جمعه, ۲۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 14 March, 2025
مجله ویستا
دانشگاه؛ قربانی دفاع از اصلاحات

کار که بالا گرفته بود آقای دکتر، مدیر کل دانشجویان داخلی وزیر علوم بود. غائله که خوابید اول معاون پارلمانی و بعد معاون دانشجویی وزارت علوم شد و امروز هم استاد تاریخ دانشگاه تهران است. غلامرضا ظریفیان حتی جدیتر از دکتر معین از عملکرد دولت در روزهای تلخ حمله به کوی دانشگاه دفاع میکند. ظریفیان ۵۰ سال سن دارد و فارغالتحصیل دکترای تاریخ ایران و اسلام است. سال قبل، سالگرد ۱۸تیر ۱۳۷۸ را در گفتوگو با دکتر معین یاد آوردیم و امسال از آنجا که ظریفیان نقش ویژه ای در ارتباط با پیگیری حوادث کوی داشت، درگروه تاریخ دانشگاه تهران پای صحبتهای او نشستیم.
● شما چه موقع از حادثه ۱۸ تیر كوی دانشگاه مطلع شدید؟ تحلیل و واکنش ابتداییتان چه بود؟
▪ ترجیح میدهم با یک مقدمه وارد موضوع شوم چرا که در تحلیل نهایی، واقعه کوی را معطوف به این مقدمه میدانم. واقعه دوم خرداد به لحاظ سیاسی غیر مترقبه بود. هرچند ممکن بود برخی جامعه شناسان در آن مقاطع تحلیلهایی داشته باشند که از آن بوی پیشبینی میآمد ـ البته من با آنها مواجه نشدم ـ اما به لحاظ سیاسی تمام سیاسیون ما معتقدند که غیر مترقبه و ناگهانی بود. یعنی آنچه مقدر و مشخص بود این بود که رویه مملکت بر پاشنه یک عرصه جدید چرخید. بخشی از این اتفاق بزرگ؛ متکی به دانشگاه بود. دانشگاه به عنوان جریان پرسشگر و جستوجوگر مؤثر در آمدن خاتمی و هم مؤثر در ایجاد روحیه نقد رویه حاکم بر مملکت بود. اما بخشی از مخالفان، بهجای اینکه دوم خرداد را یک پروسه و یک فرصت ببینند، و با آن به عنوان یک پدیده میمون اجتماعی مواجه شوند، آن را یک پروژه دیدند که از دو زاویه به این پروژه نگاه میشد. از یک زاویه پروژهای بود که دیگران برای حاکمیت آنها تدارک دیده بودند و از دیگر سو؛ پروژهای بود که باید با آن برخورد میشد و چون این پروژه توسط مخالفین و منتقدین آنها نمایندگی میشد، باید با آن برخورد میکردند. در نتیجه، بخشی از جریان رقیب برخورد را با این به قول خودشان پروژه آغاز کردند و یکی از جریانهای عامل دوم خرداد، دانشجویان بودند که باید با آنها برخورد میشد. پیش از دوم خرداد آنچه در دانشگاه وجود داشت حاکی از یک فضای بسته و سرد، انفعال و رکود بود. پیش بینی میشد با دوم خرداد انرژی آزاد شده توسط دانشگاه تبدیل به یک انرژی متراکم زایدالوصف شود که این اتفاق رخ نداد. بلکه فضای دانشگاه بسیار پرنشاط و امید به آینده جدی شد. دانشجویان خواستار شرکت در فعالیتهای علمی، سیاسی و فرهنگی بودند. ظرف این دو سال، شما هیچ تزاحم و تندروی جدی در دانشگاه نمیبینید بلکه دنبال مشارکت و نقشآفرینی در تصمیمها و امور بودند، به دنبال سامانیابی و هویت یابی جدی بوده و احساس امید میکردند و ... از سال ۷۶ که دولت جدید مستقر شد تا سال ۷۸ چیزی حدود ۹۰۰ ـ ۸۰۰ تشکل جدید؛ شامل حدود ۳۰۰ تشکل صنفی، ۳۰۰ انجمن علمی و بیش از صدها نهاد فرهنگی اعم از شب شعر، گروههای تئاتر، جشنوارههای بزرگ و ... بیش از ۵۰ انجمن ورزشی تشكیل شد. در واقع به این دلیل که دانشگاه محمل طبقات و گرایشهای مختلف است. ما فقط بستر را برای آنها مهیا کردیم و آنها در تمام زمینههای مختلف شروع به مشارکت و رشد کردند. جنبش سیاسی به معنای خاص آن، در دانشگاه با توجه به فضای جهانی و ظرفیتهای داخلی تبدیل به یک جنبش اجتماعی شد. جنبشهای سیاسی معمولا نگاه منفی ـ مثبت دارند و به همه چیز سیاه و سفید نگاه میکنند اما جنبشهای اجتماعی، خاصیت ژلاتینی دارند و سیال و اهل تعامل و گفتوگویند. این اتفاقی بود که در دانشگاه رخ داد و مصنوعی هم نبود، بلکه کاملاً واقعی بود. در حدی بود که ما توان پاسخ دادن به آنها را نداشتیم. ما فقط بستر را آماده کرده بودیم اما انتظار نداشتیم ناگهان با هزار تشکل مختلف مواجه شویم. میشد در نهایت این تشکلها را به سمت پارلمان دانشجویی سوق داد. این بستر نقاد و پویا، در طول این دوسال شکل گرفت و رشد کرد. با وجود اینکه اختلاف سلیقه و فکر بسیار زیاد بود، فضاهای رقیب به سمت حذف همدیگر نرفتند بلکه به نقد همدیگر که عامل پویاییشان بود، نشستند. این فضا تا واقعه غیرمترقبه و غیرمنتظره کوی دانشگاه وجود داشت. به نظر من آن جریانی که دوم خرداد را پروژه میدید مترصد این بود که به گونهای با فعالین و کنشگران آن پروژه برخورد کند و در واقع منتظر فرصت بود....
● در واقع شما معتقدید مسئله كوی برنامهریزیشده بود؟
▪ مسئله کوی چه برنامهریزی شده و چه نشده بود این فرصت را ایجاد کرد که آنها بتوانند با دانشجویان برخورد کنند.
● یعنی بالاخره یک جریان با برنامهریزی و سازماندهی وارد کوی شده بود!
▪ اگر به مقدمات کوی هم نگاه کنیم درمییابیم که بالاخره یک جریانی در مسیر برخورد با پروژه اصلاحات ـ از دید آنها ـ به برخورد با جریانات حامی رسیده است! به طور مثال قبل از کوی یک روزنامه جا افتاده در تبلیغ نگاه اصلاحطلبانه بسته میشود که روزنامه معتدلی هم هست. و البته آنهایی که این برخورد را کردند میدانستند که این برخورد واکنشهایی هم به دنبال خواهد داشت و نقطه ثقل این واکنشها هم در دانشگاه خواهد بود. اینکه کوی کاملاً برنامهریزی شده بود هنوز اثبات نشده و گمانهزنی صورت گرفته اما مستند محکمی در پذیرش آن نیست. مسئله کوی، امر مسبوق به سابقهای بود. پیش از این ـ حتی قبل از اصلاحات ـ هم هرگاه اتفاقی میافتاد، حدود ۱۵۰ ـ ۱۰۰ نفر از دانشجویان کوی دانشگاه در داخل کوی تجمع میکردند و گاهی هم تجمعشان به خیابان کشیده میشد. گاهی این تجمعها حاوی شعارهای تند میشد اما همواره برخورد نیروی انتظامی با آنها برخوردی آرام بود. مدت زیادی بود که آنها به این نتیجه رسیدهبودند که در برخورد با این پدیده، که پدیدهای جوان و دانشجویی است برخورد خشونتآمیز و حذفی نکنند. به همین دلیل سعی میکردند ابتدا دامنه حادثه را محدود کنند، کمتر به طور رسمی وارد عمل شوند و از مسئولین دانشگاه برای جمع کردن تجمع کمک بگیرند و به این صورت، معمولاً بعد از مدتی دانشجویان هم به کوی برمیگشتند تا استراحت کنند و اوضاع به حالت اول خود باز میگشت. حتی در واقعه کوی هم این اتفاق در حال وقوع بود که حضور برخی افراد مانع آرام شدن فضا شد. تیپولوژی کسانی که عامل به اغتشاش کشیده شدن کوی بودند نشان میدهد که آنها دقیقاً با همان تفکری وارد کوی شدند که اصلاحات را پروژه میداند. آنها احساس میکردند که اینجا باید یک برخوردی صورت میگرفت تا هم از این گونه تجمعها سابقه بدی به جا بماند و هم برخوردی با دوم خرداد شده باشد؛ یعنی نوعی انتقام از عاملین دوم خرداد.
● محدوده این جریانی که میفرمایید کجا بود؟ اتفاقاتی که در کوی میافتد حاکی از بسیط بودن این حوزه است! روزنامه سلام با شکایت وزارت اطلاعات بسته میشود سپس صبح روز پنجشنبه وزارت اطلاعات شکایت خود را پس میگیرد. اما نه تنها صدا و سیما خبر پس گرفتن شکایت را تا ساعت ۱۰:۳۰ شب اعلام نمیکند، حتی کسی به دانشجویان این موضوع را اطلاع نمیدهد! از طرفی شاید بگویید سردار نظری با یک بخش از نیروی انتظامی وارد عمل شد. اما مگر میشود بخشی از نیروی انتظامی یک شب تا صبح در جایی درگیر باشد و فرماندهان آن در جریان نباشند؟ کما اینکه دانشگاه تهران در بیانیهای اذعان میکند که با یکی از معاونین نیروی انتظامی به نام جابر انصاری تماس گرفته شده و ایشان قول مساعدت دادهاند! اما عملکرد آنها چیز دیگری بوده است!(۱)
▪ در مورد حادثه کوی، ابهامات جدی وجود دارد اما اینها همه نشانه است. برای قطعی شدن نتیجه نیاز به نشانههای بیشتری است. در جامعه ما، در احزاب و نهادهای انقلابی شاهد این تجربه هستیم که با وجود صورت نسبتاً یکسان، اما اختلاف نظرها و افراد تند و کند وجود دارند. تجربه این ۳۰ سال هم نشان داده که گاهی حتی در نهادها و احزاب نیروهای رادیکالی وجود دارند که تبدیل به هستههای سخت میشوند که آن هستهها چندان هم از مرکزشان هدایت نمیشوند. این هستهها معمولاً یا بر اساس تکلیف عمل میکنند یا اینکه خود انگیختهاند. در جریان قتلهای زنجیرهای هم دیدیم که حفرهای در دل یکی از نهادهای نظام ایجاد شده بود كه آن نهاد از آن تبری جست و واقعاً هم نمیتوان آن حفره را به کل آن نهاد نسبت داد. بلکه یک کمیته در جایی مثل غده سرطانی شکل گرفت که به آن اتفاقها انجامید. در این حد میتوان تأکید کرد که در كوی هم چنین اتفاقی افتاده است. اما اینجا یک نکته باقی است و آن هم اینکه آیا طراحان و عاملان، از ابعاد عمل خود مطلع بودند؟ شاید این اجماع حول یک گوشمالی شکل گرفته بود اما به اینجا انجامید! این موضوع زیاد روشن نیست. من تردید دارم که تمام این برنامه که ابعاد ملی و جهانی پیدا کرد برنامهریزی شده باشد. چرا که شاید چنین برنامه بزرگی سنخیتی با هوش عاملین آن نداشته باشد. اما میتوان با نشانههایی چنین گفت که در گروهی که احساسات نزدیکتری به هم داشتتند کمیتهای شکل گرفته و قصد برنامهریزی برای یک برخورد جدی داشته است. اما به نظر من تبعات برنامه بیش از حد تصور آنها بود. در مورد کوی دو دیدگاه وجود دارد؛ یکی اینکه بی تدبیری رخ داده است. یک فرمانده که بیشتر در مناطقی که با ضد انقلاب در حال جنگ بوده خدمت کرده، حالا فرمانده نیروی انتظامی یک شهر مثل تهران شده است! در تمام دنیا برای انتخاب فرماندهان پلیس در شهرهای مختلف تمام عوامل روانشناختی، اجتماعی، قومی و ... را در نظر میگیرند و از یک نیروی آموزشدیده و جاافتاده مطلع از روانشناسی و جریانشناسی اجتماعی استفاده میکنند. نه یک جوان که بیشتر در یک جبهه جنگ، آموزش دیده آن هم بدون آموزش در مورد وضعیت جدید! پس در مورد کوی یک نگاه معتقد به بیتدبیری است اما معتقد است بر صحت این بیتدبیری تأکید شد تا جایی که زخم خوردگان و آسیبدیدگان محکوم شدند و عاملین تبرئه! یک نگاه هم معتقد به این است که یک محفل برنامهای برای برخورد با اصلاحات طراحی کرده بود اما آنها هم به تبعات آن فکر نکرده بودند که چنین ابعادی دارد! چرا که با نگاهی که آنها به اصلاحطلبها داشتند و معتقد بودند که آنها قصد به هم ریختن مملکت را دارند، ممکن بود تبعات آن جبرانناپذیر باشد.
● به اصلاحطلبها اشاره کردید. ارزیابیتان از برخورد و نقش آنها را بیشتر توضیح دهید
▪ به نظر من اگر اصلاحطلبها، باوجود زخمخوردگیشان و علیرغم اینکه این برنامه آمده بود تا آنها را هدف قرار دهد، پای مهار این واقعه نمیآمدند، و در واقع این عقلانیت را به خرج نمیدادند، با توجه به انرژی عظیمی که در دانشگاه و همینطور در جامعه ایجاد شده بود، اتفاقات خیلی تلختری در کشور رخ میداد. در واقع، حضور اصلاحطلبان، آبی بر آتش آن حوادث بود. یکی از کارهایی که اصلاحطلبان انجام دادند و تأثیر بسزایی داشت، استعفای دکتر معین بود. دکتر معین به نوعی با استعفای خود، با دانشجویان ستمدیده کوی احساس همدردی کرد. این استعفا نه فقط در داخل که در عرصه بینالمللی هم تأثیر داشت. معمولاً در تابستانها، سفرای ایران در خارج از کشور برای مدتی به ایران برمیگردند. در دیداری که با آنها داشتیم تعداد قابل توجهی از آنها میگفتند تا زمانی که استعفانداده بودند ما حرفی برای خبرنگاران خارجی نداشتیم. خبرنگاران خارجی به ما میگفتند که شما حتی نتوانستید دانشگاه خودتان را تحمل کنید!؟ اما دكترمعین که استعفا داد ما در جواب آنها میگفتیم که این کار، کار نظام نیست بلکه یک گروه متمرد، خودسر و غیر مسئول بوده است.
● برگردیم به سوال؛ اول شما کی از جریان مطلع شدید و تحلیل و واکنش ابتداییتان چه بود؟
▪ قضیه کوی از حدود ساعت ۱۰ شب ۱۷ تیر شروع شده بود. مسئولین کوی در این گونه وقایع معمولاً در مراحل چهارم یا پنجم به مسئولین بالاتر خود اطلاع میدادند. چرا که آنها خودشان در دورههایی دانشجو بودند، عضو انجمنها بودند و روحیات دانشجویان را میشناختند و معمولاً خودشان میتوانستند با ارتباط با دانشجویان مسائل را حل و فصل کنند. شاید در همان ایام هم دهها مورد صنفی یا سیاسی رخ داده بود و آنها توانسته بودند فضا را کنترل کنند. در این مورد هم، بچهها فکر میکردند که تا ساعت ۱ یا ۲ مسئله عادی است، اما وقتی که درگیریها اوج میگیرد و حتی رئیس کوی دانشگاه را ضرب و شتم میکنند مسئله غیر عادی میشود. در این ساعت؛ تماسهایی با وزارت کشور گرفته میشود تا بتوانند نیروی انتظامی را از صحنه خارج کنند و دانشجویان آرام شوند، اما این اتفاق نمیافتد و نیروی انتظامی حضور پررنگتری پیدا میکند. از طرفی دانشجویانی که ضرب و جرح شده بودند نیز جریتر میشوند. حدود ساعت ۴ صبح، یکی از معاونتهای وزارت کشور به من اطلاع دادند که مسئله دیگر قابل جمعشدن نیست و با دفعات قبلی متفاوت است. من به محض ورود به کوی با فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ، سردار نظری مواجه شدم و با ایشان کمی صحبت کردم که صحبتهای ما به مشاجره کشید. به ایشان قول دادم اگر با بچهها صحبت کنیم و آنها را آرام کنیم نیروی انتظامی هم از صحنه دور شود وضعیت از این حالت ملتهب خارج میشود. یک موبایل دست من بود (آن موقع موبایلها شبیه بیسیم بود) هوا هنوز تاریک بود. وقتی وارد شدم دانشجویان گمان کردند که مأمور نیروی انتظامی هستم و برای برخورد با من هجوم آوردند اما پس از کمی ضرب و شتم مرا شناختند و عدهای از آنها جمع شدند. من به آنها گفتم که شماره فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ را گرفتهام و قول دادهاند اگر شما داخل کوی باشید آنها هم بروند.در بین صحبتها، متوجه شدیم که نیروی انتظامی از در پایین وارد شده و سرانجام اوضاع از دست همه خارج شد.
● تحلیل هیئت دولت در ابتدای كار چه بود؟
▪ هیئت دولت منتظر تحلیل کارشناسان بود.
● یعنی خود هیئت دولت هیچ تحلیلی نداشت؟
▪ تحلیل مبتنی بر خبر که نه. چون منتظر اطلاعات و خبر بودند. ولی کلیت قضیه برایمان مشخص بود. خود آقای خاتمی هم بعداً اعلام کردند، آن موقع هم همین موضع را داشتند؛ که دانشگاه هزینه دفاع از اصلاحات را میدهد.آقای خاتمی در سالگرد کوی، این تحلیل را به صراحت اعلام کردند. البته در راستای همین تحلیل با تمام اجزا فعال شدند. حتی وزارت اطلاعات، انصافاً در دفاع از دانشجویان فعال بود. اگر وزارت اطلاعات پشت ما نبود خیلی ما را در آن کمیتهها به رسمیت نمیشناختند. وزارت اطلاعات آقای خاتمی همانطور که چشم فتنه را در قتلهای زنجیرهای درآورد، در اینجا هم کمک کرد. گزارشی که وزارت اطلاعات به کمیته تحقیق داد نسبت به دیگر گزارشها منصفانه و نزدیک به واقعیت بود. این گزارش، بر این اشعار داشت که گروههای خودسر و تندرو آمدند و با دانشگاه برخورد کردند. میشد مسئله كوی را مهار کرد، اما برخورد گروههای خودسر، مانع از مهار این وضعیت شد.
● بیانیه اول شورایعالی امنیت ملی خیلی به نفع دانشجویان بود. موضع گیری مخالفان شما چه بود؟ آیا کسی از اول موضع جدی علیه دانشجویان داشت؟
▪ ابعاد فاجعه آنقدر بزرگ بود که دیگر کسی نمیتوانست از این حادثه به طور مستقیم دفاع کند. از طرفی رهبری نظام از آن به عنوان فاجعه نام برده بودند و کسی نمیتوانست در مقابل این موضع رسمی، حرفی بزند. اما تلاشهایی میشد تا وقایع واژگون نشان داده شوند. آنها میخواستند دو نکته را جا بیندازند:
۱) ماجرا از کوی شروع شده
۲) ماجرا توسط اصلاحطلبان کلید خوردهاست.
خود نیروی انتطامی هرچند سعی میکرد این دو مورد را جا بیندازد، اما به برخورد زشت نیروی انتظامی هم به انحای مختلف اعتراف داشت. هرچند که در توجیه خود میگفتند نیروی انتظامی فریب خورده و اشتباه کرده که توسط دانشجویان به این واکنش تن داده است. خودشان هم کار را قابل دفاع نمیدانستند اما میخواستند توپ را داخل زمین اصلاحطلبان بیاندازند. من برمیگردم به تحلیل ابتدایی خودم؛ گروهی دوم خرداد را یک پروژه میدانستند که قصد براندازی نظام را دارد ـ هرچند افراد صادقی هم در بین آنها بود ـ سعی در توجیه وارونه این پدیده کردند. باید به دوم خرداد به عنوان یک پروسه و یک فرصت نگاه میشد که چون چنین نگاهی نبود فرصت از دست رفت.
● با تمام دفاعی که شما از اصلاحطلبان کردید همواره یک نقد به خاتمی بوده که چرا در آن روزها به کوی نیامد؟
▪ البته آن زمان خیلی کسی طالب آمدن خاتمی هم نبود...
● دانشجویان بودند.
▪ خیلی کم بود. البته آقای خاتمی هم بعداً آمد...
● یک سال بعد آمد که دیگر کار از کار گذشته بود. شاید بپذیریم که به قول شما کسی منتظر خاتمی نبود، اما همین که نیامد بعدها نقدهای زیادی را متوجه او کرد!
▪ بله، البته دولت به قول آقای خاتمی هر ۹ روز با یک بحران روبرو بود. اما از یک سو، دولت آمده بود که بر اساس یک سری اقدامات روشن دست به اصلاحاتی در سطح کشور بزند. مثلاً در آموزش عالی مسئله ما فقط کوی نبود. ما معتقد بودیم اگر قرار باشد آموزش عالی در جایگاه واقعی خودش قرار گیرد، باید به سمت تغییر ساختار، استقلال دانشگاه، نهادسازیهای قانونمند،ایجاد فضای پرسشگری و نقاد و ... برود. تمام اینها نیاز به کار داشت. آقای دکتر معین، فقط به خاطر همین تغییر ساختار آموزش عالی استعفا داد! این اتفاقات میآیند و میگذرد اما سر آخر از دولت خواهند پرسید که چه کردید و آن نظام متکی بر دانایی چه شد؟ طبیعتاً مسئله کوی نباید مانع از این باشد که به کارهای اساسی بپردازیم. شاید اصلاً این موضوع برای انحراف دولت از موضوعات اساسی بود! از سوی دیگر؛ خاتمی درباره واقعه کوی هیچ اختیار مستقیمی نداشت! یعنی قوه مجریه به عنوان یک قوه که مستقل از قوای دیگر بود هیچ تسلطی بر این واقعه واقعه کوی را باید خیلی کسان دیگر پاسخ میدادند.کار دولت این بودکه وزیرش استعفا داد، در مجموع چهار نفر از وزرای خاتمی به كوی آمدند، وزارت اطلاعات به نفع دانشجویان وارد شد و خاتمی موفق شد از شورای عالی امنیت ملی كه تمام جناحها در آن حضور داشتند بیانیه خوبی را بیرون بیاورد و خودش و دولتاش هم موضعگیری کردند. اما در موردکوی، باید دیگران پاسخ میدادند. قوه قضائیه باید میگفت چه کرده. نیروی انتظامی باید در مورد عملکرد این گروه خودسر توضیح میداد. بهجای اینکه مجرمین گرفته شوند، دانشجویان محکوم میشدند! بنابراین نکته اول اینکه قوه مجریه نه توان جلوگیری از این دستگیریها را داشت، نه توان پاسخ گفتن در مقابل عملکرد گروههای خودسر را! نکته دوم اینکه، آقای خاتمی معتقد بودند در آستانه انتخابات مجلس ششم باید قدری فضای التهاب را کاهش دهند. البته آقای خاتمی در شانزده آذرهای مختلف با وجود آنکه فشار روی دولت زیاد بود به این مسئله پرداخت. در قبال حادثه کوی، باوجود آنکه اصلاحطلبان تلاش زیادی برای دفاع از حیثیت دانشجو کردند، اما ضربات زیادی به حیثیت دولت اصلاحات وارد آمدکه هزینههای آن را اصلاحات پرداخت. دانشجویان نیز به این نتیجه رسیدند اصلاحات هم نمیتواند خواستههای آنها را تحقق بخشد، از اینرو دچار انشعابها، اختلافها و انفعالهای گوناگون شدند، اصلاحطلبان هم همینطور. من به عنوان کسی که در حاشیه پر رنگ آن ماجرا بودم معتقدم که بیش از این دیگر نمیشد کاری کرد؛ مگر اینکه اصلاحات به سمت رادیکالیزم میرفت. که این نه به مصلحت جامعه و نه به مصلحت اصلاحطلبان بود و نه از دل آن چیز خوشایندی بیرون میآمد. طبیعت اصلاحات این بود که این مسئله را با تأنی و تأمل و آرامش و گفتوگو پیش ببرد. دانشجویانی هم که معتقد بودند که آقای خاتمی باید تمام مسایل را حل کند، از دولت دلسرد شدند.● البته کسی از خاتمی نمیخواست همهچیز را حل کند بلکه خواستهها در حد دلجویی و مقاومتِ بیشتر بود.
▪ در حد دلجویی که دولت حاضر بود. اما مثلاً ما میدیدیم که دانشجو را میگیرند و ما هم نمیتوانستیم کاری کنیم. البته آقای خاتمی در مورد این مسائل نامههای تندی می نوشتند. من لااقل از آنچه که در وزارت علوم بود آگاهم. اما موفق نشد. اصلاحطلبان معتقد نیستند که میتوان با خشونت کاری از پیش برد. کاری که آنها کردند این بود که شاید نگذاشتند ۱۸تیر تبدیل به یک ۱۶آذر شود، درحالیكه قابلیتهای این تبدیل موجود بود. در ۱۶ آذر، شکاف عمیقی از کینه میان دولت و ملت شکل گرفت که هر دو طرف را به سمت آنتاگونیزم کشاند. اصلاحطلبان اعتقادی به دامنزدن به این فضای آنتاگونیستی نداشته و ندارند، بلکه معتقدند باید این عقلانیت ایجاد شود که با همدلی و صلح و آرامش به سمت اصلاح امور برویم. از دل خشونت، گروههای تند و افراطی بیرون میآیند. البته عدهای به شدت این برنامهرا پیگیری میکردند که شهید روی دست دانشجویان بگذارند. شلیک به ابراهیم نژاد شاید از همین موضع بود. اما اصلاحطلبان به این استراتژی معتقد نبودند که با خشونت چیزی را پیش ببرند. آنها معتقد بودند از دل خشونت، خشونت طلبان بیرون میآیند.لذا در مقابل واقعیتها سکوت کردند تا فضا به حالت اولیه برگردد. گاهی سکوت، بیشتر میتواند به پیشبرد اهداف کمک کند.
● با تمام این اوصاف شاید بتوان بهطور نسبی گفت؛ ۱۸ تیر سرفصل سه پروسه مهم هم شد:
۱) عبور از خاتمی
۲) شکاف در اصلاحات و
۳) انفعال دانشگاه که عواقبی همچون یأس و دلسردی در دانشجویان و انشعابهای متعدد در تحكیم وحدت داشت. به نظر میرسد اصلاحطلبان چندان هم موفق نبودند. چه عاملی در ۱۸ تیر وجود داشت که این تبعات را به دنبال داشت؟
▪ ۱۸ تیر یک شوک شدید بود. هنگام ظهور شوکهای شدید رویکردهای جدید و متفاوت ایجاد میشود. در طول تاریخ، مثالهای مشابه بسیاری بر این مدعا موجود است. هرچند قصد مقایسه ندارم اما در پاسخ شما باید بگویم پس از واقعه کربلا، جریان توابین بوجود آمد. آنها معتقد بودند که باید خود را به کشتن دهند تا التهاب درونیشان را فرونشانند. البته آدمهای موجهی هم بودند. عدهای به فعالیتهای فرهنگی معتقد شدند که بایدابتدا به زیربناها پرداخت. عدهای دیگر، همچون زید به نتیجه مبارزه مسلحانه رسیدند. اصلاحات از ۱۵۰ سال پیش از زمان قائم مقام شروع شده بود و فراز و نشیب بسیار داشت. خود انقلاب هم یک اصلاحات بزرگ بود. دوم خرداد هرچند در امتداد این روند بود، اما یک شوک بزرگ بود. چرا که پیشبینی نشده بود. کسانی که در دستهبندی اصلاحات بودند فکرها و انگیزههای مختلفی داشتند و تنها در این مسیر با هم همراه شدهبودند. وقتی ضربه وارد میشود تازه به نقطه عزیمت رویکردها میرسیم. برخی متأثر از کوی به انفعال رسیدند، برخی به رویارویی و ... از سویی مشخص است که این اختلافها در دانشگاه بیشتر نمود مییابد چرا که بیشتر به آنها آسیب وارد شده بود. البته به نظر من؛ جریان آسیب دیده و کتک خورده کوی به مراتب از ما مسئولین آن دوره عاقلانهتر کمک کرد تا حوادث کوی کنترل شود. از این جهت دانشگاه و دانشجو کارنامه درخشانی دارد اما این تأثیرات کوتاهمدت بود. آسیبهای وارده به دانشجویان به مراتب از همه بیشتر بود. آن طرف نیز شروع به جریانسازی و تقویت برخی تشکلها و درستکردن تشکلهای مشابه کرد که این عامل به اضافه بحرانهایی که در کوی بهوجود آمده بود دست به دست هم داد و دانشجویان را تحت فشار و انفعال قرار داد. من معتقدم کوی دانشگاه هم یک شوک بزرگ بود که انتظام بخشی از کارهای دولت را از هم گسیخت و من اعتراف میکنم آن کسانی که به دید پروژه به دوم خرداد نگاه میکردند و قصد ضربه زدن به آن را داشتند، تا حدودی موفق شدند اما این یک پروژه نبود، بلکه یک پروسه بود. در دوره تثبیت ما باید به دنبال اصلاح میبودیم که بودیم ولی با بحرانهایی نظیر کوی موفق شدند ضربات سختی به اصلاحات وارد کنند. توسعه پایدار هیچ کجا شکل نمیگیرد، مگر متکی بر توسعه دانایی محور و توسعه دانایی محور متکی بر نهاد علم است. اگر بستری که در دوسال اول در دانشگاه ایجاد شده بود و ما مشاهده میکردیم که از نظر تولید مقالات و پژوهشهای علمی چه شیب تندی در پی داشت، چه اقبال گستردهای از جانب پژوهشگران خارج از کشور در خود نهفته بود و چه سهم بالایی در تولید ناخالص ملی ایجاد کردهبود حفظ شده بود، به نظر من منجر به توسعه علمی که شرط توسعه کشور است میشد و میتوانست سرفصل بسیاری از تحولات جدی باشد که البته با چنین وقایعی کامل نشد. این بحرانها درست گریبان نهادی را گرفت که باید پشتوانه نظری اصلاحات را تأمین میکرد و این آسیب بزرگی بود که تبعات آن همچنان ادامه خواهد یافت.
● آیا نمیتوان بخشی از این برخوردها را به ویژگیهای جامعه ایران نسبت داد؟ شما میگویید بعد از انقلاب دوره تثبیت است اما این دوره، بارها در چالشهای بزرگ گرفتار شده! حوادثی نظیر ۳۰ خرداد ۶۰ و یا كردستان.
▪ تا پایان جنگ تحمیلی، شرایط بحرانی بود. بعد از جنگ لااقل دیگر نباید اینگونه میشد. دوم خرداد سنتزی از دیالکتیک دوره سازندگی و انقلاب بود که مردم در آن به دنبال فضایی متین، علمی، متکی بر آموزههای ایرانی، مذهبی، فاقد تبعیض منزلتی و کرامت انسانها بودند. شما در این دوره آرای مردم تهران را با مثلاً روستاهای شهرستان کهنوج مقایسه کنید میبینید که نسبتها بسیار نزدیک است. این نشاندهنده این بود که اصلاحات یک خواست عمومی با اتکا به آموزههای استقلال، آزادی و برابری در راستای قانوناساسی بود.
● یکی از عواملی که در کوی وجود داشتند و در بیانیههای رسمی هم به آن اشاره شده است، پدیده لباس شخصیهاست. آنها را چگونه تحلیل میکنید؟
▪ چند سال پس از دومخرداد، لباس شخصیها شکل گرفته بودند و پشتوانههای مالی و معرفتی آنها هم تا حدود زیادی مشخص بود. این نیروها میتوانستند در بزنگاهها نقشآفرینباشند. ما نمیدانیم چقدر اینها با نیروهای مهاجم به کوی ارتباط داشتند. ما گزارش دقیقی از وضع اینها نداشتیم و نمیدانستیم چه میزان و با چه جریانهایی به طور دقیق مرتبطاند. اما میدانستیم که برخی چهرههایشان در کوی چه کسانی بودند. یا مثلاً میدانستیم در برخی صحنهها قبل از حادثه حضور مییافتند. در تخریب خوابگاهها هم نقش جدی داشتند، اما هیچکس در قبال آنها پاسخگونبود و آنقدر هم که از دانشجویان دستگیر میشد از آنها دستگیر نشد تا بیشتر به ماهیت آنها واقف شویم...
● بخشی از آنها دقیقاً برخوردی مانند اراذل و اوباش داشتند. مخصوصاً در روز سهشنبه با چاقو و زنجیر به هرکسی حمله میکردند.
▪ بله در ضرب و جرحها نقش بهسزایی داشتند...
● یک جریان دیگر كه دیده میشد نیروهای مسلحی بودند که لباس شخصی و سن و سال بسیار کم داشتند طوری که هنوز مویی بر صورتشان نبود. آنها حداقل مسلح به باتوم و در مواردی مسلح به سلاح گرم بودند که این تجهیز نیز میتوانست خطرناک و تحریككننده باشد.
▪ بله، ممکن است. ما شواهدی داشتیم که برخی از کسانی که علیه نظام شعارهای تند میدادند و یا در تمهید آتش زدن اتوبوسها بودند از نیروهای اسم و رسم دار لباس شخصی بودند. اما اگر هم کمیتهای بود همان جریان خودسر بود که در سطوح بالا اینها را تجهیز میکرد و به خیابان میکشاند تا طبل این قضیه را بیشتر بنوازد و میدان را داغتر کند تا بعدها از آن استفاده بیشتری ببرد.
● در روزهای کوی تعدادی ستاد بحران تشکیل شده بود. کارکرد آنها در آن روزها چه بود؟
▪ ما چند ستاد بحران مختلف داشتیم. یکی همان اوایل در داخل دانشگاه تشکیل شده بود که خود آقای خلیلی عراقی و دوستانشان به اضافه برخی از دوستان وزارتخانه عضو آن بودند. این ستاد بحران عمدتاً تلاش میکرد تا جایی که ممکن است جلوی التهاب و تنش بیشتر را بگیرد و البته تا حدود زیادی هم موفق شد. این ستاد بعدها به ستاد بحران وزارت کشور ملحق شد. یعنی آن انرژی عظیم عاطفی که ایجاد شده بود با آمدن دکتر معین، وزیر کشور، وزیر اطلاعات و ... در داخل دانشگاه کنترل شد. این ستاد بحران موقتی بود و کمک زیادی میکرد که بحرانهای زودهنگام را رفع کند. برای نمونه؛ روز جمعه مقارن با بازی تیمهای فوتبال استقلال و پیروزی بود که گمان میرفت با پایان بازی در صورتپیوند خوردن تماشاچیان با معترضین کوی، حوادث غیر قابل کنترلی بوجود آید تمهیداتی از این دست برعهده این ستاد بود. بسیاری از وقایعی که بعد از کوی روی داد هیچ ربطی به کوی نداشت مثل لمپنهای اجتماعی و ... که ماشین و بانک آتش میزدند. اما یک ستاد هماهنگی در وزارت علوم با حکم رییس جمهور تشکیل شد که منشعب از شورای امنیت ملی بود. در این ستاد؛ رییس دانشگاه تهران، وزرای بهداشت، اطلاعات و علوم، دبیر شورای امنیت ملی، دبیرخانه شورای امنیت ملی، نماینده دانشگاه آزاد و به تناسب موضوع، نمایندگانی از قوه قضاییه و جاهای دیگر حضور مییافتند. وظیفه این ستاد هم پیشگیری از بحران بود که اتفاقاً در ایجاد این ذهنیت که دانشگاه کانون پرسش است و نباید از پرسشهای آن هراسید، نقش عمدهای داشت. این ستاد هماهنگی موفق شد خیلی جاها جلوی این افراد خودسر را بگیرد و در مقاطع بعدی از تکرار حوادثی مشابه کوی جلوگیری کرد. به طور مثال اطلاع میدادیم که مثلاً این افراد قصد دارند فلان جلسه را به هم بریزند واین کمک شایانی به دانشگاه بود. یک وفاق ۹۰ ـ۸۰ درصدی با تدبیر آقای خاتمی ایجاد شده بود تا دانشگاه کمتر با چنینرویدادهایی روبهرو شود. خیلی از جاها موفق شدیم دانشجویان دستگیر شده را با هماهنگی قوهقضائیه آزاد کنیم.
● در این مورد با شورای منتخب متحصنین كوی دانشگاه تهران هم تعاملی داشتید؟
▪ بعضی جاها ستاد هماهنگی با شورای منتخب هم ارتباط داشت و برخی جاها هم اختلاف نظر وجود داشت. دانشجویان انتظار داشتند نظام، مسئله آنها را حل کند، در حالی همه که یکدست نبودند. لذا چون بیشتر دستشان به دولت خاتمی و وزارت علوم میرسید از همینها هم تمام آن انتظارات را داشتند. آنها به ما میگفتند اگر شما مسئولید پس چرا نمیتوانید مشکلات را حل کنید؟ ما هم میگفتیم که مسئول هستیم اما نمیتوانیم مشکلات را حل کنیم! در برخی موارد هم همکاریهای خوبی با هم داشتیم از جمله در پیدا کردن افراد مفقود شده. در یک مورد ما تا لرستان هم رفتیم و فهمیدیم کسی که مفقود شده بود مرده است اما نه در حوادث کوی، بلکه بر اثر بیماری سرطان. در یک مورد هم یک نفر از دانشجویان دانشگاه اصفهان ۶ ماه مفقود بود و ما تمام زندانها و بیمارستانها را در تعقیباش گشتیم و در نهایت بهطور کاملاً اتفاقی متوجه شدیم به دلایل خانوادگی و اختلاف با همسرش در همان روزهای کوی به بندر دیر گریخته و روی لنج کار میکرده است. ولی ما مثلاً بهجز آقای ابراهیمنژاد که هنوز عوامل قتلشان دقیق مشخص نشده به کس دیگری نرسیدیم که در جریان کوی تهران کشته شده باشد اما شورای منتخب موافق نبود. بالاخره آنها میدیدند که دانشجو کتک خورده و خوابگاهش را ویران کردهاند اما تمام آن حوادث تبدیل شده به سرقت یک ریشتراش! حق داشتند که از ما پیگیری بخواهند، اما ما هم بیش از آن در توانمان نبود.
● و اگر با تجربههای امروز آنجا بودید... .
▪ با توجه به اختیارات و بضاعتمان همان کار را میکردیم. باید بحران را مهار میکردیم. دانشجو را التیام میدادیم. همان کارهایی که کردیم. به نظر من فضای ملتهب به نفع کشور نیست. ولی مثلاً شاید این انتظار بود که دولت و آقای خاتمی جدیتر بایستد و ایستادناش را نشان دهد و ما با مسئولین مربوطه صریحتر صحبت میکردیم. این جزئی از اعتقادات دینی ماست که از مظلوم دفاع کنیم. شاید محدودیت های یک مسئول از بقیه بیشتر باشد اما بالاخره بسیاری از آن کارها، قابل دفاع است . متنی که از شورایعالی امنیت ملی بیرون آمد حداقل از دانشجو دفاع كرد و متن خوبی بود هر چند ایدئال ما نبود، اما به لحاظ تاریخی در آن مقطع ارزشمند بود. در پایان باید بگویم دانشگاه زمانی دانشگاه خواهد بود که نخست تنوع و تکثر آن به رسمیت شناخته شود، دوم نگاه پرسشگر آن را به رسمیت بشناسند، آنگاه میتوان به عنوان محمل توسعه پایدار، روی آن حساب کرد.. دانشگاه محل تولید علم است. دانشگاهی که محل شاگرد تنبل و استاد بی سواد و مدیر نالایق باشد نمیتواند محل تولید علم شود. این مثلث، تصویر خوبی از دانشگاه نیست. بنابراین دانشگاه زمانی کارکرد اصلی خود را خواهد داشت که در آن نقادی به رسمیت شناخته شود. بهتر است کسی نگران دانشگاه نباشد، دانشگاه در درون خود، خودکنترلی جدی دارد چرا که پشتوانهاش عقلانیت است. دانشگاه در هیچ جای دنیا نه ساکت است و نه رادیکال. دانشگاه برای انقلاب نیامده بلکه برای اصلاحات آمده. اگر این نقش در دانشگاه به رسمیت شناخته نشود، یا دانشگاه ساکت میشود و یا دانشآموختگان آن از کشور خارج میشوند و این سرمایه در اختیار دیگران قرار میگیرد. دانشگاه همواره از هویت ملی و هویت دینی دفاع کرده البته رویکرد نقادانه و پرسشگرانه دارد. این نگاه، منفی نیست. برای توسعه باید دانشگاهی پویا متشکل از دانشجوی فعال، استاد باسواد و مدیر لایق داشت. ما معتقدیم آسیبی که بیش از خود کوی مهم بود تأثیر روانی بود که کوی بر دانشگاه گذاشت. میشد با یک درایت بیشتری از شکل گیری این نوستالژی جلوگیری کرد. دانشگاه دنبال اعدام کسی نبود. اگر عوامل اصلی محاکمه میشدند و همه بخشهای نظام دلجویی بیشتری از دانشجویان میکردند تا این زخم التیام یابد به نفع جامعه بود. من حاضرم ثابت کنم دانشگاه بر بستر فعالیتهای خودش با وجود زخمهایی که بر پیکر دارد کارنامهای به مراتب درخشانتر از دیگر بخشهای جامعه دارد.
● فکر میکنم این برخوردهای اخیر با اساتید، دانشجویان ستارهدار و مدیریان دانشگاه هم مد نظرتان باشد.
▪ بله، این برخوردها جواب نمیدهد. این برخوردها دفاع از هویت ملی و دینی نیست. دانشگاه مدافع هویت ملی و دینی است. اگر دانشگاه قدر دانسته شود و بر صدر نشیند به نظر من، هم عدالت و هم آزادی تحقق مییابد، ولی اگر عالمان طرد شوند و در کنار قرار گیرند قطعاً فرومایگان حاکم خواهند شد. فرومایگان هرچند که صادق باشند نه عدالت را متحقق میکنند، نه آزادی و نه حتی معنویت را.
مهدی فخرزاده
پینوشت:
۱ـ چشمانداز ایران، ویژهنامه ۱۸ تیر ۷۸، تابستان ۱۳۸۴، صفحه ۲۰۱، «بخشهایی از گزارش روابط عمومی دانشگاه از حادثه كوی در تاریخ ۱۹/۴/۱۳۷۸».
دوم خرداد سنتزی از دیالکتیک دوره سازندگی و انقلاب بود که مردم در آن به دنبال فضایی متین، علمی، متکی بر آموزههای ایرانی، مذهبی، فاقد تبعیض منزلتی و کرامت انسانها بودند
اصلاحات یک خواست عمومی با اتکای آموزههای استقلال، آزادی و برابری و در راستای قانوناساسی بود
ما شواهدی داشتیم که برخی از کسانی که شعارهای تند علیه نظام میدادند و یا در تمهید آتش زدن اتوبوسها بودند از نیروهای اسم و رسم دار لباس شخصی بودند
دانشگاه دنبال اعدام کسی نبود. اگر عوامل اصلی محاکمه میشدند و همه بخشهای نظام دلجویی بیشتری از دانشجویان میکردند تا زخم وارده التیام یابد، به نفع جامعه بود
پیش از دوم خرداد آنچه در دانشگاه وجود داشت حاکی از وجود یک فضای بسته و سرد، انفعال و رکود بود
پیشبینی میشد با دوم خرداد انرژی آزاد شده توسط دانشگاه تبدیل به یک انرژی متراکم زایدالوصف شود که این اتفاق رخ نداد. بلکه فضای دانشگاه بسیار پرنشاط و امید به آینده جدی شد. دانشجویان خواستار شرکت در فعالیتهای علمی، سیاسی و فرهنگی بودند. آن جریانی که دوم خرداد را پروژه میدید مترصد این بود که به گونهای با فعالین و کنشگران آن پروژه برخورد کند و در واقع منتظر فرصت بودند
در مورد کوی یک نگاه معتقد به بیتدبیری است اما معتقد است بر صحت این بیتدبیری تاکید شد تا جایی که زخم خوردگان و آسیبدیدگان محکوم شدند و عاملین تبرئه! یک نگاه هم معتقد به این است که یک محفل برنامهای برای برخورد با اصلاحات طراحی کرده بود اما آنها هم تا این حد فکر نکرده بودند که چنین ابعادی پیدا میكند
باید به دوم خرداد به عنوان یک پروسه و یک فرصت نگاه میشد که چون چنین نگاهی نبود فرصت از دست رفت، توسعه پایدار هیچ کجا شکل نمیگیرد مگر متکی بر توسعه دانایی محور و توسعه دانایی محور متکی بر نهاد علم است
پینوشت:
۱ـ چشمانداز ایران، ویژهنامه ۱۸ تیر ۷۸، تابستان ۱۳۸۴، صفحه ۲۰۱، «بخشهایی از گزارش روابط عمومی دانشگاه از حادثه كوی در تاریخ ۱۹/۴/۱۳۷۸».
دوم خرداد سنتزی از دیالکتیک دوره سازندگی و انقلاب بود که مردم در آن به دنبال فضایی متین، علمی، متکی بر آموزههای ایرانی، مذهبی، فاقد تبعیض منزلتی و کرامت انسانها بودند
اصلاحات یک خواست عمومی با اتکای آموزههای استقلال، آزادی و برابری و در راستای قانوناساسی بود
ما شواهدی داشتیم که برخی از کسانی که شعارهای تند علیه نظام میدادند و یا در تمهید آتش زدن اتوبوسها بودند از نیروهای اسم و رسم دار لباس شخصی بودند
دانشگاه دنبال اعدام کسی نبود. اگر عوامل اصلی محاکمه میشدند و همه بخشهای نظام دلجویی بیشتری از دانشجویان میکردند تا زخم وارده التیام یابد، به نفع جامعه بود
پیش از دوم خرداد آنچه در دانشگاه وجود داشت حاکی از وجود یک فضای بسته و سرد، انفعال و رکود بود
پیشبینی میشد با دوم خرداد انرژی آزاد شده توسط دانشگاه تبدیل به یک انرژی متراکم زایدالوصف شود که این اتفاق رخ نداد. بلکه فضای دانشگاه بسیار پرنشاط و امید به آینده جدی شد. دانشجویان خواستار شرکت در فعالیتهای علمی، سیاسی و فرهنگی بودند. آن جریانی که دوم خرداد را پروژه میدید مترصد این بود که به گونهای با فعالین و کنشگران آن پروژه برخورد کند و در واقع منتظر فرصت بودند
در مورد کوی یک نگاه معتقد به بیتدبیری است اما معتقد است بر صحت این بیتدبیری تاکید شد تا جایی که زخم خوردگان و آسیبدیدگان محکوم شدند و عاملین تبرئه! یک نگاه هم معتقد به این است که یک محفل برنامهای برای برخورد با اصلاحات طراحی کرده بود اما آنها هم تا این حد فکر نکرده بودند که چنین ابعادی پیدا میكند
باید به دوم خرداد به عنوان یک پروسه و یک فرصت نگاه میشد که چون چنین نگاهی نبود فرصت از دست رفت، توسعه پایدار هیچ کجا شکل نمیگیرد مگر متکی بر توسعه دانایی محور و توسعه دانایی محور متکی بر نهاد علم است
منبع : ماهنامه چشم انداز ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست