سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا


از ترانه‌های سیاه تا ترانه‌های زرد و فجیع


از ترانه‌های سیاه تا ترانه‌های زرد و فجیع
در گذشته‌ی نه‌چندان دور، در ترانه‌ها و تصانیف صحبت از معشوق و وصف خوبی‌های بعضاً ندیده و پوشاندن معایب دیده‌اش بود و در آن ناز و نازكشی و ایضاً تقدیم یك دوجین قلب كه مثل حباب صابون به هوا می‌رفت و عاشق لایق با نوك دماغش در خیال آن را می‌تركاند و به همین ترتیب صحبت از عمر و جوانی و رمانتیك‌بازی و گل رز قرمز و «منم همین‌طور» و منم عاشق رنگ آبیم و نیز ادبیات رمانتیك و اگر صحبت از بی‌وفایی و جفای معشوق بود یا حتی زردی در محتوا داشت دیگر پدر طرف را با بد و بیراه درنمی‌آوردند و به آه و ناله‌ای و شكوه‌ای از چرخ بازیگر فلك و دست تقدیر اكتفا می‌كردند كه اگر هم بود به ندرت بود.
اما برخی ترانه‌های معاصر فارسی نسل جوان به ویژه خوانندگان تازه‌كار را كه می‌شنویم وضعیت فجیع و وخیمی را چه در ساختار شعر آن و چه در مضمون آن می‌بینیم كه بیشتر اهانت به مخاطب است تا جلب توجه او! موسیقی پاپ و جوان‌پسند سال‌های اخیر، موقعیت بدی را از نظر ادبیات و ترانه‌سرایی در پیش گرفته كه غیر از سیاه‌نمایی روابط حالت كمیكی یافته است و تعجبی ندارد كه اگر مفهوم گلایه از معشوق تا حد فحش و بد و بیراه به او پیش رفته باشد! احساس می‌كنی خواننده مرتب در حال توهین به معشوق خیالی و در نهایت توهین به مخاطب است. احساس می‌كنی چیزی نمانده بگوید: برو گمشو دیگه دوست ندارم، یا: الهی تیفوس و حصبه بگیری. احساس می‌كنی ضبط صوت این هجوم واژه‌های زرد و سیاه را قی می‌كند و این جهان و روابط انسانی كه برای نوجوان شنونده و بخت‌برگشته می‌سازد، دیدگاه زرد و تیره‌ای است.
بیشتر جوامع مختلف صنعتی و در حال توسعه دوره‌های فرهنگی را با عنوان «سیاه» طی كرده‌اند. شعر سیاه، ترانه‌ی سیاه، سینمای سیاه و فیلم نوآر و ادبیات سیاه كه عوامل گوناگون سیاسی و اجتماعی موجب آن است و حتی در مقاطعی منجر به نوعی تظاهرات مانند هیپیسم می‌شود. در ایران، شاید دهه‌ی پنجاه اوج این «سیاه‌بازی» بود و می‌توان نمونه‌های فرهنگی و هنری بسیاری را مثال زد كه با مقارن شدن با انقلاب بساط آن هم در ادبیات و موسیقی و سینما برچیده شد. البته در بطن همین سیاه بودن نیز شاهكارهای بسیاری خلق می‌شد كه هنوز به عنوان آثار ارزشمند و نمونه‌ای از آن یاد می‌شود و این دیدگاه به طور مطلق آن را نفی نمی‌كند.
اما آنچه كه امروزه با آن مواجهیم، ادبیات سیاه نیست. سطحی‌نگری مطلق به «هیچ انگاری» است. در مورد زرد بودن اشعار ترانه‌های معاصر بسیار گفته و نوشته‌اند ولی اینجا منظور «نیهیلیسم زرد» است كه به نوعی مد روز در ترانه سرایی فارسی مبدل شده است. یعنی مضمون و ساختار خود ترانه چقدر زرد و بی‌محتوا و به اصطلاح درپیت است، نیهیلیسم‌نمایی محتوایی آن، وضعیت كمیك‌تری به آن داده است. این البته در مورد ترانه‌هایی با مضامین طنز و سبك‌هایی نظیر هیپ‌هاپ كه خوراك طنز است استثناست. همچنین این وضعیت در مورد موسیقی پاپ داخلی موسوم به «تهرانجلسی» به هر حال كمی بهتر و معقول‌تر است هر چند برخی نمونه‌های داخلی نیز كم‌كم دارند به روغن‌سوزی می‌افتند و به اشعار سیاه-زرد روی آورده‌اند. (راستی سیاه-زرد چه رنگی است!؟).
همه‌ی اینها ما را به این نتیجه می‌رساند كه تولید محتوای ترانه‌سرایی فارسی به ویژه خارج از ایران دچار نوعی گریپاژ فلسفی هنری شده است. ترانه‌هایی كه حتی سیاه نیستد بلكه تا مغز استخوان زرد هستند. پوچ‌گرایی بی‌محتوا و ناهدفمندی كه حتی در قبولاندن خود با زبان فارسی به شدت الكن است و تنها تابع مد و تب روزی است كه به جان ترانه‌سرایی فارسی افتاده است. شاید مهم‌ترین عامل آن علاوه بر دوری ترانه‌سرایان از مطالعه و تولید محتوای زبان مادری‌شان و «تولید انبوه» به هر قیمت ممكن، افول نسل ترانه‌سرایی است كه با شعر و ادبیات و روحیات مردم و جوانان بیگانه نبودند و به درستی اشعار و مضامین رمانتیك و اجتماعی را به كار می‌بردند.

ناصر خالدیان