چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

جهان پس از ناکامی نظامی آمریکا


جهان پس از ناکامی نظامی آمریکا
میخائیل گورباچف در سال های ۱۹۹۱ ـ ۱۹۸۵ رئیس جمهوری اتحاد جماهیر شوروی بود. وی در سال ۱۹۹۰ برنده جایزه نوبل صلح شد. هم اكنون رئیس بنیاد بین المللی مطالعات اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی، موسوم به بنیاد گورباچف است. گورباچف این روزها بیشتر اوقات خویش را به تهیه مقاله های سیاسی و تحلیل های راهبردی برای رسانه های نامی جهان می گذراند. در این راستا او اخیراً قرارداد تهیه تحلیل های هفتگی با نیویورك تایمز بست و این نوشته نیز مقاله ای دیگر از طراح دیروز تئوری پراسترویكای سرزمین شوراها است.
آغاز سال جدید همواره زمانی است برای رسیدگی به مسائل گذشته و گشودن امیدهای جدید، زمانی است برای فكر كردن با آرامش، درباره آنچه در جهان روی داده و برنامه ریزی برای آینده. طبیعی است كه به دنبال نشانه هایی مبنی بر بهبود اوضاع در داخل و خارج باشیم.
مسأله ای كه در روابط بین الملل اهمیت فوق العاده ای داشت، چند ماه پیش به وقوع پیوست.
بدون شك سال گذشته شاهد پایان دوره كامل سلطه جهانی بوده است. عصر یكجانبه گرایی و فرصت های هدررفته بعد از جنگ سرد.
زمانی كه جنگ سرد در اواخر دهه هشتاد، به پایان رسید، راه هایی گشوده شدند كه به سوی جهانی بهتر امتداد می یافتند. قدرت های بزرگ، بویژه ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی و چین، به شكلی سازنده در شورای امنیت سازمان ملل متحد در مسائل زیادی همكاری كردند و به شمار فراوانی از مناقشه های بین المللی، از جمله مناقشه های آنگولا، السالوادور، نیكاراگوئه و كامبوج خاتمه دادند.
توافق های مهمی درباره كنترل تسلیحات هسته ای و سلاح های متعارف امضا شد، از جمله معاهده INF كه به موجب آن آمریكا و اتحاد جماهیر شوروی دو نوع از موشك های هسته ای خود را از بین بردند و دیگری معاهده استارت ۱ كه براساس آن موشك های راهبردی و كلاهك های هسته ای دو كشور تقریباً به نصف كاهش یافت. همچنین تغییرات دموكراتیك در ده ها كشور در آسیا، آمریكای لاتین و اروپای مركزی و شرقی آغاز شد.
معاهده پاریس برای اروپای جدید، كه به وسیله رهبران كشورهای اروپایی، ایالات متحده آمریكا و كانادا در سال ۱۹۹۰ به امضا رسید، مشخصه آغاز روندی بود كه به نظر می رسید ما را به سوی یك نظام جهانی جدید، صلح طلب و دموكراتیك و ایجاد اروپا و جهانی بدون خطوط جداكننده رهنمون خواهد شد. این توافقی بود كه تأثیر آن به آن سوی مرزهای اروپا نیز رسید.
اما این جنبش بزودی سرعت خود را در جهت تعیین شده از دست داد. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تغییراتی را در نخبگان سیاسی آمریكا و دیگر كشورها به دنبال داشت. معاهده پاریس نادیده گرفته شد و بعد از گذشت چند سال به كلی فراموش شد. به جای این كه به سوی ساختار امنیتی جدید حركت كنیم، تصمیم گرفته شد راه حل مسائل را در شیوه های به ارث رسیده از جنگ سرد جست وجو كنیم. ایالات متحده و به طور كلی غرب، در برابر عقده پیروزی تسلیم شد.
بعد از پایان جنگ سرد، اروپا به وسیله تراژدی هایی از جمله یوگسلاوی كه نتایج آن درسراسر قاره ـ و بویژه دراقتصاد و حمایت از مردم بالكان ـ مشهود بود و هنوز، پس از گذشت سال ها این نتایج محسوس است به محض این كه مبارزات برای تأثیرگذاری و دستیابی به منابع و بازار دوباره قوت گرفت، امواج بی ثباتی به كشورهای زیادی از جمله یوگسلاوی سابق، خاور نزدیك و آفریقا حمله ور شدند.
وعده سازمان پیمان آتلانتیك شمالی(ناتو) مبنی بر تعدیل شدن به سازمانی اساساً سیاسی اجرا نشد، بلكه عكس آن اتفاق افتاد، این سازمان به سوی افزایش اعضا و گسترش حوزه عملیاتی حركت كرد. یك مسابقه تسلیحاتی جدید در جریان است. مشكلات مربوط به سلاح های هسته ای و گسترش این سلاح ها بار دیگر به حالت فوق العاده رسیده است كه در این قضیه تا حد زیادی اعضای اولیه كلوپ هسته ای مقصرند.
اكنون خطری واقعی مبنی بر انشقاق جدید در جهان، وجود دارد و احتمال یك جنگ سرد جدید به طور گسترده ای مورد بحث قرار گرفته است. آمریكا با نادیده گرفتن و حذف كامل شورای امنیت سازمان ملل متحد یا نادیده گرفتن عقاید كشورهای زیادی از جمله متحدانش، به عراق حمله كرد كه نتایج فاجعه باری برایش به همراه داشته است و همه جهانیان از آن آگاهند.
غرور، قدرت نظامی، نقش و تأثیر ایالات متحده را با بحران شدید و محبوبیت آن را با كاهش فراوان مواجه كرده است. دیگر پیامد سیاست های یكجانبه و تلاش های آمریكا برای به دست آوردن رهبری بلامنازع جهان، این است كه بیشتر سازمان های بین المللی قادر نبوده اند با تضمین و اطمینان با مناقشه های جهانی قرن جدید مقابله كنند: بحران زیست محیطی، كه هر روز با سرعت بیشتری گسترش می یابد و مسأله فقر، كه میلیون ها نفر را در جهان تهدید می كند گسترش بی سابقه تروریسم بین المللی و افزایش چشمگیر مناقشه های نژادی و مذهبی نشانه هایی نگران كننده از مشكلاتی است كه در آینده گریبانگیر جهان خواهند بود.
آمریكایی ها نیز تأثیرات سیاست های خارجی غلط دولت خود را احساس كرده اند. در ماه نوامبر سال ۲۰۰۶ رأی دهندگان نظر خود را آشكار كردند: جمهوریخواهان در میانه دوره ریاست جمهوری بوش شكست خوردند.
بدین ترتیب، نتیجه انتخابات یادشده چالشی در برابر سیاست آمریكا تصور می شود، هم برای دموكرات ها و هم برای جمهوریخواهان. هم اكنون، ضرورت شدیدی برای اصلاح مسیر سیاست های ابرقدرتها وجود دارد.
آیا دولت جورج دبلیو بوش قادر خواهد بود چنین اصلاحی انجام دهد؟ در ایالات متحده مانند بقیه جهان، پاسخ غالب به این سؤال منفی است. دلایل بسیاری وجود دارد كه دولت بوش قادر به انجام چنین اصلاحاتی نیست، زیرا به نظر می رسد این دولت بی تحركی و سكون گذشته را ترجیح می دهد. به نظر می رسد تنها چیزی كه دولت بوش می خواهد، متقاعد كردن همه دنیا است بر این كه دولتش هنوز بر اریكه قدرت سوار است. اظهارات اخیر بوش و طرح هایی كه در دولت وی بحث می شوند مانند تكه های پارچه كهنه هستند.
رهبری جمهوریخواه كنونی به روشنی ترجیح می دهد این میراث را برای رئیس جمهوری آینده به جا گذارد، زیرا به سیاست های حاكم آینده متصل خواهد بود و هرگونه تصمیم گیری را برای تغییر مسیر غیرممكن می سازد. اگر این گونه باشد، نه تنها یك اشتباه تاكتیكی است، بلكه فاجعه ای بسیار بزرگتر به شمار می رود.
بدین ترتیب، فكر می كنم هنوز فرصت برای اتخاذ سیاستی متفاوت وجود دارد. دولت و كنگره آمریكا هنوز برای طرح ریزی چنین سیاستی زمان در اختیار دارند. آنها باید از خاور نزدیك شروع كنند. نه فقط باید از مرداب عراق خارج شوند، بلكه علاوه بر آن نیازمند اتخاذ سیاستی سازنده برای این منطقه هستند. علاوه بر این آغاز دوباره روند صلح خاور نزدیك، همراه با مذاكره جدی با همسایگان عراق یك ضرورت است.
اگر رهبران آمریكا دوراندیشی و شهامت نگاه كردن به واقعیت های كنونی جهان را داشته باشند بیش از این كه به زور متوسل شوند، به مذاكره و همكاری روی خواهند آورد. آنچه ضروری است تشكیل شبكه ای جهانی برای حضور و مداخله نظامی نیست، بلكه نوعی میانه روی و آمادگی برای حل مسائل از طریق سیاسی است.
گذشته از این، جهان شاهد تغییرات ریشه ای بوده است، حتی اگر با جهان سال های دهه نود مقایسه شود. روابط و وابستگی ها اكنون چند جانبه شده است. غول های جدید ـ چین، ژاپن و برزیل ـ در عرصه جهانی ظاهر شده اند و نمی توانیم دیگر آن ها را نادیده بگیریم. اروپا در حال متحد شدن است و نفوذ اقتصادی و سیاسی اش روبه گسترش خواهد بود.
اگرچه واقعیت های جدید جهان در حال هزینه گرفتن از جهان اسلام است اما این سیر سازگاری و هماهنگی ادامه خواهد یافت و تمدن عظیم مسلمانان بر احترام متقابل و حفظ ارزش ها اصرار خواهد ورزید. در نهایت، انتقال حكومت دموكراتیك در روسیه ـ همچنین در دیگر جمهوری های سابق شوروی ـ حتی با مشكلات قابل توجهی نشانگر حضور بازیگرانی جدید و قوی در عرصه بین المللی است.
در سال های نود، كه زمان دشواری برای كشور من بود، پیشتر گفتم مشكلات روسیه از بین خواهد رفت و دوباره قدرت خواهد یافت و با گام هایی بلند پیش خواهد رفت و این چیزی است كه اكنون در حال رخ دادن است. آشكار است كه ظهور دوباره روسیه، تأكید بر حفاظت از منافع ملی و توان این كشور برای پذیرفتن نقش واقعی خود در جهان، خوشایند همه كشورهای جهان نیست. وقتی روسیه غرق در بحران بود، غرب آن را تشویق می كرد؛ در مقابل، امروز روسیه را به نبود دموكراسی و جاه طلبی های امپریالیستی متهم می كند.
با این حال، علتی برای ترسیدن از روسیه وجود ندارد. كشور من با ناملایمات و مشكلات مقابله می كند. از بسیاری چیزها می توان انتقاد كرد و از آن ها انتقاد می كنیم. آموختن شیوه های نوین و ساختن نهادهای دموكراتیك، واقعاً كاری بسیار دشوار است. اما روسیه هرگز به گذشته توتالیتاری بازنخواهد گشت. بخش سخت تر راه اكنون طی شده است.
همواره تأكید كرده ام كه در دوره ای كه ما در آن زندگی می كنیم، نمی توانیم به خود اجازه دهیم كه بدبین باشیم. دلایل زیادی برای نگرانی و حتی احساس خطر، وجود دارد، اما تاریخ محتوم نیست. یك تقسیم بندی جدید در جهان، یك رویارویی، اجتناب ناپذیر نیست. یك نظم جهانی جدید و دموكراتیك، تنها سخنوری صرف نیست، ساختن آن ممكن است.
منبع: روزنامه ال پریودیكو
چاپ اسپانیا
نویسنده: میخائیل گورباچف
ترجمه: مهدی صفری
منبع : روزنامه ایران