شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


بازی بدون بازنشستگی


بازی بدون بازنشستگی
هر بازیگری رویای یک نقش خیره‌کننده را دارد، نقشی که مهر او را در حافظه جمعی ثبت کند و زندگی چارلتون هستون، ستاره دنیای سینما که شنبه پیش در ۸۳ سالگی در کالیفرنیا درگذشت، زمانی برای همیشه عوض شد که نظر سسیل بی.دمیل، فیلمساز آمریکایی را جلب کرد.
دمیل که می‌خواست «ده‌فرمان»، جدیدترین فیلم پرهزینه خود را بر مبنای داستان‌های کتاب مقدس بسازد، در هستون جوان و به‌لحاظ فیزیکی پرابهت، شخصیت حضرت موسی(ع) فیلم خود را دید.
وقتی فیلم «ده‌فرمان» در ۱۹۵۶ به پرده سینما‌ها راه یافت، در حالی که مدت‌زمان آن بیش از ۳ ساعت و نیم بود و پرهزینه‌ترین فیلم دمیل تا آن زمان محسوب می‌شد، هستون به یک نام آشنا تبدیل شد؛ چه زمانی که پیروان خود را در دل بیابان هدایت می‌کرد، چه وقتی از میان دریای سرخ گذشت و چه آن زمان که با لوح‌هایی از پروردگار از کوه سینا پایین آمد. او موسایی بود که به یاد همه ماند.
۳۰ سال بعد، وقتی «ده‌فرمان» برای مدتی کوتاه مجددا اکران شد، وینسنت کنبی در روزنامه نیویورک تایمز از آن به‌عنوان «یک کلاسیک هالیوودی زرق‌وبرق‌دار و پرطمطراق» یاد کرد و گفت در موسی هستون چیزی بیش از «اسطوره یک مرزنشین آمریکایی خشن» دیده می‌شود.
همین ویژگی‌ها، هستون اسطوره را در دنیای خارج از پرده نیز به یک سخنور تاثیرگذار برای انتقال باورهای خود تبدیل کرده بود. او در اواخر زندگی، یکی از مخالفان سرسخت کنترل اسلحه شده بود.
هستون که در ۱۹۹۸ به‌عنوان رئیس انجمن ملی تفنگ انتخاب شد، عملا ثابت کرد یکی از مبارزان سرسخت علیه چیزی است که از دید او تلاش دولت برای تخطی از قانون اساسی می‌آمد؛ «حق داشتن اسلحه».
انجمن ملی تفنگ با هستون به همان چیزی دست یافت که تجسم ارزش‌های اولیه آن بود، ارزش‌هایی مانند غرور، استقلال و شجاعت.
هستون طی حدود ۶۰ سال فعالیت هنری در حدود ۱۰۰ فیلم نقش‌آفرینی کرد. حضور او چنان محکم و مقتدر بود که هیچ‌وقت تحت‌الشعاع دکورهای عظیم، جلوه‌های ویژه تماشایی یا انبوه سیاهی‌لشگرها نمی‌شد.
او در فیلم‌های خود چه در نقش بوفالو بیل، چه به نقش خلبان یک هواپیما، کاپیتان کشتی یا فرمانده یک سفینه فضایی، همیشه یک تصویر را از خود به نمایش می‌گذاشت، تصویری از یک مرد عضلانی با نگاهی فولادین و شجاع. اگر منتقدان برای توصیف سبک بازیگری همواره از واژه‌هایی مانند «بنای مرمرین» یا «گرانیت» استفاده می‌کردند، اغلب شخصیت‌پردازی‌های بی‌پرده و بسیار جدی او را نیز مورد تحسین قرار می‌دادند. هستون پس از موفقیت خود در فیلم «ده‌فرمان» سعی کرد ضرب‌آهنگ کاری خود را تغییر دهد. اورسن ولز او را در تریلر «نشانی از شر» در نقش یک بازرس ویژه مواد مخدر مکزیکی به‌کار برد که در آن خود ولز به نقش کلانتر جنایتکار یک شهر مرزی ظاهر شد.
«نشانی از شر» که جنت‌لی و مارلنه دیتریش، دیگر بازیگران آن بودند، سال ۱۹۵۸ به نمایش درآمد و با موفقیتی نصفه و نیمه مواجه شد، هرچند این روزها همه از فیلم به‌عنوان یک کلاسیک نوآور یاد می‌کند.
هستون سال بعد، دوباره پا به دنیای داستان‌های کتاب مقدس گذاشت و این بار به کارگردانی ویلیام وایلر؛ این فیلم، «بن‌هور» نام داشت و هستون به نقش جودا بن‌هور ظاهر شد که علیه فرمانروایی روم قیام کرد. او بار دیگر پرده سینما را به تسخیر خود درآورد. در تماشایی‌ترین سکانس فیلم، او و همبازی‌اش استفن بوید به نقش رقیب رومی در میدانی وسیع و پر از تماشاگران خروشان با هم مسابقه ارابه‌رانی دادند. «بن‌هور» برنده ۱۱ جایزه اسکار از جمله جوایز بهترین فیلم، کارگردان و بازیگری (برای هستون) شد که دریافت این همه جایزه در آن زمان یک رکورد بود.
او در فیلم «ال‌سید» ۱۹۶۱ روبه‌روی سوفیا لورن نقش‌آفرینی کرد و در اسپانیای قرن یازدهم به جنگ مورها رفت. سپس در فیلم «۵۵ روز در پکن» (۱۹۶۳، نیکلاس ری) به نقش یک افسر نیروی دریایی مستقر در شهر ممنوعه در سال ۱۹۰۰، به سرکوب شورشیان کمک کرد.
هستون در فیلم «خارطوم» ۱۹۶۶ نقش ژنرال گوردون را داشت که در جریان شورشی به رهبری لارنس اولیویر در صحرا کشته شد. جورج استیونس در ۱۹۶۵ فیلم «بزرگ‌ترین داستان عالم» را ساخت که هستون در آن بار دیگر در نقش یک جودای دیگر ظاهر شد. این بار او در برابر حضرت مسیح(ع) با بازی ماکس فن‌سیدو، نقش یحیی تعمید‌دهنده را داشت. هستون در فیلم‌های «بانوی رئیس‌جمهور» ۱۹۵۴ و «دزد دریایی» ۱۹۵۸ در نقش اندرو جکسن ظاهر شد. او در چند فیلم وسترن («سرگرد داندی»، «ویل پنی»، «مردان کوهستان») و چند درام تاریخی («سه تفنگدار» و دنباله آن «چهار تفنگدار» به نقش کاردینال ریشلیو) نقش‌آفرینی کرد و در بسیاری فیلم‌های اکشن نیز ظاهر شد.
او چه در نقش یک زمین‌دار سختکوش در «اهالی هاوایی» ۱۹۷۰ یا یک خلبان شجاع در «فرودگاه ۱۹۷۵» آنقدر حضوری مطمئن داشت که به پولی که سینماروها می‌پرداختند می‌ارزید.
هستون در ۱۹۶۵ در «رنج و سرمستی» ساخته کارول رید که اقتباسی از رمان ایروینگ استون بود، به نقش میکل‌آنژ، هنرمند آتشی‌مزاج روبه‌روی رکس هریسن ظاهر شد که نقش پاپ جولیوس دوم را داشت. نقش‌آفرینی هستون از نگاه منتقدان، یک شکست کامل بود اما از نگاه تماشاگران، این نقش عظیم به‌نظر کاملا مناسب هستون بود. او یک بار به شوخی گفت: «من نقش سه رئیس جمهور، سه قدیس و دو نابغه را بازی کرده‌ام. اگر با این کار حس خودخواهی آدم تحریک نشود، با هیچ چیز دیگر هم نمی‌شود.» هستون در فیلم افسانه‌ای علمی «سیاره میمون» ۱۹۶۸ نقش فضانوردی را داشت که در سیاره‌ای متروک، تک وتنها به حال خود رها شد و بعد اسیر حاکمان آن سیاره شد که گروهی میمون انسان مانند بود. «سیاره میمون‌ها» فیلمی موفق از کار درآمد. او دو سال بعد در «زیر سیاره میمون‌ها» که دنباله‌ای بر فیلم اول بود، نقش خود را تکرار کرد.
● فرزند شمال مرکزی ایالات متحده
چارلتون کارتر چهار اکتبر ۱۹۲۴ در ایوانستن در ایالت ایلینویز به دنیا آمد. وقتی هنوز یک پسربچه بود، خانواده‌اش به شهر کوچک سینت هلن در ایالت میشیگان نقل مکان کردند و پدرش آنجا رئیس یک کارخانه الوار شد. چارلتون جوان به مدرسه‌ای تنها با یک کلاس رفت و ماهیگیری و شکار را یاد گرفت. او در این شهر دور افتاده که در آن خجالتی بودنش یک عیب محسوب نمی‌شد آموخت متکی به خود باشد. پدر ومادر چارلتون در سال‌های ۱۹۳۰ ازهم جدا شدند و پس از ازدواج مجدد مادرش ـ نام فامیلی ناپدری‌اش هستون بود ـ خانواده آنها به وینتکا در حومه شیکاگو نقل مکان کردند. او که نام فامیل ناپدری خود را برگزیده بود، در برنامه تئاتر مدرسه جدید شرکت کرد و بعد در سال ۱۹۴۱ از طریق بورسیه به دانشگاه نورث‌ وسترن راه یافت.
هستون در آن زمان دیگر حرفه خود در زندگی را انتخاب کرده بود. او در همان سال‌ها با لیدیا کلارک یکی از دانشجویان تئاتر دانشگاه آشنا شد و آنها در ۱۹۴۴ کمی پیش از آنکه هستون در نیروی هوایی ثبت‌نام کند، با هم ازدواج کردند. او پس از سه سال خدمت، همراه همسرش برای کار در تئاتر به نیویورک رفت.
در آنجا شرایط برای این زوج جوان فراهم نبود.
این مساله آنها را مایوس کرد، اما تصمیم گرفتند بخت خود را در کارولینای شمالی بیازمایند. هستون و همسرش در آنجا چند فصل با یک گروه نمایشی کار کردند و در ۱۹۴۷ به نیویورک بازگشتند. دراینجا بود که هستون با به دست آوردن نقش قائم‌مقام سزار در نمایش «آنتونی و کلئوپاترا» در برادوی گام نخست را برای رسیدن به موفقیت برداشت. این نمایش هفت ماه روی صحنه بود و یکی از نقاط برجسته حضور هستون در دنیای نمایش نیویورک بود. او در چند نمایش دیگر نیز نقش آفرینی کرد که بیشتر آنها شکست‌های غم‌انگیزی بودند.
اگر برادوی چیز زیادی نداشت به هستون عرضه کند، قضیه تلویزیون فرق می‌کرد. او به دفعات در مجموعه‌های تلویزیونی مانند «رابرت مونتگامری تقدیم می‌کند» ظاهر شد و در واقع حضور در تلویزیون بود که درهای هالیوود را به روی او باز کرد. هال بی.والیس تهیه‌کننده فیلم «کازابلانکا» پس از دیدن نقش‌آفرینی هستون در اجرای تلویزیونی «جین ایر» به او پیشنهاد کرد قرارداد ببندد. هستون در ۱۹۵۰ در اولین فیلم سینمایی خود ظاهر شد که تریلری کم‌هزینه به نام «شهر تاریک» بود و دو سال بعد در فیلم «بزرگ‌ترین نمایش روی زمین» در نقش رئیس یک سیرک بزرگ برای اولین بار با دمیل همکاری کرد.
● تفنگ‌ها و «جنگ فرهنگی»
هستون همیشه قادر بود به افکار عمومی انرژی بدهد. او یکی از هواداران سرسخت دکتر مارتین لوترکینگ جونیر بود و از او به عنوان «موسی قرن بیستم مردم خود» یاد کرد و در راهپیمایی تاریخی سال ۱۹۶۳ در واشنگتن شرکت کرد. او از ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۱ نیز رئیس انجمن بازیگران آمریکا بود. هر چند هستون عضو رسمی حزب دموکرات بود، اما بحث انتخابات که می‌شد بسیار گزینشی عمل می‌کرد و اغلب طرفدار نامزدهای محافظه‌کار بود.
پس از آنکه در ۱۹۸۷ نمایندگان دموکرات مجلس سنای آمریکا از تایید قاضی رابرت بورک که یک محافظه‌کار بود به عنوان رئیس دیوان عالی خودداری کردند، هستون جمهوریخواه شد. او اغلب با آنچه به نظرش تحقیر فرهنگی کشورش می‌آمد، مخالفت می‌کرد. هستون در ۱۹۹۲ در جلسه سهامداران تایم وارنر با انتقاد از اشعار آلبوم Cop Killer آیس تی، خواننده رپ نقش زیادی در جمع‌آوری آن از بازار داشت. او در انتخابات سال ۱۹۹۶ آشکارا از مساله کنترل اسلحه انتقاد کرد و در ۱۹۹۷ به عنوان نایب رئیس انجمن ملی تفنگ N.R.A انتخاب شد.
سال بعد، هستون که آن زمان ۷۳ ساله بود به ریاست N.R.A برگزیده شد و کمی پیش از انتخابات در مجمع انجمن در سخنانی خطیبانه به بیل کلینتون رئیس جمهور آن زمان آمریکا طعنه زد. پس از حادثه کشتار در مدرسه کلمباین در لیتلتن ایالت کلورادو در آوریل ۱۹۹۰ نام هستون بار دیگر در صدر اخبار قرار گرفت و این زمانی بود که جلسه سالانه اعضای N.R.A را به تعویق انداخت.
مایکل مور فیلمساز آمریکایی در صحنه‌ای به یادماندنی از مستند «بولینگ برای کلمباین» ۲۰۰۲ درباره خشونت در آمریکا به خانه هستون رفت و از او پرسید چطور می‌تواند از خود به عنوان یک هوادار اسلحه دفاع کند. هستون بی‌هیچ توضیحی این گفت‌وگو را به پایان رساند. او در ماه مه سال ۲۰۰۱ ، به اتفاق آرا برای چهارمین بار به ریاست انجمن ملی تفنگ منصوب شد. چیزی که تا آن زمان سابقه نداشت. هستون به کلکسیون خود شامل ۳۰ اسلحه افتخار می‌کرد.
او سال‌ها در خانه‌ای در کلدواتر از نواحی بورلی هیلز سکونت داشت و روزهای خود را با کار، تمرین، مطالعه و یا طراحی می‌گذراند.
هستون تا سال‌های ۱۹۹۰ به کار ادامه داد، هرچند بیشتر در تلویزیون فعال بود. حضور در نقش کوتاه در بازسازی «سیاره میمون‌ها» (۲۰۰۱، تیم برتن) یکی از آخرین فعالیت‌های او در سینما بود. هستون همیشه از بازنشستگی متنفر بود و همیشه از تلاش بی‌امان خود به‌عنوان یک بازیگر حرف می‌زد.
منبع: نیویورک تایمز، ۶ آوریل
رابرت برکویست (ترجمه : علی افتخاری)
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید