چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
درآمدی بر آسیبشناسی انقلاب اسلامی
در مقابل نظریه كاركردگرایانه در آسیبشناسی اجتماعی، نظریه قدرتمندی بهعنوان كنشگرایی تقابلی قراردارد كه براساس آموزههای وبری در جامعهشناسی سیاسی، عامل مهم ذهن یا ذهنیت را نیز به روش تحلیل روندها و رویههای اجتماعی اضافه میكند؛ بهاینمعناكه چیستی وقایع درنهایت میبایست از محفظه ادراكی شهروندان عبور كند و همین امر باعث تفاوت در برداشتهای اجتماعی میشود.
بااینهمه مطالعات آسیبشناسی برآیند دوران محافظهكاری یا اصلاحات ــ و نه دورههای انقلابی ــ است. البته برخی جریانات ممكن است با افراط در روند آسیبشناسی، از آن بهمثابه یك ابزار سیاسی یا مبارزاتی استفاده كنند و بدینترتیب اصالت علمی اینگونه مطالعات را مخدوش سازند. تعیین وضعیت، یكی از تكیهگاههای مهم برای اصولیساختن مطالعات آسیبشناسانه است. در این نوشتار، علاوه بر كلیاتی پیرامون این موضوع، با جایگاه آن در حوزه مطالعات انقلاب اسلامی آشنا میگردید.
نیازهای انسان موتور محركه تمامی فعالیتهای او هستند اما همواره این نیازها بهراحتی برآورده نمیشوند بلكه موانع بسیاری سد راه این مساله قرار میگیرند و طبعا به تناسب شدت مانع، نیروی بیشتری برای دفع آن لازم است كه حادترین شكل آن در اجتماعات انسانی در قالب انقلاب صورت میگیرد. از جمله مهمترین موانع بر سر راه برآورد نیازها، اولا عدم درك درست این نیازمندیها و ثانیا عدم تشخیص صحیح راهكارهای بیرونی برای هدایت تلاشها در راستای دستیابی به نتیجه مطلوب (برآورد نیاز) است. اگر بپذیریم كه انسان در فرایند تاثیر و تاثر میان ایدههایش و جهان بیرون، كنشهای خود را تنظیم میكند و به زبان كانتی، ذهن و عین هستند كه هرگونه جهتگیری او را مشخص میسازند، مطمئنا مهمترین مساله تاثیرگذار در این میان بحث شناخت و تطبیق آن با جهان عین خواهد بود و این مساله هرگونه برآورد سود و زیان آدمی را شدیدا ناپایدار، غیرقطعی و گاه هولناك جلوه میدهد؛ بهعبارتی آسیبشناسی، در فرایند نیل به اهداف، خود به پدیدهای غامض تبدیل میشود كه گاه آسیبشناسیِ آسیبشناسی را ضروری میسازد. مقاله حاضر این آسیبشناسی را موضوع بحث خود قرار داده است و سعی دارد راهكارها و نیز ضعفهای آسیبشناسی انقلاب اسلامی ایران و نظام برآمده از آن را تبیین و بررسی كند.
از یك نگاه جامعهشناختی، آسیبشناسی انقلاب اسلامی ــ كه اینك به صورت یك نظام سیاسی استقرار یافته ــ بیتردید موضوعی چندوجهی است. در زمانیكه هیجانات انقلاب فرو نشستهاند، دشمنان حقیقت انقلاب را درك كردهاند، انقلاب اسلامی بهعنوان یك پدیده حادثشده نهایتا در قالب یك نظام سیاسی (جمهوری اسلامی) خود را به دنیا قبولانده است. انقلابیون تجربه یك انقلاب عظیم اجتماعی را پشت سر گذاشتهاند و اینك حتی خودشان به دستهها و گروههای مختلف تقسیم میشوند، طبعا مفهوم انقلاب نیز در اذهان تغییراتی به خود دیده است؛ چنانكه به جای كلماتی نظیر انقلابی و ضدانقلاب از واژههای موافق نظام و مخالف نظام استفاده میشود با لحاظ این مسائل و تحولات، باید بپذیریم كه امروز، غیر از دیروز است، همچنانكه آینده متفاوت از امروز خواهد بود.
از جمله مهمترین عوامل موثر در بروز مسائل اجتماعی، وقوع تغییرات در سطح جامعه است و از جمله مهمترین این موارد، تغییرات فرهنگی هستند كه بهتدریج و آهسته صورت میپذیرند و تحول در سایر شقوق زندگی اجتماعی نظیر سیاست و اقتصاد، علیرغم تغییرات سریع ظاهریشان، بیتاثیر و منفك از تغییرات فرهنگی نیست. بهعبارتی وقوع تغییرات، به تولد مسائل جدیدی منجر میشود كه میتوانند به صورت «اجتماعی» طرح گردند و در صورت وجود پارهای زمینهها، این مسائل نیز بهنوبهخود میتوانند به بروز آسیبهای اجتماعی بینجامند. پس برای بررسی آسیبهای اجتماعی ــ در وسیعترین معنای آن ــ نیازمند شناخت فرآیند و بستر اجتماعی هستیم؛ بهعبارتدیگر تغییر اجتماعی بهعنوان متغیر مستقل، آسیب اجتماعی بهعنوان متغیر وابسته و بستر اجتماعی مساعد كه زمینه را برای آسیبپذیری فراهم میسازد، بهعنوان متغیر میانجی عمل میكند.
●مفهوم آسیب
آسیب از جمله مفاهیمی است كه از علم پزشكی به حوزه جامعهشناسی وارد شده و ازهمینرو در آغاز معنایی مشابه معنای آسیب در علم پزشكی از آن برداشت میگردید؛ یعنی جامعه و اجزای آن را موجودی زنده میپنداشتند و آسیب اجتماعی را نقصان یا عارضه پدیدآمده در كل پیكر جامعه تلقی میكردند. طبق این نگرش، جامعه نیز همچون یك سیستم ارگانیك زنده تلقی میشد كه هر عضو آن در راستای حفظ بقا وظایفی بر عهده دارد اما این ارگانیسم بهخاطر بروز آسیب و خلل در برخی اعضا، درهرحال نمیتواند وظیفه یا وظایف خود را بهنحومطلوب به انجام رساند. این رویكرد به آسیب، درواقع از نگاه تكاملی یا داروینی در حوزه زیستشناسی متاثر بود.
بهطورمشخص پس از تحقیقات امیل دوركیم در مورد پدیده «خودكشی»، آسیبشناسی اجتماعی، صورت مدون پیدا كرد. وی پیشتر در «تقسیم كار اجتماعی» و سپس در «قواعد روش جامعهشناسی» در مورد جرم سخن گفته بود.[i] دوركیم برای تبیین آسیب اجتماعی، از دو لفظ نُرم (norm بهنجار) و آنومی (anomi نابهنجار) استفاده كرده و معتقد است: «ما با دو نوع پدیده مشخص سروكار داریم و باید به آنها دو عنوان مختلف بدهیم. ما وقایعی را كه دارای عمومیترین صورتند، بهنجار میشماریم و بقیه وقایع را مرضی یعنی Morbide یا Pathologique مینامیم. اگر توافق شود كه نوع (تیپ) متوسط، موجودی كلی است كه از جمع فراوانترین خواص نوع با فراوانترین صورتها در یك مجموعه یا كل و در فردی انتزاعی ساخته میشود، میتوان گفت كه نوع بهنجار همان نانوع است و هرگونه انحراف از این نوع سلامت، پدیدهای مرضی است.» درواقع دوركیم دیدگاه خود درباره آسیب اجتماعی را بر مبنای یك درك و دریافت عینی و بیرونی از مساله اجتماعی تبیین میكند.
نقطه مقابل این دیدگاه، آسیبشناسی مبتنی بر نظرات ماكس وبر تحت عنوان مكتب كنش متقابل نمادین است. این مكتب در انتقاد به مكتب كاركردگرایی با برداشتی ذهنی از مساله اجتماعی، به عامل مغفول در دیدگاه كاركردگرایی، یعنی به افراد توجه مینماید.
ماكس وبر كه وظیفه جامعهشناسی را درك تفسیری كنش اجتماعی میداند، آشكارا تعریفی ذهنی از كنش اجتماعی ارائه میدهد. از نظر وی، مقصود از «كنش» آن رفتار انسانی است كه دارای معانی ذهنی خاص باشد. این كنش، یا بیرونی است یا درونی. كنش ممكن است شركت فعال در موقعیتی بخصوص یا اعراض عمدی از چنین مشاركتی و یا پذیرش منفعلانه آن باشد، اما زمانی یك كنش اجتماعی تلقی خواهد شد كه شخص عامل، رفتار دیگران را نیز در معانی ذهنی خویش منظور كند و رفتار خویش را با توجه به آن جهت دهد.[ii]
با این اوصاف، باید گفت امر اجتماعی حداقل دارای سه خصوصیت درنظرداشتن دیگران، معنای ذهنی(نمادی)داشتن و انتخاب رفتار بر پایه و متاثر از درك ذهنی از معنای كنش نزد دیگران و خودشان است. این تعریف به جهت ماهیت تفسیریاش، از انسجام و نظاممندی تحلیل كاركردگرایانه، بیبهره است و بههمینجهت جامعهشناسان آن را مورد انتقاد قرار دادهاند.
از نظر یك كنشگرای متقابلی، تفكر درواقع نوعی مكالمه درونی است كه افراد از آن استفاده میكنند. معانی و نمادها نهتنها به فرد توانایی كنش با خود (تفكر) را میدهند بلكه این توانایی را میان افراد نیز بهوجود میآورند و درواقع همین كنش ــ واكنشهای متقابل انسانی هستند كه سرانجام باعث تشكیل گروهها و اجتماعات میشوند.[iii] درحقیقت پیروان این رویكرد به جامعه و ساختارهای آن قائل نیستند و همچنانكه گفته شد سیالیت دائمی كنش ــ واكنشها و نظام معانی احاطهكننده آن، محور مطالعات آنها را تشكیل میدهد.
نتیجه مهم حاصل از این رویكرد برای بحث حاضر، این است كه آسیبها الزاما جنبه عینی ندارند بلكه میتوانند به صورت ذهنی نیز وجود داشته باشند. مانند احساس وجود یا عدم وجود عدالت اجتماعی، امنیت اجتماعی، قدرت ملی، پرستیژ بینالمللی و... درواقع نوع نظام ادراكی موجود در اذهان است كه معین میكند یك واقعه چگونه فهمیده شود و متناسب با آن كنشهای اجتماعی صورت گیرد؛ بهعبارتدیگر چیستی وقایع پس از گذر از یك ظرف ادراكی و تحلیلی در پرده اذهان آدمیان (شهروندان) تصویر میشود و طبعا تفاوت در ادراكها، تفاوت در تصاویر ذهنی را به همراه خواهد داشت. بنابراین كاملا محتمل است آنچه برای فرد، گروه یا ملتی مثبت و در راستای برآوردن نیازها و دسترسی به اهداف تلقی میشود، برای دیگران معنای متفاوتی داشته باشد. این مساله درواقع نشان میدهد كه آسیبشناسی تا چه حد دشوار و بر پایههایی لرزان استوار است؛ چراكه ازاینمنظر میتوان آسیب را شكلگیری ادراكهای غلط و انحرافی در جامعه دانست؛ یعنی همانطوركه ذائقههای زیستی قابل تغییرند، نگرشها و امیال انسانی نیز تغییرپذیرند؛ چنانكه میتوان با القای سطحینگری و ظاهربینی به جامعه، حیات اجتماعی را دچار اضمحلال كرد و یا با ترویج انتقادپذیری و تشویق افراد به تامل در مسائل فردی و جمعی، آن را به سوی شكوفایی سوق داد.
●ضرورت آسیبشناسی و معیارهای آن
شاید هیچ دلیلی واضحتر، ملموستر و البته متقنتر از لزوم «بقا» برای ضرورت آسیبشناسی نتوان ذكر كرد. علاوهبراین پویایی جوامع، تغییرات ناخواسته، تحولات جهانی، گسترش اجتنابناپذیر روابط گوناگون، و نیز هجوم و سرعت اطلاعات موید ضرورت آسیبشناسی هستند.
ضرورتها، درواقع تابع نیازها هستند. حال این سوال را میتوان مطرح كرد: ما چه زمانی به آسیبشناسی روی میآوریم و به آن احساس نیاز میكنیم؟
در پاسخ میتوان گفت هرگاه مسائلی رخ دهند كه باعث شوند مشكلات خاصی فراتر از انتظار بروز كنند، ادامه كارها و برنامهها با مشكلاتی پیچیده روبرو شود، هرگاه التهابها فروكش كرده و فرصت برای مرور و سنجش آنها بهوجود میآید، و یا احساس خطر و نیاز برای برنامهریزی بیشتر و عمیقتر وجود دارد، و نیز هرگاه بدانیم یا احساس كنیم كه داراییهای ما نیاز به مراقبت و محافظت بیشتری دارند. همچنین علاقه به رشد و كسب موفقیت و یا تخریب، در كل از جمله مواقعی هستند كه مطالعات آسیبشناختی را برمیانگیزاند و رویآوردن به این مباحث را رونق میبخشند. ازاینرو بهطوركلی میتوان دو نوع آسیبشناسی را از یكدیگر تفكیك كرد: آسیبشناسی مشفقانه، آسیبشناسی مغرضانه.
لازم به ذكر است كه صائببودن این آسیبشناسیها در گرو شناخت حتیالمقدور نزدیك به واقع و صحیح واقعیت اجتماعی است؛ بهعبارتدیگر، از این منظر انقلاب نه خوب است و نه بد، بلكه پدیدهای است با خصوصیات و پیامدهایی كه ضرورت شناخت و مطالعه آنها ربطی به ارزشگذاری ماهیت انقلاب از سوی محقق ندارد. البته نحوه نتیجهگیری قطعا از حب و بغضهای او متاثر خواهد بود و قطعا این مساله از اعتبار تحقیق میكاهد.
وقتی هركدام از ضرورتهای فوق در جامعهای نمود یابند، آسیبشناسی در سطح جامعه (آسیبشناسی اجتماعی) موضوعیت خواهد یافت. دراینراستا شناخت خصایص و ویژگیهای جامعه موردنظر در درجه اول اهمیت قرار میگیرد؛ زیرا ماهیت زندگی جمعی در سطوح مختلف خرد و كلان هرگز تماما خالص، پاك، ناب و ثابت (ساكن) نیست بلكه همواره حالتی مختلط و سیال دارد. بنابراین شناخت بسترها و زمینههایی كه موجب رشد عوامل ضدبقا و یا باعث انحراف در عملكرد واحدهای مورد مطالعه میشوند، در محور مطالعات آسیبشناسی قرار خواهد گرفت. مبنای این تحلیلها براساس چنین جملاتی استوار خواهند بود: اگر فلان عامل یا عوامل وجود داشته باشند، درآنصورت وقوع و بروز فلان مورد یا موارد ممكن یا ناممكن خواهد بود. این قبیل استدلالها همواره بر فرضیاتی مبتنی هستند كه وجود رابطهای را حداقل میان دو متغیر مفروض میگیرند.
نوع گزینش متغیرها و ارتباطی كه از نظر محقق میان آنها برقرار میشود، تركیب تحقیقات را مشخص میسازد. در هرگونه فرایند آسیبشناسی باید سه عامل هدف، موضوع و روش را از یكدیگر تفكیك كرد؛ بهعبارتی باید مشخص ساخت كه آیا هدف از آسیبشناسی، مشفقانه است یا مغرضانه؟ موضوع آسیبشناسی كدامیك از موارد زیر را شامل میشود: سیاسی، اجتماعی، اقتصادی؟ و نیز روش آسیبشناسی چیست: هرمنوتیك (نگاه از درون) یا پوزیتیویسم (نگاه از بیرون)؟در چارچوب محورهای فوق، تجزیه واقعیتهای كلی به نامهای «انقلاب اسلامی» و «جمهوری اسلامی» ما را در شناخت بهتر مسائل مربوط به موضوع تحقیق یاری خواهد كرد. آنچه لازم است بهعنوان تكمله موضوع ضرورت آسیبشناسی به این بحث بیفزاییم، لزوم ژرفنگری و انصاف در شناسایی و بیان آسیبها است. اگر آسیبشناسی را زنگ خطر و هشداری برای تصحیح عملكردها و سیاستها در نظر بگیریم، مطمئنا نحوه بیان نتایج این آسیبشناسی خواهد توانست موضوع آسیبشناسیشده را با تلقی مثبت یا منفی مواجه كند؛ بهعبارتی آسیبشناسی نباید از مرز اعتدال و حفظ مصالح و منافع كشور خارج گردد؛ بدینمعناكه وجه سلبی آن كه به صورت طبیعی و ضروری وجود دارد، نباید به طرزی افراطی جنبه تخریبی به خود بگیرد و بهجای بررسی توصیفی ــ تحلیلی مسائل، به اشاعه ناامیدی و ترویج اینكه به خط پایان رسیدهایم، بینجامد؛ زیرا هدف از آسیبشناسی، اصلاح امور است و چنانچه به ضد خود، یعنی به جمود و عدم باور به اصلاحپذیری بدل گردد، نهتنها سودی نخواهد داشت بلكه خساراتی جبرانناپذیر در زمینههای مختلف بر جای خواهد گذاشت.
ازآنجاكه چگونگی ارزیابی تعیین وضعیت، در ارائه تحلیل آسیبشناسانه نقشی اساسی ایفا میكند و این ارزیابی بر مبنای «مقایسه»هایی صورت میگیرد، لازم است با وسواس تمام انجام شود. مقایسهها میتوانند به وسعت دید و درك عمیقتر بینجامند؛ ضمنآنكه پاسخ به سوالاتی نظیر: چه باید كرد؟ چه شیوههایی برای رسیدن به اهداف مطلوبترند؟ و یا چه تبیین و تفسیری از واقعیات موجود صحیحتر است؟ تنها با مقایسه درست بهدست میآید؛ علاوه بر این، بسیاری از ضعفهای نظری با رویآوردن به مقایسه مرتفع میشوند و به لحاظ عملی و مدیریتی نیز، مقایسه، ثمرات فراوانی به ارمغان میآورد.
امامخمینی(س) در وصیتنامه سیاسی ــ الهی خویش مقایسه صحیح را رمز توفیق در ارزیابی امور و آسیبشناسی مفید انقلاب اسلامی دانستهاند: «اینجانب توصیه میكنم كه قبل از مطالعه وضعیت كنونی جهان و مقایسه بین انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلابات و قبل از آشنایی با وضعیت كشورها و ملتهایی كه در حال انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه میگذشته است و قبل از توجه به گرفتاریهای این كشور طاغوتزده از ناحیه رضاخان و بدتر از آن محمدرضا كه در طول چپاولگریهایشان برای این دولت به ارث گذاشتهاند، از وابستگیهای عظیم خانمانسوز تا اوضاع وزارتخانهها و ادارات و اقتصاد و ارتش و مراكز عیاشی و مغازههای مسكراتفروشی و ایجاد بیبندوباری در تمام شئون زندگی و اوضاع تعلیم و تربیت و اوضاع دبیرستانها و دانشگاهها و اوضاع سینماها و عشرتكدهها و وضعیت جوانها و زنها و وضعیت روحانیون و متدینین و آزادیخواهان متعهد و بانوان عفیف ستمدیده و مساجد در زمان طاغوت و رسیدگی به پرونده اعدامشدگان و محكومان به حبس و رسیدگی به زندانها و كیفیت عملكرد متصدیان و رسیدگی به مال سرمایهداران و زمینخواران بزرگ و محتكران و گرانفروشان و رسیدگی به دادگستریها و دادگاههای انقلاب و مقایسه با وضع سابق دادگستری و قضات و رسیدگی به حال نمایندگان مجلس شورای اسلامی و اعضای دولت و استانداردها و سایر مامورین كه در این زمان آمدهاند و مقایسه با زمان سابق و رسیدگی به عملكرد دولت و جهاد سازندگی در روستاهای محروم از همه مواهب حتی آب آشامیدنی و درمانگاه و مقایسه با طول رژیم سابق با درنظرگرفتن گرفتاری جنگ تحمیلی و پیامدهای آن از قبیل آوارگان میلیونی و خانوادههای شهدا و آسیبدیدگان در جنگ و آوارگان میلیونی افغانستان و عراق و با نظر به حصر اقتصادی و توطئههای پیدرپی امریكا و وابستگان خارج و داخلش، (اضافه كنید فقدان مبلغ آشنا به مسائل به مقدار احتیاج و قاضی شرع) و هرج و مرجهایی كه از طرف مخالفان اسلام و منحرفان و حتی دوستان نادان در دست اجراست و دهها مسائل دیگر.
تقاضا این است كه قبل از آشنایی به مسائل به اشكالتراشی و انتقاد كوبنده و فحاشی برنخیزید و به حال این اسلام غریب كه پس از صدها سال ستمگری قلدرها و جهل تودهها امروز طفلی تازهپا و ولیدهای است مخفوف به دشمنهای خارج و داخل، رحم كنید و شما اشكالتراشان به فكر بنشینید كه آیا بهتر نیست به جای سركوبی، به اصلاح و كمك بكوشید.»[iv]
با نظر به آنچه گفته شد، میتوان كلاننگری را مهمترین عنصر در نتیجهگیری از مقایسهها برشمرد. بهعبارتدیگر آسیبشناسی میكوشد با اقدام به مقایسه صحیح، به رفع عیوب در زمینههای مختلف برای حفظ دستاوردهای كلی انقلاب بپردازد نهاینكه برعكس با تمركز بر پارهای مسائل ریز، به غفلت از دستاورد انقلاب دچار شود. درواقع ضرورت حركت استقرایی در تبیین علمی مسائل نباید با خروج از جایگاه و حوزه صلاحیّتیاش، به تنها روش سیاستگذاری در امور كشور تبدیل گردد و برنامهها و خطمشیها مستقل از كلیت انقلاب و نظام تدوین شوند. ازآنجاكه بعد از مقایسه، بهسرعت به تعمیم یافتهها پرداخته میشود، همواره این خطر وجود دارد كه دلمشغولی به تعمیم هرچهبیشتر، مقایسه را از مسیر صحیح آن خارج نماید. تام مككی و دیوید مارش توصیه میكنند پژوهشگران باید در انتخاب تعداد موارد مورد مطالعه خود دقت نموده و به جای تلاش برای قابلیت تعمیم، به تفصیل بیشتر بپردازند.[v]
این مشكل بیشازهرچیز به جهت غلبه نگرش پوزیتیویستی در مقایسهها و بیتوجهی به روش قیاسی پدید میآید. هرچند تحلیل مقایسهای میتواند هم استقرایی و هم قیاسی باشد اما همانگونه كه خود پوزیتیویستها (بهویژه پوپر) نیز یادآور شدهاند، اغلب پژوهشهای مقایسهای با آزمون مدلهای قیاسی سروكار ندارند.[vi]
پس بهطوركلی میتوان گفت در بیان مسائل و مباحث آسیبشناسی، لازم است اولا اعتدال، اصلاح و انصاف رعایت شود و ثانیا در كنار روش استقرایی، از روش قیاسی و نگرش كلان نیز در نتیجهگیریهای نهایی استفاده به عمل آید.
●آسیبشناسی در پرتو پدیده «انقلاب ــ نظام»
اگر بپذیریم كه انقلاب بزرگترین تغییر سیاسی ــ اجتماعی است و نظام بعد از انقلاب بارزترین نمود ثباتخواهی، و همچنین اگر بپذیریم كه مساله نظام، غیر از مشكل آن و مساله انقلاب نیز غیر از مشكل انقلاب است، آنگاه به دلایلی كه ذكر خواهد شد، باید گفت ما در ایران با پدیده «انقلاب ــ نظام» مواجه هستیم.
فوریترین اثر انقلاب، ایجاد تغییرات ظاهری است و دیرترین ثمرات آن ــ اگر دستیابی به آنها میسر شود ــ تغییرات ریشهای و باطنی هستند؛ بهعبارتی باید گفت در عملكرد انقلابها نوعی تعارض عینی و ذهنی وجود دارد؛ یعنی از طرفی انقلاب نیازمند سامانیابی و ایجاد یك نظم و ترتیب نوین است اما ازسویدیگر باید در سطوح عمیقتر ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دست به تغییرات بنیادین بزند. این تعارض میان ثبات و تغییر، بهناچار حیات نظام تازهتاسیس را به چالش میكشد. ثبات، نیاز فوری انقلابها و تغییر، نیاز درازمدت نظام جدید است و چنانچه این تغییر صورت نگیرد، انقلاب در تداوم خود بهطورجدی با بحران مشروعیت مواجه خواهد شد. بهاینترتیب گونهای «انقلاب ــ نظام» شكل میگیرد و افراد جامعه به گروههای خواهان ثبات و گروههای خواهان تغییر (اصلاحات در نظام جدید) تقسیم میشوند؛ چنانكه عدهای بر امنیت نظام تاكید میكنند و گروهی لزوم تحقق خواستهای مطرح در آغاز انقلاب را پیش میكشند كه تحول در لایههای زیرین جامعه و حكومت را وعده داده بود.
دوركیم در كتاب قواعد روش جامعهشناسی، به نیروی كور عادت اشاره میكند كه باعث پایداری و عمومیت پارهای امور در جامعه میشود و تشخیص آسیب را با دشواری مواجه میكند؛ زیرا امر نابهنجار به جهت تعمیمیافتگی و كسب مقبولیت ــ بر اثر عادت ــ در عین عدم كارایی، آنطوركه باید نابهنجاری خود را نشان نمیدهد. درواقع ازاینرو است كه نمیتوان صرفا به ظواهر بسنده كرد؛ بهعبارتدیگر نمیتوان از تفكیك مبتنی بر بهنجار یا نابهنجاربودن پدیدههای اجتماعی ــ آنگونه كه دوركیم انجام داده است ــ آسیبشناسی كاملی ارائه كرد؛ چون تشخیص موارد بهنجار یا نابهنجار بنا به دلایلی كه گفته شد، بهراحتی صورت نمیپذیرد.
●دعوت، مبنای مطلوبیت
تنوع درك آسیبها و تفسیر علل و گستردگیشان، چه به صورت تخصصی و چه به صورت عمومی و غیرتخصصی، ایجاب میكند كه معیار و ملاك آسیبشناسی، ضمن بهرهمندی از یك چارچوب مشخص، قابلیت انعطاف و همگامی با تحولات نظام اجتماعی را دارا باشد تا بتوانیم با درنظرداشتن یك چارچوب كلی، در هر زمانی، شاخصههایی متناسب با همان دوره را استخراج نموده و آسیبشناسی را با استناد به آنها انجام دهیم. آنچه برای هر نظامی میتواند یك چارچوب كلی تلقی شود، «مطلوبیت» است. دایره مطلوبیت میتواند وسیع و یا محدود باشد و این وسعت یا محدودبودن به تواناییها و نیز به دورنمایی بستگی دارد كه هر نظام اجتماعی ــ سیاسی برای خود در نظر میگیرد. بنابراین مطلوبیت صرفا در محدوده جغرافیایی كشور محدود نمیشود بلكه مطابق با اهداف سیاست خارجی، میتواند مشتمل بر حوزههایی بس وسیع گردد. با لحاظ این مساله، باید گفت آنچه در هر انقلابی و بهویژه در انقلاب اسلامی ایران نقشآفرینی میكند، رسالت انقلابی است.
در ارتباط با انقلاب اسلامی ایران باید گفت این رسالت، یادآوری خداگونگی انسان و زمینهسازی برای احیای آن است، تاحدیكه سایر امور در راستای حركت به سمت این رسالت ارزیابی میشوند؛ بهعبارتدیگر ماهیت اسلامی انقلاب ایران، كلیه امور را از نگرش اسلامی ارزیابی میكند و برهمینمبنا به تامل در آنها میپردازد. ازاینرو میتوان گفت رسالت انقلابی در انقلاب اسلامی ایران، با توجه به ایدئولوژی آن (اسلام)، بر مفهوم عمیق و مركزی «دعوت» در اسلام متمركز است. بنابراین میتوان گفت حداكثر كوشش انقلابی و اصلاحی، صرفا با دعوت به خیر و صلاح و زمینهسازی برای این رسالت، صورت میپذیرد: «فان حاجوك فقل أسلمت وجهی لله و من اتّبعن و قل لّلّذین اوتوا الكتب و الأمّیّن ءأسلمتم فان أسلموا فقد اهتدوا وّ ان تولّوا فانّما علیك البلغ والله بصیر بالعباد (آلعمران/۲۰): پس اگر با توجه به محاجه برخاستند بگو: من خود را تسلیم خدا نمودهام و هركه مرا پیروی كرد [نیز خود را تسلیم خدا نموده است] و به كسانی كه اهل كتابند و به مشركان بگو: آیا اسلام آوردهاید؟ پس اگر اسلام آوردند، قطعا هدایت یافتهاند و اگر روی برتافتند فقط رساندن پیام به عهده توست و خداوند به [امور] بندگان بیناست.»
مطمئنا دعوت باید مستدل به زبان روز و با ذكر واقعیتها توام باشد: «لقد ارسلنا بالبینات (حدید/۲۵): بهراستی [ما] پیامبران خود را با دلایل آشكار روانه كردیم.»
بااینحساب، باید گفت اصلیترین معیار برای آسیبشناسی انقلاب اسلامی ایران، مقایسه میزان دوری و نزدیكی رویدادها به غایتهای این رسالت است و باید مشاهده كرد كه نظام جمهوری اسلامی بهعنوان نظام برآمده از انقلاب، تاچه حد توانسته است دراینراستا، یعنی در راستای دعوت به خدا و اسلام، چه در داخل و یا در سطح جهان، موفق باشد. این آسیبشناسی در ارتباط با خود انقلاب باید با توجه به ضعفهای احتمالی در حوزه نظری مساله انجام پذیرد و اما در ارتباط با «نظام جمهوری اسلامی» باید ضعفهای مدیریتی را مورد سنجش قرار دهد و آسیبشناسی را در این حیطه هدایت كند. بهعبارتی، اگر ضعف نظری در بعد انقلاب با ضعف مدیریتی در بعد نظام (با مولفههایی نظیر: بیتجربگی؛ عدم نگاه روشمند تجربهگرا؛ ضعف نظری، مثلا «اقتصاد اسلامی چیست و چگونه به عمل میآید؟»؛ بیظرفیتی و سوءاستفاده برخی مدیران؛ فشارهای بینالمللی در قالب درگیری با قدرتها و یا جهانیشدن؛ جنگ و تمركز مدیریتها در حكومت؛ و فرهنگ سیاسی شخصمحور) توام گردد، بااینتوضیحكه ضعف مدیریتی درعینحال از ضعف اقتصادی نیز تاثیر میپذیرد و متقابلا آن را تشدید میكند، آنگاه میتوان زنجیرهای از آسیبها را برشمرد كه در یك سلسله علت و معلولی به شرح زیر به یكدیگر منجر میشوند و این روند آسیبها سرانجام به ناكامی كلی در تامین منافع ملی خاتمه مییابد: ضعف نظری انقلاب + ضعف مدیریتی نظام + ضعف و دایرهوارنبودن جامعهپذیری + نقص جامعهپذیری سیاسی +بحران مشروعیت یا القای نظریه عدم كارایی نظام + ناكامی در تامین منابع مالی +علمینبودن مدیریت، ضعف پژوهش، كندی رشد علمی+ كمشدن قدرت +ناتوانی در مهار جریانات اجتماعی+ رشد بیضابطه و غیرمسئولانه جریانات اجتماعی+ ترویج روحیه قانونگریزی +رواج بیمسئولیتی بهعنوان یك هنجار +ضعف برنامهریزی +هرز رفتن نیروها از دسترفتن فرصتهای + ناكامی در تامین منافع ملی.البته لزوما سیر این تسلسل خطی نیست، بلكه هركدام از این آسیبها متقابلا آسیبهای پیش از خود و دیگر آسیبها را تشدید و متاثر میكنند و برآیند كلی این آسیبها، ناكامی در تامین منافع ملی و با توجه به انقلاب اسلامی، ناكامی در تحقق رسالت انقلابی آن خواهد بود.
چنانكه ملاحظه میشود، در چارچوب آسیبشناسانه فوق، از همان آغاز، دو عامل ذهنی و عینی بارز و موثر بودند و در قالب ضعف نظری انقلاب (ذهنی) و ضعف مدیریتی نظام (عینی) از یكدیگر تفكیك شدند و این مساله بهنوبهخود میتواند بر وجود نوعی تقابل ذهنی و عینی در كل جامعه ایران دلالت كند.
●جایگاه بحث آسیبشناسی انقلاب اسلامی در مطالعات انقلاب اسلامی
ازآنجاكه آسیبشناسی انقلاب اسلامی در حوزه مطالعات انقلاب اسلامی قرار میگیرد، طبعا ضعفها و قوتهای موجود در مطالعات انقلاب اسلامی، به آسیبشناسیهای آن نیز انتقال مییابد. بهعبارتدیگر ضعف نظریهپردازی درخصوص انقلاب اسلامی از سوی محققان داخلی و انتقادات وارد بر نظریههای ارائهشده در مورد انقلاب اسلامی ایران، نوعی وضعیت بلاتكلیفی را در این حوزه بهوجود آورده است كه از دقت و قوت نظری بحث آسیبشناسی انقلاب اسلامی ایران بهشدت میكاهد. درواقع ضعف شناخت نسبت به مباحث نظری و تحولات جامعه ایران، مانع از نگاه جزئینگر (علمی) به مسائل میشود و نتیجه این وضعیت بههنگام طرح سوال برای تحقیقات میدانی خود را نشان میدهد.
طرح سوال، جهتگیری طراح را نشان میدهد و طرح صحیح سوالات، بخش قابلملاحظهای از راه دشوار شناسایی هدف پرسشنامه را میسر میسازد. اما در مورد ایران با توجه به ضعف پایه نظری كارها، مطالعات میدانی نمیتوانند چندان ثمربخش واقع شوند، ضمنآنكه رویكرد پوزیتیویستی مستتر در تحقیقات میدانی به دلایل مختلف مورد رد و نفی قرار گرفته است و داشتههای نظری نیز بهوسیله تحقیقات میدانی آزموده نمیشوند. بااینحال فقدان چارچوب تئوریك بهمعنای عدم امكان مطالعه آسیبشناسانه انقلاب اسلامی نیست بلكه مطالعات مختلفی در حوزههای متنوعی انجام شده كه هریك میتواند از منظر خاصی ما را در این زمینه یاری و راهنمایی كند.
گفتنی است آسیبشناسی انقلاب اسلامی از پشتوانه نظری مطلوبی برخوردار نیست. دشواریهای شناخت در دو مرحله پیش از بروز آسیب، یعنی دشواری در طرح و تعریف تغییر اجتماعی و مساله اجتماعی، موید این ادعا هستند؛ ضمنآنكه «شرایط مساعد» بهعنوان متغیر میانجی، مباحث متفاوت و متضادی را پیش روی محقق قرار میدهد كه عبور از آنها بهآسانی میسر نیست.
در انتهای مسیر نیز بر فرض احساس بروز آسیبها و صحت آن، شناسایی این آسیبها و تحدید قلمرو آنها، به شرایط زمانی ـ مكانی، رویكرد محققان و نیز به نوع مفاهیمی كه این محققان بهكار میبرند، بستگی خواهد داشت. علاوه بر این مطالعات مربوط به انقلابها اغلب به بررسی علل رخداد این انقلابات معطوف هستند و لذا از پیامدهای آنها مغفول ماندهاند؛ چنانكه طرح مباحث مربوط به حوزه پیامدها و نتایج انقلابها، مثلا درخصوص دولتسازی و نهادسازی پس از انقلاب، سابقه طولانی ندارد.[vii]
●عوامل ضعف نظری در آسیبشناسی انقلاب اسلامی
در مجموع یازده عامل را برای ضعف نظری آسیبشناسی انقلاب اسلامی میتوان برشمرد:
۱ــ ضعف مطالعات بومی در زمینههای مختلف اجتماعی، سبب بیگانگی علوم انسانی از وقایع اجتماعی كشور شده و مانع از شكلگیری و تكوین جامعهشناسی ایرانی میشود و در نتیجه تئوری یا تئوریهایی برای تبیین پدیدههای اجتماعی و آسیبهای احتمالی ارائه نمیگردند.
۲ــ ناكارآمدی مفاهیم بهكارگرفتهشده و ناتوانی آنها در بازنمایی واقعیتهای جامعه. ازآنجاكه واقعیتهای اجتماعی، در صور مختلف عینی و ذهنی، از یك خصلت تاریخی برخوردارند، مفاهیمی قابلیت دربردارندگی آنها را خواهند داشت كه با توجه به تاریخیبودنشان وضع شده باشند و این امر نیازمند همزیستی و اطلاع دقیق از واقعیتهای اجتماعی است؛ حالآنكه چنین امكانی برای محققان خارجی كه به ارائه مفاهیم پرداختهاند، میسر نیست و لذا ما علاوه بر استفاده از تجارب آنها، نیازمند ابداع مفاهیمی نو و متناسب با خصایص جامعه ایران هستیم.
۳ــ نگاه ایدئولوژیك، بهمعنای دقتنكردن در تعریف و تلاش بیهوده جهت تحمیل دیدگاههای نظری بر واقعیتهای عینی. بهعبارتدیگر باورنداشتن به واقعیبودن پدیدههای اجتماعی ازیكسو و نداشتن و نپذیرفتن جهل خود نسبت به مسائل و واقعیتهای اجتماعی ازسویدیگر، از رواج پادزهر نگاه ایدئولوژیك یعنی از گسترش نگاه علمی جلوگیری میكنند.
۴ــ تفاوت فاحش دیدگاههای نظری نظریهپردازان؛ چنانكه گاه از یك مفهوم یا واقعیت، معناهای متضادی را درنظر دارند. بهعنوانمثال تردید و اختلاف نظر در ماهیت انقلاب ایران و یا اهداف و علل بهوجودآورنده آن، از جمله این موارد هستند.
۵ــ نسبی و متغیربودن مفهوم آسیب
۶ــ كلیه ضعفهای موجود در صورتبندی جدید اجتماعی ــ سیاسیِ ملت ــ دولت كه منجر به ضعف استخراج، تجهیز و بسیج منابع شده و مانع از طرح موضوعات مهم بهصورت ملی میگردد. بهعبارتدیگر نداشتن عزم ملی كه به تعقیب امور كلان بپردازد، سبب تفرق تعاریف در چیستی و چرایی آسیب میگردد.
۷ــ ضعف و كمبود اطلاعات و توان تحلیلی باعث میشود مقایسهها صوری باشند و سوءاستفاده از دادههای آماری رونق بیابد و حاصل این دادهها بهعنوان تحلیلهای دست اول ارائه شوند.
۸ــ كمبود بودجههای تحقیقاتی باعث میشوند:
الفــ مطالعات اجتماعی در زمینههای مختلف و از جمله آسیبشناسی ــ كه شدیدا به استمرار و ملاحظه زمان و مكان نیاز دارند ــ با تأخیرات طولانی و بهصورت بسیار محدود انجام و منتشر شوند.
بــ كمبود بودجه اساسا اعتبار علمی تحقیق اجتماعی را خدشهدار میكند؛ چراكه اینگونه تحقیقات بهخاطر نیاز به تحقیقات میدانی، همواره هزینههای زیادی میطلبند، درحالیكه اعتبار آنها اغلب مقید به زمان است و پسازمدتی كه پرداخت میشوند، صرفاً در حد پرداختنی به تاریخچه مباحث ـ و نه ترسیم واقعیتی كه اكنون در حال اتفاق افتادن است ــ تكافو میكنند
جــ تحقیقات اجتماعی، اغلب بهصورت گروهی انجام میشوند اما كمبود بودجه اجباراً محقق را به كار انفرادی وامیدارد و این مساله در كیفیت تحقیق و زمان انجام آن، تأثیرات سوء برجای میگذارد.
۹ــ ماهیت اجتماعی آسیب، سبب میشود به اشتباه تصور كنیم كه آسیب اجتماعی را میشناسیم و بنابراین باور كنیم كه تلاش برای شناخت این آسیبها بیهوده است و هزینهكردن در این راستا، صرفا در حكم اتلاف منابع است.
۱۰ــ عنصر زمان و اهمیت آن برای نظریهپردازی. اغلب بهطورجدی این سؤال مطرح میشود كه آیا زمان كافی برای آسیبشناسی انقلاب اسلامی گذشته است یا خیر؟ زیرا تا زمانی كه مدت كافی از وقوع یك رخداد نگذشته باشد، نمیتوان به یك دید و نگرش جامع درباره آن دست یافت.
۱۱ــ خطر نتایج آسیبشناسی برای منافع گروهی. یعنی نباید از تاثیر برخی تنگنظریها و منافع گروهی بر بروز ضعف در آسیبشناسی انقلاب غفلت نمود؛ چراكه مطالعات آسیبشناختی میتوانند این گروهها را بهعنوان عوامل مخل و دشواركننده راه انقلاب و جامعه انقلابی سامانگرفته در نظام سیاسی برآمده از انقلاب معرفی كنند.
●●جمعبندی
بحث آسیبشناسی اصولا در قلمرو مطالعات جامعهشناسی سیاسی زمینه ترمیم تحولات جاری و پیامدهای آینده یك نظام سیاسی را فراهم میآورد. در این مقاله با توجه به اینكه پدیده مهم انقلاب اسلامی با تحقق خود و استمرار توام با پیامدهای سیاسی ــ اجتماعی و فرهنگی، توانست اثرات قابلتوجهی بر ساختارهای داخلی، منطقهای و بینالمللی بر جای گذارد اما در عمل با چالشها و بحرانهای بسیاری مواجه شد، در قالب بررسی نارساییها و بسترهای یك آسیبشناسی دقیق از این رویداد مهم و نتایج و وضعیت آن، زمینه انجام بهینه مطالعات آسیبشناسانه درخصوص انقلاب تبیین گردید.
در یك برآورد كلی، میتوان گفت آسیبشناسی انقلاب اسلامی ایران، بیشازهرچیز از ضعف در حوزه نظری رنج میبرد؛ یعنی آسیبشناسان حوزه انقلاب اسلامی بهخاطر برخورداری از ذهنیت وابسته و غیرمستقل یا بیگانه با مسائل بومی، اغلب از درك صحیح مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران ناتوان میمانند، بهنحوی كه از كشف قواعد تحول از درون بهخاطر باورنداشتن به منطق درونی تغییرات نظام اجتماعی در كشور ایران، احساس عجز مینمایند و در نتیجه ــ چنانكه رایج است ــ اغلب از درك و تحلیل مناسب واقعیات كنونی عاجز میمانند. ناسازگاری نظریات با واقعیات و درنتیجه تحمیلیبودن آنها، و نیز ناتوانی در ارائهٔ چارچوبهای نظری بهعنوان تئوریهای تبیینگر تحولات، سبب ابهام در تصویر كلی آینده كشور در اذهان عمومی و چگونگی تناسب تغییرات با اهداف پیشینی گردیده است و بههمیندلیل پیشبینیپذیری رفتارهای سیاسی ــ اقتصادی و اجتماعی رشد قابلملاحظهای نداشته است.
لازم به ذكر است در قلمرو آسیبشناسی، علاوه بر تاثیر منفی ضعف نظریهپردازی، باید بر آسیبهای ناشی از قلمرو مدیریتی نیز تاكید شود و اگرچه در این مقاله فرصت پردازش كافی به این موضوع بسیار اساسی فراهم نشد اما به اختصار میتوان گفت: از نظر مدیریتی نگرش محدود به مدیریت در قالب صرف حكومتی و سابقه تاریخی آن و عادت به تكیه بر حكومت، سبب حكومتمحوری بهجای جامعهمحوری در هدایت امور گردیده است كه در این مساله نیاز به توجه بسیار دارد. ازآنجاكه شناخت نزدیك از روابط پیچیده نظام اجتماعی وجود ندارد، مدیریت آن نیز از اطلاعات مناسبی برای ایجاد تغییرات و اصلاحات كمهزینه و سودمند بهره نبرده است و بههمیندلیل آزمون و خطا در برنامهریزیها و اعمال مدیریت، به رویه غالب و رایج تبدیل شده است. علاوه بر این، سابقه مدیریت در ایران، ماهیتی وابسته، غیرسازمانی و شخصی دارد و این مساله از تاثیرات ماندگار حكومت پهلوی در ابعاد اقتصادی (دولت رانتی)، سیاسی و امنیتی (ژاندارمی منطقه) و فرهنگی (غربزدگی) ناشی میشود كه ایجاد تغییرات بنیادی در آنها، تنها براساس برنامههای دقیق و درازمدت قابل تحقق است. مدیریت غیرابتكاری، توزیعی، تقلیدی، غیرمردمی و قوانین یكطرفه و ناسازگار با شرایط اجتماعی، در زمان حكومت پهلوی نوعی روحیه مصرفگرایی و عدم اعتمادبهنفس را بهوجود آورد. با پیروزی انقلاب اسلامی، پایههای این وضعیت نامناسب به لرزه درآمد و بهویژه مدیران ارشد نظام جمهوری اسلامی رویهای جدید در پیش گرفتند اما ضعف نظری كه سبب پایداری برخی معضلات رفتاری در عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی گردیده، در سطوح مدیریت میانی همچنان قابل مشاهده است. بنابراین شاید بتوان مهمترین نمود مدیریتی را ضعف تجهیز، سازماندهی و هماهنگی نیروها دانست. البته چنین وضعیتی خواهناخواه بهعنوان یك نیاز اساسی، ضرورت اتخاذ رفتار و رویههای سازمانی را پیش میكشد كه در صورت تحقق، سرمنشا تغییرات مثبتی خواهد بود و هماكنون نشانههای فراوانی در عرصه اجتماعی و حكومتی در این رابطه قابل مشاهدهاند و میتوان آنها را نشانه پیشروی تغییرات مورد نیاز پویایی جامعه ایران دانست كه وجود استعدادهای بالقوه و مهیاشدن شرایط جدید برای بهفعلیتدرآمدن این استعدادها كه به نوعی رجعت به معنویتگرایی موثر و پویا میباشد، نویدبخش تحولات مثبت آتی خواهد بود.
دكتر محمدرحیم عیوضی
پینوشتها
[i]ــ امیل دوركیم، قواعد روش جامعهشناسی، ترجمه: علیمحمد كاردان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۳، ص۷۴
[ii]ــ ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه: دكتر عباس منوچهری، دكتر مصطفی عمادزاده، دكتر مهرداد ترابینژاد، انتشارات مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴
[iii]ــ جورج ریتزر، بنیانهای جامعهشناختی، ترجمه: دكتر تقی آزاد ارمكی، نشر سیمرغ، چاپ اول، ۱۳۷۴، ص۱۵۶
[iv]ــ صحیفه انقلاب اسلامی، موسسه فرهنگی قدر ولایت، چاپ سوم، ۱۳۷۴، صص ۱۸ــ۱۷
[v]ــ دیوید مارش و جری استوكر، روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمه: امیرمحمد حاجییوسفی، انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردی، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص۲۹۲
[vi]ــ همان، ص۲۸۵
[vii]ــ جهت كسب اطلاعات بیشتر رك: هادی سمتی، «وضعیت كنونی حوزهٔ مطالعات انقلاب»، فصلنامه علمی پژوهشی متین، شماره اول، زمستان ۱۳۷۷، صص ۴۶۶ــ۴۶۱
پینوشتها
[i]ــ امیل دوركیم، قواعد روش جامعهشناسی، ترجمه: علیمحمد كاردان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۳، ص۷۴
[ii]ــ ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه: دكتر عباس منوچهری، دكتر مصطفی عمادزاده، دكتر مهرداد ترابینژاد، انتشارات مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴
[iii]ــ جورج ریتزر، بنیانهای جامعهشناختی، ترجمه: دكتر تقی آزاد ارمكی، نشر سیمرغ، چاپ اول، ۱۳۷۴، ص۱۵۶
[iv]ــ صحیفه انقلاب اسلامی، موسسه فرهنگی قدر ولایت، چاپ سوم، ۱۳۷۴، صص ۱۸ــ۱۷
[v]ــ دیوید مارش و جری استوكر، روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمه: امیرمحمد حاجییوسفی، انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردی، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص۲۹۲
[vi]ــ همان، ص۲۸۵
[vii]ــ جهت كسب اطلاعات بیشتر رك: هادی سمتی، «وضعیت كنونی حوزهٔ مطالعات انقلاب»، فصلنامه علمی پژوهشی متین، شماره اول، زمستان ۱۳۷۷، صص ۴۶۶ــ۴۶۱
منبع : ماهنامه زمانه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست