پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


اجرا به‌ نفع‌ مستمندان‌


اجرا به‌ نفع‌ مستمندان‌
دوران‌ بازیگری‌ گریفیث‌ تا سال‌ ۱۹۰۷ سابقه‌ ده‌ سال‌ حرفه‌ بازیگری‌ را در پشت‌ سرداشت‌ و در این‌ موقع‌ با نام‌ مستعار فعالیت‌ می‌كرد. او گرچه‌ در قالب‌ نویسنده‌، تمام‌ آثار خود را با نام‌ كامل‌ منتشر می‌كرد اما عمیقاً حس‌ می‌كرد كه‌ دیگر مشاغلش‌ كه‌ همچون‌ نبردی‌ ناامیدانه‌ برای‌ ادامه‌ حیات‌ بود اثری‌ ناخوشایند بر خانواده‌اش‌ دارند.
به‌ این‌ ترتیب‌ بود كه‌ او با نام‌ «لاورنس‌ گریفیث‌» در «لویی‌ ویل‌» به‌ بازیگری‌ در تئاتر می‌پرداخت‌ و در نمایش‌هایی‌ كه‌ به‌ نفع‌ مستمندان‌ اجرا می‌شد شركت‌ می‌كرد. بعدها با گروهی‌ از نمایش‌دهندگان‌ محلی‌ همكاری‌ كرد و بالاخره‌ پس‌ از یك‌ تلاش‌ ناموفق‌ به‌ «شركت‌ سهامی‌ مفرت‌» پیوست‌. او در اینجا در تئاتر «تمپل‌ ماسونی‌» در فصل‌ تئاتری‌ ۹۸۱ـ۸۹۷ و اواخر ۹۹۱ـ۸۹۸ هر روز دوبار در نقش‌های‌ درجه‌ دوم‌ ظاهر می‌شد. هنوز ساكنین‌ «لویی‌ ویل‌» با خاطره‌ خوشی‌ از این‌ تئاتر قدیمی‌ كه‌ مدت‌ها پیش‌ در اثر آتش‌سوزی‌ نابود شده‌ است‌ صحبت‌ می‌كنند. بانوان‌ مسنی‌ كه‌ در هنگام‌ فعالیت‌ این‌ تئاتر دختران‌ جوانی‌ بیش‌ نبودند هنوز احساس‌ خود درباره‌ قهرمان‌ اول‌ مرد نمایشنامه‌ها كه‌ «اسكار ابگل‌» نام‌ داشت‌ را به‌ یاد دارند، اما كمتر كسی‌ به‌ خوبی‌ جوان‌ بلند قامتی‌ كه‌ در نمایش‌ «لرد فانتروی‌ كوچك‌» در نقش‌ پادو ظاهر شده‌ بود یا
در «بادبزن‌ خانم‌ ویندرمیر» و «سه‌ نگهبان‌» به‌ ترتیب‌ نقش‌های‌ «پاركز سرانت‌» و «آتوس‌» را داشت‌ به‌ خاطر می‌آورد.
سال‌های‌ ۱۹۰۰ در آن‌ ایام‌ در اوج‌ شكوه‌ خود قرار داشت‌ و تئاتر، همچون‌ امروز بخش‌ عمده‌ و اساس‌ زندگی‌ اجتماعی‌ و روشنفكرانه‌ مردم‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ بود. در آن‌ موقع‌ مردم‌ روشنفكر «لویی‌ ویل‌» نه‌ تنها از تئاتر «تمپل‌» حمایت‌ می‌كردند بلكه‌ تئاترهایی‌ چون‌ «ادیتوریوم‌» (با برنامه‌های‌ جالبی‌ چون‌ گروه‌ «سوسا» یا «سارابرنار»)، «تئاتر خیابانی‌» (باملودرام‌ها)، تئاتر «باكینگهام‌» (با نمایش‌های‌ هجوآمیز)، تئاتر «بیجو» (باواریته‌ها) و همچنین‌ تئاتر به‌ حق‌ مشهور شده‌ «ماكاولی‌» كه‌ سال‌ها خود را وقف‌ نمایش‌ آثار بزرگ‌ تئاتر جهان‌ كرده‌ بود هم‌ از حمایت‌ توده‌های‌ مردم‌ بهره‌ می‌بردند.
در همین‌ تئاتر بود كه‌ «مری‌ آندرسون‌» اولین‌ كارهای‌ خود را عرضه‌ كرد و «موجسكا» برای‌ اولین‌ بار نمایشی‌ از «ایبسن‌» را در امریكا به‌ روی‌ پرده‌ آورد.نویسندگی‌ و تمرین‌ آواز «گریفیث‌» جوان‌، از بالكن‌ تئاتر، نمایش‌ «رومئو و ژولیت‌» را با بازی‌ «جولیا مالرو» دید و پس‌ از آن‌ تصمیم‌ گرفت‌ كه‌ به‌ بازیگری‌ و نویسندگی‌ بطور جدی‌تری‌ ادامه‌ دهد.
او می‌توانست‌ دورادور نظری‌ اجمالی‌ به‌ قهرمانان‌ معروفی‌ بیندازد كه‌ بعد از شام‌ در باشگاه‌ «بندینس‌» جمع‌ می‌شدند تا به‌ دوستان‌ و آشنایانی‌ كه‌ در قسمت‌های‌ مختلف‌ تئاتری‌ كه‌ به‌ شكل‌ نعل‌ اسب‌ بود تبریك‌ بگویند. این‌ افراد گاهی‌ هم‌ در بین‌ پرده‌های‌ نمایش‌ می‌آمدند و به‌ دیگر هنرپیشگانی‌ كه‌ هنوز وقت‌ به‌ صحنه‌ رفتن‌ آنها فرا نرسیده‌ بود سری‌ می‌زدند یا با هم‌ به‌ رستوران‌ «كروكفورد» می‌رفتند كه‌ «یك‌ صدف‌ سرخ‌ شده‌ یا سوسیس‌ و مشروب‌» بخورند، اما گریفیث‌ بخاطر جوانی‌ و فقر همیشه‌ بیرون‌ این‌ محیط‌های‌ پر از شادی‌ بود. كما اینكه‌ شركت‌ در شادی‌های‌ نه‌ چندان‌ باشكوهی‌ كه‌ مردم‌ شهر به‌ آنها علاقه‌مند بودند از عهده‌اش‌ خارج‌ بود سالن‌ كنسرتی‌ چون‌ «بیرود»، با اركستر عالی‌ و مستخدمین‌ پر جنب‌ و جوشش‌ كه‌ در «گرین‌ استریت‌» واقع‌ شده‌ بود یكی‌ از همین‌ اماكن‌ به‌ شمار می‌رفت‌ كه‌ تقریباً در هر اتاق‌ پشت‌ صحنه‌اش‌ یك‌ پیانیست‌ سیاه‌پوست‌، اهل‌ «نیواورلئان‌» یا «ممفیس‌» و در اینجا آواره‌، مشغول‌ نواختن‌ یك‌ ریتم‌ «رگ‌» گمنام‌ متعلق‌ به‌ خود بود. در همین‌ ایام‌ «گریفیث‌» مشغول‌ تعلیم‌ آواز بود و در مدرسه‌ «متدیست‌ها» ثبت‌نام‌ و شركت‌ می‌كرد. تهیه‌ بلیت‌ پیش‌ از آغاز كار هنرپیشگی‌اش‌ را باید در حد فداكاری‌ دانست‌.
● جیك‌ غران‌
سابقه‌ زندگی‌ این‌ جوان‌ بسیار آشنا و مملو از سنت‌های‌ عمیق‌، شكوه‌ و افتخار در گذشته‌ و تنگی‌ و مضیقه‌ در حال‌ بود. جد بزرگ‌ پدری‌ او، «سالاتیل‌ گریفیث‌» افسر ارتش‌ و كلانتر «ساوست‌ كانتی‌» در «مریلند» شهروندی‌ سرشناس‌ در این‌ جمهوری‌ تازه‌ پا بود اما در ۱۸۴۰ پس‌ از دوبار ازدواج‌ ناكام‌ به‌ سوی‌ غرب‌ به‌ «كنتاكی‌» رفت‌، جایی‌ كه‌ «جاكوب‌ وارك‌ گریفیث‌» فرزند بیست‌ ساله‌اش‌ زندگی‌ می‌كرد. از زمانی‌ هم‌ كه‌ «دانیل‌ گریفیث‌» با «مارگرت‌ وارك‌» همسر اولش‌ ازدواج‌ كرد ؤروت‌ و دارایی‌ به‌ این‌ خانواده‌ راه‌ پیدا كرد. «جاكوب‌ گریفیث‌» در «كنتاكی‌» پزشكی‌ می‌خواند و طبابت‌ می‌كرد، او در جنگ‌ مكزیك‌ در «بوئناویستا و سالیتو» شركت‌ داشت‌ و فرمانده‌ اسكورت‌ یكی‌ از بی‌شمار قطارهایی‌ بود كه‌ در ۱۸۵۰ از «میسوری‌» به‌ «كالیفرنیا» در غرب‌ امریكا می‌رفتند. او در فاصله‌ ۵۴۱۸۵۳ عضو هیات‌ قانون‌گذاری‌ «كنتاكی‌» بود.
در سال‌ ۱۸۴۸ با «مری‌ پركینز اوگلبسی‌» عضو دسته‌ «كارتر» در «ویرجینیا» ازدواج‌ كرد. ثمره‌ این‌ ازدواج‌ دو پسر و دو دختر بود كه‌ یكی‌ از پسرها چندماه‌ پس‌ از تولد درگذشت‌. او در این‌ ایام‌ در محله‌ «گریفیث‌» واقع‌ در «اولدهام‌ كانتی‌ كنتاكی‌» زندگی‌ می‌كرد تا اینكه‌ جنگ‌ داخلی‌ آغاز شد و سروان‌ «جاكوب‌» به‌ فرماندهی‌ اولین‌ سواره‌ نظام‌ «كنتاكی‌» به‌ جنگ‌ رفت‌. او بزودی‌ به‌ مقام‌ سرهنگی‌ لشگر دوم‌ ارتقا یافت‌ و دوبار در پل‌ «هیووی‌» و دره‌ «اسكواچی‌» به‌ سختی‌ مجروح‌ شد. در اواخر سال‌ ۱۸۶۳ بود كه‌ اقدامات‌ شجاعانه‌ سرهنگ‌ سبب‌ شد كه‌ نام‌ او در تاریخ‌ جنگ‌های‌ امریكا ثبت‌ شود، او كه‌ برای‌ سومین‌ بار به‌ سختی‌ مجروح‌ شده‌ بود و توان‌ حركت‌ نداشت‌ توانست‌ به‌ وسیله‌ یك‌ اسب‌ و یك‌ درشكه‌ یك‌ اسبه‌، هنگ‌ خود را به‌ پیروزی‌های‌ درخشانی‌ برساند. صدای‌ بلند و پرطنین‌ او باعث‌ شده‌ بود كه‌ همه‌ لقب‌ «جیك‌ غران‌» را برایش‌ دست‌ بگیرند. او پس‌ از پیروزی‌های‌ درخشان‌ در «جورجیا» به‌ تاریخ‌ ۱۰ ماه‌ مه‌ ۱۸۶۵ و پس‌ از اینكه‌ بیهوده‌ تلاش‌ كرد تا حتی‌ وظیفه‌ همراهی‌ پرزیدنت‌ «دیویس‌» به‌ غرب‌ را انجام‌ دهد به‌ خانه‌اش‌ بازگشت‌ جایی‌ كه‌ همسر او مثل‌ همسر بسیاری‌ دیگر از سربازان‌ مجبور بود برای‌ گذران‌ زندگی‌ در این‌ جنگ‌ تلاش‌ زیادی‌ بكند.
محله‌ «گریفیث‌» در «كرستوود» چندان‌ دوامی‌ نیاورد: در ۱۹۱۱ خانه‌ بزرگی‌ به‌ جای‌ آن‌ ساخته‌ شد كه‌ تا همین‌ اواخر سروهای‌ بلندی‌ كه‌ خانه‌ را محاصره‌ كرده‌ بودند، خانه‌یی‌ كه‌ پانصد متر از شاهراه‌ «لاگرانژ لویی‌ ویل‌» فاصله‌ داشت‌، سرپا بود. شاید این‌ خانه‌ هرگز، چندان‌ اعیانی‌ نبود. علت‌ آن‌ هم‌ عدم‌ حاصلخیزی‌ زمین‌ بود. جنگ‌ كه‌ در اطراف‌ «كنتاكی‌» شدت‌ داشت‌ به‌ عقیم‌ بودن‌ زمین‌ كمك‌ می‌كرد. تا زمان‌ تولد «دیوید وارك‌ گریفیث‌» در ۲۳ ژانویه‌ ۱۸۷۵، یعنی‌ چندماه‌ پیش‌ از اولین‌ جنگ‌ داخلی‌ «كنتاكی‌»، مبارزه‌ دایم‌ با فقر شكل‌ حادی‌ به‌ خود گرفته‌ بود. در ۱۸۷۸ سرهنگ‌ «گریفیث‌» باردیگر از ناحیه‌ خود به‌ نمایندگی‌ مجلس‌ انتخاب‌ شد. چیزی‌ كه‌ خانواده‌ به‌ سختی‌ باور می‌كرد. به‌ هرحال‌ پس‌ از مرگش‌ در ۱۸۸۵ بود كه‌ روشن‌ شد او بابت‌ وام‌هایی‌ كه‌ گرفته‌ بیشتر مبلغ‌ دریافتی‌ خود را نزول‌ می‌پرداخت‌ و در واقع‌ چیزی‌ باقی‌ نمی‌ماند.
منبع : روزنامه اعتماد