چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مجله ویستا
ایدئالیستهای ایرانی
![ایدئالیستهای ایرانی](/mag/i/2/uuy21.jpg)
وی بر آن است که با حمله اعراب اولین سیر انحطاط را در پیکره ایران ما شاهد بودهایم. بعد از آن با یورش مغولان و رواج تصوف و قشریگری به طور کلی اندیشه و بحث فلسفی در مبانی، از مباحث اندیشمندان خارج میشود و زوال اندیشه تثبیت میگردد. از این دوره است که تفسیر عقلانی از شریعت تعطیل میشود و اصالت فلسفه با امتزاج شئونات شریعتگرایانه در آن از میان میرود. در مورد روششناسی سیدجواد طباطبایی نیز باید گفت وی از متد هگلی سود میجوید. برای طباطبایی تجدد و معرفتشناسی مدرنیته برایش از اهم موضوعات است و تمام جهدش برای وصول به مبانیای است که غرب مدرن از آن استفاده کرده است و به نقطه کنونیاش رسیده است. سیدجواد طباطبایی همانند هگل و به پیروی از او راه غرب را تنها راه قابل اطمینان میداند و در کوشش است که نسبت جامعه خود را با تجدد مشخص کند. ناگفته پیداست که تاریخ در این روششناسی در جایگاه مهمی قرار دارد. هگل بر آن است که اندیشه سیاسی را از بستر تاریخ ببیند و مفاهیم فلسفی خود را طوری میچیند که انسان متجدد در نوک پیکان پیشرفت بشری قرار میگیرد. با این توضیحات میتوان دانست که اپستمولوژی که هگل معرف آن است به تمامی در آثار سیدجواد طباطبایی رعایت شده است. وی نیز مانند هگل مفاهیم را به صورت عقلانی و در بستری فلسفی طرح میکند تا از ذات اندیشه و ایدئالیسم تخطی نکرده باشد. اما اگر سیدجواد طباطبایی به هگل بر میگردد تا مدرنیته را اثبات کند، فردید به هایدگر رجعت میکند تا تجدد را نقد کند.
سیداحمد فردید بیتردید یکی از اثرگذارترین متفکران ایرانی در صد سال اخیر بوده است. شاید نتوان به راحتی فردید را یک اندیشمند دارای ذهنی منضبط و مبانی منسجم دانست. چه اینکه وی از عرفان ابن عربی و فلسفه هایدگری توامان بهره میگیرد. اما بدون تردید سید احمد فردید، فیلسوف کاملی است که به اندیشه مشغول بوده است. البته اندیشه و تفکر در نزد فردید معنای دیگری دارد. تفکر اصیل بهقول فردید و هایدگر تفکر هرمنوتیکی تفسیر وجود بر اساس وجودشناسی و تحلیل دازاین یعنی حضور و حوالت است. برای کسانیکه آشنا به تاریخ اندیشه و همچنین جریانهای فکری معاصر هستند، جای هیچ تردیدی نباید باشد که سیدجواد طباطبایی متفکری متجدد و غربگراست و سید احمد فردید اندیشمندی ضدتجدد و غربستیز است. اما اگر خواسته باشیم خود را از تعابیر ایدئولوژیک برهانیم و فردید را مرتجع و بنیادگرا ندانیم و ازآن سو ستایشگر افراطی مواضع مدرن طباطبایی نباشیم، باید پذیرفت این دو اندیشمند از جهاتی بسیار نزدیک و شبیه به هم هستند. اگر از راستگرایی و محافظهکاری این دو بگذریم، اولین شباهت طباطبایی و فردید، تعلق خاطر آنها به فلسفه قارهای و سنت فلسفه آلمانی است. هگل و هایدگر دو منبع اندیشگی طباطبایی و فردید محسوب میشوند.
هر چند قرار دادن هایدگر در کنار هگل از صحت کافی برخودار نمیتواند باشد اما در یک تقسیمبندی کلی، این امر بلامانع است. از اینجا به تشابه دیگری در اندیشه این دو متفکر میرسیم و آن اینکه هر دو آنان اندیشمندانی تاریخگرا هستند.
نگاه تاریخی و پررنگی مفاهیمی که الزاما در بستر تاریخ رخ میدهند نه به طور مثال در جامعه و علوم اجتماعی؛ از ویژگیهای مشترک تفکر طباطبایی و فردید است. نزدیکی دیگر طباطبایی و فردید، فیلسوف بودن آنهاست. بهره بردن از فلسفه- به معنای دقیق کلمه- در پروژه فکری، از دیگر مشخصات مشترک طباطبایی و فردید میتوان نام برد. با نظرکردی در تاریخ فکر معاصر ایران به راحتی قابل فهم است که اندیشه و فلسفه در مقام فهم موضوعات و مبنای معرفتشناسی در ایران در غیبت به سر میبرد. به سختی میتوان پس از ملاصدرا- که البته خصومت با صدرالمتالهین از دیگر ویژگیهای یکسان طباطبایی و فردید میتوان به حساب آورد!- فردی را یافت که درصدد فهم و توضیح فلسفی باشد؛ اما ابتدا فردید و سپس طباطبایی با ذهنی کاملا فلسفی و با زبانی اندیشمندانه به تدبیر در امور پرداختهاند. هر چند طباطبایی در تاریخ معاصر (تحولات مشروطه)، بیشتر غور اندیشه محور دارد و در مورد تاریخ اندیشه، سخنان وی بیشتر جنبه گزارش انتقادی دارد. ولی فردید از زمانی که زبان میگشاید و از هر عصری که سخن به میان میآورد، ذهن و زبانی فلسفی دارد. هر چند خود را دشمن فلسفه و مبارز در راه رفع فلسفهزدگی معرفی میکند. به عبارت دیگر طباطبایی و فردید تنها فیلسوفان تاریخ جدید ایران هستند که هر دو در کار طرح مسئله و جستن فلسفه و مهمتر از آن، پرسش معاصر ما هستند. سیدجواد طباطبایی و سید احمد فردید را میتوان فیلسوف بحران نامید.
در دستگاه اندیشه طباطبایی و فردید هر چیزی که چیده میشود برای مقابله با انحطاط و بحرانی است که هر یک به کیفیتی از آن تعریف دارند. فردید از بحران عالمگیر غربزدگی سخن به میان میآورد و طباطبایی از بحران عدمتفکر فلسفی و زوال اندیشه دم میزند. این تشخیص انحطاط، اگر چه فرقهای فراوانی با هم دارند، اما از خصائص طباطبایی و فردید است. ارجحیتی که سیدجواد طباطبایی به ایدئالیسم در برابر ماتریالیسم میدهد و ارزشی که فردید به علم حضوری در برابر علم حصولی میدهد، به تسامح میتوان نقطه اشتراک نامید و رهیافتی به این نکته که اندیشه از هر امر دیگری برای این دو متفکر بیشتر حائز اهمیت بوده است. به عبارت بهتر علم حصولی نزد فردید مولد مفهوم است و علم حضوری مولد معنی. این توجه به معنا را میتوان با برجستگی انضمام در برابر انتزاع در فلسفه هگل و پروژه طباطبایی کنار هم نهاد. به نظر میرسد در تاریخ فکر معاصر، در کنار نام فردید، تنها میتوان از نام طباطبایی سخن گفت. با تمام اخلافات این دو متفکر اما شاکله اندیشه آنها به نحوی است که به راحتی میتوان از از این دو متفکر به عنوان اولین و البته تنها فیلسوفان تاریخ جدید ایران سخن گفت. تعلق خاطر طباطبایی و فردید به سنت فلسفی آلمانی نکتهای است که نمیتوان به راحتی از کنار آن گذشت! چه اینکه خالصترین مبدا برای شروع پرسش فلسفی و غور اندیشمندانه در مورد مسائل، بیشک تنها در سنت فلسفی آلمان امکانپذیر است. حتی اگر فاصلهای به وسعت هگل تا هایدگر مطرح باشد؛ اما دقت فلسفی حاضر در آلمان، آن را از تمامی حوزههای فلسفی دیگر اروپا منحصر میکند.
چه اینکه در وادی اندیشه این تنها طباطبایی و فردید بودند که در مورد مسائل جامعه خود توضیحی فلسفی دادند و هم اینان هستند که از آلمان و فلسفه آلمانی توشه برگرفتهاند. در این فضا هر دو این اندیشمندان از منتقدان فلسفه تحلیلی آنگلوساکسونی هستند که عبدالکریم سروش از آن بهره میگیرد و پرپیداست نقد روشنفکری دینی نیز به سبب عدمدارا بودن مبانی فلسفی و دامن زدن به خلط مباحث و از نقاط مشترک دیگر فردید و طباطبایی است. اشتغال این دو به فلسفه و اندیشه سبب شده مفاهیم از غنای بیشتری در محضرشان برخوردار شوند. فردید را نخستین کسی میتوان دانست که تحت تاثیر مستقیم فرهنگ آلمانی به اهمیت مفهوم تاریخ پی برد. و درباره نسبت ما با تجدد تئوریپردازی کرد کاری که دقیقا عین آن را طباطبایی انجام میدهد. گاهی اوقات نزدیکی شدیدی میان سخنان طباطبایی و فردید حس میشود. حتی استفاده از مفاهیم و واژگانی مشترک این نزدیکی را بیشتر میکند.
کیست که نداند طباطبایی همه جا از ذیل تاریخ غرب بودن صدر تاریخ ما سخن میگوید و کیست که بداند این گزاره از آن احمد فردید است! مفاهیمی همانند «خلاف آمد عادت» در متون و گفتارهای هر دو این اندیشمندان به چشم میخورد. از این اشتراک سطحی که بگذریم آیا با خود اندیشیدهایم که چرا تا به حال طباطبایی در تالیفات خود که در آنها به همه روشنفکران ایرانی میتازد، انتقادی به فردید نداشته است؟ باید پذیرفت که جدی گرفتن تفکر فلسفی نزد فردید، طباطبایی را از هر گونه نقدی به فردید خلع سلاح کرده است. بیجهت نیست که طباطبایی این جمله شاگرد فردید- رضا داوری- را بارها تکرار کرده است که گذشته غرب آینده ماست. به بیان بهتر طباطبایی که به روشنفکرانی نظیر سروش و شریعتی به سبب دامن زدن به اغتشاش مفاهیم در ایران سخت میتازد، بیتردید در مقابل استفاده صحیح فردید از مفاهیم هر چند که در نقطه برابر وی باشد، سخن نقادانهای ندارد.
حامد زارع
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست