چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

ریشه یابی ترور بینظیر بوتو


ریشه یابی ترور بینظیر بوتو
خانم بی نظیر بوتو، نخست وزیر پیشین پاکستان و رهبر حزب مردم پاکستان در روز ۲۷ دسامبر ۲۰۰۷ در جریان یک میتینگ انتخاباتی ترور شد. خبرگزاری ها گزارش داده اند که طالبان یا وابستگان به آن، مسؤل ترور خانم بوتو هستند. با توجه به اینکه:
۱) دور دوم نخست وزیری خانم بوتو از سال ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۶ طول کشید،
۲) اولین فعالیت نظامی عمده طالبان در اکتبر-نوامبر ۱۹۹۴ اتقاق افتاد و طی آن طالبان از جنوب افغانستان برای تصرف قندهار و مناطق اطراف آن حرکت کرد؛ و این نیروی گمنام که از حمایت همه جانبه دولت خانم بی نظیر بوتو، و شریک دولت ائتلافی او یعنی حزب «جماعت علمای اسلام»- پدر خوانده طالبان- برخوردار بود و توانست در عرض کمتر از سه ماه کنترل ۱۴ استان از ۳۴ استان افغانستان را تصرف کرده و در سپتامبر ۱۹۹۶ وارد کابل شود،
۳) خانم بوتو چند روز بعد از تصرف کابل بدست طالبان در تلویزیون پاکستان خود را «مادر طالبان» نامید،
می توان تیتری که هر چند گاه یکبار در صفحه حوادث روزنامه ها ظاهر می شود را در اینجا تکرار کرد و گفت «مادری بدست فرزند خود به قتل رسید!»
اگرچه خانم بوتو در دوران بعد از یازده سپتامبر تغییر «گفتمان» داد- تا جایی که خود را یکی از متحدین ایالات متحده در جنگ با ترور اعلام کرد و مبارزه با «بنیادگرایی» را هدف اصلی کارزار انتخاباتی خود قرار داده بود- اما ترور جنایتکارانه او در درجه اول نشان دهنده نارسایی مرگبار برنامه سیاسی است که او دنبال می کرد: خانم بوتو می خواست مشکلی که دنباله روی او از سیاست دیروز آمریکا ایجاد کرده است را با دنباله روی از سیاست امروز آمریکا حل کند.
نوشتار زیر نقش سیاست دیروز آمریکا در ایجاد مشکلات امروز پاکستان و بخشی از مشکلات منطقه را بررسی می کند. در تهیه این نوشتار از فصل سوم کتاب «مسلمان خوب، مسلمان بد» نوشته محمود ممدانی استفاده شده است.
کمتر از پنج سال بعد از شکست آمریکا در ویتنام، سیاست خارجی آن کشور متحمل شکست های دیگری شد. در سال ۱۹۷۹ دو انقلاب مردمی در ایران و نیکاراگوئه، حکومت های دیکتاتوری دست نشانده آمریکا را سرنگون کردند و در همانسال نیروی های ارتش شوروی برای کمک به انقلاب ثور افغانستان وارد آن کشور شد.
دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده ادعا می کرد که شکست دیکتاتوری های دست نشانده آمریکا در جهان سوم نشانگر این است که شوروی بسوی تصرف کامل جهان حرکت می کند. دولت ریگان مقابله با گسترش نفوذ و قدرت شوروی- به هر طریق و با استفاده از هر ابزار- را هدف اصلی سیاست خارجی خود قرار داد، و در نتیجه، افغانستان به میدان اصلی اجرای سیاست خارجی دولت آمریکا مبدل شد.
انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ایران تاثیر عمیقی بر جنگ در افغانستان داشت. انقلاب ایران به تغییر ساختاری در روابط ایالات متحده و اسلام سیاسی منجر شد. پیش از آن، آمریکا جهان را چنین تصور و ترسیم می کرد: در یک طرف اتحاد شوروی و ناسیونالیسم رزمنده جهان سوم قرار داشت و آمریکا آن ملت گرایی ضد امپریالیستی را بعنوان ابزاری در خدمت طرح های شوروی ارزیابی می کرد؛ در طرف دیگر اسلام سیاسی قرارداشت که آمریکا آن را متحد خود در مبارزه علیه اتحاد شوروی می دانست. به این دلیل بود که ایالات متحده در اندونزی از «سرکات اسلامی» علیه سوکارنو، در پاکستان از «جماعت اسلامی» علیه ذالفقار علی بوتو، و در مصر از «اخوان المسلمین» علیه ناصر حمایت می کرد. این نظر و انتظار که اسلام سیاسی بمثابه یک سپر محلی در برابر ناسیونالیسم سکولار عمل خواهد کرد مورد حمایت متحدین آمریکا در منطقه-از اسرائیل گرفته تا رژیم های محافظه کار عرب- نیز بود. اسرائیل امیدوار بود که با تشویق یک جنبش اسلامی در مناطق اشغالی رقیبی در برابر ملت گرایی سکولار سازمان آزادیبخش فلسطین ایجاد کند. دستگاه اطلاعاتی اسرائیل طی انتفاضه اول جهت مقابله با نفوذ سازمان آزادیبش فلسطین، به حماس امکان و اجازه داد بدون مانع فعالیت کند- دانشگاه و حسابهای بانکی خود را بازکند، و احتمالاً به حساب های بانکی آن کمک هم کرد. کمی بعد، حماس انتفاضه دوم را که از انتفاضه اول بسیار نیرومندتر است، سازماندهی کرد. انور سادات در مصر بعنوان ناجی اسلام سیاسی ظاهر شد و بین سالهای ۱۹۷۱ و ۱۹۷۵ برای مقابله با ناصریست ها و کمونیست های مصر، اسلام گرایان را از زندان آزاد کرد و نخست به آنها آزادی بیان و اظهار نظر داد و کمی بعد به آنها آزادی تجمع و تشکل داد. هدف از ذکر اینموارد بی اعتبار کردن نقش امروزین این جنبش ها در صحنه سیاسی خارمیانه نیست، بلکه یادآوری این نکته است که چگونه سیاست های امپریالیستی در آسیاب مبارزات رهایی بخش خلقها و دیالکتیک حاکم بر مبارزات اجتماعی، می توانند به نتایج ناخواسته برای آنها بیانجامند.
انقلاب ایران به ایالات متحده چیزی را آموخت که برخی از نیروهای سیاسی ایران هنوز آن را نیاموخته اند: ضرروت تمایز بین دو چهره انقلابی و نخبه گرای اسلام سیاسی. چهره انقلابی اسلام سیاسی سازماندهی جنبش های اجتماعی اسلامی و مشارکت توده ای را برای ایجاد یک حکومت اسلامی مستقل ضرروی می داند. چهره نخبه گرای اسلام سیاسی، برعکس، به مشارکت مردم در امور بدبین است، برداشت آن از حکومت اسلامی آن نوع حکومتی است که بجای تشویق و ترغیب مشارکت مردمی و توده ای، آن را مهار کند. آمریکا همچنین آموخت که وجود این دو گرایش را در حاکمیت برآمده از انقلاب بهمن ببیند و سیاست خود در ایران را در جهت تضعیف اسلام انقلابی و تقویت اسلام نخبه گرا متمرکز کند.
انقلاب نیکاراگوئه درس های کاملاً متفاوت دیگری به ایالات متحده آموخت: چگونگی سازماندهی و دنبال کردن یک جنگ ضد-انقلابی با استفاده از همه ابزار علنی و مخفی. بعلاوه، این اولین تلاش مهم برای عقب راندن ناسیونالیسم چپگرای جهان سوم به دولت ریگان آموخت که چگونه از حمایت محافل مختلف برای رسیدن به یک هدف واحد استفاده کند. درس دیگر این بود که چگونه از قاچاق مواد مخدر برای تأمین بودجه یک جنگ ضد-انقلابی استفاده شود. ایالات متحده درسهای خود از انقلاب های ایران و نیکارگوئه را در افغانستان به کاربست.
● پاکستان و جنگ اول آمریکا در افغانستان
کمک مخفیانه آمریکا به مخالفان رژیم انقلابی افغانستان قبل از ورود ارتش شوروی به آن کشور شروع شد. اسناد سیا و وزارت امورخارجه آمریکا که در جریان اشغال سفارت آمریکا در تهران بدست آمده نشان می دهند که ایالات متحده بدون سر و صدا از آوریل ۱۹۷۹ (هشت ماه قبل از ورود ارتش شوروی به افغانستان) در پاکستان با نمایندگان شورشیان افغانی ملاقات و مذاکره می کرد. مصاحبه برژنسکی مشاور امنیت ملی کارتر در گفتگو با «نول آبزواتور» چاپ پاریس(مورخ ۱۵ تا ۲۱ ژانویه ۱۹۹۸) این را تأیید می کند:
پرسش: رابرت گیتس، سرپرست سابق سیا در خاطرات خود [از سایه ها] می گوید سرویس های اطلاعاتی آمریکا کمک به مجاهدین در افغانستان را شش ماه قبل از مداخله شووری شروع کردند. در آن زمان، شما مشاور امنیت ملی پرزیدنت کارتر بودید. بنابراین شما در این امور نقشی داشتید. آیا این درست است؟
برژینسکی: بله. براساس روایت رسمی تاریخ، کمک سیا به مجاهدین در ۱۹۸۰ شروع شد، یعنی بعد از آنکه ارتش شوروی در ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹ به افغانستان تجاوز کرد. اما واقعیت، که تاکنون پنهان نگهداشته شده است، کاملاً خلاف این است. در واقع، در ۳ ژوئیه ۱۹۷۹ بود که پرزیدنت کارتر اولین حکم کمک مخفی به مخالفان رژیم هوادار شوروی در کابل را امضاء کرد. و در همان روز، من یاداشتی خطاب به رییس جمهور نوشتم و در آن به او توضیح دادم که به نظر من این کمک موجب دخالت نظامی شوروی خواهد شد.»
انقلاب ثور ۱۹۷۸ افغانستان موجب تغییر سرنوشت سازی در روابط ایالات متحده با پاکستان شد. پیش از آن دولت کارتر در سال ۱۹۷۷ در پاسخ به کارنامه حکومت پاکستان در زمینه حقوق بشر (که یک نمونه آن به دار آویختن ذوالفقار علی بوتو نخست وزیر پاکستان به دست ارتش آن کشور بود) و به دلیل فعالیت های بین المللی رژیم پاکستان برای گسترش تولید سلاح های اتمی، کمک به آن کشور را قطع کرده بود. انقلاب ثور و ورود نیروهای شوروی به افغانستان همه اینها را تغییر داد. کارتر کمک های اقتصادی و نظامی به رژیم ضیا الحق را از سر گرفت و پاکستان بعد از اسرائیل و مصر به سومین کشور دریافت کننده کمک های آمریکا مبدل شد.
با شروع ریاست جمهوری رونالد ریگان همکاری بین سازمان اطلاعاتی آمریکا و سازمان اطلاعاتی پاکستان بنحو بیسابقه ای گسترش یافت و این دو سازمان اطلاعاتی دو هدف مشترک نظامی و سیاسی زیر را در ارتباط با افغانستان تعیین کردند: حداکثر افزایش در توان نظامی مجاهدین، و جلب اکثر اسلام گرایان ضد-کمونیست برای مقابله با نیروهای شوروی در افغانستان. در پی اجرای این سیاست، سیل ورود همه نوع تسلیحات نظامی و افراطی ترین اسلام گرایان به منطقه سرازیر شد. در نتیجه، اسلام گرایان افراطی ضد-کمونیست نه فقط از کشورهای اسلامی مانند الجزایر، عربستان سعودی، مصر و اندونزی، بلکه از میان جوامع مسلمان خود ایالات متحده و بریتانیا روانه اردوگاه های نظامی در پاکستان شدند. یکی از نمونه های معروف این اسلام گرایان شیخ عبدالله اعظم است که در سالهای ۱۹۸۰ نقش اساسی در به راه انداختن جهاد آمریکایی در جهان اسلام را بازی کرد. لورنس رایت در مجله نیویورکر در باره او چنین می نویسد:
«شیخ عبدالله اعظم، روحانی فلسطینی، دارنده دکترا در حقوق اسلامی از دانشگاه الازهر قاهره است. او برای تدریس به دانشگاه سلطان عبدالعزیز در جده رفت و در آنجا اسامه بن لادن یکی از دانشجویان او بود.» اعظم تحت حمایت سیا به سراسر جهان سفر می کرد، در تلویزیون عربستان سعودی و در گردهمایی ها و تظاهراتی که در ایالات متحده برگزار می شد، حضور می یافت. در آن سالها، شیخ اعظم یکی از دارایی های سیا و نماد و تبلور جهادگران مورد علاقه آمریکا بود. پیام اعظم روشن بود: شرکت در جهاد نه فقط یک وظیفه سیاسی بلکه یک وظیفه مذهبی است. هدف از جهاد تنها کشتن دشمن (در آن زمان روسها) نبوده بلکه دعوت به «شهادت» نیز هست. فرمول شیخ اعظم برای جهاد ساده بود: «فقط جهاد و تفنگ، نه مذاکره، نه کنفرانس و نه گفتگو» و این همان هدفی بود که دولت ریگان و سازمان های اطلاعاتی آمریکا و پاکستان در ارتباط با حضور نیروهای شوروی در افغانستان دنبال می کردند.
● جهاد آمریکایی
در آنموقع نزدیک به صد سال از آخرین جهاد مسلحانه در جهان اسلام می گذشت. اما سیا مصمم بود برای رسیدن به هدف خود در افغانستان، در دوران جدید یک جهاد مسلحانه راه بیاندازد. در تاریخ اسلام چهار جهاد مسلحانه بمثابه جنگ عادلانه در برابر متجاوزین و اشغالگران (مسلمان یا کافر) وجود دارد: اول، جهاد علیه متجاوزین صلیبی در قرن دوازدهم میلادی و به رهبری صلاح الدین ایوبی (جهاد علیه غیر مسلمانان اشغالگر)؛ دوم، جهاد مسلحانه صوفیان علیه اریستوکراسی تاجران برده در غرب آفریقا در قرن هفدهم میلادی (جهاد علیه مسلمانان ستمگر)؛ سوم جهاد وهابی علیه استعمارگران عثمانی در شبه جزیره عربستان در قرن هجدهم میلادی (جهاد علیه مسلمانان اشغالگر)؛ و چهار، مبارزات ضد استعماری مهدی در سودان علیه قدرتهای عثمانی-مصر و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی (جهاد علیه اشغالگران مسلمان و غیر مسلمان.)
هدف اول ایالات متحده از براه انداختن جهاد افغانستان این بود که یک میلیارد مسلمان جهان را در یک جنگ صلیبی علیه اتحاد شووری متحد کند. مفهوم «جنگ صلیبی» بهتر از مفهوم «جهاد» می تواند سیاست آمریکا و محتوای آن را تعریف کند. هدف دوم آمریکا دامن زدن به اختلاف بین شیعه و سنی و از آن طریق مقابله با نفوذ اسلام سیاسی انقلابی و مهار انقلاب ایران بود. جهاد افغانستان در واقع یک جنگ صلیبی علیه جهان اسلام بود.
ویلیام کیسی سرپرست سیا در سال ۱۹۸۶ هدایت جهاد افغانستان را به دست گرفت. گام اول سیا متقاعد کردن کنگره آمریکا به سرعت بخشیدن به دخالت آمریکا در افغانستان از طریق اعزام مستشاران نظامی به میان مجاهدین و دادن موشکهای ضد هوایی استینگر به آنها بود. گام دوم گسترش جنگ چریکی به درون جمهوری های تاجیکستان و ازبکستان اتحاد شوروی بود که تنها بعد از تهدید شوروی به حملات تلافی جویانه بدرون خاک پاکستان، سیا این بخش از نقشه خود را رها کرد. گام سوم بسیج و جلب افراطیون اسلام گرا از سراسر جهان و آموزش آنها در پاکستان برای جنگیدن در کنار مجاهدین بود. دو گام دوم و سوم ماهیت ایدئولوژیک جنگ بمثابه یک جنگ مذهبی علیه شورویهای کافر را تشدید کرد. افغانستان حتا بیشتر از نیکاراگوئه از طرف آمریکا به میدان مبارزه ایدئولوژیک تبدیل شد.
در نتیجه جهاد آمریکایی در افغانستان، گرایش راست افراطی اسلامگرا که پیش از آن اعضاء و هواداران اندک و پراکنده ای در جهان اسلام داشت از نظر سازمانی، تعداد، مهارت، حوزه فعالیت، اعتماد به نفس و همچنین داشتن یک هدف منسجم رشد نمود. قبل از جهاد افغانستان، اسلام سیاسی راستگرا به دو اردوی اصلی تقسیم می شد: آنهایی که همدست و همراه رژیم های آمریکایی از قبیل رژیم های عربستان سعودی و پاکستان بودند، و آنهایی که با این رژیم ها مخالفت داشتند و آنها را دست نشانده آمریکا و خائن به آرمان فلسطین می دانستند.
برخلاف اسلام گرایانی که اقدام به تشکیل احزاب سیاسی می کردند و تلاش داشتند توده های مسلمان را به روند مبارزات سیاسی در جهت پیشبرد یک برنامه سیاسی-اقتصادی-اجتماعی مشخص بسیج و جلب نمایند، راست افراطی اسلامگرا بغیر از دست زدن به اقدامات تروریستی پراکنده در مناطق شهری برنامه دیگری نداشت. قبل از جهاد افغانستان، بخش خارج از حکومت راست افراطی اسلامگرا از نظر اجتماعی و تشکیلاتی عملاً منزوی و ناتوان بود، و در یک بن بست تاریخی بسر می برد، نه از امکان جلب حمایت عمومی برخوردار بود نه می توانست به منابع مادی لازم برای فعالیت های مورد نظر خود دست یابد. دولت ریگان راست افراطی اسلامگر را از این بن بست تاریخی نجات داد. جهاد آمریکایی در عمل با ایجاد زیرساخت مادی ترور و با استفاده از نمادهای اسلامی برای رسوخ به شبکه ها و جوامع اسلامی، موجب خصوصی سازی خشونت در سطح گسترده ای شد.
● جوانب گوناگون جهاد آمریکایی
۱) طرح کلی: سیا با همکاری نزدیک با سازمان اطلاعاتی پاکستان جزییات نقشه جهاد افغانستان را تعیین کرد. برای اجرای نقشه، سیا سلاح و مستشاران متخصص در جنگ های چریکی از کشورهای مختلف را، همراه با اطلاعات و داده های نظامی-امنیتی پیرامون اوضاع داخلی افغانستان، در اختیار سازمان اطلاعاتی پاکستان قرار می داد. سازمان اطلاعاتی پاکستان مسؤلیت انتقال سلاح ها به مرز با افغانستان، و سرپرستی و نظارت بر آموزش مجاهدین افغانی در داخل پاکستان، و هماهنگ کردن فعالیت آنها در خاک افغانستان را بعهده داست. علاوه بر سازمان اطلاعاتی پاکستان، سرویس های اطلاعاتی عربستان سعودی، مصر، فلیپین، اسرائیل و حتا چین نیز در اجرای نقشه سیا فعالانه شرکت داشتند. آمریکا آموزه های خود در هندوچین، جنوب آفریقا، و آمریکای مرکزی را با دقت تمام بکار می بست. جهاد افغانستان جنگی بود که آمریکا بدون شرکت مستقیم و از طریق شرکای رده دوم، سوم و چهارم خود آن را پیش می برد.
علاوه بر دولت های خط اول جیهه جهاد افغانستان و سازمان های اطلاعاتی آنها، مجموعه ای از موسسات و نهادهای مذهبی و سکولار در خدمت انجام نقشه سیا قرار داشتند و نتیجه کلی این بود که جنگ به نحو هر چه فراینده تری در مقیاس بین المللی خصوصی می شد. دینامیسم خصوصی سازی خشونت در جهاد افغانستان نیروهایی را وارد صحنه کرد که دست به عملیات موسوم به یازده سپتامبر زدند.
اگر سیا جنگ صلیبی ضد-شوروی خود در افغانستان را در یک چارچوب ملی سازماندهی می کرد، مجبور می بود عمدتاً بر روی داوطلبان افغانی تکیه کند. اما طرح جنگ بمثابه یک جهاد بین المللی می توانست داوطلبان بسیاری را از میان جمعیت مسلمان سراسر جهان به سوی ان جلب کند.
خارج از پاکستان، کشورهای عربی منبع اصلی داوطلبانی بودند که به افغان-عرب ها موسوم شدند. در سراسر جهان شبکه ای از مراکز جذب داوطلب ایجاد شد که از طریق نقاط اصلی در جهان عرب-مانند مصر و عربستان سعودی- به پاکستان مرتبط می شدند. این شبکه در نهایت از سودان در جنوب، تا چچن در شما، از اندونزی در شرق، تا کوزوو در غرب را در بر می گرفت. دستگاه حکومتی عربستان سعودی که هم از طرف مردم آنکشور و هم از جانب محافل راست اسلامگرا بخاطر عدم حمایت آن از مبارزات مردم فلسطین مورد انتقاد و فشار قرار داشت، فرصت را مغتنم شمرد و ناراضیان داخلی را به پیوستن به جهاد آمریکایی در افغانستان تشویق کرد. حکومت مصر نیز چشمان خود را بر روی حرکت اسلامگرایان بومی بسمت افغانستان بست. الجزایر به سومین منبع تأمین کننده داوطلب برای جهاد آمریکایی مبدل شد. بنا به گزارش مارتین استون «سفارت پاکستان در الجزیره طی سالهای ۱۹۸۰ بالغ بر ۲۵۰۰ ویزا برای داوطلبان الجزایری صادر کرد.» تعداد داوطلبان و تعلیم دیدگان سر به صدها هزار نفر می زد. به گفته استون«تندروهای خارجی که مستقیماً تحت تاثیر جهاد اففانستان قرار گرفتند حدود چند صدهزار نفر تحمین زده می شود. افغان-عرب ها نیروی ویژه جهادیون را تشکیل می داند و پیچیده ترین تعلیمات را دریافت می کردند. جنگجویان «بریگاد بین المللی اسلامی» که در پیشاور واقع بود، حقوق نسبتاً بالای ۱۵۰۰ دلار در ماه را دریافت می کردند.»
۲) نقش اسامه بن لادن: سیا برای رهبری این جنگ صلیبی دنبال یک شاهزاده سعودی می گشت، اما قادر به یافتن چنان کسی نشد. در نتیجه به پسر یکی از خانواده های معروف، متنفذ و ثروتمند که از نزدک با آل سعود ارتباط داشت رضایت داد. باید بخاطر داشت که اسامه بن لادن از یک خانواده گمنام و بی چیز بیرون نیامده است. بن لادن در دانشگاه های هاروارد و یل آمریکا تحصیل کرد. شاهزاده تُرکی الفیصل، سرپرست وقت سازمان اطلاعاتی عربستان سعودی با موافقت و تأیید ایالات متحده اسامه بن لادن را برای رهبری جهاد افغانستان برگزید. احمد رشید، روزنامه نگار پاکستانی می نویسد که اسامه بن لادن در سال ۱۹۸۰ به پیشاور رفت و با رهبران مجاهدین ملاقات کرد، و طی دو سال بعد به دفعات برای جمع آوری کمک مالی به عربستان مراجعت نمود. او در سال ۱۹۸۲ تصمیم گرفت در پیشاور مستقر شود. بن لادن در سال ۱۹۸۶ بعنوان مقاطعه کار اصلی کار بر روی پروژه ای را عهده دار شد که سیا نقشه و بودجه آن را تأمین کرده بود:ساختمان مجتمع زیر زمینی «خوست» در زیر رشته کوه های مرز افغانستان-پاکستان. مجتمع «خوست» شامل انباره های اسلحه و مهمات، یک مرکز آموزشی و یک مرکز درمانی برای مجاهدین می شد. «خوست» همان مجتمعی است که بیل کلینتون در سال ۱۹۹۸ آن را با موشک به آن حمله کرد، همانجایی که ایالات متحده در مرحله آغازین جنگ دوم و کنونی خود در افغانستان برای خارج کردن آن از دست طالبان جنگید.۳) نقش موسسات مذهبی و خیریه: سیا برای جذب و جلب داوطلبان شرکت در جهاد افغانستان از سیاست رسوخ در نهادها و موسسات مذهبی و خیریه اسلامی استفاده می کرد و اکثر داوطلبان هم نمی دانستند که در خدمت اجرای یکی از غیرانسانی ترین و جنایتکارانه ترین و غیر اسلامی ترین نقشه های سیا قرار می گیرند. یک نمونه از این موسسات مذهبی و خیریه سازمان بین المللی اسلامی «جماعت تبلیغی» مستقر در پیشاور است که در آن زمان در کشورهای مختلف، منجمله ایالات متحده شعبه داشت و آزادانه فعالیت می کرد، و جان کوولی پیرامون آن پژوهش ارزشمندی انجام داده است. بنا به گزارش کوولی «جماعت تبلیغی» در سال ۱۹۲۶ بدست مولانا محمد الیاس دیوبندی تاسیس شد. هدف آن «پاکیزه کردن» مسلمانان بینابینی است «که بسیاری از سنن و آداب مذهبی گذشته هندوی خود را حفظ کرده اند.» این موسسه تا جایی رشد کرده بود که در سال ۱۹۸۸ در کنفرانس سالانه آن که در لاهور پاکستان برگزار شد، بیش از یک میلیون مسلمان از ۹۰ کشور جهان شرکت کردند. در همانسال کنفرانس «جماعت تبلیغی» در آمریکای شمالی، با شرکت ۶ هزار نفر در شیکاگو برگزار شد. هنگامی که یک معلم مذهبی به نام شیخ محمد الحمیدی که به فرانسه مهاجرت کرده بود به جرم جلب مزدور برای مجاهدین افغانی محاکمه و به سه سال زندان محکوم شد، معلوم شد که شبکه عضوگیری «جماعت تبلیغی» از شمال آفریقا تا فرانسه را در بر می گرفته است.
سیا در ایالات متحده نیز از سازمانهای مذهبی-خیریه اسلامی قانونی برای عضوگیری استفاده می کرد. ذکر یک مورد می تواند به آشنایی با این روند کمک کند. بنا به گزارش کوولی، «مرکز پناهندگان افغانی الکیفه» واقع در خیابان آتلانتیک در منطقه بروکلین شهر نیویورک به یک مرکز کلیدی برای «جلب و جذب داوطلب و جمع آوری کمک مالی برای جهاد افغانستان تبدیل شد و از طرف کارکنان آن به مرکز "الجهاد" معروف شد.» از میان مبلغین، بسیج گران و عضوگیران فعال در آن مرکز می توان به شیخ عبدالله اعظم و شیخ عمر عبدالرحمان اشاره کرد. این دو از روحانیون معروفی بودند که برای مدت زمان طولانی با سیا همکاری می کردند. پیش از این دربازه شیخ اعظم گفته شد. شیخ عبدالرحمان همان شیخ نابینای مصری است که اکنون به جرم انفجار مرکز سازمان تجارت جهانی نیویورک در سال ۱۹۹۳ در آمریکا زندانی است و یکی از شاگردان و مریدان او که چندید بار در مرکز«الکیفه» حضور یافت شیخ ایمان الظواهری، فرد دوم تشکیلات «القاعده» است.
۴) تعلیم جهادگران آمریکایی: آموزش داوطلبان شرکت در جهاد افغانستان به دو بخش آموزش جهادگران و آموزش مربیان و آموزگاران جهادگران تقسیم می شد. مراکز اصلی آموزش داوطلبان شرکت در جهاد افغانستان در مدارس اسلامی پاکستان قرار داشت که ژنرال ضیاءالحق، رییس جمهور پاکستان آنها را بنا به توصیه سیا تاسیس کرده بود. آموزش مربیان و آموزگاران داوطلبان عمدتاً در پایگاه های نظامی در داخل خاک ایالات متحده انجام می شد. کوولی به برخی از این پادگان ها و پایگاه های نظامی اشاره می کند: «فورت بِرَگ» در ایالت کارولینای شمالی، مرکز آموزشی سیا به نام «کمپ پِری» در ویلیامزبرگ در ایالت ویرجینیا، مراکز آموزش نیروهای ویژه سیا در «هاروی پوینت» در ایالت کارولینای شمالی؛ «فورت هیل» در ویرجینیا؛ و «کمپ پیکت» در ویرجینیا.
۵) نقش مدارس مذهبی: جهاد آمریکایی در افغانستان مخرب ترین تاثیر خود را بر مدارس مذهبی باقی گذاشت و آنها را به مراکزی برای آموزش های سیاسی-نظامی تبدیل کرد. هدف سیا آن بود که آموزش های چریکی را با تعالیم اسلام در هم آمیزد و «چریکهای اسلامی» تولید کند. دیلیپ هیرو، روزنامه نگار هندی که در لندن زندگی می کند در باره مواد درسی مدارس مذهبی که جهادگران آمریکایی در آن تعلیم می دیدند چنین گزارش می دهد: «تم های غالب این بود که اسلام یک ایدئولوژی اجتماعی-سیاسی کامل است، اینکه اسلام از طرف سربازان بی خدای شوروی مورد تجاوز قرار گرفته است، و اینکه مردم مسلمان افغانستان می توانند با سرنگون کردن رژیم چپگرای افغانستان استقلال خود را بدست آورند.» مدارس مذهبی پاکستان نه فقط درهای خود را بروی اسلامگرایان افراطی سراسر جهان گشودند، بلکه این موضوع را آموزش می دادند که انقلاب اسلامی در افغانستان پیش درآمدی بر انقلاب های اسلامی در کشورهایی که اکثریت جمعیت آنها مسلمانان هستند خواهد شد(بویژه جمهوری های مسلمان اتحاد شوروی). در اواخر سالهای ۱۹۸۰، مدارس عمده دیوبندی پاکستان «منحصراً داوطلبان افراطی از آسیای مرکزی را می پذیرفتند و به آنها آموزش رایگان و کمک هزینه تحصیلی می دادند.» طالبان از میان این طلبه ها بوجود آمد.
مجاهدین طی سالهای ۱۹۸۰، «مرکز آموزشی برای افغانستان» را نیز اداره می کردند. پرویز هودبهوی ضمن گزارشی در باره برخی از کتب درسی مورد استفاده مدارس تحت کنترل این مرکز می گوید سیا از طریق «یو اس اید» (آژانس ایالات متحده برای توسعه بین المللی- همان آژانسی که بخشی از آپوزیسیون ایرانی از آن برای فعالیت های تبلیغاتی خود پول دریافت می کند) قرارداد ۵۰ میلیون دلاری انتشار کتب درسی مورد نظر خود را به انتشارات دانشگاه نبراسکا واگذار کرد. استفاده از این کتابها بطور رسمی در سال ۱۹۸۶ شروع شد. یکی از مسائل کتاب ریاضیات سال سوم دبستان می پرسد: «یک گروه از مجاهدین به ۵۰ سرباز روسی حمله می کنند. در آن حمله ۲۰ سرباز روسی کشته می شوند. چند نفر روسی فرار می کنند؟» کتاب ریاضیات سال چهارم از اینهم جلوتر رفته و مسائل ریاضی را برای نوآموزان افغانی و پاکستانی چنین طرح می کند: «سرعت یک گلوله کلاشینکوف ۸۰۰ متر در ثانیه است. اگر یک روسی در فاصله ۳۲۰۰ متری از یک مجاهد باشد، و آن مجاهد سر روسی را هدف قرار دهد، حساب کنید چند ثانیه طول خواهد کشید تا گلوله به پیشانی روسی اصابت کند.» این برنامه رسماً در سال ۱۹۹۴ خاتمه یافت اما «کتاب های درسی چاپ آمریکا، که کودکان افغانی را تشویق می کرد چشمان دشمنانشان را از حدقه درآورند و یا گوش و پای آنها را قطع کنند، هنوز هم بطور وسیع در افغانستان و پاکستان در شکل اولیه شان وجود دارند.»
مربیان این مدارس (دولتی و خصوصی) به دو گروه مجاهدین افغانی و جهادگران غیر افغانی تقسم می شدند. سرلشکر محمد یوسف، که بمدت چهار سال سرپرستی بخش افغانستان سازمان اطلاعاتی پاکستان را عهده دار بود می گوید:«طی چهار سال من، حدود ۸۰ هزار مجاهد آموزش دیدند.» احمد رشید تخمین می زند حدود ۳۵ هزار مسلمان افراطی از ۴۳ کشور اسلامی از ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۲ در کنار مجاهدین افغانی جنگیذند.
خروج نیروهای شوروی موجب متوقف شدن فعالیت این مدارس نشد. بین خروج نیروهای شوروی در فوریه ۱۹۸۹ تا سقوط دولت نجبیب الله در آوریل ۱۹۹۲ حداقل ۲۵۰۰ داوطلب خارجی دیگر در این مراکز آموزش نظامی دیدند. به گفته احمد رشید در آن سالها بیش از ۱۰۰ هزار اسلامگرای افراطی از طریق برنامه سیا بطور مستقیم یا غیر مستقیم با پاکستان و افغانستان مرتبط شدند. آنچه که به شرایط امروز پاکستان مربوط می شود این نکته است که اکثر فارغ التحصیلان این مدارس برای شرکت در رقابت های سیاسی پاکستان تربیت می شدند. به نظر طارق علی حدود ۲۵۰۰ مدرسه سالانه حدود ۲۲۵ هزار فارغ التحصیل تحویل جامعه می دادند، فارغ التحصیلانی که الفبای زبان های اردو و دری را چنین یاد گرفته بودند: «ت» یعنی توپ، «کاف» یعنی کلاشینکوف، «خ» یعنی خون و «جیم» یعنی جهاد.
۶) خصوصی سازی خشونت و ترور: آسیب واقعی که سیا وارد کرد این بود که علاوه بر تأمین پول و اسلحه اسلامگرایان افراطی، اطلاعات برای تولید و گسترش خشونت را خصوصی کرد. این کار از طریق ایجاد میلیشاهای خصوصی که قادر به ایجاد ترور و وحشت بودند، صورت گرفت. کوولی خاطرنشان می شود که تعلیمات سیا در اردوگاه ها و پادگان های ایالات متحده از شیوه های رسوخ برای آزاد کردن زندانی یا اسلحه از پشت خطوط دشمن تا ۶۰ «شیوه مرگبار» را در برمی گرفت. مهارت هایی که به داوطلبان منتقل می شد شامل استفاده از «چاشنی های بمب، بمب ها و مواد منفجره ساعتدار، سلاح های خودکار با مهمات ضد-تانک، دستگاهای به کاراندازی مین و بمب از راه دور می شد.» سیا به این مهارت ها شیوه های بومی خاص افغانستان مانند بریدن سر و قطع اعضای بدن را اضافه کرد.
گروه خبرنگاران «لوس آنجلس تایمز» که پیامدهای جهاد افغانستان در «چهار قاره» جهان را بررسی کرده به این نتیجه رسیده است که رهبران کلیدی تمام عملیات و حملات تروریستی، از نیویورک تا اسلام آباد، از فرانسه تا عربستان سعودی، از اسپانیا تا کنیا بدون استثنا در اردوگاه های سیا برای تعلیم داوطلبان شرکت در جهاد افغانستان آموزش دیده اند. ژنرال جی. اچ. بینفورد پری، سرپرست ستاد کل ایالات متحده در برابر «کمیته نیروهای مسلح سنا» آنکشور که انفجار ظهران عربستان را بررسی می کرد-انفجاری که موجب کشته شدن ۱۹ نظامی آمریکایی و زخمی شدن ۲۵۰ نفر دیگر شد- در تایید این واقعیت گفت: «اخیراً ما شاهد رشد گروه های "فرا-ملی" بوده ایم که از افراط گرایان اسلامی متعصبی تشکیل می شوند که اکثر آنها در افغانستان جنگیدند و اکنون با هدف تاسیس رژیم های بنیادگرای ضد-غرب از طریق بی ثبات کردن دولت های سنتی و حمله به هدفهای آمریکایی و غربی، به کشورهای دیگر رفته اند.»
دیگران، مانند مهفود بنون، جامعه شناس الجزایری، که با خبرنگار «لوس آنجلس تایمز» در الجزیره مصاحبه کرده است، خیلی رک و راست حقیقت را گفته اند: «خود شما این هیولا را آفریدید! شانزده هزار عربی که در افغانستان آموزش دادید، یک ماشین قتل و کشتار بود که اکنون خود شما را هدف قرار داده است.»
۷) قاچاق مواد مخدر در خدمت جهاد آمریکایی: بودجه جهاد افغانستان از منابع مختلف- داخلی، خارجی، خصوصی و دولتی- تأمین می شد. برژینسکی در فوریه ۱۹۸۰ توانست حمایت مالی عربستان سعودی را جلب کند. عربستان سعودی در قبال هر دلار کمک آمریکا به جهاد افغانستان، یک دلار کمک می کرد. بعد از سرکار آمدن دولت ریگان کمک آمریکا به مجاهدین شدیداً افزایش یافت. تنها در سال مالی ۱۹۸۷ کمک پنهان آمریکا به مجاهدین بالغ بر ۶۶۰ میلیون دلار می شد. استیو گالستر، از «آرشیو امنیت ملی» در واشنگتن تخمین می زند «نزدیک به سه میلیارد دلار کمک پنهان به مجاهدین داده شده، بیش از کل دیگر عملیان مخفی سیا در دهه ۱۹۸۰.»
در کنار این کمک های مالی خارجی، درآمد حاصل از تجارت مواد مخدر قرار داشت. تجارت مواد مخدر که از طرف سیا سازماندهی شد و تحت نظارت و حمایت کامل آن قرار داشت، نیاز دهقانان فقیر به پول نقد را با ظرفیت تجاری و خصوصیات باج خواهی و اخاذی مجاهدین تلفیق کرد. آلفرد مک-کوی گام های مختلف در اقتصاد مبتنی بر قاچاق مواد مخدر را نشان داده است: گام نخست با فشار بر دهقانان برای تولید برداشته می شد «به محض اینکه قلمرویی در داخل افغانستان بدست چریکهای مجاهد می افتاد، آنها به دهقانان دستور می دادند بعنوان مالیات انقلابی تریاک بکارند.» این بسود دهقانان هم بود زیرا قیمت تریاک در آنموقع پنج برابر قیمت گندم بود. گام دوم ایجاد تاسیسات پالایش تریاک و تبدیل آن به هرویین بود. «در آنسوی مرز پاکستان، رهبران مجاهدین و جنگ سالاران محلی با مجوز سازمان اطلاعاتی پاکستان و تحت حمایت کامل آن، صدها واحد تولید هرویین را می چرخاندند.» لارنس لیف-شولتز در سال ۱۹۸۸ در مجله «نیشن» خاطر نشان ساخت که واحدهای تولید هرویین در «منطقه مرزی شمال-جنوب» پاکستان تحت حمایت ژنرال فضل الحق یکی از نزدیکان ژنرال ضیاء الحق اداره می شدند. گام بعدی حمل و نقل هرویین تولید شده بود که «واحد لجستیک ملی» ارتش پاکستان با استفاده از همان کامیونهایی که «از کراچی سلاح های سیا را می آوردند» آن را عملی می کرد. «این کامیونها اغلب با بار هرویین و همراه با احکامی از سازمان اطلاعات پاکسنان که آنها را از بازجویی بوسیله پلیس معاف می کرد» باز می گشتند. روزنامه «هرالد» چاپ پاکستان در سپتامبر ۱۹۸۵ گزارش داد «کامیونهای مُهر و موم شده واحد لجستیک ملی مواد مخدر حمل می کنند» و «پلس هرگز آنها را بازرسی نمی کند» و اینکه «حدود سه سال و نیم است که اینکار ادامه دارد.» گام آخر پوشش قانونی و حقوقی بود که سیا بطور مستقیم آن را تأمین می کرد: «طی این دهه قاچاق علنی و گسترده مواد مخدر، اداره مبارزه با مواد مخدر ایالات آمریکا در اسلام آباد هیچ دستگیری یا ضبط عمده ای نداشت.... مقامات آمریکایی از پی گیری اتهامات موجود در باره قاچاق مواد مخدر از طرف متحدین افغانی خود امتناع می کردند، زیرا سیاست ایالات متحده در مبارزه با مواد مخدر در افغانستان تابع جنگ علیه نفوذ شوروی در آنجا قرار گرفته بود.»
قبل از جهاد افغانستان، تولید محلی هرویین در پاکستان و افغانستان وجود نداشت. تریاک تولید شده در آن دو کشور برای بازارهای کوچک روستایی و منطقه ای بود. طی جهاد افغانستان، آن تصویر دستخوش تغییر اساسی شد و مناطق مرزی پاکستان-افغانستان به بزرگترین تولید کننده تریاک و هرویین جهان و منبع «۷۵ درصد تریاک جهان با درآمدی بالغ بر چند میلیارد دلار» مبدل شد. «برنامه کنترل بین المللی مواد مخدر» وابسته به سازمان ملل، طی گزارشی که در سال ۲۰۰۱ منتشر کرد بطور دقیق سال ۱۹۷۹- سال شروع جهاد آمریکایی- را سرآغاز روند گسترش سریع تولید تریاک افغانستان معرفی کرد: «تصادفی نیست که طی دوره جنگ طولانی که در سال ۱۹۷۹ شروع شد و هنوز ادامه دارد، افغانستان بعنوان تولید کننده عمده تریاک غیرقانونی ظاهر شد.» تغییر عمده در سال ۱۹۸۵ صورت گرفت. بنا بر همان گزارش، در سال ۱۹۸۰ مناطق مرزی پاکستان-افغانستان کمتر از ۵ درصد تریاک جهان را تولید می کردند، اما در سال ۱۹۹۹۰ تولید تریاک آن منطقه بالغ بر ۷۱ درصد تولید جهانی می شد. سرنوشت افغانستان در اینمورد شبیه سرنوشت برمه است. برمه نیز که یکی از مناطق کوهستانی آسیاست، عرصه مداخله سیا در آغاز جنگ سرد بود. آلفرد مک-کوی نتیجه می گیرد که «همانطور که در سالهای ۱۹۵۰، حمایت سیا از نیروهای چیانگ کایچک در ایالات «شان» موجب افزایش تولید تریاک در برمه شد، همانطور هم کمک سیا به چریکهای مجاهد در سالهای ۱۹۸۰ موجب گسترش تولید تریاک در افغانستان و مرتبط کردن واحدهای تولید هرویین پاکستان با بازار جهانی شد.»
تجارت مواد مخدر و اقتصاد هرویینی زندگی سیاسی و اجتماعی افغانستان و پاکستان را مسموم کرده است.
● پیامدهای ماندگار جهاد آمریکایی در پاکستان
جهاد افغانستان خارج از مرزهای آنکشور، بیش از هر جای دیگر، بر حکومت و جامعه پاکستان تاثیر گذاشت. نظامیان پاکستان ادعا می کردند که ایجاد «حکومت امنیت ملی» در واقع موجب ساختمان یک حکومت اسلامی خواهد شد.
در قلب پروژه «حکومت امنیت ملی»، سازمان اطلاعاتی پاکستان قرار داشت که مجری جهاد افغانستان نیز بود. با توجه به ماهیت جهاد افغانستان بمثابه «یک جنگ آمریکایی، بدون سربازان آمریکایی»، سیا بخوبی می دانست که برای موثر بودن جهاد خود در افغانستان به همکاری کامل سازمان اطلاعاتی پاکستان در افغانستان و در آسیای مرکزی، احتیاج دارد.
هر چه جهاد ضد شووری بیشتر رشد می کرد، به همان نسبت هم سازمان اطلاعاتی پاکستان به تبدیل شدن به مرکز قدرت آنکشور نزدیکتر می شد. اسلامی کردن جنگ ضد-شوروی موجب اسلامی تر شدن حکومت پاکستان در زمان ضیاء الحق شد، که این بنوبه خود موجب اسلامی تر شدن جنگ در افغانستان شد. در نتیجه، سازمان اطلاعاتی پاکستان خود را هر چه بیشتر نگهبان اسلام تصور می کرد. این روند با مرگ ضیاء متوقف نشد ودر زمان نخست وزیری خانم بی نظیر بوتو با همان شدت ادامه یافت. اسلامی کردن نهادهای دولتی، قوانین مجازان توهین به مقدسات مذهبی، و همچنین «قانون حدود» (معادل قانون قصاص) و تابعیت قوه قضاییه نسبت به قوه مقننه ادامه یافت.
«جماعت علمای اسلام» حزبی که یک نقش اساسی در جهاد افغانستان بازی می کرد، در سال ۱۹۹۳ بخشی از دولت ائتلافی خانم بوتو شد. «جماعت علمای اسلام» در عمل بازوی سیاسی فرقه دیوبندی پاکستان و از حامیان درجه اول طالبان، و محصول ایدئولوژیک مدارس مذهبی دیوبندی است. حضور «جماعت علمای اسلام» در دولت، برای اولین بار به آن حزب فرصت و امکان داد تا روابط خود با سازمان اطلاعاتی پاکستان و ارتش آن کشور را مستحکم کند. این همکاری خیلی زود به بار نشست و موقعی که طالبان در سال ۱۹۹۵ کابل را تصرف کرد، خانم بوتو طی یک مصاحبه با تلویزیون پاکستان خود را «مادر طالبان» خواند، و اداره اردوگاه های آموزش و تعلیم جهادگران به حزب «جماعت علمای اسلام» واگذار شد.
دو روند مرتبط دیگر، تاثیر منفی حکومت پاکستان بر جامعه آن را تشدید کرد. پیوندهای نزدیک و روابط «خودمانی» سازمان اطلاعاتی پاکستان با سیا، به آن امکان داد تا با استفاده از پیچیده ترین و مدرن ترین وسائل شنود و پاییدن، مردم پاکستان را تحت نظارت و کنترل کامل قرار دهد. از طرف دیگر، دسترسی آسان به اسلحه موجب گسترش جناح ها و گروه های مسلح و بسط به اصطلاح «فرهنگ کلاشینکوفی» شد.
تاثیر مرکزی و محوری سازمان اطلاعاتی پاکستان بر جامعه آن کشور حمایت آن از سازمان های متعدد جهادگر بود که در عمل نیروهای شبه نظامی بودند که بنام اسلام فعالیت می کردند. دو گروه مهم شبه نظامی عبارت بودند از «لشکر طیٌبه» و «حرکت الانصار». لشکر طیٌبه حدود پنجاه هزار ملیشای مسلح داشت و گروه اصلی در جهاد برای آزاد کردن کشمیر بود. حرکت الانصار در حمایت از جهاد افغانستان تشکیل شد و طالبان به رهبری اسامه بن لادن، نیرومندترین و سرسخت ترین بخش گروه حزکت الانصار را تشکیل می داد. بعد از آنکه ایالات متحده در پی حمللات یازده سپتامبر، حرکت الانصار را در فهرست گروه های «تروریست» قرار داد، آن گروه نام خود را به «حرکت المجاهدین» تغییر داد و همچنان به فعالیت خود ادامه می دهد.
مدارس مذهبی که در جریان جهاد سیا تاسیس شده بود، بعد از خروج نیروهای شوروی از افغانستان یا بعد از فروپاشی اتحاد شوری به فعالیت خود ادامه دادند. فارغ التحصیلان سالهای اخیر این مدارس به «موج دومی»ها معروفند که عمدتاً در خدمت رژیم دیکتاتوری پرویز مشرف- که ادامه «حکومت امنیت ملی» ضیاء الحق است- قرار دارند.
با رشد «فرهنگ کلاشینکفی» در پاکستان، روند حل و فصل اختلافات سیاسی با استفاده از اسلحه گسترش یافته است، تا جایی که شیعیان و سنی های آنکشور هم گروه های مسلح خود را تأسیس کرده اند. سنی ها «سپاه صحابه» و شیعیان «سپاه محمد» را تشکیل داده اند. در پاکستان، همانند افغانستان، «فرهنگ کلاشینکوفی» دست در دست فرهنگ مواد مخدر دارد. افزایش تولید محلی هرویین به افزایش مصرف محلی آن انجامیده است. آمار رسمی معتادان پاکستان که در سال ۱۹۷۷ حدود ۱۳۰ نفر بود در سال ۱۹۸۸ به ۳۰ هزار نفر افزایش یافت، اما «برنامه بین المللی مبارزه با مواد مخدر» سازمان ملل تخمین می زند که آمار واقعی معتادان هرویین در پاکستان از سطح ناچیز سال ۱۹۷۹ به بالغ بر یک میلیون و سیصد هزار نفر در سال ۱۹۸۵ افزایش یافت. همان گزارش می گوید در سال ۱۹۹۷ تعداد معتادان هرویین در پاکستان بالغ بر یک میلیون و هفت صد هزار نفر می شد. بنا به همان گزارش افزایش تعداد معتادان پاکستان در جهان بیسابقه است.
با توجه به آنچه که گفته شد و با در نظر گرفتن تحولات و رویدادهای اخیر پاکستان-وضعیت «جنگ با ترور» ایالات متحده در آن کشور، مانورهای آن برای مشروعیت بخشیدن به دیکتاتوری نظامی ژنرال مشرف، ترور خانم بوتو و غیره می توان دید که پیامدهای جهاد اول آمریکا در افغانستان هنوز در جامعه پاکستان باقی است، و علیرغم مُد شدن تبلیغات و «گفتمان» مربوط به جهاد دوم آمریکا، فرهنگ و قواعد و روابط سیاسی-اقتصادی باقیمانده از جهاد اول آمریکا است که هنوز در حکومت و جامعه پاکستان حکمروایی می کند.
● توضیح:
مسلمان خوب، مسلمان بد: آمریکا، جنگ سرد، و ریشه های ترور،
Mahmood Mamdani, Good Muslim, Bad Muslim: America, the Cold war, and the Roots of Terror, Three Leaves Press, New York, ۲۰۰۴.
در اینجا «سازمان اطلاعاتی پاکستان» برای عنوان زیر انتخاب شده است: Inter Services Intelligence
ع. سهند
گرفته از: تارنگاشت عدالت
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه