یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا

معرفت موعود (ع)


معرفت موعود (ع)
همانطور که اعتقاد به توحیدو نبوت و معاد، بدون ایمان به ولایت امیرالمومنین علیه السلام و برائت از غاصبین حق خلافت ارزشی ندارد، و به همانگونه که نماز و حج و دیگر عبادات، بدون ولایت اهل بیت علیهم السلام پشیزی نمی ارزد، همه این اعتقادات و عبادات اگر انجام شود و انسان به ولایت اهل بیت نیز ایمان داشته باشد ولی امام زمان خویش را نشناسد، از هیچ یک از معتقدات خود، حتی از ولایت ائمه قبل نیز بهره مند نخواهد گردید.
بهترین سند بر ادعای فوق، روایت مشهوری است که اهل سنت و شیعه آن را نقل نموده و بر آن اعتماد کرده اند و آن اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه. [۱. ]
کسی که بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. منظور از جاهلیت در این روایت، ایام کفر و ضلالت قبل از اسلام است. بنابر این معنای حدیث چنین خواهد شد: اگر مسلمانی - یعنی کسی که توحید و نبوت و قرآن و قیامت و دیگر مبانی دین را پذیرفته و به واجبات دین اهتمام نموده است - بمیرد و امام معصوم زمان خویش را نشناخته باشد، او نامسلمان مرده، دین او همان کفر و ضلالت کفار و مشرکین قبل از اسلام تلقی خواهد شد و از اسلام، توحید، نبوت، تقوی و عبادت خود نفعی نخواهد برد. لفظ جاهلیت، در این نقل از حدیث، توصیف روشن‌تری یافته است.
راوی گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: من مات و لا یعرف امامه مات میته جاهلیه؟ کسی که بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است؟ فرمودند: آری، عرض کردم: این جاهلیت به معنی جاهلیت ایام نادانی قبل اسلام است، یا منظور جاهلیت عدم آشنایی با امام می باشد؟ یعنی آیا جاهلیت چنین کسی در همه زمینه ها و مطلق بوده و یا در محدوده خاص امامت بوده، به دیگر محدوده های دین لطمه نمی زند؟ امام فرمودند: جاهلیه کفر و نفاق و ضلال [۲] جاهلیت او از سنخ جاهلیت کفار، منافقین و گمراهان است.
یعنی جاهلیت مطلق بوده، گمراهی از امامت مساوی با گمراهی درتمامی مبانی دین خواهد بود. [۳] پس علاوه بر معرفت اصل ولایت و شناخت حق اهل بیت علیهم السلام، ما موظف به معرفت و اطاعت و تسلیم در برابر امام زمانمان علیه السلام نیز هستیم و معرفت ولایت، ما را بی نیاز از معرفت آن حضرت نخواهد کرد. محمد بن تمام گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فلان کس از دوستان شما اهل بیت است... ولی او به ولایت امیرالمومنین علیه السلام ایمان داشته، اوصیاء آن حضرت را نمی شناسد. امام فرمودند: او گمراه است، او مانند کسی است که به نبوت عیسی اقرار کرده نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را انکار کند یا نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله‌و سلم را پذیرفته و نبوت عیسی را انکار نماید. ما به خدا پناه می بریم از کسی که حجتی از حجج الهی را انکار نماید. [۴. ]
فرد دیگری نیز از امام صادق علیه السلام می پرسد: کسی که به ائمه قبل معرفت داشته، فقط امام زمان خویش را نمی شناسد، آیا چنین کسی مومن است؟ فرمودند: خیر. [۵] راوی از امام صادق علیه السلام پرسید: فردی است که به ولایت شما قائل بوده از دشمن شما بیزار است، حلال و حرام شما را مراعات می کند و معتقد است که امامت با شما خاندان است و به خاندان دیگری تعلق ندارد، ولی می گوید: در اینکه کدامیک از افراد این خاندان امام هستند، امری اختلافی است و اگرآنها بزودی اجتماع کرده او را امام بنامند، من نیز به امامت او معتقد خواهم بود! وضعیت او چگونه است؟
امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است. [۶] نکته این بحث در این است که بنابر روایات، انکار یکی از ائمه در حکم انکار جمیع آنها و در حکم انکار رسول خدا صلی الله علیه و آله و‌سلم بوده. چنین کسی قطعا گمراه و منحرف خواهد بود. [۷] شاعر بزرگ اهل بیت سید حمیری (م ۱۷۳ (که شیعه بوده ولی از پیروان کیسانیه بود، یعنی بعد از حضرت امام حسین علیه السلام به امامت برادر آن حضرت محمد حنفیه معتقد بود، با وجود همه اشعاری که در حق اهل بیت داشت و مبارزه ادبی که با دشمنان آنان می نمود خبر دار شد که امام صادق علیه السلام او را کافر نامیده اند.
نزد آن حضرت آمده عرض کرد: آیا من، با همه محبتی که با شما داشته،با دشمنان شما مخالفت می نمایم. آیا من هم کافرم؟ امام فرمودند: و ما ینفعک ذاک و انت کافر بحجه الدهر و الزمان. در حالی که توبه امام زمانت ایمان نداری، اعتقادات به ولایت ائمه قبل و محبت تو به ما و دشمنی با دشمنان، برای تو سودی نخواهد داشت. آنگاه حضرت او را به سر قبر ابن حنفیه بردند، ابن حنفیه زنده شد به امامت امام صادق علیه السلام اعتراف کرد و سید حمیری از اعتقاد سابق خود دست برداشته اثنا عشری گردید. و قصیده رائیه خود را سرود. [۸] امام صادق علیه السلام فرمودند: من اقر بالائمه من آبائی و ولدی و جحد المهدی من ولدی کان کمن اقر بجمیع الانبیاء و جحد محمدا صلی الله علیه و آله و سلم. [۹]
کسی که به امامت پدران من اقرار نموده، امامت فرزندان (معصوم) مرا نیز بپذیرد، ولی مهدی را که از فرزندان من خواهد بود انکار کند، مانند کسی است که نبوت جمیع انبیاء را پذیرفته، نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را انکار نماید. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز فرمودند: من انکر القائم من ولدی فی زمان غیبته، فمات. فقد مات میته جاهلیه. کسی که در ایام غیبت مهدی از فرزندان من، او را انکار نماید و بمیرد، به مرگ جاهلیت (یعنی غیر مسلمان و کافر و گمراه) از دنیارفته است. [۱۰] پس در عصر ما شناخت امام زمان حضرت مهدی علیه السلام از لوازم ایمان و سعادت اخروی انسان و قبول اعمال او است. این اعتقاد است که او را از معرف دیگر ائمه و دیگر مبانی دینی، بهره مند می سازد.
نکته بسیار مهمی که باید مد نظر داشته باشیم این است که این معرفت مخصوص به قشر یا طبقه خاصی نیست و حتی آنها که به ظاهر پایین ترین مشاغل را به ظاهر در اختیار دارند می توانند تا بالاترین موقعیت ها با استفاده از این معرفت برسند شاهد این مدعا ماجرای واقعی ذیل است که در کتب مختلف نظیر عبقری الحسان آمده است: آقای حاج آقا جمال الدین (ره) فرمودند: من برای نماز ظهر و عصر به مسجد شیخ لطف الله، که در میدان شاه اصفهان واقع است، می آمدم.
روزی نزدیک مسجد، جنازه ای را دیدم که می برند و چند نفر ازحمالها و کشیکچی ها همراه او هستند.
حاجی تاجری، از بزرگان تجار هم که ازآشنایان من است پشت سر آن جنازه بود و به شدت گریه می کرد و اشک می ریخت.من بسیار تعجب کردم چون اگر این میت از بستگان بسیار نزدیک حاجی تاجر است که این طور برای او گریه می کند، پس چرا به این شکل مختصر و اهانت آمیز او راتشییع می کنند و اگر با او ارتباطی ندارد، پس چرا این طور برای او گریه می کند؟ تا آن که نزدیک من رسید، پیش آمد و گفت: آقا به تشییع جنازه اولیاء حق نمی آیید؟ باشنیدن این کلام، از رفتن به مسجد و نماز جماعت منصرف شدم و به همراه آن جنازه تا سر چشمه پاقلعه در اصفهان رفتم.(این محل سابقا غسالخانه مهم شهر بود) وقتی به آن جا رسیدیم، از دوری راه و پیاده روی خسته شده بودم.
در آن حال ناراحت بودم که چه دلیلی داشت که نماز اول وقت و جماعت را ترک کردم و تحمل این خستگی رانمودم آن هم به خاطر حرف حاجی.
با حال افسردگی در این فکر بودم که حاجی پیش من آمد و گفت: شما نپرسیدید که این جنازه از کیست؟ گفتم: بگو.
گفت: می دانید امسال من به حج مشرف شدم.
در مسافرتم چون نزدیک کربلا رسیدم،آن بسته‌ای را که همه پول و مخارج سفر با باقی اثاثیه و لوازم من در آن بود، دزد برد ودر کربلا هم هیچ آشنایی نداشتم که از او پول قرض کنم.
تصور آن که این همه دارایی را داشته ام و تا این جا رسیده ام، ولی از حج محروم شده باشم، بی اندازه مرا غمگین وافسرده کرده بود.
در فکر بودم که چه کنم.
تا آن که شب را به مسجد کوفه رفتم.
در بین راه که تنها و از غم و غصه سرم را پایین انداخته بودم، دیدم سواری با کمال هیبت و اوصافی که در وجودمبارک حضرت صاحب الامر (ع) توصیف شده، در برابرم پیدا شده و فرمودند: چرااین طور افسرده حالی؟ عرض کردم: مسافرم و خستگی راه سفر دارم.
فرمودند: اگر علتی غیر از این دارد، بگو؟ با اصرار ایشان شرح حالم را عرض کردم.
در این حال صدا زدند: هالو.
دیدم ناگهان شخصی به لباس کشیکچی ها و با لباس نمدی پیدا شد.
(در اصفهان دربازار، نزدیک حجره ما یک کشیکچی به نام هالو بود) در آن لحظه که آن شخص حاضر شد، خوب نگاه کردم، دیدم همان هالوی اصفهان است.
به او فرمودند:اثاثیه ای را که دزد برده به او برسان و او را به مکه ببر و خود ناپدید شدند.
آن شخص به من گفت: در ساعت معینی از شب و جای معینی بیا تا اثاثیه ات را به توبرسانم.
وقتی آن جا حاضر شدم، او هم تشریف آورد و بسته پول و اثاثیه ام را به دستم داد وفرمود: درست نگاه کن و قفل آن را باز کن و ببین تمام است؟ دیدم چیزی از آنها کم نشده است.
فرمود: برو اثاثیه خود را به کسی بسپار و فلان وقت و فلان جا حاضر باش تا تو را به مکه برسانم.
من سر موعد حاضر شدم.
او هم حاضر شد.
فرمود: پشت سر من بیا.
به همراه او رفتم.
مقدار کمی از مسافت که طی شد، دیدم در مکه هستم.فرمود: بعد از اعمال حج در فلان مکان حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقای خودبگو با شخصی از راه نزدیکتری آمده ام، تا متوجه نشوند.
ضمنا آن شخص در مسیر رفتن و برگشتن بعضی صحبتها را با من به طور ملایمت می زدند، ولی هر وقت می خواستم بپرسم شما هالوی اصفهان ما نیستید، هیبت اومانع از پرسیدن این سوال می شد.بعد از اعمال حج، در مکان معین حاضر شدم و مرا، به همان صورت به کربلابرگرداند.
در آن موقع فرمود: حق محبت من بر گردن تو ثابت شد؟ گفتم: بلی.
فرمود: تقاضایی از تو دارم که موقعی از تو خواستم انجام بدهی و رفت.
تا آن که به اصفهان آمدم و برای رفت و آمد مردم نشستم.
روز اول دیدم همان هالووارد شد.
خواستم برای او برخیزم و به خاطر مقامی که از او دیده ام او را احترام کنم اشاره فرمود که مطلب را اظهار نکنم، و رفت در قهوه خانه پیش خادمها نشست و درآن جا مانند همان کشیکچی ها قلیان کشید و چای خورد.
بعد از آن وقتی خواست برود نزد من آمد و آهسته فرمود: آن مطلب که گفتم این است: در فلان روز دو ساعت به ظهر مانده، من از دنیا می روم و هشت تومان پول با کفنم در صندوق منزل من هست.
به آن جا بیا و مرا با آنها دفن کن.
در این جا حاجی تاجر فرمود: آن روزی که جناب هالو فرموده بود، امروز است که رفتم و او از دنیا رفته بود و کشیکچی ها جمع شده بودند.
در صندوق او، همان طورکه خودش فرمود، هشت تومان پول با کفن او بود.
آنها را برداشتم و الان برای دفن اوآمده ایم.
بعد آن حاجی گفت: آقا! با این اوصاف، آیا چنین کسی از اولیاءالله نیست و فوت اوگریه و تاسف ندارد.در پایان برای اثبات اصالت موضوع مهدویت در اسلام به سراغ آیاتی که مطابقت با حضرت مهدی دارد می رویم:(بحار ج ۵۱ ص ۴۸ و منتخب الاثر ص ۲۹۴:) عن ابیعبدالله (ع) فی قوله تعالی: «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض» (النمل ۶۲) حدثنی ابی عن الحسن بن علی بن فضال عن صالح بن عقبه عن ابیعبدالله (ع) قال: نزلت فی القائم من آل محمد (ع) و الله هو المضطر اذا صلی فی المقام رکعتین دعا الی الله فاجابه و یکشف السوء و یجعله خلیفه فی الارض.
پدرم از حسن بن علی بن فضال از صالح بن عقبه از: امام صادق (ع) در تفسیر آیه شریفه «چه کسی است که پاسخ مظفری را که او را بخواند می‌دهد و رنج از او دور می‌کند و شما را در زمین جانشین پیشینیان سازد. فرمود: آیه شریفه درباره حضرت قائم آل محمد (ع) نازل شده و به خداوند سوگند اوست مظطر هنگامی که در مقام ابراهیم‌(ع) دو رکعت نماز خواند وخداوند را صدا زند و خداوند دعایش را مستجاب گرداند و رنج را از وی دور کند و او را خلیفه زمین قرار دهد.
(بحار ج ۵۲ ص ۳۲۴ و منتخب الاثر ص ۲۹۴:)
عن ابیعبدالله (ع:) قوله تعالی: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی‌الدین کله و لو کره المشرکون» قال: اذا خرج القائم لم یبق مشرک باللهالعظیم، و لا کافر الا کره خروجه حتی لو کان فی بطن صخره لقالت الصخره: یا مومن فی مشرک فاکسرنی: واقتله.
امام صادق (ع) در تفسیر آیه شریفه «اوست خدایی که رسولش را برای هدایت مردم با دین حق فرستاد تا او را بر تمام ادیان پیروز گرداند اگر چه مشرکان را خوش نیاید» فرمود: زمانی که حضرت قائم خروج کند نه مشرکی به خداوند عظیم باقی ماند و نه کافری که ظهورش را ناخوشایند داند کافر اگر چه در درون سنگی پنهان شود آن سنگ به سخن آید و گوید ای مومن در درون من مشرکی است مرا بشکن و کافر را بکش.
(منتخب الاثر ص ۲۹۵:)
عن ابی‌بصیر (ره) عن ابی‌عبدالله (ع:) فی قوله عزوجل. «وعدالله الذین امنوا منکم و عملو الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا» (النور ۵۵) قال: القائم و اصحابه.
ابی‌بصیر (ره) از امام صادق (ع) در تفسیر آیه شریفه «وعده داده است خداوند آنانی که ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام دادند آنان را جانشینان دیگران در زمین قرار دهد چنانچه صالحان قبل را جانشین در زمین قرار داد وآنان قدرت دین دهد بدانگونه که راضی گردند و پس از خوف و ترس آنان را ایمن سازد که فقط مرا عبادت کنند و شرک بمن نیاورند» فرمود: آیه درباره حضرت قائم (ع) و یارانش می‌باشد.
(منتخب الاثر ص ۲۹۵:)
عن ابی‌عباس (ره) فی قوله تعالی:«لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون» (التوبه:۳۳) قال: لا یکون ذلک حتی لا یبقی یهودی و لا نصرانی، و لا صاحب مله الا دخل فی الاسلام حتی یامن الشاه و الذئب والبقر و الاسد و الانسان و الحیه و حتی لا تقرض فاره جرابا و حتی توضع الجزیه و یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و ذلک قوله «لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون.»
به روایت ابن عباس (ره) در تفسیر آیه شریفه (او را با دینی درست و بر حق فرستاد تا او را بر همه اینها پیروز گرداند هر چند مشرکان را خوش نیاید) فرمود: این امر تحققنمی‌یابد تا اینکه نه یهودیی و نه نصرانی و یا صاحب ملت و کیش دیگری در روی زمین نباشد مگر اینکه داخل در اسلام گردند تا اینکه گوسفند و گرگ و گاو و شیر و انسان و مار در امنیت با هم زندگی نمایند و تا اینکه موش از انبان چیزی برندرد و جزیه بر اهل ذمه نهاده شود و دیگر جزیه نگیرند و صلیب شکسته گردد و خوکها کشته گردند و این است مصداق آیه شریفه (با دینی حق او را پیروز گرداند بر همه مشرکان.»
(سفینه البحار ج ۲ ص ۷۰۱ و نورالثقلین ج ۴ ص ۱۱۰:)
فی کتاب کمال الدین باسناده الی حکیمه قالت: لما کان الیوم السابع من مولد القائم جئت الی ابی‌محمد‌(ع) فسلمت علیه و جلست فقال: هلمی الی ابنی فجئت بسیدی و هو فی الخرقه ففعل به کفعله الاول ثم ادلی لسانه فی فیه کانما یغذیه لبنا و عسلا، ثم قال: تکلم یا بنی قال: اشهد ان لا اله الا الله و ثنی بالصلوه علی محمد و علی امیرالمومنین و علی الائمه الطاهرین‌(ع) حتی وقف علی ابیه (ع) ثم تلاهذه: «بسم الله الرحمن الرحیم و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون.
در کتاب کمال الدین بااسنادش به حضرت حکیمه گفت: چون روز هفتم از مولد حضرت قائم (ع) فرا رسید من به نزد حضرت عسکری (ع) آمدم و سلام گفتم و نشستم به من فرمود: فرزندم را بیاور من او را به پارچه‌ای پیچیدم و به محضر امام‌(ع) آوردم و کاری که در روز نخست انجام داده بود انجام داد آنگاه زبان مبارک را در دهان کودک چرخاند و گویی به او شیر و عسل می‌خوراند آنگاه فرمود: سخن بگو پسرم او شهادت بر وحدانیت خداوند و به رسالت پیغمبر داده ثنا و دعا بر پیامبر و بر امیر مومنان و همه ائمه معصومین صلوات الله و سلامه علیهم و درود فرستاد و تا بنام پدر بزرگوارش رسید و ایستاد و این آیه شریفه را خواند «و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین منت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان گردانیم و آنها را در آن سرزمین مکانت بخشیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان چیزی که از آن می‌ترسیدند نشان دهیم.»
(اثبات الهداه ج ۳ ص ۵۵۳:)
عن ابی‌خالد الکابلی قال: قال ابوجعفر (ع:) و الله لکانی انظر الی القائم (ع) و قد اسند ظهره الی الحجر ثم ینشد الله حقه الی ان قال: ثم ینتهی الی المقام فیصلی رکعتین، و ینشد الله حقه ثم قال: هو المضطر فی کتاب الله فی قوله تعالی: «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء یجعلکم خلفاء الارض (النمل:۶۶) فیکون اول من یبایعه جبرئیل، ثم الثلاثماه و ثلثه عشر رجلا.
ابی‌خالد کابلی روایت کرده گفت امام باقر (ع) فرمود: به خداوند سوگند گویی می‌بینم حضرت قائم (ع) را که پشت به حجرالاسود داده و خداوند را سوگند می‌دهد بحق خدائیش تا آنکه فرمود: آنگاه به مقام ابراهیم (ع) آید و دو رکعت نماز گزارد، باز خداوند را بحقش سوگند می‌دهد سپس فرمود: اوست مضطری که در کتاب خدا فرموده آیا که درمانده را چون بخواندش پاسخ می‌دهد و رنج را از او دور می‌کند و شما را در زمین جانشین پیشینیان می‌سازد آیا با وجود الله خدای دیگری است چه اندک پند می‌گیرند» نخستین کسی که با حضرت بیعت کند جبرئیل (ع) سپس سیصد و سیزده مرده می‌باشند.
(اثبات الهداه ج ۳ ص ۵۶۳:)
عن الحسین بن محمد بن عبدالله بن الحسن عن ابیه عن ابی‌جعفر (ع) فی قوله تعالی: «ان الارض یرثها عبادی الصالحون» (انبیاء:۱۰۵) قال: اصحاب المهدی فی آخر الزمان.
به روایت حسین بن محمد بن عبدالله بن حسن از پدرش از امام باقر (ع) در تفسیر آیه شریفه (این زمین را بندگان صالح من به میراث خواهند برد) فرمود: یاران حضرت مهدی (عج) در آخر الزمان وارثان زمین خواهند بود.
(اثبات الهداه ج ۳ ص ۵۶۳)
عن عبدالله بن عجلان عن ابی‌جعفر (ع) فی قول الله عزوجل:«اذن الذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر» (الحج:۳۹) هی فی القائم و اصحابه.
به روایت عبدالله بن عجلان از امام باقر (ع) در تفسیر آیه شریفه:«به کسانی که با
جنگ بر سرشان تاخت آورده‌اند و مورد ستم قرار گرفته‌اند اجازه داده شد و خدا بر پیروز ساختنشان توانا است» فرمود: او حضرت قائم (عج) و یارانش می‌باشد.
(اثبات الهداه ج ۳ ص ۵۶۳:)
عن ابی‌الجارود عن ابی‌جعفر (ع) فی قول الله عزوجل:«الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوه و اتوا الزکوه (الحج:۴۱) قال: هذه لال محمد: المهدی و اصحابه یملکهم الله مشارق الارض و مغاربها و یظهر به الدین و یمیت الله به و باصحابه البدع و الباطل کما امات السفیه الحق لا یری اثر من الظلم و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و لله عاقبه الامور.
به روایت ابی‌جارود از امام باقر (ع) در تفسیر آیه شریفه «همان کسانی که اگر در زمین مکانتشان دهیم نماز می‌گزارند و زکات می‌دهند وامر به‌معروف و نهی از منکر می‌کند و سرانجام همه کارها با خداست» فرمود: این آیه مربوط به آل محمد (ع) مهدی (عج) و یارانش می‌باشد آنهایی که خداوند مشرق و مغرب زمین را در اختیارشان گذارد و دین را به تمامی ظاهر سازد و خداوند اصحاب بدعت‌ها را نابود سازد و باطل از بین برود چنانچه نادانان حق را قبلا کشته بودند و اثری از ظلم دیده نشود و امر به معروف می‌شود و نهی از منکر می‌گردد و عاقبت امر همه بسوی خدا است.
پی نوشتها
[۱] این روایت را احمد حنبل در ۳ موضع از کتاب مسند جلد ۴ :۹۶ ، ۳:۴۴۶ ، ۲:۸۳، بخاری در صحیح ۵:۱۳، مسلم در صحیح رقم ۱۸۴۹، ابوداود در مسند:۲۵۹ نقل نموده، بیش از بیست کتاب دیگر از کتب اهل سنت آن را نقل کرده اند. در کتب شیعه مرحوم علامه مجلسی این روایات را در بحار الانوار، جلد ۲۳ باب ۴ طی چهل حدیث گوناگون جمع کرده است.
[۲] کافی ۱:۳۷۷ ح.۳
[۳] علامه امینی رضوان الله علیه صاحب کتاب گرانسنگ الغدیر می فرمودند: در سفری به سوریه، دانشمندان آن دیار، به دیدار من آمدند، در مجلسی از بزرگان اهل سنت آن منطقه، یکی از آنان به من رو کرده گفت: آیا در اسلام جز ولایت و امامت، اصلی دیگر وجود ندارد که تو فقط درباره ولایت و غدیر و مفاهیم مربوطه می نویسی؟! آیا اسلام، توحید ندارد، نبوت و قرآن و اخلاق و احکام ندارد؟ من هر چه فکر کردم که به این فرد سنی در مجمعی از اهل سنت چه جوابی بدهم که دندان شکن باشد، چیزی به ذهنم نیامد. قلبا به حضرت امیرالمومنین علیه السلام متوسل شدم که: من در این جمع زبان شما اهل بیت هستم. مرا یاری دهید تابتوانم از منطق شما دفاع کنم. به عنایت مولا به ذهنم رسید که به این حدیث شریف استناد کنم، لذا روایت: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه را خوانده، مدارک آن را بیان کرده معنای آن را توضیح دادم و گفتم: این کار را فقط از ولایت می گویم و می نویسم، سلیقه من نیست، بلکه فرمایش رسول خدا در این حدیث است که کسی که ولایت ندارد، از توحید و نبوت و معاد و قرآن و احکام بهره ای نمی برد. - و آنها هم ساکت شدند.
[۴] بحار ۲۳:۹۷ و ۹۸ ح .۵
[۵] کمال الدین باب ۳۹:۴۱۰ ح .۳
[۶] الغیبه نعمانی:۱۳۳ تا ۱۳۵ ح ۱۶ و ۱۷ و .۱۹
[۷] بحار ۲۳ باب ۵ (من انکر واحدا، منهم قد انکر الجمیع) کسی که یکی از ائمه را انکار کند همه آنها را انکار کرده است:۹۵ تا .۹۸
[۸] بحار ۴۷ :۳۲۰ ح .۱۱
[۹] کمال الدین:۴۱۱ ح ۵ و .۶
[۱۰] کمال الدین:۴۱۳ ح .۱۲
الف.رحیمی
منبع : روزنامه رسالت