دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
مجله ویستا
عشق گاه به لطافت باران است و نگاه گنجشک باران خورده
جهان عشق را باز نمی شناسد. بشر نمی داند با این واژه چه بکند. همه چیز را میتواند در صفتها، قیدها، بایدها و نبایدها و در یک کلام تعریف کرد، ولی پای این واژه که در میان میآید زبان بشر سترون میماند.
هر بار می پنداریم از این جادوگر افسون زدایی کردهایم و می توانیم با زبان عقل از آن سخن بگوییم ناخواسته در دامش گرفتار شدهایم و خود ما نشانه شکست در این وادی شده ایم. ما همچون دیگران از راندن این بازرگان دل و سوداگر بی ترحم و رباینده عقل و احساس از خودمان در ماندهایم.
عشق چیست؟ این پرسش قرنهاست پاسخ ما را می طلبد ولی پاسخی وجود ندارد. تنها می توان از آن گزارشی بدست داد. جای پای قاعدهها و منش ها را در نمونه ها بازیافت...
عشق هم تهیست و هم پر.هم بیان نشدنی و هم بیان شدنی است. یک دیالکتیک مخوف. حتی شعر زبان قاصر دارد در برابر آن.
عشق آرام و قرار را می گیرد. عاشق منتظر است. انتظار همیشگی او را دچار جنون می کند. باید صدایش را بشنوم. باید ببینمش. باید کلام شاعرانه اش را بشنوم. ولی زمانی که می بیند و می شنود و می خواند حسی از گریز دراو بیداد می کند، نمی تواند تاب آورد این همه سنگینی و ازدحام حضور را. پس می گریزد و تا اندکی دور می شود باز لهیب انتظار جانش را می سوزاند و خاکستر می کند.
عشق گاه به لطافت باران است و نگاه گنجشکک باران خورده و گاه به سوزناکی آتش دوزخ. عشق نهایت تنهایی است. نیازی همیشگی به آن دیگری و همین این نیاز است که خطوط متقاطع جذب و طرد را بر میانگیزد.
عشق هرگز پایان نمی گیرد. شکست می خورد. اما در گوشه قلب می ماند و هرازگاهی سرک می کشد و حق خود را می خواهد. یک بار که عاشق شوی. همیشه هستی...
http://aghazadeh.blogfa.com
هر بار می پنداریم از این جادوگر افسون زدایی کردهایم و می توانیم با زبان عقل از آن سخن بگوییم ناخواسته در دامش گرفتار شدهایم و خود ما نشانه شکست در این وادی شده ایم. ما همچون دیگران از راندن این بازرگان دل و سوداگر بی ترحم و رباینده عقل و احساس از خودمان در ماندهایم.
عشق چیست؟ این پرسش قرنهاست پاسخ ما را می طلبد ولی پاسخی وجود ندارد. تنها می توان از آن گزارشی بدست داد. جای پای قاعدهها و منش ها را در نمونه ها بازیافت...
عشق هم تهیست و هم پر.هم بیان نشدنی و هم بیان شدنی است. یک دیالکتیک مخوف. حتی شعر زبان قاصر دارد در برابر آن.
عشق آرام و قرار را می گیرد. عاشق منتظر است. انتظار همیشگی او را دچار جنون می کند. باید صدایش را بشنوم. باید ببینمش. باید کلام شاعرانه اش را بشنوم. ولی زمانی که می بیند و می شنود و می خواند حسی از گریز دراو بیداد می کند، نمی تواند تاب آورد این همه سنگینی و ازدحام حضور را. پس می گریزد و تا اندکی دور می شود باز لهیب انتظار جانش را می سوزاند و خاکستر می کند.
عشق گاه به لطافت باران است و نگاه گنجشکک باران خورده و گاه به سوزناکی آتش دوزخ. عشق نهایت تنهایی است. نیازی همیشگی به آن دیگری و همین این نیاز است که خطوط متقاطع جذب و طرد را بر میانگیزد.
عشق هرگز پایان نمی گیرد. شکست می خورد. اما در گوشه قلب می ماند و هرازگاهی سرک می کشد و حق خود را می خواهد. یک بار که عاشق شوی. همیشه هستی...
http://aghazadeh.blogfa.com
منبع : خبرگزاری ایسنا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست