جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
خواستگاری
● گزاره اول:
▪ مراسم خواستگاری:
مادر داماد بعد از یک سکوت ده دقیقهای که بر جمع حکمفرما شده، لبخند کشداری روی صورتش مینشاند و میگوید: «بله، خب فکر کنم بهتره بریم سر اصل مطلب. والا این آقا جواد ما، همونطوری که میدونین، توی همون دانشکده لیلا جون، مهندسی کشاورزی، شاخه "گیاهان زیر دریایی" میخونه، یک سال دیگه هم لیسانسش رو میگیره. چون هم خودش و هم من و پدرش خیلی به درسش اهمیت میدیم، اصرار داریم که فوقش رو هم بخونه. خودش هم رشته "پرورش جلبکهای قهوهای آبهای گرم" رو دوست داره. ما هم فکر کردیم حالا که خودش توی دانشکده شون، یه دختر خوب و خانوم پیدا کرده، هرچه زودتر واسش دست و آستین بالا بزنیم. حالا دیگه ریش و قیچی دست شما.»
مادر عروس که ابروهای قیطانیش، حسابی در هم گره خورده، نیم نگاهی به همسرش میکند و بعد از یک هماهنگی سریع با حرکت سر، شروع میکند به حرف زدن: «والا حاج خانوم، لیلا جون دومین دختر ماست.
دختر اولم سه سال قبل شوهر کرد به همین علی آقا که هست در خدمتتون. واقعا انگار خدا به من یه پسر داده، نه یه داماد. علی آقا بنگاه خرید و فروش ماشین دارن. من و پدرش به خواسته لیلا خیلی اهمیت میدیم. ولی جوونا بخاطر همون جوونیشون، خیلی چیزا رو نمیدونن. خب مسلما ما بزرگترا باید راهنماییشون کنیم. بحث اینکه بچهها همدیگه رو دیدن، به جای خود، ولی قبلش اجازه بدین ما بزرگترا یه صحبتهایی با هم بکنیم، ببینیم اصلا چنین وصلتی صلاح و مصلحت بچهها هست یا نه. به هر حال همه ما خوشبختی این دو تا جوون رو میخوایم، مگه نه؟»
مادر داماد ابروی راستش را بالا میاندازد و همانطور که به همسرش نگاه میکند، میگوید: «بله، مسلمه حاج خانوم. البته ما واسه آقا جواد خیلی جاها رفتیم، ولی دوست داشتیم دست همون دختری رو بذاریم تو دستش که خودش پسندیده، و الا دختر خوب، به از لیلا جون نباشه، تو اقوام و در و همسایه فراوونه.»
مادر عروس با نیشخندی محو در پس زمینه صورتش میگوید: «بله، اتفاقا از شما چه پنهون، خواستگارا این یکی دو هفته پاشنه در این خونه رو از جا درآوردن. بازم ببینیم قسمت به کجاست. حاج خانوم، فرمودید خونه شخصی آقا جواد کجاست؟»
مادر داماد تک سرفهای عصبی میکند و با لبخندی که هر لحظه انگار میخواهد از صورتش محو شود، می گوید: «والا جواد جان خونه از خودش نداره، البته پدرش قراره خونه خودمون رو بکوبه و بسازه، یه طبقشم بدیم دست جواد و زنش.»
مادر عروس که خندهای فاتحانه بر لب دارد، میگوید: «انشالله. پس یعنی عروس و داماد باید برن خونه اجارهای. اون وقت فرمودید پایه حقوق جواد آقا چقدره؟ تو اداره جهاد سازندگی بودن دیگه؟»
مادر داماد که مدام رنگ به رنگ میشود، ولی هنوز هم خندههای عصبیاش را حفظ کرده، میگوید: «بله، تو اداره جهاده، البته هنوز طرحیه، ولی چون کارش خیلی خوبه رئیسش گفته حتما تا دو-سه ماه دیگه رسمی میشه، اون وقت پایه حقوقش می رسه به ماهی ۲۸۰ تومن.»
مادر عروس که خیلی وقت است که خندهاش از لبخند هم فراتر رفته و البته این لبخند اصلا رنگ و بوی دوستی ندارد، میگوید: «خب، انشالله که موفق باشن.» و در سکوت، استکان چایش را که لیلا ابتدای مجلس جلویش گذاشته، و حالا حسابی سرد شده، جرعه جرعه سر میکشد.
چند دقیقه بعد، مادر داماد سنگینی فضا را غیرقابل تحمل میبیند و با نگاهی به همسر و پسرش، برای رفتن حاضر میشود.
▪ همان روز عصر
پسر جوان، جلوتر از پدر و مادرش با قدمهایی بسیار تند راه میرود. چهرهاش از عصبانیت کبود شده و با صدای بلند داد میکشد: «گور بابای دانشگاه. عمرا من برم دنبال فوق لیسانس. همین لیسانس مثلا چه گلی به سر من زده؟ ندیدین مادرش چطور داشت بهمون میخندید؟ همین رو هم به زور شماها گرفتم که ای کاش به حرفتون گوش نمیدادم. همین علی تپل، پسر عباس آقا بنگاهی، دو سال از من کوچیکتره. دیپلمشم به زور گرفت، ولی از من خیلی عاقلتر بود. اصلا خودشو معطل دانشگاه نکرد. صاف رفت سراغ کاسبی. الان هم خونه از خودش داره، هم ماشین، دوسال هم هست زن گرفته. اون وقت من بدبخت حالا حالا ها باید سگ دو بزنم.»
پدر و مادرش با قدم هایی تند و در سکوت دنبالش می آیند.
● گزاره دوم:
«پسرهای مملکت به دانشگاه نمیروند چون همه ظرفیت را دخترها پر کردهاند. حالا چه کار کنیم؟ خب، پس ما میآییم ظرفیت ورود دخترها را به دانشگاه کم میکنیم. تا وقتی هم که پسرها از دانشگاه بیایند بیرون، بالاخره کارشان هم جور میشود انشالله. تازه برای دخترها هم خوب است. وقتی دختر تحصیل کرده باشد که به پسر دیپلمه شوهر نمیکند. همین است که نرخ ازدواج اینقدر آمده پایین.»
● گزاره سوم:
به نظر شما پسرهای مملکت بخاطر این به دانشگاه نمیروند که ظرفیتشان را دخترها پر کردهاند؟ پیدا کنید صورت مسئله را.
منبع : مجله اینترنتی دخت ایران
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت سیزدهم
هلال احمر قوه قضاییه یسنا آتش سوزی تهران پلیس بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت خودرو بازار خودرو حقوق بازنشستگان قیمت طلا قیمت دلار خودرو دلار سایپا ایران خودرو بانک مرکزی کارگران تورم
فضای مجازی سریال شهاب حسینی تلویزیون نمایشگاه کتاب عفاف و حجاب مسعود اسکویی سینما فیلم سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا حماس جنگ غزه اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس یمن ایالات متحده آمریکا
استقلال فوتبال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید لیگ برتر بایرن مونیخ
هوش مصنوعی کولر تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول خودروهای وارداتی تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه دیابت بیماری قلبی کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی