دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
رشک بر امیرمؤمنان علی(ع)
در رویكرد به مناسبات میان اشخاص در تاریخ صدر اسلام، چنین دریافت می شود كه جنبه ای از آن مناسبات، رشك ورزی بر امام علی(علیه السلام) بوده است.
رشكورزی بر علی(علیه السلام) در عرصه های گوناگون بروز یافت. در زمان حیات پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)، بر «خلوت گزیدن و نجوا كردنِ پیامبر(صلی الله علیه وآله) با علی(علیه السلام)»، و نیز بر «گشوده گذاردنِ درِ خانه علی(علیه السلام) بر مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله)» رشكورزی در قالب اعتراض بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمایان شد.
پس از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله)، رشك بر علی(علیه السلام) در عرصه ای بسیار مهم آشكار شد، و سبب شد تا خلافت از آن حضرت بازداشته شود. این امر، بیان گر نوعی تحلیل نسبت به مسئله «بازداشت خلافت از علی(علیه السلام)» است كه هم در سخنان خود وی، و هم در برخی از دیدگاه های دیگران ارائه شده است.
در این مقاله، از زاویه روان شناسی مناسبات میان اشخاص در پدیداری رویدادهای تاریخی، به این مسئله نگریسته شده است.
مقدمه
امروزه با پیدایش گرایش های تخصصی، این امكان برای تاریخ پژوهان فراهم است كه در حوزه هایی نوین گام نهند. از شمار آن حوزه ها، روان شناسی اجتماعی و روان شناسی مناسبات میان اشخاص است. از نظر روان شناسی اجتماعی (با گرایش روان شناختی)، رفتارهای متنوع افراد، معلول تفسیرهای گوناگون و نیز تفاوت های شخصیتی و خلق و خوی آن هاست. از این رو، محققان در این رشته علمی، می كوشند با تحلیل حالات و صفات شخصیتی، رفتارهای اجتماعی را بفهمند.۲ یكی از بحث های این رشته، روان شناسی مناسبات میان اشخاص۳ است كه در آن، مفاهیم «الفت» و «نفرت» (دوستی و دشمنی) در جایگاه الگوهایی كلی برای مناسبات، موضوع سخن است.۴ هم چنین در این بحث، درباره «رشكورزی میان اعضای یك گروه» بررسی می شود.۵
حال، سخن در این است كه می توان رویدادهای تاریخ اسلام را در حوزه های مورد اشاره نیز بررسی كرد، و بدین سان، زوایایی ناشناخته (یا كم شناخته) از آن را برگشود. دراین باره، بایسته است كه درباره مناسبات میان مسلمانان با خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله)(به طور عام)، و مناسبات میان ایشان با امام علی(علیه السلام) (به طور خاص)، با توجه به جنبه هایی همچون رشك، كینه، رقابت و نفاق، به طور جامع بررسی شود. این نوشتار، درآمدی بر آن بررسی جامع است كه به شناختِ رشكورزی نسبت به امام علی(علیه السلام)روی دارد.
این پژوهش، در آغاز با این دشواری بسیار مهم روبه رو بود كه رفتارهای انجام شده در بستر تاریخ، قابلیت آن را نداشت كه در این زمان، به طور مستقیم مشاهده و ارزیابی شود. با این حال، ارزیابی اشخاص حاضر در متنِ تاریخ كه به وجود رشك بر علی(علیه السلام)تصریح كرده بودند، و نیز شواهد و قراینی كه ارزیابی آنان را تأیید می كرد، روی هم رفته، این امكان را فراهـم ساخت كه در نوشتـار حاضر به شناخت رشك بر علی(علیه السلام)روی شود.
براین اساس، نوشتار حاضر چنین سامان یافت كه نخست، در یك نگرش كلی، مفهوم رشك شناسایی شد، آن گاه در بازشناسی تاریخ صدر اسلام، زمینه ها و سپس عرصه های بروز رشك بر علی(علیه السلام) به طور تفصیلی بررسی گردید. در این میان، مهم ترین عرصه بروز رشك بر علی(علیه السلام)، «بازداشتِ خلافت از او» (پس از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله)) بود كه در این جا برآن تأكید شد، در حالی كه تاكنون، توجه كافی بدان نشده است.
در پایان، باید بر دو نكته اذعان كرد: نخست این كه فصل بندی این مقاله، خود می تواند الگویی برای شناختِ دیگر جنبه های مناسبات در تاریخ اسلام (پیش گفته) به شمار آید. دیگر آن كه این نوشتار در حوزه ای نوین گام نهاده، در انتظار دریافتِ رهنمود و ره گشایی است.
۱ ـ مفهوم شناسی «رشك» و «حسد»
الف ـ بررسی واژگانی: حسد واژه ای عربی، و رشك واژه ای فارسی است. این دو واژه را فارسی زبانان شناخته، و به شكل مترادف با یكدیگر به كار می برند.۶
از نظر مفهومی، حسد و رشك ورزیدن عبارت است از: «بد خواستن، و زوال نعمت كسی را خواستن».۷ در اساس، رشك و حسد براین پایه استوار است كه حسود (رشك ور) نسبت به وجود نعمت یا فضیلتی در شخص دیگر (محسود) رشك میورزد، و آرزو می كند كه آن نعمت و فضیلت به وی منتقل شود یا این كه از آن دیگری نیز سلب و زایل گردد.۸ بی گمان، این حالت بسیار زشت، و برآمده از بدخواهی نسبت به دیگران است. در برابر، هرگاه شخصی آرزو كند تا همانند دیگری، از نعمت و فضیلتی برخوردار شود بدون آن كه خواهانِ زوالِ نعمت و فضیلت از آن دیگری باشد، این حالت، پسندیده، و متفاوت با رشك و حسد بوده، و در اصطلاح غبطه (غبط) نامیده می شود.۹
ب ـ آیات قرآن كریم: در چهار آیه قرآن كریم۱۰ واژه حسد به كار رفته است. در سوره فلق، شر و بدی حسد از مواردی به شمار آمده است كه باید از آن به خداوند پناه جست۱۱. در تفسیر همین آیه، تصریح شده كه این پناه جستن به خدا، بدین سبب است كه حسد، شخص حسود را بر آن می دارد تا بر محسود، شرو بدی رساند.۱۲
در سوره بقره نیز از حسد اهل كتاب نسبت به مسلمانان سخن گفته شده و در خطاب به مسلمانان آمده است:
بسیاری از اهل كتاب، آرزو دارند كه از ایمان، شما را به كفر برگردانند، به سبب حسدی كه بر شما می برند... .۱۳
هم چنین، در سوره نساء، خداوند متعال فرموده است:
ام یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله ; آیا حسد میورزند بر مردم به سبب آن چه كه خدا از فضلش به آن ها داده است.۱۴
گفتنی است كه بنا به روایتی، مراد از ناس (محسود) در این آیه، پیامبر(صلی الله علیه وآله)و خاندان اویند كه از فضیلت نبوت و امامت برخوردار بودند و دیگران براین فضیلت، حسد ورزیدند.۱۵
ج ـ نگرش امام علی(علیه السلام): از آن جا كه حسد یك رذیلت نفسانی است، در متون و منابع اخلاقی درباره آن بسیار سخن گفته شده است، و در پندهای بزرگان، آدمیان از حسد ورزیدن به یكدیگر پرهیز داده شده اند. حال، چون در این نوشتار، موضوع سخن، رشك بر امام علی(علیه السلام) است، لذا سزاوار است كه پیش تر، نگرش كلی آن حضرت نسبت به حسد شناسایی شود. بدین منظور، با مراجعه به سخنان حضرت در نهج البلاغه می توان دریافت كه در نگرش ایشان، حسد، تنِ حاسد را می آزارد و لذا، هر اندازه كاهش یابد، بر سلامتی تن نیز افزوده می شود.۱۶ با وجود این، هرگز چنین نیست كه حسد، فقط یك حالت درونی محض باشد و صرفاً سبب خودآزاری حسود گردد، بلكه حسد، در عرصه رفتار آدمی بروز می یابد و او را به نافرمانی خدا و گناه می افكند۱۷ و ایمان را می زُداید.۱۸هم چنین در عرصه مناسبات میان اشخاص، حسد سبب می شود تا شایستگی ها بازگو نشود،۱۹ و نیز دوستی ها آسیب پذیرد۲۰ و حتی جای خود را به دشمنی دهد. در مورد اخیر، سخن امام علی(علیه السلام) چنین است:
شما همانند قابیل نباشید كه بر برادرش تكبّر كرد، خدا او را برتری نداد، خویشتن را بزرگ می پنداشت، و حسادت، او را به دشمنی واداشت....۲۱
در این سخن، تعبیر «عداوة الحسد; دشمنی برخاسته از حسد» وجود دارد كه تعبیری بسیار ژرف و پرمعناست، و به گمان برای دیگران نیز الهام بخش بوده است.
د ـ دیدگاه برخی اندیشمندان: ابن خلدون (۷۳۲-۸۰۸ ق) در مقدمه پر آوازه خود بر كتاب العبر كه در واقع، مشتمل بر نظریه پردازی اجتماعی است، به رشك ورزی نسبت به برخی كسان توجه داشته، و برآن اساس، به استنتاجات تاریخی پرداخته است. چنان كه وی با تفصیل سخن درباره نسبِ سلسله های فاطمیان، ادریسیان و موحدین معتقد است كه اینان از نسل پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) بوده اند، و در هر مورد، اذعان كرده است كه رشكوران و حسودان درباره نسب ایشان تشكیك و تكذیب كرده اند. در این باره، وی تصریح كرده است:
چه ادعا كردنِ این نسب عالی (سیادت) به منزله دعوی شرافت پردامنه ای نسبت به عامه مردم جهان است، و چه بسا كه در معرض تهمت و انكار قرار گیرد.۲۲
افزون براین، ابن خلدون با انكار روابط پنهانی میان جعفر برمكی و عباسه (خواهر هارون الرشید) اذعان كرده كه آن ماجرا، برساخته حسودان و رقبای برمكیان بوده است.۲۳
بدون هرگونه ارزیابی درباره تحلیل های یاد شده از ابن خلدون، باید دانست كه نكته مهم این است كه به طور كلی وی به نقش «رشك»، در پیدایش برخی پدیده ها و مسائل تاریخی، توجه داشته است.
بسیار پیش تر از ابن خلدون، در رساله ای جامع و مختصر ابوعثمان عمرو بن بحر نامور به جاحظ (۱۶۳-۲۵۵ق)، نقش حسد را در مناسبات اشخاص بررسی كرده است. ناگفته نماند كه جاحظ، خود عثمانی مذهب بوده، و با نگارش كتابی با عنوان عثمانیه، ضدّیت خود را با تشیع آشكار كرده است. با وجود این، او كه بنابر اظهاراتش، خود قربانی رشك دیگران بوده،۲۴ در رساله مورد اشاره، مباحثی را ارائه كرده است كه می تواند شناخت نسبتاً جامعی از كاركرد رشك به دست دهد. در واقع این رساله، نامه ای است كه جاحظ آن را برای عبیدالله بن یحیی خاقان، وزیر دو خلیفه عباسی (متوكل و معتمد) نگاشته است.۲۵ این رساله، در جلد اول از مجموعه رسائل الجاحظ انتشار یافته است.۲۶ و چنین عنوان دارد: كتاب فصل ما بین العداوة و الحسد (كتاب تفاوت میان دشمنی و رشك). در این رساله، جاحظ میان حسد و عداوت، تمایز قائل شده و ادعا كرده است كه در این امر، كسی بر او تقدم نیافته است.۲۷
البته باید دانست تمایز میان حسد و عداوت كه از سوی جاحظ در عنوان رساله مطرح شده است، به معنای این نیست كه در باور او، این دو مقوله از یكدیگر كاملا جدایند. جاحظ نیز به روشنی پذیرفته است كه رشك به دور از ستیز نیست، و در این باره نگاشته است: «هر حاسدی، دشمن است، اما هر دشمنی، حاسد نیست».۲۸ براین اساس، از نگاه وی، نسبت میان حسد و عداوت، عموم و خصوص مطلق است،۲۹ به گونه ای كه حسد همیشه همراه با دشمنی است، اما دشمنی گاه به دور از حسد است. بنابراین، اگر جاحظ در رساله خود، به بیان تفاوت های حسد و عداوت پرداخته، در واقع، تفاوت های میان «حسد» و «دشمنی محض» (بدون حسد) را بازگو كرده است.
در این رساله، جاحظ با مقایسه میان رشك و دشمنی، ویژگی هایی برای رشك بیان كرده است. در این میان، آن چه بسیار اهمیت دارد این است كه جاحظ در رویكرد به این دو مقوله، به طور مشخص به مناسبات میان اشخاص توجه كرده است. هم چنین، به نظر می رسد كه در اصلِ رویكرد جاحظ به این دو مقوله، عبارتِ «عداوة الحسد; دشمنی برخاسته از حسد» كه كمی پیش از این، از زبان امام علی(علیه السلام) بیان شد، الهام بخش بوده است. به گمان، همین عبارت توانسته است جاحظ را برآن دارد تا مناسبات میان اشخاص را مطالعه كند و به درستی، دریابد: «... حسد; رنج آورتر، آزاردهنده تر، دردناك تر و بدتر از دشمنی است...».۳۰
اكنون، برخی از ویژگی های حسد از نگاه جاحظ را بازگو می كنیم:
۱ـ «حسد» از خِرَد و سنجش به دور است و ممكن است در هر زمانی بروز یابد، اما «عدوات» با خرد همراه است، به گونه ای كه معمولا برای بروز آن، فرصتی مناسب پی جویی می شود.۳۱
۲ـ «حسد» در مراتب «الأدنی فالأدنی، و الأخص فالأخص» بروز می یابد، به گونه ای كه محسود هر چه به حاسد نزدیك تر باشد، حسد نسبت به او قوی تر است، اما «عداوت» چنین نیست و در میان نزدیكان، نهایت این است كه نفاق (دوستی منافقانه) به وجود می آید، نه دشمنی آشكار.۳۲
در این باره، هم چنین باید دانست كه «حسد»، از یك سو نسبت به نزدیكان پُردامنه تر است، و از سوی دیگر، در مورد افراد بیگانه و دور نیز دامن گیر است; چه بسا فردی حاسد كه ساكن عراق (مثلا) است با دریافت خبر موفقیت فردی در منطقه ای دور چون خراسان، براو رشك ورزد.۳۳
۳ـ در «حسد ورزیدن» نسبت به یك نعمت، حتی پس از دست یابیِ حاسد به همان نعمت، هم چنان شعله حسد فروزان خواهد ماند، اما در «دشمنی كردن» درباره یك نعمت، هرگاه دشمن، خود به آن نعمت دست یابد، دیگر از دشمنی دست خواهد شست.۳۴
۴ـ «حسد» چونان شكوفه ای، تازه می ماند و از میان نمی رود، اما «عداوت» كهنه و زایل می شود.۳۵ به بیان دیگر، «حسد» همانند آتشی است كه تنها راه فرونشاندنِ آن، این است كه یا محسود گرفتار شود و یا خودِ حاسد، اما «عداوت» آتشی است كه بسا با خشنود شدن از دشمن، خاموش گردد.۳۶
۵ـ «حسد»، بدتر از «دشمنی» است، زیرا «دشمنی» فقط درباره كارها و امور آدمیان پدید می آید، اما حسد فراتر از آن، حتی در مورد كار و امرِ خداوندی نیز بروز می یابد، چنان كه مثلا درباره زیبایی یك فرد كه امری خدادادی است، هیچ گاه دشمنی به وجود نمی آید، ولی حسد پدیدار می شود.۳۷
۶ـ «حسد»، برادر كذب است، به گونه ای كه آن دو از یكدیگر جدا نمی شوند، اما «عداوت» چه بسا كه به دور از كذب باشد، چنان كه اولیای الهی در عداوت ورزیدن نسبت به دشمنان خدا، بر خود روا نمی دانند كه به آنان افترا بزنند.۳۸
۷ـ «حسد» پنهان می شود، اما «عداوت» آشكار و عیان می گردد.۳۹
۸ـ «حسد» پست تر از عداوت است، از این رو، ملل گوناگون حسد را نكوهش كرده اند، و هیچ كس، دیگری را به حسد ورزیدن امر نكرده است، اما درباره «عداوت» این امر و فرمان وجود دارد، و برخی كوشیده اند تا دیگران را در دشمنی ورزیدن به رعایت ضوابطی، چون خردورزی و انصاف فراخوانند.
در پایان این بخش، سروده ابوالأسود دئلی (از اصحاب امام علی(علیه السلام)) را ذكر می كنیم:
حسدوا الفتی إذ لم ینالوا سعیه *** فالكلّ أعداء له و خصوم۴۰
«نسبت به آن جوان مرد رشك بردند، چون به كوششِ وی نرسیدند، پس همگی اعدا و دشمنان اویند».
۲ ـ زمینه های رَشك بر علی (علیه السلام)
این سخن كه «كلُّ ذی نعمة محسود; هر صاحب نعمتی، محسود است»، سخنی كاملا درست است كه هم در فرموده ای از رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) به كار رفته۴۱ و هم به عنوان یك «مَثَل» نزد عرب زبانان رواج یافته است.۴۲
در این باره، باید دانست كه «نعمت» از نظر لغوی، به «آن چه كه باعث خوشی و شادكامی باشد» و به «فراخی و آسایش در زندگی، عطا، بخشش، احسان، هدیه و مال» گفته می شود.۴۳ البته واژه نعمت، درباره اموری، همچون «اسلام» و «پوشیدگی گناهان» نیز به كار رفته است.۴۴ هم چنین در سروده ای عربی، فضیلت «رسالت»، خود یك نعمت به شمار آمده است.۴۵
براین اساس، «نعمت» واژه ای عام است كه افزون بر امكانات مادی، امتیازات و فضیلت های غیرمادی را نیز شامل می گردد. قدر مسلم آن كه رشكِ رشكوران، هیچ گاه به امور مادی منحصر نیست، بلكه دامنه ای چندان گسترده دارد كه هر گونه امتیاز، فضیلت، موفقیت و خصلتی را در برمی گیرد كه شخص محسود از آن برخوردار است، تا آن جا كه حتی ممكن است درباره «چگونگی كشته شدنِ» محسود نیز رشك برده شود.۴۶هم چنین، حسد ورزیدن بر فضیلت ها، همواره رواج داشته است، از این رو، در شعری منتسب به كمیت بن زید اسدی (۶۰-۱۲۶ق) از شاعران شیعی، آمده است:
ان یحسدونی فإنّی غیر لائمهم *** قبلی من النّاس اهل الفضل قد حسدوا۴۷
«اگر نسبت به من رشك میورزند، من سرزنش كننده آنان نخواهم بود، پیش از من نیز «اهل فضیلت» رشك برده شده اند».
بنابراین، در مورد امام علی بن ابی طالب(علیه السلام) كه از شمار فراوانی از فضیلت ها و ویژگی های منحصر به فرد برخوردار بوده است، همواره، به یقین، این زمینه وجود داشته است كه از سوی دیگران، مورد رشك و حسد قرار گیرد. آن حضرت، فضایل و خصایصی داشته است كه دیگران، به شدت در آرزوی كسب حتی یكی از آن فضیلت ها و خصیصه ها بوده اند. این آرزو، در مواردی، بهوسیله برخی نیز ابراز شده و در حافظه تاریخ مانده است، چنان كه از فرزند عمر بن خطاب (احتمالا، عبدالله بن عمر) این سخن گزارش شده است: «برای علی، سه ویژگی بوده است كه اگر یكی از آن ها برای من بود، برایم دوست داشتنی تر از همه عطایا و تمامی اموال بود:۴۸ ازدواج با فاطمه، و اعطای پرچم بدو در روز خیبر، و آیه نجوا».۴۹ هم چنین از خود عمربن خطاب نیز این گونه نقل شده است: «به علی بن ابی طالب سه ویژگی داده شد كه اگر یكی از آن ها برای من بود، برایم دوست داشتنی تر بود از این كه به من عطایای بسیار و اموال فراوان داده شود». در این هنگام، از عمر سؤال شد كه آن سه ویژگی چه بوده است؟ و او در پاسخ گفت: «ازدواج علی با فاطمه ،دختر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، و سكنا گزیدن او در مسجد چونان رسول خدا به گونه ای كه برای او روا شد آن چه برای رسول خدا روا بود، و پرچم داری در روز خیبر».۵۰
روشن تر و گویاتر از سخنان یاد شده در بالا، گفته هایی است كه از زبان سعدبن ابی وقاص، صحابی بزرگ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و عضو شورای شش نفری تعیین خلیفه سوم، در منابع معتبر گزارش شده است. بنابه گزارش علی بن حسین مسعودی (متوفای ۳۴۵ یا ۳۴۶ق) در كتاب ارزش مند مروج الذهب و معادن الجوهر، پس از شهادت علی(علیه السلام)، در دوران زمام داری معاویة بن ابی سفیان، وی برای انجام حج به مكه آمد كه در آن جا، سعد بن ابی وقاص نیز حضور داشت. پس از انجام حج و طواف كعبه، معاویه همراه با سعد، وارد دارالندوه شد و بر تختی نشست و سعد را نیز در كنار خود نشانید. آن گاه شروع كرد به «سبّ» (دشنام) بر علی(علیه السلام). پس سعد، بی درنگ بر او اعتراض كرد و به او گفت:
مرا بر تخت خود نشانده و شروع كرده ای به دشنام دادن برعلی; به خدا سوگند! اگر یك خصلت از خصلت های علی در من بود برایم دوست داشتنی تر بود از همه آن چه خورشید برآن می تابد; به خدا سوگند! اگر داماد رسول خدا بودم، و فرزندانی كه از آنِ علی است برای من بود برایم دوست داشتنی تر بود از همه آن چه خورشید بر آن می تابد; به خدا سوگند! اگر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درباره من گفته بود آن چه درباره علی در روز خیبر فرمود ـ «فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد كه او، خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسولش نیز او را دوست می دارند، فرار كننده نیست، و خدا به دستان او فتح می كند» ـ برایم دوست داشتنی تر بود از همه آن چه خورشید برآن می تابد; به خدا سوگند! اگر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درباره من گفته بود آن چه در خطاب به علی در غزوه تبوك فرمود ـ «آیا خشنود نمی شوی كه نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسی باشی، جز این كه پس از من، پیامبری نیست» ـ برایم دوست داشتنی تر بود از همه آن چه خورشید برآن می تابد; به خدا سوگند! تا هنگامی كه زنده ام با تو (ای معاویه) هرگز داخل خانه ای نخواهم شد.۵۱
گفتنی است كه سعد، پس از بیان سخنان مزبور، از نزد معاویه برخاست. معاویه در آن هنگام بدو گفت: «پس چرا تو علی را یاری نكردی، و از بیعت با او سرباز زدی؟» و مزوّرانه ادامه داد: «اگر من، آن چه را كه تو از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره علی(علیه السلام)شنیده ای، شنیده بودم، در تمام زندگی ام خدمت گزار علی می شدم». در برابر، سعد كه هیچ جوابی برای این سؤال نداشت كه چرا با علی(علیه السلام) همراهی نكرده است، این اندازه جسارت ورزید كه در پاسخ، اعلام كند كه خود را از معاویه در تكیه زدن بر منصب حكومت سزاوارتر می داند.۵۲
درباره ماجرای یاد شده باید دانست كه گرچه، سعد بن ابی وقاص در دوران خلافت علی(علیه السلام)، از بیعت با آن حضرت امتناع ورزید و در شمار قاعدین قرار گرفت، اما همچون طلحه و زبیر به جنگ او نرفت، و پس از آن نیز در عصر حاكمیت معاویه، حاضر نشد با وی همراهی كند و علی(علیه السلام) را سبّ گوید.۵۳ طبق گزارش دیگری نیز كه به گمان، گونه دیگری برای گزارش یاد شده در بالاست، هنگامی كه معاویه از سعد پرسید: چه چیز مانع از آن می شود تا علی(علیه السلام) را دشنام دهد؟ سعد، در پاسخ گفت كه سه سخن از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره علی(علیه السلام) به یاد دارد كه سبب می شود تا هیچ گاه وی را سبّ نكند. آن گاه، سعد یادآورِ حدیث «منزلت» در تبوك، سخن پیامبر(صلی الله علیه وآله) در خیبر، و به شمار آوردنِ علی در زمره «اهلِ» (خاندان) پیامبر(صلی الله علیه وآله) در ماجرای مباهله شد، و اذعان كرد كه اگر یكی از این سخنان درباره او گفته شده بود برایش محبوب تر از همه عطایا و تمامی اموال بود.۵۴
هم چنین بنا بر همین گزارش، سعد در بیان دومین مورد (سخن پیامبر(صلی الله علیه وآله)درباره علی(علیه السلام) در جنگ خیبر)، پس از ذكر آن كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «پرچم را به مردی خواهم داد كه خدا و پیامبرش(صلی الله علیه وآله) را دوست دارد، و خدا و پیامبرش(صلی الله علیه وآله) نیز او را دوست دارند»، به شكلی كوتاه و بسیار گویا، گفته است: «ما (اصحاب) برای دست یابی به چنان منزلتی، گردن های خود را بالا كشیدیم».۵۵بی گمان، از میان اصحاب و تابعین، فراوان بوده اند كسانی كه با شناخت نزدیك، از امام علی(علیه السلام) بسی با عظمت یاد كرده اند.۵۶ اكنون، بدون تفصیل بیش تر در این باره، یادآوری می شود كه در دوره های مختلف تاریخی نیز اندیشمندان بسیار، با گرایش های گوناگونِ مذهبی (شیعی، سنی، و حتی غیر مسلمان) درباره علی(علیه السلام)، و فضایل او به خلق اثر پرداخته، و برخی نیز منصفانه اعتراف كرده اند كه از شناختِ شخصیت علی(علیه السلام)عاجز مانده اند. براین اساس، واضح است كه لحظه لحظه زندگانی علی(علیه السلام) همراه بوده است با آن چه كه می توانسته رشك دیگران، به ویژه شماری از صحابه بزرگ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را بر انگیزد:
ولادت در كعبه، تربیت یافتن در دامان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، سبقت بر همگان در: پذیرش اسلام، نمازگزاردن، بیعت با رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)، جهاد و پیكار با دشمنان اسلام، سبقت در عرصه های علم، عدالت، شجاعت و سخاوت، و برخورداری از شریف ترین نسب، اخوّت با پیامبر(صلی الله علیه وآله)، زوجیت با سیده زنان جهان و ابوّتِ نوادگان پیامبر(صلی الله علیه وآله)۵۷ كه فقط بخشی از مهم ترین فضایل و خصایص علی(علیه السلام)بوده است، و پیداست كه در این مجال نمی گنجد كه به همه آن فضایل، اشاره شود.
ناگفته نماند كه آگاهی تاریخی از فضایل پرشمار علی(علیه السلام) در حالی است كه در همان دهه های نخستین از تاریخ اسلام، حاكمان اموی ـ به جز عمر بن عبدالعزیز ـ در دوران حاكمیت خود (۴۱-۱۳۳ق)، به ایجاد فضایی آكنده از عداوت با علی(علیه السلام)و فرزندان او پرداختند، و بر آن شدند تا همه فضیلت های آنان را از حافظه مسلمانان، محو و حذف كنند.۵۸ آغازگر این امر، بنیان گذار دولت اموی، معاویة بن ابی سفیان بود كه برخی از اصحاب و تابعین را اجیر كرد تا در ازای دریافت مزد، به ساخت و ساز اخبار زشت درباره علی(علیه السلام) بپردازند، و بدین سان، مردمان را به برائت از علی(علیه السلام) و سرزنش وی برانگیزند.۵۹ ابوجعفر اسكافی ضمن افشای نكته مزبور، در بیان دشمنی بنی امیه نسبت به علی(علیه السلام) تصریح كرده است:
... (آنان) در طول زمام داری خود كوشیدند تا یادِ علی و فرزندانش را خاموش كنند ... و فضایل و مناقب و سوابق ایشان را مخفی سازند، و از روی منابر، علی(علیه السلام) و فرزندانش را مورد شتم و سبّ و لعن قرار دهند...، اگر كسی چیزی از فضایل آنان را بیان می كرد به شدیدترین مجازات ها گرفتار می آمد ...، تا آن جا كه راویان هرگاه می خواستند حدیثی از علی(علیه السلام) بیان كنند، از روی تقیّه و با كنایه می گفتند: «مردی از قریش» چنین گفت یا «مردی از قریش» چنان كرد، و نام علی(علیه السلام) را بر زبان جاری نمی كردند...».۶۰
هم چنین، اسكافی نگاشته است كه به رغم همه تلاش هایی كه امویان برای «محوِ» فضایل علی(علیه السلام) و فرزندانش به عمل آوردند، در برابر، اراده الهی بر آن بود تا بر درخششِ نام و یاد علی(علیه السلام) افزوده شود و فضایلش گسترده تر گردد.۶۱
البته معلوم است اسكافی كه خود در نیمه نخست قرن سوم هجری و در عصر حاكمیت عباسیان می زیسته، این آزادی را نداشته است تا دشمنی های حاكمان عباسی نسبت به علی(علیه السلام) و اهل بیت را بازگو كند. هم چنین، روشن است كه كوشش برای حذف و محوِ فضایل علی و اهل بیت(علیه السلام)، هرگز به دوران حاكمیت امویان و عباسیان محدود نبوده است. در این جا، به اجمال باید گفت كه حتی در دوران پیش تر از آن (عصر ابوبكر، عمر و عثمان) نیز به طور مستقیم، و گاه به شكل های پیچیده، كوشش می شد تا شخصیت علی(علیه السلام) و فضایل او، رو به «خاموشی» گذارده شود، یا دست كم، علی(علیه السلام) در «حاشیه» قرار گیرد كه تحقیق در این زمینه، نیازمند مجالی دیگر است. در این جا، تنها یادآوری می شود كه در سال ۳۵ ق ، پس از قتل خلیفه سوم، هنگامی كه شماری از اصحاب برانتخاب امام علی(علیه السلام) به عنوان خلیفه جدید، پای فشاری كردند، ناچار شدند تا در خطاب به همگان، فضایل علی(علیه السلام) را یادآور شوند. جالب توجه آن كه در آن میان، برخی علی(علیه السلام) را بر هم روزگارانِ خود تفضیل دادند، و برخی او را از همه مسلمانان برتر و افضل شمردند.۶۲
به هر روی، حجم وسیعِ كوشش هایی كه برای امحا و اخفای فضایل علی(علیه السلام) به عمل آمده، هیچ گاه نتیجه نداده است، و همواره، نام و یاد علی(علیه السلام)تابناك و پرفروغ بوده است. حال، در این نوشتار، سخن بر سر این است كه پیش از به كار بستن كوشش های گسترده امویان، در همان دهه های نخستین تاریخ اسلام (دوران زندگانی علی(علیه السلام)) فضایل و خصایص پر شمار آن حضرت، چندان آشكار و برجسته بود كه به گونه ای بسیار فراتر از حد تصور، این زمینه را به وجود می آورد تا او از سوی دیگران ـ دست كم، از سوی برخی از اصحاب ـ مورد رشك و حسد قرار گیرد.
سهیل زكّار از اندیشمندان معاصر، در این باره می گوید:
علی بن ابی طالب از شخصیت ممتاز و ایمان محكم و سابقه در اسلام و پیوند محكم و نزدیك با پیامبر(صلی الله علیه وآله) و از محبوبیت خاص نزد آن حضرت برخوردار بود، و این ها، موجبات دشمنی و آزردگی و حسادت دیگران را نسبت به او به وجود آورده بود.۶۳
۳ ـ رَشك بر علی(علیه السلام) در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله)
پیش تر گذشت كه رشك و حسد تنها در مورد امكانات مادی به وجود نمی آید، بلكه امتیازات و فضایل غیر مادی نیز می تواند حتی قوی تر، زمینه ساز رشك شود. با تكیه بر همین چهارچوب، می توان در مسیر شناخت عرصه هایی گام نهاد كه در آن عرصه ها، رشك بر علی(علیه السلام) بروز یافته است. بی گمان، آن عرصه ها، ناشناخته و نیز پردامنه اند، و شناخت تمامی آن ها نیازمند مجالی بیش تر برای انجام بررسی های تكمیلی است. در این باره، باید توجه داشت كه رشك بر امام علی(علیه السلام)حتی پس از شهادت آن حضرت نیز بروز یافت. برای نمونه، می توان از آن چه كمی پیش تر درباره كوشش حاكمان اموی برای محو فضایل علی(علیه السلام) گفته شد، یاد كرد كه با تأمل بر محتوای آن كوشش، به روشنی می توان آن را به عنوان بخشی از موارد بروز رشك بر علی(علیه السلام) باز شناخت.۶۴ هم چنین، باید دانست كه ابوجعفر اسكافی از عثمانی ها (دوست داران و پیروان خلیفه سوم كه علی(علیه السلام) را دشمن می داشتند) با عنوان حسود یاد كرده و گفته است كه آنان، فضایل علی(علیه السلام) را مورد خدشه و طعنه قرار می دادند.۶۵
اكنون در این جا، دو مورد از موارد بروز رشك بر علی(علیه السلام) در دوران زندگانی پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله) شناسایی می شود:
الف ـ رشك بر خلوت و نجوای پیامبر(صلی الله علیه وآله) با علی(علیه السلام)
یكی از افتخارات امام علی(علیه السلام) این است كه آن حضرت، هم نشین و هم صحبتِ تنهایی ها و خلوت های رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) بود، و به طور خصوصی با پیامبر(صلی الله علیه وآله)، گفت وگو و نجوا می كرد. ابن ابی الحدید (۵۸۶-۶۵۵ق) در این باره می نگارد:
امیر مؤمنان(علی)(علیه السلام) ـ و نه دیگر صحابه ـ به خلوت ها و تنهایی هایی كه پیامبر(صلی الله علیه وآله)با او داشت اختصاص یافته بود. این خلوت ها به گونه ای بود كه هیچ یك از مردم برآن چه میان آن دو می گذشت آگاهی نمی یافت.۶۶
در ادامه، همین مورخ از علی(علیه السلام) به عنوان «كثیر السّؤال للنّبی(صلی الله علیه وآله); بسیار سؤال كننده از پیامبر(صلی الله علیه وآله)» یاد می كند، و در بیان محتوای خلوت های میان آن حضرت با پیامبر می نویسد:
علی (علیه السلام) درباره مفاهیم قرآن و معانی سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، از آن حضرت بسیار سؤال می كرد، و هرگاه وی نمی پرسید، پیامبر(صلی الله علیه وآله) خود تعلیم و تربیت او را آغاز می كرد.۶۷
بی گمان، در چنین خلوت هایی، علی(علیه السلام) به سطح والایی از حقایق و معارف ـ به تعبیری، اسرار و علوم ماورایی ـ آگاهی می یافت. هم چنین، تردیدی نیست كه این ویژگی و امتیاز، در اساس، مبتنی براین امر بود كه او از ظرفیت و زمینه برای دریافت چنان سطحی از معارف و علوم برخوردار بود، چنان كه ابن ابی الحدید نیز در ادامه همین سخنان، پس از تأكید دوباره بر این كه «... احدی از اصحاب، چنین نبودند»،۶۸ اذعان می كند كه علی(علیه السلام)، قابلیت و آمادگی داشت و از وجودی نورانی، سرشتی پاك، و ذهنی تیز برخوردار بود.۶۹
اكنون در این جا، باید دانست كه خلوتِ پیامبر(صلی الله علیه وآله) با علی(علیه السلام) خود عرصه ای برای بروز رشك نسبت به علی(علیه السلام) بوده است. چنین رشكی، در بیان اعتراض یا سخنان طعن آلود به پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمایان شده است. در این باره، شیخ مفید (۳۳۶-۴۱۳ق) با ذكر سلسله راویان، از جابر بن عبدالله انصاری، چنین گزارش كرده است:
در روز «طائف» [غزوه طائف: سال ۸ هجری]، چون رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با علی(علیه السلام)خلوت كرد، عمر بن خطاب نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمد و گفت: آیا با او و نه، با ما ـ نجوا می كنی؟! و با او ـ و نه، با ما ـ خلوت می كنی؟! پیامبر(صلی الله علیه وآله) در پاسخ فرمود: من با او نجوا نمی كنم، بلكه خداوند[نیز] با او نجوا می كند.۷۰
شگفت آن كه عمر هم چنان بر اعتراض خود پافشاری داشت، و در حالی كه از پیامبر(صلی الله علیه وآله) دور می شد، چنین گفت: این سخن، مانند همان سخنی است كه قبل از حدیبیه برای ما بازگو كردی و گفتی «ان شاءالله، حتماً وارد مسجدالحرام خواهید شد، در حالی كه ایمن هستید»، پس وارد نشدیم و از آن بازداشته شدیم. پیامبر(صلی الله علیه وآله)در پاسخ به او، این گونه ندا داد: «نگفته بودم كه همان سال (سال ششم هجری) وارد می شوید».۷۱
هم چنین در میان منابع معتبر اهل سنت، گزارشی مشابه با گزارش یاد شده از شیخ مفید ـ البته، بدون یاد كرد از نام عمر بن خطاب ـ این چنین نقل شده است:در روزطائف، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) علی را فراخواند و با او [به طور طولانی] به نجوا پرداخت. پس مردم گفتند: نجوای او با پسر عمویش به درازا كشید! پس رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: من با او نجوا نمی كنم، بلكه خداوند با او نجوا می كند.۷۲
روشن است كه اختصاص یافتن علی(علیه السلام) به خلوت های پیامبر(صلی الله علیه وآله)، چندان پر اهمیت بوده است كه می توانسته رشك دیگران، چه فردی خاص، و چه گروهی از مردم را چندان برانگیزد كه نتوانند از بیان سخنی طعن آلود و اعتراض آمیز بر رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)خودداری كنند.
به هر روی، تردیدی نیست كه رابطه علی(علیه السلام) و پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر پایه شناخت و باورداشت نسبت به گوهر وجودی یكدیگر شكل یافته بود. براین اساس، علی(علیه السلام)نیز شیفته آن بود تا همواره از وجود پرفیض رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) محظوظ شود. از این ره گذر، در كنار همه فضیلت های علی(علیه السلام)، این فضیلت نیز به وجود آمد كه او به گونه ای منحصر به فرد، یگانه فردی بود كه به آیه ای از قرآن كریم، موسوم به آیه نجوا عمل كرد، در حالی كه برای هیچ كس دیگری، توفیق عمل بدان آیه فراهم نشد.
گفتنی است كه مسلمانان در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه وآله) مطالب و مسائل خود را به طور خصوصی برای آن حضرت بازگو می كردند، و با وی به نجوا۷۳ می پرداختند. در این میان، ثروت مندان، به طور طولانی با پیامبر(صلی الله علیه وآله) نجوا می كردند،۷۴ به گونه ای كه آنان در مجالس، بر فقیران چیرگی می یافتند. البته پیامبر(صلی الله علیه وآله) خود از این امر، ناخشنود بود.۷۵ بر این اساس، خداوند با نازل كردن آیه ای موسوم به آیه نجوا چنین فرمان داد:
ای كسانی كه ایمان آورده اید، چون خواهید كه با پیامبر راز گویید (نجوا كنید)، پیش از راز گفتن خود، صدقه ای بدهید... .۷۶
پس از صدور چنین فرمانی، تنها علی(علیه السلام) بدان تن داد. بنا به گزارشی، علی(علیه السلام)یك دینار صدقه داد، و سپس به نجوا با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پرداخت. و براساس گزارشی دیگر، او یك دینار را با ده درهم معاوضه كرد، و در ده نوبت، هر بار، یك درهم، صدقه پرداخت و با پیامبر(صلی الله علیه وآله) نجوا كرد.۷۷ درباره محتوای نجوای علی(علیه السلام)با پیامبر(صلی الله علیه وآله)، تنها به اجمال گفته شده است كه وی از آن حضرت درباره ده كلمه۷۸ یا ده خصلت۷۹ سؤال كرد. در این حال، به جز علی(علیه السلام) دیگران بخل ورزیدند و برای گریز از پرداخت صدقه، در اساس، از نجوا كردن با پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مطرح كردن مسائل خود برای آن حضرت، روی گرداندند.۸۰ پس از آن، با نزول آیه ای دیگر،۸۱ فرمان پیشین برداشته شد. بر این اساس، گفته شده است كه آیه نخست، ده شبانه روز، و به قولی ساعتی از یك روز دوام یافت.۸۲
جالب توجه آن كه علی(علیه السلام) خود درباره عمل به آیه نجوا فرموده است:
در كتاب خدا آیه ای است كه پیش از من هیچ كس بدان عمل نكرد، و بعد از من نیز هیچ كس بدان عمل نخواهد كرد.۸۳
بی گمان، این فضیلت، چندان مهم و چشم گیر بوده است كه ـ چنان كه پیش تر نیز گذشت ـ ابن عمر آرزو كرده بود كه از چنان فضیلتی برخوردار بود.
ب ـ رشك بر گشوده ماندن در خانه علی(علیه السلام) بر مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله)
پیش تر در گزارشِ سخنی از عمر بن خطاب گذشت كه او سه ویژگی برای علی(علیه السلام)شمرده و آرزو كرده بود كه خود، یكی از آن ویژگی ها را می داشت. یكی از آن ویژگی ها عبارت بود از: «سكنا گزیدن علی(علیه السلام) در مسجد، همانند رسول خدا(صلی الله علیه وآله)».۸۴ در این باره، باید دانست كه این موضوع، در منابع تاریخی و روایی، زیر عنوانِ ماجرا و حدیثِ سدّ الأبواب (بستن درها) طرح و بررسی شده است. این ماجرا كه از سوی بسیاری از نویسندگان سنّی و شیعی گزارش شده، در اساس، چنین بوده است:
شماری از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درِ خانه هایشان به مسجد [مسجد النبی(صلی الله علیه وآله) ]باز می شد، تا این كه روزی آن حضرت فرمود: این درها را ببندید، به جُز درِ [خانه ]علی. مردم در این باره، سخنانی گفتند. پس رسول خدا(صلی الله علیه وآله)ایستاد و خدا را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود: اما بعد، من فرمان دادم به بستنِ این درها، به جُز درِ [خانه ]علی. پس گوینده ای از میان شما در این باره سخنی گفت. به خدا سوگند! من [از جانب خود ]چیزی را نبستم و نگشودم، ولیكن [از سوی خداوند] به چیزی امر شده بودم كه پیروی كردم.۸۵
هم چنین گزارش شده است كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به كسانی، چون ابوبكر و عمر فرمان داد تا درِ خانه هایشان را كه رو به مسجد باز می شد، مسدود سازند.۸۶
بنابه گزارش ابن ابی الحدید بعدها، فرقه موسوم به بكریه كه بر افضل بودنِ ابوبكر و بر دوستی او تأكید داشتند در برابر تشیع، حدیث سدّ الأبواب را كه در شأن علی(علیه السلام) بود، به ابوبكر برگرداندند و مدعی شدند كه آن حدیث درباره ابوبكر بوده است.۸۷
هم چنین ناگفته نماند كه در اقدامی دیگر، اهل سنت حدیثی موسوم به خوخة ابی بكر (پنجره و دریچه ابوبكر) ساختند و مدعی شدند كه روزی، پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: «در مسجد، پنجره و دریچه ای باقی نماند مگر از آنِ ابوبكر».۸۸
به هر روی تردیدی نیست كه فرمان به «بستنِ در خانه های همگان، به جُز علی(علیه السلام)»، خود زمینه ای بسیار قوی فراهم كرد تا دیگران برآن حضرت، رشك ورزند. این رشك، گاهی، چنان كه در متن گزارش یاد شده گذشت، به گونه ای بسیار سربسته و مجمل انعكاس یافته است: «مردم در این باره، سخنانی گفتند»، و گاه حتی به كسی هم چون حمزه بن عبدالمطلب (عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله)) نسبت داده شده، و در قالب این اعتراض بیان شده است كه چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) درهای خانه های همگان را بر مسجد بسته است و تنها در خانه علی را كه جوانی كم سنّ است باز گذارده است.۸۹ به هر روی، پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله) در برابر اعتراض دیگران تصریح كرد كه اقدام وی در بستنِ درِ خانه های همگان و باز گذاردن درِ خانه علی(علیه السلام)، مبتنی بر فرمان الهی بوده است.
۴ ـ رشك بر علی(علیه السلام) در بازداشتِ خلافت از او
پیش تر اشاره شد كه مهم ترین عرصه بروزِ رشك بر علی(علیه السلام)، در فرایند بازداشت خلافت از آن حضرت (پس از وفات رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)) تحقق یافته است. اكنون در این جا عرصه مزبور، موضوع سخن است:
در این باره، پیش از هر چیز باید دانست كه بروز رشك، گاه تنها در اندازه ابراز سخنی طعن آلود و اعتراض آمیز، و دست آخر، رفتاری پرخاش گرانه است كه پیش از این، در دو مورد از عرصه های بروز رشك بر علی(علیه السلام) در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه وآله)، نمونه هایی از این گونه شناسایی شد. اما گاهی نیز رشك بسیار فراتر از این اندازه بروز می یابد و چنان كه در بخش نخست از این نوشتار گذشت، عداوت زا و دشمنی ساز می گردد. دشمنیِ برآمده از رشك نیز خود می تواند در شكل های گوناگون تحقق یابد، گاه به زودی آشكار می شود، گاه مدتی دراز پنهان می ماند، گاه در قالب پیكار و كشتار بروز می كند و گاه در بازداشتن حقی از محسود و تصاحبِ آن حق.
بنابر گزارش های موجود، تا زمانی كه رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) زنده بود، این امكان برای رشكوران وجود نداشت كه در چنین ابعادی نسبت به علی(علیه السلام) رشك ورزند، اما پس از وفات آن حضرت، آنان فرصت یافتند تا خلافت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را از علی(علیه السلام)سلب كنند، و این حقّ او را تصاحب نمایند. جالب توجه آن كه رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)خود چنین وضعیتی را پیش بینی كرده و به علی(علیه السلام) فرموده بود: «... ستمگران آنانند كه به تو رشك میورزند، و بر تو ستم روا می دارند، و پس از من، تو را از حقّت باز می دارند».۹۰ چنان كه آن حضرت نیز پیش بینی فرموده بودند كه كینه های پنهان نسبت به علی(علیه السلام) پس از وفات ایشان، بروز خواهد یافت.۹۱
در این باره، باید توجه داشت كه رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) در زمان حیات خود به فرمان الهی، و در موارد گوناگون، علی(علیه السلام) را به خلافت و جانشینی برگزیده بود.۹۲ از این رو، تصاحبِ آن جایگاه از سوی دیگران، در واقع، منعِ علی(علیه السلام) از دست یابی به حقّ خود بود. در این باره، امام علی(علیه السلام) خود نیز در اوایل خلافتش در برابر بیعت شكنانی، چون طلحه و زبیر می فرماید:
سوگند به خدا، من همواره از حقّ خویش محروم ماندم، و از هنگام وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) تا امروز حقّ مرا از من بازداشته و به دیگری اختصاص دادند.۹۳گفتنی است كه باز داشتنِ خلافت از علی(علیه السلام) به طور كلی، در سه مرحله پیاپی، به ترتیب، به وسیله ابوبكر، عمر و عثمان روی داد، و ۲۵ سال (در فاصله سال های ۱۱ تا ۳۵ ق) به درازا كشید. پس از آن، در دوران خلافت علی(علیه السلام) نیز هم چنان كسانی، مانند طلحه، زبیر و عایشه۹۴ كوشش كردند تا بار دیگر، خلافت را از آن حضرت بازستانند. كوشش اخیر، در فرجام، به راه اندازیِ اولین جنگ داخلی میان مسلمانان (جنگ جمل) منتهی شد. براین اساس، در بررسی تاریخی موضوع مورد سخن (رشك بر علی(علیه السلام) در بازداشتِ خلافت از او) بایسته است كه مراحل مزبور، بازشناسی شود.
البته در این جا هم چنان براین نكته تأكید می شود كه تلاش نگارنده برآن است تا بخشی از حوادث تاریخ صدر اسلام از یك زاویه كمابیش ناشناخته بررسی شود. بدین لحاظ، اگر در نوشتار حاضر، سخن از وجود رشك بر علی(علیه السلام) در میان است، تنها با تكیه بر مستندات تاریخی است كه به دور از هرگونه برداشت و تحلیل اخلاقی یا كلامی۹۵ ارائه خواهد شد.
الف ـ ترفند مخالفان: پیش از هرگونه سخن درباره رشك بر علی(علیه السلام) در بازداشتِ خلافت از او، این نكته جالب توجه است كه مخالفان علی(علیه السلام) و بازدارندگان خلافت از او، خود با وارد كردنِ برخی اتهام ها بر علی(علیه السلام)، وانمود می كردند كه دست یابی شان به منصب خلافت، اقدامی به حق بوده، و هرگونه اعتراض از سوی علی(علیه السلام) نسبت به اقدامات آنان یا هرگونه اقدامی از سوی علی(علیه السلام) برخلاف میل آنان، در واقع، از سرِ رشك یا آز است.۹۶ به گمان، وارد كردن چنین اتهام های ناروایی بر علی(علیه السلام)، در اساس بدان منظور بوده است كه از یك سو، بر این نكته كه خلافت، حقِّ علی(علیه السلام)بوده است، سرپوش بگذارند و از سوی دیگر، آن حضرت را به نوعی واكنش منفی بكشانند; به گونه ای كه آن حضرت كاملا از صحنه اجتماع و سیاست، دوری و انزوا گزیند، و از هر اعتراضی بر حاكمان یا اقدامی برخلاف میل آنان بپرهیزد.
گفتنی است كه اتهام به رشك، گاه در مورد علی(علیه السلام) به تنهایی مطرح شده است، و گاه در مورد همه بنی هاشم. در این باره، امام علی(علیه السلام) در دوران تصدی خلافت، با ارسال نامه ای به معاویه، در خطاب به او می نویسد: «... تو پنداری كه بر تمام خلفا حسد ورزیده ام؟ و بر همه آن ها شوریده ام؟»، و سپس برای آن كه معاویه را از این گمان باز دارد كه آن حضرت در برابر چنین اتهام هایی، عرصه را رها خواهد كرد، چنین ادامه می دهد: «اگر چنین شده باشد جنایتی بر تو نرفته كه از تو عذرخواهی كنم».۹۷ هم چنین علی(علیه السلام) با بیان این سخن، در صدد بود تا معاویه را از هرگونه داعیه داری نسبت به خلفای پیشین، بهویژه خلیفه سوم۹۸ برحذر دارد.
در ماجرای تدفین مظلومانه حضرت زهرا(علیها السلام) نیز كه طبق وصیت آن بانو، بدون حضور ابوبكر و عمر، و شب هنگام انجام شد، عمر كه پس از آن ماجرا بسیار خشمگین بود، در خطاب به علی(علیه السلام) و عباس بن عبدالمطلب با پرخاش گفت: ای بنی هاشم! شما هرگز حسادتی را كه از قدیم بر ما داشته اید، رها نخواهید كرد».۹۹ دیگر آن كه در دوران خلافت عثمان، پس از آن كه اقدامات او اعتراض های همگانی را برانگیخت، وی در گفتوگویی تند و صریح با عبدالله بن عباس مدعی شد كه رشك، سبب شده است تا بنی هاشم بر ضدّ او فتنه انگیزی كنند. در برابر، ابن عباس قاطعانه پاسخ داد كه در سرشتِ اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، رشك راه ندارد.۱۰۰
ب ـ افشاگری امام علی(علیه السلام): آن حضرت، خود تنها در دوران خلافتش، این مجال را یافت تا از رشك دیگران بر خود، پرده بردارد، چنان كه در سال ۳۶ ق، هنگام عزیمت برای رویارویی با پیمان شكنان در بصره (جنگ جمل) ضمن سخنانی كوتاه، با شكوه از قریشیان فرمود: «.. به خدا سوگند! قریش از ما انتقام نمی گیرد جز به آن علّت كه خداوند ما را از میان آنان برگزید و گرامی داشت».۱۰۱
این سخن، از یك سو به صراحت بیان گر آن است كه از نگاه علی(علیه السلام)، خلافت و ولایت آن حضرت، مبتنی بر یك گزینش الهی بوده است، و از سوی دیگر، حكایت از آن دارد كه قریشیان برچنان گزینشی رشك برده اند. چنان كه در سخنی دیگر و البته، صریح تر از علی(علیه السلام) كه در همان زمان (هنگام عزیمت برای جنگ با اصحاب جمل) گزارش شده، همین دو جنبه بسیار آشكار است: «... جُز این نیست كه آن ها (اصحاب جمل)، این دنیا (خلافت و امارت) را طلب می كنند به جهت حسد ورزیدن به كسی كه خداوند آن را به او برگردانده است...».۱۰۲
هم چنین، امام علی(علیه السلام) پس از رویارویی با اصحاب جمل، در احتجاج با آنان، به آیه «ام یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله ...»۱۰۳ تمسك كرد و فرمود: «ما، آل ابراهیم هستیم كه مورد رشك قرار گرفته ایم، چنان كه پدران مان رشك بُرده شده اند». سپس، آن حضرت از رشك ورزیِ شیطان برآدم، قابیل بر هابیل، و قوم نوح بر او یاد كرد، و پیمان شكنان را به ولایت خود فراخواند.۱۰۴
به گمان، در دوران پیش تر از این (در دوران حاكمیت ابوبكر، عمر و عثمان) برای امام علی(علیه السلام)، در اساس، این امكان وجود نداشته است كه آشكارا از رشكِ دیگران برخود سخنی بگوید، چنان كه محتمل است كه سخنان ناآشكار نیز یا اصلا به متون تاریخی راه نیافته، یا گرفتار حذف و سانسور شده است. با وجود این، از میان اصحاب و حامیان علی(علیه السلام) كسانی بوده اند كه از همان آغاز بازداشت خلافت از علی(علیه السلام)، جسورانه، آن اقدام را برآمده از رشك ورزیدن بر علی(علیه السلام) و اهل بیت(علیه السلام)به شمار آورده اند.
ج ـ تحلیل اشخاص حاضر در متن رویداد: در بالا اشاره شد كه برخی اصحاب و حامیان علی(علیه السلام)، رویدادِ بازداشت خلافت از او را برآمده از رشك دانسته اند. در این باره، باید توجه داشت كه این اشخاص، در متن رویداد مزبور حضور داشته، و آن را از نزدیك مشاهده كرده اند. از این جهت، اظهارات ایشان، در واقع، تحلیل ها و برداشت های مستقیم از رویداد یاد شده به شمار می آید، و زمینه ارائه یك بررسی تاریخی را در این جا فراهم می كند.
در این باره باید دانست كه به فاصله كوتاهی پس از ماجرای سقیفه، سلمان فارسی (صحابی بزرگ رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)) با بیان سخنانی در میان مردم مدینه، آنان را به پذیرش ولایت علی(علیه السلام) فراخواند، و با عتاب و سرزنش، رو به ایشان گفت:
چگونه است حالِ این قوم كه فضلِ علی(علیه السلام) را شناختند و بر او حسد ورزیدند؟!... (ای قوم) آیا نمی دانید، یا خود را به نادانی می زنید؟! یا این كه حسد میورزید ... .۱۰۵
هم چنین، هنگامی كه باز دارندگانِ خلافت از علی(علیه السلام) در صدد برآمدند تا به زور، از آن حضرت برای ابوبكر بیعت بگیرند، امّ ایمن۱۰۶ و امّ سلمه۱۰۷ هر دو خطاب به ابوبكر، او را این چنین سرزنش كردند: «ای عتیق! چه به سرعت، حسدتان نسبت به آل محمد را آشكار كردید». پس عمر فرمان داد تا آن دو بانو را از آن محفل (مسجد مدینه) بیرون كنند و گفت: «زنان را با كارِ ما چه»؟!۱۰۸
دیگر آن كه بنا به گزارشی، چون مردم با ابوبكر بیعت كردند پس خاندان وی (بنی تیم) بر این امر فخر ورزیدند. در برابر، فضل بن عباس عموزاده پیامبر(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام) صریحاً اعلان داشت كه بنی هاشم شایسته خلافت اند، و مردم از روی حسد، از پذیرش خلافت ایشان سرباز زدند.۱۰۹
افزون بر این، در آغازِ خلافت ابوبكر، در میان گروه هایی كه با برچسب مرتد، تعقیب و سركوب می شدند، كسانی بودند كه به هیچ روی، از دین، ارتداد نیافته بودند، بلكه در واقع، جرمشان این بود كه حاضر به پذیرش حاكمیت ابوبكر نبودند، چنان كه برخی از ایشان، در اساس، خواستار خلافت اهل بیت(علیهم السلام) بودند. یكی از این افراد، شخصی به نام حارث بن معاویه (از بزرگان بنی تمیم) بود كه در برابر مأموران اعزامی ابوبكر، آشكارا گفت: «... شما، امارت را از اهل بیت پیامبر زایل نكردید، مگر از روی حسدتان نسبت به آنان».۱۱۰
در این جا، باید اذعان داشت كه در میان اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) و حامیان علی(علیه السلام)، عبدالله بن عباس (عموزاده پیامبر(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام)) جسورترین فردی بوده است كه در مواضع متعدد، بازداشت خلافت از علی(علیه السلام) را برآمده از رشكورزی به او دانسته است. حتی در محفلی كه خلیفه دوم حضور داشت، هنگامی كه سخن از برترین شاعر عرب به میان آمد، عبدالله بن عباس چنین نظر داد كه برترین شاعر، فردی به نام زهیر بن ابی سلمی است، سپس شعری را از او در مدح بنی سنان خواند كه ترجمه یك بیت از آن چنین است: «حسد ورزیده می شوند بر آن نعمت ها (كه برای ایشان است)، نه آن كه خداوند آن چه را كه بدان حسد ورزیده می شوند از آنان برگیرد». شگفت این كه خلیفه دوم، بی درنگ اذعان كرد كه این شعر تنها شایسته بنی هاشم است.۱۱۱
در اساس، عبدالله بن عباس در تحلیل خود درباره بازداشت خلافت از اهل بیت(علیهم السلام)آن را از روی حسد و ظلم می دانسته است، و در چندین موضع، جسورانه از این تحلیل دفاع كرده است. به درستی معلوم نیست كه برای نخستین بار، ابن عباس تحلیل مزبور را در كجا و برای چه كسانی بازگو كرده است، اما گزارش شده است كه وقتی این تحلیل به گوش خلیفه دوم رسید، او را برآن داشت تا با تندی و صراحت، به ابن عباس این چنین بگوید: «سخنی از تو به من رسیده است كه خوش ندارم آن را برایت بازگویم كه مبادا منزلت تو در نزد من زایل شود». در برابر، ابن عباس پای فشرد تا خلیفه آن سخن را بیان كند، و تأكید كرد كه كسی همچون وی، سخن باطل را از خود دور خواهد كرد، و چنان چه سخنش حق بوده باشد، چیزی از منزلت وی نخواهد كاست. پس عمر گفت: «به من رسیده است كه تو همیشه می گویی، این امر (خلافت) از روی حسد و ظلم از ما گرفته شده است». جالب آن كه ابن عباس، هرگز این سخن را انكار نكرد و جسورانه پاسخ داد:
اما این كه گفتی از روی حسد، پس ابلیس نیز برآدم حسد ورزید و [با فریفتن وی ]او را از بهشت بیرون كرد، پس ما نیز فرزندان آدمِ محسودیم. و این كه گفتی از روی ظلم، پس امیرمؤمنان خود می داند كه صاحب حق كیست; ای امیرمؤمنان! مگر عرب بر عجم، به حرمت رسول خدا حجت نمی آورد، مگر قریش بر سایر عرب، به حرمت رسول خدا احتجاج نمیورزد، و ما از دیگر قریش به حرمت رسول سزاواتریم.
در این هنگام، خلیفه بدون آن كه به سخنان ابن عباس پاسخی دهد، با تندی بدو گفت كه از آن جا برخیزد و به منزل خود برود. پس همین كه ابن عباس برخاست و چند قدمی رفت، این بار، خلیفه برای دل جویی از او با صدای بلند به او گفت كه حق او را رعایت می كند. ابن عباس نیز گفت:
ای امیر مؤمنان! مرا بر تو و بر هر مسلمانی، به وسیله رسول خدا حقی هست، پس هر كه این حق را نگاه دارد حق خود را نگاه داشته و هر كه از میان ببرد، حق خود را از میان برده است.
سپس ابن عباس از آن جا دور شد، و در غیاب او، خلیفه در تمجید از وی گفت: «وه، بر ابن عباس! به خدا سوگند هیچ ندیدم كه او با كسی محاجّه كند مگر آن كه او را مغلوب نماید».۱۱۲
هم چنین در دوران خلافت عثمان، ابن عباس در برابر وی، همان تحلیل یاد شده را بیان داشته است، چنان كه در گفتوگویی طولانی میان آن دو، وقتی عثمان به ابن عباس گفت: «... من می دانم كه این امر (خلافت) برای شماست، و لكن قوم شما (قریش)، شما را از آن دور كردند...»، ابن عباس در مقام پاسخ گویی، از جمله گفت:
.. اما این كه قوم ما، این امر (خلافت) را از ما دور كردند، پس از روی حسد بوده است كه به خدا سوگند، تو خود آن را می دانی; و از روی ستم و تجاوز بوده است كه به خدا سوگند، تو خود آن را می دانی... .۱۱۳
در دوران پس از شهادت امام علی(علیه السلام) دوران سخت حاكمیت امویان نیز عبدالله بن جعفر (برادرزاده علی(علیه السلام)) در گفتوگویی صریح با معاویه، اعلان داشت:
... (مردم) اختلاف كردند و متفرق شدند و حسد ورزیدند، و با امام و ولیّ خود مخالفت كردند... .۱۱۴
د ـ تحلیل اشخاص متأخر: درباره رویدادِ بازداشت خلافت از علی(علیه السلام)تحلیل برخی اشخاص حاضر در رویداد كه آن را برآمده از رشك می دانستند، شناخته شد. حال، در پایان این بحث، به منظور تأیید و تأكید بر تحلیل یاد شده، مواردی از دیدگاه های اشخاص متأخر كه در متن رویداد حضور نداشته اند، شناسایی می شود.در این باره، جالب توجه است كه ابن ابی الحدید (۵۸۶-۶۵۵ق) در بررسی تفصیلی ماجرای شورای تعیین خلیفه سوم (سال ۲۳ هجری) این سخن را مطرح كرده است كه عبدالرحمن بن عوف (كه در میان افراد شورای مزبور از امتیازی ویژه برخوردار بود) از علی(علیه السلام) روی برمی تافت. آن گاه، وی در تحلیل این امر، به اختصار گفته است: «سرشت ها در ملكیت افراد نیستند، و حسد در نفوس آدمی جای دارد».۱۱۵ هم چنین، همین مورّخ، به نقل از استاد خود، ابو جعفر یحیی بن محمد، به اجمال، این نكته را تأیید كرده است كه پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) درباره خلافت علی(علیه السلام) تصریح كرده بود، اما با وجود این، وی به نقل از همو (و در دفاع از مواضع اهل سنّت) مدعی شده است كه اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) در اساس، مسئله خلافت را از شمارِ معالم و مبانی دینی نمی دانستند كه تخلف ناپذیر باشد. سپس اعتراف كرده است كه برخی افراد، از روی حسد، از خلافت علی(علیه السلام) امتناع ورزیدند.۱۱۶
در پایان این نوشتار، به این گزارش بسیار ارزش مند تاریخی اشاره می كنیم كه فردی از ابو زید خلیل بن احمد نحوی (۱۰۰-۱۷۰ق) پرسید: «چرا یاران پیامبر، مناسباتشان با یكدیگر به سان فرزندان یك مادر بود، و تنها علی بن ابی طالب در میان آنان همانند یك فرزند نامادری بود»؟ او در پاسخ گفت:
علی بر همگان، در اسلام آوردن پیشی داشت، و در شرافت برتر بود، و در علم والاتر، و در حلم پیش تر، و در هدایت یافتن افزون تر. پس دیگران بر او حسد ورزیدند، و مردم به همانندها و همگون های خود مایل ترند (تا به كسی كه از آنان برتر است).۱۱۷
بی گمان، گزارش اخیر كه در قرن دوم هجری، ارائه شده است، و بی مهری نسبت به علی(علیه السلام) را در یك رویكرد «روانشناختی ـ اجتماعی» تحلیل كرده است، بسیار گویا و شفاف، و از هرگونه تفصیل و شرحی بی نیاز است.
كتاب نامه
۱ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۵۸ق / ۱۹۶۵ م .
۲ـ ابن اثیر، اسدالغابة فی الصحابة، تحقیق محمدابراهیم بنا و دیگران، بیروت دار احیاء التراث العربی، [بی تا].
۳ـ ابن اعثم كوفی، ابراهیم احمد، الفتوح، بیروت، دارالكتب العلمیه، ۱۴۰۶ق / ۱۹۸۶ م .
۴ـ ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پرورین گنابادی، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۶ .
۵ـ ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، [بی تا] .
۶ـ ابن منظور، لسان العرب، تصحیح امین محمد عبدالوهاب و محمد صادق عبیدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، مؤسسه التاریخ العربی، ۱۴۱۶ق / ۱۹۹۶ م .
۷ـ ادیانی، سیدمسلم حسینی، «چرا به حدیث غدیر عمل نشد؟»، علوم انسانی، شماره ۴۱، بهار ۱۳۸۱.
۸ـ امیل بدیع یعقوب، موسوعة امثال العرب، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۵ق/ ۱۹۹۵ م .
۹ـ امینی(علامه)، عبدالحسین احمد، الغدیر فی الكتاب و السنة و الادب، تهران، دارالكتاب الاسلامی، ۱۳۶۶ .
۱۰ـ بغدادی(خطیب)، ابوبكر احمد بن علی، تاریخ مدینة السلام (تاریخ بغداد)، تحقیق بشار عواد معروف، بیروت، دارالغرب الاسلامی، ۱۴۲۲ق/ ۲۰۰۱ م .
۱۱ـ ترمذی، ابوعیسی محمد بن عیسی، الجامع الصحیح (السنن الترمذی)، قاهره، دارالحدیث، [بی تا] .
۱۲ـ جاحظ، رسائل الجاحظ، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، بیروت، دارالجلیل، ۱۴۱۱ق/ ۱۹۹۱ م .
۱۳ـ حاكم نیشابوری، حافظ ابو عبدالله محمدبن عبدالله، المستدرك علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالكتب العلمیه، [بی تا] .
۱۴ـ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، قم، انتشارات مشرقین، ۱۳۷۹
۱۵ـ زبیر بن بكّار، الاخبار الموفّقیّات، تحقیق سامی مكی عانی، بغداد، مطبعة العانی، ۱۹۷۲ م .
۱۶ـ رضی، ابوالحسن محمد الشریف، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، بیروت، [بی نا]، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷ م .
۱۷ـ زركلی، خیر الدین، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۹ م .
۱۸ـ زمخشری، محمود بن عمر، الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل... ، تصحیح مصطفی حسینی احمد، بیروت، دارالكتاب العربی، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷ م .
۱۹ـ سیدمرتضی (شریف)، «الفصول المختارة من العیون و المحاسن»، مصنفات الشیخ المفید، قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، ۱۴۱۳ق .
۲۰ـ سیوطی، عبدالرحمن جلال الدین، الدر المنثور فی التفسیر المأثور، بیروت، دارالفكر، ۱۴۱۴ق/ ۱۹۹۳ م .
۲۱ـ طبرسی، ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمد هادی به، تهران، انتشارات أسوه، ۱۴۱۶ق .
۲۲ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، إعلام الوری بأعلام الهدی، تحقیق مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لإحیاء التراث، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لإحیات التراث، ۱۴۱۷ق .
۲۳ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح و تحقیق سیدهاشم رسول محلاتی و سیدفضل الله یزدی طباطبائی، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م .
۲۴ـ طبری، ابوجعفر محمدبن جریر بن رستم، المسترشد فی امامة علی ابن ابی طالب(علیه السلام)، نجف، مطبعة الحدریه، [بی تا] .۲۵ـ طوسی، ابوجعفر، اختیار معرفة الرجال. تصحیح و تعلیق میرداماد استرآبادی، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، ۱۴۰۴ ق .
۲۶ ــــــــــــــــــــ ، التبیان فی تفسیر قرآن، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، [بی تا] .
۲۷ـ عاملی، سیدجعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم(صلی الله علیه وآله)، بیروت، دارالهادی ـ دار السیرة، ۱۴۱۵ق/ ۱۹۹۵ م .
۲۸ـ فرانزوی، استفن ال، روان شناسی اجتماعی، ترجمه و تلخیص مهرداد فیروز بخت و منصور قنادان، تهران، خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۸۱.
۲۹ـ قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق موسی شاهین لاشین و احمد عمر هاشم، بیروت، مؤسسة عزالدین، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷ م .
۳۰ـ گورویچ، ژرژ و دیگران، مسائل روان شناسی جمعی و روان شناسی اجتماعی، ترجمه علی محمد كاردان، تهران، انتشارات دانشگاه، تهران، ۱۳۷۶ .
۳۱ـ متقی هندی، علاء الدین علی، كنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، تحقیق بكری حیّانی و صفوة سقا، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹ م .
۳۲ـ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳ م .
۳۳ـ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، مطبعة السعاده، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴م .
۳۴ـ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیر كبیر، ۱۳۶۲ .
۳۵ـ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لإحیاء التراث، قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، ۱۴۱۳ ق .
۳۶ ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الجمل ... ، تحقیق سیدعلی میرشریفی، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، ۱۳۷۱ .
۱ دانشجوی دكتری تاریخ .
۲ . برای آگاهی بیش تر، رك: استفن ال فرانزوی، روان شناسی اجتماعی، ترجمه و تلخیص مهرداد فیروز بخت و منصور قنادان، ص ۹-۱۰
[۳] - Relations interpersonnelles .
۴ . رك: ژرژ گوریچ و دیگران، مسائل روان شناسی جمعی و روان شناسی اجتماعی، ص ۳۹-۴۰.
۵ . ر.ك: همان، ص ۵۷. «دكارت» نیز با تحقیق درباره جنبه های گوناگون مناسبات روانی میان اشخاص، به شناسایی جنبه هایی مانند حسادت، غبطه، تكریم، تحقیر، تقدیس، توهین، استهزا، ترحم، رقابت، غرض ورزی و حق شناسی پرداخته است. رك: همان، ص ۴۳.
۶ . هم چنین در فارسی، مشتقاتی چون رشكور و رشكناك به معنای حسود به كار می روند. محمد معین، فرهنگ فارسی، ج ۲، ص ۱۶۵۷-۱۶۵۸ (ماده رشك) .
۷ . همان، ج ۱، ص ۱۳۵۵ (ماده حسد).
۸ . ابن منظور، لسان العرب، ج ۳، ص ۱۶۶ (ماده حسد).
۹ . همان، ص ۱۶۷ (ماده حسد).
۱۰ . بقره(۲) آیه ۱۰۹، نساء(۴) آیه ۵۴، فتح(۴۸) آیه ۱۵، فلق(۱۱۳) آیه ۵ .
۱۱ . فلق(۱۱۳) آیه: «و من شرّ حاسد اذا حسد».
۱۲ . «فانه یحمله الحسد علی ایقاع الشر بالمحسود» ابوعلی فضل بن الحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص ۸۶۶ .
۱۳ . بقره(۲) آیه ۱۰۹: «ودّ كثیر من اهل الكتاب لو یردّونكم من بعد ایمانكم كفاراً حسداً من عند انفسهم».
۱۴ . نساء(۴) آیه ۵۴ .
۱۵ . طبرسی، همان، ج ۳، ص ۹۵ .
۱۶ . رك: ابوالحسن محمد شریف رضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، حكمت ۲۵۶ .
۱۷ . رك: همان، حكمت ۳۷۱ .
۱۸ . رك: همان، خطبه ۸۶ .
۱۹ . رك: همان، حكمت ۳۴۷ .
۲۰ . رك: همان، حكمت ۲۱۸ .
۲۱ . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۱۹۲: ۲۵ و ۲۶ .
۲۲ . رك: عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ج ۱، ص ۴۵ و هم چنین رك: همان، ص ۳۶-۴۹.
۲۳ . رك: همان، ص ۲۵-۲۹ .
۲۴ . جاحظ، رسائل الجاحظ ، ج ۱، ص ۳۴۲-۳۴۴، ۳۵۰-۳۵۱ و ۳۶۷ .
۲۵ . رك: همان، ص ۳۷۰ .
۲۶ . همان، ص ۳۳۳-۳۷۳ .
۲۷ . همان، ص ۳۷۷.
۲۸ . همان، ص ۳۴۶ .
۲۹ . نسبت عموم و خصوص مطلق میان حسد و عداوت، به طور روشن از عبارت یاد شده از جاحظ به دست می آید، اما به نظر نویسنده، درست این است كه نسبت میان حسد و عداوت را عموم و خصوص من وجه بدانیم، چرا كه مراتبی از حسد نیز یافت می شود كه با عداوت همراه نیست.
۳۰ . «... أن الحسد الم و اذی و اَوجع و اوضع من العداوة ...» جاحظ، همان، ص ۳۴۶ .
۳۱ . رك: جاحظ، همان، ص ۳۴۵ .
۳۲ . رك: همان .
۳۳ . همان، ص ۳۴۸ .
۳۴ . رك: همان، ۳۴۵ .
۳۵ . همان، ص ۳۴۶ .
۳۶ . همان، ص ۳۴۷ .
۳۷ . همان، ص ۳۴۶-۳۴۷ .
۳۸ . همان، ص ۳۴۷ .
۳۹ . رك: همان، ص ۳۵۶ .
۴۰ . رك: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۱۹ .
۴۱ . همان، ص ۳۱۶ .
۴۲ . امیل بدیع یعقوب، موسوعة امثال العرب، ج ۴، ص ۶۰۶ .
۴۳ . معین، همان، ج ۴، ماده «نعمت»; «النعمة: المسرة و الفرح و الترفه...». ابن منظور، همان، ج ۱۴، ص ۲۰۸ (ماده «نعم»).
۴۴ . ابن منظور، همان، ج ۱۴، ص ۲۰۹ (ماده «نعم»).
۴۵ . «انعم الله بالرسول و بالمر سل، و الحامل الرسالة عیناً».
ابن منظور، همان، ج ۱۴، ص ۲۰۹ (ماده «نعم») .
۴۶ . نقل شده است كه «ظریف»ی در میان جمعی از شهر بصره، مدعی شد: «مردم چه بسا درباره به دار آویخته شدن فردی، حسد بورزند». همگان این سخن را منكر شدند. پس از چندی، آن ظریف نزد ایشان آمد و گفت: «خلیفه فرمان داده است تا احنف بن قیس و مالك بن مسمع و حمدان حجّام به دار آویخته شوند». پس آن جمع، از روی حسد گفتند: «آن خبیث [اشاره به یكی از آن سه نفر]، همراه با این دو رئیس، بردار شود!» ر.ك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۱، ص ۳۱۶-۳۱۷ .
۴۷ . همان، ج ۱، ص ۳۱۸ .
۴۸ . در متن گزارش، آمده است: «احبُّ الیّ من حُمر النّعم». دراین باره، باید دانست كه «حمر النعم» در لغت، به معنای شتران سرخ موی و چارپایان گران قیمت است، اما در عبارت مزبور، كنایه از عطایای بسیار و اموال فراوان است ر.ك: امیل بدیع یعقوب، همان، ج ۵، ص ۳۶۳ .
۴۹ . طبرسی، همان، ج ۵، ص ۳۷۹; محمود بن عمر زمخشری، الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل ...، ج ۴، ص ۴۹۴. درباره مورد سوم (آیه نجوا) در ادامه نوشتار، سخن به میان خواهدآمد.
۵۰ . حافظ ابوعبدالله محمد بن عبدالله حاكم نیشابوری، المستدرك علی الصحیحین، ج۳، ص ۱۳۵. درباره مورد دوم (سكنا گزیدن علی(علیه السلام) در مسجد) در ادامه نوشتار، سخن به میان خواهدآمد.
۵۱ . علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ۳، ص ۲۳ .
۵۲ . همان، ص ۲۴ .
۵۳ . چنان كه بنا به گزارشی، سعد بن ابی وقاص درباره مردی شترسوار كه در میان جمعی از مردم مدینه، علی(علیه السلام) را دشنام داده بود، این گونه نفرین كرد: «خدایا! اگر (این شخص،) بنده صالح تو را دشنام داده است، پس خواری اش را به مسلمانان نشان ده!» همان دم، شتر آن مرد رمید و او را بر زمین زد، و گردنش شكست». رك، ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۳، ص ۲۲۲ .
۵۴ . در متن گزارش، چنین آمده است: «... احبُّ الیّ من حُمر النَّعم». چنان كه پیش از این در پاورقی گذشت: «حمر النعم» كنایه از عطایا و اموال فراوان است.
۵۵ . سخن مزبور، كنایه از این است كه هر یك از اصحاب، انتظار داشتند و آرزو می كردند كه فرموده یادشده از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره آنان تحقق یابد. برای آگاهی از گزارش مزبور، رك: ابوالحسین مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، ج ۵، ص ۲۳-۲۴ .
۵۶ . برای نمونه، جالب توجه است كه «حسن بصری» (۲۱-۱۱۰ق) از علی(علیه السلام) به عنوان «ربّانی هذه الامة و ذافضلها» («ربانی» این امت مسلمان و «فرد دارای فضیلت» از این امت) یاد كرده است ر.ك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۱، ص ۴۸. برای آگاهی از شرح حال حسن بصری، ر.ك: خیرالدین زركلی، الاعلام، ج ۲، ص ۲۲۶ .
۵۷ . برای آشنایی با فضایل یاد شده از علی(علیه السلام)، به شرح زندگانی آن حضرت، در منابع تاریخی، از جمله منابعی كه زیر عنوان «مناقب» و «خصایص» نوشته شده است، مراجعه كنید.۵۸ . ابو جعفر محمدبن عبدالله اسكافی (متوفای ۲۴۰ق) تصریح كرده است كه امویان، در حدود هشتاد سال به سبّ و لعن علی(علیه السلام) و اخفای فضایل او پرداختند. رك: ابن ابی الحدید، همان، ج۱۳، ص۲۲۰ .
۵۹ . رك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۴، ص ۶۳ .
۶۰ . همان، ج ۱۳، ص ۲۱۹ .
۶۱ . رك: همان، ص ۲۲۳ .
۶۲ . رك: همان، ج ۷، ص ۳۶ .
۶۳ . رك: سیدمسلم حسینی ادیانی، «چرا به حدیث غدیر عمل نشد؟» علوم انسانی، شماره ۴۱، بهار ۱۳۸۱، ص ۹۷ به نقل از: سهیل زكّار، تاریخ العرب و الاسلام، ص ۸۹ .
۶۴ . در این باره، جالب توجه است كه بنا به گفته ای از «معاویه» كه خود، آغازگر جریان حذف فضایل علی(علیه السلام)ـ در ابعاد وسیع ـ بود، «حاسد هر نعمتی، خشنود نمی شود مگر به زوال آن». رك: جاحظ، همان، ص ۳۴۵ .
۶۵ . رك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۳، ص ۲۱۵ .
۶۶ . همان، ج ۱۱، ص ۴۸ .
۶۷ . همان. جالب توجه است كه علی(علیه السلام) خود نیز در اشاره به گفتوگوهایش با پیامبر(صلی الله علیه وآله) تصریح كرده است: «هنگامی كه از حضرت سؤالی می كردم پاسخ مرا می داد; و چون ساكت می ماندم، خود به سخن گفتن با من آغاز می كرد». ر.ك: ابوعیسی محمد بن عیسی، الجامع الصحیح (السنن الترمذی)، ج ۵، ص ۶۴۰ .
۶۸ . «ابن ابی الحدید»، در این بخش از سخن خود، اصحاب را بر چند گونه دانسته است: گروهی، جسارت نداشتند تا از پیامبر(صلی الله علیه وآله) سؤال كنند و ترجیح می دادند تا یك اعرابی و یا فردی بیگانه بیاید و از پیامبر(صلی الله علیه وآله)پرسشی كند و آن ها نیز پاسخ را بشنوند; برخی، كند ذهن بودند و در بحث و نظر، كم همت; گروهی، با اشتغال به عبادت یا مشغولیت به دنیا، از طلب علم و فهم معانی دوری می كردند; شماری، مقلد بودند و می پنداشتند كه وظیفه شان سكوت است و ترك پرسش; برخی دیگر نیز در اساس برای دین جایگاهی قائل نبودند تا وقت خود را به پرسوجو درباره دقایق و پیچیدگی های آن بگذرانند! ر.ك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۱، ص ۴۸ .
۶۹ . ابن ابی الحدید، همان، ج۱۱، ص ۴۸ .
۷۰ . محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۱۵۳. هم چنین ر.ك: فضل بن حسن طبرسی، الإعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۳۷۰ .
۷۱ . شیخ مفید، همان، ج ۱، ص ۱۵۳ .
۷۲ . ترمذی، همان، ج ۵، ص ۶۳۹. هم چنین، ر.ك: ابو بكر احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ مدینة السلام(تاریخ بغداد)، ج ۸، ص ۴۱۳-۴۱۴. در «سنن ترمذی»، بخش پایانی این گزارش (ولكن الله انتجاه)، بدین گونه تفسیر شده است: «خداوند مرا امر كرد تا با او نجوا كنم».
۷۳ . «نجوا» به معنای «راز گفتن» و «سخن زیر گوشی گفتن» است. دقیق تر، آن كه نجوا عبارت است از: «دو یا چند تن، به طور جدا از دیگران، در میان خود به گفتوگو بپردازند». رك: محمد معین، همان، ج ۴، ماده «نجوا» و ابن منظور، همان، ج ۱۴، ماده «نجا».
۷۴ . رك: طبرسی، مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۷۹ .
۷۵ . عبدالرحمن جلال الدین سیوطی، الدّر المنثور فی التفسیر المأثور، ج ۸، ص ۸۴ .
۷۶ . مجادله (۵۸) آیه ۱۲. البته بنا به نصی كه در پایان آیه مزبور است، صدقه دادن برای كسانی واجب بوده است كه توانایی پرداخت آن را داشته اند، و دیگران از این امر، معاف بودند.
۷۷ . رك: طبرسی، همان، ج ۵، ص ۳۷۹; زمخشری، همان، ج ۴، ص ۴۹۴; سیوطی، همان، ج ۸، ص ۸۴. بنا به گزارشی، علی(علیه السلام) آن یك دینار را قرض كرد. ر.ك: ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ۹، ص ۵۵۱ .
۷۸ . زمخشری، همان، ج ۴، ص ۴۹۴ .
۷۹ . سیوطی، همان، ج ۸، ص ۸۴ .
۸۰ . طبرسی، همان، ج ۵، ص ۳۷۹ .
۸۱ . مجادله(۵۸) آیه ۱۳ : «آیا ترسیدید كه پیش از راز گفتن خود صدقه دهید؟ پس چون نكردید (از دل و دستتان برنیامد)، و خدا هم بر شما بازگشت (این حكم را برداشت) پس نماز را به پا دارید ...» .
۸۲ . زمخشری، همان، ج ۴، ص ۴۹۴ .
۸۳ . طبرسی، همان، ج ۵، ص ۳۷۹; زمخشری، همان، ج ۴، ص ۴۹۴; سیوطی، همان، ج ۸، ص ۸۴ .
۸۴ . حاكم نیشابوری، همان، ج ۳، ص ۱۳۵ .
۸۵ . حاكم نیشابوری، همان، ج ۳، ص ۱۳۵; علاء الدین علی متقی بن حسام الدین هندی، كنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج ۱۱، ص ۶۱۸ (حدیث ۳۳۰۰۴ و ۳۳۰۰۵). گفتنی است كه در این باره، موضوع «حرمت ورود فرد در حال جنابت به مسجد» نیز مطرح بوده است كه این حرمت در مورد پیامبر(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام) استثنا شده بود. ر.ك: ابو عیسی ترمذی، همان، ج ۵، ص ۶۴۰
۸۶ . متقی هندی، همان، ج ۱۳، ص ۱۷۵ (حدیث ۳۶۲۱) .
۸۷ . رك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۱، ص ۴۹. گفتنی است كه ابن ابی الحدید در این قسمت از كتاب خود، به نقد احادیثی كه به گفته وی ساختگی است پرداخته است. براین اساس، از «ظاهرِ» عبارت او در این جا چنین برمی آید كه از نظر وی، حدیث سدّ الابواب نیز مخدوش است. در این حال، باید دانست كه حدیث مزبور، تنها در منابع شیعی گزارش نشده است، بلكه این حدیث در منابع معتبر اهل سنّت ـ از جمله منابع یاد شده در پاورقی های پیشین ـ نیز نقل شده است. برای آگاهی بیش تر درباره اسناد و منابع این حدیث، ر.ك: عبدالحسین احمد امینی نجفی، الغدیر فی الكتاب و السنة و الادب، ج ۳، ص ۲۰۲-۲۱۱ .
۸۸ . رك: سیدجعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم(صلی الله علیه وآله)، ج ۵، ص ۳۵۰-۳۵۲ .
۸۹ . رك: همان، ص ۳۴۲-۳۴۶ .
۹۰ . محمدباقر مجلسی(علامه)، بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۶۰، حدیث ۳.
۹۱ . رك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۴، ص ۱۰۷ و متقی هندی، همان، ج ۱۳، ص ۱۷۶، حدیث ۳۶۵۲۳ .
۹۲ . دانشمندان و محققان شیعی، از دیرباز تاكنون درباره ولایت و خلافت امام علی(علیه السلام) و مستندات آن، آثار فراوانی را نگاشته اند كه برای آگاهی در این باره، باید به آن آثار مراجعه كرد.
۹۳ . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۶: ۲ .
۹۴ . در یك تحلیل بسیار مفصل كه «ابن ابی الحدید» آن را از استاد خود ابویعقوب یوسف بن اسماعیل لمعانی نقل كرده، چنین تبیین شده است كه حسد عایشه بر علی(علیه السلام) ریشه در حسد بر «جایگاه و موقعیت فاطمه زهرا(علیها السلام) و نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)» داشته است. هم چنین در تحلیل مزبور، این سخن مطرح است كه رقابت میان عایشه و فاطمه(س) به رقابت میان ابوبكر و علی(علیه السلام) منتهی شده است. رك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۹، ص ۱۹۲-۱۹۹. هم چنین «شیخ مفید» درباره نفرت و كینه عایشه نسبت به علی(علیه السلام)، مباحث ارزش مندی را مطرح كرده است. رك: ابوعبدالله محمدبن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل ...، ص ۱۵۷-۱۶۰، ۴۲۵-۴۳۴. امید آن كه در مجالی دیگر، بتوان مناسبات میان این اشخاص را از زوایای یاد شده نقد و بررسی كرد.
۹۵ . باید دانست كه سخن از «حسد» در حوزه مناظرات و مباحث كلامی و اعتقادی نیز راه یافته است، چنان كه در مناظره ای میان «شیخ مفید» و «ابن دقّاق» این بحث مطرح شد كه آیا وجود صفتِ حسد در یك شخص، به ایمان وی ضرر می زند یا نه؟ در این باره، ر.ك: سید شریف مرتضی، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، مصنفات الشیخ المفید، ج ۲، ص ۳۰ .
۹۶ . پس از ماجرای سقیفه، علی(علیه السلام) خود چنین فرمود: «... من اگر سخنی بگویم، می گویند بر ملك و پادشاهی حریص است ...» ر.ك: نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، همان، خطبه ۵: ۵ .
۹۷ . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه ۲۸: ۱۸ و ۱۹ .
۹۸ . معاویه، خود را به عنوان خون خواه خلیفه سوم معرفی می كرد، درحالی كه این امر با هیچ معیار حقوقی سازگار نبود، زیرا خلیفه مقتول، «ولیّ دم» داشت و نوبت به معاویه نمی رسید. در این باره، ر.ك: حامد منتظری مقدم، «روابط امام علی(علیه السلام) و معاویه (از خلافت تا جنگ صفین)»، معرفت، شماره ۵۲، فروردین ۱۳۸۱، ص ۴۶-۴۸
۹۹ . مجلسی، همان، ج ۲۸، ص ۳۰۵ و ج ۴۳، ص ۱۹۹ .
۱۰۰ . ابن ابی الحدید، همان، ج ۹، ص ۸ . بنا به گزارشی، در عصر خلافت عمر، «مغیرة بن شعبه» نیز بر آن شد تا چنین وانمود كند كه مردم بر عمر رشك میورزند. رك: ابن ابی الحدید، همان، ج۲، ص ۳۱-۳۳
۱۰۱ . «...و الله ما تنقم منّا قریش الاّ انّ الله اختارنا علیهم». نهج البلاغه،ترجمه محمد دشتی، خطبه ۳۳: ۵ و ۶ .
۱۰۲ . «... و انّما طلبوا هذه الدنیا حسداً لمن أفاء الله علیه». گفتنی است كه عبارت عربی «أفاءها علیه» یعنی: «ردّها علیه» (آن را بدو برگردانید) رك: ابن ابی الحدید، همان ج ۹، ص ۲۹۵-۲۹۷ (خطبه ۱۷۰). البته ابن ابی الحدید كه سنّی معتزلی است، در صدد برآمده است تا عبارت مزبور را بنابر مسلك خود توجیه كند. ر.ك: همان، ص ۲۹۷-۲۹۸ .
۱۰۳ . نساء(۴) آیه ۵۴ .
۱۰۴ . رك: ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۳۷۱-۳۷۲ .
۱۰۵ . همان، ج ۲، ص ۲۹۴-۲۹۵; هم چنین ر.ك: ابوجعفر طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۸۶ .
۱۰۶ . «امّ ایمن» از زنان بزرگ منزلت بود كه از رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) در دوران كودكی او، حضانت و پرستاری كرده بود. برای آگاهی از شرح حال او، رك: عزالدین ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ۷، ص ۳۰۳-۳۰۴ .
۱۰۷ . «ام سلمه» یكی از همسران پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) بوده است. برای آگاهی از شرح حال او، ر.ك: ابن اثیر، همان، ج ۷، ص ۳۴۰-۳۴۳ .
۱۰۸ . مجلسی، همان، ج ۲۸، ص ۳۰۱ .
۱۰۹ . زبیر بن بكّار، الاخبار الموفّقیّات، ص ۵۷۰; ابن ابی الحدید، همان، ج ۶، ص ۲۱ .
۱۱۰ . ابومحمد احمد بن اعثم كوفی، الفتوح، ج ۱، ص ۵۰ .
۱۱۱ . ر.ك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۲، ص ۵۲-۵۳ .
۱۱۲ . همان، ص ۵۴-۵۵. هم چنین ر.ك: ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد فی امامة علی بن أبی طالب(علیه السلام)، ص ۲۰۹-۲۱۰ .
۱۱۳ . ابن ابی الحدید، همان، ج ۹، ص ۹ .
۱۱۴ . مجلسی، همان، ج ۳۳، ص ۲۶۹ .
۱۱۵ . ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۲، ص ۲۷۸ .
۱۱۶ . ر.ك: همان، ص ۸۲-۸۴ .
۱۱۷ . ابوجعفر محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۲۱۳. جالب توجه است كه فرد سؤال كننده از خلیل بن احمد، خود یك «عثمانی» مذهب بوده است، و در هنگام سؤال كردن از او، تقاضا كرده است كه وی، آن سؤال را برای كسی نقل نكند. ر.ك: مجلسی، همان، ج ۴۰، ص ۷۴-۷۵ .
درآمدی بر روان شناسی مناسبات در تاریخ اسلام
رشكورزی بر علی(علیه السلام) در عرصه های گوناگون بروز یافت. در زمان حیات پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)، بر «خلوت گزیدن و نجوا كردنِ پیامبر(صلی الله علیه وآله) با علی(علیه السلام)»، و نیز بر «گشوده گذاردنِ درِ خانه علی(علیه السلام) بر مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله)» رشكورزی در قالب اعتراض بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمایان شد.
پس از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله)، رشك بر علی(علیه السلام) در عرصه ای بسیار مهم آشكار شد، و سبب شد تا خلافت از آن حضرت بازداشته شود. این امر، بیان گر نوعی تحلیل نسبت به مسئله «بازداشت خلافت از علی(علیه السلام)» است كه هم در سخنان خود وی، و هم در برخی از دیدگاه های دیگران ارائه شده است.
در این مقاله، از زاویه روان شناسی مناسبات میان اشخاص در پدیداری رویدادهای تاریخی، به این مسئله نگریسته شده است.
مقدمه
امروزه با پیدایش گرایش های تخصصی، این امكان برای تاریخ پژوهان فراهم است كه در حوزه هایی نوین گام نهند. از شمار آن حوزه ها، روان شناسی اجتماعی و روان شناسی مناسبات میان اشخاص است. از نظر روان شناسی اجتماعی (با گرایش روان شناختی)، رفتارهای متنوع افراد، معلول تفسیرهای گوناگون و نیز تفاوت های شخصیتی و خلق و خوی آن هاست. از این رو، محققان در این رشته علمی، می كوشند با تحلیل حالات و صفات شخصیتی، رفتارهای اجتماعی را بفهمند.۲ یكی از بحث های این رشته، روان شناسی مناسبات میان اشخاص۳ است كه در آن، مفاهیم «الفت» و «نفرت» (دوستی و دشمنی) در جایگاه الگوهایی كلی برای مناسبات، موضوع سخن است.۴ هم چنین در این بحث، درباره «رشكورزی میان اعضای یك گروه» بررسی می شود.۵
حال، سخن در این است كه می توان رویدادهای تاریخ اسلام را در حوزه های مورد اشاره نیز بررسی كرد، و بدین سان، زوایایی ناشناخته (یا كم شناخته) از آن را برگشود. دراین باره، بایسته است كه درباره مناسبات میان مسلمانان با خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله)(به طور عام)، و مناسبات میان ایشان با امام علی(علیه السلام) (به طور خاص)، با توجه به جنبه هایی همچون رشك، كینه، رقابت و نفاق، به طور جامع بررسی شود. این نوشتار، درآمدی بر آن بررسی جامع است كه به شناختِ رشكورزی نسبت به امام علی(علیه السلام)روی دارد.
این پژوهش، در آغاز با این دشواری بسیار مهم روبه رو بود كه رفتارهای انجام شده در بستر تاریخ، قابلیت آن را نداشت كه در این زمان، به طور مستقیم مشاهده و ارزیابی شود. با این حال، ارزیابی اشخاص حاضر در متنِ تاریخ كه به وجود رشك بر علی(علیه السلام)تصریح كرده بودند، و نیز شواهد و قراینی كه ارزیابی آنان را تأیید می كرد، روی هم رفته، این امكان را فراهـم ساخت كه در نوشتـار حاضر به شناخت رشك بر علی(علیه السلام)روی شود.
براین اساس، نوشتار حاضر چنین سامان یافت كه نخست، در یك نگرش كلی، مفهوم رشك شناسایی شد، آن گاه در بازشناسی تاریخ صدر اسلام، زمینه ها و سپس عرصه های بروز رشك بر علی(علیه السلام) به طور تفصیلی بررسی گردید. در این میان، مهم ترین عرصه بروز رشك بر علی(علیه السلام)، «بازداشتِ خلافت از او» (پس از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله)) بود كه در این جا برآن تأكید شد، در حالی كه تاكنون، توجه كافی بدان نشده است.
در پایان، باید بر دو نكته اذعان كرد: نخست این كه فصل بندی این مقاله، خود می تواند الگویی برای شناختِ دیگر جنبه های مناسبات در تاریخ اسلام (پیش گفته) به شمار آید. دیگر آن كه این نوشتار در حوزه ای نوین گام نهاده، در انتظار دریافتِ رهنمود و ره گشایی است.
۱ ـ مفهوم شناسی «رشك» و «حسد»
الف ـ بررسی واژگانی: حسد واژه ای عربی، و رشك واژه ای فارسی است. این دو واژه را فارسی زبانان شناخته، و به شكل مترادف با یكدیگر به كار می برند.۶
از نظر مفهومی، حسد و رشك ورزیدن عبارت است از: «بد خواستن، و زوال نعمت كسی را خواستن».۷ در اساس، رشك و حسد براین پایه استوار است كه حسود (رشك ور) نسبت به وجود نعمت یا فضیلتی در شخص دیگر (محسود) رشك میورزد، و آرزو می كند كه آن نعمت و فضیلت به وی منتقل شود یا این كه از آن دیگری نیز سلب و زایل گردد.۸ بی گمان، این حالت بسیار زشت، و برآمده از بدخواهی نسبت به دیگران است. در برابر، هرگاه شخصی آرزو كند تا همانند دیگری، از نعمت و فضیلتی برخوردار شود بدون آن كه خواهانِ زوالِ نعمت و فضیلت از آن دیگری باشد، این حالت، پسندیده، و متفاوت با رشك و حسد بوده، و در اصطلاح غبطه (غبط) نامیده می شود.۹
ب ـ آیات قرآن كریم: در چهار آیه قرآن كریم۱۰ واژه حسد به كار رفته است. در سوره فلق، شر و بدی حسد از مواردی به شمار آمده است كه باید از آن به خداوند پناه جست۱۱. در تفسیر همین آیه، تصریح شده كه این پناه جستن به خدا، بدین سبب است كه حسد، شخص حسود را بر آن می دارد تا بر محسود، شرو بدی رساند.۱۲
در سوره بقره نیز از حسد اهل كتاب نسبت به مسلمانان سخن گفته شده و در خطاب به مسلمانان آمده است:
بسیاری از اهل كتاب، آرزو دارند كه از ایمان، شما را به كفر برگردانند، به سبب حسدی كه بر شما می برند... .۱۳
هم چنین، در سوره نساء، خداوند متعال فرموده است:
ام یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله ; آیا حسد میورزند بر مردم به سبب آن چه كه خدا از فضلش به آن ها داده است.۱۴
گفتنی است كه بنا به روایتی، مراد از ناس (محسود) در این آیه، پیامبر(صلی الله علیه وآله)و خاندان اویند كه از فضیلت نبوت و امامت برخوردار بودند و دیگران براین فضیلت، حسد ورزیدند.۱۵
ج ـ نگرش امام علی(علیه السلام): از آن جا كه حسد یك رذیلت نفسانی است، در متون و منابع اخلاقی درباره آن بسیار سخن گفته شده است، و در پندهای بزرگان، آدمیان از حسد ورزیدن به یكدیگر پرهیز داده شده اند. حال، چون در این نوشتار، موضوع سخن، رشك بر امام علی(علیه السلام) است، لذا سزاوار است كه پیش تر، نگرش كلی آن حضرت نسبت به حسد شناسایی شود. بدین منظور، با مراجعه به سخنان حضرت در نهج البلاغه می توان دریافت كه در نگرش ایشان، حسد، تنِ حاسد را می آزارد و لذا، هر اندازه كاهش یابد، بر سلامتی تن نیز افزوده می شود.۱۶ با وجود این، هرگز چنین نیست كه حسد، فقط یك حالت درونی محض باشد و صرفاً سبب خودآزاری حسود گردد، بلكه حسد، در عرصه رفتار آدمی بروز می یابد و او را به نافرمانی خدا و گناه می افكند۱۷ و ایمان را می زُداید.۱۸هم چنین در عرصه مناسبات میان اشخاص، حسد سبب می شود تا شایستگی ها بازگو نشود،۱۹ و نیز دوستی ها آسیب پذیرد۲۰ و حتی جای خود را به دشمنی دهد. در مورد اخیر، سخن امام علی(علیه السلام) چنین است:
شما همانند قابیل نباشید كه بر برادرش تكبّر كرد، خدا او را برتری نداد، خویشتن را بزرگ می پنداشت، و حسادت، او را به دشمنی واداشت....۲۱
در این سخن، تعبیر «عداوة الحسد; دشمنی برخاسته از حسد» وجود دارد كه تعبیری بسیار ژرف و پرمعناست، و به گمان برای دیگران نیز الهام بخش بوده است.
د ـ دیدگاه برخی اندیشمندان: ابن خلدون (۷۳۲-۸۰۸ ق) در مقدمه پر آوازه خود بر كتاب العبر كه در واقع، مشتمل بر نظریه پردازی اجتماعی است، به رشك ورزی نسبت به برخی كسان توجه داشته، و برآن اساس، به استنتاجات تاریخی پرداخته است. چنان كه وی با تفصیل سخن درباره نسبِ سلسله های فاطمیان، ادریسیان و موحدین معتقد است كه اینان از نسل پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) بوده اند، و در هر مورد، اذعان كرده است كه رشكوران و حسودان درباره نسب ایشان تشكیك و تكذیب كرده اند. در این باره، وی تصریح كرده است:
چه ادعا كردنِ این نسب عالی (سیادت) به منزله دعوی شرافت پردامنه ای نسبت به عامه مردم جهان است، و چه بسا كه در معرض تهمت و انكار قرار گیرد.۲۲
افزون براین، ابن خلدون با انكار روابط پنهانی میان جعفر برمكی و عباسه (خواهر هارون الرشید) اذعان كرده كه آن ماجرا، برساخته حسودان و رقبای برمكیان بوده است.۲۳
بدون هرگونه ارزیابی درباره تحلیل های یاد شده از ابن خلدون، باید دانست كه نكته مهم این است كه به طور كلی وی به نقش «رشك»، در پیدایش برخی پدیده ها و مسائل تاریخی، توجه داشته است.
بسیار پیش تر از ابن خلدون، در رساله ای جامع و مختصر ابوعثمان عمرو بن بحر نامور به جاحظ (۱۶۳-۲۵۵ق)، نقش حسد را در مناسبات اشخاص بررسی كرده است. ناگفته نماند كه جاحظ، خود عثمانی مذهب بوده، و با نگارش كتابی با عنوان عثمانیه، ضدّیت خود را با تشیع آشكار كرده است. با وجود این، او كه بنابر اظهاراتش، خود قربانی رشك دیگران بوده،۲۴ در رساله مورد اشاره، مباحثی را ارائه كرده است كه می تواند شناخت نسبتاً جامعی از كاركرد رشك به دست دهد. در واقع این رساله، نامه ای است كه جاحظ آن را برای عبیدالله بن یحیی خاقان، وزیر دو خلیفه عباسی (متوكل و معتمد) نگاشته است.۲۵ این رساله، در جلد اول از مجموعه رسائل الجاحظ انتشار یافته است.۲۶ و چنین عنوان دارد: كتاب فصل ما بین العداوة و الحسد (كتاب تفاوت میان دشمنی و رشك). در این رساله، جاحظ میان حسد و عداوت، تمایز قائل شده و ادعا كرده است كه در این امر، كسی بر او تقدم نیافته است.۲۷
البته باید دانست تمایز میان حسد و عداوت كه از سوی جاحظ در عنوان رساله مطرح شده است، به معنای این نیست كه در باور او، این دو مقوله از یكدیگر كاملا جدایند. جاحظ نیز به روشنی پذیرفته است كه رشك به دور از ستیز نیست، و در این باره نگاشته است: «هر حاسدی، دشمن است، اما هر دشمنی، حاسد نیست».۲۸ براین اساس، از نگاه وی، نسبت میان حسد و عداوت، عموم و خصوص مطلق است،۲۹ به گونه ای كه حسد همیشه همراه با دشمنی است، اما دشمنی گاه به دور از حسد است. بنابراین، اگر جاحظ در رساله خود، به بیان تفاوت های حسد و عداوت پرداخته، در واقع، تفاوت های میان «حسد» و «دشمنی محض» (بدون حسد) را بازگو كرده است.
در این رساله، جاحظ با مقایسه میان رشك و دشمنی، ویژگی هایی برای رشك بیان كرده است. در این میان، آن چه بسیار اهمیت دارد این است كه جاحظ در رویكرد به این دو مقوله، به طور مشخص به مناسبات میان اشخاص توجه كرده است. هم چنین، به نظر می رسد كه در اصلِ رویكرد جاحظ به این دو مقوله، عبارتِ «عداوة الحسد; دشمنی برخاسته از حسد» كه كمی پیش از این، از زبان امام علی(علیه السلام) بیان شد، الهام بخش بوده است. به گمان، همین عبارت توانسته است جاحظ را برآن دارد تا مناسبات میان اشخاص را مطالعه كند و به درستی، دریابد: «... حسد; رنج آورتر، آزاردهنده تر، دردناك تر و بدتر از دشمنی است...».۳۰
اكنون، برخی از ویژگی های حسد از نگاه جاحظ را بازگو می كنیم:
۱ـ «حسد» از خِرَد و سنجش به دور است و ممكن است در هر زمانی بروز یابد، اما «عدوات» با خرد همراه است، به گونه ای كه معمولا برای بروز آن، فرصتی مناسب پی جویی می شود.۳۱
۲ـ «حسد» در مراتب «الأدنی فالأدنی، و الأخص فالأخص» بروز می یابد، به گونه ای كه محسود هر چه به حاسد نزدیك تر باشد، حسد نسبت به او قوی تر است، اما «عداوت» چنین نیست و در میان نزدیكان، نهایت این است كه نفاق (دوستی منافقانه) به وجود می آید، نه دشمنی آشكار.۳۲
در این باره، هم چنین باید دانست كه «حسد»، از یك سو نسبت به نزدیكان پُردامنه تر است، و از سوی دیگر، در مورد افراد بیگانه و دور نیز دامن گیر است; چه بسا فردی حاسد كه ساكن عراق (مثلا) است با دریافت خبر موفقیت فردی در منطقه ای دور چون خراسان، براو رشك ورزد.۳۳
۳ـ در «حسد ورزیدن» نسبت به یك نعمت، حتی پس از دست یابیِ حاسد به همان نعمت، هم چنان شعله حسد فروزان خواهد ماند، اما در «دشمنی كردن» درباره یك نعمت، هرگاه دشمن، خود به آن نعمت دست یابد، دیگر از دشمنی دست خواهد شست.۳۴
۴ـ «حسد» چونان شكوفه ای، تازه می ماند و از میان نمی رود، اما «عداوت» كهنه و زایل می شود.۳۵ به بیان دیگر، «حسد» همانند آتشی است كه تنها راه فرونشاندنِ آن، این است كه یا محسود گرفتار شود و یا خودِ حاسد، اما «عداوت» آتشی است كه بسا با خشنود شدن از دشمن، خاموش گردد.۳۶
۵ـ «حسد»، بدتر از «دشمنی» است، زیرا «دشمنی» فقط درباره كارها و امور آدمیان پدید می آید، اما حسد فراتر از آن، حتی در مورد كار و امرِ خداوندی نیز بروز می یابد، چنان كه مثلا درباره زیبایی یك فرد كه امری خدادادی است، هیچ گاه دشمنی به وجود نمی آید، ولی حسد پدیدار می شود.۳۷
۶ـ «حسد»، برادر كذب است، به گونه ای كه آن دو از یكدیگر جدا نمی شوند، اما «عداوت» چه بسا كه به دور از كذب باشد، چنان كه اولیای الهی در عداوت ورزیدن نسبت به دشمنان خدا، بر خود روا نمی دانند كه به آنان افترا بزنند.۳۸
۷ـ «حسد» پنهان می شود، اما «عداوت» آشكار و عیان می گردد.۳۹
۸ـ «حسد» پست تر از عداوت است، از این رو، ملل گوناگون حسد را نكوهش كرده اند، و هیچ كس، دیگری را به حسد ورزیدن امر نكرده است، اما درباره «عداوت» این امر و فرمان وجود دارد، و برخی كوشیده اند تا دیگران را در دشمنی ورزیدن به رعایت ضوابطی، چون خردورزی و انصاف فراخوانند.
در پایان این بخش، سروده ابوالأسود دئلی (از اصحاب امام علی(علیه السلام)) را ذكر می كنیم:
حسدوا الفتی إذ لم ینالوا سعیه *** فالكلّ أعداء له و خصوم۴۰
«نسبت به آن جوان مرد رشك بردند، چون به كوششِ وی نرسیدند، پس همگی اعدا و دشمنان اویند».
۲ ـ زمینه های رَشك بر علی (علیه السلام)
این سخن كه «كلُّ ذی نعمة محسود; هر صاحب نعمتی، محسود است»، سخنی كاملا درست است كه هم در فرموده ای از رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) به كار رفته۴۱ و هم به عنوان یك «مَثَل» نزد عرب زبانان رواج یافته است.۴۲
در این باره، باید دانست كه «نعمت» از نظر لغوی، به «آن چه كه باعث خوشی و شادكامی باشد» و به «فراخی و آسایش در زندگی، عطا، بخشش، احسان، هدیه و مال» گفته می شود.۴۳ البته واژه نعمت، درباره اموری، همچون «اسلام» و «پوشیدگی گناهان» نیز به كار رفته است.۴۴ هم چنین در سروده ای عربی، فضیلت «رسالت»، خود یك نعمت به شمار آمده است.۴۵
براین اساس، «نعمت» واژه ای عام است كه افزون بر امكانات مادی، امتیازات و فضیلت های غیرمادی را نیز شامل می گردد. قدر مسلم آن كه رشكِ رشكوران، هیچ گاه به امور مادی منحصر نیست، بلكه دامنه ای چندان گسترده دارد كه هر گونه امتیاز، فضیلت، موفقیت و خصلتی را در برمی گیرد كه شخص محسود از آن برخوردار است، تا آن جا كه حتی ممكن است درباره «چگونگی كشته شدنِ» محسود نیز رشك برده شود.۴۶هم چنین، حسد ورزیدن بر فضیلت ها، همواره رواج داشته است، از این رو، در شعری منتسب به كمیت بن زید اسدی (۶۰-۱۲۶ق) از شاعران شیعی، آمده است:
ان یحسدونی فإنّی غیر لائمهم *** قبلی من النّاس اهل الفضل قد حسدوا۴۷
«اگر نسبت به من رشك میورزند، من سرزنش كننده آنان نخواهم بود، پیش از من نیز «اهل فضیلت» رشك برده شده اند».
بنابراین، در مورد امام علی بن ابی طالب(علیه السلام) كه از شمار فراوانی از فضیلت ها و ویژگی های منحصر به فرد برخوردار بوده است، همواره، به یقین، این زمینه وجود داشته است كه از سوی دیگران، مورد رشك و حسد قرار گیرد. آن حضرت، فضایل و خصایصی داشته است كه دیگران، به شدت در آرزوی كسب حتی یكی از آن فضیلت ها و خصیصه ها بوده اند. این آرزو، در مواردی، بهوسیله برخی نیز ابراز شده و در حافظه تاریخ مانده است، چنان كه از فرزند عمر بن خطاب (احتمالا، عبدالله بن عمر) این سخن گزارش شده است: «برای علی، سه ویژگی بوده است كه اگر یكی از آن ها برای من بود، برایم دوست داشتنی تر از همه عطایا و تمامی اموال بود:۴۸ ازدواج با فاطمه، و اعطای پرچم بدو در روز خیبر، و آیه نجوا».۴۹ هم چنین از خود عمربن خطاب نیز این گونه نقل شده است: «به علی بن ابی طالب سه ویژگی داده شد كه اگر یكی از آن ها برای من بود، برایم دوست داشتنی تر بود از این كه به من عطایای بسیار و اموال فراوان داده شود». در این هنگام، از عمر سؤال شد كه آن سه ویژگی چه بوده است؟ و او در پاسخ گفت: «ازدواج علی با فاطمه ،دختر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، و سكنا گزیدن او در مسجد چونان رسول خدا به گونه ای كه برای او روا شد آن چه برای رسول خدا روا بود، و پرچم داری در روز خیبر».۵۰
روشن تر و گویاتر از سخنان یاد شده در بالا، گفته هایی است كه از زبان سعدبن ابی وقاص، صحابی بزرگ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و عضو شورای شش نفری تعیین خلیفه سوم، در منابع معتبر گزارش شده است. بنابه گزارش علی بن حسین مسعودی (متوفای ۳۴۵ یا ۳۴۶ق) در كتاب ارزش مند مروج الذهب و معادن الجوهر، پس از شهادت علی(علیه السلام)، در دوران زمام داری معاویة بن ابی سفیان، وی برای انجام حج به مكه آمد كه در آن جا، سعد بن ابی وقاص نیز حضور داشت. پس از انجام حج و طواف كعبه، معاویه همراه با سعد، وارد دارالندوه شد و بر تختی نشست و سعد را نیز در كنار خود نشانید. آن گاه شروع كرد به «سبّ» (دشنام) بر علی(علیه السلام). پس سعد، بی درنگ بر او اعتراض كرد و به او گفت:
مرا بر تخت خود نشانده و شروع كرده ای به دشنام دادن برعلی; به خدا سوگند! اگر یك خصلت از خصلت های علی در من بود برایم دوست داشتنی تر بود از همه آن چه خورشید برآن می تابد; به خدا سوگند! اگر داماد رسول خدا بودم، و فرزندانی كه از آنِ علی است برای من بود برایم دوست داشتنی تر بود از همه آن چه خورشید بر آن می تابد; به خدا سوگند! اگر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درباره من گفته بود آن چه درباره علی در روز خیبر فرمود ـ «فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد كه او، خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسولش نیز او را دوست می دارند، فرار كننده نیست، و خدا به دستان او فتح می كند» ـ برایم دوست داشتنی تر بود از همه آن چه خورشید برآن می تابد; به خدا سوگند! اگر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درباره من گفته بود آن چه در خطاب به علی در غزوه تبوك فرمود ـ «آیا خشنود نمی شوی كه نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسی باشی، جز این كه پس از من، پیامبری نیست» ـ برایم دوست داشتنی تر بود از همه آن چه خورشید برآن می تابد; به خدا سوگند! تا هنگامی كه زنده ام با تو (ای معاویه) هرگز داخل خانه ای نخواهم شد.۵۱
گفتنی است كه سعد، پس از بیان سخنان مزبور، از نزد معاویه برخاست. معاویه در آن هنگام بدو گفت: «پس چرا تو علی را یاری نكردی، و از بیعت با او سرباز زدی؟» و مزوّرانه ادامه داد: «اگر من، آن چه را كه تو از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره علی(علیه السلام)شنیده ای، شنیده بودم، در تمام زندگی ام خدمت گزار علی می شدم». در برابر، سعد كه هیچ جوابی برای این سؤال نداشت كه چرا با علی(علیه السلام) همراهی نكرده است، این اندازه جسارت ورزید كه در پاسخ، اعلام كند كه خود را از معاویه در تكیه زدن بر منصب حكومت سزاوارتر می داند.۵۲
درباره ماجرای یاد شده باید دانست كه گرچه، سعد بن ابی وقاص در دوران خلافت علی(علیه السلام)، از بیعت با آن حضرت امتناع ورزید و در شمار قاعدین قرار گرفت، اما همچون طلحه و زبیر به جنگ او نرفت، و پس از آن نیز در عصر حاكمیت معاویه، حاضر نشد با وی همراهی كند و علی(علیه السلام) را سبّ گوید.۵۳ طبق گزارش دیگری نیز كه به گمان، گونه دیگری برای گزارش یاد شده در بالاست، هنگامی كه معاویه از سعد پرسید: چه چیز مانع از آن می شود تا علی(علیه السلام) را دشنام دهد؟ سعد، در پاسخ گفت كه سه سخن از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره علی(علیه السلام) به یاد دارد كه سبب می شود تا هیچ گاه وی را سبّ نكند. آن گاه، سعد یادآورِ حدیث «منزلت» در تبوك، سخن پیامبر(صلی الله علیه وآله) در خیبر، و به شمار آوردنِ علی در زمره «اهلِ» (خاندان) پیامبر(صلی الله علیه وآله) در ماجرای مباهله شد، و اذعان كرد كه اگر یكی از این سخنان درباره او گفته شده بود برایش محبوب تر از همه عطایا و تمامی اموال بود.۵۴
هم چنین بنا بر همین گزارش، سعد در بیان دومین مورد (سخن پیامبر(صلی الله علیه وآله)درباره علی(علیه السلام) در جنگ خیبر)، پس از ذكر آن كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «پرچم را به مردی خواهم داد كه خدا و پیامبرش(صلی الله علیه وآله) را دوست دارد، و خدا و پیامبرش(صلی الله علیه وآله) نیز او را دوست دارند»، به شكلی كوتاه و بسیار گویا، گفته است: «ما (اصحاب) برای دست یابی به چنان منزلتی، گردن های خود را بالا كشیدیم».۵۵بی گمان، از میان اصحاب و تابعین، فراوان بوده اند كسانی كه با شناخت نزدیك، از امام علی(علیه السلام) بسی با عظمت یاد كرده اند.۵۶ اكنون، بدون تفصیل بیش تر در این باره، یادآوری می شود كه در دوره های مختلف تاریخی نیز اندیشمندان بسیار، با گرایش های گوناگونِ مذهبی (شیعی، سنی، و حتی غیر مسلمان) درباره علی(علیه السلام)، و فضایل او به خلق اثر پرداخته، و برخی نیز منصفانه اعتراف كرده اند كه از شناختِ شخصیت علی(علیه السلام)عاجز مانده اند. براین اساس، واضح است كه لحظه لحظه زندگانی علی(علیه السلام) همراه بوده است با آن چه كه می توانسته رشك دیگران، به ویژه شماری از صحابه بزرگ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را بر انگیزد:
ولادت در كعبه، تربیت یافتن در دامان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، سبقت بر همگان در: پذیرش اسلام، نمازگزاردن، بیعت با رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)، جهاد و پیكار با دشمنان اسلام، سبقت در عرصه های علم، عدالت، شجاعت و سخاوت، و برخورداری از شریف ترین نسب، اخوّت با پیامبر(صلی الله علیه وآله)، زوجیت با سیده زنان جهان و ابوّتِ نوادگان پیامبر(صلی الله علیه وآله)۵۷ كه فقط بخشی از مهم ترین فضایل و خصایص علی(علیه السلام)بوده است، و پیداست كه در این مجال نمی گنجد كه به همه آن فضایل، اشاره شود.
ناگفته نماند كه آگاهی تاریخی از فضایل پرشمار علی(علیه السلام) در حالی است كه در همان دهه های نخستین از تاریخ اسلام، حاكمان اموی ـ به جز عمر بن عبدالعزیز ـ در دوران حاكمیت خود (۴۱-۱۳۳ق)، به ایجاد فضایی آكنده از عداوت با علی(علیه السلام)و فرزندان او پرداختند، و بر آن شدند تا همه فضیلت های آنان را از حافظه مسلمانان، محو و حذف كنند.۵۸ آغازگر این امر، بنیان گذار دولت اموی، معاویة بن ابی سفیان بود كه برخی از اصحاب و تابعین را اجیر كرد تا در ازای دریافت مزد، به ساخت و ساز اخبار زشت درباره علی(علیه السلام) بپردازند، و بدین سان، مردمان را به برائت از علی(علیه السلام) و سرزنش وی برانگیزند.۵۹ ابوجعفر اسكافی ضمن افشای نكته مزبور، در بیان دشمنی بنی امیه نسبت به علی(علیه السلام) تصریح كرده است:
... (آنان) در طول زمام داری خود كوشیدند تا یادِ علی و فرزندانش را خاموش كنند ... و فضایل و مناقب و سوابق ایشان را مخفی سازند، و از روی منابر، علی(علیه السلام) و فرزندانش را مورد شتم و سبّ و لعن قرار دهند...، اگر كسی چیزی از فضایل آنان را بیان می كرد به شدیدترین مجازات ها گرفتار می آمد ...، تا آن جا كه راویان هرگاه می خواستند حدیثی از علی(علیه السلام) بیان كنند، از روی تقیّه و با كنایه می گفتند: «مردی از قریش» چنین گفت یا «مردی از قریش» چنان كرد، و نام علی(علیه السلام) را بر زبان جاری نمی كردند...».۶۰
هم چنین، اسكافی نگاشته است كه به رغم همه تلاش هایی كه امویان برای «محوِ» فضایل علی(علیه السلام) و فرزندانش به عمل آوردند، در برابر، اراده الهی بر آن بود تا بر درخششِ نام و یاد علی(علیه السلام) افزوده شود و فضایلش گسترده تر گردد.۶۱
البته معلوم است اسكافی كه خود در نیمه نخست قرن سوم هجری و در عصر حاكمیت عباسیان می زیسته، این آزادی را نداشته است تا دشمنی های حاكمان عباسی نسبت به علی(علیه السلام) و اهل بیت را بازگو كند. هم چنین، روشن است كه كوشش برای حذف و محوِ فضایل علی و اهل بیت(علیه السلام)، هرگز به دوران حاكمیت امویان و عباسیان محدود نبوده است. در این جا، به اجمال باید گفت كه حتی در دوران پیش تر از آن (عصر ابوبكر، عمر و عثمان) نیز به طور مستقیم، و گاه به شكل های پیچیده، كوشش می شد تا شخصیت علی(علیه السلام) و فضایل او، رو به «خاموشی» گذارده شود، یا دست كم، علی(علیه السلام) در «حاشیه» قرار گیرد كه تحقیق در این زمینه، نیازمند مجالی دیگر است. در این جا، تنها یادآوری می شود كه در سال ۳۵ ق ، پس از قتل خلیفه سوم، هنگامی كه شماری از اصحاب برانتخاب امام علی(علیه السلام) به عنوان خلیفه جدید، پای فشاری كردند، ناچار شدند تا در خطاب به همگان، فضایل علی(علیه السلام) را یادآور شوند. جالب توجه آن كه در آن میان، برخی علی(علیه السلام) را بر هم روزگارانِ خود تفضیل دادند، و برخی او را از همه مسلمانان برتر و افضل شمردند.۶۲
به هر روی، حجم وسیعِ كوشش هایی كه برای امحا و اخفای فضایل علی(علیه السلام) به عمل آمده، هیچ گاه نتیجه نداده است، و همواره، نام و یاد علی(علیه السلام)تابناك و پرفروغ بوده است. حال، در این نوشتار، سخن بر سر این است كه پیش از به كار بستن كوشش های گسترده امویان، در همان دهه های نخستین تاریخ اسلام (دوران زندگانی علی(علیه السلام)) فضایل و خصایص پر شمار آن حضرت، چندان آشكار و برجسته بود كه به گونه ای بسیار فراتر از حد تصور، این زمینه را به وجود می آورد تا او از سوی دیگران ـ دست كم، از سوی برخی از اصحاب ـ مورد رشك و حسد قرار گیرد.
سهیل زكّار از اندیشمندان معاصر، در این باره می گوید:
علی بن ابی طالب از شخصیت ممتاز و ایمان محكم و سابقه در اسلام و پیوند محكم و نزدیك با پیامبر(صلی الله علیه وآله) و از محبوبیت خاص نزد آن حضرت برخوردار بود، و این ها، موجبات دشمنی و آزردگی و حسادت دیگران را نسبت به او به وجود آورده بود.۶۳
۳ ـ رَشك بر علی(علیه السلام) در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله)
پیش تر گذشت كه رشك و حسد تنها در مورد امكانات مادی به وجود نمی آید، بلكه امتیازات و فضایل غیر مادی نیز می تواند حتی قوی تر، زمینه ساز رشك شود. با تكیه بر همین چهارچوب، می توان در مسیر شناخت عرصه هایی گام نهاد كه در آن عرصه ها، رشك بر علی(علیه السلام) بروز یافته است. بی گمان، آن عرصه ها، ناشناخته و نیز پردامنه اند، و شناخت تمامی آن ها نیازمند مجالی بیش تر برای انجام بررسی های تكمیلی است. در این باره، باید توجه داشت كه رشك بر امام علی(علیه السلام)حتی پس از شهادت آن حضرت نیز بروز یافت. برای نمونه، می توان از آن چه كمی پیش تر درباره كوشش حاكمان اموی برای محو فضایل علی(علیه السلام) گفته شد، یاد كرد كه با تأمل بر محتوای آن كوشش، به روشنی می توان آن را به عنوان بخشی از موارد بروز رشك بر علی(علیه السلام) باز شناخت.۶۴ هم چنین، باید دانست كه ابوجعفر اسكافی از عثمانی ها (دوست داران و پیروان خلیفه سوم كه علی(علیه السلام) را دشمن می داشتند) با عنوان حسود یاد كرده و گفته است كه آنان، فضایل علی(علیه السلام) را مورد خدشه و طعنه قرار می دادند.۶۵
اكنون در این جا، دو مورد از موارد بروز رشك بر علی(علیه السلام) در دوران زندگانی پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله) شناسایی می شود:
الف ـ رشك بر خلوت و نجوای پیامبر(صلی الله علیه وآله) با علی(علیه السلام)
یكی از افتخارات امام علی(علیه السلام) این است كه آن حضرت، هم نشین و هم صحبتِ تنهایی ها و خلوت های رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) بود، و به طور خصوصی با پیامبر(صلی الله علیه وآله)، گفت وگو و نجوا می كرد. ابن ابی الحدید (۵۸۶-۶۵۵ق) در این باره می نگارد:
امیر مؤمنان(علی)(علیه السلام) ـ و نه دیگر صحابه ـ به خلوت ها و تنهایی هایی كه پیامبر(صلی الله علیه وآله)با او داشت اختصاص یافته بود. این خلوت ها به گونه ای بود كه هیچ یك از مردم برآن چه میان آن دو می گذشت آگاهی نمی یافت.۶۶
در ادامه، همین مورخ از علی(علیه السلام) به عنوان «كثیر السّؤال للنّبی(صلی الله علیه وآله); بسیار سؤال كننده از پیامبر(صلی الله علیه وآله)» یاد می كند، و در بیان محتوای خلوت های میان آن حضرت با پیامبر می نویسد:
علی (علیه السلام) درباره مفاهیم قرآن و معانی سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، از آن حضرت بسیار سؤال می كرد، و هرگاه وی نمی پرسید، پیامبر(صلی الله علیه وآله) خود تعلیم و تربیت او را آغاز می كرد.۶۷
بی گمان، در چنین خلوت هایی، علی(علیه السلام) به سطح والایی از حقایق و معارف ـ به تعبیری، اسرار و علوم ماورایی ـ آگاهی می یافت. هم چنین، تردیدی نیست كه این ویژگی و امتیاز، در اساس، مبتنی براین امر بود كه او از ظرفیت و زمینه برای دریافت چنان سطحی از معارف و علوم برخوردار بود، چنان كه ابن ابی الحدید نیز در ادامه همین سخنان، پس از تأكید دوباره بر این كه «... احدی از اصحاب، چنین نبودند»،۶۸ اذعان می كند كه علی(علیه السلام)، قابلیت و آمادگی داشت و از وجودی نورانی، سرشتی پاك، و ذهنی تیز برخوردار بود.۶۹
اكنون در این جا، باید دانست كه خلوتِ پیامبر(صلی الله علیه وآله) با علی(علیه السلام) خود عرصه ای برای بروز رشك نسبت به علی(علیه السلام) بوده است. چنین رشكی، در بیان اعتراض یا سخنان طعن آلود به پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمایان شده است. در این باره، شیخ مفید (۳۳۶-۴۱۳ق) با ذكر سلسله راویان، از جابر بن عبدالله انصاری، چنین گزارش كرده است:
در روز «طائف» [غزوه طائف: سال ۸ هجری]، چون رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با علی(علیه السلام)خلوت كرد، عمر بن خطاب نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمد و گفت: آیا با او و نه، با ما ـ نجوا می كنی؟! و با او ـ و نه، با ما ـ خلوت می كنی؟! پیامبر(صلی الله علیه وآله) در پاسخ فرمود: من با او نجوا نمی كنم، بلكه خداوند[نیز] با او نجوا می كند.۷۰
شگفت آن كه عمر هم چنان بر اعتراض خود پافشاری داشت، و در حالی كه از پیامبر(صلی الله علیه وآله) دور می شد، چنین گفت: این سخن، مانند همان سخنی است كه قبل از حدیبیه برای ما بازگو كردی و گفتی «ان شاءالله، حتماً وارد مسجدالحرام خواهید شد، در حالی كه ایمن هستید»، پس وارد نشدیم و از آن بازداشته شدیم. پیامبر(صلی الله علیه وآله)در پاسخ به او، این گونه ندا داد: «نگفته بودم كه همان سال (سال ششم هجری) وارد می شوید».۷۱
هم چنین در میان منابع معتبر اهل سنت، گزارشی مشابه با گزارش یاد شده از شیخ مفید ـ البته، بدون یاد كرد از نام عمر بن خطاب ـ این چنین نقل شده است:در روزطائف، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) علی را فراخواند و با او [به طور طولانی] به نجوا پرداخت. پس مردم گفتند: نجوای او با پسر عمویش به درازا كشید! پس رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: من با او نجوا نمی كنم، بلكه خداوند با او نجوا می كند.۷۲
روشن است كه اختصاص یافتن علی(علیه السلام) به خلوت های پیامبر(صلی الله علیه وآله)، چندان پر اهمیت بوده است كه می توانسته رشك دیگران، چه فردی خاص، و چه گروهی از مردم را چندان برانگیزد كه نتوانند از بیان سخنی طعن آلود و اعتراض آمیز بر رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)خودداری كنند.
به هر روی، تردیدی نیست كه رابطه علی(علیه السلام) و پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر پایه شناخت و باورداشت نسبت به گوهر وجودی یكدیگر شكل یافته بود. براین اساس، علی(علیه السلام)نیز شیفته آن بود تا همواره از وجود پرفیض رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) محظوظ شود. از این ره گذر، در كنار همه فضیلت های علی(علیه السلام)، این فضیلت نیز به وجود آمد كه او به گونه ای منحصر به فرد، یگانه فردی بود كه به آیه ای از قرآن كریم، موسوم به آیه نجوا عمل كرد، در حالی كه برای هیچ كس دیگری، توفیق عمل بدان آیه فراهم نشد.
گفتنی است كه مسلمانان در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه وآله) مطالب و مسائل خود را به طور خصوصی برای آن حضرت بازگو می كردند، و با وی به نجوا۷۳ می پرداختند. در این میان، ثروت مندان، به طور طولانی با پیامبر(صلی الله علیه وآله) نجوا می كردند،۷۴ به گونه ای كه آنان در مجالس، بر فقیران چیرگی می یافتند. البته پیامبر(صلی الله علیه وآله) خود از این امر، ناخشنود بود.۷۵ بر این اساس، خداوند با نازل كردن آیه ای موسوم به آیه نجوا چنین فرمان داد:
ای كسانی كه ایمان آورده اید، چون خواهید كه با پیامبر راز گویید (نجوا كنید)، پیش از راز گفتن خود، صدقه ای بدهید... .۷۶
پس از صدور چنین فرمانی، تنها علی(علیه السلام) بدان تن داد. بنا به گزارشی، علی(علیه السلام)یك دینار صدقه داد، و سپس به نجوا با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پرداخت. و براساس گزارشی دیگر، او یك دینار را با ده درهم معاوضه كرد، و در ده نوبت، هر بار، یك درهم، صدقه پرداخت و با پیامبر(صلی الله علیه وآله) نجوا كرد.۷۷ درباره محتوای نجوای علی(علیه السلام)با پیامبر(صلی الله علیه وآله)، تنها به اجمال گفته شده است كه وی از آن حضرت درباره ده كلمه۷۸ یا ده خصلت۷۹ سؤال كرد. در این حال، به جز علی(علیه السلام) دیگران بخل ورزیدند و برای گریز از پرداخت صدقه، در اساس، از نجوا كردن با پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مطرح كردن مسائل خود برای آن حضرت، روی گرداندند.۸۰ پس از آن، با نزول آیه ای دیگر،۸۱ فرمان پیشین برداشته شد. بر این اساس، گفته شده است كه آیه نخست، ده شبانه روز، و به قولی ساعتی از یك روز دوام یافت.۸۲
جالب توجه آن كه علی(علیه السلام) خود درباره عمل به آیه نجوا فرموده است:
در كتاب خدا آیه ای است كه پیش از من هیچ كس بدان عمل نكرد، و بعد از من نیز هیچ كس بدان عمل نخواهد كرد.۸۳
بی گمان، این فضیلت، چندان مهم و چشم گیر بوده است كه ـ چنان كه پیش تر نیز گذشت ـ ابن عمر آرزو كرده بود كه از چنان فضیلتی برخوردار بود.
ب ـ رشك بر گشوده ماندن در خانه علی(علیه السلام) بر مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله)
پیش تر در گزارشِ سخنی از عمر بن خطاب گذشت كه او سه ویژگی برای علی(علیه السلام)شمرده و آرزو كرده بود كه خود، یكی از آن ویژگی ها را می داشت. یكی از آن ویژگی ها عبارت بود از: «سكنا گزیدن علی(علیه السلام) در مسجد، همانند رسول خدا(صلی الله علیه وآله)».۸۴ در این باره، باید دانست كه این موضوع، در منابع تاریخی و روایی، زیر عنوانِ ماجرا و حدیثِ سدّ الأبواب (بستن درها) طرح و بررسی شده است. این ماجرا كه از سوی بسیاری از نویسندگان سنّی و شیعی گزارش شده، در اساس، چنین بوده است:
شماری از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درِ خانه هایشان به مسجد [مسجد النبی(صلی الله علیه وآله) ]باز می شد، تا این كه روزی آن حضرت فرمود: این درها را ببندید، به جُز درِ [خانه ]علی. مردم در این باره، سخنانی گفتند. پس رسول خدا(صلی الله علیه وآله)ایستاد و خدا را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود: اما بعد، من فرمان دادم به بستنِ این درها، به جُز درِ [خانه ]علی. پس گوینده ای از میان شما در این باره سخنی گفت. به خدا سوگند! من [از جانب خود ]چیزی را نبستم و نگشودم، ولیكن [از سوی خداوند] به چیزی امر شده بودم كه پیروی كردم.۸۵
هم چنین گزارش شده است كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به كسانی، چون ابوبكر و عمر فرمان داد تا درِ خانه هایشان را كه رو به مسجد باز می شد، مسدود سازند.۸۶
بنابه گزارش ابن ابی الحدید بعدها، فرقه موسوم به بكریه كه بر افضل بودنِ ابوبكر و بر دوستی او تأكید داشتند در برابر تشیع، حدیث سدّ الأبواب را كه در شأن علی(علیه السلام) بود، به ابوبكر برگرداندند و مدعی شدند كه آن حدیث درباره ابوبكر بوده است.۸۷
هم چنین ناگفته نماند كه در اقدامی دیگر، اهل سنت حدیثی موسوم به خوخة ابی بكر (پنجره و دریچه ابوبكر) ساختند و مدعی شدند كه روزی، پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: «در مسجد، پنجره و دریچه ای باقی نماند مگر از آنِ ابوبكر».۸۸
به هر روی تردیدی نیست كه فرمان به «بستنِ در خانه های همگان، به جُز علی(علیه السلام)»، خود زمینه ای بسیار قوی فراهم كرد تا دیگران برآن حضرت، رشك ورزند. این رشك، گاهی، چنان كه در متن گزارش یاد شده گذشت، به گونه ای بسیار سربسته و مجمل انعكاس یافته است: «مردم در این باره، سخنانی گفتند»، و گاه حتی به كسی هم چون حمزه بن عبدالمطلب (عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله)) نسبت داده شده، و در قالب این اعتراض بیان شده است كه چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) درهای خانه های همگان را بر مسجد بسته است و تنها در خانه علی را كه جوانی كم سنّ است باز گذارده است.۸۹ به هر روی، پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله) در برابر اعتراض دیگران تصریح كرد كه اقدام وی در بستنِ درِ خانه های همگان و باز گذاردن درِ خانه علی(علیه السلام)، مبتنی بر فرمان الهی بوده است.
۴ ـ رشك بر علی(علیه السلام) در بازداشتِ خلافت از او
پیش تر اشاره شد كه مهم ترین عرصه بروزِ رشك بر علی(علیه السلام)، در فرایند بازداشت خلافت از آن حضرت (پس از وفات رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)) تحقق یافته است. اكنون در این جا عرصه مزبور، موضوع سخن است:
در این باره، پیش از هر چیز باید دانست كه بروز رشك، گاه تنها در اندازه ابراز سخنی طعن آلود و اعتراض آمیز، و دست آخر، رفتاری پرخاش گرانه است كه پیش از این، در دو مورد از عرصه های بروز رشك بر علی(علیه السلام) در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه وآله)، نمونه هایی از این گونه شناسایی شد. اما گاهی نیز رشك بسیار فراتر از این اندازه بروز می یابد و چنان كه در بخش نخست از این نوشتار گذشت، عداوت زا و دشمنی ساز می گردد. دشمنیِ برآمده از رشك نیز خود می تواند در شكل های گوناگون تحقق یابد، گاه به زودی آشكار می شود، گاه مدتی دراز پنهان می ماند، گاه در قالب پیكار و كشتار بروز می كند و گاه در بازداشتن حقی از محسود و تصاحبِ آن حق.
بنابر گزارش های موجود، تا زمانی كه رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) زنده بود، این امكان برای رشكوران وجود نداشت كه در چنین ابعادی نسبت به علی(علیه السلام) رشك ورزند، اما پس از وفات آن حضرت، آنان فرصت یافتند تا خلافت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را از علی(علیه السلام)سلب كنند، و این حقّ او را تصاحب نمایند. جالب توجه آن كه رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)خود چنین وضعیتی را پیش بینی كرده و به علی(علیه السلام) فرموده بود: «... ستمگران آنانند كه به تو رشك میورزند، و بر تو ستم روا می دارند، و پس از من، تو را از حقّت باز می دارند».۹۰ چنان كه آن حضرت نیز پیش بینی فرموده بودند كه كینه های پنهان نسبت به علی(علیه السلام) پس از وفات ایشان، بروز خواهد یافت.۹۱
در این باره، باید توجه داشت كه رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) در زمان حیات خود به فرمان الهی، و در موارد گوناگون، علی(علیه السلام) را به خلافت و جانشینی برگزیده بود.۹۲ از این رو، تصاحبِ آن جایگاه از سوی دیگران، در واقع، منعِ علی(علیه السلام) از دست یابی به حقّ خود بود. در این باره، امام علی(علیه السلام) خود نیز در اوایل خلافتش در برابر بیعت شكنانی، چون طلحه و زبیر می فرماید:
سوگند به خدا، من همواره از حقّ خویش محروم ماندم، و از هنگام وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) تا امروز حقّ مرا از من بازداشته و به دیگری اختصاص دادند.۹۳گفتنی است كه باز داشتنِ خلافت از علی(علیه السلام) به طور كلی، در سه مرحله پیاپی، به ترتیب، به وسیله ابوبكر، عمر و عثمان روی داد، و ۲۵ سال (در فاصله سال های ۱۱ تا ۳۵ ق) به درازا كشید. پس از آن، در دوران خلافت علی(علیه السلام) نیز هم چنان كسانی، مانند طلحه، زبیر و عایشه۹۴ كوشش كردند تا بار دیگر، خلافت را از آن حضرت بازستانند. كوشش اخیر، در فرجام، به راه اندازیِ اولین جنگ داخلی میان مسلمانان (جنگ جمل) منتهی شد. براین اساس، در بررسی تاریخی موضوع مورد سخن (رشك بر علی(علیه السلام) در بازداشتِ خلافت از او) بایسته است كه مراحل مزبور، بازشناسی شود.
البته در این جا هم چنان براین نكته تأكید می شود كه تلاش نگارنده برآن است تا بخشی از حوادث تاریخ صدر اسلام از یك زاویه كمابیش ناشناخته بررسی شود. بدین لحاظ، اگر در نوشتار حاضر، سخن از وجود رشك بر علی(علیه السلام) در میان است، تنها با تكیه بر مستندات تاریخی است كه به دور از هرگونه برداشت و تحلیل اخلاقی یا كلامی۹۵ ارائه خواهد شد.
الف ـ ترفند مخالفان: پیش از هرگونه سخن درباره رشك بر علی(علیه السلام) در بازداشتِ خلافت از او، این نكته جالب توجه است كه مخالفان علی(علیه السلام) و بازدارندگان خلافت از او، خود با وارد كردنِ برخی اتهام ها بر علی(علیه السلام)، وانمود می كردند كه دست یابی شان به منصب خلافت، اقدامی به حق بوده، و هرگونه اعتراض از سوی علی(علیه السلام) نسبت به اقدامات آنان یا هرگونه اقدامی از سوی علی(علیه السلام) برخلاف میل آنان، در واقع، از سرِ رشك یا آز است.۹۶ به گمان، وارد كردن چنین اتهام های ناروایی بر علی(علیه السلام)، در اساس بدان منظور بوده است كه از یك سو، بر این نكته كه خلافت، حقِّ علی(علیه السلام)بوده است، سرپوش بگذارند و از سوی دیگر، آن حضرت را به نوعی واكنش منفی بكشانند; به گونه ای كه آن حضرت كاملا از صحنه اجتماع و سیاست، دوری و انزوا گزیند، و از هر اعتراضی بر حاكمان یا اقدامی برخلاف میل آنان بپرهیزد.
گفتنی است كه اتهام به رشك، گاه در مورد علی(علیه السلام) به تنهایی مطرح شده است، و گاه در مورد همه بنی هاشم. در این باره، امام علی(علیه السلام) در دوران تصدی خلافت، با ارسال نامه ای به معاویه، در خطاب به او می نویسد: «... تو پنداری كه بر تمام خلفا حسد ورزیده ام؟ و بر همه آن ها شوریده ام؟»، و سپس برای آن كه معاویه را از این گمان باز دارد كه آن حضرت در برابر چنین اتهام هایی، عرصه را رها خواهد كرد، چنین ادامه می دهد: «اگر چنین شده باشد جنایتی بر تو نرفته كه از تو عذرخواهی كنم».۹۷ هم چنین علی(علیه السلام) با بیان این سخن، در صدد بود تا معاویه را از هرگونه داعیه داری نسبت به خلفای پیشین، بهویژه خلیفه سوم۹۸ برحذر دارد.
در ماجرای تدفین مظلومانه حضرت زهرا(علیها السلام) نیز كه طبق وصیت آن بانو، بدون حضور ابوبكر و عمر، و شب هنگام انجام شد، عمر كه پس از آن ماجرا بسیار خشمگین بود، در خطاب به علی(علیه السلام) و عباس بن عبدالمطلب با پرخاش گفت: ای بنی هاشم! شما هرگز حسادتی را كه از قدیم بر ما داشته اید، رها نخواهید كرد».۹۹ دیگر آن كه در دوران خلافت عثمان، پس از آن كه اقدامات او اعتراض های همگانی را برانگیخت، وی در گفتوگویی تند و صریح با عبدالله بن عباس مدعی شد كه رشك، سبب شده است تا بنی هاشم بر ضدّ او فتنه انگیزی كنند. در برابر، ابن عباس قاطعانه پاسخ داد كه در سرشتِ اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، رشك راه ندارد.۱۰۰
ب ـ افشاگری امام علی(علیه السلام): آن حضرت، خود تنها در دوران خلافتش، این مجال را یافت تا از رشك دیگران بر خود، پرده بردارد، چنان كه در سال ۳۶ ق، هنگام عزیمت برای رویارویی با پیمان شكنان در بصره (جنگ جمل) ضمن سخنانی كوتاه، با شكوه از قریشیان فرمود: «.. به خدا سوگند! قریش از ما انتقام نمی گیرد جز به آن علّت كه خداوند ما را از میان آنان برگزید و گرامی داشت».۱۰۱
این سخن، از یك سو به صراحت بیان گر آن است كه از نگاه علی(علیه السلام)، خلافت و ولایت آن حضرت، مبتنی بر یك گزینش الهی بوده است، و از سوی دیگر، حكایت از آن دارد كه قریشیان برچنان گزینشی رشك برده اند. چنان كه در سخنی دیگر و البته، صریح تر از علی(علیه السلام) كه در همان زمان (هنگام عزیمت برای جنگ با اصحاب جمل) گزارش شده، همین دو جنبه بسیار آشكار است: «... جُز این نیست كه آن ها (اصحاب جمل)، این دنیا (خلافت و امارت) را طلب می كنند به جهت حسد ورزیدن به كسی كه خداوند آن را به او برگردانده است...».۱۰۲
هم چنین، امام علی(علیه السلام) پس از رویارویی با اصحاب جمل، در احتجاج با آنان، به آیه «ام یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله ...»۱۰۳ تمسك كرد و فرمود: «ما، آل ابراهیم هستیم كه مورد رشك قرار گرفته ایم، چنان كه پدران مان رشك بُرده شده اند». سپس، آن حضرت از رشك ورزیِ شیطان برآدم، قابیل بر هابیل، و قوم نوح بر او یاد كرد، و پیمان شكنان را به ولایت خود فراخواند.۱۰۴
به گمان، در دوران پیش تر از این (در دوران حاكمیت ابوبكر، عمر و عثمان) برای امام علی(علیه السلام)، در اساس، این امكان وجود نداشته است كه آشكارا از رشكِ دیگران برخود سخنی بگوید، چنان كه محتمل است كه سخنان ناآشكار نیز یا اصلا به متون تاریخی راه نیافته، یا گرفتار حذف و سانسور شده است. با وجود این، از میان اصحاب و حامیان علی(علیه السلام) كسانی بوده اند كه از همان آغاز بازداشت خلافت از علی(علیه السلام)، جسورانه، آن اقدام را برآمده از رشك ورزیدن بر علی(علیه السلام) و اهل بیت(علیه السلام)به شمار آورده اند.
ج ـ تحلیل اشخاص حاضر در متن رویداد: در بالا اشاره شد كه برخی اصحاب و حامیان علی(علیه السلام)، رویدادِ بازداشت خلافت از او را برآمده از رشك دانسته اند. در این باره، باید توجه داشت كه این اشخاص، در متن رویداد مزبور حضور داشته، و آن را از نزدیك مشاهده كرده اند. از این جهت، اظهارات ایشان، در واقع، تحلیل ها و برداشت های مستقیم از رویداد یاد شده به شمار می آید، و زمینه ارائه یك بررسی تاریخی را در این جا فراهم می كند.
در این باره باید دانست كه به فاصله كوتاهی پس از ماجرای سقیفه، سلمان فارسی (صحابی بزرگ رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)) با بیان سخنانی در میان مردم مدینه، آنان را به پذیرش ولایت علی(علیه السلام) فراخواند، و با عتاب و سرزنش، رو به ایشان گفت:
چگونه است حالِ این قوم كه فضلِ علی(علیه السلام) را شناختند و بر او حسد ورزیدند؟!... (ای قوم) آیا نمی دانید، یا خود را به نادانی می زنید؟! یا این كه حسد میورزید ... .۱۰۵
هم چنین، هنگامی كه باز دارندگانِ خلافت از علی(علیه السلام) در صدد برآمدند تا به زور، از آن حضرت برای ابوبكر بیعت بگیرند، امّ ایمن۱۰۶ و امّ سلمه۱۰۷ هر دو خطاب به ابوبكر، او را این چنین سرزنش كردند: «ای عتیق! چه به سرعت، حسدتان نسبت به آل محمد را آشكار كردید». پس عمر فرمان داد تا آن دو بانو را از آن محفل (مسجد مدینه) بیرون كنند و گفت: «زنان را با كارِ ما چه»؟!۱۰۸
دیگر آن كه بنا به گزارشی، چون مردم با ابوبكر بیعت كردند پس خاندان وی (بنی تیم) بر این امر فخر ورزیدند. در برابر، فضل بن عباس عموزاده پیامبر(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام) صریحاً اعلان داشت كه بنی هاشم شایسته خلافت اند، و مردم از روی حسد، از پذیرش خلافت ایشان سرباز زدند.۱۰۹
افزون بر این، در آغازِ خلافت ابوبكر، در میان گروه هایی كه با برچسب مرتد، تعقیب و سركوب می شدند، كسانی بودند كه به هیچ روی، از دین، ارتداد نیافته بودند، بلكه در واقع، جرمشان این بود كه حاضر به پذیرش حاكمیت ابوبكر نبودند، چنان كه برخی از ایشان، در اساس، خواستار خلافت اهل بیت(علیهم السلام) بودند. یكی از این افراد، شخصی به نام حارث بن معاویه (از بزرگان بنی تمیم) بود كه در برابر مأموران اعزامی ابوبكر، آشكارا گفت: «... شما، امارت را از اهل بیت پیامبر زایل نكردید، مگر از روی حسدتان نسبت به آنان».۱۱۰
در این جا، باید اذعان داشت كه در میان اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) و حامیان علی(علیه السلام)، عبدالله بن عباس (عموزاده پیامبر(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام)) جسورترین فردی بوده است كه در مواضع متعدد، بازداشت خلافت از علی(علیه السلام) را برآمده از رشكورزی به او دانسته است. حتی در محفلی كه خلیفه دوم حضور داشت، هنگامی كه سخن از برترین شاعر عرب به میان آمد، عبدالله بن عباس چنین نظر داد كه برترین شاعر، فردی به نام زهیر بن ابی سلمی است، سپس شعری را از او در مدح بنی سنان خواند كه ترجمه یك بیت از آن چنین است: «حسد ورزیده می شوند بر آن نعمت ها (كه برای ایشان است)، نه آن كه خداوند آن چه را كه بدان حسد ورزیده می شوند از آنان برگیرد». شگفت این كه خلیفه دوم، بی درنگ اذعان كرد كه این شعر تنها شایسته بنی هاشم است.۱۱۱
در اساس، عبدالله بن عباس در تحلیل خود درباره بازداشت خلافت از اهل بیت(علیهم السلام)آن را از روی حسد و ظلم می دانسته است، و در چندین موضع، جسورانه از این تحلیل دفاع كرده است. به درستی معلوم نیست كه برای نخستین بار، ابن عباس تحلیل مزبور را در كجا و برای چه كسانی بازگو كرده است، اما گزارش شده است كه وقتی این تحلیل به گوش خلیفه دوم رسید، او را برآن داشت تا با تندی و صراحت، به ابن عباس این چنین بگوید: «سخنی از تو به من رسیده است كه خوش ندارم آن را برایت بازگویم كه مبادا منزلت تو در نزد من زایل شود». در برابر، ابن عباس پای فشرد تا خلیفه آن سخن را بیان كند، و تأكید كرد كه كسی همچون وی، سخن باطل را از خود دور خواهد كرد، و چنان چه سخنش حق بوده باشد، چیزی از منزلت وی نخواهد كاست. پس عمر گفت: «به من رسیده است كه تو همیشه می گویی، این امر (خلافت) از روی حسد و ظلم از ما گرفته شده است». جالب آن كه ابن عباس، هرگز این سخن را انكار نكرد و جسورانه پاسخ داد:
اما این كه گفتی از روی حسد، پس ابلیس نیز برآدم حسد ورزید و [با فریفتن وی ]او را از بهشت بیرون كرد، پس ما نیز فرزندان آدمِ محسودیم. و این كه گفتی از روی ظلم، پس امیرمؤمنان خود می داند كه صاحب حق كیست; ای امیرمؤمنان! مگر عرب بر عجم، به حرمت رسول خدا حجت نمی آورد، مگر قریش بر سایر عرب، به حرمت رسول خدا احتجاج نمیورزد، و ما از دیگر قریش به حرمت رسول سزاواتریم.
در این هنگام، خلیفه بدون آن كه به سخنان ابن عباس پاسخی دهد، با تندی بدو گفت كه از آن جا برخیزد و به منزل خود برود. پس همین كه ابن عباس برخاست و چند قدمی رفت، این بار، خلیفه برای دل جویی از او با صدای بلند به او گفت كه حق او را رعایت می كند. ابن عباس نیز گفت:
ای امیر مؤمنان! مرا بر تو و بر هر مسلمانی، به وسیله رسول خدا حقی هست، پس هر كه این حق را نگاه دارد حق خود را نگاه داشته و هر كه از میان ببرد، حق خود را از میان برده است.
سپس ابن عباس از آن جا دور شد، و در غیاب او، خلیفه در تمجید از وی گفت: «وه، بر ابن عباس! به خدا سوگند هیچ ندیدم كه او با كسی محاجّه كند مگر آن كه او را مغلوب نماید».۱۱۲
هم چنین در دوران خلافت عثمان، ابن عباس در برابر وی، همان تحلیل یاد شده را بیان داشته است، چنان كه در گفتوگویی طولانی میان آن دو، وقتی عثمان به ابن عباس گفت: «... من می دانم كه این امر (خلافت) برای شماست، و لكن قوم شما (قریش)، شما را از آن دور كردند...»، ابن عباس در مقام پاسخ گویی، از جمله گفت:
.. اما این كه قوم ما، این امر (خلافت) را از ما دور كردند، پس از روی حسد بوده است كه به خدا سوگند، تو خود آن را می دانی; و از روی ستم و تجاوز بوده است كه به خدا سوگند، تو خود آن را می دانی... .۱۱۳
در دوران پس از شهادت امام علی(علیه السلام) دوران سخت حاكمیت امویان نیز عبدالله بن جعفر (برادرزاده علی(علیه السلام)) در گفتوگویی صریح با معاویه، اعلان داشت:
... (مردم) اختلاف كردند و متفرق شدند و حسد ورزیدند، و با امام و ولیّ خود مخالفت كردند... .۱۱۴
د ـ تحلیل اشخاص متأخر: درباره رویدادِ بازداشت خلافت از علی(علیه السلام)تحلیل برخی اشخاص حاضر در رویداد كه آن را برآمده از رشك می دانستند، شناخته شد. حال، در پایان این بحث، به منظور تأیید و تأكید بر تحلیل یاد شده، مواردی از دیدگاه های اشخاص متأخر كه در متن رویداد حضور نداشته اند، شناسایی می شود.در این باره، جالب توجه است كه ابن ابی الحدید (۵۸۶-۶۵۵ق) در بررسی تفصیلی ماجرای شورای تعیین خلیفه سوم (سال ۲۳ هجری) این سخن را مطرح كرده است كه عبدالرحمن بن عوف (كه در میان افراد شورای مزبور از امتیازی ویژه برخوردار بود) از علی(علیه السلام) روی برمی تافت. آن گاه، وی در تحلیل این امر، به اختصار گفته است: «سرشت ها در ملكیت افراد نیستند، و حسد در نفوس آدمی جای دارد».۱۱۵ هم چنین، همین مورّخ، به نقل از استاد خود، ابو جعفر یحیی بن محمد، به اجمال، این نكته را تأیید كرده است كه پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) درباره خلافت علی(علیه السلام) تصریح كرده بود، اما با وجود این، وی به نقل از همو (و در دفاع از مواضع اهل سنّت) مدعی شده است كه اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) در اساس، مسئله خلافت را از شمارِ معالم و مبانی دینی نمی دانستند كه تخلف ناپذیر باشد. سپس اعتراف كرده است كه برخی افراد، از روی حسد، از خلافت علی(علیه السلام) امتناع ورزیدند.۱۱۶
در پایان این نوشتار، به این گزارش بسیار ارزش مند تاریخی اشاره می كنیم كه فردی از ابو زید خلیل بن احمد نحوی (۱۰۰-۱۷۰ق) پرسید: «چرا یاران پیامبر، مناسباتشان با یكدیگر به سان فرزندان یك مادر بود، و تنها علی بن ابی طالب در میان آنان همانند یك فرزند نامادری بود»؟ او در پاسخ گفت:
علی بر همگان، در اسلام آوردن پیشی داشت، و در شرافت برتر بود، و در علم والاتر، و در حلم پیش تر، و در هدایت یافتن افزون تر. پس دیگران بر او حسد ورزیدند، و مردم به همانندها و همگون های خود مایل ترند (تا به كسی كه از آنان برتر است).۱۱۷
بی گمان، گزارش اخیر كه در قرن دوم هجری، ارائه شده است، و بی مهری نسبت به علی(علیه السلام) را در یك رویكرد «روانشناختی ـ اجتماعی» تحلیل كرده است، بسیار گویا و شفاف، و از هرگونه تفصیل و شرحی بی نیاز است.
كتاب نامه
۱ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۵۸ق / ۱۹۶۵ م .
۲ـ ابن اثیر، اسدالغابة فی الصحابة، تحقیق محمدابراهیم بنا و دیگران، بیروت دار احیاء التراث العربی، [بی تا].
۳ـ ابن اعثم كوفی، ابراهیم احمد، الفتوح، بیروت، دارالكتب العلمیه، ۱۴۰۶ق / ۱۹۸۶ م .
۴ـ ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پرورین گنابادی، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۶ .
۵ـ ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، [بی تا] .
۶ـ ابن منظور، لسان العرب، تصحیح امین محمد عبدالوهاب و محمد صادق عبیدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، مؤسسه التاریخ العربی، ۱۴۱۶ق / ۱۹۹۶ م .
۷ـ ادیانی، سیدمسلم حسینی، «چرا به حدیث غدیر عمل نشد؟»، علوم انسانی، شماره ۴۱، بهار ۱۳۸۱.
۸ـ امیل بدیع یعقوب، موسوعة امثال العرب، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۵ق/ ۱۹۹۵ م .
۹ـ امینی(علامه)، عبدالحسین احمد، الغدیر فی الكتاب و السنة و الادب، تهران، دارالكتاب الاسلامی، ۱۳۶۶ .
۱۰ـ بغدادی(خطیب)، ابوبكر احمد بن علی، تاریخ مدینة السلام (تاریخ بغداد)، تحقیق بشار عواد معروف، بیروت، دارالغرب الاسلامی، ۱۴۲۲ق/ ۲۰۰۱ م .
۱۱ـ ترمذی، ابوعیسی محمد بن عیسی، الجامع الصحیح (السنن الترمذی)، قاهره، دارالحدیث، [بی تا] .
۱۲ـ جاحظ، رسائل الجاحظ، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، بیروت، دارالجلیل، ۱۴۱۱ق/ ۱۹۹۱ م .
۱۳ـ حاكم نیشابوری، حافظ ابو عبدالله محمدبن عبدالله، المستدرك علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالكتب العلمیه، [بی تا] .
۱۴ـ دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، قم، انتشارات مشرقین، ۱۳۷۹
۱۵ـ زبیر بن بكّار، الاخبار الموفّقیّات، تحقیق سامی مكی عانی، بغداد، مطبعة العانی، ۱۹۷۲ م .
۱۶ـ رضی، ابوالحسن محمد الشریف، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، بیروت، [بی نا]، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷ م .
۱۷ـ زركلی، خیر الدین، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۹ م .
۱۸ـ زمخشری، محمود بن عمر، الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل... ، تصحیح مصطفی حسینی احمد، بیروت، دارالكتاب العربی، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷ م .
۱۹ـ سیدمرتضی (شریف)، «الفصول المختارة من العیون و المحاسن»، مصنفات الشیخ المفید، قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، ۱۴۱۳ق .
۲۰ـ سیوطی، عبدالرحمن جلال الدین، الدر المنثور فی التفسیر المأثور، بیروت، دارالفكر، ۱۴۱۴ق/ ۱۹۹۳ م .
۲۱ـ طبرسی، ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمد هادی به، تهران، انتشارات أسوه، ۱۴۱۶ق .
۲۲ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، إعلام الوری بأعلام الهدی، تحقیق مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لإحیاء التراث، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لإحیات التراث، ۱۴۱۷ق .
۲۳ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح و تحقیق سیدهاشم رسول محلاتی و سیدفضل الله یزدی طباطبائی، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م .
۲۴ـ طبری، ابوجعفر محمدبن جریر بن رستم، المسترشد فی امامة علی ابن ابی طالب(علیه السلام)، نجف، مطبعة الحدریه، [بی تا] .۲۵ـ طوسی، ابوجعفر، اختیار معرفة الرجال. تصحیح و تعلیق میرداماد استرآبادی، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، ۱۴۰۴ ق .
۲۶ ــــــــــــــــــــ ، التبیان فی تفسیر قرآن، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، [بی تا] .
۲۷ـ عاملی، سیدجعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم(صلی الله علیه وآله)، بیروت، دارالهادی ـ دار السیرة، ۱۴۱۵ق/ ۱۹۹۵ م .
۲۸ـ فرانزوی، استفن ال، روان شناسی اجتماعی، ترجمه و تلخیص مهرداد فیروز بخت و منصور قنادان، تهران، خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۸۱.
۲۹ـ قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق موسی شاهین لاشین و احمد عمر هاشم، بیروت، مؤسسة عزالدین، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷ م .
۳۰ـ گورویچ، ژرژ و دیگران، مسائل روان شناسی جمعی و روان شناسی اجتماعی، ترجمه علی محمد كاردان، تهران، انتشارات دانشگاه، تهران، ۱۳۷۶ .
۳۱ـ متقی هندی، علاء الدین علی، كنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، تحقیق بكری حیّانی و صفوة سقا، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹ م .
۳۲ـ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳ م .
۳۳ـ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، مطبعة السعاده، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴م .
۳۴ـ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیر كبیر، ۱۳۶۲ .
۳۵ـ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لإحیاء التراث، قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، ۱۴۱۳ ق .
۳۶ ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الجمل ... ، تحقیق سیدعلی میرشریفی، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، ۱۳۷۱ .
۱ دانشجوی دكتری تاریخ .
۲ . برای آگاهی بیش تر، رك: استفن ال فرانزوی، روان شناسی اجتماعی، ترجمه و تلخیص مهرداد فیروز بخت و منصور قنادان، ص ۹-۱۰
[۳] - Relations interpersonnelles .
۴ . رك: ژرژ گوریچ و دیگران، مسائل روان شناسی جمعی و روان شناسی اجتماعی، ص ۳۹-۴۰.
۵ . ر.ك: همان، ص ۵۷. «دكارت» نیز با تحقیق درباره جنبه های گوناگون مناسبات روانی میان اشخاص، به شناسایی جنبه هایی مانند حسادت، غبطه، تكریم، تحقیر، تقدیس، توهین، استهزا، ترحم، رقابت، غرض ورزی و حق شناسی پرداخته است. رك: همان، ص ۴۳.
۶ . هم چنین در فارسی، مشتقاتی چون رشكور و رشكناك به معنای حسود به كار می روند. محمد معین، فرهنگ فارسی، ج ۲، ص ۱۶۵۷-۱۶۵۸ (ماده رشك) .
۷ . همان، ج ۱، ص ۱۳۵۵ (ماده حسد).
۸ . ابن منظور، لسان العرب، ج ۳، ص ۱۶۶ (ماده حسد).
۹ . همان، ص ۱۶۷ (ماده حسد).
۱۰ . بقره(۲) آیه ۱۰۹، نساء(۴) آیه ۵۴، فتح(۴۸) آیه ۱۵، فلق(۱۱۳) آیه ۵ .
۱۱ . فلق(۱۱۳) آیه: «و من شرّ حاسد اذا حسد».
۱۲ . «فانه یحمله الحسد علی ایقاع الشر بالمحسود» ابوعلی فضل بن الحسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص ۸۶۶ .
۱۳ . بقره(۲) آیه ۱۰۹: «ودّ كثیر من اهل الكتاب لو یردّونكم من بعد ایمانكم كفاراً حسداً من عند انفسهم».
۱۴ . نساء(۴) آیه ۵۴ .
۱۵ . طبرسی، همان، ج ۳، ص ۹۵ .
۱۶ . رك: ابوالحسن محمد شریف رضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، حكمت ۲۵۶ .
۱۷ . رك: همان، حكمت ۳۷۱ .
۱۸ . رك: همان، خطبه ۸۶ .
۱۹ . رك: همان، حكمت ۳۴۷ .
۲۰ . رك: همان، حكمت ۲۱۸ .
۲۱ . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۱۹۲: ۲۵ و ۲۶ .
۲۲ . رك: عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ج ۱، ص ۴۵ و هم چنین رك: همان، ص ۳۶-۴۹.
۲۳ . رك: همان، ص ۲۵-۲۹ .
۲۴ . جاحظ، رسائل الجاحظ ، ج ۱، ص ۳۴۲-۳۴۴، ۳۵۰-۳۵۱ و ۳۶۷ .
۲۵ . رك: همان، ص ۳۷۰ .
۲۶ . همان، ص ۳۳۳-۳۷۳ .
۲۷ . همان، ص ۳۷۷.
۲۸ . همان، ص ۳۴۶ .
۲۹ . نسبت عموم و خصوص مطلق میان حسد و عداوت، به طور روشن از عبارت یاد شده از جاحظ به دست می آید، اما به نظر نویسنده، درست این است كه نسبت میان حسد و عداوت را عموم و خصوص من وجه بدانیم، چرا كه مراتبی از حسد نیز یافت می شود كه با عداوت همراه نیست.
۳۰ . «... أن الحسد الم و اذی و اَوجع و اوضع من العداوة ...» جاحظ، همان، ص ۳۴۶ .
۳۱ . رك: جاحظ، همان، ص ۳۴۵ .
۳۲ . رك: همان .
۳۳ . همان، ص ۳۴۸ .
۳۴ . رك: همان، ۳۴۵ .
۳۵ . همان، ص ۳۴۶ .
۳۶ . همان، ص ۳۴۷ .
۳۷ . همان، ص ۳۴۶-۳۴۷ .
۳۸ . همان، ص ۳۴۷ .
۳۹ . رك: همان، ص ۳۵۶ .
۴۰ . رك: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۱۹ .
۴۱ . همان، ص ۳۱۶ .
۴۲ . امیل بدیع یعقوب، موسوعة امثال العرب، ج ۴، ص ۶۰۶ .
۴۳ . معین، همان، ج ۴، ماده «نعمت»; «النعمة: المسرة و الفرح و الترفه...». ابن منظور، همان، ج ۱۴، ص ۲۰۸ (ماده «نعم»).
۴۴ . ابن منظور، همان، ج ۱۴، ص ۲۰۹ (ماده «نعم»).
۴۵ . «انعم الله بالرسول و بالمر سل، و الحامل الرسالة عیناً».
ابن منظور، همان، ج ۱۴، ص ۲۰۹ (ماده «نعم») .
۴۶ . نقل شده است كه «ظریف»ی در میان جمعی از شهر بصره، مدعی شد: «مردم چه بسا درباره به دار آویخته شدن فردی، حسد بورزند». همگان این سخن را منكر شدند. پس از چندی، آن ظریف نزد ایشان آمد و گفت: «خلیفه فرمان داده است تا احنف بن قیس و مالك بن مسمع و حمدان حجّام به دار آویخته شوند». پس آن جمع، از روی حسد گفتند: «آن خبیث [اشاره به یكی از آن سه نفر]، همراه با این دو رئیس، بردار شود!» ر.ك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۱، ص ۳۱۶-۳۱۷ .
۴۷ . همان، ج ۱، ص ۳۱۸ .
۴۸ . در متن گزارش، آمده است: «احبُّ الیّ من حُمر النّعم». دراین باره، باید دانست كه «حمر النعم» در لغت، به معنای شتران سرخ موی و چارپایان گران قیمت است، اما در عبارت مزبور، كنایه از عطایای بسیار و اموال فراوان است ر.ك: امیل بدیع یعقوب، همان، ج ۵، ص ۳۶۳ .
۴۹ . طبرسی، همان، ج ۵، ص ۳۷۹; محمود بن عمر زمخشری، الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل ...، ج ۴، ص ۴۹۴. درباره مورد سوم (آیه نجوا) در ادامه نوشتار، سخن به میان خواهدآمد.
۵۰ . حافظ ابوعبدالله محمد بن عبدالله حاكم نیشابوری، المستدرك علی الصحیحین، ج۳، ص ۱۳۵. درباره مورد دوم (سكنا گزیدن علی(علیه السلام) در مسجد) در ادامه نوشتار، سخن به میان خواهدآمد.
۵۱ . علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ۳، ص ۲۳ .
۵۲ . همان، ص ۲۴ .
۵۳ . چنان كه بنا به گزارشی، سعد بن ابی وقاص درباره مردی شترسوار كه در میان جمعی از مردم مدینه، علی(علیه السلام) را دشنام داده بود، این گونه نفرین كرد: «خدایا! اگر (این شخص،) بنده صالح تو را دشنام داده است، پس خواری اش را به مسلمانان نشان ده!» همان دم، شتر آن مرد رمید و او را بر زمین زد، و گردنش شكست». رك، ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۳، ص ۲۲۲ .
۵۴ . در متن گزارش، چنین آمده است: «... احبُّ الیّ من حُمر النَّعم». چنان كه پیش از این در پاورقی گذشت: «حمر النعم» كنایه از عطایا و اموال فراوان است.
۵۵ . سخن مزبور، كنایه از این است كه هر یك از اصحاب، انتظار داشتند و آرزو می كردند كه فرموده یادشده از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره آنان تحقق یابد. برای آگاهی از گزارش مزبور، رك: ابوالحسین مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، ج ۵، ص ۲۳-۲۴ .
۵۶ . برای نمونه، جالب توجه است كه «حسن بصری» (۲۱-۱۱۰ق) از علی(علیه السلام) به عنوان «ربّانی هذه الامة و ذافضلها» («ربانی» این امت مسلمان و «فرد دارای فضیلت» از این امت) یاد كرده است ر.ك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۱، ص ۴۸. برای آگاهی از شرح حال حسن بصری، ر.ك: خیرالدین زركلی، الاعلام، ج ۲، ص ۲۲۶ .
۵۷ . برای آشنایی با فضایل یاد شده از علی(علیه السلام)، به شرح زندگانی آن حضرت، در منابع تاریخی، از جمله منابعی كه زیر عنوان «مناقب» و «خصایص» نوشته شده است، مراجعه كنید.۵۸ . ابو جعفر محمدبن عبدالله اسكافی (متوفای ۲۴۰ق) تصریح كرده است كه امویان، در حدود هشتاد سال به سبّ و لعن علی(علیه السلام) و اخفای فضایل او پرداختند. رك: ابن ابی الحدید، همان، ج۱۳، ص۲۲۰ .
۵۹ . رك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۴، ص ۶۳ .
۶۰ . همان، ج ۱۳، ص ۲۱۹ .
۶۱ . رك: همان، ص ۲۲۳ .
۶۲ . رك: همان، ج ۷، ص ۳۶ .
۶۳ . رك: سیدمسلم حسینی ادیانی، «چرا به حدیث غدیر عمل نشد؟» علوم انسانی، شماره ۴۱، بهار ۱۳۸۱، ص ۹۷ به نقل از: سهیل زكّار، تاریخ العرب و الاسلام، ص ۸۹ .
۶۴ . در این باره، جالب توجه است كه بنا به گفته ای از «معاویه» كه خود، آغازگر جریان حذف فضایل علی(علیه السلام)ـ در ابعاد وسیع ـ بود، «حاسد هر نعمتی، خشنود نمی شود مگر به زوال آن». رك: جاحظ، همان، ص ۳۴۵ .
۶۵ . رك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۳، ص ۲۱۵ .
۶۶ . همان، ج ۱۱، ص ۴۸ .
۶۷ . همان. جالب توجه است كه علی(علیه السلام) خود نیز در اشاره به گفتوگوهایش با پیامبر(صلی الله علیه وآله) تصریح كرده است: «هنگامی كه از حضرت سؤالی می كردم پاسخ مرا می داد; و چون ساكت می ماندم، خود به سخن گفتن با من آغاز می كرد». ر.ك: ابوعیسی محمد بن عیسی، الجامع الصحیح (السنن الترمذی)، ج ۵، ص ۶۴۰ .
۶۸ . «ابن ابی الحدید»، در این بخش از سخن خود، اصحاب را بر چند گونه دانسته است: گروهی، جسارت نداشتند تا از پیامبر(صلی الله علیه وآله) سؤال كنند و ترجیح می دادند تا یك اعرابی و یا فردی بیگانه بیاید و از پیامبر(صلی الله علیه وآله)پرسشی كند و آن ها نیز پاسخ را بشنوند; برخی، كند ذهن بودند و در بحث و نظر، كم همت; گروهی، با اشتغال به عبادت یا مشغولیت به دنیا، از طلب علم و فهم معانی دوری می كردند; شماری، مقلد بودند و می پنداشتند كه وظیفه شان سكوت است و ترك پرسش; برخی دیگر نیز در اساس برای دین جایگاهی قائل نبودند تا وقت خود را به پرسوجو درباره دقایق و پیچیدگی های آن بگذرانند! ر.ك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۱، ص ۴۸ .
۶۹ . ابن ابی الحدید، همان، ج۱۱، ص ۴۸ .
۷۰ . محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۱۵۳. هم چنین ر.ك: فضل بن حسن طبرسی، الإعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۳۷۰ .
۷۱ . شیخ مفید، همان، ج ۱، ص ۱۵۳ .
۷۲ . ترمذی، همان، ج ۵، ص ۶۳۹. هم چنین، ر.ك: ابو بكر احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ مدینة السلام(تاریخ بغداد)، ج ۸، ص ۴۱۳-۴۱۴. در «سنن ترمذی»، بخش پایانی این گزارش (ولكن الله انتجاه)، بدین گونه تفسیر شده است: «خداوند مرا امر كرد تا با او نجوا كنم».
۷۳ . «نجوا» به معنای «راز گفتن» و «سخن زیر گوشی گفتن» است. دقیق تر، آن كه نجوا عبارت است از: «دو یا چند تن، به طور جدا از دیگران، در میان خود به گفتوگو بپردازند». رك: محمد معین، همان، ج ۴، ماده «نجوا» و ابن منظور، همان، ج ۱۴، ماده «نجا».
۷۴ . رك: طبرسی، مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۷۹ .
۷۵ . عبدالرحمن جلال الدین سیوطی، الدّر المنثور فی التفسیر المأثور، ج ۸، ص ۸۴ .
۷۶ . مجادله (۵۸) آیه ۱۲. البته بنا به نصی كه در پایان آیه مزبور است، صدقه دادن برای كسانی واجب بوده است كه توانایی پرداخت آن را داشته اند، و دیگران از این امر، معاف بودند.
۷۷ . رك: طبرسی، همان، ج ۵، ص ۳۷۹; زمخشری، همان، ج ۴، ص ۴۹۴; سیوطی، همان، ج ۸، ص ۸۴. بنا به گزارشی، علی(علیه السلام) آن یك دینار را قرض كرد. ر.ك: ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ۹، ص ۵۵۱ .
۷۸ . زمخشری، همان، ج ۴، ص ۴۹۴ .
۷۹ . سیوطی، همان، ج ۸، ص ۸۴ .
۸۰ . طبرسی، همان، ج ۵، ص ۳۷۹ .
۸۱ . مجادله(۵۸) آیه ۱۳ : «آیا ترسیدید كه پیش از راز گفتن خود صدقه دهید؟ پس چون نكردید (از دل و دستتان برنیامد)، و خدا هم بر شما بازگشت (این حكم را برداشت) پس نماز را به پا دارید ...» .
۸۲ . زمخشری، همان، ج ۴، ص ۴۹۴ .
۸۳ . طبرسی، همان، ج ۵، ص ۳۷۹; زمخشری، همان، ج ۴، ص ۴۹۴; سیوطی، همان، ج ۸، ص ۸۴ .
۸۴ . حاكم نیشابوری، همان، ج ۳، ص ۱۳۵ .
۸۵ . حاكم نیشابوری، همان، ج ۳، ص ۱۳۵; علاء الدین علی متقی بن حسام الدین هندی، كنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج ۱۱، ص ۶۱۸ (حدیث ۳۳۰۰۴ و ۳۳۰۰۵). گفتنی است كه در این باره، موضوع «حرمت ورود فرد در حال جنابت به مسجد» نیز مطرح بوده است كه این حرمت در مورد پیامبر(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام) استثنا شده بود. ر.ك: ابو عیسی ترمذی، همان، ج ۵، ص ۶۴۰
۸۶ . متقی هندی، همان، ج ۱۳، ص ۱۷۵ (حدیث ۳۶۲۱) .
۸۷ . رك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۱، ص ۴۹. گفتنی است كه ابن ابی الحدید در این قسمت از كتاب خود، به نقد احادیثی كه به گفته وی ساختگی است پرداخته است. براین اساس، از «ظاهرِ» عبارت او در این جا چنین برمی آید كه از نظر وی، حدیث سدّ الابواب نیز مخدوش است. در این حال، باید دانست كه حدیث مزبور، تنها در منابع شیعی گزارش نشده است، بلكه این حدیث در منابع معتبر اهل سنّت ـ از جمله منابع یاد شده در پاورقی های پیشین ـ نیز نقل شده است. برای آگاهی بیش تر درباره اسناد و منابع این حدیث، ر.ك: عبدالحسین احمد امینی نجفی، الغدیر فی الكتاب و السنة و الادب، ج ۳، ص ۲۰۲-۲۱۱ .
۸۸ . رك: سیدجعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم(صلی الله علیه وآله)، ج ۵، ص ۳۵۰-۳۵۲ .
۸۹ . رك: همان، ص ۳۴۲-۳۴۶ .
۹۰ . محمدباقر مجلسی(علامه)، بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۶۰، حدیث ۳.
۹۱ . رك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۴، ص ۱۰۷ و متقی هندی، همان، ج ۱۳، ص ۱۷۶، حدیث ۳۶۵۲۳ .
۹۲ . دانشمندان و محققان شیعی، از دیرباز تاكنون درباره ولایت و خلافت امام علی(علیه السلام) و مستندات آن، آثار فراوانی را نگاشته اند كه برای آگاهی در این باره، باید به آن آثار مراجعه كرد.
۹۳ . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۶: ۲ .
۹۴ . در یك تحلیل بسیار مفصل كه «ابن ابی الحدید» آن را از استاد خود ابویعقوب یوسف بن اسماعیل لمعانی نقل كرده، چنین تبیین شده است كه حسد عایشه بر علی(علیه السلام) ریشه در حسد بر «جایگاه و موقعیت فاطمه زهرا(علیها السلام) و نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)» داشته است. هم چنین در تحلیل مزبور، این سخن مطرح است كه رقابت میان عایشه و فاطمه(س) به رقابت میان ابوبكر و علی(علیه السلام) منتهی شده است. رك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۹، ص ۱۹۲-۱۹۹. هم چنین «شیخ مفید» درباره نفرت و كینه عایشه نسبت به علی(علیه السلام)، مباحث ارزش مندی را مطرح كرده است. رك: ابوعبدالله محمدبن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل ...، ص ۱۵۷-۱۶۰، ۴۲۵-۴۳۴. امید آن كه در مجالی دیگر، بتوان مناسبات میان این اشخاص را از زوایای یاد شده نقد و بررسی كرد.
۹۵ . باید دانست كه سخن از «حسد» در حوزه مناظرات و مباحث كلامی و اعتقادی نیز راه یافته است، چنان كه در مناظره ای میان «شیخ مفید» و «ابن دقّاق» این بحث مطرح شد كه آیا وجود صفتِ حسد در یك شخص، به ایمان وی ضرر می زند یا نه؟ در این باره، ر.ك: سید شریف مرتضی، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، مصنفات الشیخ المفید، ج ۲، ص ۳۰ .
۹۶ . پس از ماجرای سقیفه، علی(علیه السلام) خود چنین فرمود: «... من اگر سخنی بگویم، می گویند بر ملك و پادشاهی حریص است ...» ر.ك: نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، همان، خطبه ۵: ۵ .
۹۷ . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه ۲۸: ۱۸ و ۱۹ .
۹۸ . معاویه، خود را به عنوان خون خواه خلیفه سوم معرفی می كرد، درحالی كه این امر با هیچ معیار حقوقی سازگار نبود، زیرا خلیفه مقتول، «ولیّ دم» داشت و نوبت به معاویه نمی رسید. در این باره، ر.ك: حامد منتظری مقدم، «روابط امام علی(علیه السلام) و معاویه (از خلافت تا جنگ صفین)»، معرفت، شماره ۵۲، فروردین ۱۳۸۱، ص ۴۶-۴۸
۹۹ . مجلسی، همان، ج ۲۸، ص ۳۰۵ و ج ۴۳، ص ۱۹۹ .
۱۰۰ . ابن ابی الحدید، همان، ج ۹، ص ۸ . بنا به گزارشی، در عصر خلافت عمر، «مغیرة بن شعبه» نیز بر آن شد تا چنین وانمود كند كه مردم بر عمر رشك میورزند. رك: ابن ابی الحدید، همان، ج۲، ص ۳۱-۳۳
۱۰۱ . «...و الله ما تنقم منّا قریش الاّ انّ الله اختارنا علیهم». نهج البلاغه،ترجمه محمد دشتی، خطبه ۳۳: ۵ و ۶ .
۱۰۲ . «... و انّما طلبوا هذه الدنیا حسداً لمن أفاء الله علیه». گفتنی است كه عبارت عربی «أفاءها علیه» یعنی: «ردّها علیه» (آن را بدو برگردانید) رك: ابن ابی الحدید، همان ج ۹، ص ۲۹۵-۲۹۷ (خطبه ۱۷۰). البته ابن ابی الحدید كه سنّی معتزلی است، در صدد برآمده است تا عبارت مزبور را بنابر مسلك خود توجیه كند. ر.ك: همان، ص ۲۹۷-۲۹۸ .
۱۰۳ . نساء(۴) آیه ۵۴ .
۱۰۴ . رك: ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۳۷۱-۳۷۲ .
۱۰۵ . همان، ج ۲، ص ۲۹۴-۲۹۵; هم چنین ر.ك: ابوجعفر طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۸۶ .
۱۰۶ . «امّ ایمن» از زنان بزرگ منزلت بود كه از رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) در دوران كودكی او، حضانت و پرستاری كرده بود. برای آگاهی از شرح حال او، رك: عزالدین ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ۷، ص ۳۰۳-۳۰۴ .
۱۰۷ . «ام سلمه» یكی از همسران پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) بوده است. برای آگاهی از شرح حال او، ر.ك: ابن اثیر، همان، ج ۷، ص ۳۴۰-۳۴۳ .
۱۰۸ . مجلسی، همان، ج ۲۸، ص ۳۰۱ .
۱۰۹ . زبیر بن بكّار، الاخبار الموفّقیّات، ص ۵۷۰; ابن ابی الحدید، همان، ج ۶، ص ۲۱ .
۱۱۰ . ابومحمد احمد بن اعثم كوفی، الفتوح، ج ۱، ص ۵۰ .
۱۱۱ . ر.ك: ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۲، ص ۵۲-۵۳ .
۱۱۲ . همان، ص ۵۴-۵۵. هم چنین ر.ك: ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد فی امامة علی بن أبی طالب(علیه السلام)، ص ۲۰۹-۲۱۰ .
۱۱۳ . ابن ابی الحدید، همان، ج ۹، ص ۹ .
۱۱۴ . مجلسی، همان، ج ۳۳، ص ۲۶۹ .
۱۱۵ . ابن ابی الحدید، همان، ج ۱۲، ص ۲۷۸ .
۱۱۶ . ر.ك: همان، ص ۸۲-۸۴ .
۱۱۷ . ابوجعفر محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۲۱۳. جالب توجه است كه فرد سؤال كننده از خلیل بن احمد، خود یك «عثمانی» مذهب بوده است، و در هنگام سؤال كردن از او، تقاضا كرده است كه وی، آن سؤال را برای كسی نقل نكند. ر.ك: مجلسی، همان، ج ۴۰، ص ۷۴-۷۵ .
درآمدی بر روان شناسی مناسبات در تاریخ اسلام
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست