سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
جنبش
مقاله زیر ترجمه درسگفتاری است كه آگامبن اخیرا ایراد كرده است و به مفهوم «جنبش» Movement می پردازد. آگامبن فیلسوف سیاسی، زبان شناس و محقق صاحب نام ایتالیایی است كه پروژه سه جلدی او با نام «هوموساكر» تاثیر عمیقی بر مباحثات اخیر در زمینه هایی چون مفهوم حاكمیت، حقوق بشر و سرشت قانون نهاده است.
تاملات من در اینجا نتیجه احساس مبهم كسالت و پرسش هایی است كه چندی پیش در جریان سمیناری همراه با آنتونیو نگری و لوكا كاسارینی۱ و دیگران در شهر ونیز از خود پرسیدم. در این سمینار یك كلمه بود كه پی درپی مطرح می شد و شركت كنندگان درباره اش بحث می كردند: جنبش movement. جنبش كلمه ای است كه در سنت ما پیشینه ای طولانی دارد و چنان می نماید كه در بحث ها و مداخله های نگری دارای بیشترین بسامد است.
در كتاب پرآوازه اش۲ نیز هرجا كه ضرورت تعریف مفهوم «انبوهه» multitude۳ احساس می شود، بنا به تدابیر نظری سروكله واژه جنبش پیدا می شود، مثلا هنگامی كه باید حساب مفهوم «انبوهه» را از گزینش كاذب میان حاكمیت و وضعیت بی سروری ] آنارشی، یا وضع جامعه ای كه در آن نشانی از دولت و قانون و دیگر سازمان های قدرت و زور نباشد جدا كرد. احساس كسالت من از این واقعیت سرچشمه گرفت كه برای اولین بار دریافتم آنانی كه مدام از این كلمه استفاده می كنند هیچ گاه زحمت تعریف آن را به خود نمی دهند. در گذشته، من در كنش فكری خویش از قاعده ای ضمنی پیروی می كردم: این ضابطه كه «وقتی می بینی جنبش در جایی هست وانمود كن آنجا نیست و وقتی آنجا نیست وانمود كن هست.» اما راست این بود كه معنای این واژه بر من روشن نبود.
جنبش جزء واژه هایی است كه برحسب ظاهر همه آنها را می فهمند ولی هیچ كس نمی تواند تعریف شان كند. مثلا می توان پرسید: این كلمه از كجا آمده است چرا یك حركت قاطع یا سرنوشت ساز سیاسی را جنبش می نامند پرسش های من نتیجه تشخیص این مهم اند كه دیگر نمی توان این مفهوم را تعریف ناشده به حال خود رها كرد، ما باید درباره «جنبش» فكر كنیم چرا كه این مفهوم جزء عناصر نیندیشیده تفكر ما است، وانگهی مادام كه این مفهوم را تعریف ناشده و نیندیشیده به كار بندیم با این خطر رودرروییم كه به گزینش ها و راهبردهایمان لطمه زند. این را صرفا وسواسی فیلولوژیك یعنی مربوط به حوزه زبان شناسی تاریخی و ناشی از این واقعیت نپندارید كه اصطلاح شناسی اساسا كنشی شعری است و بنابراین وجه مولد زاینده تفكر است، همچنین تنها بدین منظور خیال تعریف مفهوم جنبش را ندارم كه تعریف مفاهیم كار من یا عادت من است. راستش را بخواهید، من فكر می كنم به كار گرفتن مفاهیم بدون نقادی آنها علت بسیاری شكست ها و ناكامی ها می تواند باشد. از این روی است كه می خواهم نخستین گام های پژوهشی را بردارم كه درصدد است این كلمه را تعریف كند، پس به ذكر چند نكته اساسی به قصد تعیین مسیر پژوهش در آینده بسنده خواهم كرد.
ابتدا، تعدادی اطلاعات نه چندان مهم تاریخی: مفهوم جنبش یا همان حركت، كه در علم و فلسفه تاریخی طولانی دارد، در سیاست تازه در قرن نوزده بود كه معنایی دارای موضوعیت حقوقی و قانونی یافت. یكی از نخستین نمودهای آن در عرصه سیاست به انقلاب ژوئیه ۱۸۳۰ فرانسه بازمی گردد كه عاملان تحول خود را «هواخواهان جنبش» partie du movement و مخالفان خویش را «هواخواهان نظم موجود» partie du Lصorder نامیدند. تنها در كارهای لورنس فن شتاین۴، متفكری كه هم بر ماركس تاثیر نهاد هم بر اشمیت، این مفهوم دقت و صلابت بیشتری پیدا كرد و رفته رفته كاربردی استراتژیك یافت. فن شتاین در كتاب خود با عنوان «تاریخ جنبش اجتماعی در فرانسه» ۱۸۵۰ مفهوم جنبش را به صورت برابر نهاد دیالكتیكی مفهوم «دولت» به كار بست.
دولت عنصر ایستا و حقوقی جامعه است و حال آنكه جنبش جلوه گاه نیروهای پویای جامعه است جالب توجه است كه دولت state از «status» لاتین ریشه گرفته است و آن از مصدر «sto» به معنای ایستادن و بدین ترتیب، در لفظ هم دولت و ایستایی با هم گره خورده اند.م. پس جنبش همواره اجتماعی است و در مقام ستیز و مقابله با دولت جای دارد و بدین قرار جنبش نمایانگر تقدم پویای جامعه بر نهادهای قضایی و دولتی است. با این همه، فن شتاین تعریفی از جنبش به دست نمی دهد: او به جنبش خصلتی پویا نسبت می دهد و از كاركرد ویژه آن یاد می كند اما نه تعریفی از آن پیش می نهد و نه جایگاه آن را روشن می نماید.
سرنخ تاریخی جالب توجهی در تاریخ جنبش ها در كتاب آرنت راجع به رژیم های یكه تاز «سرچشمه های توتالیتاریسم» یافت می شود. او نیز جنبش را تعریف نمی كند اما نشان می دهد كه بلافاصله قبل و بعد از جنگ اول جهانی جنبش ها در اروپا در تقابلی استراتژیك با حزب ها كه پای در دوره ای بحرانی می گذاشتند، تحولی استثنایی و بی نظیر را از سر گذراندند.
در این دوره شاهد غلیان بی سابقه مفهوم و پدیده جنبش ایم، واژه ای كه هم در سخن پراكنی های «راست»ها به كار می رود هم در گفتار «چپ»ها: فاشیسم و نازیسم همواره در وهله اول خود را به عنوان جنبش معرفی می كنند و تنها در گام های بعدی است كه از حزب بودن خود دم می زنند.
از اینها گذشته، واژه جنبش مرز های قلمرو سیاست را درمی نوردد و پای در حوزه های دگر می گذارد: وقتی فروید در ۱۹۱۴ مقارن با آغاز جنگ اول جهانی بر آن می شود تا كتابی در توصیف مواضع خویش بنگارد، از قسمی «جنبش روانكاوی» نام می برد. در اینجا هم اثری از هیچ گونه تعریف مفهوم به چشم نمی آید، اما در پاره ای لحظه ها و برهه های تاریخ پاره ای كلمات رمزی آشكارا خود را تحمیل می كنند و كسی را یارای ایستادگی در برابر آنها نیست و بدینسان است كه افراد یا گروه هایی با آرا و عقاید متضاد آن كلمات را می پذیرند بی كه نیازی به تعریف آنها احساس كنند. از سیر پژوهش من لحظه مشكل آفرین و دستپاچه كننده، لحظه ای كه بی بصیرتی نسبت به این مفهوم از پرده برون می آید، لحظه ای بود كه دریافتم یگانه كسی كه در جهت تعریف مفهوم جنبش كوشیده و گام هایی برداشته حقوقدانی بوده كه داغ عضویت در حزب نازی را برجبین دارد: كارل اشمیت.
در ۱۹۳۳ مقارن با سقوط جمهوری وایمار و به قدرت رسیدن هیتلر در جستاری با عنوان «دولت، جنبش، مردم» و با عنوان فرعی «اركان سه گانه وحدت سیاسی»، اشمیت می كوشد كاركرد اساسی و سیاسی مفهوم جنبش را معین نماید. چیزی كه خاطر را می آزارد و آدم را دستپاچه می كند این است كه اشمیت در این مقاله سعی می كند ساختار قانونی و قانون سالار حكومت نازی ها را توضیح دهد. من فرضیه وی را به اختصار باز خواهم نمود، با این فرض كه می دانم این رابطه بی قید و بند با متفكری عضو حزب نازی نیازمند توضیح است.
بر وفق نظر اشمیت، وحدت سیاسی حكومت نازی ها استوار بر سه ركن یا عنصر اساسی است: دولت، جنبش و مردم. چفت و بست قانونی رایش سوم از پیوند و تمایز این سه عنصر مایه می گیرد. ركن اول دولت است كه بعد ایستای سیاست است: دم و دستگاه ادارات و وزارات، از طرف دیگر، مردم را داریم كه حواس تان باشد ركن غیر سیاسی ای است كه در سایه و در ذیل حمایت جنبش می بالد. جنبش عنصر سیاسی واقعی است، ركن سیاسی پویایی كه در نسبت با حزب ناسیونال سوسیالیسم و سمت و سوی حزب قالب معین خود را پیدا می كند، اما از دید اشمیت، پیشوا Fuhrer تنها یكی از مظاهر مجسم جنبش است و نه چیزی بیش از آن. به عقیده اشمیت این ساخت سه پاره در دم و دستگاه قانونی دولت شوروی هم حضور دارد.
نخستین نكته ای كه باید گوشزد كنم این است كه اولویت مفهوم جنبش از نقش غیرسیاسی شدن مردم نشٲت می گیرد یادتان باشد كه مردم آن عنصر یا ركن غیرسیاسی است كه در سایه و در ذیل حمایت جنبش می بالد. پس هنگامی كه مفهوم دموكراتیك مردم به منزله پیكره ای سیاسی در محاق می رود، «جنبش» به مفهوم تعیین كننده و محوری سیاست بدل می شود. جنبش ها هنگامی سر بر می آورند كه دموكراسی به آخر خط می رسد. اصولا هیچ جنبش دموكراتیكی در كار نیست اگر مراد از دموكراسی چیزی باشد كه بنا به سنت مردم را پیكره سیاسی مقوم دموكراسی می داند.
بر پایه این مقدمات سنت های انقلاب چپ با نازیسم و فاشیسم هم داستان اند. تصادفی نیست كه آن دسته متفكران زمانه ما كه می كوشند به پیكره های سیاسی تازه بیندیشند، كسانی چون تونی نگری را می گویم، از مردم فاصله می گیرند. از دید من این قضیه مهم و با معنا است كه دوروبر عیسی هیچ گاه اثری از «لائوس» یا «دموس» واژگان فنی برای مردم دیده نمی شود. آنچه هست «اكلوس» oclos است و بس توده، انبوهه، یا خلایق. مفهوم جنبش متضمن افول مفهوم كلی مردم در مقام پیكره سیاسی قوام بخش سازنده دموكراسی است.دومین دلالت ضمنی این مفهوم اشمیتی از جنبش آن است كه مردم عنصری غیرسیاسی است كه رشدش در گرو حمایت جنبش است، یعنی بدون جنبش قوام و دوام رشد مردم منتفی است اشمیت از واژه wachsen استفاده می كند كه در آ لمانی دلالت بر رشد به مفهوم زیست شناختی كلمه دارد. متناظر با این مردم غیرسیاسی باید از حوزه غیرسیاسی اداره امور سخن گفت، اشمیت در عین حال از دولت صنف گرای فاشیسم یاد می كند.
امروز كه در این مفهوم نظر می كنیم، نمی توانیم در این قسم غیرسیاسی انگاشتن مردم، ابتنای ضمنی و پنهان آن را بر خصلت زیست سیاسی آن گره خوردن سیاست با زندگی در مفهوم مردم تشخیص دهیم، حقیقتی كه اشمیت هرگز جرات تصریح به آن را ندارد. مردم اینك دیگر پیكره سیاسی سازنده دموكراسی نیست بلكه به «جمعیت» محض قلب ماهیت یافته: موجودیتی كه در ذیل مقولات جمعیت نگاری و زیست شناسی جای می گیرد و فی نفسه غیرسیاسی است. موجودیتی كه باید از آن حمایت كرد و زیر بالش گرفت و پرورشش داد.
طی قرن ۱۹ آن هنگام كه مردم موجودیت سیاسی خود را از كف داد و به جمعیت هایی بدل شد كه تحت مقولات جمعیت شناسی و زیست شناسی قرار می گرفتند، جنبش به قالب یك ضرورت درآمد. این نكته ای است كه باید از آن آگاه باشیم: ما در عصری زندگی می كنیم كه استحاله یافتن مردم به جمعیت رخدادی مسلم است، ما در برابر تحولی ایستاده ایم كه روی داده و به انجام رسیده است. مردم به معنایی كه فوكو در نظر داشت موجودیتی زیست سیاسی است و از همین روی مفهوم جنبش را ضروری می سازد. اگر می خواهیم همچون تونی نگری از منظری متفاوت به مفهوم زیست سیاست فكر كنیم، اگر اینك به سیاسی شدن درونی حوزه زیست سیاسی می اندیشیم، حوزه ای كه از پیش سر تا پا سیاسی شده و نیازی به سیاسی شدن از طریق جنبش ندارد، آنگاه باید در مفهوم جنبش نیز از نو بیندیشیم.
این كار دشوار تعریف ضرورت دارد زیرا اگر قرائت اشمیت را پی گیریم و ادامه دهیم به پرسش های سردرگم كننده مخاطره آمیزی برمی خوریم: تا جایی كه ركن سیاسی تعیین كننده یعنی عنصر خود آیین و مستقل جنبش است و مردم عنصر غیرسیاسی است، جنبش تنها از این طریق وجود خود را می تواند سیاسی قلمداد كند كه به پیكره غیرسیاسی مردم وقفه یا درنگی درونی نسبت دهد كه امكان سیاسی شدن آن را فراهم سازد آگامبن برای بیان این وقفه یا درنگ از كلمه caesura استفاده می كند كه در اصل، اصطلاحی ادبی است به معنای «سكته ملیح» در میان مصراع شعر.
این وقفه یا درنگ در اشمیت آن چیزی است كه او هویت یا وحدت نوع species یعنی نژادپرستی می خواند. در این نقطه است كه اشمیت به اوج هم هویتی یا یگانگی با نژادپرستی و بالاترین حد هم سویی با نازیسم می رسد. در این حرفی نیست اما باید تصدیق كنیم كه این انتخاب، مجبور شدن به شناسایی یك وقفه یا درنگ در پیكره غیرسیاسی مردم، جزء تبعات بلافصل تصور او از كاركرد ویژه جنبش است. اگر جنبش عنصر سیاسی و دارای موجودیت مستقل و خودآیین است، سیاست خود را از كجا می تواند بیرون بكشد سیاست جنبش تنها می تواند بر پایه توانایی آن در شناسایی یك دشمن در درون مردم بنا گردد، و در مورد اشمیت این دشمن عنصری از جامعه است كه از نژادی بیگانه است. جایی كه جنبش هست همواره وقفه یا درنگی هست كه در میان مردم شكاف می اندازد و مردم را تقسیم می كند و در این مورد هویت دشمن را تعیین می كند.
از این روی است كه فكر می كنم باید در مفهوم جنبش و نسبت آن با مردم و «انبوهه» بازاندیشی كنیم.
در اشمیت می بینیم عناصری كه از جنبش حذف و بیرون گذاشته می شوند به صورت چیزی كه باید درباره اش تصمیم گرفت و تكلیفش را مشخص كرد بازمی گردند، یعنی عنصر سیاسی باید تكلیف عناصر غیرسیاسی را روشن كند. این عنصر غیرسیاسی ممكن است نژادی باشد ولی در عین حال ممكن است قسمی مدیریت حكومت بر جمعیت ها باشد، چنان كه امروزه شاهدیم.
● اما پرسش های من:
آیا امروز همچنان باید مفهوم جنبش را به كار بندیم اگر جنبش معرف قسمی آستانه سیاسی شدن عنصر غیرسیاسی باشد، آیا ممكن است جنبشی به غیر از جنگ داخلی در كار باشد یا به عبارت دیگر: از چه طریق می توانیم در مفهوم جنبش و نسبت به آن با زیست سیاست بازاندیشی كنیم.
در این مقام، هیچ پاسخی برای این پرسش ها ارائه نخواهم كرد، این پروژه ای بلند مدت است با این حال پاره ای سرنخ ها را با شما در میان خواهم گذاشت:
مفهوم جنبش حركت ها در اندیشه ارسطو جایگاهی محوری دارد، ارسطو از كی نسیس kinesis واژه یونانی به معنای حركت و تغییر برحسب رابطه میان قوه و فعل actص potenza یا بالقوه و بالفعل سخن می گوید. ارسطو حركت یا جنبش را به مثابه فعل یك بالقوه از آن جهت كه بالقوه است تعریف می كند و نه به مثابه گذر از قوه به فعل. ارسطو در كتاب «متافیزیك» تصریح می كند كه «حركت هنگامی هست كه خود فعلیت موجود است، نه زودتر و نه دیرتر از آن، مثلا مفرغ بالقوه مجسمه است ولی فعلیت مفرغ به عنوان مفرغ حركت نیست بلكه فعلیت موجود بالقوه از آن جهت كه بالقوه است، حركت نامیده می شود.
به تعبیر ارسطو، وقتی شیء ساخته شدنی مثل مفرغ كه قابل تبدیل به مجسمه است از آن جهت كه ما آن را ساخته شدنی می نامیم «بالفعل» موجود باشد در حال ساخته شدن است و این خود جریان ساخته شدن است كه حركت نامیده می شود. ابن سینا به تٲسی از ارسطو حركت را قسمی فعلیت یا به تعبیر خودش «كمال» می گیرد: «حركت به خودی خود كمال و act یا (actuality است یعنی بالفعل شدن، چه در برابر آن قوه ای است زیرا هرچیزی گاهی متحرك بالقوه است و گاهی متحرك بالفعل و به كمال و فعل و كمال فعلیت او همان حركت است نك: «فن سماع طبیعی» از كتاب «شفا» به تحریر محمدعلی فروغی، امیركبیر، ص ۱۰۲.م.
در وهله دوم، ارسطو می گوید كه حركت یا جنبش همواره اته لس ateles است یعنی فعلی ناتمام و بدون پایان است.
در اینجا به اعتقاد من جرح و تعدیلی در دیدگاه وی لازم است، و شاید تونی در این موضوع استثنائا با من همداستان باشد: جنبش هر آینه ساختن یك بالقوه به مثابه بالقوه یعنی از آن حیث كه بالقوه است می باشد. اما اگر این درست باشد، نمی توانیم جنبش را چیزی خارج یا مستقل از «انبوهه» درنظر بگیریم. جنبش هرگز نمی تواند سوژه یا فاعل یك تصمیم، سازمان دهی و جهت دهی به مردم باشد یا ركن سیاسی كردن انبوهه یا مردم باشد.
یكی دیگر از ابعاد جالب توجه در ارسطو این است كه حركت یا جنبش فعلی ناتمام است، بدون غایت و پایان telos و این یعنی جنبش تا هست با قسمی حرمان و احتیاج با نبود غایت و پایان پیوندی ذاتی دارد. جنبش همواره به ذات خویش همان رابطه با فقدان خود، با بی غایتی خود، است، به عبارت دیگر جنبش یا حركت همان نبود ارگون ergon، واژه یونانی به معنی انرژی یا تلوس telos، واژه یونانی به معنی غایت و مقصد و اپرا opera، واژه لاتینی به معنی كار.
نكته ای كه من بر سر آن همواره با تونی اختلاف دارم تاكیدی است كه او بر مقوله «تولیدگری» productivity می گذارد. در اینجا باید غیبت «اپرا» كار یا عمل را به عنوان مقوله ای محوری احیا كنیم. این موضوع بیانگر محال بودن یك غایت telos و انرژی یا كار ویژه ergon برای سیاست است. جنبش همان نامعین بودن و ناكامل بودن هرگونه سیاست است. سیاست در همه حال با گنگی و ناتمامی همراه است. جنبش همواره پس مانده ای به جا می گذارد.
از این منظر شعاری را كه من به عنوان قاعده ای برای خودم ذكر كردم می توان در دل هستی شناسی تازه ای از نو صورت بندی كرد: جنبش آن است كه اگر هست چنان است كه گویی نبوده است، جنبش خود را كم دارد manca a se stesso و اگر نیست، چنان است كه گویی بوده است، جنبش از خود بیش است. جنبش یعنی آستانه گنگی و بی مرزی میان قسمی مازاد و قسمی نقصان كه مرز هر سیاست را در ناتمامی سازنده و قوام بخش آن سیاست مشخص می كند.
مقاله ای از جورجو آگامبن
ترجمه: صالح نجفی
Giorgio Agamben: Movement, published in زmakewordsس Spring ۲۰۰۵.
یادداشت های مترجم:
۱ لوكا كاسارینی Luca Casarini فعال سیاسی ایتالیایی و از هواداران سابق جنبش «توته بیانكه» Tute Bianche یا «سفیدجامگان» است. كاسارینی در جنبش یاد كرده و در تحول و تكامل آن نقش چشمگیری داشت. «سفیدجامگان» جنبش اجتماعی پیكارجوی ایتالیایی بود كه در ۱۹۹۴ بنیاد شد و ۷ سال مبارزه كرد. بنیاد كار جنبش بر نافرمانی مدنی و اجتماعی بود و اعضای جنبش روپوش هایی سرتاپا سفید بر تن می كردند و عملا مانع و سدی سفید در برابر حملات پلیس می ساختند و به صورت بلوك هایی گویی ساخته از پنبه و پوشال تظاهرات برپا می كردند. ریشه این جنبش تظاهراتی بود كه فعالان جنبش ضدجهانی سازی در ایتالیا به راه انداختند.
۲ آگامبن به كتاب مشهور و پرفروش «امپراتوری» نوشته آنتونیو نگری و مایكل هارت اشاره می كند. این دو در سال ۲۰۰۴ پروژه خود را با انتشار كتاب «انبوهه: جنگ و دموكراسی در عصر امپراتوری» تداوم بخشیدند.
۳ «انبوهه» را در ازای multitude آورده ام، انبوهه در فارسی به گروهی ناهمگون از مردم گویند كه در یك جا گرد آمده باشند نك: فرهنگ سخن. Multitude به معنای «فراوانی» و نیز «توده» یا «جمعیت» است. نگری و هارت این اصطلاح را از اسپینوزا برگرفتند و به نحو جدلی در تقابل با تعبیر «مردم» و مفاهیم متناظر آن مانند «طبقه» در مقام فاعلیت سیاسی به كار بردند. نگری و هارت و تنی چند از متفكران سیاسی ایتالیایی و فرانسوی با استعمال «انبوهه» به جای «مردم» می خواهند از ظهور پدیده تازه ای از جمعیت سخن بگویند در جهانی كه دم به دم شبكه ای تر می شود به عقیده این گروه، «انبوهه» به خودی خود پتانسیل براندازی امپراتوری و برقراری دموكراسی راستین را دارد.
۴ Lorenz von Stein ۱۸۹۰ ۱۸۱۵. متفكر آلمانی كه كارهای پرشماری در زمینه «اداره امور عمومی» و «دستگاه دولت» در نیمه دوم قرن ۱۹ منتشر كرد. او از نخستین كسانی بود كه دریافتند دولت مدرن در عمل نهادی اداری است. تلاش او در راه پی ریزی تحقیقی جامع درخصوص اداره امور عمومی و نهاد دولت مایه الهام متفكران بسیاری شد كه پس از او این پروژه را پی گرفتند. او خطوط كلی تفسیری اقتصادی از تاریخ را ترسیم كرد كه مفاهیم پرولتاریا طبقه كارگران صنعتی و مبارزه طبقاتی را دربرداشت. با وجود شباهتی كه بین ایده های او و خطوط اصلی ماركسیسم به چشم می آید، نمی توان با قطعیت گفت ماركس به چه میزان از آرای او تاثیر پذیرفته است. لازم به ذكر است كه فن شتاین تنها ۳ سال از ماركس بزرگ تر بود.
ترجمه: صالح نجفی
Giorgio Agamben: Movement, published in زmakewordsس Spring ۲۰۰۵.
یادداشت های مترجم:
۱ لوكا كاسارینی Luca Casarini فعال سیاسی ایتالیایی و از هواداران سابق جنبش «توته بیانكه» Tute Bianche یا «سفیدجامگان» است. كاسارینی در جنبش یاد كرده و در تحول و تكامل آن نقش چشمگیری داشت. «سفیدجامگان» جنبش اجتماعی پیكارجوی ایتالیایی بود كه در ۱۹۹۴ بنیاد شد و ۷ سال مبارزه كرد. بنیاد كار جنبش بر نافرمانی مدنی و اجتماعی بود و اعضای جنبش روپوش هایی سرتاپا سفید بر تن می كردند و عملا مانع و سدی سفید در برابر حملات پلیس می ساختند و به صورت بلوك هایی گویی ساخته از پنبه و پوشال تظاهرات برپا می كردند. ریشه این جنبش تظاهراتی بود كه فعالان جنبش ضدجهانی سازی در ایتالیا به راه انداختند.
۲ آگامبن به كتاب مشهور و پرفروش «امپراتوری» نوشته آنتونیو نگری و مایكل هارت اشاره می كند. این دو در سال ۲۰۰۴ پروژه خود را با انتشار كتاب «انبوهه: جنگ و دموكراسی در عصر امپراتوری» تداوم بخشیدند.
۳ «انبوهه» را در ازای multitude آورده ام، انبوهه در فارسی به گروهی ناهمگون از مردم گویند كه در یك جا گرد آمده باشند نك: فرهنگ سخن. Multitude به معنای «فراوانی» و نیز «توده» یا «جمعیت» است. نگری و هارت این اصطلاح را از اسپینوزا برگرفتند و به نحو جدلی در تقابل با تعبیر «مردم» و مفاهیم متناظر آن مانند «طبقه» در مقام فاعلیت سیاسی به كار بردند. نگری و هارت و تنی چند از متفكران سیاسی ایتالیایی و فرانسوی با استعمال «انبوهه» به جای «مردم» می خواهند از ظهور پدیده تازه ای از جمعیت سخن بگویند در جهانی كه دم به دم شبكه ای تر می شود به عقیده این گروه، «انبوهه» به خودی خود پتانسیل براندازی امپراتوری و برقراری دموكراسی راستین را دارد.
۴ Lorenz von Stein ۱۸۹۰ ۱۸۱۵. متفكر آلمانی كه كارهای پرشماری در زمینه «اداره امور عمومی» و «دستگاه دولت» در نیمه دوم قرن ۱۹ منتشر كرد. او از نخستین كسانی بود كه دریافتند دولت مدرن در عمل نهادی اداری است. تلاش او در راه پی ریزی تحقیقی جامع درخصوص اداره امور عمومی و نهاد دولت مایه الهام متفكران بسیاری شد كه پس از او این پروژه را پی گرفتند. او خطوط كلی تفسیری اقتصادی از تاریخ را ترسیم كرد كه مفاهیم پرولتاریا طبقه كارگران صنعتی و مبارزه طبقاتی را دربرداشت. با وجود شباهتی كه بین ایده های او و خطوط اصلی ماركسیسم به چشم می آید، نمی توان با قطعیت گفت ماركس به چه میزان از آرای او تاثیر پذیرفته است. لازم به ذكر است كه فن شتاین تنها ۳ سال از ماركس بزرگ تر بود.
منبع : روزنامه شرق
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست