سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
زندگی با موسیقی زندگی بدون موسیقی
بنـد ۳۳ از اثر نامدار نیچه، «شامگاه بـتها»، حاوی یـکی از زبانـزدترین گـزینگویههای اوست: «با کمـترین چیزی میتوان خوشبخت شد؛ آوای نی. بدون موسیقی، زندگی اشتباهی بیش نبود.» اکنون سالهاست هر جا که قرار است فراخوانی به موسیقی صورت گیرد، در سرفصل مقالات و رسالات، در بروشورها و کاتالوگها و انواع تبلیغات، این حکم نیچه چون ترجیعبندی مدام تکرار میشود؛ بدون موسیقی، زندگی اشتباهی بیش نیست.
درست در مقابل صراحت غافلگیرکنندة این حکم، بخش قابل توجهی از فرهنگ رسمی ما در طول تاریخ، زندگی با موسیقی را اشتباهی بزرگ دانسته است. اما از این درخور توجهتر و نزدیکتر به گفتار امشب ما، آنکه در دهههای اخیر پای صحبت بیریای بسیاری از اهل موسیقی که بنشینی، نظیر همین دیدگاه را خواهی یافت: زندگی، با موسیقی مغلطهای بیش نبود؛ و واقعیت گرچه تلخ آنکه در سالهای اخیر ای بسا شاهد بودهایم که این حسرت پیرانه به جوانان نیز تسری یافته، حتی دانشجویان موسیقی نیز با تحسر سخن میرانند. پس صورت مسئله گفتار امشب از این قرار است: زندگی با موسیقی، یا بدون موسیقی، خطا کجاست؟
آیا میتوان پذیرفت طرفین این دعوی، از سر تفنن و تنها برای آنکه چیزی گفته شده باشد، طرح موضوع کردهاند؟ آیا میتوان حکم نیچه را یک گزافهگویی ادبی، یک لفاظی شعارگونه و یک بازی با کلمات زیبا، از آن نوع که به خصوص میان ما رواج گسترده دارد، در نظر گرفت؟ آنان که با سیاق اندیشة او آشنایی دارند، نیک میدانند برای کسی که معتقد است نویسنده باید با خون خود بنویسد، ثبت یک اندیشه، عصارهگیری یک زندگی است.
از طرف دیگر، آیا میتوان آن بسیارانی را که دور و بر ما این راه را خطا میدانند، چون کسانی در نظر گرفت که از سر شکوه و شکایت، آه و ناله سر دادهاند و منفیبافی میکنند و فردا همه چیز را از یاد خواهند برد؟ نه! آنها نیز صادقانه تجربة خود را روایت میکنند.
پس در این صورت برای تحلیل این موضوع که «زندگی بدون موسیقی اشتباه است یا با موسیقی؟» تنها یک راه میماند؛ اینکه بپرسیم کدام موسیقی؟ کدام زندگی؟ و کدام آدمی؟ در این هر سه مقوله است که چنان تغییرات ژرفی صورت گرفته که هر دو حکم بسته به مورد و زاویة دید، میتواند حقیقت انگاشته شود. دست کم در حوزة موسیقی، گرایش قابل توجهی میان ما هست که ایدهها و احکام در وجهی عام و کلی در نظر گرفته شود، حال آنکه تنها شیوة مؤثر، قرار دادن احکام در موقعیتی انضمامی نسبت به زندگی و مجموعة تجربیاتی است که منجر به صدور حکم شدهاند.
جملة نیچه، تنها در متن ادراک او از هستی و مطابق با برداشت او از فلسفه و جایگاه هنر قابل فهم است. از آنجا که پرداخـتن به ایـن مـبحث، از موضوعیت این جـلسه خارج است، تـنها به برخـی سرفصلهای مـرتبـط با موضوع میپردازیم:
برای نیچه، بنیادیترین مسئله که از نخستین تا واپسین نوشتههای او به نوعی قابل تعقیب است، آن است که چگونه میتوان زندگی را موجه ساخت؟ چگونه میتوان بر اضطراب و هراس و رنج بیمعنایی زندگی فائق آمد؟ نخستین کتاب او با عنوان زایش تراژدی، از دامان موسیقی کندوکاوی بسیار آزاد و خیالپردازانه در تاریخ یونان پیش از سقراط و نحوة مواجهة یونان باستان با معضل زندگی است. نیچه از زاویهای صرفاً تاریخنگارانه، جهان باستان را نقطة آغاز اندیشهورزی خود قرار نداد، بلکه قرابتی میان آن روزگار و دوران مدرن مییافت.
به نظر او یونانیان نیز همچون روزگار مدرن با وحشت و هراس هستی مواجه بودند. آنها هم با گم شدن معنای وجود و لاجرم بدبینی نسبت به ارزش زندگی دست و پنجه نرم میکردند. نیچه میخواهد با یافتن راهحل یونانیان، برای روزگار جدید نیز نسخهای شفابخش فراهم کند. از دید او هنر و بالاخص موسیقی و در عالیترین سطح ـ تراژدی ـ مفرّ اصلی یونانیان برای گریز از هراس بیمعنایی حیات است؛ رسالتی که در دورة خود او لابد موسیقی ریشارد واگنر میبایست بر عهده داشته باشد.
نیچه هنرها را به دو گروه آپولونی و دیونوسوسی تقسیم میکند. موسیقی هنری است دیونوسوسی و تمامی دیگر هنرها، آپولونی هستند معطوف به بازنمایی زیبای امر واقعی. زیبایی در اینجا حجابی است بر زشتی وجود. از همین روست که در هنر یونان کوشش میشود همه چیز با لعاب ظریفی از زیبایی مستور شود. هنر آپولونی میکوشد با زیبا جلوه دادن واقعیت کریه پدیداری، انسان را به ادامة زندگی محنتآلودش متقاعد کند.
اما نیچه معتقد است راهحلی آپولونی نمیتواند برای جانهای عمیقتر مجابکننده باشد و سطحی بودن فریبها خیلی زود نقاب از چهرة فریبندة زیبایی پدیدارها میافکند. موسیقی بازنمود هیچ چیز نیست، بر هیچ چیز جز خود دلالت نمیکند؛ چنین زیبایی محضی، سرمستی غایی است.
این نگاه به هنر و موسیقی به عنوان واپسین ملجأ، از آن زمان از مضامین مکرر اندیشه و هنر غرب بوده است. آنتوان روکانتن، قهرمان تهوع سارتر در واپسین صحنه در یک کافه بر اصوات یک قطعه جَز، یله میدهد تا «فقط کمی وجود خودش را توجیه کند.» باری «بدون موسیقی، زندگی اشتباهی بیش نبود» تنها در چنین متنی واجد معنا است. اما برای ما، قرنها و قرنها، موسیقی عمدتاً معنایی کاملاً مغایر با این داشته است. نزد ما موسیقی از الطاف ملکوت بوده است، موهبت آسمانها بود، سروش غیب بود که در روح صافی مطرب طنین افکنده و او با صیقل دادن آینة جان به مشق عشق، شمهای از آن را نه چنان که غیر بداند، به گوش یار میرساند:
خشکسیمی، خشکچوبی، خشکپوست
از کـجا میآیـد ایـن آوای دوسـت
برای ما، موسیقی نه پناهگاه، که عبادتگاه عشق به هستی بود، ترنم اصوات، کلید همنوایی با جهان بود. شکر و سپاس و ثنای لحن خلقت بود. همآوا با همة هستندگان، تسبیح انسانی حیات بود.
و چنین بود و بود و بود تا زمانی که ناگزیر به آستانة دنیای جدید پرتاب شدیم، و مخصوصاً از این واژة «پرتاب» استفاده میکنم زیرا که خود نرسیدیم، بلکه آورده شدیم.
از آن زمان، چه بسیار کسان که در حسرت آن زیبایی گمشده، آن جهان تعادلهای دوار و آبگینهوار، آن مکرر بلورین، ما را به رجعت به آن خاطرة درخشان فراخواندهاند. اما نقطة آغاز معضل همینجاست: چنین رجعتی چون ناشدنی است، به نوعی از هم گسیختگی عاطفی و روانی میانجامد؛ نوعی سرگشتگی و بیمعنایی که حاصل آن ولادت گونههایی غریب و ناهمساز است.
چیزهایی که نه قادر است دیگری را مجاب کند و نه خود ما را. اینجاست که دیگر زندگی با موسیقی اشتباهی بیش نخواهد بود.
نتیجة این پرتابشدگی به دوران جدید آن بوده که ما بیآنکه مقدمات ورود به آن را تدارک دیده باشیم، در مقابل مقتضیات آن قرار گرفتیم و چون بصیرت ارزیابی آن را چنان که درخور است نداشتهایم، سر از وادی حیرت و حسرت و واخوردگی برون آوردهایم.
فضای ذهنی و عمدة مباحث نظری دهههای اخیر موسیقی در ایران، مناقشه و جدل بر سر حُسن و قبح این دو دنیا بوده است. این خوب است یا آن؟ کدام را بردارم؟ غافل از آنکه گزینشی در کار نیست. انتخاب پیشاپیش چون تقدیری انجام شده و مباحثه بر سر انتخاب «زیستجهان» ما از بنیاد لغو است. اکنون مسئله واقعی عبارت است از شناخت عمیق مختصات این زیست جهان نو، مقتضیات و منش حاکم بر آن، محدودیتها و تحمیلهای دردبار آن و البته افقها و امکانات تازة آن؛ و دست آخر موضعی که هر فرد در برابر این وضعیت از بنیاد متفاوت میتواند اتخاذ نماید. به راستی تنها چنین مباحثهای میتواند مؤثر و راهگشا باشد.
در حوزة موسیقی، بارزترین وجه تمایز این دو دنیا آن است که در آن جهان خیالانگیز ماضی، موسیقی نه تولید میشد و نه مصرف؛ گویی حیاتی ازلی داشت که هر از گاهی احضار میشد و موسیقیدان، میانجی این مراسم احضار روح قومی در آیین مردمان بود. مطرب عاشق متولی میراثی بود که به فراخور در سوری و یا در سوگی، در بزمی و یا در رزمی، در مولودیای و یا در رثایـی، خاطرة مشـترک را گوهـرانه از صندوقخانه بـیرون میکشید و ساعتـی فرا روی خلایـق مینهاد تا بار دیگر باز. او مبدع نبود، هاتف بود.
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا میفرستمت
او چـیزی خلق نمینمود، آنچـه را بود تـجلی میداد. فـرارویش، مـخاطب نیـز چـیزی جز این نمیخواست؛ امانت به صداقت مکرر کند. هم از این روست که در چنین ساحتی، سخن گفتن از نو و این واژه پسند امروز «نوآوری»، از ریشه باطل بود. اگر چند جای آن سپهر باژگون، به واژة نو برمیخوریم، معنایی کاملاً متفاوت از آنچه امروز در اندیشة ما میگذارد، مدّ نظر بود.
این نوشدنی بود از سیاق برون افکندن رخت رخوت و مهیا شدن برای سیر و مکاشفه در همان اقلیم مینوی جاوید.
مطربـ عاشق حنجرهای بود زلال برای آواز ازل، در حالی که موسیقیدان امروز فریادی است از فشار نیروهایی که از درون و برون از او نو میخواهند. این نکتهای بسیار درخور اهمیت است که نوآوری تنها در بستر پیرایش دنیای نو و همهگیر شدن مناسبات کالایی میتواند معنا یابد.
و تمام گرهگاه مسئله همینجاست؛ در زیست جهان امروز ما دیگر موسیقی احضار نمیشود، بلکه همچون هر کالای دیگر اجتماعی تولید میشد و مصرف میشود. همین خصلت کالایی موسیقی است که اگرچه در عمل بر تمام مناسبات محیط موسیقی سیطره دارد، اما به صورت تعارفآمیزی از ذهنیت آگاه ما پس زده میشود و مورد انکار قرار میگیرد و درست از رهگـذر همیـن استنـکاف است که ناخـودآگاه مـا در مـعرض انواع عدم تعادلهای عاطـفی قرار میگیرد.
در سیطرة این مناسبات جدید تولید و مصرف موسیقی، همه چیز معنایی وارونه مییابد؛ اگر نیاکان ما در آناتی و احوالی به سراغ موسیقی میرفتند، اینک این موسیقی است که در همه آن و همه حال به سراغ ما میآید! یا حتی بگویم هجوم میآورد! بیراه نیست اگر گفته شود اینک دیگر ما محکوم به شنیدن موسیقی هستیم!
در تاکسی، پشت خط تلفن، در آسانسور، در رستوران، در انتظار شنیدن وضع هوا، در پارک وقتی میخواهیم فقط به درختان نگاه کنیم... در همه جا محصولات «صنعت موسیقی»، اصطلاح تقریباً وام گرفته از تئودور آدورنو، گوش ما را از الگوهای به ظاهر متنوع اما جوهراً همشکل خود پر میکند و به ذائقة شنیداری ما جهت میدهد.
درست از همینروست که هر کجا باشیم، روستایی دور در خراسان، یا کوچهای در خیابانهای شمال تهران، سالنی در لسآنجلس یا کنار دست مسافرکشهای تهران، بهرغم بیشمار اختلاف در تمامی شئون زندگی، ذائقه موسیقی واحدی خواهیم یافت.
اما و اما خطایی بسیار فاحش است اگر تبعات تثبیت دنیای نو را تنها در ظهور صنعت موسیقی خلاصه کنیم. مناسبات نو فرزندان دیگری هم دارد که هیچگاه بدین معنا نمیتوانستند در آن عهد ماضی متولد شوند؛ نخست حافظان سنتها، اینان که همتشان بلند باد، سایهساران عاطفی ما هستند.
زندگی، بیخاطره و بیحافظه، سرگشتگی در معرض طوفانهاست و گمشدگی در بیمعنایی مطلق رویدادها. تنها در عصر فراموشی سنتها است که صیانت از سنتها معنا پیدا میکند و بدین لحاظ سنتگرایان، خود اگرچه از معترضان دوران جدیدند، اما در واقع مولد خجستة همین دوراناند. در جهان یکدستی که تنها یک روح داشت، سنتی بودن چه معنایی میتوانست داشته باشد؟ وجود موسیقیدان سنتی تنها در جهانی موجه است که موسیقی غیرسنتی در آن غالب باشد.
وی تنها در این مواجهه است که واجد معنایی اصیل میشود. موسیقیدان سنتی پس از ترک سودای باطل رجعت به محال، پس از پذیرش عمیق مختصات دوران نو، در همین زمان و در همین مکان هویتی یکه مییابد: روایت رازوارگی خاطرهها.
اما روزگار جدید، به جز حافظان سنت، آبستن فرزندان دیگری نیز بوده است؛ آنان که در موسیقی به دنبال حدیث نفساند، به جستوجوی بیانی شخصی از آنچه ماحصل عبور زمانه از دهلیز روانشان است. همین گروهاند که بیانهای متفاوت، فرمهای بدیع و تجربیات نو را محقق میکنند. بدین معنا، در جهان قدیم، تحقق بیان فردگرایانه متصور نبود. موسیقیدان آیینة ناخودآگاه اقوام در ادوار بود.
اما موسیقیدان منفرد امروز، دغدغة فردیت خود را دارد، فردیتی که البته در سطحی از سطوح بازتابانندة فردهای زمانه است.
این هر دو مولود دنیای جدید، سنتگرایان قومگرا و تجربهگرایان فردگرا، بهرغم اختلاف ماهوی در مبانی اندیشه و عمل، در جوهر ادراکشان از صدا و در حاصل تکاپوهایشان، در یک نقطه بسیار حائز اهمیت مشترکاند؛ هر دو گروه حاشیهنشینان حیات موسیقی جامعه جدید هستند. این حاشیهنشینی را نه یک چون شکست، بلکه به مثابه یک موقعیت وجودی باید در نظر گرفت، به آن خوشآمد گفت و تمامی مسئولیت آن، حتی ناکامیهایش را، بر دوش گرفت.
بنا به دلایل بسیار پیچیده که از مجال این گفتار خارج است، جامعه جدید مبتنی بر نظام رسانهای، ناگزیر از واسپاری «نقش اول» به صنعت موسیقی است. حاشیهنشینان دو سر دیگر طیف به جز موارد نادر، درست در همان عزلت و برکناری از هیاهو است که قادر به ایفای نقش خود خواهند بود، چرا که در غیر این صورت، پیش از هر چیز، خود معنایی قلبشده خواهند یافت.
اگرچه در عالم واقع همیشه حرف اول را راهحلهای بینابینی میزنند و در عمل با امتزاج پیچیدهای از این سه سطح متفاوت موسیقی، با انواع جابجاییها، چرخشها و تغییر مواضع مواجهیم، اما این تفکیک نظری میتواند در درک درستتر موقعیت موسیقی میان ما مفید واقع شود. معضل ذهنی محیط موسیقی ما خود این انشقاق نیست، بلکه اختلاطی است که نزد اهل موسیقی و مخاطبان آن تقریباً به یک اندازه رواج دارد.
صنعت موسیقی متولی سنت موسیقی میشود، موسیقی تجربهگرا میخواهد در مرکز صنعت موسیقی جایگاهی به دست آورد، سنتهای موسیقی گاه به انکار ضرورت وجودی اشکالی دیگر مینشیند و ... ذهنیت کلیگرای، گرایش به آن دارد که ذیل کلمة موسیقی جهانهایی را یککاسه کند که اساساً جز اینکه همه از صدا ساخته شدهاند، تقریباً هیچ وجه مشترکی با هم ندارند و بعد در این اغتشاش گنگ مفاهیم، خسته و درمانده و ناکام، مقصود گمکرده و مطلوبندیده، از پای میافتد که «زندگی با موسیقی اشتباهی بیش نیست.»
آنگاه که شکستها درست معنا شد و آنها را چون موقعیتی وجودی پذیرفتیم، آنگاه که توفیقها در جایگاه واقعی مورد ارزیابی قرار گرفت، آنگاه که عمیقاً مسئولیت هر «آری» را بپذیریم و بدانیم درون آن بینهایت «نه» نهفته است؛ آنچنان که معنای بطنی حدیث «وصلت شیء و غابت انک اشیاء» است، شاید آسودهتر و زیباتر به رابطة زندگی و موسیقی بنگریم.
فرید اسدی دهدزی
منبع : سورۀ مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست