چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
دلم اینجاست، بده تا به سلامت بروم...
ژولین: عشقِ ما آیندهای نداره.
لورا: آینده هیچ اهمیتی نداره.
ژولین: [با لطافت] حق با توئه.
همهچی برمیگردد به آن لبخندهایِ مرموزی که رویِ لبهایِ «اِریکاِمانوئل اِشمیت» نقش بسته است و فرقی نمیکند داریم کدام عکسش را میبینیم، چون در بیشترِ عکسها، این لبخندِ مرموز، زودتر از همه به چشم میآید و بیشتر از همه خودش را بهرُخ میکشد و خبر از آدمی میدهد که فکر میکند [و به ما هم نشان میدهد] ادبیات چاره زندگیست و میشود به کُمکَش مسیرِ زندگی را روشن کرد؛ اگر ادبیات باشد و بشود آنرا بهچشمِ یک دوره فشرده زندگی دید و از همه چیزهایی که در آن اتّفاق میافتد، درس گرفت. «ویرجینیا وولف»، سالها پیش نوشته بود که «تجربههای زندگی ارتباطناپذیرند و این است دلیلِ تنهایی انسان.» و سالها بعد، نویسندهای بهنامِ «اریکامانوئل اشمیت» پیدا شده است که در همه نوشتههایش به این «تنهاییِ انسان» میپردازد و «ادبیات»ی را به خوانندگانش تحویل میدهد که «چراغِ راهِ زندگی»ست؛ به همین صراحت. توضیحش کارِ سختیست، امّا نوشتههایِ «اشمیت»، عملاً، به چیزی فراتر از یک نوشته بدل شدهاند؛ به چیزی شبیهِ زندگی. و البته، این «کُلیترین» چیزیست که میشود درباره «اشمیت» نوشت، امّا قبول کنید که بعضی چیزها «توضیحناپذیر»ند؛ فقط میشود «توصیف»شان کرد و داستانهایِ «اشمیت»، بهگُمانم، در شُمارِ این چیزها هستند. همین است که «ابراهیم آقا و گُلهایِ قرآن»، عملاً، خودِ «زندگی»ست، یا «اُسکار و خانمِ صورتی» تجربه غریبیست در زیستن، یا «میلارپا» که حتّی اگر صاحبِ دلی باشیم به عظمتِ زمین، بعید است در پایانش، دنیا را از پُشتِ حلقهای اشک نبینیم. بله، داستانهایِ «اشمیت» سرشار از احساساتند و چهکسی میتواند ادّعا کند که فرار از دستِ احساسات، آدمی را به راهِ درستِ زندگی هدایت میکند؟
درستش این است که بنویسیم داستانها و نمایشنامههایِ «اِریکاِمانوئل اِشمیت» از محدوده داستان بیرون میزنند و به چیزی فراتر از یک داستان بدل میشوند؛ به چیزی شبیهِ زندگی، یا شاید اصلاً خودِ زندگی. مثلاً «خُردهجنایتهایِ زناشوهری» که هنوز نمایشنامه عجیبیست. و «نوایِ اسرارآمیز» که حکایتیست درباره نوشتن؛ درباره ماهیّتِ نوشتن و البته کشفِ راز و رمزهایی که در این نوشتن به کارِ نویسنده میآیند و ظاهراً، نویسندهای که «جایزه نوبل» را بُرده، در این موردِ بهخصوص، بهترین انتخاب است. امّا نوایِ اسرارآمیز، همانقدر که به مقوله نوشتن میپرداخت و بهصریحترین شکلِ مُمکن «ادبیاتِ واقعی» را نقد میکرد، از دلدادگی و دلسپردن هم حرف میزد و کمکم ادبیات کنار زده میشد و آنچه محلِ بحث میشد، همین دلدادگی بود. عاشقشدن و از عشق فارغنشدن، ایده اصلیِ نوایِ اسرارآمیز بود. این دلدادگی، که دو شخصیتِ نمایشنامه از آن دَم میزدند، چیزی نیست که بشود بهآسانی توضیحش داد؛ چیزیست عظیمتر از همه احساساتِ بشری و همین است که حتّی پس از مرگِ دلدار، باقی مانده و بیش از پیش به زندگی ادامه میدهد. «لارسن» و «زنورکو» درباره چیزی بحث میکردند که زمانی مالکش بودند و حالا خاطرهاش [خیالش؟] دست از سرِ آنها برنمیداشت. بااینهمه، زنورکویِ نویسنده و لارسن، در انتهایِ «بازی» میدانستند که این نامهنگاریها، بیش از هر چیز، ادایِ احترامیست به دلدارِ ازدسترفته و دستکم خاطره او بهکُمکِ همین نامهها و آن تقدیمنامه دوحَرفی زنده میماند...
در «مهمانسرایِ دو دنیا» هم با یکجور دلدادگیِ عجیبوغریبِ دیگر سَروکار داشتیم؛ عشقی که یکی میگوید آینده ندارد و دیگری جواب میدهد آینده هیچ اهمیتی ندارد. در «مهمانسرا»یی [هُتل] هستیم که اساساً «مهمانسرا» نیست؛ جاییست مُتعلّق به آدمهایی که در «اغما» هستند. آدمهایی که، بههردلیلی، بیهوشند و جسمِ بیجانشان، بهکُمکِ انواعِ سیمها و لولهها زنده است. در چُنین «مهمانسرا»یی، «در مکثی خالی میانِ دو دقیقه پُرهیاهو؛ میانِ بینهایت گذشته و بینهایت فردا» [تعبیری از گُلی ترقّی در درختِ گُلابی] که آدمها بیش از همه در فکرِ «برگشتن» هستند و حاضرند دست به هر کاری بزنند تا «آسانسورِ» جادوییِ «مهمانسرا»، آنها را پایین ببرد، دلبستن و عاشقشدن و از عشق فارغنشدن، چیزِ عجیبیست. و عجیبتر این است که «ژولین» در همه سالهایِ زندگیاش، «عاشق» و «دلداده» نبوده است. خودش میگوید «هربار یه زنی فریاد میزد همیشه دوستت خواهم داشت، باز هم به چی فکر میکردم؟ به خاکستر.» امّا وقتی سروکله «لورا»، دخترِ موبورِ جذّاب، پیدا میشود، احوالِ «ژولین» هم دستخوشِ تغییر میشود. «راجاپورِ غیبآموز» به «ژولین» میگوید «شک ندارم که یه ذره محبّتِ شما رو به یهعالمه قُربونصدقه من ترجیح میده.» و این، عملاً، تنها باریست که «غیبآموز»، واقعاً «غیب» میگوید. «ژولین» و «لورا» یکدیگر را در آن «مهمانسرا»یِ عجیب، کشف میکنند. «لورا»یی که هیچوقت طعمِ مهر و محبّتِ واقعی را نچشیده، ناگهان تغییر میکند و «ژولین»ی که در زندگیاش، برایِ عاشقشدن ارزش و اهمیتی قائل نبوده، حالا حس میکند که قلبش برایِ «لورا» میتپد. موقعیتِ دردناکیست؛ عشقی که آینده ندارد. این هم از برکتِ آن «مهمانسرا»ست که «ژولین» این جُمله را میگوید، هرچند دلش میخواهد که آیندهای در کار باشد. همهچی، وقتی دردناکتر میشود که «آسانسورِ» جادویی، «لورا» را میفرستد پایین تا قلبِ «راجاپورِ غیبآموز» را در سینهاش بگذارند و نوبت به «ژولین» که میرسد، نورِ کورکُننده «آسانسورِ» جادویی، آنقدر هست که نفهمیم مُسافرش را «بالا» میبرد، یا میفرستد «پایین». نه اینکه مُهم نباشد، امّا مُهم آن اتّفاقِ خوب و مُبارکیست که بالأخره افتاده؛ اینکه «لورا» عشق را تجربه میکند و «ژولین» هم میفهمد که بیعشق، زندگی کاملاً معمولیست. همین است دیگر. وقتی از زندگی حرف میزنیم، داریم از همین تجربههای شگفتانگیزی میگوییم که روح و روانِ آدمها را دستخوش تغییرات عظیمی میکند. و راست میگویند که روزگارِ ما به نویسندههایی نیاز دارد که بهجایِ عقلشان، با قلبشان بنویسند و «اِریکاِمانوئل اِشمیت» ـ خدا را شُکر ـ یکی از این نویسندههاست... بعدِ تحریر: لحنِ احساساتی؟ نگاهِ احساساتی؟ امّا چه میشود کرد و چه کار دیگری از دست ما برمیآید وقتی داستانهای «اِریکاِمانوئل اِشمیت» اصلاً به نیّتِ برانگیختنِ احساسات نوشته شدهاند؟
کسرا مقصودی از مهمانسرایِ دو دنیا
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست