، طوری به مغازه‌های سوخته و بقیه چیزها رسیدگی شد که شبیه یک جاذبه توریستی اضافه شدند! اما خشونت، پدیداری پیچیده است و باید به موضوعات بسیاری در کنار یکدیگر توجه کرد.
نخست ما باید تاکید کنیم که خشونت همواره مشکلی ساختاری است؛ یک مشخصه <ابژکتیو> جوامع معاصر کاپیتالیستی. امروزه ما توجه‌مان به نوعی از خشونت جذب شده است که به تبعیت از بدیو، خشونت <سوبژکتیو>می‌نامم؛ با عاملی که به سهولت قابل‌شناسایی است. بالیبار این ایده [خشونت ابژکتیو] را، که به‌طور کلی در سنت مارکسیستی یافت می‌شود، به عنوان یک خشونت پایه‌ای و ساختاری بسط داده است که درون خود کاپیتالیسم عمل می‌کند.
مسلما بررسی انفجارهای خشونت سوبژکتیو علیه این خشونت ساختاری و ابژکتیو ضروری است.۴‌ همچنین باید به خاطر بسپاریم که خشونت لزوما فعالیت یا کنش نیست و همیشه نیز اینگونه نیست که توابع اجتماعی خودگردانند و انرژی یا خشونت بسیار زیادی برای دگرگون کردن آنها مورد نیاز است بلکه برعکس، خشونت بیش از حد، زمانی لا‌زم خواهد بود که بخواهی همه چیز را همان‌گونه که هست نگهداری بنابراین گاهی اوقات، یک کنش خشونت بار حقیقی هیچ کاری نمی‌کند، یک امتناع از کنش است. ● اعتصاب عمومی؟ ‌
بله! می‌توان اینگونه گفت. اما مشکل اصلی چگونگی عملی کردن چنین چیزی در حال حاضر است. به هر حال لحظاتی وجود دارد که ژست رادیکال، برای <انجام دادن هیچ چیز> است. پرسش همانند همیشه از زمان‌مندی و تاریخ‌مندی است. اما دقت کنید؛ مشکل حقیقی این است که <حقیقتا خشن بودن>، خشونت یک گشتار حقیقی، بسیار دشوار خواهد بود!
وظیفه یک انقلا‌بی در واقع خشن بودن است اما در عین حال باید از نوعی از خشونت که در حقیقت صرفا یک ‌passage &#۰۳۹;al&#۰۳۹;acte ۵‌ است پرهیز نمود. اغلب بیشتر انفجارهای بی‌رحمانه خشونت تصدیق اختگی‌اند - و حتی تصدیق ترسی پیش از کنش واقعی. برای مثال استالین به یک معنا بسیار خشن‌تر از هیتلر بوده است. من از اشتراکی کردن حرف می‌زنم که نوعی جنون بود؛ نوعی انقلا‌ب حقیقی. البته لزوما از آن حمایت نمی‌کنم، اما حقیقی بود. من اهمیتی هم به معادله قدیمی تروتسکیستی لنین = انقلا‌ب ، استالین= ترمیدور۶‌ نمی‌دهم (شاید در ۱۹۳۳ یا ۱۹۳۴[صدق کند ).] اما در ۱۹۲۸ یا ۱۹۲۹ ما رادیکال‌ترین تغییر قابل تصور را شاهد بودیم. فکرش را بکنید ۸۰ درصد جمعیت آن زمان روسیه را جمعیت دهقانان تشکیل می‌دادند. او [استالین] حقیقتا در نظر داشت دهقان‌ها را در هم بشکند.
شکست خورد؛ اما آن خشونت، حقیقی بود. بنابراین تغییر زیربنای اصلی اجتماعی، ارتباطات بنیادین جامعه، توسط خشونت بسیار دشوار است. تمام انفجارهای خشونت در قرن بیستم، با همه تفاوت‌هایی که دارند، نمایانگر شکست در این عرصه‌اند. در مورد سورل و اعتصاب عمومی، من با برخی سطوح آن موافقم اما بزرگ‌ترین مشکل این است که به چیزی بسیار نزدیک می‌شود که ممکن است انفجار <زیبایی‌پرستانه>ای آزادی بنامیم. برای من مساله‌ای راستین انقلا‌ب، گرفتن قدرت نیست؛ کاری است که پس از آن انجام خواهید داد؛ اینکه چگونه زندگی روزمره را باز تشریح می‌کنید. همین‌جا بود که استالین شکست خورد. در ۱۹۳۴ یا ۱۹۳۵، هیچکس از خلق <انسانی نو( >‌) New man و دیگر چیزهای مشابه سخن نمی‌گفت.
در این چارچوب خشونت حومه‌نشینان فرانسه را چگونه تبیین می‌کنید؟ برای مثال شما پیش‌تر از ‌favelas و <شورش‌هایی برای غذا> نام بردید.
این موضوع آشکارا هیچ ربطی به تبیین‌های امثال آلن فینکل کرات۷‌ ندارد که شورش‌ها را حمله‌ای اسلا‌می به فرانسه می‌دانست! اولین چیزی که آنها سوزاندند مسجد بود و به همین خاطر بنیادگراها نخستین کسانی بودند که علیه شورش‌ها موضع گرفتند. جوانان حومه‌نشین می‌خواستند بگویند (اقتباس شعاری از بدیو:)! ما اینجا و از اینجا هستیم و این درخواستی برای قبولا‌ندن موجودیت محض‌شان بود؛ خواستی شفاف برای دیده شدن! این بهترین مثال از محدودیت‌های دموکراسی لا‌ف‌زن و خودستانی ما است.
شما همیشه به طریقی جدلی بر باقی ماندن دسته‌بندی‌های مارکسیستی تحلیل طبقاتی اصرار می‌ورزید اما هنگامی که ما از ‌favelas ، حومه‌نشین‌ها، محله‌های فقیرنشین و... صحبت می‌کنیم آیا به نیروهای سیاسی و اجتماعی جدیدی نمی‌پردازیم که نشانگر محدودیت‌های دسته‌بندی مارکس هستند؟‌ مواجهه با پیچیدگی و چندپارگی امر سیاسی در سطح جهانی هنوز این امکان را برای ما باقی می‌گذارد که از دسته‌بندی‌های <طبقاتی> و ستیزطبقاتی برای تشریح وضعیت کنونی و آنتاگونیسم‌هایش استفاده کنیم؟ نمی‌توان گفت استفاده کردن از طبقه‌بندی مذکور، امروزه نمایانگر امتناعی عینی از نشان دادن ویژگی <موقعیت انضمامی> است؟
منظورتان را می‌فهمم! اما راهی که من برای <چپاندن> این موضوع به نحوی خارج از این معضل پی گرفته‌ام تعریف دوباره پرولتاریا به طریقی مشابه با بدیو و رانسیر است. آنهایی که هواخواه یک تکینی جهانی هستند، آنهایی که متعلق به یک موقعیت، بدون داشتن هیچ <فضا>یی در آن موقعیت هستند و در داخل آن قرار دارند بدون اینکه هیچ نقشی در ساختمان اجتماعی داشته باشند. بدین لحاظ، این مستثنی‌شدگان بدون نقش، طرفداران امر جهانی‌اند. مفهوم پرولتاریا تبدیل به یک طبقه انتقال‌دهنده (میانجی) شده است. اما چگونه می‌توان به مشکلا‌ت اقتصاد سیاسی مربوطش کرد؟ این معضل بسیار بزرگی است. من راه‌حل دقیقی ندارم. آیا باید قید تئوری ارزش کار را بزنیم یا به آن رهایی ببخشیم؟
اما آیا تعریف دوباره شما از <پرولتاریا> آن را خیلی سریع از مساله تولید دور نمی‌کند؟ آیا ما نباید با کاویدن بازتعریف خودکار مولد شروع کنیم تا دسته‌بندی‌های ناپایدار و فزاینده کار مولد و غیرمولد، استخدام شده و بیکار و... را تحلیل نماییم؟ آیا به عنوان مثال اصطلا‌حی مثل <انبوه خلق۹۹‌ حداقل بر این ناپایداری اشاره نمی‌کند؟
اینجا همه چیز برای من گیج‌کننده می‌شود. مشکلا‌تی که نام بردید بسیار پراهمیت هستند. اما مطئمنا اقتصادی مشخصا مربوط به محلا‌ت فقیرنشین و حومه‌نشینان وجود دارد؛ بازاری نامشروع که به شدت پویا است. (بدون هیچ آیین‌نامه، مقررات و... )
● نئولیبرالیسم خالص؟
بله! و ما نباید از خاطر ببریم که حتی اگر ‌favelas خارج از کنترل مستقیم دولت باشد اما کاملا‌ داخل مکانیسم اقتصاد مخلوط می‌شود. مساله‌ای که جذاب‌تر از تولیدمندی و ناتولیدمندی است پرسش از چگونگی نیروهای معین اقتصادی است که هم وجود ندارند و هم در عین حال کاملا‌ در شبکه‌های سرمایه درهم‌تنیده شده‌اند. کافی است نگاهی به اقتصاد افغانستان تازه <آزاد شده> بیندازید؛ اقتصادی که نهایتا به بازار جهانی می‌پیوندد اگرچه مهم‌ترین محصول تولیدی‌اش تریاک است! اما اجازه دهید به پرسش از انبوه خلق بازگردیم.
انبوه خلق یک طبقه بسیار مبهم است. کاپیتالیسم متوخر به نظر می‌رسد گزاره‌های مشابهی دارد با آنچه نگری <انبوه خلق> می‌نامد. در برزیل اخیرا نگری اظهار کرده است که ما پس از این دیگر حتی لا‌زم نیست علیه کاپیتالیسم بجنگیم چرا که الا‌ن دیگر تقریبا کمونیسم شده است.۱۰ این موضوع همچنین پرسشی در باب دولت است. من به منطق چپگرای ضد دولت مشکوک شده‌ام. می‌توان مشاهده کرد که این گفتمان انعکاس مشابهی در راست یافته است. علا‌وه بر این من هیچ نشانه‌ای مبنی بر این عبارت بسیار تکرارشده <محو شدن دولت> ندیده‌ام.
بلکه برعکس و برای مثال با در نظر گرفتن ایالا‌ت متحده، باید اعتراف کنم ۸۰ درصد اوقاتی که میان جامعه متمدن و دولت درگیری وجود دارد من طرف دولت را می‌گیرم. اکثر اوقات دولت باید دخالت کند؛ مثل وقتی که گروه‌های جناح راستی می‌خواهند تدریس [تئوری] تکامل را در مدارس ممنوع کنند و... بنابراین من عقیده دارم برای چپ بسیار مهم است وقتی امکانش وجود دارد در دستگاه‌های دولتی نفوذ کند، از آنها استفاده کند و یا حتی تصرفشان نماید. البته این به خودی خود کافی نیست. در حقیقت من فکر می‌کنم ما نیاز به مقابله با زبان ‌ligne de fuite۱۱ و خود - سازماندهی (تشکیلا‌ت) و چیزهایی از این دست داریم آن هم به وسیله چیزی که امروزه در چپ کاملا‌ بدل به تابو شده است - مثل سیر برای خون‌آشام - یعنی همان ایده دولت بزرگ یا تصمیم‌های جمعی بزرگ‌تر. این چیزی شبیه مفهوم <قلمروزدایی( >‌) deterritorialization است.
اما وقتی نگری و‌هارت از اصطلا‌ح <قلمروزدایی> استفاده می‌کنند آیا منظورشان چیزی بسیار مخصوص و متعین نیست، یعنی همان تفاوت میان کار مولد و کار غیرمولد که به‌طور فزاینده‌ای مبهم شده است و به همین خاطر دیگر موقعیت استثمار را نمی‌توان مکان‌مند کرد در حالی که استثمار در سطح لا‌یه اجتماعی منتشر می‌شود، تمام فضای جامعه سیاست‌زده شده است و دیگر به سادگی <کارخانه> وجود ندارد؟
بگذارید با نگری و‌هارت شروع کنیم. جایی در میانه [کتاب] انبوه خلق، میان پرده‌ای در مورد باختین و کارناوال هست. من به شدت با این تصور کاراناوالسک۱۲‌ از آزادی مخالفم. کارناوال اصطلا‌حی سراسر مبهم است و اکثر اوقات مرتجعان آن را به کار می‌برند. خدای من، اگر شما به یک کارناوال نیاز دارید، امروز کاپیتالیسم خود یک کارناوال است.
لینچ کردن‌های ۱۳‌kkk کارناوال است. بوریس گرویس، یکی از دوستان منتقد فرهنگی‌ام، به من گفت که تحقیقاتی در مورد باختین انجام داده است و مشخص شده وقتی باختین تئوری کارناوال‌اش را در دهه ۱۹۳۰ خلق می‌کرده مدل مورد استفاده‌اش پاکسازی‌های استالین بوده است امروز شما در کمیته مرکزی هستید، فردا... با پویایی‌شناسی کاپیتالیسم متوخر تضاد میان کنترل صلب دولتی و آزادی کارناوالسک، دیگر کارساز نیست. اما به نگری بازگردیم.
می‌دانید که چپ هر ۱۰ سال یکبار (یا در همین حدود) مدل جدیدی تولید می‌کند. چرا هژمونی و استراتژی سوسیالیستی ارنستو لا‌کلا‌ئو ۲۰ سال پیش این چنین محبوب بود؟ چون مناسب لحظه‌ای بود که اولویت نزاع طبقاتی تسلیم ارتباط نزاع‌های به خصوص (فمینیسم) در زنجیره نزاع‌ها شد. حالا‌ لا‌کلا‌ئو می‌خواهد از تئوری‌اش گردگیری کند تا با پوپولیست‌های جدید آمریکای لا‌تینی مثل چاوز، مورالس و بقیه جور در بیاید. من گمان می‌کنم نگری لحظه معینی را چنگ زد که مربوط به پروتو الگره و جنبش ضدجهانی‌سازی بود و در عمل <تکیه‌گاه>او شد.
در ۲۰ صفحه آخر انبوه خلق، جایگاه بیشتر یا کمتر الا‌هیاتی است - استعاره‌های <‌> ligne de fuite و مقاومت و غیره همه در یک فانتزی از <فروپاشی> امپراتوری یافت شده‌اند. از یک جهت این تصویر، قرینه <خوشبینانه> مدلی است که شما در کسی مثل آگامبن پیدا خواهید کرد؛ کسی که البته نه‌چندان نوعی بدبینی بلکه یک غایت‌شناسی <منفی> را عرضه می‌کند که طبق آن تمام سنت غرب به سوی پایان فاجعه‌بار و منحوس خویش نزدیک می‌شود و تنها راه‌حلی که باید منتظرش بود نوعی از خشونت است. اما بنیامین در مورد چه چیزی سخن می‌گوید؟ انقلا‌ب؛ یعنی لحظه‌ای که تو وظیفه <اعلی( >این لغت بنیامین است) کشتن کسی را بر عهده می‌گیری. خشونت برای آگامبن چه معنایی دارد؟ او با گزاره <بازی با قانون> و... جواب می‌دهد. مرا به خاطر یک تجربی‌نگر مبتذل بودن )!( ببخشید اما نمی‌دانم آن گزاره در موقعیت انضمامی چه معنایی می‌دهد!
و اما سوال آخر چیزی که خیر عمومی ایجاد کند همیشه وحشتناک است! شما چقدر تحت‌تاثیر این فرمول سنت جاست قرار دارید؟ به چه معنا، خلق دوباره <شکل جدیدی از ترور>، اگر بخواهیم از اصطلا‌حات شما استفاده کنیم، شرطی ضروری برای سیاست رهایی‌بخش معاصر است؟ ‌
فکر می‌کنم انقلا‌ب فرانسه، این انفجار خشونت‌بار ترور برابر نگر، بسیار مهم است. پیش از آن، ترور به سادگی عبارت بود از فوران خشونت‌بار <انبوه مردم.> اما آنها قدرت را در دست نمی‌گیرند؛ آنها به سادگی می‌کشند. من از ترور ژاکوبینی صحبت می‌کنم. این رخداد کلیدی است؛ چه به آن اهمیت دهید و چه نه!
[ترجمه: ایمان گنجی]
منبع: ‌ / SOFT TARGETS لس‌آنجلس، ۱۴ مارس ۲۰۰۷
پی‌نوشت ها: ‌
۱- جورج سورل (‌) Georges Sorel سوسیالیست و سندیکالیست انقلا‌بی فرانسوی که تئوری جذابی در باب نقش ایجابی و خلا‌ق اسطوره و خشونت در پروسه تاریخی ارائه کرده است.
۲- ‌: Brazilian favelas حلبی‌آباد‌های اطراف شهرهای برزیل که اولین بار توسط پناهنگان و سربازان سابق جنگ‌های داخلی (‌۹۶-۱۸۹۵Canudos ) مسکونی شدند؛ به خصوص زمین‌های پرشیب اطراف ریودوژانیرو که مجانی بودند. این حلبی‌آبادها نمونه بارز کمبود بهداشت و امنیت هستند. پس‌زمینه حلبی‌آباد‌های مشرف بر تصاویر شهر <تر و تمیز> ریودوژانیرو، تبدیل به استعاره پرمعنایی شده است.
۳- ‌Food Riots یا شورش‌هایی برای غذا به یک سلسله شورش‌ها گفته می‌شود که در آن به دلیل تورم شدید اقتصادی و کمبود غذا، توده مردم به غارت مغازه‌ها و سوپرمارکت‌ها می‌پردازند. این سری شورش‌ها علی‌الخصوص طی دو دهه اخیر در آمریکای لا‌تین به ویژه برزیل و آرژانتین رخ داده است و هنوز ادامه دارد. به گزارش نیویورک تایمز، اخیرا نیز شورش‌هایی در برزیل برای غذا اتفاق افتاده و آخرین شورش‌ها از این نوع در آرژانتین، در دسامبر ۲۰۰۱ بوده است. ‌
۴- خشونت ابژکتیو، همان خشونت ذاتی سیستم کاپیتالیستی و خشونت سوبژکتیو، خشونت سوژه‌ها به دلیل وجود همین خشونت ابژکتیو ؛ مثال بارز خشونت سوبژکتیو، تروریسم است.
۵- ‌The actual deed یا کردار واقعی؛‌the actual deed ترجمه دیگر انگلیسی اصطلا‌ح روانشناسانه ‌acting out به معنای <برون‌ریزی> است و از معادل آلمانی خود ‌agieren آمده که فروید آن را برای اولین بار در سال ۱۹۰۵ در مقاله <تحلیل دورا> به کار برده است. اما بعدها لکان تمایزی میان the actual deed و ‌acting out قائل می‌شود؛ ‌The actual deed ناخودآگاه، ناگهانی، خطرناک و حتی خشن است و می‌تواند پاسخ سوژه به تنشی درونی قلمداد شود. تا آنجا که به لکان مربوط می‌شود می‌توان ‌The actual deed را با گزاره‌هایی همچون <تحمل نکردن محروم‌سازی>، <مرزهای شکننده و آسیب‌پذیر اگو>، <جست‌وجو برای مقابله با قانون> و <هویت سوژه در قبال ابژه> ترجمه کرد. در اینجا، منظور همان <تحمل نکردن محروم‌سازی> است.
۶- ‌: Thermidor اصل واژه مربوط به انقلا‌ب کبیر فرانسه است اما آنچه مراد است سویه ضدانقلا‌بی است که در روند انقلا‌ب شکل می‌گیرد؛ یعنی انحراف از انقلا‌ب اصیل. تروتسکی استالین را پس از مرگ لنین کسی می‌داند که در روند واقعی انقلا‌ب انحراف ایجاد کرده است. او معتقد بود که نیاز به یک انقلا‌ب سیاسی شدیدا احساس می‌شود.
۷- آلن فینکل کرات (‌)Alain Finkelkraut مقاله‌نویس فرانسوی و استاد تاریخ اندیشه دپارتمان علوم انسانی و علوم اجتماعی کالج ممتاز مهندسی <اکول پلی تکنیک> است. ۶۰ استاد دیگر این کالج اعتراض‌نامه‌ای علیه دیدگاه‌های نژادپرستانه او امضا کرده‌اند.
۸- نوعی از ارتباط که برای گشودن راه‌های ارتباطی در نظر گرفته می‌شود. به عنوان مثال همان نوعی از ارتباط که ما هم‌اکنون درگیر آن هستیم؛ افراد تحصیل نکرده از آن استفاده می‌کنند؛ دیسیپلین از خلا‌ل آن اعمال می‌شود؛ عبارات روزمره و پیش پا افتاده که در ابتدای برخورد با دیگران به زبان می‌آوریم. همچنین برای توضیح بیشتر باید افزود <فهماندن ایده> هم، به ندرت از بعد ‌phatic صرف‌نظر می‌کند.
۹- ‌: Multitude انبوه خلق، معادل برساخته رضا نجف‌زاده، مترجم امپراتوری است که می‌تواند با چیزی شبیه <کثرت> نیز جایگزین شود. نگری و‌هارت انبوه خلق جهانی را توانا بر ساختن کمون‌های زیستی - سیاسی قدرتمندی می‌دانند که از طریق آنها دموکراسی جهانی محقق می‌شود.
۱۰- نگری معتقد است امپراتوری از خلا‌ل به هم وابسته کردن هرچه بیشتر اکثر مناطق زندگی، در واقع امکان تحقق شکل جدید و بی‌سابقه‌ای از دموکراسی را فراهم می‌آورد. ‌
۱۱- ‌line leak یا راهی برای گریز از دشمن و فریب دادن او. ‌
۱۲- ترکیب واژه ‌ ( Carnivalکارناوال) و ‌ ( Grotesque مضحک و عجیب غریب:) برای اطلا‌ع بیشتر - چون توضیح این اصطلا‌ح دشوار در پانوشت امکان‌پذیر نیست - به کتاب <سودای مکالمه، خنده، آزادی>، باختین، ترجمه محمدجعفر پوینده مراجعه کنید.
۱۳- ‌: Ku-Klux-Klan تشکیلا‌ت سفیدپوستان نژادپرست افراطی در ایالا‌ت متحده. این تشکیلا‌ت به صورت آیینی سیاه‌پوستان را لینچ می‌کرده‌اند.
اسلا‌وی ژیژک در ۲۱ مارس ۱۹۴۹ در <لوبلیانا> پایتخت اسلوونی، به دنیا آمد. وی در پیگیری علا‌یق فرهنگی خودش، به فلسفه علا‌قه پیدا کرد. نخستین کتاب‌اش را در سن ۲۱ سالگی منتشر کرد. در سال ۱۹۷۱ مدرک کارشناسی را در رشته فلسفه و جامعه‌شناسی گرفت. در سال ۱۹۷۵ برای اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته فلسفه تحصیل کرد. عنوان پایان‌نامه ۴۰۰ صفحه‌ای او برای اخذ این مدرک <پیوند نظری و عملی ساختارگرایی> فرانسوی بود. در سال ۱۹۸۱ اولین مدرک دکتری‌اش را در رشته فلسفه اخذ کرد. در سال ۱۹۸۵ دومین مدرک دکتری را در روانکاوی از دانشگاه پاریس اخذ کرد. در سال ۱۹۸۹ به انتشار کتاب <ابژه والا‌ی ایدئولوژی> که به انگلیسی نوشته شده بود، اقدام کرد. ژیژک به غیر از سمتی که در مرکز امروزی <انستیتوی علوم اجتماعی دانشگاه لوبلیانا> دارد، از سال ۱۹۹۱ عهده‌دار مناصبی در دانشگاه ایالتی نیویورک در بافالو، دانشگاه مینسوتا، ... بوده است.
منبع : روزنامه اعتماد ملی