سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
بستن دستها در نماز، بدعت یا سنت؟
استحباب بستن دستها در نماز میان اهل سنت شهرت دارد وتنها مذهب مالکی است که به استحباب فتوا ندادهاست.مستند حکم استحباب، تعداد اندکی از روایات اهل سنتاست که علاوه بر ضعف سند، دلالت روشنی نیز بر مدعاندارند. در میان روایات اهل بیت(ع) نیز نه تنها هیچ حدیثیآن را تایید نمیکند، بلکه برخی آن را بدعت شمرده است،پس مساله قبض در نماز مردد میان سنت و بدعت است ومقتضای احتیاط به دلیل ضعف دلایل مشروعیت آن ترک این عمل است.
گرفتن دست چپ با دست راست و گذاشتن آن روی سینه بهنشانه خضوع در نماز، از مواردی است که استحباب آن میانفقیهان اهل سنت شهرت دارد. حنفیه در این زمینهگفتهاند:
تکتف(دستها را به نشانه خضوع به سینه چسباندن در نماز)مستحب است و واجب نیست، و بهتر است مردان، کفدست راست را بر پشت دست چپ و زیر ناف خودبگذارند، و زنان دستان خود را روی سینه قراردهند.
شافعیه معتقدند:تکتف، بر مرد و زن مستحب، و بهتر است در نماز، کفدست راست بر پشت دست چپ، زیر سینه و بالای ناف ومتمایل به سمت چپ بدن قرار گیرد.
حنابله نیز گفتهاند:تکتف سنت شمرده میشود و بهتر است نمازگزار، کفدست راست خود را بر پشت دست چپ گذاشته، آن را زیرناف قرار دهد.
مالکیه، در این مساله از دیگر مذاهب اهل سنت جدا شده وگفتهاند:در نمازهای واجب، رها کردن دستها مستحب است.گروهی نیز پیش از مالکیه همچون عبداللّه بن زبیر، سعید بنمسیب، سعد بن جبیر، عطاء، ابن جریج، نخعی، حسنبصری، ابن سیرین و برخی دیگر از فقیهان بر این اعتقادبودند.
لیث بن سعد هم این عقیده را دارد با این تفاوت که گفتهاست:مگر این که قیام طول بکشد و نماز گزار به زحمت افتد که دراین صورت، قبض جایز است.
از امام اوزاعی نقل شده که نمازگزار بین قبض، و رها کردندستها مخیر است.((۱)) محمد عابد، مفتی مالکیه در حجاز، عقیده دارد که رها کردنو بستن دستها در نماز، هر دو، سنت رسول خدا(ص)است، و اگر قیام کسی در نماز طولانی شد، در صورتی کهدست هایش رها باشد میتواند یک دست را با دستدیگرش بگیرد. این مفتی مالکی گفته است که رها کردندستها در نماز اصل و قبض فرع است،((۲)) اما قولمشهور میان شیعه امامیه این است که قبض حرام و مبطل نمازاست، و از میان آنها، معدودی از فقها مانند حلبی در کافی بهکراهت آن نظر دادهاند.((۳)) مذاهب اهل سنت نیز در این مساله گر چه به هر دری زدهانداما به دلیل قانع کنندهای نه تنها بر استحباب قبض در نماز،بلکه بر جواز آن هم دست نیافتهاند، بلکه میتوان گفت دلیلبر خلاف دیدگاه آنها وجود دارد، و روایاتی که از شیعه واهل سنت در باب کیفیت نماز رسول خدا(ص) نقل شدهاست، اشارهای به قبض نکردهاند، و ممکن نیست پیامبر اکرمدر طول تمام زندگی یا بیشتر آن، چنین عمل مستحبی راترک کرده باشد. اکنون دو نمونه از این روایات را نقلمیکنیم: یکی از طریق اهل سنت و دیگری از طریق شیعهامامیه نقل شده و هر دو کیفیت نماز پیامبر(ص) را بیانمیکنند و در هیچ یک به قبض اشارهای نشده، چه رسد بهکیفیت آن.
قبض، بدعتی است که پس از رحلت رسول اکرم(ص)پدیدار شده است. سند ما در این زمینه، دو حدیث صحیحاست که یکی از طریق اهل سنت و دیگری از طریق شیعهروایت شده و هر دو، دلیل قاطعی هستند که سیره پیامبر واهل بیت بر رها کردن دستها در نماز بوده و گرفتن یکی ازدو دست به وسیله دیگری به نشانه خضوع در نماز، پس ازرحلت رسول خدا ساخته و پرداخته شده است:
الف. حدیث ابو حمید ساعدی این حدیث را بسیاری از محدثان اهل سنت روایت کردهاند وما آن را این جا طبق نقل بیهقی نقل میکنیم:
اخبرنا ابوعبداللّه الحافظ فقال ابو حمید الساعدی: انا اعلمکمبصلاهٔ رسول اللّه(ص) قالوا: لم، ما کنت اکثرنا له تبعا و لا اقد مناله صحبته؟! قال: بلی، قالوا: فاعرض علینا، فقال:
کانرسولاللّه(ص) اذا قام الی الصلاهٔ رفع یده حتی یحاذی بهمامنکبیه، ثم یکبر حتی یقر کل عضومنه فی موضعه معتدلا، ثمیقرا، ثم یکبر و یرفع یدیه حتی یحاذی بهما منکبیه، ثم یرکع ویضع راحتیه علی رکبتیه، ثم یعتدل و لاینصب راسه ولایقنع،ثم یرفع راسه فیقول: سمع اللّه لمن حمده، ثم یرفع یدیهحتی یحاذی بهما منکبیه حتی یعود کل عظم منه الی موضعهمعتدلا، ثم یقول: اللّه اکبر، ثم یهوی الی الارض فیجافی یدیهعن جنبیه، ثم یرفع راسه فیثنی رجله الیسری فیقعد علیها ویفتح اصابع رجلیه اذا سجد، ثم یعود، ثم یرفع، فیقول:
اللّه اکبر، ثم یثنی برجله فیقعد علیها معتدلا حتی یرجع او یقر کلعظم موضعه معتدلا، ثم یصنع فی الرکعهٔ الاخری مثل ذلک،ثم اذا قام من الرکعتین کبر و رفع یدیه حتی یحاذی بهما منکبیهکما فعل او کبر عند افتتاح صلاته، ثم یصنع مثل ذلک فی بقیهٔصلاته حتی اذا کان فی السجدهٔ التی فیها التسلیم اخر رجلهالیسری و قعد متورکا علی شقه الایسر. فقالوا جمیعا:
صدقهکذا کان یصلی رسول اللّه(ص)،((۴)) ابو عبداللّه حافظ برای ما نقل کرد که ابو حمید ساعدی گفت:من داناترین شما به کیفیت نماز رسول خدا(ص) هستم. به اوگفتند: چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که تو بیشتراز ما با پیامبر نبودهای؟ گفت: آری. به او گفتند:
پس آنچه رادیدهای بر ما عرضه کن. گفت: وقتی رسول خدا میخواستنماز بخواند، دستان خود را تا شانه هایش بالا میبرد، آن گاهتکبیر میگفت تا این که هر عضوی از او در جایگاه خود آراممیگرفت، سپس قرائت را آغاز میکرد و پس از پایان قرائتتکبیر میگفت و دستانش را تا شانههای خود بالا میبرد، آنگاه رکوع میکرد و کف دستان خود را بر زانوانش قرارمیداد و آرام میگرفت و سرش را نه بالا میگرفت و نه فرومیانداخت، آن گاه بلند میشد و میگفت: سمع اللّه لمنحمده، سپس دستان خود را تا شانههایش بالا میبرد تا این کههر عضوی از او در جایگاه خود آرام میگرفت و میگفت: اللّهاکبر ، آن گاه فرود میآمد و دستانش را مقداری با فاصله از دوپهلو بر زمین میگذاشت، سپس سرش را از زمین برداشته،پای چپش را تا میکرد و روی آن مینشست، و هنگامی که بهسجده میرفت، انگشتان پاها را از یکدیگر باز میکرد،سپس بر میگشت و پس از آن، سر را از زمین برمیداشت ومیگفت: اللّه اکبر، سپس پایش را تا میکرد و روی آن آراممینشست، به گونهای که هر عضوی به آرامی در جایگاه خودقرار گیرد، سپس همین روند را در رکعت دوم انجام میداد،آن گاه وقتی رکعت دوم تمام میشد، بر میخاست و تکبیرمیگفت و دستانش را تا شانه هایش همچون آغاز نماز بالامیبرد، و همین اعمال را تا آخر نماز ادامه میداد تا این کهسجده آخر را انجام میداد و سپس از سجده آخر بهصورت تورک بر نیم تنه چپ مینشست. پس از بیان کیفیتنماز رسول خدا(ص) به وسیله ابو حمید ساعدی، همگیگفتند: «راست گفت. رسول خدا(ص) چنین نمازمیخواند».((۵)) اموری وجود دارد که درستی این گفتار را روشن میکند:
۱) این که صحابه بزرگ، ابو حمید را تصدیق کردهاند، نشاندهنده قوت حدیث و ترجیح آن بر دیگر ادله است.
۲) ابو حمید ساعدی واجبات و مستحبات نماز را وصفکرد، اما از قبض یادی به میان نیاورد و از حاضران هم کسی بهاعتراض و مخالفت لب نگشود، در حالی که حدیث نشانمیدهد آنها آماده مخالفت و یاد آوری بودهاند، زیرا در آغازنپذیرفتند که ابو حمید، داناترین آنها به کیفیت نماز رسولخدا بوده است، در صورتی که همگی در پایان گفتند:«راست گفتی. رسول خدا(ص) این چنین نماز میخواند»، وبسیار بعید است آنها که ده نفر و در مقام بحث بودهاند،فراموش کرده باشند.
۳) در چگونگی قرار گرفتن دستها، اصل، رها کردن آنهااست، زیرا رهابودن آنها طبیعی است، پس حدیث هم ازآن حکایت دارد.
۴) نمیتوان گفت که این حدیث مطلق است و احادیث قبضآن را مقید میکند، زیرا این حدیث، تمام واجبات ومستحبات و کیفیت کامل نماز را وصف و ذکر کرده، و این درحالی است که در معرض تعلیم و بیان بوده، و حذف موردیدر آن، خیانت به شمار میرفت و این از راوی و حاضرانبعید است.
۵) برخی از صحابهای که در این جمع حضور داشتهاند، ازجمله کسانی هستند که حدیث قبض از آنها نقل شده است،اما میبینیم که این جا اعتراض نکردهاند، پس روشن میشودکه قبض، یا منسوخ شده یا دست کم از باب تکیه دادن برایکسی است که نمازش به درازا کشیده نه این که از مستحباتنماز باشد، هم چنان که عقیده لیث بن سعد و اوزاعی و مالکچنین است.((۶)) ابن رشد گفته است:
علت اختلاف صحابه در این مساله روایاتی است که در آنهانماز پیامبر اکرم(ص) وصف شده، ولی ذکر نشده که وی درنماز، دست راست را روی دست چپ میگذاشتهاست.((۷)) این جا پرسشی باقی میماند و آن این که مشهور است مالکیهبه قبض قائل نیستند و مالک، امام مالکیه، این کار را ناپسندمیدانسته، و درالمدونهٔ الکبری آمده است:
مالک، نهادن دست راست روی دست چپ را در نماز،عملی ناپسند شمرده و گفته است که این کار را در نمازواجب سراغ ندارم، در حالی که خود او در الموطا حدیثقبض را از سهل بن سعد روایت کرده، و از عبدالکریم بنابی مخارق بصری آورده است که موارد زیر از سخنانپیامبر(ص) است:
اگر حیا نداشته باشی، هر کاری جایز است: قراردادن یکی ازدو دست روی دست دیگر یعنی قراردادن دست راستروی دست چپ، شتاب کردن در خوردن افطار، و تاخیر درخوردن سحری.
در پاسخ میگوییم: کتاب الموطا، کتابی حدیثی است و چهبسا امام مالک، روایتی را نقل کرده، ولی مطابق آن فتوا ندادهاست، از این رو در المدونهٔ الکبری روایاتی به چشممیخورد که مضمون آن مخالف با روایاتی است که درالموطا آمده است، و کسانی که به فقه مالکی احاطه دارند،میدانند که در موارد بسیاری بین فتاوای مالک و روایاتی کهدر الموطا نقل کرده، اختلاف وجود دارد که دکتر عبد الحمیددر رسالهٔ مختصرهٔ فی السدل به این موارد اشاره کردهاست.((۸)) به هر حال، این سخن مالک(این کار را در نماز واجب سراغ ندارم) دلیل صریحی است بر این که عمل اهل مدینه برخلاف آن بوده، زیرا معنای جمله این است که «من، این عملرا از امامانی که تابعی بوده و دانش را از صحابه دریافتکردهاند، سراغ ندارم».
این، حدیثی از طریق اهل سنت بود که کیفیت نماز پیامبر رابیان میکرد، و وجه دلالتش هم مشخص شد. اکنون بهحدیثی که شیعه امامیه نقل کردهاند میپردازیم:
حدیث حماد بن عیسی حماد بن عیسی از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود:
ما اقبح بالرجل ان یاتی علیه ستون سنهٔ او سبعون سنهٔ فمایقیم صلاهٔ واحدهٔ بحدودها تامهٔ! چه زشت است برای مرد که شصت یا هفتاد سال از سن اوگذشته و یک نماز با تمام حدود آن اقامه نکرده باشد.
حماد میگوید: با این سخن، احساس حقارتی به من دستداد، از این رو گفتم: فدایت شوم! نماز با تمام حدود آن را بهمن بیاموز.
فقام ابو عبداللّه مستقبل القبلهٔ منتصبا فارسل یدیه جمیعا علیفخذیه قد ضم اصابعه و قرب بین قدمیه حتی کان بینهما ثلاثهٔاصابع مفرجات، و استقبل باصابع رجلیه(جمیعا) لم یحرفهماعن القبلهٔ بخشوع و استکانهٔ، فقال: اللّه اکبر، ثم قرا الحمدبترتیل و قل هو اللّه احد، ثم صبر هنیئهٔ بقدر ما تنفس و هوقائم، ثم قال: اللّه اکبر و هو قائم، ثم رکع و ملاکفیه من رکبتیهمفرجات و رد رکبتیه الی خلفه حتی استوی ظهره، حتی لوصبت[صب] علیه قطرهٔ ماء او دهن لم تزل لاستواء ظهره وتردد رکبتیه الی خلفه و نصب عنقه، و غمض عینیه ثم سبحثلاثا بترتیل و قال: سبحان ربی العظیم و بحمده، ثم استویقائما، فلما استمکن من القیام، قال: سمع اللّه لمن حمده، ثمکبر و هو قائم و رفع یدیه حیال وجهه و سجد و وضع یدیه الیالارض قبل رکبتیه و قال: سبحان ربی الاعلی و بحمده ثلاثمرات و لم یضع شیئا من بدنه علی شیء منه و سجد علیثمانیهٔ اعظم: الجبههٔ، و الکفین و عینی الرکبتین، و انامل ابهامیالرجلین، و الانف، فهذه السبعهٔ فرض، ووضع الانف علیالارض سنهٔ و هو الارغام، ثم رفع راسه من السجود فلمااستوی جالسا، قال: اللّه اکبر، ثم قعد علی جانبه الایسر و وضعظاهر قدمه الیمنی علی باطن قدمه الیسری و قال:
استغفر اللّهربی و اتوب الیه، ثم کبر و هو جالس و سجدالثانیهٔ و قال کماقال فی الاولی و لم یستعن بشیء من بدنه علی شیء منه فیرکوع و لاسجود و کان مجنحا و لم یضع ذراعیه علی الارض،فصلی رکعتین علی هذا. ثم قال: یا حماد هکذا صل و لا تلتفتو لا تعبث بیدیک و اصابعک و لا تبزق عن یمینک و لا(عن)یسارک و لابین یدیک،((۹)) پس امام صادق(ع) برخاست و مقابل قبله راست ایستاد و دودستش را بر ران هایش گذاشت. انگشتان دست را به همچسبانده، پاها را به هم نزدیک کرد، به طوری که فاصله بینآنها به اندازه سه انگشت باز بود.
تمام انگشتان پاها را باخضوع و خشوع رو به قبله قرار داد، آن گاه گفت: اللّه اکبر،سپس سوره حمد و توحید را با ترتیل قرائت کرد، آن گاه درحالی که ایستاده بود، مقدار کمی به اندازه یک نفس کشیدن،صبر کرد و گفت: اللّه اکبر، پس از آن، به رکوع رفته، تمام کفدستانش را با انگشتان باز روی زانوانش قرار داد، و زانوانشرا به عقب راند، به گونهای که پشتش صاف شد ، چنان که اگرقطرهای آب یا روغن روی آن ریخته میشد، به سبب صافبودن کمر و تمایل زانوها به عقب، حرکت نمیکرد و گردنشرا کشید و چشمانش را بست، سپس سه بار با ترتیل گفت:«سبحان ربی العظیم و بحمده»، بعد بلند شد و وقتی بهخوبی ایستاد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده» ، سپس ایستادهتکبیر گفت و دستانش را تا مقابل صورت بالا برد و سجدهکرد و دستانش را قبل از زانوان بر زمین نهاد و سه بار گفت:«سبحان ربی الاعلی و بحمده» و در حال سجده فقط هشتموضع از بدنش را بر زمین قرار داد: پیشانی، دو کف دست،دو زانو، دو انگشت بزرگ پاها، بینی که از این هشت موضع،هفت موضع اول واجب، و قراردادن بینی بر زمین که به آنارغام(بینی به خاک مالیدن) میگویند، مستحب است، آن گاهسر از سجده برداشت و چون راست شد، گفت: «اللّه اکبر»،سپس بر طرف چپ بدن نشست و روی پای راست را برکف پای چپ قرارداده، گفت: «استغفراللّه ربی و اتوب الیه»،و در همان حالی که هنوز نشسته بود، تکبیر گفت و به سجدهدوم رفت، و آنچه را در سجده اول گفته بود، در این سجدههم گفت. نه در رکوع و نه در سجده هیچ قسمتی از بدنش راتکیه گاه قسمت دیگر آن قرار نداد و در این دو حال،دستانش از بدن باز بود، و در سجده، آرنجهایش را بر زمیننگذاشت و به همین ترتیب، دو رکعت نماز خواند، سپسفرمود: ای حماد! اینچنین نماز بخوان و هنگام نماز به اطرافتنگاه و با دستان و انگشتانت بازی مکن و به اطرافت آب دهاننینداز.
هم چنان که ملاحظه میشود، در این دو روایت که در صددبیان کیفیت نماز واجب هستند، هیچ اشارهای به مساله قبض بااقسام گوناگون آن نشده است، در حالی که اگر این عمل،سنت بود، امام بیان آن را ترک نمیکرد. او با عمل خود، نمازرسول خدا را برای ما به نمایش میگذارد ، زیرا این کیفیت رااز پدرش، امام باقر(ع) و او هم از پدرانش از امیرمؤمنان و ازرسول اکرم صلوات اللّه علیهم اجمعین دریافت کردهاست، بنابراین، قبض، بدعت شمرده میشود، زیرا واردکردن چیزی در شریعت است که جزو آن نیست.
در این زمینه، احادیث دیگری غیر از حدیث ابو حمیدساعدی در منابع اهل سنت و شیعه وجود دارد که به ذکرآنها میپردازیم:
۱) حدیث کسی که نمازش درست نبود محدثان روایت کردهاند که مردی نماز میخواند و پیامبر(ص)به او مینگریست. وقتی از نماز فارغ شد، نزد پیامبر(ص) آمدو به او سلام کرد و پیامبر، سلام او را پاسخ داد، آن گاه فرمود:برگرد و نمازت را اعاده کن که تو نماز نخواندهای. آن مردبرگشت و با همان کیفیت دوباره نمازش را خواند، آن گاه نزدپیامبر(ص) آمد و پیامبر فرمود: برگرد و نمازت را اعاده کن کهتو نماز نخواندهای. این ماجرا برای بار سوم هم اتفاق افتاد،پس از آن، مرد سوگند یاد کرد که بهتر از آنچه انجام دادهاست نمیتواند نماز بخواند. وقتی مرد به دانستن مشتاق وآماده پذیرش شد، پیامبر(ص) به او آموخت که چگونه نمازبخواند. ابو هریره آن را چنین نقل کرده است:
اذا اقمت الی الصلاهٔ فاسبغ الوضوء ثم استقبل القبلهٔ فکبر بهثم اقرا ما تیسر معک من القرآن ثم ارکع حتی تطمئن راکعا ثمارفع حتی تعتدل قائما ثم اسجد حتی تطمئن ساجدا ثم ارفعحتی تطمئن جالسا ثم اسجد حتی تطمئن ساجدا ثم افعلذلک فی صلاتک کلها، پیامبر(ص) فرمود: وقتی خواستی نماز بخوانی، وضوی کاملبگیر، سپس رو به قبله بایست، آن گاه تکبیر بگو و آنچهبرایت میسر است، از قرآن بخوان، پس از آن به رکوع برو تاآرامگیری، سپس بایست تا راست شوی. بعد به سجده برو تاآرامگیری، آن گاه بنشین تا آرامگیری، سپس به سجده برو تاآرامگیری و پس از آن، همین کار را در تمام نمازت انجام ده.
این حدیث را هفت کتاب حدیثی معتبر اهل سنت روایتکردهاند و آنچه این جا نقل شد، عبارت بخاری بود، و درروایت ابن ماجه به اسناد مسلم، عبارت «حتی تطمئن قائما»وجود دارد.((۱۰)) به هر حال اگر مساله قبض، سنت مؤکدیا امری استحبابی بود، بایستی پیامبر(ص) به آن اشارهمیفرمود.
۲) وصف عایشه از نماز رسول خدا(ص) مسلم از عایشه روایت کرده که گفت:
رسول خدا(ص) نماز را با تکبیر و قرائت سوره حمد آغازمیکرد و هرگاه به رکوع میرفت، سرش را نه بالا میگرفت ونه فرو میانداخت، بلکه سرش بین این دو حالت بود وهنگامی که از رکوع بلند میشد، تا راست نمیایستاد، بهسجده نمیرفت، و وقتی سر از سجده برمیداشت، تاراست نمینشست، به سجده بعدی نمیرفت، و بعد از هردو رکعت، تشهد میگفت، و پای چپش را بر زمین پهنمیکرد و پای راست را مستقیم نگاه میداشت و از این کهنمازگزار روی پاشنه بنشیند و مردان هنگام سجده، بازوها راهمچون مواضع هفتگانه برزمین بگذارند، نهی میکرد، و نمازرا با سلام به پایان میبرد.((۱۱)) اگر در روایت پیش گفته به ذکر واجبات نماز بسنده شده بود،در این روایت، از برخی مستحبات و مکروهات نماز، یادشده ، مثل آن جا که میفرماید: «و پای چپش را بر زمین پهنمیکرد و پای راست را مستقیم نگاه میداشت و از این کهنمازگزار روی پاشنهها بنشیند و مردان هنگام سجده، بازوهارا همچون مواضع هفتگانه بر زمین بگذارند، نهیمیکرد.» بنابراین، اگر قبض، سنت مؤکد یا مستحب بود، بایستی پیامبرآن را ذکر میکرد، زیرا استحباب قبض در نظر کسانی که بهاستحباب آن معتقدند، کمتر از پهن کردن پای چپ رویزمین و مستقیم نگاه داشتن پای راست نیست.
روایاتی که کیفیت نماز پیامبر(ص) را بیان کرد و ما به اندکی ازآنها بسنده کردیم، بهترین دلیل است بر این که قبض، سنتیمؤکد نیست.
۳) روایت قاضی نعمان مصری قاضی ابوحنیفه، نعمان تمیمی مصری مغربی از امام جعفرصادق(ع) روایت کرده است که فرمود:
اذا کنت قائما فی الصلاهٔ فلا تضع یدک الیمنی علی الیسری و لاالیسری علی الیمنی فان ذلک تکفیر اهل الکتاب و لکنارسلهما ارسالا فانه احری ان لاتشغل نفسک عنالصلاهٔ،((۱۲)) در نماز هنگام قیام دست راستت را روی دست چپ و دستچپت را روی دست راست خود قرار مده، زیرا این کار،تکفیر [گذاشتن دست روی دست] اهل کتاب است، بلکهدستانت را آزاد بگذار، چرا که آزاد گذاشتن دستهاسزاوارتر است که تورا از نماز غافل نکند.
۴) وصف نماز پیامبر(ص) در روایت معاذ بن جبل طبرانی از عبدالرحمن بن غنم از معاذ بن جبل چنین روایتکرده است:
کان النبی(ص) اذا کان فی صلاته رفع یدیه قبالهٔ اذنیه فاذا کبرارسلهما ثم سکت و ربما رایته یضع یمینه علییساره،((۱۳)) هنگامی که پیامبر نماز میخواند، دستانش را تا برابرگوشهایش بالا میبرد و وقتی تکبیرهٔ الاحرام میگفت، آنها رارها میساخت، سپس سکوت میکرد و گاهی او را دیدم کهدست راستش را روی دست چپش قرار داده است.
اگر چه ذیل حدیث مزبور نشان میدهد که پیامبر، در مواردیدست راست را روی دست چپش قرار میداد، به قرینه کلمه«ربما»(گاهی)، این کار بندرت اتفاق میافتاده، و گرنه سیرهحضرت بر رها کردن دستها بوده است.
۵) روایاتی که از امامان اهل بیت(ع) نقل شده است احادیث بسیاری از امامان اهل بیت(ع) روایت شده که رهاکردن دستها در قیام نماز، واجب، و قبض یا تکفیر(گرفتن یاپوشاندن دستی به واسطه دست دیگر) بدعت است.
این جابه نقل برخی از این احادیث بسنده میکنیم:
۱) محمد بن مسلم از امام صادق(ع) یا امام باقر(ع) چنین نقلکرده است:
در باره مردی که در نماز، دست راستش را روی دست چپمیگذارد پرسیدم. در پاسخ فرمود:
ذلک التکفیر، لایفعل، این عمل، تکفیر است و نباید انجام شود.((۱۴))
۲) زراره از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود:
و علیک بالاقبال علی صلاتک، و لاتکفر، فانما یصنع ذلکالمجوس،((۱۵)) برتو است که به نماز روی آوری و تکفیر نکنی که این کار رامجوسیان انجام میدهند.
۳) شیخ صدوق با سند خود از علی(ع) نقل کرده کهفرمود:
و علیک بالاقبال علی صلاتک و لاتکفر فانما یصنع ذلکالمجوس،((۱۶)) بر تو است که به نماز روی آوری و تکفیر نکنی که این کار رامجوسیان انجام میدهند.
۴) شیخ صدوق با سند خود از علی(ع) نقل کرده کهفرمود:
لایجمع المسلم یدیه فی صلاته و هو قائم بین یدی اللّهعزوجل، یتشبه باهل الکفر یعنی المجوس ((۱۷)) مسلمان نباید در نماز و درحالی که در مقابل خداوند عزوجل، ایستاده است، دستانش را جمع کند، این عمل تشبه بهاهل کفر(یعنی مجوسیان) است.
توجه خوانندگان را با وجود این روایات به سخنی از دکترعلی سالوس جلب میکنیم. وی پس از نقل آرای فقیهانشیعه و سنی، قائلان به تحریم تکتف و باطل شدن نماز بهواسطه آن را چنین وصف میکند:
و آنها که به تحریم قبض یا تحریم و باطل شدن نماز بهواسطه آن معتقدند، نمونه بارز کسانی هستند که برای ایجادتفرقه بین مسلمانان دارای تعصب مذهبی و عاشق مخالفتهستند.((۱۸)) آیا این گناه است که شیعه با اجتهاد و کند و کاو در کتاب وسنت، به این حقیقت رهنمون شده که مساله قبض، امریاست که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) پدید آمده و دردوران خلفا مردم را به انجام آن مامور کردهاند و در نتیجه،کسی که بپندارد قبض، جزء واجب یا مستحب نماز است،چیزی را در دین ایجاد کرده که از دین نیست؟ آیا پاداشکسی که اجتهاد کرده، این است که به تعصب مذهبی و عشقبه مخالفت، متهم شود؟ اگر پاسخ این سؤال مثبت باشد، آیامیتوان در مورد مالک که قبض را به طور مطلق یا درنمازهای واجب، ناپسند میشمرده است، همین گونه داوریکرد؟ آیا میتوان امام مالک را نیز متهم کرد که عشق بهمخالفت داشته است؟ اینها بخشی از ادلهای بود که میتوان با آنها بر جواز رهاکردن دستها در نماز استدلال کرد، بنابراین، در دوران امربین این که قبض در نماز مستحب است یا بدعت چنان کهمقتضای اختلاف است ترک آن اولی است، زیرا نتیجهترک عمل مستحب، چیزی جز محروم شدن از پاداش چیزدیگری نیست، در صورتی که نتیجه انجام عملی که احتمالبدعت بودن آن وجود دارد، احتمال عقاب و بطلان نمازاست، زیرا محال است با عملی که مبغوض مولا است بتوانبه او تقرب جست.
ادله قائلان به لزوم قبض قائلان به لزوم قبض نیز برای قول خود ادلهای دارند که اکنونبه بررسی آنها میپردازیم:
تمام آنچه ممکن است با آن بر سنت بودن قبض استدلالکرد، بیش از سه روایت نیست.((۱۹))
۱) حدیث سهل بن سعد که «بخاری» آن را روایت کردهاست.
۲) حدیث وائل بن حجر که «مسلم» آن را روایت و بیهقی باسه سند نقل کرده است.
۳) حدیث عبداللّه بن مسعود که «بیهقی» آن را در «سنن» وغیر آن نقل کرده است.
اکنون به بررسی هر یک از احادیث میپردازیم:
حدیث سهل بن سعد بخاری از ابوحازم از سهل بن سعد روایت کرده است کهگفت:مردم مامور بودند که مردان در نماز، دست راست را بردست چپ قرار دهند.
ابوحازم میگوید:
من در این باره نمیدانم، مگر آن که به پیامبر(ص) نسبتشمیدهند.((۲۰)) اسماعیل((۲۱)) میگوید: ابوحازم گفت: مگر این که بهپیامبر نسبت داده شود(ینمی به صیغه مجهول) و نگفته است:مگر آن که به پیامبر نسبت دهد(ینمی به صیغه مجهول).
در مورد این حدیث، اختلاف نظر است. برخی گفتهاند:اینحدیث موقوف است. برخی دیگر گفتهاند، مرفوع است، اماجمهور محدثان و فقیهان و اصولیان گفتهاند: اگر راوی آن رابه زمان پیامبر(ص) منسوب نکند، مرفوع نیست، اما اگر آن رابه زمان پیامبر(ص) منسوب کند و بگوید: «در زمانپیامبر(ص)» یا «در حیات او چنین میکردیم» یا «در میان ماچنین بود» و امثال این عبارات، آن روایت، مرفوع شمردهمیشود و عقیده صحیح همین است.
این مطلب را نووی در شرح صحیح مسلم گفته است.بنابراین قول، این حدیث مرفوع نیست، هر چند ابوحازم بهمرفوع بودن آن قطع داشته باشد، چه رسد به این که به آنقطع نداشته باشد، از این روی، حافظ ابو عمروبن عبدالبر درالتقصی تصریح کرده که این روایت به سهل بن سعد موقوفاست، نه چیز دیگر.
این روایت را مالک در موطا نقل کرده و بخاری از او گرفتهاست.((۲۲)) این روایت در صدد بیان کیفیت قبض است، اما قطع نظر ازبحث سندی، سخن در دلالت آن است که به نظر ما به دووجه، بر لزوم قبض دلالتی ندارد:
▪ وجه اول:
اگر پیامبر اکرم(ص) به قبض امر کرده است، معنایاین سخن راوی که «مردم مامور بودهاند» چیست؟ اگر آمرپیامبر(ص) بود، بهتر نبود راوی میگفت: «پیامبر(ص) امرمیکرد...»؟ آیا این سخن راوی نشان نمیدهد که مساله قبضپس از رحلت پیامبر(ص) سر بر آورده است، یعنی هنگامیکه خلفا و امیران آنها تصور میکردند که این عمل به خشوعنزدیکتر است و مردم را به انجام آن مامور کردند و به همیندلیل بخاری بابی را پس از مساله قبض تحت عنوان خشوعباز کرده است. به گفته ابن حجر حکمت قبض این است کهاین حالت، صفت سائل ذلیل است و انسان را بیشتر از عبثباز میدارد و بیشتر به خشوع نزدیک میکند. بخاری باملاحظه این موضوع، بابی را به دنبال مساله قبض تحت عنوانخشوع باز کرده است. به عبارت دیگر، دستور حاکمان وامیران به قبض، دلیلی است بر این که در دوره پیامبر و اندکیپس از آن، با دستان رها نماز میخواندهاند، و به دنبالحدوث این اندیشه، به قبض دستور دادند. برخی شارحانحدیث پیشین بر این مطلب آگاه بودهاند، از باب مثال، شیخملاعلی قاری در تفسیر این حدیث گفته است:
احتمال دارد خلفای چهارگانه یا حاکمان و یا پیامبر(ص) بهمردم(در باره قبض) دستور دادهباشند، اما حق این است کهاگر پیامبر(ص) دستور داده بود، راوی از باب تبرک، نام او راذکر میکرد و ترک نام پیامبر(ص) در حدیث نشان میدهد کهامر کننده، پیامبر(ص) نبوده، بلکه حاکمانی بودهاند که به جایسنت از هواهای نفسانی پیروی میکردهاند و از آن جا کهسیره علی و اهل بیت، بر رها کردن دستها در نماز ومحکوم کردن قبض بوده، و حاکمان در نقطه مقابل سیره اهلبیت(ع) قرار داشتهاند، به جای رها گذاشتن دستها در نماز،به قبض دستور دادهاند.
▪ وجه دوم:
ذیل سند روایت، عبارتی وجود دارد که نشانمیدهد راوی(ابوحازم) که روایت را از سهل نقل کرده، درصحت مضمون روایت تردید داشته است، زیرا در پایان گفتهاست که «مضمون روایت را درست نمیدانم، مگر این که آنرا به پیامبر(ص) نسبت میدهد»، و اسماعیل سخن ابوحازمرا چنین نقل کرده است:
مضمون روایت را درست نمیدانم، مگر این که بهپیامبر(ص) نسبت داده شود، یعنی فعل «ینمی» را که از ریشه«نمی» به معنای نسبت دادن است، به صورت مجهول قرائتکرده و طبق این قرائت معنای جمله چنین میشود: معلومنیست که قبض در نماز، سنت باشد، مگر این که انجام آن بهپیامبر(ص) نسبت داده شده باشد، بنابراین، آنچه سهل بنسعد روایت کرده، مرفوع است.ابن حجر میگوید:میان اهل حدیث چنین مصطلح است که وقتی راوی میگوید«ینمیه» یعنی آن را نسبت میدهد، مقصودش این است کهروایت نسبت به پیامبر(ص) مرفوع است.((۲۳)) همه آنچه بیان شد در صورتی است که «ینمی» را به صیغهمجهول بخوانیم ، اما اگر آن را به صیغه معلوم بخوانیم، معنایسخن ابوحازم این میشود که سهل مضمون روایت را بهپیامبر(ص) نسبت داده است، بنابراین بر فرض صحت اینقرائت و خارج شدن روایت از مرسله و مرفوعه بودن، اینسخن ابو حازم که «مضمون روایت را درست نمیدانم،مگرآن که...»، نشان دهنده ضعف این نسبت است و این کهاو آن را از فرد دیگری شنیده و نام آن را نبرده است.
ابن حجر در فتح الباری گفته است:میگویند این حدیث، مرفوع است. دانی گفته: این حدیثمخدوش است، زیرا گمانی از ابوحازم است، و گفته شده:اگر این حدیث مرفوع بود، نیاز نبود بگوید: لااعلمه، یعنی آنرا درست نمیدانم.((۲۴)) ۲. حدیث وائل بن حجر این حدیث به چند صورت روایت شده است:
▪ صورت اول:
مسلم از وائل بن حجر روایتکرده:
پیامبر(ص) را دیده که هنگام آغاز نماز، دستها را برای تکبیربالا میبرده است و پس از آن که خود را با لباسشمیپوشاند، دست راست را روی دست چپ قرار میداد وچون میخواست به رکوع برود، دستانش را از زیر لباس درمیآورد، سپس بالا میبرد و بعد از تکبیر به رکوع میرفتو....((۲۵)) استدلال به این حدیث، استدلال به فعل پیامبر(ص) است و بهفعل پیامبر(ص) در صورتی استدلال میشود که وجه آنمعلوم باشد، در حالی که وجه این عمل، هنور معلوم نیست،زیرا ظاهر حدیث چنین است که پیامبر(ص) کنارههایجامهاش را جمع میکرده و با آن سینه خود را میپوشانده ودست راست را روی دست چپ میگذاشته است، اما آیا اینعمل به سبب استحبابش در نماز بوده یا بدان جهت بوده کهجامهاش شل و آویزان نباشد، بلکه به بدنش چسبیده و او رامثلا از سرما حفظ کند؟ به هر حال، وجه این عمل پیامبر(ص)معلوم نیست، و تا هنگامی که روشن نباشد که این عمل رابرای استحبابش در نماز انجام داده یا نه، برای ما حجتنخواهد بود.
احتمال دیگر این است که عمل پیامبر برای جلوگیری از رهابودن جامه در نماز بوده است. ترمذی از ابو هریره روایتکرده که رسول خدا(ص) از «سدل» در نماز نهی فرمودهاست. در لسان العرب آمده: «سدل» عبارت است از این کهانسان لباسش را رها سازد و دو طرف آن را پیش رویشجمع نکند ، در مورد «سدل» از پیامبر(ص) روایت شده کهمکروه است.((۲۶)) پیامبر اکرم(ص) بیش از ده سال با مهاجران و انصار بودهاست.
اگر چنین کاری از او سر میزد، به طور قطع از راویانبسیاری نقل میشد و نقل آن به وائل بن حجر منحصرنمیشد با این که در روایت اوهم دو احتمال وجوددارد.
▪ صورت دوم:
نسایی و بیهقی در سنن خویش با دو سندگوناگون از وائل بن حجر روایت کردهاند:
رسول خدا(ص) را دیدم که هنگام قیام نماز، با دست راست،دست چپ را گرفت.((۲۷)) در روایت بیهقی چنین آمده است:وقتی به نماز میایستاد، دست چپ را با دست راستمیگرفت و علقمه را دیدم که این کار را انجاممیدهد.((۲۸)) استدلال به این روایت در گرو صحت سند و تمام بودن دلالتآن است. اما از نظر سند: اگر چه این روایت را بیهقی ونسایی با دو سند گوناگون نقل کردهاند، در هر دو سند،«عبداللّه» وجود دارد. در سنن نسایی آمده است:
عبداللّه به ما خبر داد، و در سنن بیهقی آمده است: عبداللّه بنجعفر به ما خبر داد که مقصود از او، عبداللّه بن جعفر بننجیح سعدی است و در ضعف این فرد، آنچه عبداللّه فرزندامام احمد از پدرش نقل کرده، کافی است و آن این که«وکیعوقتی به حدیثی از عبداللّه بن جعفر میرسید، آن راحذف میکرد و در جایی دیگر از پدرش از مشایخش نقلمیکند که «بعد از آن که وضع و حال او را دانستم، هیچحدیثی از او ننوشتم»، و دوری از ابن معین نقل کرده استکه او قابل اعتنا نیست.
ابوحاتم میگوید: یزید بن هارون در باره او پرسید، و او گفت:از چند چیز نپرسید. عمروبن علی در مورد او گفته که ضعیفاست.
ابوحاتم باز در باره او میگوید: احادیث بسیار ناشناختهایدارد. او از طریق راویان ناشناخته، از ثقات روایت میکند...نسایی در حق او گفته که احادیثش متروک است، و مرهٔ درباره او گفته است: ثقه نیست.((۲۹)) اما دلالت روایت: ممکن است این حدیث، شکل دیگری ازحدیث اول باشد با این تفاوت که حدیث اول عبارتی را دربردارد که این حدیث فاقد آن است ، زیرا در حدیث اولآمده بود که «پیامبر(ص) پس از آن که خود را با لباسشپوشاند، دست راست را روی دست چپ قرار داد»
پیشترگفتیم که مطابق ظاهر حدیث، پیامبر(ص) کنارههای جامهاشرا جمع کرده و با آن، سینه خود را پوشانده است و دستراست را روی دست چپ قرار داده تا جامهاش شل وآویزان نباشد. به هر حال چون دلیل این عمل پیامبر(ص)روشن نیست، نمیتوان به آن استدلال کرد. افزون بر این، درخود حدیث شاهدی وجود دارد که نشان میدهد قبض درصدر اول، متداول نبوده، زیرا در حدیث آمده است: «علقمهرا دیدم که آن را انجام میدهد»، در صورتی که اگر قبض میانصحابه و تا بعین متداول بوده است، دلیلی نداشت که اینفعل متداول را به علقمه، راوی حدیث از وائل، نسبت دهد واین نشان میدهد که قبض، امری غیر متداول بوده و به همینسبب علقمه آن را نقل کرده است.
▪ صورت سوم حدیث:
نسایی با سند خود از وائل بن حجرچنین نقل کرده است:
به طرف نماز رسول خدا(ص) نگریستم که چگونه نمازمیخواند. او ایستاد و تکبیر گفت و دستانش را تا محاذیگوشها بالا برد، آن گاه دست راستش را بر پشت دست چپو مچ و بازوی آن قرارداد.((۳۰)) این حدیث را عینا بیهقی در سننش آورده است.((۳۱)) استدلال به این روایت در گرو صحت سند و دلالت آناست.
ـ سند نسایی: این سند، عاصم بن کلیب کوفی را در بردارد کهابن حجر در باره او گفته است: از ابن شهاب از مذهب کلیبکه آیا از مرجئه بوده است پرسیده شد، در پاسخ گفت:نمیدانم، اما شریک بن عبداللّه نخعی گفته که وی از مرجئهبوده است.
ابن مدینی در حق او گفته است که به متفرداتش استنادنمیشود.
ـ سند بیهقی: این سند، عبداللّه بن رجاء را در بر میگیرد کهابن حجر از ابن معین نقل کرده که دارای احادیث غلط نوشتهبسیاری است، مشکلی ندارد.
عمروبن عدی در باره او گفته است:وی راستگوست و دارای اشتباهات و احادیث غلط نوشتهبسیاری است، و حجت نیست، و در سال ۲۱۹ یا ۲۲۰هجری وفات یافت. او غیر از عبداللّه بن رجاء مکی است کهاز امام جعفر صادق(ع) و غیر او روایت میکند.
در صورتی که مقصود از این راوی، عبداللّه بن رجاء مکیباشد، باز هم خالی از نقد و نظر نیست. ابن حجر از ساجینقل کرده که این فرد، احادیث ناشناختهای دارد.
احمد و یحیی در مورد او اختلاف نظر دارند. احمدمیگوید:
گفتهاند که کتابهای او از بین رفته، از این رو با اعتماد ازحافظهاش مینگاشته است. و همین امر باعث شده کهاحادیث منکری از وی نقل شده باشد و من جز دو حدیث،چیزی از او نشنیدهام. عقیلی نیز همین عبارات را از احمدنقل کرده است.((۳۲)) دلالت حدیث: بدون تردید، صورت سوم حدیث، دلالتآشکارتری از دو صورت قبلی دارد. در باره این صورت ازحدیث هم این احتمال هست که همان روایت اول باشد با اینتفاوت که این روایت به صورتهای گوناگون نقل شده واختلافی هم که وجود دارد، از ناحیه راویان است و از آن جاکه ممکن است این صورت از روایت، همان صورت اولباشد، در بارهاش همان چیزی را میگوییم که در باره صورتاول گفتیم: این عمل پیامبر(ص) دارای دو وجه است، بنابرایننمیتوان به آن استناد کرد. پس دلالت هر دو حدیث گذشتهبر لزوم قبض در نماز، قصور دارد.
حدیث عبداللّه بن مسعود نسایی از حجاج بن ابی زینب نقل کرده است از ابو عثمانشنیدم که از ابن مسعود چنین حکایت کرد:
پیامبر مرا دید که در نماز، دست چپ را روی دست راستگذاشتهام، پس دست راست مرا گرفت و روی دست چپمقرار داد.((۳۳)) بیهقی همین حدیث را با همین الفاظ، اما با سند دیگری نقلکرده است.
استدلال به این حدیث در گرو صحت سند و دلالت آناست.
ـ سند روایت:
هر دو سند، حجاج بن ابی زینب سلمی را دربردارد که احمد بن حنبل در حق او گفته است:
«میترسمضعیف الحدیث باشد». ابن معین در باره او گفته است:«ایرادی ندارد». حسن بن شجاع بلخی از علی بن مدینی نقلکرده که: «پیرمردی ضعیف از اهل واسط است.» نسایی گفتهاست: «قوی نیست»، ابن علی در مورد او چنین اظهار نظرکرده:
«امیدوارم روایاتی را که نقل کرده، عیبی نداشته باشد»، آنگاه ادامه داده است: «دارقطنی میگوید: نه قوی است و نهحافظ».((۳۴)) سخنان دیگری هم در باره او گفته شده که به همین مقداربسنده میکنیم.
▪ دلالت حدیث:
مطلب قابل ملاحظه در باره دلالت حدیث ایناست که عبداللّه بن مسعود از پیشگامان گروندگان به اسلاماست. او در اوایل بعثت اسلام آورد و به سبب ایمانش بهپیامبر و اسلام، متحمل مصیبتهای فراوانی شد، بنابراین،ممکن نیست چنین فردی از کیفیت قبض(در صورتی کهقبض، سنت باشد) بی اطلاع بوده باشد تا دست چپ را رویدست راست بگذارد.
احادیث ضعیف غیر قابل استناد احادیثی که ذکر شد، عمده احادیثی است که بر قبض به آنهااستدلال شده است، البته روشن شد که از اثبات آن ناتوانند.احادیث دیگری وجود دارد که بیهقی آنها را در سننش گردآورده است، اما به دلیل ضعف سندی و دلالتی، هیچ کدامصحیح نیست. اکنون برای تکمیل بحث، آنها را به ترتیبذکر، و از نظر سند و دلالت بررسی میکنیم.
۱) حدیث هلب ترمذی از قتیبه از ابی الاحوص، از سماک بن حرب، از قبیصهٔبن هلب، از پدرش چنین نقل کرده است:رسول خدا(ص) امام ما در نماز میشد و هنگام نماز، دستچپش را با دست راست میگرفت.((۳۵)) بیهقی این حدیث را به این صورت نقل کرده است:
رسول خدا(ص) را دیدم که در نماز، دست راست را رویدست چپ قرار داده است.((۳۶)) سند این روایت همچون دلالتش بر لزوم قبض، ضعیف است.برای اثبات ضعف سند آن، توجه خواننده را به شرح حالدو راوی آن جلب میکنیم:
ـ قبیصهٔ بن هلب:
براساس سخن ذهبی، عجلی گفته است:قبیصهٔ بن هلب ثقه است و ابن حبان او را در کتابش در زمرهثقات آورده است. ابن مدینی در مورد او گفته که مجهولاست.((۳۷)) ابن حجر در باره او گفته که مجهول است و به جز سماک، ازاو روایت نکرده است. نسایی او را مجهول دانستهاست.((۳۸)) سماک ـ بن حرب:
ذهبی در باره او گفته است:وی صدوق و صالح است. ابن مبارک از سفیان روایت کردهکه او ضعیف است.
جریر ضبی در باره او چنین میگوید:نزد سماک آمدم. او را دیدم که ایستاده بول میکند. بازگشتم واز او چیزی نپرسیدم و گفتم در اثر پیری خرف شدهاست.
احمد بن ابی مریم از یحیی نقل کرده که سماک ثقه است وگروهی او را ضعیف دانستهاند.
احمد گفته است که سماک احادیث آشفتهای دارد. به گفتهابوحاتم، سماک، ثقه و صدوق است. صالح جزره میگوید کهاو تضعیف شده است. نسایی چنین میگوید:
اگر سماک به تنهایی اصلی را بیاورد، حجت نیست، زیرا هرگاه چیزی را به او یاد میدادند، کلمات متشابه را یادمیگرفت.((۳۹)) به گفته ابن حجر، احمد در حق سماک گفته است که احادیثآشفتهای دارد. ابن ابی خیثمه گفته است:
از ابن معین شنیدم که در مورد سماک پرسیده شد که چهچیزی سبب عیب او شده است؟ در پاسخ گفت: احادیثی رااسناد داده که دیگران اسناد ندادهاند.
ابن عمار در باره او میگوید:
میگویند که سماک مخلوط میکند و مردم در باره حدیث اواختلاف دارند.
ثوری هم به گونهای او را ضعیف دانسته است. یعقوب بنشیبه میگوید که از ابنمدینی در باره روایت سماک از عکرمهپرسیدم، گفت: آشفته است. زکریا بن علی از قول ابن مبارکمیگوید که سماک در حدیث، ضعیف است.
یعقوبمیگوید:روایت سماک از عکرمه به طور خاص، آشفتهاست.((۴۰))
دلالت حدیث: روایت مزبور دلالت ندارد که پیامبر در حالقرائت، دست راست را روی دست چپ قرار میداده، بلکهظاهر حدیث نشان میدهد که حضرت در کلیه حالات نماز،این کار را انجام میداده است و این چیزی است که کسی بهآن ملتزم نشده.
حدیث محمد بن ابان انصاری بیهقی با سند خود از محمد بن ابان انصاری از عایشه نقلکرده است:
سه خصلت، از خصلتهای نبوت است: شتاب کردن درخوردن افطار، تاخیر در خوردن سحری و قراردادن دستراست بر دست چپ در نماز.((۴۱)) در ضعف این حدیث همین بس که بخاری در تاریخ کبیرشپس از نقل آن گفته است:
از محمد، حدیثی را که از عایشه شنیده باشد، سراغنداریم.
در نسخهای دیگر آمده است که از محمد، حدیثی را سراغنداریم.
محقق کتاب التاریخ الکبیر اثر بخاری در پاورقی، دیدگاههایعالمان رجال را در باره محمد بن ابان نقل کرده و به ایننتیجه رسیده است که او از اهل انصار در مدینه بود، سپس بهیمامه رفت و احادیثی به صورت ارسال از عایشه نقل کردهاست.((۴۲)) ۳. حدیث عقبهٔ بن صهبان بیهقی با سند خود از حماد بن سلمه، از عاصم جحدری ازعقبهٔ بن صهبان، از علی رضی اللّه عنه در مورد آیه«فصل لربک وانحر» نقل کرده است:
هو وضع یمینک علی شمالک فی الصلاهٔ،((۴۳)) نحر عبارت است از قراردادن دست راست بر دست چپدر نماز.
استدلال به این حدیث بر لزوم قبض در نماز، مخدوشاست، زیرا اولا: عاصم جحدری موثق نیست. ذهبی در مورد او گفتهاست:
عاصم بن عجاج جحدری بصری روایات شاذی را که برخیاز آنها ناشناخته است برای یحیی بن یعمر و نصر بن عاصمو از سلام بن ابومنذر و گروهی دیگر روایت کردهاست.
بخاری در تاریخش از او یاد کرده و گفته:
عاصم جحدری از زمره راویان بصری است که از عقبهٔ بنظبیان روایت میکند، و او را توثیق نکردهاست.((۲) سند حدیث طبق نقل بیهقی، به عقبهٔ بن صهبان منتهیمیشود. بیهقی در حق او گفته است:
بخاری در تاریخش در شرح حال عقبهٔ بن ظبیان، از موسیبن اسماعیل از حماد بن سلمه نقل میکند که او از عاصمجحدری از پدرش از عقبهٔ بن ظبیان شنید که وقتی از علی ازمعنای «وانحر» در آیه «فصل لربک و انحر» پرسیده شد،دست راستش را تا وسط آن، روی سینهاش گذاشت.
آنچه بخاری در تاریخش طبق نقل بیهقی روایت کرده، باآنچه خود بیهقی مستقیم روایت کرده است، از دو جهتتفاوت میکند:
۱) سند بیهقی به عقبهٔ بن صهبان منتهی میشود، در حالی کهطبق نقل بخاری، سند روایت به عقبهٔ بن ظبیان منتهیمیشود.
۲) طبق نقل بیهقی، عاصم جحدری از عقبهٔ بن صهبان روایتمیکند، در حالی که طبق نقل بخاری، عاصم به واسطهپدرش از عقبهٔ بن ظبیان روایت میکند. نام پدر عاصم یعنیعجاج در کتابهای رجالی ذکر نشده است.
۳) در نتیجه چنین حدیثی با این همه ضعف و اضطراب سندیهرگز قابل استناد نیست.
۴) حدیث غزوان بن جریر بیهقی از غزوان بن جریر از پدرش نقل کرده است:
چنین بود که وقتی علی رضی اللّه عنه به نماز میایستادو تکبیر میگفت، دست راستش را به مچ دست چپ میزد وتا رفتن به رکوع بر این حالت بود، مگر برای خاراندن پوستیا درست کردن لباس.((۴۵)) در ضعف این روایت همین بس که جریر، پدر غزوان،مجهول است. ذهبی میگوید: جریر ضبی ناشناختهاست.
۵) مرسله غضیف و مرسله شداد بیهقی میگوید:
حارث بن غضیف کندی و شداد بن شرحبیل انصاری برایمن نقل کردند که هریک از آنها پیامبر را دیده است کهدست راست را روی دست چپ گذاشتهاست.((۴۶)) آنچه ذکر شد، طبق نقل بیهقی بود، اما ترمذی راوی را بهصورت غطیف بن حارث ضبط کرده است.((۴۷))بنابراین، طبق نقل بیهقی، راوی حدیث، حارث بن غضیفکندی است، اما طبق نقل ترمذی، راوی حدیث، غطیف بنحارث است، پس پدر به پسر در این سند مشتبه شده وروشن نیست که کدام یک روایت کرده است.
مطابق نقل ابن حجر، غضیف در کودکی پیامبر(ص) را درککرده است و به نقل از او میگوید:کودک بودم که درختان خرمای انصار را تکان میدادم. مرا نزدپیامبر(ص) آوردند و او پس از آن که دستی به سرم کشید،فرمود: از آنچه بر زمین میریزد بخور و درختان را تکانمده! از کلمات برخی استفاده میشود که او از تابعین بوده وپیامبر(ص) را درک نکرده است. صاحب الاصابه گفته است:گروهی او را از زمره تابعین شمردهاند.((۴۸)) خلاصه این که حدیث مزبور به ادله ذیل قابل استدلال واستناد نیست:
ـ اولا، این حدیث، مرسله است و اصحاب حدیث سندی به دوراوی آن ندارند.
ـ ثانیا، راوی حدیث در کودکی، پیامبر(ص) را درک کرده است.برخی از احادیث در معرفی او گفتهاند: «له صحبهٔ» یعنیمدت اندکی صحابی پیامبر(ص) بوده است.
ـ ثالثا، روشن نیست که صحابی پیامبر(ص) باشد، زیرا گروهیاو را از تابعین به شمار آوردهاند.
به هر حال، حدیثی که چنین حالی دارد قابل استدلالنیست.
۶) حدیث نافع از ابن عمر بیهقی با سند خود از عبدالمجید بن عبدالعزیز بن ابی رواد،از پدرش، از نافع، از ابن عمر نقل کرده است که پیامبر(ص)فرمود:
انا معاشر الانبیاء امرنا بثلاث: بتعجیل الفطر، و تاخیر السحور ووضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاهٔ،((۴۹)) ما گروه پیامبران به سه چیز مامور شدهایم: شتاب در خوردنافطار، تاخیر در خوردن سحری و قراردادن دست راست بردست چپ در نماز.
این همان حدیثی است که محمد بن ابان انصاری از عایشهروایت کرده است.(حدیث شماره ۲).
بیهقی گفته است:
این حدیث را فقط عبدالمجید روایت کرده که به طلحهٔ بنعمرو معروف است و قوی نیست.
ذهبی او را چنین معرفی کرده که صدوق است و همانندپدرش از مرجئه به شمار میرود.
ابن معین او را توثیق کرده و ابو داوود در باره او گفته که مبلغمرجئه بوده است.ابن حبان در باره او گفته که سزاوار ترک است.احادیثناشناختهای دارد. اخبار را دگرگون و احادیث مجهولی را ازراویان مشهور نقل کرده است.
به گفته ابوحاتم، وی قوی نیست و احادیثش نوشتهمیشود.دارقطنی در باره او میگوید:به او استناد نمیشود و معتبر نیست. احمد بن ابی مریم ازابن معین نقل میکند که وی ثقه است و از گروهی ضعیفروایت میکند.
بخاری میگوید:
حمیدی در مورد او سخن میگفت و این را نیز گفته است کهاختلافاتی در احادیثش وجود دارد. از او پنج حدیث صحیحشناخته نشده است.((۵۰)) ۷. حدیث ابن جریر ضبی ابو داوود از ابن جریر ضبی، از پدرش روایت کردهاست:
علی رضی اللّه عنهرا دیدم که با دست راست، دستچپ را در ناحیه مچ گرفته و بالای ناف گذاشتهاست.
ابوداوود پس از نقل این حدیث میگوید:از سعید بن جبیر روایت شده: «فوق السرهٔ» یعنی بالای ناف،و ابو مجلز گفته: «تحت السرهٔ» یعنی زیرناف.((۵۱)) استدلال به این روایت مخدوش است، زیرا ابن جریر ضبیهمان عزوان بن جریر ضبی است که در حدیث شماره ۴ درباره پدرش سخن گفتیم و شاید این حدیث، همان حدیثباشد.
ابو داوود حدیث دیگری از طاووس نقل کرده است:رسول خدا(ص)((۵۲))در نماز، دست راست را رویدست چپ میگذاشت، آن را محکم میگرفت و روی سینهقرار میداد.
حدیث مرسل است، زیرا طاووس از تابعین به شمارمیرود.روایات دیگری وجود دارد که به ابن زبیر نسبت داده شده کهاو گفته است:صف القدمین و وضع الید علی الیدم.
آیت الله شیخ جعفر سبحانی
پاورقی
۱- محمد جواد مغنیه، الفقه علی المذاهب الخمسهٔ، ص ۱۱۰.
۲- ر. ک: دکتر عبدالحمید بن مبارک، رسالهٔ مختصرهٔ فی السدل، ص ۵.
۳- محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج ۱۱، ص ۱۵ و۱۶.
۴- بیهقی، السنن، ج ۲، ص ۷۲، ۷۳، ۱۰۱، ۱۰۲، ابوداوود، السنن، ج ۱، ص ۱۹۴ باب «افتتاح الصلاهٔ »، ح ۷۳۰ آ۷۳۶، ترمذی، السنن، ج ۲، ص ۹۸، باب «صفهٔ الصلاهٔ »، مسنداحمد، ج ۵، ص ۴۲۴، و ابن خزیمه درصحیحش باب «الاعتدال فی الرکوع »، شماره ۵۸۷.
۵- از جمله، ابو هریره، ابو اسید ساعدی، ابو قتاده حارث بن ربعی و محمد بن مسلمه.
۶-دکتر عبدالحمید بن مبارک، رسالهٔ مختصر فی السدل،ص ۱۱.
۷- بدایهٔ المجتهد، ج ۱، ص ۹۹.
۸- رساله مختصرهٔ فی السدل، ص ۶ و ۷.
۹- حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۴۶۰ ۴۵۹، باب اول ازابواب افعال نماز، ح ۱ ، همچنین ر. ک: باب ۱۷، ح ۱ و۲.
۱۰- بلوغ المرام، ص ۹۲، شماره ۲/۲۵۰ و پاورقی آن،چاپ ریاض، همچنین سبل السلام، ج ۱، ص ۱۵۹.
۱۱- بلوغ المرام، ص ۹۹، شماره ۸/۲۵۷.
۱۲- دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۱۶۱، شماره ۴۷۲، چاپ قاهره.
۱۳- المعجم الکبیر، ج ۲۰، ص ۷۴.
۱۴- وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۶۶، باب ۱۵ از ابواب قواطع الصلاهٔ، ح ۱، ۲ و ۳.
۱۵- همان.
۱۶- همان.
۱۷- وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۶۷، باب ۱۵از ابواب قواطع الصلاهٔ، ح ۷.
۱۸- فقه الشیعهٔ الامامیهٔ و مواضع الخلاف بینه و بین المذاهب الاربعهٔ، ص ۱۸۳.
۱۹- برای لزوم قبض، ادله دیگری هم وجود دارد که صحیح نیست، چنان که این مطلب از کلام امام نووی درشرحش بر صحیح مسلم، ج ۴، صفحه ۳۵۸ فهمیده می شودو به زودی به
طور کامل در باره آن سخن خواهیم گفت.
۲۰- ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج ۲،ص ۲۲۴، باب وضع الیمنی علی الیسری، صحیح مسلم، ج ۲،ص ۱۳، باب «وضع یده الیمنی علی الیسری ». بیهقی هم آن رادر السنن الکبری، ج ۲، ص ۲۸، ح ۳، باب «وضع الیمنی علی الیسری فی الصلاهٔ » نقل کرده است.
۲۱- مقصود از اسماعیل، اسماعیل بن ابی اویس، استادبخاری است، چنان که حمیدی به آن اعتقاد دارد. ر. ک: فتح الباری، ج ۵، ص ۳۲۵.
۲۲- الموطا، ص ۱۳۵، کتاب الصلاهٔ، ح ۲۲۶.
۲۳- همان.
۲۴- فتح الباری، ج ۴، ص ۱۲۶.
۲۵- مسلم، الصحیح، ج ۱، ص ۱۳، کتاب الصلاهٔ، باب ۵ ازابواب «وضع یده الیمنی علی الیسری ». در سند این حدیث،همام قرار دارد که اگر مقصود از همام، همان همام بن یحیی باشد، ابن عمار در مورد او گفته است: یحیی القطان به همام اهمیت نمی داده و عمر بن شیبه گفته است: عفان برای ما نقل کرد که یحیی بن سعید در بسیاری از احادیث همام به اواعتراض می کرد، و ابو حاتم گفته است: همام در محفوظاتش ثقه بوده است (ر. ک: هدی الساری، ج ۱، ص ۴۴۹). در سند این حدیث، محمد بن جحاده نیز قراردارد، نووی درشرحش بر صحیح مسلم اشاره کرده و گفته است: در سنداین روایت، محمد بن جحاده قرار دارد، سپس سکوت کرده است.
۲۶- سنن ترمذی، ج ۲، ص ۲۱۷، ح ۳۷۸.
۲۷- سنن نسایی، ج ۲، ص ۹۷، باب «وضع الیمین علی الشمال فی الصلاهٔ ».
۲۸- سنن بیهقی، ج ۱، ص ۲۸، باب «وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاهٔ ».
۲۹- تهذیب التهذیب، ج ۵، ص ۱۷۴، شماره ۲۹۸.
۳۰- سنن نسایی، ج ۲، ص ۹۵، باب «موضع الیمین من الشمال فی الصلاهٔ ».
۳۱- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۸، باب «وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاهٔ ».
۳۲- تهذیب التهذیب، ج ۵، ص ۲۱۱، شماره ۳۶۴.
۳۳- سنن نسایی، ج ۲، ص ۹۷، باب «فی الامام اذا رای الرجل قد وضع شماله علی یمینه ».
۳۴- تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۲۰۱، شماره ۳۷۲.
۳۵- سنن ترمذی، ج ۲، ص ۳۲، شماره ۲۵۲.
۳۶- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.
۳۷- میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۳۸۴، شماره ۶۸۶۳.
۳۸- تهذیب التهذیب، ج ۸، ص ۳۵۰، شماره ۶۳۳.
۳۹- میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۲۳۳، شماره ۳۵۴۸.
۴۰- تهذیب التهذیب، ج ۸، ص ۳۵۰، شماره ۶۳۳.
۴۱- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.
۴۲- التاریخ الکبیر، ج ۱۱، ص ۳۴، قسمت پاورقی.
۴۳- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.
۴۴- التاریخ الکبیر، ج ۶، ص ۴۸۶، شماره ۳۰۶۱.
۴۵- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۹۲.
۴۶- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.
۴۷- سنن ترمذی، ج ۲، ص ۳۲، حدیث ۲۵۲.
۴۸- الاصابه، ج ۳، ص ۱۸۶، شماره ۶۹۱۲.
۴۹- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.
۵۰- میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۶۴۸، شماره ۵۱۸۳.
۵۱- سنن ابی داوود، ج ۱، ص ۲۰۱، باب «وضع الیدالیمنی علی الیسری فی الصلاهٔ »، شماره ۷۵۷ و۷۵۹.
۵۲- همان.
۵۳- سنن ابی داوود، ج ۱، ص ۲۰۰ و ۲۰۱، شماره ۷۵۴و ۷۵۸.
۵۴- همان.
منبع: خبرگزاری انتخاب
وحید کاظم زاده قاضی جهانی
پاورقی
۱- محمد جواد مغنیه، الفقه علی المذاهب الخمسهٔ، ص ۱۱۰.
۲- ر. ک: دکتر عبدالحمید بن مبارک، رسالهٔ مختصرهٔ فی السدل، ص ۵.
۳- محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج ۱۱، ص ۱۵ و۱۶.
۴- بیهقی، السنن، ج ۲، ص ۷۲، ۷۳، ۱۰۱، ۱۰۲، ابوداوود، السنن، ج ۱، ص ۱۹۴ باب «افتتاح الصلاهٔ »، ح ۷۳۰ آ۷۳۶، ترمذی، السنن، ج ۲، ص ۹۸، باب «صفهٔ الصلاهٔ »، مسنداحمد، ج ۵، ص ۴۲۴، و ابن خزیمه درصحیحش باب «الاعتدال فی الرکوع »، شماره ۵۸۷.
۵- از جمله، ابو هریره، ابو اسید ساعدی، ابو قتاده حارث بن ربعی و محمد بن مسلمه.
۶-دکتر عبدالحمید بن مبارک، رسالهٔ مختصر فی السدل،ص ۱۱.
۷- بدایهٔ المجتهد، ج ۱، ص ۹۹.
۸- رساله مختصرهٔ فی السدل، ص ۶ و ۷.
۹- حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۴۶۰ ۴۵۹، باب اول ازابواب افعال نماز، ح ۱ ، همچنین ر. ک: باب ۱۷، ح ۱ و۲.
۱۰- بلوغ المرام، ص ۹۲، شماره ۲/۲۵۰ و پاورقی آن،چاپ ریاض، همچنین سبل السلام، ج ۱، ص ۱۵۹.
۱۱- بلوغ المرام، ص ۹۹، شماره ۸/۲۵۷.
۱۲- دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۱۶۱، شماره ۴۷۲، چاپ قاهره.
۱۳- المعجم الکبیر، ج ۲۰، ص ۷۴.
۱۴- وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۶۶، باب ۱۵ از ابواب قواطع الصلاهٔ، ح ۱، ۲ و ۳.
۱۵- همان.
۱۶- همان.
۱۷- وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۶۷، باب ۱۵از ابواب قواطع الصلاهٔ، ح ۷.
۱۸- فقه الشیعهٔ الامامیهٔ و مواضع الخلاف بینه و بین المذاهب الاربعهٔ، ص ۱۸۳.
۱۹- برای لزوم قبض، ادله دیگری هم وجود دارد که صحیح نیست، چنان که این مطلب از کلام امام نووی درشرحش بر صحیح مسلم، ج ۴، صفحه ۳۵۸ فهمیده می شودو به زودی به
طور کامل در باره آن سخن خواهیم گفت.
۲۰- ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج ۲،ص ۲۲۴، باب وضع الیمنی علی الیسری، صحیح مسلم، ج ۲،ص ۱۳، باب «وضع یده الیمنی علی الیسری ». بیهقی هم آن رادر السنن الکبری، ج ۲، ص ۲۸، ح ۳، باب «وضع الیمنی علی الیسری فی الصلاهٔ » نقل کرده است.
۲۱- مقصود از اسماعیل، اسماعیل بن ابی اویس، استادبخاری است، چنان که حمیدی به آن اعتقاد دارد. ر. ک: فتح الباری، ج ۵، ص ۳۲۵.
۲۲- الموطا، ص ۱۳۵، کتاب الصلاهٔ، ح ۲۲۶.
۲۳- همان.
۲۴- فتح الباری، ج ۴، ص ۱۲۶.
۲۵- مسلم، الصحیح، ج ۱، ص ۱۳، کتاب الصلاهٔ، باب ۵ ازابواب «وضع یده الیمنی علی الیسری ». در سند این حدیث،همام قرار دارد که اگر مقصود از همام، همان همام بن یحیی باشد، ابن عمار در مورد او گفته است: یحیی القطان به همام اهمیت نمی داده و عمر بن شیبه گفته است: عفان برای ما نقل کرد که یحیی بن سعید در بسیاری از احادیث همام به اواعتراض می کرد، و ابو حاتم گفته است: همام در محفوظاتش ثقه بوده است (ر. ک: هدی الساری، ج ۱، ص ۴۴۹). در سند این حدیث، محمد بن جحاده نیز قراردارد، نووی درشرحش بر صحیح مسلم اشاره کرده و گفته است: در سنداین روایت، محمد بن جحاده قرار دارد، سپس سکوت کرده است.
۲۶- سنن ترمذی، ج ۲، ص ۲۱۷، ح ۳۷۸.
۲۷- سنن نسایی، ج ۲، ص ۹۷، باب «وضع الیمین علی الشمال فی الصلاهٔ ».
۲۸- سنن بیهقی، ج ۱، ص ۲۸، باب «وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاهٔ ».
۲۹- تهذیب التهذیب، ج ۵، ص ۱۷۴، شماره ۲۹۸.
۳۰- سنن نسایی، ج ۲، ص ۹۵، باب «موضع الیمین من الشمال فی الصلاهٔ ».
۳۱- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۸، باب «وضع الید الیمنی علی الیسری فی الصلاهٔ ».
۳۲- تهذیب التهذیب، ج ۵، ص ۲۱۱، شماره ۳۶۴.
۳۳- سنن نسایی، ج ۲، ص ۹۷، باب «فی الامام اذا رای الرجل قد وضع شماله علی یمینه ».
۳۴- تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۲۰۱، شماره ۳۷۲.
۳۵- سنن ترمذی، ج ۲، ص ۳۲، شماره ۲۵۲.
۳۶- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.
۳۷- میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۳۸۴، شماره ۶۸۶۳.
۳۸- تهذیب التهذیب، ج ۸، ص ۳۵۰، شماره ۶۳۳.
۳۹- میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۲۳۳، شماره ۳۵۴۸.
۴۰- تهذیب التهذیب، ج ۸، ص ۳۵۰، شماره ۶۳۳.
۴۱- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.
۴۲- التاریخ الکبیر، ج ۱۱، ص ۳۴، قسمت پاورقی.
۴۳- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.
۴۴- التاریخ الکبیر، ج ۶، ص ۴۸۶، شماره ۳۰۶۱.
۴۵- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۹۲.
۴۶- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.
۴۷- سنن ترمذی، ج ۲، ص ۳۲، حدیث ۲۵۲.
۴۸- الاصابه، ج ۳، ص ۱۸۶، شماره ۶۹۱۲.
۴۹- سنن بیهقی، ج ۲، ص ۲۹.
۵۰- میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۶۴۸، شماره ۵۱۸۳.
۵۱- سنن ابی داوود، ج ۱، ص ۲۰۱، باب «وضع الیدالیمنی علی الیسری فی الصلاهٔ »، شماره ۷۵۷ و۷۵۹.
۵۲- همان.
۵۳- سنن ابی داوود، ج ۱، ص ۲۰۰ و ۲۰۱، شماره ۷۵۴و ۷۵۸.
۵۴- همان.
منبع: خبرگزاری انتخاب
وحید کاظم زاده قاضی جهانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست