دوشنبه, ۲۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 17 June, 2024
مجله ویستا

منبع اتهام، مخبر رویتر


منبع اتهام، مخبر رویتر
از نمونه های اسف انگیز واگویی و رونویسی مورخان مشروطه از دست یكدیگر، شایعه شراب خواری علنی و آشكار مجتمعان میدان توپخانه در برابر علمای حاضر در آن میدان است!
چنانكه قبلاً (در فصل: هتاكی به مخالفان و منتقدان) گفتیم، هتاكی و بدزبانی مشروطه خواهان تندرو (و به تبع آنان: مورخان مشروطیت) نسبت به شیخ نوری و عالمان همراه وی، در ماجرای موسوم به واقعه توپخانه و حوادث متعاقب آن (در ماه ذی قعده ۱۳۲۵ ق) به نقطه اوج خود می رسد.
گذشته از اطلاق تعابیری چون «الواد معمم» و «دین فروشان امتحان داده مجرّب و گوی سبقت از كل ّ دین فروشان عالم ربوده»!(۴۲۳) در جراید و مكتوبات و تلگرافهای مشروطه خواهان تندرو نسبت به جناح شیخ فضل الله، این شایعه از سوی افراطیون پخش (و سپس در تواریخ مشروطه، واگویه و تكثیر) شد كه جماعت الواط در میدان توپخانه آشكارا در برابر چشم علمای بزرگ تهران (همچون شیخ فضل الله نوری، میرزا ابوطالب زنجانی، ملا محمد آملی و آخوند رستم آبادی، كه بعضاً همچون شخصیت اخیر، ضرب المثل تقوا و تشرّع بودند) مشروب می خوردند و حضرات سكوت می كردند! یحیی دولت آبادی می نویسد: روحانیون حاضر در توپخانه «شرب مسك رات را علناً مشاهده می كنند و همه را صواب تصور می نمایند»!
كسروی نیز، در شرح واقعه توپخانه، از «همنشینی» ملایان «با اوباشان باده گسار»! سخن می گوید(۴۲۵) و ملكزاده، ضمن اتهام ناروا به شیخ فضل الله مبنی بر اینكه: در واقعه توپخانه، روی «منبر. . . آن جماعت انبوه را به تاراج خانه ملت و كشتن مردم تشویق می نمود»!، ادعا می كند كه: در جریان آن واقعه، بساط شراب خواری به طور آشكار و علنی در میدان توپخانه به راه بود و علما واكنشی نسبت به آن نشان نمی دادند! و جالب این است كه مستندش در این ادعا نیز «مخبر رویتر» است! و ضمناً خود از قول فرصت شیرازی نقل می كند كه شیخ به شراب خواران اعتراض كرده است!
اتهام باده گساری علنی در اجتماع توپخانه، در حالی است كه به گواهی یكی از عالمان بزرگ حاضر در آن اجتماع، حاج میرزا ابوطالب زنجانی، «زیاده از هزار نفر معمم، و از علمای معروف تهران» در آن اجتماع حضور داشته اند، كه اسامی برخی از آنان به روایت زنجانی چنین است: «جناب آخوند ملا محمد آملی، جناب سلطان العلماء طهرانی، جناب آقا سید ابراهیم قزوینی، جناب حاجی شیخ عیسی چالمیدانی، جناب حاجی شیخ فضل الله، جناب آقا سید علی، جناب آقا سید مهدی امام و رئیس مسجد نوریه، جناب آقا سید محمد ولد آقا سید علی اكبر. دیگر از قبیل جناب آقای علی اكبر بروجردی و آخوند ملا محمد پیشنماز و ائمه جماعت و مدرسین و طلاب و سادات. همان قدرها كه عرض شد، چطور می شود كه تمام آنها اشرار شدند و فلان راشی و مرتشی و فلان سفیه عامی از اخیار. سبحان الّذی لاتنقضی عجائب ملكه»!دكتر غلامحسین زرگری نژاد در نقد این اتهام باورناپذیر می نویسد:
در اینكه میان كسانی از مردم كه در میدان توپخانه اجتماع كرده بودند، عناصر لاابالی و فاسق و شراب خواری وجود داشته اند، شكی نیست؛ اما اینكه منابع طرفدار مشروطه، نوشته اند كه شراب خواران در حضور علمای مشروطه خواه، خاصه مرحوم نوری، شراب می نوشیدند و او اغماض می كرد، قطعاً خلاف واقع و تهمتی از سر شدت دشمنی با شیخ است. چگونه ممكن بود، مجتهدی تا به آن حد از پایبندی به شریعت، فسق علنی را مورد اغماض قرار دهد؟ جالب این است كه بدانیم یكی از منابع شراب خواری میدان توپخانه، مخبر رویتر است!
دكتر شمس الدین تندر كیا نیز، با ذكر نوشته برخی از مورخان مشروطه درباره تظاهرات مخالفان مشروطه در میدان توپخانه، كه می نویسند:
واقعه میدان توپخانه. . . مهمتراز همه این است كه آن جماعت كه فریاد می كشیدند دین نبی می خواهیم، صدها قرابه شراب و عرق در گوشه و كنار گذارده و هر چند دقیقه جامی سر می كشیدند. حاج شیح فضل الله كه با چشم، عرق خوردن آنها را می دید عمل آنها را نادیده می پنداشت و چون كار بالا كشید او گفت نخورید، این كار را نكنید، الواط جواب دادند: این دوغ است، ما محض رفع عطش می خوریم. . . خوانندگان تصور نفرمایند من از روی طرفداری مشروطیت مطلب بالا را نوشتم، بلكه خودم حضور داشتم و ناظر اعمال آنها بودم. . .
می نویسد: «. . . الله اكبر، عجب مردمان وقیحی هستند. راستی انسان نمی داند بخندد یا گریه كند. . . امروز پس از نیم قرن كه تعصبات مذهبی صد درجه كمتر و استعمال مشروبات الكلی نسبت به آن وقت صد درجه بیشتر و علنی تر شده، آیا كسی جرئت می كند در كنار و گوشه میدان توپخانه، عوض قدح آب آلو، قرابه های شراب و عرق بگذارد؟! كه آن روز این كار را كرده باشند، آن هم در حضور علمای اعلام. آخر. . . یك چیزی بگو كه بگنجد! ببینید كار وقاحت ما مردم به كجاها كشیده، این است نتیجه ترقیات ما! حالا انصافاً اراذل و اوباش، آن فرّاشها و قزاقها و قاطرچیها بودند، یا این میرزا قلمدون ها؟! آن بیچاره ها هرچه بودند لااقل سند كتبی به دست كسی ندادند، آن بدبختها هرچه بودند اقلاً این همه ادعا نداشتند. . . راستی كه آدم كلّه اش داغ می شه. . . ». وی همچنین می نویسد: «هنگام نهضت مشروطه، آقا ضیاءالدین پسر حاج شیخ فضل الله در نجف تحصیل می كرده. محرّر حاج شیخ مرتّب خبرهای خانوادگی و مملكتی را برایش می نوشته، گاهی هم خود پدر به خط خودش برای پسر نامه می فرستاد.
در باره واقعه میدان توپخانه، همان وقت محرّر به آقا ضیاء این طور می نویسد: » آمدند به خانه حضرت حجه الاسلام آقا. . . ایشان هرقدر ابا و امتناع كردند از اینكه تشریف نبرند، مردم قناعت نكردند. ایشان را بهر نحوی بود به دوش كشیدند تا وسط دالان بردند، به واسطه ازدحام و هجوم مردم، حضرت حجه الاسلام ضعف كردند. در وسط دالان مدتی توقف نمودند تا حال ایشان به جا آمد. باكمال كراهت بردند در میدان توپخانه محلّی كه آقایان دیگر نیز اجتماع داشتند. . . ».
به نوشته تندركیا: «این یك نامه خصوصی است مانند بسیاری نامه های دیگر كه محرّر برای آقا ضیاءالدین به نجف نوشته. صحت و صدق آن امری طبیعی و مسلّم است. به علاوه، بعدها بكرّات شنیده ام كه حاج شیخ در این امر غافلگیر شده ابداً رغبتی به این گونه تظاهرات نداشته است و چند روزی كه به اجبار در توپخانه مانده دائماً چه با نطق، و چه با اعمال نفوذ در دربار برای برچیدن آن بساط كوشیده است و مكرّر می گفته: » این حركات یعنی چه، راهش این نیست، این راه غلطی است. . . » و مانند اینها، و آخر هم در اثر همین اقدامات و بیانات او بساط توپخانه برچیده شده. روش حاج شیخ در امر مشروطه از آغاز تا انجام، خیلی پخته تر و سنجیده تر و متین تر و محكمتر از این گونه بازیها بوده است!
من خبر دارم آن تاریخگره به منزل آقا ضیأالدین هنگامی كه رئیس دیوان كیفر بود می رود و تقاضای اسنادی می كند. عموی من در كمال سادگی و صفا هرچه داشته جمع كرده برای او می فرستد. این كاغذ جزو كلكسیون كاغذها و جزو آن اسناد بوده (آقا ضیأ كاغذهای پدرش را دسته كرده بود)، آن وقت این تاریخگر تلخ گوشت بداندیش، آن كاغذ را در كتاب خود نقل می كند، برای چه؟ برای اینكه خود را «محققی دقیق!» جا بزند، ولی در عین حال با مقدمات و مؤخرات و تعبیرات و تفسیرات
كج و كوله خود، پر و پاچه منعم خود را گرفته و پدرش را در می آورد! اینها هستند پاكخویان قرن وقاحت، و سند مسجل پاك خویی ایشان همین ها است».
داستان شراب خواری علنی اوباش در میدان توپخانه، در برابر چشم بیش از هزار تن از علما و روحانیون پایتخت، و عدم مخالفت آنان با این كار زشت و ننگین! افسانه ای است كه مورخان مشروطه، آن را بدون «نقادی و تحقیق»، از روی دست هم كپی كرده اند، و با بررسی همین یك مورد، می توان به میزان عدل و انصاف و تحقیق و تیزبینی! آنان در كار نگارش و تحلیل تاریخ پی برد.
نویسنده :علی ابوالحسنی (منذر)
تكثیر اتهامی «عجیب و باورناپذیر» در تواریخ مشروطه
۴۲۲ - تاریخ مشروطه ایران، كسروی، ص .۵۲۴
۴۲۳- ر. ك، چكیده انقلاب، رحیم رضا زاده ملك، ص .۱۱۹
۴۲۴- حیات یحیی، ۲/.۱۹۹
۴۲۵ -تاریخ مشروطه ایران، ص .۵۲۹
۴۲۶- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ۳/ .۵۶۵ به رغم ادعای ملكزاده، محرّر شیخ فضل الله در همان ایام در نامه به پسر شیخ (آقا ضیاء الدین نوری) می نویسد: «مردم بارها می خواستند به مجلس تازند و آنجا را به هم زنند، و سید محمد یزدی و دیگران همین را آرزو می كردند. لیكن حاجی شیخ فضل الله خرسندی نمی داد و از آنان جلو می گرفت» (تاریخ مشروطه ایران، كسروی، ص ۵۱۳ ). تأیید این مطلب را می توان در كلام اعظام الوزاره بازجست كه خود در صحنه حضور داشته و می نویسد: «در وسط میدان سه چادر زده شده بود كه جمعی از علما مانند حاج شیخ فضل الله نوری و شیخ محمد آملی و شیخ علی اكبر بروجردی و جمعی از طلاب در آن بودند. . . این چند چادر در وسط باغچه كه دارای درخت زیاد بود زده شده بود و چند چادر هم در بیرون باغچه برای طبقات مختلف زده شده بود كه مردم جمع بودند». سپس می افزاید كه: از چادر صنیع حضرت، «صدای زنده باد محمدعلی شاه بلند بود. ضمناً به طور دسته جمعی فریاد می زدند: «ما طالب قرآنیم و مشروطه نمی خواهیم». من الاتفاق در همان ساعت از حاج شیخ فضل الله از توی باغچه وسط میدان صدا بلند شد كه «مشروطه مشروعه می خواهیم» (خاطرات من. . . ، ۱/.۱۹۶
۴۲۷- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ۳/.۵۶۶
۴۲۸- همان: ۳/.۵۶۹
۴۲۹- همان: ۳/.۵۷۰
۴۳۰- تاریخ مشروطه ایران، كسروی، ص .۵۱۱
۴۳۱- رسائل مشروطیت، ص .۳۲
۴۳۲- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ملكزاده، ۳/.۵۶۹
۴۳۳- نهیب جنبش ادبی - شاهین، صص ۲۱۴- .۲۱۵
۴۳۴- كسروی نیز در تاریخ خود به این نامه (كه اصل آن را در خانه پسر شیخ، آقا ضیاءالدین نوری، دیده) استناد كرده است. ر. ك، تاریخ مشروطه ایران، ص .۵۱۱
۴۳۵ -مقصود، كسروی است. جناب فضل الله نورالدین كیا، فرزند آقا ضیاء الدین برای حقیر نقل كرد كه: پدرم دفتر آلبوم مانندی داشت كه همه اسناد و مدارك مربوط به شیخ فضل الله در مشروطیت را در آن چسبانده بود. كسروی در جریان نگارش تاریخ مشروطه خویش به خانه پدرم می آمد و از اسناد ارزشمند آن دفتر رونوشت بر می داشت. پدرم اجازه بردن دفتر را به كسروی نمی داد و هنگام استفاده او از دفتر، به من می فرمود در اتاق حضور داشته و ناظر كار او باشم كه چیزی مفقود نشود. آقای نورالدین كیا می افزود كه پدرم در اوایل جنگ جهانی و اشغال ایران توسط متفقین درگذشت و آن زمان من در كنسولگری ایران در فلسطین بودم و پس از اطلاع از مرگ پدر، به علت بسته بودن راهها در زمان جنگ، مدتی طول كشید تا به ایران بیایم. زمانی كه به ایران بازگشتم، در اولین فرصت، سراغ كتابخانه بزرگ و نفیس پدرم را گرفتم كه از مرحوم حاج شیخ فضل الله به ایشان رسیده بود، و متأسفانه متوجه شدم كه كتابها به اتاقی خیس و مرطوب انتقال یافته و بدون نظم و ترتیب بر روی هم تلّنبار شده اند. با مشاهده كتابها، پیش از هر چیز، به جستجوی دفتر آلبوم مانند مزبور برخاستم ولی متأسفانه هرچه گشتم، اثری از آن پیدا نبود كه نبود! جناب كیا، آن گونه كه می گفتند: در این ماجرا، بیشتر از همه، به همان فردی مشكوك بودند كه در زمان حیات آقا ضیأ، به عنوان تحقیق و تألیف درباره مشروطیت به خانه ایشان می آمد و از آن دفتر یادداشت برمی داشت. شناختید ایشان را؟!: ایشان احمد كسروی، مورخ نامدار ایران، بود!
۴۳۶- نهیب جنبش ادبی - شاهین، پاورقی صص ۲۱۵-.۲۱۶ این بنده راقم سطور، درباره واقعه توپخانه، و نقد اظهارات مشروطه خواهان تندرو و به تبع آنان: مورخان مشروطیت در این زمینه، پژوهش مستقل و گسترده ای را در دست تدوین دارد كه ان شاء الله قریباً منتشر خواهد شد.
منبع : روزنامه کیهان