چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا


ارزش شناسی ـ بخش ۱۲


ارزش شناسی ـ بخش ۱۲
ادامه علل عدم پیروی از هنجارها و ارتباط ارزش با دیگر مفاهیم مرتبط اجتماعی
۵) هنجارهای بیرونی (بیرونی بودن هنجارها):
یک دلیل عمده عدم پیروی از هنجارها، بیرونی بودن و تحمیل آن‌ها بر مردم است. در ایران تقریبا به ندرت می‌توان افرادی را پیدا کرد که از هنجارهای درونی گروه خود پیروی نکنند، اما در مورد هنجارهای بیرونی، مردم در هنگام عدم پیروی عموما یک نوع احساس زرنگی یا کسب ارزش را به نمایش می‌گذارند. به عبارت دیگر پیروی نکردن از هنجارهای بیرونی به گونه‌ای از جانب خود فرد یا افراد دیگر با یک نوع امتیاز و تشویق همراه است. تا جایی که عدم پیروی از هنجارهای بیرونی در جامعه، خود، به یک هنجار تبدیل شده است. آن هم یک نوع هنجار درونی! از این‌ جاست که بی‌هنجاری و نابهنجاری در اکثر کشورها خود به هنجار تبدیل شده است و اگر کسی تذکری درباره آن بدهد، مورد پوزخند قرار می‌گیرد.
۶) تضاد هنجارها با ارضای نیاز:
هنجارها برای تنظیم روابط اجتماعی هستند، تا انسان‌ها بتوانند نیازهای خود را بهتر ارضا کنند. بنابراین هنجارها نهایتا و به طور غیرمستقیم یک وسیله ارضاء نیاز هستند. یعنی انسان‌ها باید بتوانند به کمک هنجارها نیازهای خود را بهتر ارضا نمایند. حال اگر تعداد هنجارهایی که وضع شود تا انسان‌ها در صورت عمل به آن‌ها در واقع به اهداف خود مبنی بر ارضای نیاز نرسند، بدیهی است که به آن‌ها عمل نخواهند نمود و آن‌ها را دور خواهند زد. در ترافیک شهر تهران با این مساله مواجه هستیم.
۷) عدم شرایط پیروی از هنجار:
ممکن است یک علت پیروی نکردن از هنجارها، نداشتن شرایط از جانب مردم باشد. وقتی از مردم خواسته می‌شود که هنگام رانندگی کمربند ایمنی اتومبیل را ببندید و کارخانه‌های اتومبیل‌سازی برخی اتومبیل‌های خود را فاقد کمربند تحویل می‌دهند و در بازار نیز پیدا نمی‌شود، بدیهی است که افراد نمی‌توانند از آن هنجار پیروی کنند.
۸) عدم کارکرد سیستم کنترل:
علت اساسی دیگر عدم پیروی از هنجارها نبود کارکرد قوی سیستم کنترل است. براساس تئوری مبادله و تئوری انگیزه اتکینسون (Atkinson) انسان هنگامی دست به یک عمل می‌زند که از یک طرف ارزش آن عمل و از طرف دیگر احتمال اجرای آن عمل بیشتر از ارزش و احتمال اجرای عمل دیگر باشد. مثلا وقتی یک راننده به علت دوری راه می‌خواهد خیابان یک طرفه را خلاف برود، اگر جریمه آن از نظر او بر اساس برآورد او خیلی زیاد نباشد و یا او به علت این‌که معمولا در آن اطراف پلیس نیست، انتظار پلیس و جریمه را ندارد، تخلف خواهد نمود. از سوی دیگر اگر سیستم کنترل کننده نیز خود قوانین را رعایت نکند و از موقعیت‌ خود سوء استفاده نماید، در آن صورت از مشروعیت هنجارها و در نتیجه التزام اعضاء جامعه در رعایت آن‌ها کاسته خواهد شد.
۹) وجود فرهنگ‌های متفاوت در یک محیط:
وقتی فرهنگ‌های مختلف با آداب و رسوم و هنجارهای مختلف از نقاط مختلف در یک نقطه جمع شوند و انواع هنجارها حاکم باشد، در این صورت هر فرد و یا گروه به یک نوع هنجار رفتار می‌کنند و یا به قول «اولسون» از آن‌جا که محیط فرد عوض شده است و دیگر احساس پای‌بندی به هنجارهایی را که او در محیطش از آن پیروی می‌کرد نمی‌کند، هرج و مرج و آشفتگی روی می‌دهد. این مساله در پی رشد و یا رکود اقتصادی و در پی مدرنیزه کردن ناگهانی جامعه روی می‌دهد که انسان‌ها به سوی قطب‌های ارزشی (چه از نظر ارزش‌های مادی، مانند درآمد و چه از نظر ارزش‌های اجتماعی مانند پارک‌ها، فیلم‌ها و ...) روی می‌آورند.
از مباحث فوق می‌توان چنین نتیجه گرفت که برای ایجاد نظم اجتماعی در یک جامعه که هدف اصلی هنجارها است، ابتدا باید به هنجارهای درونی روی آورد. یعنی ابتدا هنجارها را با روش‌های تخصصی، به طور متقاعد و مجاب کننده‌ای درونی نمود سپس با استفاده از فشار هنجاری و مجازات‌های غیررسمی، یک سیستم کنترل درونی به وجود آورد. در این صورت نظم اجتماعی بر جامعه حاکم می‌شود.
● "ارتباط ارزش با هنجار"
با آشنا شدن هنجار، مفاهیم و انواع آن به بحث اصلی این بخش باز می‌گردیم و آن ارتباط ارزش با هنجار است. رابطه میان ارزش و هنجار بسیار نزدیک است. "روبرت نیس بت" (۱۹۷۰) می‌گوید: «هنجارها با ارزش‌ها اصولا تفاوتی ندارند، اگر تفاوتی وجود دارد اساسی نیست بلکه فقط چگونگی استفاده از واژه است» (محسنیان‌راد، ۱۳۷۵).
هانری مندراس می‌گوید: هنجار "قانون، قاعده یا اصلی است که هدف آن تنظیم رفتار بر اساس ارزش‌هاست."
او هنجار را چنین تعریف می‌کند: «هنجار عبارت است از کاربرد ارزش‌های معین، مثلا در مقررات راهنمایی و رانندگی ارزش موسوم به امنیت عبارت خواهد بود از احتیاطات لازم هنگام سبقت گرفتن». (مندراس، ۱۳۴۹)
همان‌طور که توضیح آن رفت هنجارهای اجتماعی، شیوه رفتاری معینی هستند که در گروه یا جامعه متداول بوده و فرد در جریان زندگی خود آن را می‌آموزد و به کار می‌بندد و هم‌چنین انتظار دارد که سایر افراد گروه یا جامعه نیز آن را انجام دهند. (وثوقی و نیک خلق، ۱۳۷۰)
رعایت هنجار برای افراد گروه یا جامعه الزامی بوده و تخطی از آن مستوجب سطوح مختلف کیفر است که نازل‌ترین آن پوزخند زدن و تمسخر است. ارزش‌ها و هنجارها را شخص می‌آموزد یعنی هر دو اکتسابی بوده و فرد در جریان اجتماعی شدن آن‌ها را یاد می‌گیرد. در هر دو مورد فرد انتظار کنش از فرد مقابل را دارد. اما ارزش‌های هر جامعه شکل‌دهنده هنجارهای آن است. از این طریق است که ارزش‌ها می‌توانند زندگی افراد و گروه‌های جامعه را انتظام دهند. ارزش‌ها مفاهیمی انتزاعی و کلی‌اند، در حالی که هنجارها، شیوه‌های رفتاری برای وضعیت‌های معین هستند. برخلاف هنجارها که وجودشان به سادگی در زندگی روزمره قابل رویت است، تشخیص ارزش‌ها غالبا دشوارتر است. لذا ارزش‌های هر جامعه را می‌توان از طریق هنجارهای آن استنباط نمود. (یان رابرتسون، ۱۳۷۵)
تفاوت دیگر بین هنجارها و ارزش‌ها این است که ارزش‌ها کلی‌اند ولی هنجارها معمولا قواعد ویژه یک جمع هم‌بسته را معین می‌کنند. هنجارها برای فرآیند‌ها و ارتباطات اجتماعی از جهت قدرت سامان‌دهندگی حائز اهمیتند، اما تجسم بخش اصولی نیستند که در ورای سازمان اجتماعی قابل اعمال باشند. در جوامع پیشرفته‌تر، کانون ساختاری هنجارها در نظام حقوقی است. هنجارها از یک لحاظ به ارزش‌ها جنبه عملی می‌دهند، در حالی که به نوبه خود توسط ارزش‌ها مشروعیت می‌یابند، البته هنجارها در مقایسه با نقش‌ها و جمع‌های مشخص مورد نظر، در سطح پایین‌تری از کلیت عمل می‌کنند. هنجارها به آن دسته از قواعدی اشاره دارند که موقیعت‌های عملی موجود در زندگی روزمره فرد را زیر نفوذ خود دارند. (کوهن، ۱۳۸۲)
● "ارزش و فرهنگ"
▪ فرهنگ (Culture)
یکی از مفاهیم اساسی جامعه‌شناسی که تعاریف متعددی در مورد آن وجود دارد مفهوم "فرهنگ" است.
اولین تعریف علمی از فرهنگ را «تایلور» در سال ۱۸۷۱ در کتاب «فرهنگ اولیه» ارائه کرده است. درک تایلور از فرهنگ مجموعه پیچیده‌ای است که دانش، اعتقادات، قوانین، آداب و رسوم و هر آموخته دیگر انسان را شامل می‌شود. ادوارد تایلور (Sir Edward Barent Taylor) مردم شناس انگلیسی می‌گوید: فرهنگ عبارت است از مجموعه علائم، دانش‌ها، هنرها، رسوم و سایر آموخته‌ها و عاداتی که انسان به عنوان یک عضو جامعه کسب می‌کند. (محسنی، ۱۳۶۲)
رونز (۱۹۸۴) فرهنگ را مجموعه‌ای از نظام معنایی می‌داند که در میان گروهی از مردم مشترک است و باعث متمایز شدن گروه‌های انسانی مختلف از یکدیگر می‌گردد. این نظام معنایی یاد گرفته می‌شود و نشان دهنده سبک زندگی مردم است و به طور طبیعی از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌گردد. در قرن نوزدهم گوستاو کلم ( Gustav klemm) تعریف جدیدی از فرهنگ ارائه داد که به مشخصات اصلی فرهنگ توجه داشت. به عقیده او فرهنگ از رسوم، اطلاعات و تخصص زندگی خانوادگی و اجتماعی در زمان صلح و جنگ، مذهب، علم و هنر تشکیل می‌یابد و در انتقال تجربیات گذشته به نسل جوان متظاهر می‌شود. (صانعی، ۱۳۴۷).
ایتزن (۱۹۸۸) فرهنگ را معرفت مشترک انسان‌های یک جامعه می‌داند که مشتمل بر شش عنصر است: نهادها، تکنولوژی، ایدئولوژی، هنجارهای اجتماعی، ارزش‌ها و نقش‌ها. از نظر ایتزن فرهنگ در واقع نوعی انقیاد است که وظیفه آن شکل‌دهی نگرش افراد و هویت بخشی به آن است (نامه فرهنگ، ۱۳۷۲).
در تعریفی دیگر، فرهنگ بازتاب ضروری برخورد انسان با محیط و انسان‌های دیگر تلقی شده است که موجد حیات ذهنی و نظام‌بخش کنش اجتماعی افراد انسانی است و فرهنگ در واقع عامل میانجی زیست انسان و وسیله انطباق او با شرایطی است که وی را در بر گرفته است به گونه‌ای که از طریق فرهنگ به طبیعت پیوند خورده و با نیل به نوع سازگاری به تدریج اراده خود را بر محیط تحمیل می‌کند (یوسفیان، ۱۳۶۸).
فرهنگ یکی از ابعاد نظم اجتماعی است و به کلیه الگوهای نهادی در یک جامعه مانند باورها، ارز‌ش‌ها، هنجارها، نهادها و تولیدات مادی گفته می‌شود (چلپی، ۱۳۷۵).
فرهنگ عبارت است از ارزش‌هایی که اعضای یک گروه معین دارند، هنجارهایی که از آن پیروی می‌کنند و کالاهای مادی‌ای که تولید می‌کنند. ارزش‌ها، آرمان‌های انتزاعی‌اند؛ حال آن‌که هنجارها اصول و قواعد معینی است که از مردم انتظار می‌رود آن‌ها را رعایت کنند (گیدنز، ۱۳۸۱).
درسلر و ویلز (۱۹۷۵) در تعریف فرهنگ می‌گویند: «فرهنگ میراث اجتماعی تقسیم شده‌ای است که از یک نسل به نسل بعدی منتقل می‌شود (Dressler and willis, ۱۹۷۵).
«ساموئل کینگ» که در دانشگاه بروکلین شهر نیویورک استاد جامعه‌شناسی است فرهنگ را به عنوان مجموعه مساعی بشر برای تطبیق یافتن با محیط خود و اصلاح طرز زندگی‌اش تعریف می‌کند (صانعی، ۱۳۴۷).
«کلارک ویسلر» در یک تعریف کلی در کتاب انسان و فرهنگ که در سال ۱۹۲۲ منتشر شد، فرهنگ را عبارت از کلیه شئون و مظاهر حیات یک ملت می‌داند (محسنی، ۱۳۶۲).
آنتونی گیدنز در تعریف فرهنگ می‌گوید: «فرهنگ، ارزش‌ها، هنجارها و کالاهای مادی ویژه یک گروه معین است. مفهوم فرهنگ، مانند مفهوم جامعه در جامعه‌شناسی و سایر علوم اجتماعی فراوان به کار برده می‌شود. فرهنگ یکی از مشخص‌ترین ویژگی‌های ارتباط اجتماعی انسان است» (گیدنز، ۱۳۸۱).
انسان‌ها به عنوان موجودات فرهنگی به این دلیل در جامعه رفتارهای معینی دارند که نسبت به محیط‌شان بینش مشترکی دارند. این بینش مشترک گاهی فرهنگ نامیده می‌شود. فرهنگ مجموعه‌ای از اندیشه‌ها، ارزش‌ها و هنجارها است که مردم به عنوان راهنمایی برای درک و تسلط خود به کار می‌برند، بدین گونه است که ما می‌توانیم بدانیم که چگونه در کنار یکدیگر زندگی کنیم و با هم همکاری کنیم. انسان‌ها درباره دنیای خود بحث می‌کنند، درباره آن یاد می‌گیرند و آن‌چه را فرامی‌گیرند یاد می‌دهند. دانش با مرگ فرد از بین نمی‌رود بلکه به دیگران انتقال می‌یابد، میراثی وجود دارد که هر فردی در جامعه یاد می‌گیرد و به کار می‌برد. مردم صرفا تربیت نمی‌شوند؛ با فرهنگ، آن‌ها می‌توانند بفهمند که خودشان و دیگران چه می‌کنند و چه باید بکنند. به علت این خصیصه فرهنگی، جوامع تفاوت‌های چشم‌گیری دارند. هر جامعه‌ای رویکردی نسبتا منحصر به فرد درباره زندگی دارد. فرهنگ سازمان‌های مردم را متمایز و مشخص می‌کند. (شارون، ۱۳۸۲)
▪ طبقه‌بندی فرهنگ
تری یاندیس و همکارانش (۱۹۸۸) فرهنگ را به دو بخش تقسیم می‌کنند:
۱) عینی
۲) غیرعینی
بخش عینی فرهنگ شامل جاده‌ها، راه‌ها، ساختمان‌ها و ابزارها و به طور کلی ساخته‌های دست بشر است و فرهنگ غیرعینی شامل عناصری از قبیل هنجارها، نقش‌ها و عقاید و ارزش‌ها می‌گردد (بتانکورت و لوپز، ۱۹۹۳).
تقسیم بندی دیگری که مورد نظر بسیاری از جامعه‌شناسان است، فرهنگ را به دو نوع تقسیم می‌کند:
۱) مادی
۲) معنوی
ـ فرهنگ مادی: این نوع از فرهنگ شامل اشیاء قابل لمس است مانند لباس، وسائل زندگی، ابزار و ادوات، کتاب، نقاشی، هواپیما و ... .
ـ فرهنگ معنوی: شامل افکار و عقاید مربوط به اشیاء، نحوه تفکر و استدلال، مذهب، زبان، ادبیات، قوانین، علوم و سایر جنبه‌هایی که مستقیما فاقد تظاهر مادی هستند (صدیق سروستانی، ۱۳۸۶).
مجموع جنبه‌های مادی و غیرمادی فرهنگ راه زندگی یک جامعه را نشان می‌دهد، جامعه‌شناسان معتقدند که دریافت انسان‌ها از واقعیت‌ متاثر از زندگی جمعی و گروهی است. درک همه انسان‌ها از جهان یکسان نیست بلکه دریافت‌های افراد صبغه‌ای از فرهنگی که در آن رشد کرده‌اند دارند. هر جامعه‌ای فعل و انفعالات فرهنگی خود را به‌هنجار و طبیعی می‌داند. این بدان معنی است که هر جامعه‌ای فرهنگ‌های دیگر را بامعیارهای خود می‌سنجد (همان منبع).
بدون تردید فرهنگ مادی شدیدا از فرهنگ غیرمادی متاثر است، هم‌چنین اثر فرهنگ مادی نیز انکارناپذیر است. یعنی فرهنگ مادی و معنوی بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند. به عنوان مثال در ساختن یک وسیله موسیقی مانند ویلن، روشن است که صنعت ویلن سازی و کیفیت آن از نظر فنی تابع شرایط مادی است ولی زمینه فکری تحول مادی و ساخت آن و نیز استفاده‌ای که از آن می‌شود تحت تاثیر فرهنگ معنوی قرار دارد. زیرا محتوای موسیقی و تنظیم ردیف‌های آن دارای آثار روانی و متاثر از سنت‌های اجتماعی است (محسنی، ۱۳۶۲).
برخی از دانشمندان (نیومن، ۱۹۹۷) فرهنگ را به دو بخش تقسیم می‌کند: فیزیکی و اجتماعی.
اما در یک تقسیم بندی که توسط جامعه‌شناسان ارتباطات ارائه شده است فرهنگ به دو نوع تقسیم می‌شود:
۱) جمعی یا توده‌وار
۲) برگزیدگان
فرهنگ جمعی عبارت است از آن فرهنگی که عملا توده مردم را در بر می‌گیرد و حال آن‌که فرهنگ برگزیده را در میان قشر خاصی ازجامعه که روشنفکران باشند، می‌توان سراغ گرفت.
تدوین: مختار نائیجی
دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه تربیت مدرس تهران
خبرنگار علوم اجتماعی سرویس مسائل راهبردی ایران
منبع : خبرگزاری ایسنا