شنبه, ۱۷ آذر, ۱۴۰۳ / 7 December, 2024
مجله ویستا
زن، عاطفه و هنر
فیلسوفانی که به بحثهای ژرف درخصوص علت پدید آمدن آثار هنری پرداختهاند، معتقدند که علت فاعلی بروز هنر، الهام و جذبه است. یعنی هر هنرمندی ابتدا مجذوب موضوعی میشود که قصد و عزم انتقالش را دارد. هنرمند بیش از دیگران، وجود خود را در معرض وزشهای ناب الهام قرار میدهد. آنچه او از طبیعت و جامعه و تاریخ دریافت میکند، الهام است و آنچه به جامعه باز میگرداند، بازآفرینی زیباشناسانه همان دریافتها و الهامهاست.
در این میان انسانهایی که از جزمیت و عدم انعطاف در نسبت با هستی رنج میبرند و یا حل همه مسایل را در گرو پادرمیانی معرفت استدلالی میدانند، نمیتوانند به هنر علقه و انس چندانی داشته باشند. این قبیل انسانها تنها از یک پنجره به هستی مینگرند و در ژرفای وجودشان به این باورنابارور رسیدهاند که خانه جهان یک در بیشتر ندارد و آن هم عقل ابزاری محاسبهگراست.
آنها هرگز به سراغ معرفت انسی و حضوری نمیروند تا ازا ین طریق وجودشان را فرافکن وجود دیگری کنند، تا مستغرق درحس برتر هستی شوند و آنچه از این سلوک مسرور به دست میآورند را در مجموعهای از قراردادهای سیال تفسیرپذیر، به عنوان هنر، ارزانی سرزمینهای عواطف مردم سازند. برای همین است که گفتهاند زنان نه تنها به ادراک آثار هنری نزدیکتر از مردان هستند، بلکه نوعاً در هنگامه آفرینش هنر به نحوی عاطفیتر عمل میکنند.
زنان در همسایگی نابترین عواطف انسانی زندگی میکنند و بهتر میتوانند از ظرفیتهای معرفت حضوری و قلبی در فهم نادیدنیها و ناگفتههای عالم وجود بهره ببرند. همین نگاه مبتنی بر معرفت شهودی و شور عاطفی وجود زنان است که خلعت گرانبهای مادری به ایشان بخشیده است و میتوانند با شکیبایی و بردباری فزاینده و گاه حیرتانگیزی قافلههای انسانی را به قلههای پرشکوه کمال برسانند.
در نگاهی کلی، هنر پیوند عاطفه و خیال در قالبی بدیع و زیباشناسانه است و هنرمندان بیش و پیش از دیگران از ظرفیتهای ظریف عاطفی برخوردارند. هنر ذاتاً امری عاطفی است که وقتی نوزاد اندیشه را در آغوش گرم خود گرفت، او را برای همیشه تاریخ از تعرض آسیب های بنیانکن دور می سازد. حتی سخنانی که از اصالت برهانی و بنیه استدلالی قوی برخوردارند، مادام که هنرمندانه منتقل نشوند و در فرآیند این انتقال باجنبههای عاطفی وجود انسان درنیامیزند، هرگز نخواهند توانست چنان که بایدبپایند و ببالند.
به راستی در این میان هرگاه که زنان در کار آفرینش هنر شدهاند، به دلیل قرابت بیشترشان با عاطفههای انسانی، توفیق و تعالی بیشتری را بدرقه راه خود کردهاند. این فوران عاطفه که در کارهای هنرمندان زن نوعاً بیشتر است، باعث شده است تا همواره به هنر، حیثیت انسانیتری بدهند. هنرمندان زن به نحوی شهودی و با معرفتی غیر بحثی به ادراک عاطفه نائل میشوند و این نیل برای آنها امری نامأنوس و غریب نیست؛ زیرا زن فطرتاً ملازم عاطفه است. از قضا سخن – ِفاقد بار عاطفی و زندگی - ِبدون رویکردهای - عاطفی برای زنان امری نامأنوس و عجیب به نظر میرسد.
در عصری که تکنولوژی لجام گسیخته بیش از پیش ضرورت وجودی خود را بر انسان امروز تحمیل میکند و در زمانهای که به دلیل حضور تکنولوژی و حکمرانی بیچون و چرای آن، آهنگ زندگی آدمیان هر لحظه شتاب بیشتری به خود میگیرد و همه چیز به نوعی با سرعت همراه شده است، انگار که بسیاری از مجالهای مغتنم دیروز را از انسانها واستاندهاند. همه چیز گویی به قرق تکنولوژی درآمده و نگاه صنعتی به جای نگاه سنتی تکیه بر اریکه قدرت زده است. همه چیز به استخدام ماشین درآمده و نگاه ماشینی، انگار برای انسان امروز «نگاه درست» دانسته شده است.
نگاه ماشینی و تکنولوژیک، نگاه عاطفی نیست؛ زیرا داشتن نگاه عاطفی و مدنظر قرار دادن دغدغههای فطری انسان، نمیتواند برای تفکر فنسالارانه منفعتی را دربرداشته باشد. در تفکر تکنولوژیک، عقلانیت، توجه به سودمندی و منفعتگرایی متعارف است، ولذا آنچه درخور توجه است «بهرهوری مادی» انسانهاست و نه «کارآمدی روحی و کاردانی عاطفی» ایشان. مساله اصلی در اینجا توجه به شیوههای زیستن متعارف است نه تأکید بر حقیقتشناسی. در واقع چگونه زیستن مهم است نه چرا زیستن.
قدرتطلبی مهم است و نه حقیقتخواهی. همان طور که رفاه اهمیت دارد و نه خیر. تکنولوژی برای این آمد تا آدمیزادگان را به وصول طبیعت برساند و نه به وصال هستی. در عقلانیت جدید که به عبارتی همان نفسانیت نفس تازه کرده شیطان است و برای رسیدن به سود بیشتر همه چیز را در پای معنویت قربانی میکن، غریب اصلی «عاطفههای انسانی» است. پس بیراهه نرفتهایم اگر بگوییم در تمدن نوین یا در عصر حجر مدرن، نماد عاطفهگرایی و عاطفهآفرینی یعنی «زن» غایب اصلی است. زن در همان معنای اصیل و شریف لفظ، در تمدن جدید مورد بیحرمتیهای بسیاری قرار میگیرد؛ اما نکته اینجاست که در هیچ دورهای از دورههای مختلف تاریخ، تا بدین حد بر طبل حمایت از زن کوفته نشد و فریاد حمایت از زن به آسمان برنخاست. امروز از زنان استفاده نمیشود، سوء استفاده میشود.
یعنی دقیقاً در همان نقاطی که قرار است به نحوی کاذب احساسات و عواطف مخاطب دستخوش تغییر لحظهای شود، از توان عاطفی زنان استفاده میشود. به عنوان مثال در انواع تیزرهای تبلیغاتی و آگهیهای بازرگانی رسانههای متعدد جهان، هر جا که قرار است جامعهای بیدرنگ و بیپرسش، مصرف کالایی را در اولویت خرید خود قرار دهد، تصمیم به مختلسازی ذهنی او میگیرند و میدانیم که برای مختل کردن یک جامعه ابتدا باید آن را مختال کرد. یعنی آن را به دام خیالات بیاساس انداخت تا به این وسیله او عقل خود را بر کرسی خیال بنشاند و قوه تحلیلگر وجود را به کار نبندد.
مختلسازی توان تحلیلی جامعه آرمان امپریالیسم تبلیغاتی است. اما برای مختلسازی باید کاری کرد تا عاطفه او دستخوش تغییر شود. زمانی که عاطفه انسان بر صحت و سقم پدیدهای حکم دهد، به سادگی دیگر نمیتوان این مسیر را به راه درست بازگرداند. زیرا تحریک عاطفی انسان، منشاء بروز بسیاری از رفتارهایی است که گاه به دام پیشگویی هم نمیافتد و بس نامنتظره جلوه میکند. تبلیغات جدید یا «پروپاگاندا»، توان عاطفهساز وجود زن را به خدمت تثبیت امیال سروران منفعتگرای خود درآورده است.
هنر جدید به خصوص سینما که به راستی زبان گویای مدرنیته است و روز به روز بر وفاداری خود به آن تلاش میکند، از زن به عنوان عنصری جانبی سوءاستفاده میکند. در حالی که برهوت عاطفه که امروزه دامان جوامع تکنولوژیکزده را گرفته است، ایجاب میکند که زن را در ساحت اصیل خودش به کار گیرد. این ساحت اصیل همان توان ِ راهبردی وجود زن است که پیوسته میتواند در پرکردن خلاء میان انسان ِعجول استخدام طلب ِعصر ماشین با مبانی فطریاش نقشی محوری ایفا کند. هنر معاصر در هرجاکه زن را در هویت راستینش مشاهده کرده و به رسمیت شناخته، موفق بوده است. به عکس هر جا که برای چپاول گنجینههای انسانی و به تاراج بردن فکرت و فطرت آدمیزادگان از زن تفسیری سکولار داشته، ناموفق و خام عمل کرده است.
زنان هنرمندی که با ادراکی والا از گوهر معنوی وجود خود دست در کار آفرینش هنر شدند، از چند جهت به هنر معاصر یاری رسانیدهاند:
نخست آن که قابلیتهای عاطفی هنر را ارتقاء دادهاند. نگاه عاطفی نگاه زیباشناسانه است. هر جا که زنان به هنر آفرینی پرداختهاند نوعاً تمنای ارتقاء و اعتلای نگرشهای عاطفی به هستی را در نهاد مخاطبان رویاندهاند و میدانیم که تقویت نگرش زیباشناسانه در مخاطب باعث میشود تا وی به هستی و جامعه نگاهی لطیف داشته باشد که این خود نوعی خیر محسوب میشود.
دو دیگر آنکه چون زنان از روحیه انعطافپذیرتری برخوردارند، عملاً حق حیات دیگران را بیشتر پذیرایند. بنابراین میکوشند تا از راه هنر مخاطبان خود را به این اصل اساسی در تعاملات فرهنگی و روحی بیشتر ترغیب و تشویق کنند.
زن به خصوص در کسوت مادر، نماد عالیترین تجلیات عشق حقیقی است؛ چراکه آگاهانه پای به راهی میگذارد که میداند غایت آن هیچگونه منفعت مادی به همراه ندارد. در متون عرفانی ما، عشق، همیشه براگیزاننده و رخوتزدا بوده و عاشقان در راه پرخطری گام میگذاردند که فرجام آن فداکردن همه داشتنیهای متعارف بوده است. حتی عاشقان از منظر مولای روم همچون بیمارانی تشبیه شدهاند که بیماری استسقاء داشتهاند. همان بیماری که فرد به نحو دور از انتظار و فزایندهای تشنه میشود و دما دم مطالبه آب میکند، در حالی که میداند همین آب زیاد نوشیدن او را خواهد کشت؛ اما او گریز و گزیری از این مهم ندارد. مولوی این تعبیر لطیف از حال و روز عاشقان را در مثنوی شریف خود اینگونه بیان میکند:
گفت من مستسقیم، آبم کشد
گرچه میدانم که هم آبم کشد
هیچ مستسقی به نگریزد زآب
گر دو صد بارش کند مات و خراب
گر بیاماسد مرا دست و شکم
عشق آب از من نخواهد گشت کم
گویم آنگه که بپرسند از بطون
کاشکی بحرم روان بودی درون
در فرهنگ اسلامی ایرانی ما، زن، همیشه موجد حرکت بوده است. نگاه هنرمندان ما برخلاف نگاه غرب فکری که نوعاً به زن از منظر جنسیتی مینگرد، نگاهی کاملاً معنوی است. اصلاً هنر مادر معنای اصیل آن چیزی جز حکمت معنوی نیست. این وجه انگیزهسازانه زن که در خم و خیز دشواریهای ذهنی و ذوقی جوامع، به حل گرههای به ظاهر ناگشودنی پرداخته و محرک زندگی بوده است و شور حیات را در رگهای افسرده به جریان انداخته است، انصافاً مصدر پژوهشهای بسیاری است که تاکنون از آن غافل بودهایم.
در واقع یکی از عالیترین جلوههای وجودی زن، جنبه معشوقی اوست. در هنر بسیاری از سرزمینها مانند هنر و ادبیات فولکلور هند، خداوند هم زیباست و هم معشوق است و از این روست که زن را شبیهترین موجود به خود آفرید. در هنر ما که همیشه از رایحه ریحانزاران پرشکوه عرفان آکنده بوده، زن، نماد عشق است. اما نه عشق مجازی که پایههای هنر مبتنی بر غرب فکری بر آن گمارده و گذارده شده است. عشق مجازی، خود به دو بخش حیوانی و نفسانی تقسیم میشود. مبداء عشق حیوانی، شهوت جسمانی و لذت بهیمی است. عاشق در اینجا تنها به ظاهر معشوق توجه دارد و بس. عشق نفسانی هم از مشابهت ذاتی میان نفس عاشق و معشوق نشأت میگیرد. معیار زیباشناسانه در اینجا، نفس عاشق است.
● در هنر و ادبیات ما، عشق دو جلوه بزرگ دارد:
۱) عشق انسانی که با مثنویهای رودکی و عنصری آغاز میشود و در مثنویهای نظامی به اوج خود میرسد و نمادهای انسانی بزرگی چون لیلی و مجنون و فرهاد و شیرین را میپروراند.
۲) جلوه بزرگ دیگر عشق در هنر ما عشق الهی است. این عشق برای نخستین بار در مثنویهای سنایی جلوهگر شد و سپس با واسطه عطار به مولوی رسید. مولوی سخنگوی ایران عاشقانه است اما در دیوان خواجه شیراز است که عشق انسانی به شیواترین شیوه ممکن با عشق الهی پیوند میخورد و اعتلایی در خور توجه مییابد.
در جای جای هنر این سرزمین همیشه حکمرانی از آن عشق است و «زن» مولد عشق. زنی که برخلاف هنرهای نفسانی و اروتیک نه خنیاگر است و نه واسطه عیش و نه برده هوس. در هنر ما- به خصوص در هنر و ادبیات دفاع مقدس – «زن» به چنان جایگاه رفیع و لطیفی میرسد که در هیچ یک از حوزههای هنر به آن مایه و پایه نرسیده است و آن حماسهساز بودن است. در فرهنگ ما، زنان با ادراک وسیعی از ماهیت عشق عارفانه و موحدانه، نه فقط خود حماسه میشوند که خود - حماسه میشوند. همهی فرزندان سبز حماسه از دامان این شیر زنان بپا میخیزند.
منبع : پایگاه خبری هنر ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست