چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
روشنفکری چیست؟
● مقدمه
روشنفکری یعنی معرفتی عصری داشتن یا به معرفتی فرازمانی رسیدن. برای روشنفکر واقعی، اتوریتههای ذهنی وجود ندارد؛ یعنی هرگز از موضع یقین صحبت نمیکند. نه اینکه یقینی نداشته باشد؛ بلکه بدین معنی که همیشه آماده هرگونه تحوّل در اندیشه است. تعریف روشنفکری هم در حال تحول بوده و هست. امروزه حسن و قبح عقلی پایه حرکت روشنگرانه و روشنفکرانه است. روشنفکران همیشه در دوران سنت حرف تازهای برای گفتن داشتهاند که ابتدا با مقاومت سنت روبهرو شده ولی رفتهرفته جای خود را باز کردهاند. وجه غالب روشنفکری، روشنگری است.
روشنفکر، فکری باز و روشن دارد و هر وقت امکان بحث پیش میآید، آرای خود را عرضه میکند؛ ولی آنچنان انگیزهای برای اشاعه معرفتشناسی جدید ندارد، یا اگر دارد، نمیخواهد هزینه گزافی بابت آن بپردازد. این روشنگران هستند که واجد این انگیزه هستند. روشنفکری و روشنگری دو وجه دارد: یکی آشنا کردن مردم با حقوقشان و دیگری راه وصول به این حقوق. در واقع روشنفکر برای اداره جامعه تئوری خلق میکند که ممکن است این تئوری از ذات جامعه نشأت بگیرد؛ چراکه تئوری باید با ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سازگار باشد؛ در غیر این صورت، جواب دلخواه را نمیدهد.
متأسفانه انسان گاهی به خواب میرود. اینجاست که مسؤولیت روشنفکران مطرح میشود که زنگ بیداری را از نو به صدا درآورند. روشنفکرانی که جهت احقاق حقوق مردم کار نمیکنند، کارگزاران قدرت به حساب میآیند و در مقام توجیه پایههای قدرت مسلط هستند؛ اما روشنفکران عصر ما تئوریهای خالی از خشونت عرضه میکنند که مبتنی بر عقلانیت عصری است. پایه عقلانیت نیز حفظ ذات است. امروز جهان تغییر کرده است و روشنفکران خط و جهت این تغیرات را با مردم در میان میگذارند. روشنفکران به این نتیجه رسیدهاند که تحول باید در ذهن مردم اتفاق بیفتد؛ وگرنه خشونت جای خود را به خشونت دیگری میدهد.
ویژگی عمده روشنفکران، هنر دیدن است. روشنفکر ابتدا باید فارغ از اتوریتهها بشود تا خوب پدیدهها را ببیند. بالیدن در آزادی درونی و بیرونی ویژگی بارز روشنفکران است؛ بنابراین یکی از ویژگیهای روشنفکری، خودآگاهی است؛ یعنی میداند در کجا و چگونه زندگی میکند و اگر این الگو نواقصی داشته باشد آماده دگرگونی است. زمینه این دگرگونی را آگاهی از ساختار ذهن شرطی و ساختارهای سنّتی جامعه فراهم میکند. آزادی درونی و بیرونی، دامنه انتخابهای طبیعی و معقول آدمی را گسترش میدهد.
در اینجا نکتهای پیش میآید و آن این است که علیرغم اینکه روشنفکری و روشنگری سکولار مواهب جهانی ندارد چرا روشنگران همچنان نسبت به ابراز عقاید خود بعضا بیباک و جسورند؟ آیا دنبال شهرت و اقبال عمومیاند؟ یا اینکه به نوعی ارزش معتقدند؟ در جوامع، ارزشهایی شکل میگیرند که گاهی به صورت نیاز هم در میآیند که ارضای این نیازهای روانی یا معنوی میتواند بهانه خطر کردن روشنفکران قرار گیرد. انگیزه مذهبی برای اشاعه مذهب یا دفاع از آن در بعضی سرزمینها هنوز هم قابل توجیه است؛ ولی انگیزه یک روشنفکر و روشنگر سکولار که کششی غیرقابل کنترل برای روشنگریهای خود دارد به این سادگیها قابل توجیه نمیباشد. روشنفکران مذهبی، حسب تحولات فکری روز، ناگزیر قرائت جدیدی از مذهب را عرضه میکنند؛ ولی در مورد انگیزه روشنفکران سکولار چند احتمال مطرح است: یکی اینکه میخواهند خود را مطرح کنند؛ دیگر آنکه خودِ شناخت و معرفت، حرارتی را در آدمی به وجود میآورد که او را در ارائه نظرات جدید بیاختیار میکند و سوم آنکه تعلق به سرزمینی خاص که بیم عقبماندگیاش هراسناک است باعث تکان خوردن روشنفکران است.
● اشاره
▪ در این گفتوگو به ضرورت توجه به مردمی و واقعی بودن تئوریهای روشنفکران اشاره شده است؛ درحالیکه با توجه به ریشهها و بستر معیوب شکلگیری روشنفکری در ایران و به اعتراف بسیاری از منسوبین به این طیف، عمدهترین بیماریای که مقوله روشنفکری از آن رنج میبرد، نامردمی بودن آن میباشد.
▪ یکی از وجوه روشنفکری، آشنا کردن مردم با حقوق خود دانسته شده است. واضح است که مراد از حقوق، مواردی نیست که قانون به شهروندان داده است. پسندیده بود که ایشان در مورد منابع آنچه که آن را «حقوق مردم» میخوانند و نیز مشروعیت آن بیشتر توضیح میداد.
▪ بنا به گفته آقای آزاد، روشنفکری یعنی «معرفتی عصری داشتن، یا به معرفتی فرازمانی رسیدن» . باید در نظر داشت که مراد از «معرفت عصری» معرفتی است که با دادهها، فرضیات و نظریات روز و جدید هماهنگ باشد. به بیان دیگر، معرفت عصری معرفتی متغیر است؛ از این رو جمع میان معرفتی عصری داشتن با معرفتی فرازمانی داشتن نیازمند توضیح است؛ زیرا معرفت فرازمانی معرفتی است که تحولات و تغییرات متأثر از گذشت زمان در آن تأثیر نمیگذارد؛ بنابراین، این بخش از گفتههای آقای آزاد مبهم و تناقضآمیز است؛ به ویژه آنکه ایشان میگویند: «برای روشنفکر واقعی، اتوریتهای ذهنی وجود ندارد؛ یعنی هرگز از موضع یقین صحبت نمیکند. نه اینکه یقینی نداشته باشد؛ بلکه بدین معنی که همیشه آماده هرگونه تحول در اندیشه است.» پرسش آن است که اولا آیا اساسا ممکن است کسی اتوریته ذهنی نداشته باشد؟ ثانیا چگونه ممکن است کسی اتوریته ذهنی نداشته باشد، اما در عین حال به مطالبی یقین داشته باشد؟ آیا قائل شدن به عدم اعتبار هر نوع اتوریته، خود به مثابه «اتوریته نسبیت» نیست؟
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست