سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
روانشناسیدین: یک رویآورد علمی چند تباری
روانشناسی دین به مطالعه علمی دین از منظری روانشناختی میپردازد. این گستره براساس رویآوردهای متفاوت به صورتی متمایز تعریف میشود. در این علم رفتار دینی براساس قانونمندیهای عمومی رفتار مورد مطالعه قرار میگیرد و در آنها هضم میشود. روانشناسی دین بر اساس ساختار موضوع مورد مطالعهاش ـ دین ـ ماهیتی بین رشتهای دارد و متخصصین با تبارها و اهدافی متفاوت به آن روی میآورند. تاریخچه این موضوع نشان میدهد كه این گستره در ابتدای قرن حاضر یكی از محورهای روانشناسی بوده است كه در اثر مفهومسازیهای منفی پیشگامان روانشناسی درخصوص دین، رشد رفتاری نگری ناب، و بازخورد منفی نهادهای دینی در حاشیه قرار گرفت. اما تلاش برای نقد علمی چالشهای روانشناسان و متألهان درخصوص دین، تسلط روح عینینگری و پوزیتویسم در دفاع از دیدگاهها، و افول رفتارنگری ناب، روانشناسی دین را مجددا از حاشیه وارد صحنه كرده است، و در دنیای فرامدرنیسم نیز به عنوان ابزاری در جهت تجربهنگری دیالكتیك مابین دیدگاههای مختلف درخصوص دین، به حركت و تحول خود ادامه میدهد. این گستره با روانشناسی دینی متمایز و مرتبط است، و روششناسی حاكم بر آن از روششناسی عمومی روانشناسی تمایزی ندارد. در بررسی تجربی فرایند تحول دینداری به عنوان یكی از موضوعات مورد بررسی این گستره، برخی از محققین با استفاده از تئوریهای عمده روانشناسی تحولی (همچون تئوری پیاژه و اریكسن) به تبیین تحول دینداری پرداختهاند، و برخی نیز مستقیما درخصوص دینداری نظریهپردازی كردهاند. در همین راستا، موضوع تجربه دینی به عنوان یكی از مباحث مهم در روانشناسی دین نیز بیشتر در پوشش بررسی نقش داروها در تحریك تجربه دینی، همبستههای عصبشناختی تجربه دینی، و پیامدها و همبستههای مراقبه و دعا مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین ارتباط دینداری و شخصیت و شناخت سبكهای فردی در دینداری؛ دین، آسیبشناسی روانی، و مداخلات درمانی؛ و دین و رفتار اجتماعی نیز از دیگر موضوعات عمده مورد بررسی در این گسترهاند. برنامهریزیهای پژوهشی در موضوعهای روانشناسی دین، و تأسیس این درس برای رشتههای روانشناسی و الهیات در جامعه ما، زمینههای گسترش روانشناسی دین را فراهم میكنند.
مقدمه، تعریف و ضرورت
چرا برخی از افراد عمیقا دیندارند درحالیكه برخی دیگر هیچگاه به دین توجّهی نمیكنند؟ چرا برخی مسلمان، زرتشتی، بودایی هستند و برخی دیگر یهودی، مسیحی و ...؟ ایمان دینی چگونه ظاهر میشود و به چه ترتیبی در طول زندگی تحوّل پیدا میكند؟ چرا برخی دینداران تجربههای دینی عمیقی دارند، در حالیكه برخی دیگر از این تجارب بیبهرهاند؟ چرا دینداری گروهی به سلامت هیجانی و رفتاری میانجامد و دینداری گروهی دیگر به اختلالات متعدّد روانشناختی؟ و... سؤالات یاد شده نمونهای از مسائلی هستند كه در گستره روانشناسی دین مورد توجّه قرار میگیرند. این گستره از قدمتی یك قرنی و پر از فراز و نشیب برخوردار است. تا به امروز تعاریف متعدّدی از روانشناسی دین ارائه شده است. سِرِّ تنوّع این تعاریف را میتوان در تمایز رویآوردهای محقّقین در روانشناسی دین و همچنین صعوبت ارایه تعریفی جامع از دین دانست كه بصورت جهانی مورد پذیرش قرارگیرد. تعدّد تعاریف روانشناسی دین نشانگر تنوّع نظامهای روانشناختی دین و گوناگونی رویآوردها در این گستره است. پالوتیزیان(۱) (۱۹۹۶) در تعریف روانشناسی دین میگوید: «روانشناسی دین گسترهایست كه به مطالعه باورها و اعمال دینی از دیدگاهی روانشناختی میپردازد. این بدین معناست كه در اینجا هدف، درك فرایندهای روانشناختیایی است كه رفتارها و تجارب دینی را تحتتأثیر قرار میدهند. در این گستره ما تلاش میكنیم تا تأثیرات چندگانه محیطی، شخصی و اجتماعی كه رفتار و تجربه دینی را تحت تأثیر قرار میدهند مدّنظر قرار دهیم و به ترسیم تئوریها و پژوهشهایی بپردازیم كه امكان آشكارسازی فرایندهای روانشناختی میانجی در دینداری را فراهم میكنند.» (صص ۲۸ـ۲۹). هود(۲) و همكارانش (۱۹۹۶) اظهار میدارند كه «روانشناسی دین در مفهومی كلی، نگاه به دین از یك دیدگاه روانشناختی، و در مفهومی خاص از دیدگاه روانشناسیِ اجتماعی است» (ص ۱). به عبارتی دقیقتر این محققان روانشناسی دین را زیر مجموعهای از روانشناسی اجتماعی كه در آن ماهیت و علل رفتار فردی در یك بافت اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد (بارون، و بایرن ۱۹۹۱)(۳)، میدانند. ولف(۴) (۱۹۹۱) در تعریف روانشناسی دین به سه رویآورد عمده اشاره میكند: الف: روی آورد عینی: این رویآورد انسان را از منظر بیرون نگاه میكند. بر مبنای مفهومسازیهای رویآورد عینی، تجربه شخصی از آنجایی كه پدیدهای درونی است كه امكان بررسی تجربی آن وجود ندارد، در پژوهشهای علمی نیز جایی ندارد. بنابراین، این رویآورد دین را به عنوان یك رفتار آشكار و یا پدیدهای منتج از فرایندهای زیستشناختی در نظرمیگیرد و همچون علوم زیستشناختی و فیزیكی با هدف تبیین، پیشبینی و كنترل رفتار وارد این گستره میشود. رویآورد رفتارینگر و آن گروه از محققین كه تنها بر انجام آزمایشهای حقیقی تكیه میكنند، نماینده این مفهومسازی در روانشناسی دین هستند. ب: رویآورد روانشناسی عمقی: این نوع روانشناسی بر فرآیندهای پویشی و غیرعقلانی كه در هر رفتاری از جمله دینداری نقش عمدهای ایفا میكنند تأكید میورزد. فروید و یونگ نمایندگان چنین رویآوردی در روانشناسی دین هستند. ج: رویآورد انسانینگر: پیشگامان این رویآورد معتقدند كه روانشناسی و علومانسانی باید روشهایی متمایز از علوم زیستی را اتّخاذ كنند، و توانمندیها و نكات مثبت شخصیت انسان نیز در كنار آسیبشناسی روانی باید مورد مطالعه قرارگیرد. در این رویآورد اصول روششناختی و ریختشناسیهای توصیفی متعدّدی بكار برده میشود و بررسی دقیق و عمیق دنیای شخصی افراد، بخصوص افراد استثنایی مورد تأكید قرارمیگیرد. جیمز، آلپرت، و مزلو(۵) نمونهای از محققین این رویآورد در روانشناسی دین هستند (ص ۱۸ـ۲۰). كالینز(۶) (۱۹۹۶، دائرهٔالمعارف روانشناسی) معتقد است كه در میان تعاریف متعدد روانشناسی دین، تولس(۷) استاد روانشناسی دانشگاه كمبریج معتبرترین و پذیرفته شدهترین تعریف را از روانشناسی دین ارائه كرده است. وی میگوید: «مطالعه روانشناختی دین تلاش برای درك رفتار دینی از طریق بكاربستن اصول روانشناختیای است كه از بررسی رفتار به معنای كلّی كلمه حاصل میشود.» (ص ۷۸۱). از این روی بررسی روانشناختی دین بر مبنای قانونمندیهای حاكم بر رفتار صورت میگیرد و در همین قانونمندیها هضم و جزئی از پیكره روانشناسی عمومی انسان میشود. دین پدیدهایست كه در قالب رفتار در بشر نمود مییابد.و این رفتار به عنوان طرز بودن، عمل كردن و زیستن موجود زنده كه براساس یك مبادله كنشی فضایی ـ زمانی بین اركانیزم و محیط از اعمال فیزیولوژیك متمایز میگردد (منصور، دادستان، راد ۱۳۶۵، ص ۱۷۸)، در روانشناسی بطور علمی مورد مطالعه قرارمیگیرد. همین تجلّی رفتاری دین در انسان است كه امكان به دامِ تجربه انداختن بالقوه آنرا همچون دیگر رفتارها فراهم میكند. پس محور مورد بررسی در این گستره رفتار دینی است. بر همین اساس است كه روانشناسی دین یك رویآورد علمی در دینپژوهی در نظر گرفته میشود كه روش علمی و روانشناختی بودن، آنرا از دیگر رویآوردهای دین پژوهی متمایز میسازد. ظهور این گستره به عنوان شاخهای از روانشناسی در راستای هدف كلی این علم ـ مطالعه رفتار ـ و جایگاه ممتاز دین در سازمان روانشناختی انسان به وقوع پیوسته است. از دگر سوی، دینپژوهان بویژه متألهان كه پدیدارشناسانه از دین سخن گفتهاند خود را بینیاز از تأملات روانشناسانه ندیدهاند. لذا حاجتِ به روانشناسی دین كه جهتدهی مطلوبتر دین در انسانها و شناخت و رفع آسیبهای مربوط به ارتباط انسان و دین را امكانپذیر میسازد، صرفا در مجموعه علوم روانشناختی نمود نمییابد و دیگر دانشهای مرتبط با دین پژوهی را نیز ناگزیر از بهرهگیری از خود میكند. برای مثال تبیین مفاهیم اساسی تفكر دینی در كلام جدید كه در اضلاع مختلف معرفتی از جمله مسائل، روش، زبان، مبادی و رویآورد از كلام قدیم متمایز میگردد و در طول آن قرارمیگیرد (قراملكی، ۱۳۷۳)، با بهرهگیری از یافتههای روانشناسی دین قادر به ترسیم تجربی نقش دینداری در زندگی است. و یا درخصوص احیاء اندیشه دینی متكلم با تكیه بر یافتههای روانشناسی دین در جهتگیریهای دینداری، دینداریهای اصیل را از دیندارهای محرّف متمایز میسازد. و امكان بازنگری در آموزشهای دینی را در سایه یافتههای روانشناسی فراهم میكند. همانگونه كه روانشناسان متخالف دین نیز در نقد تجربی فرضیات خود درخصوص دین به گستره روانشناسی دین رویمیآورند. در واقع روانشناسی به عنوان ابزاری در جهت تأیید و درك ایمان دینی و یا چالشی بر ضدّ آن در پوشش روانشناسی دین بكار میرود. این گستره علاوه بر این میتواند مبنا و ملاك گفتگوی میان ادیان در سطحی تجربی گردد. تحقیقات این گستره كه با ابزارها و روشهای گوناگون در جوامع با ادیان متعدد صورت میگیرد، شناخت تطبیقی ادیان را امكانپذیر میسازد. در واقع تحقیقات روانشناسی دین گرایشها و پیامدهای مشترك و متمایز دینداری در نمونههای مورد بررسی بر مبنای ادیان مختلف را آشكار میسازد و فرایند گفتگوی میان ادیان را تسهیل میكند، و بر همین اساس میتواند یكی از مبانی و محورهای گفتمان بین ادیان گردد.
استفاده از روانشناسی دین در این زمینه دامنه گفتگوی میان ادیان را از سطح نظری به سطح تجربی میكشاند. ریشهها، اهداف و جهتگیریهای گوناگون در روانشناسی دین فرایند بالندگی این گستره را به ترتیبی هدایت كرده است كه امروزه ماهیتی «بین رشتهای»(۸) یافته است. روانشناسان (دیندار، متخالف، و بیطرف) و تا حدّی نیز متألّهان دو قطب عمدهای هستند كه به این گستره رویآوردهاند و در عینِ استفاده از یافتههای آن در جهت اهداف خود، روانشناسی دین را نیز تغذیه میكنند. در واقع روانشناسی دین و الهیات به طور متقابل یا برای هم مسأله میآفرینند و یا موجب غنای یكدیگر میگردند. ماهیّت بین رشتهای امروزی روانشناسی دین سبب شده است كه علاوه بر تخصص در روانشناسی، ورود به این گستره منوط به كسب دانش در الهیات، متافیزیك، اخلاق، و اسطورهشناسی شود. مطالعه روانشناختی هر موضوعی مسبوق به كسب دانش درخصوص خود آن موضوع است و لزومآشنایی روانشناسان علاقهمند به مطالعه دین به دانشهای یادشده در واقع به ساختار دین بازمیگردد. زیرا:
۱ـ فهم و تبیین مفاهیم دینی روانشناسی دین را وامدار مطالعات الهیاتی و كلامی میكند.
۲ـ مسائلی كه دین طرح و پاسخ میدهد هویّتی غیرعلمی و متافیزیكی دارد.
۳ـ مطالعه ظهور و چگونگی رویآوردن انسانهای بدوی به دین در قالب اسطورهها نمود مییابد و لذا اسطورهشناسی یكی از اضلاع معرفتی روانشناسی دین است.
۴ـ جهتگیری اصلی اغلب ادیان تحول اخلاقی و مسئله سعادت جاودان بشری است كه این امر نیز موجب نیاز محقق روانشاسی دین به مباحث علم اخلاق میشود. این واقعیتِ تاریخی در تحوّل علوم قابل توجه است كه هرگاه علم در هر زمینهای به صورت بینرشتهای عمل كرده است پیشرفتهای سریعتر و عمیقتری بدست آورده است، و سرّ گسترش گسترههای بین رشتهای امروز نیز در همین امر نهفته است. به عبارت دیگر نگاه به موضوع از مناظر مختلف به همراه بررسی تطبیقی این رویآوردها، از طرفی اضلاع مختلف پدیده مورد مطالعه را نمایان میكند و از طرفی دیگر مواضع خلل و قوّت روش پژوهش را نمایان میسازد.برای مثال شناختشناسی ژنتیك پیاژه محصولِ بدیع تلاقی فلسفه، منطق، زیستشناسی و روانشناسی است. و یا علوم شناختی كه امروزه كانون توجه محققین سراسر گیتی شده است، نامی است كه در زیر چتر خود گسترههای گوناگون روانشناسی شناختی، روانشناسی اعصاب، روانشناسی زبان، هوش مصنوعی و سیستمهای خبره، سیبرنتیك، عصبشناسی زبان، تكامل مغز، فلسفه زبان و ... را دربرمیگیرد. هدف از این كار همكاری نزدیكتر متخصصین گسترههای مذكور با یكدیگر و تسهیل پیشرفت همه علومی است كه مخرج مشترك آنها شناخت است. پزشكی رفتاری نیز نمونه دیگری از تفكر بین رشتهایست كه از تلاقی علوم زیستی ـ پزشكی و روانشناسی متولّد شده است. در مجموع روانشناسی دین پس از نزدیك به یك قرن تحوّل و تكاپو جایگاه ویژه خود را در میان گسترههای مختلف روانشناسی و علوم وابسته پیدا كرده است و امروزه مجلاّت متعدّد و معتبری موضوع خود را به آن اختصاص دادهاند.(۹) بخش ۳۶ انجمن روانشناسی آمریكا نیز با عنوان روانشناسی دین، با هدف حمایت از روانشناسانی كه مایل به پژوهش درخصوص اهمیت و جایگاه دین در زندگی انسانها و علم روانشناسی هستند تأسیس شده است و به گسترش تئوری، پژوهش و كاربرد روانشناسی دین و رشتههای وابسته میپردازد (۱۹۹۴، APA). تاریخچه رویارویی دین و روانشناسی
تولّد روانشناسی دین به ابتدای قرن حاضر بازمیگردد. این گستره در آغاز قرن حاضر توجّه بسیاری از محققین روانشناسی را به خود جلب كرد. در ایالات متحده آمریكا مطالعه دین به عنوان شاخه مهمّی از روانشناسی عمومی مورد توجه قرار گرفت. به عنوان مثال استانلی اهال روشهای علمی را برای مطالعه دین بكار میبست. از آن مهمتر، سخنرانیهای ویلیام جیمز كه در سال ۱۹۰۲ با عنوان «گونههای تجربه دینی» چاپ شد به عنوان یك مطالعه روانشناختی كلاسیك در زمینه دین شناخته شد (كالینز، ۱۹۹۶).
محوری بودن روانشناسی دین در روانشناسی تا جنگ جهانی اوّل ادامه یافت، امّا پس از آن مورد بیمهری روانشناسان قرار گرفت. سِرِّ این بیمهری را در زمینههای متعددی میتوان ردیابی كرد: اوّل اینكه نهادهای دینی همچون كلیسا در ابتدا نسبت به بررسی علمی دین بازخورد مثبتی نشان ندادند. این پدیده در ابتدای نضج و فرایند تحوّل روانشناسی دین در اكثر جوامع (مثل استرالیا: كانور، ۱۹۹۱؛ اروپایی شمالی: براون(۱۰)، ۱۹۸۵؛ ایتالیا: آلتی،(۱۱) ۱۹۹۲) قابل ردّیابی است. مقاومتی كه پس از گسترش اجتنابناپذیر روانشناسی دین و درك مراجع مذهبی از ضرورت استفاده و هضم روانشناسی دین در اهداف نهادهای دینی، به یك بازخورد مثبت تبدیل شد و نهادهای دینی كشورهای پیشرفته كه در ابتدا تصور میكردند روانشناسی دین به گسترش دینداری لطمه میزند، سعی كردند از آن به عنوان ابزاری در جهت تعمیق و گسترش دین حمایت كنند.از طرف دیگر پس از ظهور رویآورد رفتارینگری در روانشناسی و غلبه آن بر تمام گسترههای آن، مطالعه هشیاری و فرایندهای ذهنی تقریبا تعطیل شد، و بر همین مبنا روانشناسی دین نیز مورد بیمهری قرارگرفت (براون، ۱۹۸۵؛ ص ۲). علاوه بر این عوامل، پیشگامان سه رویآورد بزرگ روانشناسی یعنی رفتارنگری، روانتحلیلی، و انساننگری بازخوردهایی منفی نسبت به دین داشتند.واتسون(۱۲) دین را یك اسطوره، فروید(۱۳) آن را «نِوْرز»، و مَزْلو(۱۴) آن را به عنوان یك نكته منفی در تاریخ بشر درنظرگرفتهاند (واتسون، ۱۹۸۷)، در عین حالی كه مزلو و خصوصا فروید بررسیهای نظامداری برای تأیید دیدگاههای خود در روانشناسی دین انجام دادند. فروید با این وجود كه دین را یك «وهم»، یك نورز جهانی، و یك مخدّر میدانست و امیدوار بود كه بشر روزی بر آن غلبه یابد، به مطالعه رفتار دینی علاقهمند بود و چندین مقاله و سه كتاب عمده در زمینه روانشناسی دین نوشته است. در این میان با اینكه متفكران برجستهای چون آدلر(۱۵) و یونگ(۱۶) نیز در زمینه روانشناسی دین به مطالعه پرداختند و باز خورد نسبتا مثبتی به ارزش روانشناختی باورهای دینی و الهی نشان دادند، امّا روانشناسی دین نتوانست جذّابیت سابق را در میان محققین روانشناس برای خود حفظ كند و به صورت حاشیهای به حیات خود ادامه داد. از طرف دیگر تفسیرهای ناروای كلیسا درخصوص بیماران روانی در گذشته، خصومت دیرینهای را در روانشناسان و روانپزشكان درخصوص دین بوجود آورد. درگذشته بیماریهای روانی به عنوان مشكلات اخلاقی و دینی درنظرگرفته میشدند (نیلمن،(۱۷) ۱۹۹۶؛ به نقل از كرول،(۱۸) ۱۹۸۴)، و این باور رواج داشت كه بیماریهای روانی ناشی از رسوخ شیطان یا روح پلید در وجود بیمار است و برای درمان باید چنین افرادی را تحت شكنجه و آزار قرار داد. فلیپ پینِل(۱۹) به عنوان اولین فردی كه بیماران روانی را در پاریس از غل و زنجیر نجات داد، با این باور كلیسا به مقابله پرداخت و سعی كرد تا تفسیرهای دینی را از بیمارستانهای روانی بزداید. این مسئله دیرینه نیز در تشدید باز خورد منفی حجم عمدهای از متخصصین امور بالینی نسبت به دین نقش داشته است و در نتیجه به رشد روانشناسی دین لطمه زدهاست. لذا اغلب روانشناسان برجسته ارزشی برای بررسی نظامدار روانشناختی دین قائل نشدهاند و مفهومسازیهای متعددی نیز بر ضدّ دین ارائه كردهاند. متألهان مسیحی پس از رویارویی با حملات شدیدی كه پرچمداران بزرگ روانشناسی نسبت به دین ابراز داشتهاند همواره سعی كردهاند به دفاع برخیزند به گونهای كه چالشهای شدیدی نیز بین این دو گروه درگرفت. پایههای این اختلاف نظر تا حدّی به مفروضات طبیعتنگر و انسانینگری بازمیگردد كه زیربنای كار اغلب روانشناسان است (برگین،(۲۰) ۱۹۸۳؛ به نقل از واتسون، ۱۹۸۷). برای مثال آلبی(۲۱) (۱۹۸۴، به نقل از واتسون، ۱۹۸۷) معتقد است كه اغلب ادیان ماهیتی تبعیضآمیز و پدر سالارانه دارند و دشمن پیشرفت بشر هستند (ص ۸۳). آلبرت الیس (۱۹۸۰،(۲۲) به نقل از واتسون) بنیانگذار درمان عقلانی ـ هیجانی ـ رفتاری(۲۳) در روانشناسی معتقداست كه دینداری از بسیاری از جنبهها با تفكر غیرمنطقی و اختلالات هیجانی برابر است و بر همین اساس هر نوع مداخله درمانی برای مشكلات هیجانی بایستی كاملاً غیردینی باشد (ص ۶۳۷). متألهان نیز در مقابل، مفروضات انسانینگر روانشناسان را خطرناك دانستند. برای مثال لَهِیْ(۲۴) (۱۹۸۰، به نقل از واتسون، ۱۹۸۴) اظهار میدارد كه فلسفه انسانینگر و لیبرال امروز جامعه غرب خودخواهی و خودمحوری را ترویج داده است (صص ۷۰ـ۷۱). براون بك(۲۵) (۱۹۸۲، به نقل از واتسون، ۱۹۸۴) اظهار میدارد كه خود دوستاری واقعیتی است كه از ترویج افكار اگزیستانسیالیستی و انسانینگر غیردینی ناشی شده است. روانشناسان معتقد به دین نیز بر برخی از پیامدهای منفی مفروضات انسانینگر تأكید كردهاند (برگین، ۱۹۸۰؛ ویتز،(۲۶) ۱۹۷۷). در این میان گروهی از روانشناسان نیز (همچون واتسون و همكارانش، ۱۹۸۴، ۱۹۸۹، ۱۹۸۷، ۱۹۹۳، ۱۹۹۴، ۱۹۹۵) سعی كردند ادعاهای این دو گروه متخالف را با روش تجربی نقد كنند. نضج این مجادلات سبب شد تا هر سه گروه یاد شده برای تحقق دل مشغولیها و تأیید دیدگاههای خود به صورت روشمند و تجربی ناگزیر از رویآوردن به گستره روانشناسی دین شوند. در واقع برخی از متكلمین و روحانیون نیز برای مقابله با حملات این گروه از روانشناسان و با توجه به تسلّط روح پوزیتویسم و علمگرایی در غرب چارهای جز اینكه با استناد و استفاده از خود روانشناسی علمی به جنگ مفهومسازیهای ضد دینی بروند نداشتند. همین امر سبب شد كه این گستره مجددا مورد توجه قرار بگیرد و متفكرین و محققین با انگیزهها، مفروضات و تباریهای متفاوت به رشد و بالندگی آن علاقهمند شده و كمك كنند. این عوامل بصورت مستقیم و غیرمستقیم به همراه كمرنگ شدن تفكر رفتارینگری ناب و توجه روزافزون به فرآیندهای ذهنی و هشیاری، و گسترش روانشناسی شناختی دست به دست هم دادند و روانشناسی دین را مجددا از حاشیه وارد صحنه كردند و گسترهای قابل احترام و معقول از آن ساختند. آنچه در فرایند تحوّل روانشناسی دین باید مورد توجه قرارگیرد، هدف و زیربنای فلسفی این گستره است. روانشناسی دین به عنوان ابزاری علمی برای دینپژوهی در چارچوب تسلّط اصول روشنگری و جهتیابیهای پوزیتیویسم، عقلینگری، عینینگری، و تجربهنگری متولّد شده و تحول یافته است. در این چارچوب پژوهشگران در جهت استقرار و پیشرفت یك روانشناسی دین عینی، با فرض یك عقلنگری بدون سوگیری و تجربهنگری تهی از ارزشها بهره گرفتهاند. امّا بایستی درنظر داشت كه امروزه پوزیتیویسم و عقلینگری كه فرزندان خلف دوران مدرنیسم هستند با انتقاداتی مواجه شدهاند. حجم فزاینده این انتقادات كه بر شكلگیری دوران فرامدرنیسم دلالت میكند، نشان دادهاند كه تمام اشكال عقلینگری با سوگیری همراه هستند و هر تجربهنگریی مسبوق بر یك تئوری است. در این وضعیت بر مبنای مفهومسازیهای ماهونی(۲۷) (۱۹۸۸) و نیمیر(۲۸) (۱۹۸۸؛ به نقل از نیمیر، ۱۹۹۳) جهتگیری ساختارنگری(۲۹) كه محصول انتقادات به مدرنیسم و عصر روشنگری است روز به روز جایگاه خود را گستردهتر میسازد و در روانشناسی نیز از اهمیت ویژهای برخوردار گشته است.ساختارنگری یك فراتئوری(۳۰) است كه بر بناشدن فعّال و غیرواكنشی دانش از تجربه و اعمال انسان تأكید میكند. در ساختارنگری دانش محصول چارچوبهای تفسیری نوین است. این مفهوم سازی از عینینگری كه دانش را بازنمایی مستقیم جهان خارج و كشف واقعیتهای موجود میداند متمایز است (ص ۲۲۳). اگر چه ریشه ساختارنگری به فلاسفهای چون كانت بازمیگردد، ظهور كامل آن تا سقوط تجربهنگری، عقلینگری كلاسیك، و ضرورتگرایی(۳۱) خطی در فلسفه علم قرن بیستم به تأخیرافتاد (ص ۲۲۲). حال در چنین فضایی كه هدف و زیربنای اولیه روانشناسی دین زیرسؤال رفته است، پیشگامانی چون واتسون (۱۹۹۳) به منظور بقاء و همگامسازی روانشناسی دین با دگرگونیهای فرامدرنیسم، مفهومسازی روانشناسی دین در چارچوب زمینه ایدئولوژیك(۳۲) را مورد تأكید قرار دادهاند. واتسون معتقد است كه روانشناسی دین دوران مدرنیسم، خود را یك علم عینی كه به مطالعه بدون سوگیری دین میپردازد توصیف میكند. امّا از منظری فرامدرنیستی تمام دیدگاههای روانشناختی، همچون ادیان سنتی تا حدودی از چارچوب یك زمینه ایدئولوژیك عمل میكنند. هر مفروضه و دیدگاهی چه در دین و چه در علم در تكاپوی دستیابی به شواهدی برای تأیید و دفاع از خود است. از طرفی دیگر هر دیدگاهی بر اساس مفروضات ایدئولوژیك خود به نقد و تبیین دیدگاههای دیگر میپردازد. بنابراین براساس مفهوم سازیهای فرامدرنیستی هر دیدگاهی دارای سوگیری است و درنتیجه با «حجتآوری»(۳۳) و «قوممداری»(۳۴) درآمیخته است. واژه حجّتآوری از الهیات مسیحی به معنای اثبات و دفاع از عقاید مسیحیت ریشه گرفتهاست. منظور واتسون از كاربرد این مفهوم این است كه هر دیدگاهی بر مبنای مفروضات ایدئولوژیك و غیرتجربی خود در تكاپوی رشد و دفاع از خود است. قوممداری نیز بر این بازخورد ناهشیار كه باور، دانش، فرهنگ و ... من بر دیگر باورها و دانشها برتری دارد، دلالت میكند. به عبارت دقیقتر هر فرد و یا گروهی بر این تصور است كه چون باور و دانش وی بهترین است پیرو آن است. بر این مبنا واتسون اظهار میدارد كه هر دین و یا به عبارتی دقیقتر هر دیدگاهی لاجرم ماهیتی قوم مدارانه (نه به معنایی منفی) دارد و در صدد حجّتآوری برای اثبات خود است. حجتآوریی كه الزاما با علل اعتقادات كه معمولاً در هالهای از ناهشیاری قراردارند، همخوان نیست.اما این ناهمخوانی در صدق و كذب تئوریك و تجربی اعتقادات بیتأثیر است. بنابراین یك روانشناسی دین پیشرفته و متناسب با عصر فرامدرنیسم با پذیرش واقعیت «حجّتآوری» و «قوممداری» ادیان باید در راه یك تجربهنگری دیالكتیك(۳۵) حركت كند. در تجربهنگری دیالكتیك پژوهشهای علمی دیالوگ بین دیدگاههای مختلف را بررسی و نقد میكنند، منتها در اینجا عینیّت متوازن جایگزین تصوّر عینیّت بدون سوگیری میشود. به عبارتی دیگر در اینجا هر نقد و پژوهش تجربی با هشیاری نسبت به زمینه ایدئولوژیك خود و دیگر دیدگاهها طراحی و به اجرا درمیآید. خطّ پژوهشی واتسون و همكارانش در دو دهه گذشته نمود عینی چنین رویآوردی است و تعارضات و مجادلات بین برخی مفهومهای دینی و یافتههای تحقیقات روانشناسی ـ همچون ارتباط احساس گناه و اختلالات هیجانی (واتسون و همكارانش ۱۹۸۸)، موانع دینداری در فرایند خودشكوفایی (واتسون و همكاران ۱۹۹۵)، ارتباط باورهای غیرعقلانی و دینداری (واتسون و همكاران ۱۹۸۹ و ۱۹۹۰)، و اجتناب از رویارویهای وجودی و دینداری (واتسون و همكاران، ۱۹۸۸) را بطور تجربی و عینی نقد كردهاست. شایان ذكر است كه به موازات رشد و گسترش روانشناسی دین تلاشهایی برای استقرار یك روانشناسی دینی(۳۶) نیز ظاهر شد كه بایستی بر تمایز و در عین حال ارتباط این دو گستره تأكید كرد. منظور از روانشناسی دینی شكار و به كارگیری مفاهیم دینی در روانشناسی است كه با بررسی دین ازمنظر روانشناختی (روانشناسی دین) متفاوت است. مفاهیمی كه زیر چتر روانشناسی دینی قرارمیگیرند خطّ دیگری از رویارویی دین و روانشناسی را تشكیل میدهند. بسیاری از روانشناسان، بخصوص روانشناسان نیروی سوّم، از مفاهیم دینی برای طرح اندیشههای خود استفاده كردهاند. برای مثال، راجرز (۱۹۶۱) اگرچه كه هیچگاه اصطلاح روانشناسی دینی را بكار نبرده است، امّا بدون شك مفاهیم بودیسم به طرز آشكاری در تئوری شخص محوری(۳۷) وی قابل ردیابی است، و حتی میتوان در یك بررسی تطبیقی مشابهتهای بسیاری را بین مفاهیم طرح شده راجرز و اندیشههای بودا پیدا كرد، با این تفاوت كه مفاهیم راجرزی رنگ و بوی تئوریك و نظامدار دارد.با درنظرگرفتن تمایز علم و دین، به نظر میرسد كه بكارگیری كارای معارف دینی در روانشناسی با هدف دستیابی به یك نظام جامع و كامل در روانشناسی كه مبنای دینی داشته باشد امكانناپذیر، امّا شكار این معارف برای ارائه مفهومسازی در زمینه مشاوره، روان درمانی، و تسهیل تحوّل ابعاد خاصی از شخصیت امكانپذیر است. امروزه استفاده از مفاهیم دینی در فرایند مشاوره و رواندرمانی توجه روانشناسان بسیاری را به خود جلب كرده است، و مطالعات بسیاری نیز در این زمینه صورت گرفته است (همچون برگین، ۱۹۹۶). در این راستا یافتههای روانشناسی دین میتواند در جهت تصریح و تدقیق استفاده از مفاهیم دینی در فرایند مشاوره و روان درمانی مورد استفاده قرارگیرد و این یكی از عمدهترین اضلاع ارتباطی روانشناسی دین و روانشناسی دینی است.در چارچوب حركت برای ارائه مفهومسازیهای روانشناختی از اندیشههای دینی، گروهی از روانشناسان مسیحی سعیكردهاند كه با تلفیق و سازش یافتههای روانشناسی و دین، یك روانشناسی جامع براساس مفاهیم مسیحیت بناكنند، و حتی برخی از محققین این گروه معتقد شدند كه در حیطه مشاوره، رواندرمانی، و شخصیت این تنها انجیل است كه كفایت میكند. و بر همین اساس نیز مفهوم «مشاوره انجیلی»(۳۸) بوجود آمد. كتاب آدامز(۳۹) (۱۹۷۰) با عنوان «صلاحیت برای مشاوره»(۴۰) نمونهای از اولین كارها در این زمینه است. امّا تلاش برخی محققین مسیحی برای صورتبندی یك روانشناسی جامع براساس متون دینی ـ كه از تعهّد شدید به دین ناشی میگشت ـ به زادهشدن طفل میمونی منجر نشد و با انتقادات بسیاری نیز مواجه گشت. این ناكامی در دو محور قابل تبیین است: از آنجایی كه پیشگامان این جریان سودای تأسیس یك روانشناسی دینی جامع و كامل كه برای تبیین هر پدیده روانشناختی حرفی برای گفتن داشته باشد در سر داشتند، به جای استفاده از مفاهیم دینی در زمینههای قابل كاربرد روانشناسی، حتی طبیعیات قدما را كه غالبا برگرفته از آثار یونانیان بوده است به عنوان یك روانشناسی امروزی به میدان آوردند. بدیهی است كه چنین مفهومسازیهایی تاب مقاومت در برابر یافتههای علمی امروز را ندارند و در نتیجه گروه عظیمی از متخصصین و اهل فنّ نسبت به این تلاشها بدبین شدند و روی كلّ آن خط بطلان كشیدند. از طرف دیگر فقدان تخصص پیشگامان این جریان در پژوهش و استفاده از روانشناسی نیز در عقیمماندن این تلاشها بیاثر نبود. این دو پدیده باعث شد كه از تلاش برای گرهزدن معارف دینی و روانشناسی محصول قابل توجهای داده نشود و بازداریهای حرفهای ـ اجتماعی منتج از این عوامل سبب شود كه متخصصین و افراد واجد صلاحیت هم از بكارگیری متون دینی در گسترهایی از روانشناسی كه با آنها برازنده هستند سرباز زنند. امّا پس از مدتی، نگاه عالمانه برخی روانشناسان جایگزین تلاشهای افراطی و عاری از تخصص برخی از محققین مسیحی برای خلق یك روانشناسی مسیحی كامل و جامع شد، و بهرهگیری از مفاهیم دینی با تكیه بر یافتههای روانشناسی درخصوص بعضی از زمینههای مشاوره و رواندرمانی آغاز گشت. چنین رویآوردی در كارهای برگین (۱۹۹۰)، واتسون (۱۹۹۴)، ورتینگتون (۱۹۹۶)، جونز(۴۱) (۱۹۹۴)، و... قابل مشاهده است. بنابراین ضمن اینكه براساس متون دینی نمیتوان یك روانشناسی جامع و كامل درست كرد، امّا بهرهگیری از اندیشههای دینی در جهت غنای زمینههای خاصی از روانشناسی ـ به عنوان مصداق امروزی روانشناسی دینی ـ را نیز نباید از یاد برد.
روش شناسی
روششناسی حاكم بر روانشناسی دین چندان تمایزی از روششناسی حاكم بر كل روانشناسی ندارد. پیچیدگی رفتار و تجارب دینی، روانشناسان را ناگزیر از استفاده از ابزارهای متعددی برای پژوهش در روانشناسی دین كرده است. عمده این روشها عبارتند از: تحلیل گزارشها و دروننگریها؛ مشاهدات طبیعی و بالینی؛ استفاده از زمینهیابیها، پرسشنامهها، و مصاحبههای عمیق فردی؛ تحلیل اسنادی چون خاطرات و زندگینامههای خود نوشته افراد مذهبی؛ استفاده از تستهای شخصیتی؛ تحلیل متون دینی همچون كتب آسمانی؛ و استفاده از فنون آزمایشی. بررسی علمی رفتار دینی بصورتی فزاینده در حال پیشرفت است، ولی از آنجا كه رفتارها و پدیدههای دینی به سختی به دام تجربه میافتند و تعریف و سنجش دقیق آنها نیز كارآسانی نیست، این پیشرفت به كندی صورت میگیرد (كالینز، ۱۹۹۶). بر همین اساس اكثر مطالعات در روانشناسی دین با استفاده از تحلیلهای توصیفی، زمینهیابیها، و مطالعات همبستگی صورت گرفتهاند. امّا در عین حال روانشناسان در تكاپوی استقرار یك روانشناسی دین آزمایشی هستند و تعداد مطالعات آزمایشی جالب در این گستره نیز (هود و همكاران، ۱۹۹۶) رو به افزایش است. اما با وجود مزیت مطالعات آزمایشی بر تحلیلهای همبستگی، برخی نیز (همچون كلیسا) بر غیر اخلاقی بودن دستكاریهای آزمایشی در امور دینی تأكید كردهاند. در مقابل، محققین روانشناسی دین نیز با توجه به پیامدهای مثبت تعمیق و پیشرفت یافتههای این گستره، ضرورت اتّخاذ بازخورد مثبت كلیسا نسبت به آزمایش را مورد تأكید قرار دادند (بروان، ۱۹۸۵). با این حال همانطور كه ذكر شد به سبب احساس نیاز مراجع دینی به روانشناسی دین، بازخوردهای مثبت نسبت به این گستره هر روز بیشتر میگردد. در اكثر كشورها سیر تحول روانشناسی دین پس از مقاومت اولیه نهادهای دینی نسبت به مطالعه علمی دین، در جهت گسترش توجه و درك ضرورت روانشناسی دین حركت كرده است.
موضوعهایعمدهموردبررسیدرروانشناسیدین:
ریشهها و فرایند تحول دینداری
پیشگامان روانشناسی دین، از جمله فروید در زمینه بررسی فرایند تحول روانشناختی دین، به تبیین ریشههای تاریخی دینداری آدمی پرداختند كه غالبا ماهیتی فراسوی روانشناختی(۴۲) داشت. امّا امروزه روانشناسان دیگر توجهی به تبیین ریشههای تاریخی دین نمیكنند و در مقابل سعی دارند ریشهها و فرآیند تحول دینداری در انسان امروز را مورد بررسی قرار دهند. به عبارت دیگر بررسی فرایند پدیدایی فردی(۴۳) دین بر مبنای رویآورد علمی، جایگزین بررسی فرایند پدیدایی نوعی(۴۴) دین شده است. چنین تغییر حركتی با توجه به استقرار روانشناسی دین علمی و تمایل به تبیینهای روانشناختی در مقابل تبیینهای فراسوی روانشناختی قابل درك است. تحول روانشناختی فرد از تولّد تا مرگ، دیدگاه وی نسبت به خدا و جهان را نیز دگرگون میسازد. تمایز درك ایمان دینی كودك، بزرگسال، و سالخورده تابعی از جایگاه آنها در فرایند تحوّل روانشناختی است. ایمان دینی یك كودك ماهیتی ساده و سحری دارد و به موازات تحول وی، دركش از ارزشهای اخلاقی، مفاهیم قدسی و فوق طبیعی، و اعمال دینی نیز متحول میگردد. برخی از روانشناسان دین در این زمینه سعی كردهاند فرایند تحول دینداری را درچارچوب تئوریهای تحوّلی روانشناسی تبیین كنند، و گروهی نیز سعیكردهاند اختصاصا درخصوص فرایند تحوّل دینداری نظریهپردازی كنند.تبیین تحوّل دینداری با استفاده از تئوریهای تحوّلی
گروهی از محققان با شكار مفهومسازیهای تئوریهای عمده روانشناسی تحوّلی تبیینهای جالبی درخصوص تحوّل دینداری ارائه كردهاند. الكایند(۴۵) (۱۹۷۰؛ به نقل از ورتینگتون،(۴۶) ۱۹۸۹) با استفاده از تئوری تحوّلی پیاژه فرایند تحوّل درك كودك از خدا و دین را مورد بحث قرار داده است. براساس نظر وی شكلگیری «شیء دائم»(۴۷) كه در نظام پیاژه بین ۶ الی ۸ ماهگی ظاهر میشود، این معنا را دارد كه خارج شدن شیء از میدان ادراكی كودك دالّ بر از بین رفتن شیء نیست. چنین توانایی شناختی كودك را آماده درك این مفهوم میكند كه خدا علیرغم اینكه دیده نمیشود وجود دارد. همچنین درك كودك از بقاء و زندگی پس از مرگ با ظهور «نگهداریهای ذهنی»(۴۸) كه بر پایداری مادّه، وزن و حجم علیرغم جابجاشدن و تغییر شكل ظاهری و ادراكی آنها دلالت میكند، قابل تبیین میشود. وقتی كودك چنین توانایی شناختی را در سنین ۸ الی ۱۲ سالگی كسب میكند آماده پذیرش وجود بقاء پس از مرگ میگردد. پس از سنین نوجوانی و استقرار تفكر صوری(۴۹) ـ تفكری كه ممكن است در برخی هیچگاه ظاهر نشود ـ فرد آماده ورود به مرحله دیگری از دینداری میشود. عملیات صوری رهایی اندیشه از عینیت و امكان تفكّر بر مبنای امور انتزاعی و ممكنات را فراهم میسازد. این دوره از تحوّل شناختی با چهار توانایی عملیات تركیبی، منطق قضایا، جدایی صورت از ماده، و تفكّر فرضی ـ استنتاجی مشخص میشود. عملیات تركیبی پایه استدلال علمی است كه در آن فرد مانند یك دانشمند در حلّ یك مسئله با ثابتنگهداشتن سایر عوامل و تغییر نظامدار یك عامل به عمل میپردازد تا با استدلال درست به نتیجه برسد، و در این كار تمامی تركیبهای ممكن برای ثابت و دستكاری كردن متغیرها را بررسی میكند. در منطق قضایا فرد از حداقل دو مقدمه مستقل، نتیجهای را كه از فرایند تركیب دو مقدمه حاصل میشود و به تنهایی در هر یك از مقدمهها نیست انتزاع میكند. جدایی صورت از ماده دالّ بر توانایی فرد در بكارگیری منطق بدون وابستگی به مادّه و با استفاده صرف از صورت است. تفكر فرضی استنتاجی نیز بر فرض كردن یك مسئله و نتیجهگیری از آن دلالت میكند. در این توانایی فرد اندیشه خود را درخصوص هر مسئله فرضی و غیرعینی بكارمیگیرد و خروج از چارچوب واقعیت را ممكن میسازد. در اینجا فرد فرض محال را ممكن میانگارد و عملیات منطقی را در آن بكارمیاندازد. با شكلگیری این دوره از تحوّل شناختی، مواجهه با مفاهیم انتزاعی دینی نیز امكانپذیر میگردد مطالعات متعدد (الكاین، ۱۹۶۱، ۱۹۶۲، ۱۹۶۳؛ گلدمن،(۵۰) ۱۹۶۴؛ پرلینگ،(۵۱) ۱۹۷۴؛ و آلپورت(۵۲) و همكاران، ۱۹۸۴؛ به نقل از ورتینگتون، ۱۹۸۹) نیز نشان دادند كه در نوجوانی فرد با تفكر انتزاعی درخصوص مفاهیم دینی درآمیخته میشود. اغلب تغییرهای دینی كه در آنها فرد پیرو یك دین رسمی میشود در این سنین رخ میدهد. چرا كه در این دوران فرد با بكارگیری تفكر انتزاعی و عملیات صوری امكان بررسی باورهای دوران كودكی خود را بدست میآورد.از دیگر تئوریهایی كه برای تبیین تحوّل دینداری مورد توجه قرار گرفته است، تئوری تحول روانی ـ اجتماعی اریكسن(۵۳) است. در این تئوری ۸ مرحله تحول در سراسر زندگی وجود دارد كه هر یك از آنها با یك پیوستار تعارضی مشخص میشوند. فرد در هر یك از این مراحل در رویارویی با این تعارضات سرنوشت روانشناختی خود را رقم میزند. استل(۵۴) (۱۹۸۶، به نقل از ورتینگتون، ۱۹۸۹) معتقد است بر مبنای اولین مرحله تحولی اریكسون كه از تولد تا یك سالگی است، رویارویی كودك با تعارض اعتماد در برابر عدم اعتماد زمینه پدیدایی و شكلگیری ایمان را بوجود میآورد. براساس تئوری اریكسون فرد در سنین نوجوانی با تعارض كسب هویت در مقابل آشفتگی نقش كه با كشف استعدادها و تجربه نقشها همخوان است رو به رو میشود. وایت هد(۵۵) (۱۹۷۹، به نقل از ورتینگتون، ۱۹۸۹) اظهار میدارد كه هویت در سه محور كار، روابط اجتماعی، و ایدئولوژی شكل میگیرد كه هویت دینی بخش عمدهای از هویت ایدئولوژیك را تشكیل میدهد. اگر نوجوان با موفقیت تعارض هویت در برابر پراكندگی نقش را حل كند، تعهد ایمانی محكمی نیز در وی شكل میگیرد. این تعهّد اعتماد و توانایی پایبندی فرد به یك ایدئولوژی را مهیّا میسازد، و همین امر در عین حال نوجوان را در برابر همادگری(۵۶) كه بر انعطافناپذیری سازمان شخصیتی فرد و آسیبپذیری در برابر ایدئولوژیهای افراطی و نظامهای توتالیتر دلالت میكند، قرار میدهد.
تئوریهای اختصاصی در تحول دینداری
بعضی از محققین نیز سعیكردند كه به صورت اختصاصی و نه در پرتو تئوریهای عام تحوّلی، درمورد تحوّل دینداری نظریهپردازی كنند. یونگ(۵۷) و آلپورت از جمله این روانشناسان هستند. بر مبنای نظر آلپورت احساسات دینی(۵۸) باورهای دینی اشباع از عواطف و احساسات هستند. آلپورت معتقد است كه احساسات دینی با یك زودباوری خام آغاز میشود كه در آن كودك هر آنچه را كه درخصوص دین میشنود باور میكند. چنین باورهایی با اقتدارگرایی، غیرعقلانی و كودكانه بودن مشخص میشود. در مرحله دوم شك همه وجود فرد را فرامیگیرد و در نهایت این شك در برخی افراد به ایمان بالغانه، و در برخی دیگر كه شك غلبه میكند به ناباوری، و در برخی دیگر كه شك و باور نیرویی برابر پیدا میكنند به لاادریگری(۵۹) میانجامد (ورتینگتون، ۱۹۸۹). یونگ نیز در تئوری خود كه به تحلیل فرایند فردیت اختصاص دارد، اظهار میدارد كه در نیمه اول زندگی یك دینداری عقلی و منطقی متبلور میشود، و پس از میانسالی كه نیاز به توازن و تمامیت زندگی ظهور مییابد امكان تجربههای دینی و رشد ابعاد احساسی دینداری فراهم میگردد. (وانتیگتون، ۱۹۸۹)
تجربه دینی
بررسی تجارب دینی امروزه به محوریترین موضوع مورد بررسی در روانشناسی دین تبدیل شده است. انسان همواره در جستجوی دستیابی به حالات نوین و متمایز هشیاری بوده است، و بر همین اساس در هر فرهنگی ردّپای مفهوم سازیهای مختلف در خصوص تجربههای دینی و عرفانی قابل ردیابی است. این تجارب در همه فرهنگها با توصیفات مشتركی چون قابل بیان نبودن، آغشتگی به استعارهها و نمادهای متعدد، و همراهبودن با شادی، شعف و هیجانهای عمیق و مثبت ارائه شده است (لیندزی(۶۰) و همكاران، ۱۹۸۸، ص ۱۷۲). متون دینی عرفانی مسلمین، بودائیها، و مسیحیان بر عدم امكان خلق ارادی تجارب عرفانی تأكید كردهاست. پلادین (۱۹۱۲) معتقد است كه تلاش آگاهانه برای خلق تجارب دینی، حتی بطور لحظهای و به درجات اندك عقیم است. این تجارب هدیه پروردگار است كه در بسیاری از مواقع با تجربههای غیردینی مشتبه میشود. امّا این هدیه با رعایت اصول پارسایی و دعا، با فراوانی بیشتریتجربهمیشود (بهنقلازهیز(۶۱)۱۹۸۵، ص۱۳۵). مطالعه علمی تجارب دینی قدمت طولانی ندارد، چرا كه بررسی تجربی و آزمایشی آن با موانع متعددی رو به رو است. ویلیام جیمز اولین بررسی نظامدار درخصوص علل و تأثیر تجارب عرفانی، دعا، و زهدورزی(۶۲) را انجام داده است.پژوهشهای پس از وی درخصوص تجربه دینی عمدتا در مطالعه مراقبه(۶۳)، مفاهیم دینی در رؤیاها، دگرگونی در حالت هشیاری، اثر داروها در تحریك تجربه دینی، تأثیر دین در آسیبشناسی روانی، شوریدهگویی،(۶۴) قدرت و اثر احساس بخشیده شدن، و التیام اختلالات جسمی و روانشناختی براثر تجربه دینی متمركز شده است.(كالینز، ۱۹۹۶) در این قسمت اثر داروها، زیربناهای جسمی و عصبشناختی، تئوری محرومیت، و مراقبه را درخصوص تجربه دینی مورد بحث قرارمیدهیم . در میان زمینههای مورد بررسی در این موضوع مطالعه تأثیر داروها در تجربه دینی توجه بسیاری از محققین را به خود جلب كرده است. چرا كه چنین روشی هم امكان بررسی آزمایشی تجربه دینی ـ استفاده از دارو به عنوان یك متغیر مستقل ـ را فراهم میكند، و هم شناخت زیربناهای عصبشناختی تجارب دینی را امكانپذیر میسازد. در واقع استفاده از دارو در مطالعه تجربه دینی نوعی شبیهسازی است كه در پرتو آن مطالعه تجربی و آزمایشی تجربه دینی فراهم میگردد. تعدادی از مطالعات در این زمینه نشان دادند كه ال.اس.دی(۶۵) و داروهای مشابه قادرند حداقل در افراد دیندار و یا در مراسم دینی، ظهور تجارب دینی را تسهیل كنند. چنین یافتههایی با تئوری دو عاملی هیجان شاكتر(۶۶) كه در آن هیجانات خاص براساس تركیبی از برانگیختگیهای فیزیولوژیك و مؤلفههای شناختی كه امكان تفسیر برانگیختگی بر مبنای هیجانی خاص را فراهم میكنند همخوان است. همچنین تئوری اسناد(۶۷) نیز درخصوص تبیین چنین یافتههایی مدّنظر قرار گرفته است. در این منظر وقوع تجربه دینی در هنگام رویارویی با تغییرات نوروفیزیولوژیك ناشی از داروها، و یا به عبارتی كلّیتر در هنگام رویارویی با تجارب عجیب، براساس ظهور تفسیرها و اسنادهای دینی در فرد تبیین میشود.برای مثال، اسناد بیماری به عنوان تنبیهی از طرف خداوند و یا برابر دانستن تصمیمات مهمّ زندگی به الهامات قدسی نیز نمونهای از چنین فرایندی است. در عین حال بر مبنای انتقاد لوونتال(۶۸) (۱۹۸۰، به نقل از هیز، ۱۹۸۵) از تئوری شكتر مبنی بر اینكه هیجانهای متفاوت برانگیختهگیهای متفاوت دارند، برخی محققان نیز بر این امر تأكید كردهاند كه تنها برانگیختگیهای فیزیولوژیك خاصی قادرند ظهور تجربه دینی را تسهیل كنند. برای مثال الكل و قهوه تسهیلكننده تجارب دینی نیستند، امّا داروهای توهمزا به مقدار مناسب و در برخی افراد قادر به تحریك تجارب دینیاند. به عنوان مثال پانك(۶۹) (۱۹۶۶، به نقل از هیز، ۱۹۸۵) نشان داد كه انجام مراقبه، و تجویز سایلوسبین،(۷۰) در دانشجویان الهیات بروز تجارب دینی را تسهیل میكند. مطالعات متعددی نیز نشان دادهاند كه تجربه دینی همواره در اثر مصرف دارو ظاهر نمیشوند. برای مثال هیز (۱۹۸۱، به نقل از آرگیل،(۷۱) ۱۹۸۵) در مطالعه خود نشان داد كه ۳۶% از نمونه مورد بررسی وی در انگلستان بدون مصرف دارو تجربه دینی داشتند و درصد كمی از آنها به نقش داروها در این تجارب اشاره كردند. در تبیین این پدیده برخی از محققین بر ابتلای این افراد به شیزوفرنی(۷۲) كه تغییرات بیوشیمیایی در آن مشابه اثر ال.اس.دی است، و یا وجود اختلالات متابولیكی اشاره كردند. امّا مطالعات نشان دادهاند كه تجارب دینی صرفا در افراد مبتلا به این اختلالات بروز نمیكند. در مقابل برخی محققان نیز (هیز و مورسی(۷۳)، ۱۹۷۸ و گریلی(۷۴) ۱۹۷۵؛ به نقل از هیز، ۱۹۸۵) در یافتههای مطالعاتی خود نشان دادند كه تجارب دینی با سازش یافتگی روانشناختی بهتر همراه است. هود(۷۵) (۱۹۹۶) نیز در مطالعه خود بر ارتباط تجربه دینی و تواناییهای روانشناختی تأكید كرده است. چنین یافتههایی ضرورت بررسی عواملی به غیر از دارو و اختلالات را كه در ظهور تجربه دینی نقش دارند به میدان میآورد. در كنار بررسی اثر داروها در تجربه دینی، مطالعات درخصوص زیربنای عصب شناختی و جسمانی تجارب دینی بر نقش ناحیه گیجگاهی(۷۶) مغز در تجربه دینی صحّه گذاشتند (ولف،(۷۷) ۱۹۹۱). ناحیه گیجگاهی مركز حافظه اكثر حواس همچون بویایی، احشائی، شنوایی و بینایی در مغز است، و به نظر میرسد كه تجارب مبتنی بر حواس مذكور با گزارشهای متعدد تاریخی صوفیه درخصوص تجارب عرفانی و همچنین اثر داروهای محرّك تجربه دینی همخوان است. هیز (۱۹۸۵) نیز گزارش میكند كه اندورفین(۷۸) به عنوان یك انتقالدهنده عصبی مورفین مانند كه توسط خود مغز به عنوان پاسخی به درد و استرس ترشح میشود، در بعضی از بررسیها با تجربه دینی همبسته بوده است. در اینجا نیز براساس تئوری اسناد افراد متدیّن ترشحآندورفین را كه در هنگام استرس به كاهش درد و ناراحتی منجر میشود، به عنوان یك تجربه دینی تفسیر میكنند. این انتقال دهنده عصبی ممكن است در تبیین تجربه دینی و آرامش همراه با آن در هنگام رویارویی با آشفتگیهای روانی و استرس، كه بر مبنای یافتههای وی در حدود نیمی از تجارب دینی در چنین لحظاتی حادث میشوند، راهگشا باشد. امّا در تبیین تجربه دینی در خارج از لحظات و وقایع پُراسترس كارآیی ندارد. لدوینگ(۷۹) (۱۹۶۸؛ به نقل از هیز، ۱۹۸۵) در بازبینی عوامل جسمانی مؤثر در تجارب دینی كه توسط شمنها و دیگر فرقههای صوفیه برای ایجاد دگرگونی در حالت هشیاری بكار گرفته میشود، به چند متغیر عمده اشاره میكند: كاهش دریافت اكسیژن، احتباس دیاكسید كربن، و افت فشار خون (به هر علتی كه باشند) همگی به ایجاد تغییراتی در كاركرد مغز و دگرگونی در هشیاری منجر میشوند. چنین تغییراتی در كاركرد ناحیه گیجگاهی مغز كه به كاهش دریافت اكسیژن بسیار حساس است اثر میگذارد (هاپكینز(۸۰) ۱۹۸۱)، و همانطور كه ذكر شد این قسمت از مغز بر مبنای بررسیهای انجام شده در تجارب دینی نقش اساسی دارد. هیز (۱۹۸۵) اشاره میكند كه درخصوص ارتباط تسریع تنفس، كاهش قندخون، محرومیت از خواب، و حرارت شدید با تجربه دینی شواهدی وجود ندارد. شواهد تجربهای و مشاهدات متعدد نشان داده است كه محركهای حسّی هماهنگ مثل محركهای دیداری و شنیداری كه در موسیقی آئینی برخی قومها و قبایل كه در آنها ضرب آهنگهایی از طریق طبل و یا وسایل دیگری تولید میشود، در تسهیل بروز تجربه دینی مؤثر است. ضرب آهنگ ناشی از سینهزنی در عزاداری عاشورای مسلمین نیز نمونهای از چنین موسیقی است كه در تحریك بروز تجربه دینی مؤثر است. انجام حركات موزون همراه با این نوع از موسیقی، در تولید آندورفین از نرونهای مغزی و به دنبال آن كاهش استرس و درد، و بروز تجربه دینی در اثر تعامل این عوامل با فرایند اسناد در شخصیت فرد نقش دارد. در حالیكه هیز (۱۹۸۵) اشاره میكند كه در نتایج زمینهیابی تجربه دینی در انگلستان، چنین تجاربی بیشتر در تنهایی و سكوت ظاهر شده است. بایستی درنظر داشت كه عوامل متعددی ممكن است زمینهساز بروز تجربه دینی باشد، و در این زمینه تفاوتهای فردی و فرهنگی را نیز نباید از یادبرد. به دنبال تبیینهایی كه فروید و ماركس(۸۱) درخصوص دین ارائه كردهاند، تئوری «محرومیت» در تبیین دینداری و تجربه دینی نیز مورد توجه قرارگرفتهاست. این تئوری دین را نوعی جبران برای انواع محرومیتها و فقدانهای شخصی و یا اجتماعی درنظر میگیرد. بروز تجارب دینی بدنبال رویارویی با مسائل و آشفتگیهای مختلف تأییدی بر نظریه مذكور است. در این چارچوب این فرضیه نیز به میدان كشیده شد كه تجربه دینی در افرادی كه از تحصیلات پایینی برخوردارند و قادر به تمایز صحیح واقعیت و خیال نیستند فراوانی بیشتری دارد. امّا هیز (۱۹۸۵) در تحقیق خود گزارش میكند كه هر چه افراد از تحصیلات بیشتری برخوردار بودهاند، تجربه دینی بیشتری را گزارش كردهاند. علاوه بر این وی ادّعا میكند كه در نمونههای مورد بررسی وی گزارش تجربه دینی با اختلالات روانشناختی كمتری نسبت به افراد فاقد این تجارب همبسته بوده است. چنین یافتهای با مفهومسازی فروید درخصوص ارتباط دینداری و اختلالات روانشناختی در تناقض قرارمیگیرند. پژوهشهای آینده بایستی با ایجاد تمایز در انواع تجارب دینی و تعیین جهتگیریهای دینی سالم و ناسالم در افراد (واتسون و قربانی، ۱۹۹۸)، بررسی تجربی دقیقتر تئوری محرومیت را امكانپذیر سازند. ماركس دین را به عنوان تریاكی كه توده مردم را در مقابل نابرابریهای اجتماعی حفظ میكند در نظرمیگیرد. براساس تئوری وی این فرضیه قابل طرح است كه دینداری و تجربه دینی باید در طبقات محروم و فقیر جامعه رواج بیشتری داشته باشد. امّا یافتههای بدست آمده در پژوهش هیز (۱۹۸۵) نشان میدهد كه گزارش تجربه دینی در افراد طبقه محروم جامعه كمتر است. در اینجا نیز بایستی این نكته را درنظر داشت كه دینداری همیشه و الزاما با تجربه دینی، آن هم بر مبنای زیربنای تئوریكی كه زمینهساز مقیاس پژوهش هیز درخصوص تجربه دینی بوده است همراه نیست. با این حال یافتههای وی با مفهومسازیهای مزلو (۱۹۷۰) در این خصوص كه تجربه دینی ـ كه در چارچوب تجارب اوج(۸۲) قرارمیگیرد ـ پس از ارضای نیازهای پایه و ابتدایی ظاهر میشود، همخوانی دارد.مراقبه نیز میراث عرفان مشرق زمین است كه در ادبیات دینی اكثر فرهنگها رسوخ كرده است و به عنوان یكی از فنون و تمریناتی كه تسهیلگر تجارب دینی است در نظر گرفته میشود. در متون روانشناسی عمومی این فن به عنوان یكی از راههای خود نظم جویانه(۸۳) برای مقابله با استرس و پیامدهای آن شناخته شده است. پژوهشها نشان دادند كه مراقبه به ایجاد تغییر در فعالیت الكتریكی مغز و همچنین فیزیولوژی بافتها مختلف بدن منجر میشود. پژوهشهای بیشماریی درخصوص مراقبه، بخصوص مراقبه متعالی(۸۴) انجام شده است. هدف مراقبه متعالی كه از آیین وداها ریشه گرفته است دستیابی به عالیترین سطح انتزاعی ذهن كه آن را هشیاری متعالی(۸۵) مینامند است. منظور از هشیاری متعالی، بیداری خالص ذهن در فراسوی پردازشهای تفكر انتزاعی است (كرانسون،(۸۶) ۱۹۹، ص ۱۱۰۶). كارانسون در تفسیر نمادین این تجربه اظهار میدارد كه در این حالت فرایندهای فكری به امواج اقیانوس میپیوندند، و هشیاری متعالی همانند سطح آرام و بدون خروش این اقیانوس است. مراقبه متعالی امكان چرخش توجه به درون حالات عمیق و ظریف تفكر را فراهم میآورد و این فرایند تا زمانی كه ذهن به فراسوی لایههای عمیق اندیشه و سرچشمه آنها دست یابد ادامه مییابد. این مرحله همان هشیاری خالص و عاری از محتوا(۸۷) یا هشیاری متعالی است (ماهاراشی،(۸۸) ۱۹۶۳، به نقل از كرانسون، ۱۹۹۱). به عبارتی میتوان گفت كه در این حالت آگاهی آگاه است كه آگاه است، بدون اینكه به چیزی خارج از خود آگاه باشد. یك بررسی تطبیقی در خصوص توضیحات ارائه شده از تجربه دینی هشیاری متعالی در آیین وداها، و تجربههای دینی عرفانی ادیان دیگر (همچون مفهوم «عدم») شباهتهای بسیاری را آشكار میسازد كه از همان جنبههای مشترك این تجارب ناشی میگردد، و استیس(۸۹) (۱۳۷۰) در بررسی نظامدار خود به آنها اشاره كرده است. با توجه به همین مشتركات میتوان نتایج مطالعات آزمایشی انجام شده درخصوص وقوع هشیاری متعالی را با احتیاط به تجارب دینی ادیان دیگر تعمیم داد. مطالعات نشان دادند كه در هنگام ظهور هشیاری متعالی در هنگام مراقبه، تعلیق فعالیت تنفس و انسجام فعالیت الكتریكی مغز در تمام نواحی كرتكس قابل مشاهده است. در واقع مراقبه به نوعی سكون فیزیولوژیك منجر میشود. كاهش شدید فعالیت تنفسی، افزایش مقاومت سلولهای پوستی، افزایش جریان خون مغز، افزایش سطح سرتونین (یك انتقالدهنده عصبی در سیستم اعصاب مركزی)، كاهش اسیدلاكتیك خون، كاهش هورمون كرتیزول در خون، افزایش موج آلفای مغز كه نشانه بیداری عمیق همراه با استراحت مغز است، و انسجام و هماهنگی موج آلفا در تمامی نواحی كرتكس كه دال بر هماهنگی فعالیت الكتریكی در تمام نواحی مغز و آمادگی آن برای پردازش خبر جدید است همگی از پیامدهای مراقبه متعالی هستند (كرانسون و همكاران، ۱۹۹۱). با اینكه حجم مطالعات آزمایشی درخصوص مراقبه متعالی بسیار گسترده است، پژوهشهای عمدهای در مورد دعا به عنوان یكی از ابعاد مهم تجربه دینی صورت نگرفته است. سرویلو و هوبسون(۹۰) (۱۹۸۷ به نقل از هیز، ۱۹۸۵) افزایش فركانس امواج مغزی در حین دعا را در مطالعه خود نشان دادند. چنین افزایشی ناشی از تشدید فعالیت شناختی در هنگام دیالوگ انسان و خدا است. پاركر و جانز(۹۱) (۱۹۵۷، به نقل از ولف ۱۹۹۱، ص ۱۶۹) نیز در مطالعه خود بر نقش مؤثر دعا در درمان اختلالات روانشناختی صحه گذاشتهاند. لوئر(۹۲) (۱۹۵۹، به نقل از ولف، ۱۹۹۱) در یك مطالعه جالب سه گروه بذر را در شرایطی كاملاً كنترل شده و برابر كاشت. عدهای برای یك گروه از این بذرها دعا میكردند كه رشد كنند، و برای گروه دیگر دعا میكردند كه رشد نكنند.گروه سوم بذرها نیز هیچ دعایی دریافت نمیكردند. نتایج بررسی وی نشان داد بذرهایی كه برایشان دعا شده بود رشد كنند، بین ۵ تا ۳۵ درصد بیش از بذرهایی كه هیچ دعایی دریافت نمیكردند رشد یافتند. اما جالب اینجاست كه در این مطالعه، بذرهایی كه دعا شده بود رشد نكنند نیز بیش از گروه فاقد دعا رشد كرده بودند. برخی از محققین این مطالعه را از نظر روششناختی، و به سبب مسائل روششناختی و بدین خاطر كه از یك مدل آماری مناسب برای آزمون معناداری نتایج استفاده نكرده است مورد انتقاد قراردادند (ص ۱۶۸). در عین حال مطالعات دیگری نیز درخصوص نقش دعا در درمان برخی از بیماران انجام شده است كه نتایجشان بر نقش معنادار (در حد مرزی) دعا در بهبود بیماران صحه گذاشته است (جویس و ولدون، ۱۹۶۵؛ بایرد، ۱۹۸۸؛ به نقل از ولف، ۱۹۹۱، صص ۱۷۰ـ۱۷۱). اما این مطالعات نیز به لحاظ ناشناخته بودن متغیرهای مؤثر، و روایی درونی آزمایش مورد انتقاد قرار گرفتهاند. مطالعاتی كه در گستره روانشناسی دین و درخصوص تجربه دینی صورت گرفته است، از آنجایی كه بر پیامدهای عینی، و نه فاعلی دعا، و همچنین بیشتر بر همبستهها، و نه محتوای آن متمركز بوده است مورد انتقاد واقع شدهاست. بر این مبنا برخی از محققین سعی در مطالعه تجربی پیامدهای فاعلی و محتوای دعا كردهاند. پولما(۹۳) و همكارانش (۱۹۸۹، به نقل از هود و همكاران، ۱۹۹۶) در مطالعات خود سنخهای مختلف دعا را مورد ارزیابی قراردادند. این سنخها در مطالعه وی عبارت بودند از: محاورهای،(۹۴) مكاشفهای،(۹۵) درخواستی،(۹۶) و آیینی(۹۷). وی در بررسی خود درخصوص پیامدهای فاعلی تجارب افراد در حین دعا اظهار میدارد كه هم فراوانی و هم نوع دعا تعیینكننده پیامدهای آن هستند. برای مثال، دعای مكاشفهای با بهزیستی وجودی(۹۸) و خشنودی دینی مرتبط است، و دعای محاورهای با كاهش عواطف منفی همبسته است. هود (۱۹۹۶) نیز در مطالعات خود بر چند سنخیبودن و پیامدهای متمایز دعا(۹۹) تأكید كرده است (صص ۲۱۲ـ۲۱۴). از آنجایی كه دعا یكی از محورهای عمده تجربه دینی است و پژوهشهای یاد شده نیز چند بعدی بودن دعا را نشان دادهاند، مطالعه درخصوص همبستههای نورو ـ فیزیولوژیك و همچنین روانشناختی دعا اهمیت مییابد كه در این خصوص بایستی در انتظار پژوهشهای آینده بود.
دیگر موضوعهای مورد بررسی در روانشناسی دین
در كنار فرایند تحول دینداری و تجربه دینی به عنوان دو موضوع عمده مورد توجه محققین روانشناسی دین، موضوعهای محوری دیگری نیز در این گستره مورد بررسی قرار میگیرد كه مجال بازبینی آنها در یك مقاله وجود ندارد، و به طور خیلی خلاصه به آنها اشاره میكنیم:
ــ ارتباط دین و شخصیت از جمله موضوعهای مورد سؤال و توجه روانشناسان و متألهان بوده است (فرانسیس،(۱۰۰) ۱۹۸۵). در این محور از طرفی مطالعه تأثیر دین بر ابعاد مختلف شخصیت مطالعه میشود، و از طرفی دیگر این سؤال كه چه اشخاصی، با چه شخصیتی مجذوب دین میشوند مورد بررسی قرارمیگیرد. اگر ما شخصیت را «آن كلیت روانشناختی كه انسان خاصی را مشخص میكند» درنظربگیریم (مای لی،(۱۰۱) ۱۳۶۶)، در این صورت مطالعه پویایی رفتار دینی نیز در چارچوب بررسی ارتباط دین و شخصیت قرارمیگیرد. دینداری هم ادراك، فرایندهای شناختی، هیجانها، رفتار حركتی، روابط بین شخصی، و آرمانها (كلیت روانشناختی) را تحتتأثیر قرارمیدهد و هم از آنها تأثیر میپذیرد. از طرفی دیگر، مطالعه پویایی رفتار دینی در چارچوب ارتباط روانشناسی دین و روانشناسی عمومی نیز قرارمیگیرد، و پیامد حتمی تعریف معتبر تولس از روانشناسی دین است. در این محور، مطالعه ابعاد و سبكهای فردی دینداری از دلمشغولیهای عمده روانشناسان بوده است (جدول). اكثر محققین در این زمینه، دینداری در سطح شخصیت را به صورتی چندبعدی مفهومسازی كردهاند. برخی از این مفهومسازیها از پشتوانههای تجربی محكمی برخوردارند (همچون رویآورد آلپورت)، و برخی از آنها نیز در سطح یك صورتبندی تئوریك رها شدند (مثل مفهومسازی فروم). اما در عین حال، اكثر این رویآوردها به دینداری فردی، سؤالات و پژوهشهای متعددی را برانگیختهاند، و فرایند تحول این مفهومسازیها به متمایزتر و پالودهتر شدن ابعاد متعدد دینداری فردی منجر شده و میشود. در جدول مربوط، عمدهترین رویآوردهای چندبعدی درخصوص دینداری فردی ارائه شده است. اكثر این مفهومسازیها، چگونگی ارتباط سبكهای دینداری با سلامت و اختلالات روانشناختی را روشن كردهاند. دین و مداخلات درمانی: هر ارتباط درمانی یك تجربه بین فرهنگی است، چرا كه تجربه و ادراك مشاور و مراجع با یكدیگر همچون آشنایی و تماس دو فرهنگ با یكدیگر است (برگین، ۱۹۹۰؛ به نقل از اوی،(۱۰۲) ۱۹۹۳). نقش بنیادی دینداری در سازمان روانشناختی بسیاری از متقاضیان خدمات مشاورهای و درمانی، مطالعه جایگاه و اثر دینداری در فرایند تغییرات ناشی از مداخلات درمانی را اجتناب ناپذیر میسازد. براساس یافتههای روانشناسی دین و نتایج زمینهیابیهای انجام شده در امریكا (برگین و جنسن، ۱۹۹۰)، باورهای دینی در شخصیت افراد جایگاه ممتازی دارد، و بر همین اساس در دهه حاضر محققین بسیاری بیتوجهی متخصصین مشاوره و روان درمانی به باورهای دینی را مورد انتقاد قرار دادهاند. (مویرز،(۱۰۳) ۱۹۹۰؛ برگین، ۱۹۹۶؛ ورتینگتون، ۱۹۸۹، ۱۹۹۶). در واقع فرایند مشاوره و روان درمانی، در گستره وسیعی از اختلالات و مراجعان از تأملات دینی و اخلاقی تهی نیست، و بر همین اساس مداخلات درمانی میتواند یك میدان پژوهش در روانشناسی دین باشد كه هم به پیشرفت دانش روان درمانی كمك میكند و هم دریچهای را برای بررسیبالینی و در برخی موارد آزمایشی دینداری فراهم می كند و پیكره اصلی روانشناسی دین را تنومند می سازد. دین و رفتار اجتماعی: در روانشناسی اجتماعی، دین در چارچوب سازمانها و نهادهای دینی نیز مورد بررسی قرار میگیرد. این قسمت از مطالعات روانشناسی دین به بررسیهای جامعه شناختی دین بسیار نزدیك است. بررسی اثرات و ساخت اجتماعی نهادهای دینی همچون كلیسا، نقش رهبران دینی، و ماهیت گروههای دینی در این محور قرارمیگیرد (كولینز، ۱۹۹۶).
زمینههای گسترش روانشناسی دین در ایران
در حالی كه امروزه در اكثر جوامع روانشناسی دین به طرز فراگیری در حال پیشرفت است، اما این گستره در ایران از موضوع چند پایاننامه در رشتههای روانشناسی، آنهم به صورتی جسته و گریخته و بدون هشیاری دانشجو و اساتید راهنما از اینكه موضوع مورد مطالعه آنها در چارچوب روانشناسی دین جای میگیرد، فراتر نرفته است. هر آنچه كه یك پدیده برای فرد مهمتر باشد، احتمال درونیسازی، شخصیسازی، و تعیین مرز كردن خودی و ناخودی درخصوص آن پدیده بیشتر میشود. تاریخ تحول بشر گواهی داده است كه دین از چنین خاصیتی برخوردار است. دین، هم در سطح فردی و هم در سطح فرهنگی، تفسیرهای بیشماری را برمیانگیزد. هر زمان و هر مكانی، با تسلط سبك خاصی از دینداری همبسته است و همین امر در مواقعی زمینهساز چالشهای بسیار شده است. دین جنبه مهمی از واقعیتهای تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، و روانشناختیای است كه انسان در زندگی روزمره خود با آنها روبرو میشود. چنین پدیدهای با توجه به شرایط تاریخی ـ اجتماعی جامعه ما اهمیتی دو چندان دارد و همین امر ضرورت توجه و گسترش مطالعات روانشناختی درخصوص دین، به عنوان یكی از اضلاع مهم دینپژوهی را مورد تأكید قرارمیدهد. اما واقعیت این است كه درخصوص انگیزهها، شناختها، و تجارب دینی در فرهنگ ما تا به حال پژوهشی نظامدار و با پشتوانههای نظری محكم صورت نگرفته است. بر همین اساس ضرورت دارد كه سازمانها و نهادهای مختلف پژوهشی، موضوعات روانشناسی دین را یكی از محورهای پژوهشی خود سازند، و نظام آموزش عالی در رشتههای روانشناسی و الهیات نیز برنامهریزی برای درس روانشناسی دین را در الویت قرار دهند.مفهوم سازیهای چند بعدی در دینداری فردی
(به نقل از هود و همكاران، ۱۹۹۶، صص ۱۱ ـ ۱۲) ویلیام جیمز (۱۹۰۲) دینداری با گرایش سالم(۱۰۴) یك ایمان اجتماعی، برونگرا، خوشبینانه، و شاد: نگاهبه همه چیز وگرایش به خوب دیدن آنها (ص ۷۸) روحهای ناخوش(۱۰۵)یك ایمان درونگرا، بدبینانه، رنجآلود، و غمگینانه: ایمانی كه در آن فرد تجربه شَر را امری قطعی میداند. (ص ۳۶) فروم(۱۰۶) (۱۹۵۰) دین آمرانه(۱۰۷) «عمدهترین خاصیت این سنخ از دین اطاعت است و گناه كبیرهآن نافرمانی است» (ص ۲۳) دین انسانینگر(۱۰۸)«محور این نوع دین انسان و تواناییهایش است... خاصیت این نوع دین تحقق خود است، نه اطاعت» (ص ۳۷) كلارك(۱۰۹) (۱۹۵۸) رفتار دینی اولیهیك تجربه درونی اصیل از امورقدسی كه با تلاش فرد برای انسجام زندگیش با امور قدسی تركیب شده است. (ص ۲۳) رفتار دینی ثانویهیك دینداری خیلی معمولی و بیروح... یك عمل اجباری. (ص ۲۴) رفتار دینی نوع سوم«رسوم معمول دینداری كه در سایه اقتدار و امر فردی دیگر پذیرفته میشود» (ص ۲۵)نسكی(۱۱۰) (۱۹۶۱) ارتدوكسی داكتورینی (۱۱۱) «بر پذیرش عقلانیدكترینهای تجویزشدهتأكیدمیكند» (ص ۲۳) پارساگرایی(۱۱۲)«بر اهمیت ارتباط و اتحاد شخصی و خصوصی با خدا تأكید میكند» (ص ۲۳)گلاك(۱۱۳) (۱۹۶۲) بعد تجربهای(۱۱۴)«فرد دیندار به كسب دانش مستقیم از واقعیت غایی،ویا تجربههیجان دینینائلمیشود» (ص۹۹) بعدایدئولوژیك«فرد دیندار به باورهای خاصی پایبند میشود» (ص ۹۹)بعد آیینی «پذیرشوپیرویازاعمالدینیخاص» (ص ۹۹) بعد عقلانی «فرد به اصول اعتقادی ایمان و كتاب مقدس دینشآگاهاست وآنهاراتقدیسمیكند» (ص ۹۹) بعد پیامدی «اعمال و بازخوردهای فرد از دینش منتج میشود و پیامد آن است» (ص ۹۹) آلپورت (۱۹۶۶) دین درونی «ایمان به عنوان یك ارزش غایی و عالی... به سمت وحدت هستی جهت دارد، و به فریضه برادری، و تلاش برای متعالیكردن تمامی نیازهای خود ـ محورانه نظر دارد» (ص ۴۵۵) دین بیرونی«دین كاملاً فایدهنگرانه كه در جهت دستیابی فرد به امنیت، پایگاه اجتماعی، آرامش، و تأییدی بر سبك زندگی انتخاب شدهاش حركت میكند» (ص ۴۵۵) آلن و اسبیكا (۱۹۶۷)(۱۱۵) دین متعهد «استفاده از یك دیدگاه فلسفی ـ انتزاعی: معنای عقاید متعدد دینی نسبتا واضحاند و چارچوب منعطف و گشوده تعهدات، دین را با فعالیتهای زندگی روزمره مرتبط میسازد» (ص ۲۰۵)دین مجهول(۱۱۶)«یك ایمان مبهم، نامتمایز، خنثی، و متعارض. ایمانی به لحاظ شناختی ساده و به لحاظ شخصی ارضاءكننده» (ص ۲۰۵) هانت (۱۹۷۲) دین لفظی(۱۱۷) (لفظ باورانه) «شناخت ظاهری گزارههای دینی بدون چون و چرا كردن درخصوص آنها» (ص ۴۳) دین ضد لفظی(۱۱۸)«طرد ساده گزارههای دینی»دین اسطوره شناختی(۱۱۹)«تفسیر مجدد گزارههای دینی به منظور درك عمیقتر معنای نمادین آنها» مككونی و هوگ (۱۹۷۳)(۱۲۰) گناه مدار، دگر تنبیهی(۱۲۱)(۱۹۷۳) «باورهای دینی متمركز بر خشم خدا به نحوی كه به اعمال دیگران ارتباط مییابد... تأكید بر مجازات اعمال اشتباه» (ص ۵۵) گناه مدار، خود تنبیهی(۱۲۲) «احساس بیارزشی و بدبودن ... یك نیاز آشكار برای تنبیه و اعتقاد راسخ به اینكه چنین تنبیهی اجتنابناپذیر است» (ص ۵۶) عشق مدار، خود محور(۱۲۳)«باور به بخشیده شدن گناهان فرد» (ص ۵۶) عشق مدار، دگر محور«باوری كه بر همه انسانها به عنوان مخلوقات خدا، و عشق خداوند و ... تأكید میكند... درخصوص رستگاری همه جهان» (ص ۵۶) فرهنگ مدار، متعارف(۱۲۴)«ارزشهایی كه بیشتر فرهنگی هستند تا الهیاتی» (ص ۵۶) بیستون و ونتیس (۱۹۸۲)(۱۲۵) دین وسیلهای(۱۲۶) (۱۹۸۲) «دین ابزاری برای رسیدن به دیگر اهداف فرد است» (ص ۱۵۱) دین غایی(۱۲۷)«دین خودش فی نفسه هدف است» (ص ۱۵۱)
پینوشتها
* در تألیف این مقاله از نقد هوشمندانه استاد ارجمندم جناب آقای دكتر احد فرامرز قراملكی بهره بردهام كه بدینوسیله از ایشان سپاسگذاری مینمایم.
منابع
ــ استیس، والتر (۱۳۶۷). عرفان و فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران: سروش.
ــ قراملكی، احد فرامرز (۱۳۷۳). موضع علم و دین در خلقت انسان، تهران: آرایه
ــ مای لی، ر. (۱۳۶۸). شخصیت. ترجمه محمود منصور. تهران: انتشارات دانشگاه تهران
ــ منصور، محمود؛ دادستان، پریرخ؛ راد، مینا، (۱۳۶۵). لغتنامه روانشناسی، تهران: ژرف
- Adams, J.E.(۱۹۷۰), Competent to Counsel.Grand Rapids, MI:Baker Book House.
- Aletti, M.(۱۹۹۲), The Psychology of Religion in Italy, International Journal for the Psychology of Religion. ۲,۳,۱۷۱-۸۹.
- American Psychological Association (۱۹۹۴), Guide to APA Divisions, Washington, D.C: American Psychological Association.
- Argyle, M.(۱۹۸۵), New Directions in the Psychology of Religion. In L.B.Brown (ED). Advances in the Psychology of Religion, Oxford: Pergamon Press. PP,۸-۱۸.
- Bergin, A.E,Jensen, J.P (۱۹۹۰). Reliosity of Psychotherapists: A national Survey.
Psychotherapy, ۲۷,۱,۳-۷
- Brown, L.B. (۱۹۸۵). Advances in the Psychology of Religion. Oxford: Pergamon Press. PP.۱-۸
- Cahnor, K.(۱۹۹۱), The Psychology of religion in Australia, International Journal for the psychology of religion, ۱,۱,۴۱,۵۷.
- Collins, G.R. (۱۹۹۶). Religion and Psychogy.in Corsini and Auerbach (Eds), Concise Encyclopedia of Psychology. ۲nd Edition. New York: John Wiley and Sons, PP ۲۸۱-۸۲
- Cranson, R.W.etal. (۱۹۹۱). Transcedntal Meditation and Improved Performance on Intellingence-Related Measures: A Longtudinal Study. Personality and Individual Differences, ۱۲,۱۰,۱۱۰۵-۱۶
- Fransis, L.(۱۹۸۵). Personality and religion. in L.B.Brown (Ed.) Advances in the Psychology of religion. Oxford: Pergamon press.- Hay,O.(۱۹۸۵). Religious Experience and its induction. In L.B.Brown (Ed). Advances in the Psychology of Religion Oxford: Pergamon Press. PP ۱۳۵-۵۱
- Hood, R.W.,gr.,Spilka,B.,Hunsberger,B.,Gorsuch,R. (۱۹۹۶). The Psychlogy of Religion: An Emperical Approach. ۲nd Edition. New York: The Guilford Press.
- Ivey, A.E.(۱۹۹۳). Counseling and Psychotherapy. A Multi Cultural Perspective. ۲nd Edition. Boston: Allyn and Bacon
- Jones, S.L.(۱۹۹۴). A Constructive relationship for religion With the Science and Profession of Psychology: Perhaps the boldest model yet. American Psychologist, ۱۸۴-۸۹
- Lindzey, G.,Thompson,R.F,Spring,B.(۱۹۸۸). Psychology. ۳rd. Edition New York: Worth Publisher.
- Maslow, A.(۱۹۷۰). Mativation and Personality, New York: Harper.
- Neeleman, J.Persaud, R. (۱۹۹۵). Why do Psychiatrists neglect religion? British Journal of Medical Psychology, ۶۸,۱۶۹-۷۸
- Neimeyer, P.A.(۱۹۹۳). An appraisal of Constructivist Psychotherapies. Journal of Counsulting and Clinical Psychology, ۶۱,۲,۲۲۱,۲۳۴.
- Paloutzian, R.E.(۱۹۹۶) Invitation to the Psychology of Religion. (۲nd Ed.) Boston: Allyn and Bacon
- Rogers, C.R.(۱۹۶۱). On Becoming a Person: A Therapists View on Psychotherapy. Boston: Houghton Mifflin
- Vitz, P.(۱۹۷۰). Psychology as a religion:The cult of self-worship. Grand Rapids, MI:willam B.Eerdmans.
- Watson, P.J.,Hood,R.W.,Jr,Morris.R.J., Hall,J.R. (۱۹۸۷). The relationship between Religiosity and Narcissism. Counseling and Values, ۳۱,۲,۱۷۹-۸۴
- Watson, P.J.Hood,R.W.,Jr.,Morris,R.J. (۱۹۸۴). Relgious Orientation, Humanistic Values, and Narcissism. Review of Religious Research, ۲۵,۳,۲۵۷-۶۳
- Watson, P.J.,Morris,R.J.,& Hood, R.W.,Jr.(۱۹۸۹). Sin and Self-Functioning, Part ۵... Journal of Psychology and Theology, ۱۷,۱۵۷-۷۲
- Watson, P.G.Morris,R.J.,& Hood,R.W.,Jr. (۱۹۹۳). Mental Health, Religion, and the Ideology of Irrationality. Research in the Social Scientific Study of Religion, ۵,۵۳-۸۸
- Watson, P.J. (۱۹۹۳) Apologetics and Ethnocentrism: Psychology and Religion Withen an Ideological Surround. International Journal for the Psychology of Religion. ۳,۱,۱-۲۰
- Watson, P.J., Milliran,J.T.,Morris,R.J.,& Hood,R.W.Jr. (۱۹۹۵). Religion and the Self as Text: Toward Christian translation of Self-Actualization, Journal of Psychology and Theology, ۲۳,۳,۱۸۰-۸۹
- Watson, P.J.(۱۹۹۴). Changing the religious self and the problem of Rationality. In Brinthaupt and Lipka (Eds). Changing the Self. Albany: Suny Press
- Worthington, E.L.(۱۹۸۹). Religious Faith across the life span... The Counscling Psychologist. ۱۷,۴,۵۵۵-۶۱۲
- Worthington, E.L.,Kurusu,T.A.,Mc Cullough,M.E.,& Standage,S.J.(۱۹۹۶). Emperical Research on Religion and Psychotheraputic Processes and Outcomes..., Psychological Bullettin, ۱۱۹,۴۴۸-۸۷
- Wulff,D.(۱۹۹۱) Psychology of Religion: Classic and Contemporary. New York: John Wiley and Sons.
۱. Paloutzian.
۲. Hood.
۳.Baron and Byrne.
۴. Wulff.
۵. James, Allport, Maslow.
۶. Collins.
۷. Thouless.
۸. Interdisciplinary.
۹. مجلات معتبری كه در آنها مقالات مربوط به گستره روانشناسی دین چاپ میشوند عبارتند از:
- International Journal for the Psychology of Religion.
- Journal for the Scientific Study of Religion.
- Journal of Religion and Health.
- Review of Religious Research.
- Psychology of Religion Newsletter.
- Journal of the Psychology of Religion.
- Journal of Humanistic Psychology.
- Journal of Transpersonal Psychology.
- Journal of Psychology and Theology.
- Journal of Psychology and Christianity.
- Counseling and Value.
- Journal of Counseling and Development.
- Pastoral Psychology.
۱۰. Brown
۱۱. Aletti
۱۲. Watson
۱۳. Freud
۱۴. Maslow
۱۵. Adler
۱۶. Yung
۱۷. Neeleman
۱۸. Croll
۱۹. Pinel
۲۰. Bergin
۲۱. Albee
۲۲. Ellis
۲۳. Rational- Emotive - Behavior.
۲۴. Lahaye
۲۵. Brownback
۲۶. Vitz
۲۷. Mahoney
۲۸. Neimeyer
۲۹. Constructivism
۳۰. Metatheory
۳۱. Liner Diterminism
۳۲. Ideological Surrond
۳۳. Apologetics.
۳۴. Ethnocentrism.
۳۵. Dialectical Empricism
۳۶. Religious Psychology
۳۷. Person - Center
۳۸. Bibelical Counseling
۳۹. Adams
۴۰. Competent to Counsel
۴۱. Jones
۴۲. Metapsychological
۴۳. Ontogenesis
۴۴. Philogenesis
۴۵. Elkind
۴۶. Worthington
۴۷. Object Permence
۴۸. Conservation
۴۹. Formal
۵۰. Goldman۵۱. Peartting
۵۲. Allport
۵۳. Erikson
۵۴. Steele
۵۵. Whitehead
۵۶. Totalism
۵۷. Jung
۵۸. Religious Sentiment
۵۹. Agnostic
۶۰. Lindzey
۶۱. Hays
۶۲. Saintliness
۶۳. Meditation
۶۴. Glossolalia
۶۵. (Lysergic Acid Diethylamide) L.S.D: یك داروی روانگردان كه به ایجاد توهم، هذیان، و تحریفهای فضایی ـ زمانی منجر میشود. واكنش به این دارو وابسته به زمینه شخصیتی مصرفكننده است. در اثر مصرف این دارو ادراكات روشن و عمیق میشود، رنگها غنیتر، طرحها عمیقتر، تأثیر موسیقی شدیدتر و بوها و مزهها نیز تقویت میشود. اثر این دارو ۸ تا ۱۲ ساعت دوام دارد.
۶۶. Shacter
۶۷. Attribution
۶۸. Levanthal
۶۹. Pahnke
۷۰. Psylocybin یك ماده توهمزا كه از یك نوع قارچ كه در مكزیك و امریكای جنوبی میروید استخراج میشود. عوارض جانبی این ماده اندك است و فشار خون را چندان تحت تأثیر قرار نمیدهد، اما مردمك چشم را گشاد میكند. اوج تأثیر این دارو ۱ الی ۲ ساعت پس از مصرف است و ظرف ۶ ساعت تأثیر آن خاتمه مییابد و ممكن است افسردگی و سردرد به دنبال داشته باشد.
۷۱. Argyle
۷۲. یك بیماری وخیم روانی كه با اختلالات عمیق در تفكر، احساس، و اعمال مشخص میشود.
۷۳. Morisy
۷۴. Greely
۷۵. Hood
۷۶. Temporal
۷۷. Wulff
۷۸. Endorphine
۷۹. Ludwing
۸۰. Hopkins
۸۱. Marx
۸۲. Peak Experience : وجد، شور، و حیرتی عمیق است كه در آن حالت فرد احساس شعف، قدرت، و اعتماد به نفس زیادی میكند. مزلو معتقد است كه تجارب اوج با تناوب بیشتری در افراد خود شكوفا ظاهر میشود.
۸۳. Self-Regulative
۸۴. Transcendental Meditation
۸۵. Transcendental Consciousness
۸۶. Cranson
۸۷. Content-Free and Pure Consciousness
۸۸. Maharashi
۸۹. Stace
۹۰. Surwillo and Hobson
۹۱. Parker and Johns
۹۲. Loehr
۹۳. Poloma
۹۴. Colloquial
۹۵. Meditative
۹۶. Petitionary
۹۷. Ritualistic
۹۸. Existential Well-being
۹۹. Religious Satisfaction
۱۰۰. Fransis
۱۰۱. Meilli
۱۰۲. Ivey
۱۰۳. Moyers
۱۰۴. Healthy - mindedness
۱۰۵. Sick Souls
۱۰۶. Fromm
۱۰۷. Authoritatian religion
۱۰۸. Humanistic religion
۱۰۹. Clark
۱۱۰. Lenski
۱۱۱. Doctrinal orthodoxy
۱۱۲. Devotionalism
۱۱۳. Glock
۱۱۴. Experiential Dimension
۱۱۵. Allen and Spilka
۱۱۶. Consensual Religion
۱۱۷. Literal
۱۱۸. Antiliteral
۱۱۹. Mythological
۱۲۰. McConahay
۱۲۱. Guilt Oriented, Extrapunitive
۱۲۲. Guilt - Oriented, Intropunitive
۱۲۳. Love - Oriented, Self - Centered
۱۲۴. Culture Oriented, Conventional
۱۲۵. Batson and Ventis
۱۲۶. Means Religion
۱۲۷. End Religion
منبع:فصلنامه قبسات، شماره ۸
نویسنده: نیما قربانی
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست