پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تناسخ، کارما، مراقبه!


تناسخ، کارما، مراقبه!
متن حاضر گزیده ای از گفت و گو با سرکار خانم پروین کاظم زاده، مدیر اجرایی نشریه بین المللی الحکمه وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی می باشد.
خانم پروین کاظم زاده که کارشناس ارشد ادیان و عرفان تطبیقی هستند در این گفت و گو درباره علل پیدایش عرفان های سکولار در غرب توضیحاتی ارائه کردند که تقدیم می گردد.
▪ در ابتدا از جنابعالی درخواست می کنم کمی درباره ی معنای عرفان سکولار توضیح دهید.
عرفانهای سکولار از دید ما یک سری جریانهای معنوی گرای دینی هستند که باعنوان New Religious Movements یعنی جنبشهای نو پدید دینی و با علامت اختصاری NRM وNMM شناخته می شوند. با توجه به این که تعالیم عرفانهای سکولار این است که نسبت به دینهای بزرگ آسمانی بی تفاوت برخورد کنند، یعنی نوعی بی اعتنایی و بی تفاوتی و گاه نوعی مخالفت با ادیان بزرگ آسمانی را در این عرفانهای سکولار می بینیم لذا ما تعبیر سکولار را در مورد این فرقه ها استفاده می کنیم؛ تعبیری که هر چند معنای مناسبی در زبان فارسی به آن اختصاص داده نشده است ولی معانی ای چون «گیتی گرایی»، «این سویی» در معنای پست مدرن برای آن در نظر گرفته شده است.
▪ علت رویکرد به معنویت و بحثهای عرفانی جدید چیست؟
قبل از پاسخ به این پرسش باید به این نکته اشاره کنم که منظور از جنبش های نوپدید دینی این نیست که این ها ادیان آسمانی هستند. از اواسط دوره رنسانس آباء کلیسا سختگیری بسیاری بر مردم کردند که فقط در حیطه دین قدم بردارند و انواع آزادیهای آنان چه در علم و چه آزادیهای فردی و حقوقی افراد را تحت الشعاع قرار دادند. با گذشت زمان عده ای از مردم و روشنفکران احساس کردند که دین زده شدند و آزادیهایشان به سبب حرکت و رفتار آباء کلیسا از آنان سلب شده است.
حرکتی که به طور مشخص در مقابل این رفتار آباء کلیسا صورت گرفت این بود که گفتند دین را کنار بگذاریم و برای بشر این کافی است که به عقل و تجربه خود رجوع کند. پس از مدتی صنعت و علم پیشرفت کرد تا این که به اویل قرن نوزده و بیست رسید. پس از طی این مراحل، دنیای غرب به خود آمد و دید که بشر به همه مراحل عالی علمی، فکری و هر آنچه که بود رسیده است ولی انگار جای یک چیز که همان معنویت است خالی ماند. عنوان این خلا را خلا معنوی گذاشتند آنهم به این خاطر که نگویند جای دین خالی ماند و به این موضوع اعتراف نکنند که جای خالی آن چیز دین است.
▪ یعنی بین دین و معنویت فاصله ای ایجاد شد و معنویت را جدا از دین مطرح کردند؟
بله، البته در عرفان اسلامی دقیقاً معنویتی لحاظ می شود که از بطن دین می گذرد. یعنی معنویت اگر برگرفته از دین و شریعت نباشد انسان را به جایی نمی رساند.
▪ یعنی معنویتی که مطرح کردند از دین گرفته نشده است؟
عرفانهایی که به آنها اشاره شد یک عده تقریبا ضد دین هستند و یک سری نیز نسبت به دین بی اعتنا هستند. ولی در حقیقت وقتی که ما به مبانی آنها نگاه می کنیم می بینیم که اگر مبانی اخلاقی دارند، اگر مواردی چون آرامش روحی دارند همه آنها چیزی نیست که در دین گفته نشده باشد بلکه از دین عاریه گرفته شده اند.
▪ پس به طور دقیق علت رویکرد معنویت در عصر جدید چه می تواند باشد؟
در این سیر به قرن نوزدهم و بیستم رسیدیم و بشر متمدن غرب احساس کرد که جای چیزی خالی است. یعنی بشر چیزی ندارد که با تمسک به آن آلام روحی خود را تسکین دهد و هنوز هم انگار در تضاد با دین بود. نمی خواهیم به طور شفاف بگوییم در تضاد با دین ولی این بشر نمی خواست که دوباره فقط به دین رجوع کند؛ به همین دلیل نام آن را معنویت گذاشت و گفت جای معنویت خالی است. یعنی این انسان گفت بیاییم آلام روحی خود را با معنویت التیام بخشیم. در نهایت این جنبشهای نو پدید به اصطلاح دینی به وجود آمد و متاسفانه از آن جهت سکولار شدند که تصمیم گرفتند به نوعی بشر را به خودش ارجاع دهند.
این عباراتی که ما در عرفانهای سکولار می بینیم که« خدا را در خودت جستجو کن خدا در خود توست» یا اینکه می گویند« اگر بشر از زندگی اش راضی باشد خدا نیز راضی است» همه بر اساس آن چیزی است که در بالا به آن پرداخته شد.
▪ پس علت اصلی رویکرد به معنویت، آن خلا معنوی است که بشر پس از کسب پیشرفتهای مختلف آن را احساس کرده است. حال چرا علیرغم تلاشهایی که صورت گرفت تا انسان مدرن خدا را از یاد ببرد و معنویت را یک دروغ به شمار آورد در کل این رویکرد را داریم؟
وقتی ما در این عرفانها مطالعه می کنیم بر فرض در عرفان« اکنکار» می گویند که هدف ما این است که آرامش روحی پیدا کنیم، به انرژی کیهانی وصل شویم و آرامش کیهانی پیدا کنیم اما نامی از خدا نمی برند، هدف را رسیدن به آرامش کیهانی ذکر می کنند ولی در همین جلسات خودشان که پیروان آنان نیز حضور دارند یکی در میان آن جلسه بر می خیزد و می گوید «پس خدا چه شد». یعنی همه چیزهایی را که کمال قرار می دهد حال اگر این کمال علم باشد یا اقتصاد یا چیز دیگر وقتی به آنها رسید بازهم احساس می کند که آن همان چیزی نبوده است که می خواست به آن برسد انگار اقناع و ارضا نشده است. در این مرحله سراغ گزینه بعدی می رود. در نهایت اگر درست هدایت شود یعنی در مسیر درست معنویت گرایی و دین گرایی قرار گیرد در می یابد که کمال را باید در کجا جستجو کند. کمال و مبدا کمال خداوند است و بس. با این حساب خداوند حذف نمی شود.
▪ پس تلاش انسان مدرن برای از یاد بردن خدا از یکسو و دروغ پنداشتن معنویت و رجعت دوباره به معنویت چگونه قابل تعریف است؟
در غرب کسانی مانند ویکتور فرانکل، مبدع نظریه معنادرمانی(LogoTheropy) احساس کردند که جای معنویت خالی است یعنی بشر غربی را با خلا معنویت روبرو دیدند. فرانکل دریافت که این دردها و آلام روحی را چگونه می تواند از طریق معنا درمانی و چرخش به سوی معنویت، التیام بخشد. بشر به نهایت علم رسید اما آرام نشد؛ بشر مدرن به نهایت ثروت رسید اما آرام نشد. رفت به دنبال این حقیقت و پرسش که پس چه چیزی او را آرام خواهد کرد. بعضی به اشتباه سراغ عرفانهای این چنینی می روند که شبه عرفان است و عرفان اصیل نیستند. و بعضی ها نیز راه را درست می روند، کما این که در عرفان اسلامی اساتید،عرفا و اولیاء زیادی داریم که راه را درست رفتند و به آن هدفی که خواستند دست یافتند.
▪ تفاوت اصلی عرفان های سکولار با عرفانهای دینی در چیست؟
عرفانهای سکولار به نوعی بشر را از خدا جدا می کنند. خدا یک طرف و بشر طرف دیگر. بشر خودش برای خودش کافی است. اما در عرفان اسلامی اینگونه نیست. در عرفانهای سکولار هدف این است که بشر آرامش روحی پیدا کند و به کمال برسد اما تعریف نمی شود که این کمال کجاست حتی می بینیم که به خدا اشاره می کنند اما در حقیقت خدایی وجود ندارد.
▪ یعنی خدا را در خودشان جستجو می کنند.
بله. یعنی می گویند خدا را فقط در خود بجوییم. ولی در عرفان اسلامی اینگونه نیست. هدفمان از این که می گوییم بشر باید تربیت دینی، اسلامی و عرفانی شود این است که هدف نهایی رسیدن به کمال است و کمال برای ما تعریف شده است و کمال رسیدن به خداست و خداگونه شدن است و مسیر آن از شریعت می گذرد. در حالی که در عرفانهای سکولار اصلاً ما شریعت نمی بینیم. وحی و پیغمبر نیست؛ و ادیان آسمانی نیستند در نهایت خدا هم نیست.
▪ مهمترین گرایشهای عرفانهای سکولار چیست؟
مبانی و گرایشهای عرفانهای سکولار به یک صورت اعمال شده است. اینگونه نیست که تفاوتهای ویژه ای داشته باشند. یک سری تفاوتها ناشی از مناطق جغرافیایی است که آن عرفان در آن جا شکل گرفته یا در حال شکل گیری است. یعنی یک سری تفاوتهای جغرافیایی، بومی و فرهنگی پیدا می کنند ولی این که آیا مبانی آنها تغییر پیدا می کند؟ خیر. مبانی آنها یکی است. در آداب و رسوم آنها و مسائلی که مربوط به موقعیت جغرافیایی آنان است تفاوتهای آنان جزئی است. مهمترین گرایشات عرفان سکولار عبارتند از اینکه در عرفانهای سکولار در واقع بر این تمرکز میشود که انسان از خدا مهمتر است و دوم این که تناسخ را به جای معاد جایگزین می کنند.
▪ تناسخ چیست؟
تناسخ را به چرخه های متوالی زندگی هم معنی می کنند. یعنی آنها اصلی دارند تحت عنوان اصل «کارما» که بر اساس آن می گویند بشر به سبب این که در زندگی قبلی اش چگونه آدمی بود و چه کارهایی کرده است باعث می شود در حیاب بعدی در مرحله پایین تر یا بالاتر قرار بگیرد. البته در این دیدگاه کمتر اتفاق می افتد که در مرحله پایین تر قرار بگیرد؛ و می گویند چرخه های متوالی و این زنده شدن و مرده شدن و انتقال روح به قالب های دیگر آنقدر پیش می آید تا کارمای انسان سوزانده شود و بابت کارهایی که کرده تسویه حساب شود و در نهایت به وصل و « نیروانا» برسد. آنها نمی گویند انسانی که در این دنیا زندگی می کند و به سبب کارهای نیک یا بدی که انجام می دهد بعد از مرگش برزخ و معاد هست و آنجا حساب و کتاب می شود. چیزی که ما مسلمانان و تمام ادیان اسمانی به آن معتقدیم و تناسخ را اصل قرار می دهند.
▪ در این جا کارما به چه معناست؟
کارما تقریبا همان قانون علت و معلول است. یعنی اگر انسان کار بدی انجام داده باشد سبب بوجود آمدن کارما می شود. یعنی همان قانون عمل و عکس العمل.
یکی دیگر از گرایشهای عرفانهای سکولار این است که برای تجربه اهمیت بسیاری قائلند و تجربه شخصی را به جای وحی و نبوت جایگزین می کنند. از دیگر شاخصه های آنان مراقبه هایی است که دارند.
▪ آیا مراقبه ها برای خود مراحلی دارند؟ یعنی در هر مرحله برای خود مراقبه هایی دارند؟
بله. بسته به سطح این دانش آموزان و پیروان، سطحهای مختلفی دارند. به طوری که برخی از آنان ادعاهایی هم دارند از جمله اینکه می گویند شفا می دهند، ذهن خوانی می کنند و شاید یکی از مواردی که باعث جذابیت این عرفانها شده همن مسائل باشد. البته بحث کرامات برای ما ، اولیا و عرفای ما چیز جدیدی نیست.
▪ منشا عرفانهای سکولاراز کجاست؟
عمده این عرفانها از بودیسم گرفته شده است. بسیاری از مباحث آنها از جمله تناسخ که خیلی هم به شکل جدی از آن حمایت می کنند، اگر ریشه یابی کنیم می بینیم که ریشه در هندوئیسم و بودیسم دارند. اکثریت آنها در آمریکا و انگلیس متمرکز هستند و فعالیت خود را در آنجا انجام می دهند.
▪ یعنی بعد از آن که این عرفانهای سکولار که از بودیسم و هندوئیسم گرفته شدند و خودشان به عنوان یک عرفان مستقل مطرح گردیده عرفان مستقلی تحت عنوان عرفان سکولار مطرح کردند آیا توانسته اند مباحث دیگری را در این حوزه مطرح سازند. مثلا اگر ما در بحث هندوئیسم یا بودیسم یک سری آموزه های خاص داریم آیا آموزه های عرفان سکولار با آموزه های بودیسم و هندوئیسم تفاوت دارد یا خیر؟
اکثراً در همان راستا است. ولی چیزهایی نیز وجود دارد که فرق دارند. یعنی اگر ما بخواهیم به پیروان «اکنکار» بگوییم که بسیاری از اعتقادات شما عین اعتقادات بودیسم است قبول نمی کند ولو این که بخواهیم کلمه به کلمه آن مطالب را از کتب مقدس بودیسم استخراج کنیم و به آنها نشان دهیم.
▪ پس طرفداران عرفان سکولار مدعی هستند که جدای از بودیسم و هندوئیسم هستند؟
خیر. مدعی نیستند که جدا هستند ولی این که اگر به آنها بگوییم که تمام افکار شما و به عنوان نمونه اصل تناسخ خود را عینا از بودیسم گرفته اند قبول نمی کنند. طرفداران «ا کنکار» می گویند که دانش اکنکار از اول بوده است و ادیان و فرقه های دیگر در داخل آن بوجود آمده اند. («اکنکار» به معنی آئین نور و صوت خداوند یا جریان صوت الهی معرفی شده است. )
▪ چرا عرفانهای سکولار بیشتر بر ایده های شرقی مبتنی هستند؟
از آن جهت بیشتر بر ایده های شرقی مبتنی هستند که ما هند را در این منطقه از جهان داریم. بیشتر فرقه هایی که داریم برخاسته از آیین هایی است که در هند وجود داشته است.
▪ هند چه ویژگیهایی داشت که توانست تاثیر گذار باشد؟
در واقع دو خصلت در هند باعث گرایش خاص به این سرزمین شد. یکی سرشاری و آکنده بودن فرهنگ و تمدن هند از معنویت های مورد نظر این جریانها و دیگری احترام آموزه های هندی به ادیان بزرگ است.
نام گفت و گو شونده: پروین کاظم زاده
خبرنگار: كیانوش كیاكجوری
منبع : باشگاه اندیشه