پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


جدال خلق و تحقیق در صادق هدایت


جدال خلق و تحقیق در صادق هدایت
•آقای اتحاد، تا به امروز هشت جلد از مجموعه پژوهشگران معاصر ایران منتشر شده است. بفرمایید كه در نهایت این مجموعه به چند جلد خواهد رسید؟ همچنین بفرمایید كه در این انتخاب، چه معیارهایی مورد نظر شما بوده است؟ و ترتیب شخصیت ها برچه مبنایی قرار دارد؟ و برای نوشتن زندگینامه آنها به چه صورتی عمل كرده اید؟
مجموعه «پژوهشگران معاصر ایران» به دوازده جلد خواهد رسید. برای این كار پژوهشگرانی را در نظر گرفتم كه متون قدیمی ما را اعم از نثر و نظم تصحیح و بر آنها تحشیه نوشته اند. مبنا را از تولد علامه محمد قزوینی بنیانگذار تحقیقات علمی در ایران قرار دادم كه متولد ۱۲۵۶ شمسی است. و آخرین شخصیت، دكتر احمد تفضلی كه متولد ۱۳۱۶ است. ناگفته نماند كه در بررسی هر شخصیت اصلی، چهار بخش را در نظر گرفته ایم:
۱- زندگینامه شخصیت اصلی.
۲- نمونه یا نمونه هایی از نثر شخصیت اصلی براساس چندگانگی شیوه نثر آنها.
۳- فهرست آثار شخصیت اصلی.
۴- یادداشت ها، كه شامل اسم های خاصی است كه در متن شرح زندگی شخصیت اصلی آمده است. به طور مثال در شرح زندگی علی اصغر حكمت به عنوان شخصیت اصلی، آمده است كه او برای نخستین بار سفر به شهرستان ها را برای بازرسی وضع آموزش و پرورش باب كرد و در اولین سفری كه به این منظور به خراسان رفت، چهار نفر با او همراه بودند: روح الله خالقی (موسیقیدان)، آندره گدار (خاورشناس فرانسوی)، اسماعیل مرآت (از وزیران فرهنگ بعد از مرآت)، ابوالقاسم فیوضات (بنیانگذار نخستین كودكستان و مدرسه حرفه ای در ایران) كه در آن موقع در وزارت فرهنگ شاغل بودند. هر یك از این شخصیت ها شماره خورده و در بخش یادداشت ها به تفصیل به شرح احوال و آثار آنان پرداخته شده است. به طوری كه مجموعه یادداشت های این دوازده جلد، آگاهی های گسترده ای را در اختیار خوانندگان قرار می دهد.
كلیه منابعی كه برای نوشتن هر جلد از این دوازده دوره مورد استفاده قرار گرفته است، به صورت فهرست الفبایی تدوین شده و با عنوان كتابنامه در آخر كتاب آمده است. ضمناً با آنكه شخصیت های بسیاری در این كتاب سخن گفته اند، كوشش كرده ام كتاب یكدست و روان باشد.
•اگر اجازه بدهید محور گفت وگو را به جلد ششم كه اختصاص به هدایت دارد، قرار دهیم. آقای اتحاد، آوردن نام صادق هدایت به عنوان یكی از پژوهشگران معاصر جالب است. چرا كه هدایت را بیشتر به عنوان داستان نویس می شناسند تا یك محقق. هر چند او با دو كتاب «فرهنگ عامیانه مردم ایران» و «نیرنگستان» اولین كار پژوهشی در حوزه مردم شناسی را در ایران انجام داده است.
ابتدا بگویم كه قبل از مجموعه «پژوهشگران معاصر ایران» تذكره هایی از شاعران، نویسندگان، موسیقیدانان، خوشنویسان و... به چاپ رسیده بود. ولی تذكره ای در احوال و آثار پژوهشگران وجود نداشت. بعضی از شخصیت ها فقط پژوهشگر بودند، نظیر علامه قزوینی و عبدالعظیم خان قریب. بعضی دیگر نظیر ملك الشعرای بهار، شخصیتی جامع الاطراف بودند كه در تذكره های شاعران معاصر به عنوان شاعر و در تذكره «چهره مطبوعات معاصر» به عنوان روزنامه نگار از او یاد شده است. ولی در عین حال می بایستی به عنوان پژوهشگری ارجمند نیز برای او حقی قائل بود و خدمات او را از این نظر مورد یادآوری قرار داد. به منظور رفع این كمبود، كتاب «پژوهشگران معاصر ایران» را تدارك دیدم و از سال ۱۳۶۰ به آن پرداختم. معیار انتخاب من، پژوهشگرانی بودند كه متون قدیمی را تصحیح كرده اند و بر آنها تحشیه نوشته اند. در خلال كار دریافتم هدایت نیز از معدود افرادی است كه جامع الاطراف است. او نه تنها نویسنده ای بزرگ و صاحب سبك، بلكه خیام شناس و بنیانگذار خیام شناسی در ایران است؛ و از معدود كسانی است كه توانسته به ژرفنای اندیشه خیام نزدیك شود. زنده یاد استاد دكتر زرین كوب هم بر این باور است كه: «صادق هدایت بینش عمیقی در نقد خیام (ترانه های خیام) نشان داده است و در این مورد نیز مثل داستان نویسی، صادق هدایت یك سرمشق بی بدیل و ملامت ناپذیر است.» صادق هدایت در سال ۱۳۰۳ در حالی كه بیش از بیست ودو سال نداشت، جزوه ای با عنوان «رباعیات خیام» به چاپ رساند و در مقدمه آن اشاره كرده است كه با روش اهل تحقیق غرب و با توجه به دستاوردهای فرهنگ دوران جدید، برای نخستین بار یكی از شاعران و متفكران ایرانی مورد ارزیابی قرار گرفته و از دید و جهان بینی وی به تفصیل گفت وگو می شود. او برای شناختن هرچه بیشتر خیام از هیچگونه كوششی فروگذاری نكرده و تا حد امكان با دستیابی به كهن ترین مجموعه های ترانه های منسوب به خیام، كتاب هایی كه درباره خیام چیزی در آن نوشته شده، ترجمه ها، جست وجوها و پژوهش هایی كه فرنگیان درباره او كرده اند، با باریك بینی ویژه خویش خوانده و حتی افسانه هایی را كه درباره او نگاشته اند و برخی از آنها بر سر زبان ها است، بررسی یا تحلیل كرده است.او در داوری، شتاب نورزیده و بر سر آن بسی اندیشیده است. نتیجه پژوهش های خود را در سال ۱۳۱۳ در كتاب «ترانه های خیام» منتشر كرد كه در واقع مفصل ترین و جدی ترین پژوهش او در ادبیات فارسی به شمار می رود. در این پژوهش نخست طی پنجاه صفحه، مقدمه ای انتقادی درباره زندگی و اندیشه های خیام نگاشته و با وسواس بیشتری رباعی هایی را كه به نظر او اصیل تر بوده اند انتخاب و در بخش هایی با عناوین مختلف قرار داده است. به این ترتیب او با نگارش دو مقاله درباره رباعیات خیام و ویس و رامین فخرالدین اسعدگرگانی، پایه «نقد تحلیلی» را گذاشت. هشت سال پس از انتشار «ترانه های خیام» در سال ۱۳۲۱ كتاب «رباعیات حكیم خیام نیشابوری» با مقدمه و حواشی محمدعلی فروغی و قاسم غنی به چاپ رسید. آنها كم ترین یادی از «ترانه های خیام» هدایت نكردند. در حالی كه بنا به گفته محمدپروین گنابادی، در نوشتن مقدمه كتاب خود از فكر هدایت استفاده كرده بودند. بعدها جلال الدین همایی، علی دشتی و اسماعیل یكانی هم رباعیات خیام را منتشر كردند. تنها دشتی در «دمی با خیام» خود چند جا از هدایت و «ترانه های خیام» او یاد كرده است. نتیجه آنكه به نظرم، پژوهش هدایت در نحوه انتخاب رباعی های خیام، به قول ابوالفضل بیهقی، از لونی دیگر بود. هدایت در زمینه فرهنگ عامیانه نیز كه به فولكلور معروف است، برای نخستین بار به پژوهش درباره ادبیات عامیانه، گردآوری ترانه ها، قصه ها و اعتقادات مردم به شیوه علمی پرداخت، كه بخش مهمی از آثار پژوهشی او را تشكیل می دهد. از این نظر او پیشگام است. با آنكه پیش از او آقا جمال خوانساری معتقدات عوامانه زنان زمان خود را در كتاب «كلثوم ننه» یا «عقاید نسا» گردآورده بود. به طوری كه «هانری ماسه» خاورشناس فرانسوی اظهار داشته او برای نخستین بار نظر هدایت را به پژوهش درباره فولكلور ایران جلب كرده و او را به این كار تشویق كرده بود. و او با آنكه هنوز دانش آموز بود، برای این منظور با هزاران زحمت همه جا می گشت. حتی قهوه خانه ها، كاروانسراها و دهات را كه افسانه ها، ترانه ها و مثل ها و... رایج مردم را از زبان خود آنان یادداشت كند.ناگفته نماند هنگامی كه علامه دهخدا كتاب «امثال و حكم» را می نوشت، هدایت مجموعه ای از حدود هزار امثال عامیانه را كه در یك دفتر دویست برگی تهیه كرده بود، بی مضایقه به او تقدیم كرد، و بعد ها دهخدا از میان شخصیت هایی كه در قید حیات بودند، تنها شرح زندگی او را به دست خود نوشت و در آن برای او سنگ تمام گذاشت و در چاپ اول «لغت نامه» منتشر كرد. زمینه دیگر پژوهش هدایت، زبان و ادبیات پهلوی بود. به این منظور او در سال ۱۳۱۵ به هندوستان سفر كرد و نزدیك به دو سال نزد بهرام گور انكلساریا، دانشمند نامی پارسی، پهلوی آموخت. پیشرفت او در این رشته به حدی بود كه موجب اعجاب معلمش شد. او پس از بازگشت به ایران آثاری از متون پهلوی به فارسی ترجمه كرد و چند مقاله نیز كه در آنها ملاحظات خود را درباره هنر و ادبیات دوره ساسانی بیان كرده، به جای گذاشته است. چندی بعد استاد پورداوود از هدایت به عنوان یكی از پهلوی دان های خیلی خوب یاد كرده و اشاره می كند كه بهرام گور نماینده برازنده ای به مرز و بوم باستانی خود فرستاد.این ویژگی ها بود كه موجب گردید، همان طور كه فرمودید، جلد ششم «پژوهشگران معاصر ایران» را به صادق هدایت اختصاص دهم و در كنار دیگر كارهای ارجمند او به طور گسترده از آنها یاد كنم. در واقع می خواستم با نگارش این جلد بگویم كه صادق هدایت نه تنها حیثیت ایران در ادبیات معاصر است، بلكه پژوهشگری ارجمند به شمار می رود.
•آقای اتحاد، علت توجه بیش از اندازه هدایت به فرهنگ عامیانه و فولكلور ایران، كه در سرتاسر نوول ها و آثارش به چشم می خورد چیست؟ و چگونه است كه در زمان حیات او، علما و نویسندگان آن دوران (البته استثناهایی چون جیمز موریه و جمالزاده وجود داشتند) كمتر به زبان و افسانه ها و مثل های ایرانی پرداخته اند؟
علت توجه بیش از حد هدایت به فرهنگ عامه و اینكه بخش عمده ای از آثار پژوهشی خود را به آن اختصاص داده است، این است كه او «هنر و ادبیات توده» را شالوده بهترین آثار معنوی و هنری بشر می دانست و معتقد بود كه هنر و ادبیات توده، مصالح اولیه بهترین شاهكار های بشر به شمار می آید. به خصوص ادبیات، هنرهای زیبا، فلسفه و ادیان مستقیماً از این سرچشمه سیراب شده اند و هنوز هم می شوند. این سرچشمه افكار توده كه نسل های پیاپی، همه اندیشه های گرانبها و عواطف و نتایج فكر، ذوق و آزمایش خود را در آن ریخته اند، گنجینه زوال ناپذیری است كه شالوده آثار معنوی و كاخ باشكوه زیبایی های بشریت به شمار می آید. هدایت به خصوص برای سه مورد از فرهنگ عامه، یعنی اشعار و ترانه ها، قصه ها و افسانه ها و پندار و خرافات اهمیت بیشتری قائل شده بود. در نتیجه به آنها توجه بیشتری نشان داده و از اینكه در جریان تجدد، جنبه های مهم فرهنگ عوام به تدریج فراموش و بالاخره نابود شوند، تاسف می خورد. معتقد بود «ایران روبه تجدد می رود. این تجدد در همه طبقات مردم به خوبی مشاهده می شود. رفته رفته افكار عوض شده و روش دیرین تغییر می كند و آنچه قدیمی است منسوخ و متروك می گردد. تنها چیزی كه در این تغییرات مایه تاسف است، فراموش شدن و از بین رفتن دسته ای از افسانه ها، قصه ها، پندار ها و ترانه های ملی است كه از پیشینیان به یادگار مانده و تنها در سینه ها محفوظ است، زیرا تاكنون این گونه تراوش های ملی را كوچك شمرده و علاوه بر اینكه در گردآوری آن نكوشیده اند، بلكه آنها را زیادی دانسته و فراموش شدنش را مایل بوده اند.» هدایت معتقد بود ترانه های عامیانه اساس غزل سرایی انسان به شمار می رود و از نظر هنری جایگاه والایی دارد. باید آنها را از هر جایی كه پنهان است، مثلاً محفوظات مردم و عوام و روستایی ها بیرون آورد و ثبت كرد.در غیر این صورت با پیشرفت تمدن به تدریج نابود خواهد شد. هدایت قصه ها، افسانه ها و متل های فارسی را نیز بسیار گرانبها می دانست و آنها را از كهن ترین و عمیق ترین آثار بشری به شمار می آورد، كه از نظر موضوع و شیوه بسیار متنوع هستند. مثلاً وجود موجوداتی خیالی مثل جن و پری و دیو، یا عملیات جادویی، مادر و سرچشمه رمان و نوول های جدید قرار گرفته اند.هدایت گردآوری خرافات و پندارهای عامیانه را نیز ضروری می دانست و این نه تنها به روشن شدن برخی از نكات تاریك فلسفی و تاریخی كمك می كند، بلكه برای پژوهش های علمی و روانشناسی نیز مفید است. از این رو پندارها و خرافات ایرانیان را گرد آورد و در كتابی به نام «نیرنگستان» منتشر كرد، كه مهم ترین و جامع ترین كار او در زمینه فرهنگ عوام به شمار می رود.اما اینكه چرا در زمان هدایت، چندان به پژوهش و جمع آوری آثار عامیانه پرداخته نشد باید اشاره كرد كه شخصیت های علمی و ادبی آن زمان، برای فرهنگ عامه اهمیتی قائل نبودند و به آن به چشم یك چیز بی ارزش و بی محتوا نگاه می كردند و در شأن خود نمی دانستند كه به پژوهش فرهنگ عامه بپردازند. بر این تصور بودند كه به زحمتش نمی ارزد كه مثل ها، قصه ها، فحش ها، كنایه ها و سرودهای عامیانه را جمع آوری كنند. در حالی كه هدایت این كار را كه بعدها قدر آن معلوم شد، انجام داد و حتی آنها را در داستان های خود نیز گنجاند. از این نظر هم آثار او به صورت گنجینه ای گرانبها از فرهنگ عامیانه ملت ایران درآمد. به قول دكتر غلامحسین یوسفی،این خصیصه اعجاب انگیز را هم باید به حساب استعداد و قریحه درخشان و دقت نظر و قدرت دریافت او گذاشت.
•آقای اتحاد، آیا قبل از رفتن هدایت به اروپا (یعنی در اوایل جوانی) عواملی در شكل گیری شخصیت او، اعم از علمی و روحی نقش داشته است؟
به نكته جالبی اشاره فرمودید، زیرا كمتر مورد بحث قرار گرفته است. تصور می كنم با توجه به اینكه هدایت عاشق زبان و ادبیات فرانسه بوده، رفتنش به مدرسه «سن لویی» و تكمیل زبان فرانسه و استفاده از موقعیت های موجود آنجا در موفقیت های بعدی او نقش اساسی داشته است به این ترتیب كه هدایت طی دوره اول دبیرستان در مدرسه دارالفنون با آنكه معلم خصوصی زبان فرانسه داشته است، دوره دوم دبیرستان را در مدرسه سن لویی آغاز كرد. جایی كه درس ها به زبان فرانسه و فارسی تدریس می شد.اما موقعیت استثنایی كه در مدرسه سن لویی برای هدایت شكل گرفت، آمدن معلمی به نام «پرپروتیكه» به مدرسه سن لویی بود. این معلم باستان شناسی خوانده بود و فارسی هم می دانست.با تعریفی كه در دفتر مدرسه از هدایت شنیده بود، با او ملاقات كرد و چون رفتار و معلومات هدایت او را تحت تاثیر قرار داد، خواست كه با هم حشر و نشر بیشتری داشته باشند. بعدها هدایت خود به این موضوع اشاره كرد كه در مدرسه سن لویی كشیشی بود كه با او مبادله درسی داشته است. به این ترتیب كشیش كه همان پرپروتیكه باشد، به او زبان فرانسه تدریس می كرده و در مقابل او به كشیش فارسی یاد می داده است. در سال سوم مدرسه سن لویی زبانش به نحو شگفت انگیزی پیشرفت كرد و چندی نگذشت كه با كتابخانه های مهم اروپا شروع به مكاتبه كرد. پرپروتیكه انسان عجیبی بود و با وجود كشیش بودن، سلیقه خاصی در ادبیات داشته و چشم و گوش باز بوده است. اصلاً او هدایت را به نوشتن تشویق می كرده و كتاب های نویسندگانی نظیر تئوفیل گوتیه، گی دوموپاسان، كنت دوگوبینو، بودلر، ادگارآلن پو و سروانتس را به هدایت می داده تا او آنها را بخواند. این كشیش تعصب ادبی نداشت و فرقی بین ادبیات كشور های مختلف قائل نبود؛ و عجیب اینكه حتی نویسنده هایی را هم كه بعداً مشهور شدند، می شناخته است. او چنان از پاریس و كوچه پس كوچه های آن برای هدایت تعریف می كرد، كه وقتی هدایت به پاریس رسید، مثل این بود كه سال ها در آنجا زندگی كرده بود.
•به نظر می رسد كه در كنار نویسنده های بنامی مانند كیركه گور، سارتر، كامو و... كه هدایت با آثار و اندیشه های آنان آشنا بود و تاثیر آنها را بر آثارش می بینیم، دو تن هستند كه بیشترین تاثیر را بر هدایت گذاشته اند: خیام و كافكا. لطفاً بفرمایید كه افكار و اندیشه های خیام و كافكا دارای چه ویژگی هایی است كه هدایت را مجذوب خود كرده بودند؟
هدایت، خیام را بزرگترین شاعر فارسی زبان می دانست و بیشتر از هر شاعر ایرانی از نظر تفكر با او هم افق بود و برخی از افكار خود را با او هماهنگ می دیده است. نظیر: اندیشیدن درباره مرگ و تحیر و سرگردانی و نگرانی دردناك بشر از فنای محض و ستایش زیبایی كه آنها را با سادگی و روانی كلام و بدون هرگونه سالوس و ریا و تكلف توام با صدق و صفا و شهامت، در رباعی های خود آورده است.به خاطر علاقه به خیام بود كه هدایت در جوانی به پژوهش در افكار و آثار خیام پرداخت كه حاصل آن «رباعیات خیام» و «ترانه های خیام» بود.اما درباره تاثیر كافكا بر هدایت شك نیست كه بر هدایت تاثیر گذار بوده است و از نظر طرز تفكر با هم وجه اشتراك داشته اند. اما این مورد به كافكا خاتمه نمی یابد و بحث بسیار گسترده ای را می طلبد.مسلماً شخصیت ها و نویسندگان خارجی بسیاری از نظر جهان بینی با هدایت وجه اشتراك داشته اند.نظیر: سارتر، كامو، گی دوموپاسان، ادگار آلن پو، شوپنهاور. با این حال وقتی یك بار مصطفی فرزانه از هدایت پرسیده بود كه آیا نمونه داشته است؟ جواب داده بود كه: «مضحك این است كه اغلب مرا به این و آن می بندند... بی جا... موپاسان، ادگار آلن پو، چخوف و... درست است، اول ها و بعضی وقت ها حتی بدون اینكه خودم متوجه باشم، به نسبت موضوع یك چیزهایی از این هست... ولی اصل مطلب جای دیگری است. اصل مطلب توی نگاه است. توی گوش است. همان مطلب را و همان چیز را همان داستان را می شود به صورت های مختلف نقل كرد و شاید كسی كه بیش از همه بر من تاثیر كرد، گوبینو باشد یا پی یر لوتی... توی نوول ها و قصه های شرقی شان. به خصوص گوبینو، وقتی معلوماتش را خواندیم، دیدیم داستان تو همین نواحی می گذرد، اما جور دیگر غیر از آنچه خود اینجایی ها دیده و شنیده و نقل كرده اند.»
•در فرهنگ عامه برداشت غلطی نسبت به داستان های هدایت وجود دارد. عقیده بر این است كه اندیشه هدایت منحرف بوده و بدآموزی دارد! حتی گروهی معتقدند كه تفكرات هدایت نهیلیستی بوده و سرانجام به پوچ انگاری ختم می شود. آقای اتحاد، شما كه عمری را با اندیشه و آثار هدایت پشت سر گذاشته اید، چه پاسخی به این دو نظر دارید؟
درباره بخش اول سئوال جنابعالی باید عرض كنم كه همین طور است. یعنی بعضی افراد نوشته های هدایت را نظیر «بوف كور» بدبینانه، یاس آور و برای جوانان مضر می دانند و بر این باورند كه سخنان بدآموز او در اشخاص مستعد، آنچنان را آنچنان تر می كند! در حالی كه سارتر معتقد است نوشته های خوش بینانه ذهن را تنبل و فلج می كند و خواننده را به تفكر وانمی دارد. از این رو می توان گفت كتاب «تهوع» او «بوف كور» فرانسوی است. اثری ادبی و فلسفی كه در ادبیات و افكار فرنگی ها، به خصوص فرانسوی ها تاثیر عظیم داشته است. «بوف كور» هم كه به زبان های بسیاری (حتی به زبان چینی) ترجمه شده است. به طوری كه «فرهنگ چیمبرز» آن را جزء دوازده رمان بزرگ جهان در قرن بیستم به شمار آورده است. همچنین «بوف كور» نمونه درخشانی از مكتب سوررئالیستی است. از نظر رولن ژكار منتقد معروف فرانسوی امروزه بوف كور برای رئالیست ها به عنوان یكی از كتاب های مرجع و یكی از كلاسیك های این مكتب به شمار می رود. (ژكار رولن. ،۱۳۶۶ «نویسنده و سایه اش» ترجمه قاسم روبین، دوره جدید، س ،۳ ش ،۸ ص ۳۱) هنری میلر نویسنده معروف آمریكایی نیز در مصاحبه ای گفته بود: من بوف كور هدایت را خوانده ام. نویسنده بزرگی است. آرزو دارم روزی نظیر بوف كور را بنویسم. نظیر آن را در هیچ زبانی ندیده ام و واقعاً آن را دوست دارم. پس از ترجمه بوف كور به زبان فرانسه بسیاری از منتقدان اروپایی نظیر آندره برتون،آندره روسو، فیلیپ سوپو، رنه لالو، ریمون دسنی و پاستور والری رادو، با انتشار مقالات ستایش آمیز، هدایت را ستودند. در حالی كه هیچ گونه وابستگی و ارتباطی با هدایت نداشتند. بعدها آندره روسو ادیب و نویسنده معروف فرانسوی، یك دوره كتاب درباره ادبیات قرن بیستم تالیف كرد كه جلد پنجم آن شامل مباحثی درباره گروهی از نویسندگان بزرگ معاصر از جمله مارسل پروست، ژان پل سارتر، پل الوار، ویلیام فاكنر، مونترلان و فرانسوا موریاك است و فصلی از آن را نیز به تفصیل درباره احوال و آثار هدایت اختصاص داده است. در مجموع این نظرات گواه بر جایگاه والای هدایت است. اما شگفت آنكه روحیه بدبینانه و منفی گرایانه هدایت با سرنوشت او كه خودكشی اش باشد، گره خورده است. در حالی كه نویسندگان و هنرمندانی نظیر ارنست همینگوی، ژرارد و نروال، ویرجینیا وولف و ون گوگ هم خودكشی كرده اند و در میان آثارشان مواردی از آنچه كه به هدایت نسبت می دهند نیز مشاهده می شود. اما هرگز ارزش ادبی و هنری میراث آنان نفی نشده و مانع از بحث و بررسی درباره آثار آنان نشده و ممانعتی نیز از نظر چاپ و انتشار آثارشان وجود نداشته و ندارد.ناگفته نماند كه كسانی نیز آثار هدایت را به گونه ای دیگر یافته اند، از جمله محمود تفضلی كه درباره چگونگی روحیه هدایت حكایت كرده است. او می گوید: شبی از شب های آخرین بهار كه هدایت در ایران بود، با هم در منزل یكی از دوستان در قلهك كه فضایی گشاده و مصفا داشت، مهمان بودیم. میز شام را در بیرون و كنار استخر گذاشته بودند. هدایت در كنار او نشسته بود و به همان نسبت كه آشامیدنی در او اثر می كرد، زبانش بازتر و لحنش جدی تر می شده و به تدریج آن نقاب شوخی و لاابالی گری كه همیشه بر چهره نجیبش بود و عواطف واقعی اش را پنهان می داشت، فرو افتاد. ضمن صحبت با هم از چند كار مثبت كه در آن روز انجام داده بود و داشت برای هدایت تعریف می كرد، هدایت با لحنی بسیار تشویق كننده با چهره افروخته و با همان حالاتی كه دوستانش در او خوب می شناختند و با زبانی كه كمی شتاب آمیز بود، گفته بود: خوبه، خوبه. خیلی خوبه ... باید این كارها را دنبال كنید. از من گذشته، من دیگه تموم شدم... اما شماها باید دنبال كار را بگیرین و هر چی می تونین بكنین ... تفضلی می گفت: انگار همین حالا هم طنین این كلمات را در گوشم می شنوم.
به گمان او همین حرف ها پیام هدایت بود.اما درباره چگونگی تفكرات نهیلیست ها و به عبارت دیگر نیست انگاری صادق هدایت باید بگویم كه او نیز نظیر ژان پل سارتر و آلبر كامو چنین عقایدی داشته است. هدایت در زندگی تنها مسئله مرگ را جدی می دانست و شاید بتوان محتوای عقیده نیست انگاری او را در این بیت یافت:دنیا همه هیچ و كار دنیا همه هیچ‎/ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ•دكتر پرویز ناتل خانلری گفته است بسیار ناسپاسی است اگر از تاثیر به هم آمیختن گروه ربعه (صادق هدایت، مسعود فرزاد، بزرگ علوی و مجتبی مینوی) در ادبیات امروز یاد نكنیم و آنان را پیشقراولان ادبیات امروز فارسی ندانیم. آقای اتحاد،آیا اینك پس از گذشت بیش از پنج دهه از مرگ هدایت و پیدایش نویسندگان گرانسنگ و انكارناپذیر در عرصه ادبی ایران برای ما از تاثیر هدایت در كنار گروه ربعه بر نویسندگان بعد از خود بگویید و اصولاً فكر می كنید كه همچنان سایه هدایت بر سر ادبیات ایران سنگینی می كند؟
لازم است ابتدا به صورت بسیار مختصر راجع به گروه ربعه صحبت كنم و بعد بیایم سر اصل مطلب.
وقتی در سال ۱۳۰۹ صادق هدایت از فرانسه به ایران مراجعت كرد، اكثر شب ها با مجتبی مینوی، مسعود فرزاد و بزرگ علوی در كافه «رز نوار» (گل رز سیاه) جمع می شدند و ساعاتی را به بحث درباره ادبیات ایران و فرنگ، اعم از مدرن و كلاسیك، تحولات فكری اروپا و سبك های فیلمسازی و ادبی آن زمان نظیر دادائیسم، سوررئالیسم و اكسپرسیونیسم می گذراندند. هر چهار نفر اینها از فرنگ برگشته بودند و به زبان و ادبیات كشوری كه در آنجا سپری كرده بودند، كاملاً مسلط بودند و از فرهنگ و ادبیات آن كشور تاثیر گرفته بودند.هدایت زبان فرانسه، علوی زبان آلمانی، فرزاد زبان انگلیسی و مینوی زبان های عربی، انگلیسی و فرانسه را می دانستند. البته مینوی به ادب فارسی و عربی بیش از سه نفر دیگر احاطه داشت. هیچ یك از اعضای گروه ربعه ادعای بیشتری نسبت به دیگری نداشت و هر یك از آنها شخصیت خود را داشت. اما نفوذ هدایت كاملاً محسوس بود. مینوی بعدها به صراحت هدایت را مركز دایره ربعه معرفی كرد و مسعود فرزاد درباره شب نشینی های آن سال های گروه ربعه در مصاحبه ای اظهار داشته است كه من هیچ وقت به دانشگاه نرفته ام، اما محضر هدایت را درك كرده ام. در آن محضر تمام فرهنگ ایران از ادبیات ایران تا فولكلور و مردم شناسی چنان به طور دقیق مورد بحث و بررسی قرار می گرفت كه همگی ما و البته من به سهم خودم درك كردیم كه ادبیات ایران و خارج چیست. چه مطالبی مهم، چه مسائلی زیبا و چه چیز حقیر و مردود است. محضر او برای من معادل دانشگاه بود. با این حال بحث ها و تبادل نظرهای آنان گاهی به اختلاف نظرها و درگیری هایی نیز كشیده می شد كه هیچ گاه به رنجش و كدورت منتهی نمی شد. زیرا هدف این گروه تجدید حیات ادبیات ایران بود و به قول دكتر ناتل خانلری مجلس گفت وگوی این چهار نفر از آن جهت بود كه افكار و عقاید آنان مثل یك چهارراه به هم برخورد می كرد، به هم می آمیخت و بعد در این میانه راهی برای فرهنگ امروزی ما پیدا می كرد. عبدالحسین نوشین، حبیب یغمایی، حسن قائمیان، ناتل خانلری، پروین گنابادی، شهید نورایی، محسن هشترودی، محمدضیاء هشترودی، صادق چوبك، انجوی شیرازی و ش. پرتو نیز گاهی در شب نشینی های آنها حاضر می شدند و شاهد بحث های آنها بودند. گاهی هم دهخدا به كافه رز نوار می رفت و گاهی هم آنها به خانه دهخدا می رفتند. دهخدا همیشه آنها را تشویق می كرد. حتی یك بار آنها را شاهزادگان ادب خطاب كرده بود. جالب آنكه یان ریپكا خاورشناس چكسلواكی سابق كه در آن سال ها برای تكمیل زبان و پژوهش در ادبیات فارسی به ایران آمده بود، اغلب شب ها در كنار آنها بود. ناگفته نماند كه در كنار گروه ربعه ادبای كلاسیك قرار داشتند كه سرشناس بوده و بیا و برو داشتند. هفت نفر بودند و به ادبای سبعه معروف بودند. شخصیت هایی نظیر سعید نفیسی، غلامرضا یاسمی، نصرالله فلسفی، احمد بهمنیار، جلال الدین همایی، ملك الشعرای بهار و بدیع الزمان فروزانفر. انتخاب نام «ربعه» در مقابل «سبعه» به ابتكار مسعود فرزاد بود كه بعداً این گروه به این نام معروف شدند.اما درباره تاثیر هدایت بر نویسندگان بعد از خود آنچه مسلم است، این است كه هدایت بی گمان بزرگترین نویسنده معاصر ایران است و شهرت او شهرتی جهانی است. به گونه ای كه در دایره المعارف ها و فرهنگ های معتبر خارجی نظیر دایره المعارف اینترنشنال، فرهنگ روبر، فرهنگ وبستر، فرهنگ چیمبرز و مانند آنها از او یاد شده است. هدایت در نویسندگی شیوه ای جدید پدید آورد و در واقع در ادب معاصر نقش پیشوا را دارد. از این رو نه تنها بر نویسندگان بعد از خود حتی بر بعضی از شاعران بعد از خود نظیر فروغ فرخزاد و نصرت رحمانی هم اثر گذاشت. در مورد فروغ كافی است شعر معروف «آیه های زمینی» او را كنار داستان «س.گ.ل.ل.» هدایت بگذارید و با هم مقایسه كنید. آن گاه متوجه می شوید كه فروغ چگونه به صورت جست وجوگرانه و هنرمندانه از این داستان تاثیر گرفته است. نصرت رحمانی هم با آنكه نیما بر نخستین مجموعه شعر او _ كوچ _ مقدمه نوشته بود، همواره خود را وامدار و میراث دار هدایت می دانست و در مصاحبه ای گفته بود كه بیش از آنكه تحت تاثیر نیما باشد، از هدایت تاثیر گرفته است. به خصوص «بوف كور» كه بیشترین تاثیر را در شعر و ذهن او گذاشته تا نیما. حتی دو كتاب هم نوشته كه از هدایت تاثیر پذیرفته است.می دانیم كه اغلب نویسندگان خود را دنباله رو هدایت می دانند. مثلاً محمود دولت آبادی خود را دنباله رو هدایت می داند و معتقد است كه او و همه نویسندگان امروز از «تاریكخانه» هدایت بیرون آمده اند. یا به طور نمونه در داستان های اولیه صادق چوبك، شخصیت ها عیناً شخصیت های آثار هدایت هستند.اما بزرگ علوی و ابراهیم گلستان، ضمن آنكه از هدایت به عنوان انسانی شایسته و بسیار ستودنی یاد می كنند، او را مشوق خود در داستان نویسی می دانند. انجوی شیرازی نیز از سال های همكاری خود با هدایت در پژوهش های ارزنده و دلسوزانه او در فولكلور سخن گفته و پس از درگذشت او، این كار را ادامه داده است و بالاخره دكتر محمدعلی اسلامی ندوشن كه اظهار داشته در میان نویسندگان معاصر ایران از هدایت بیش از دیگران چیز آموخته است.
• آیا می توان گفت كه مقاله كوتاه هدایت درباره مرگ، كه در برلین و در مجله ایرانشهر منتشر كرد (سال ۱۳۰۵) به نوعی مانیفست هدایت به شمار می آید؟
فكر می كنم اگر واژه مانیفست را به معنای مرامنامه در نظر بگیریم، صادق هدایت با نحوه به پایان رساندن زندگی خود، این مرامنامه را امضا كرد. پس، به این ترتیب، در زمان حیات خویش قاعدتاً نمی توان نوشتن این مقاله را مرامنامه تلقی كرد. اما اگر این واژه را به معنای بروز اندیشه های «درون» در نظر بگیریم، این مقاله می تواند نقطه عطفی بین توجهات قبلی او به مرگ، به شكل هایی همچون علاقه اش به احضار روح، جادوگری، كیمیاگری و یا نقاشی هایش در دوران نوجوانی، با خلق آثار او در سال های پختگی اش باشد.
• آقای اتحاد، چرا نویسنده و اندیشمندی چون هدایت، كه از یك سو كاملاً فرهنگ ایران را می شناسد و از سوی دیگر شناخت درستی از فرهنگ غرب دارد و تحولات آن را به دقت دنبال می كرد، دست به خودكشی می زند؟ آیا بنیان شناخت او به ورطه ایده آلیسم و آرمان گرایی نزول كرده بود، و چون به مدینه فاضله خود دست نیافت خودكشی را برگزید؟ یا از سر ناامیدی به انسانی شدن زیستن انسان ها در كنار یكدیگر بود؟ یا اینكه در مسئله مرگ، حقیقتی دیگر جست وجو می كرد؟
علت خودكشی صادق هدایت نیاز به بحث بسیار مفصلی دارد، و تصور می كنم باید آن را از زوایای مختلف بررسی كرد. بعضی گفته اند كه خودكشی او به خاطر بیماری لاعلاج دكتر شهید نورایی، دوست نزدیكش بود. زیرا از نزدیك شاهد عذاب بسیار این دوست بود. بعضی دیگر اظهار داشته اند كه دیگر حرفی برای گفتن نداشته است. این هر دو برداشت، صحیح به نظر نمی رسند. با توجه به اینكه هدایت آثار نیمه تمام خود را در واپسین روزهای حیات خود از بین برده و درباره خلق آثار جدید خود گفته بود كه تازه شروع كار است.تصور می كنم خودكشی او علت های دیگری دارد كه در مجموع منجر به خودكشی اش شد. ریشه این موضوع به دوران نوجوانی، یعنی از حدود دوازده سالگی كه سال ششم دبستان بود بازمی گردد. در این سال یك روزنامه دیواری درست كرد به نام «ندای اموات» كه آرم آن را خودش نقاشی كرد. این آرم تصویری وهم انگیز از عزرائیل بود كه داس اجل در دستش بود. بسیار به ندرت پیش می آید كه نوجوانی در این سن و سال به مرگ فكر كند.
به خصوص آنكه دچار نابسامانی خانواده نبوده و هیچ گونه تشتتی از این نظر نداشته است. بعدها هدایت برای ادامه تحصیل به بندر «گان» بلژیك رفت و همان طور كه در سئوال قبل بیان كردید، از آنجا مقاله ای كوتاه درباره مرگ برای مجله ایرانشهر در آلمان فرستاد كه در اسفند ۱۳۰۵ منتشر شد. او در آن مقاله از نفس مرگ همچون معشوق خود سخن گفته و آن را به بهترین نحو ممكن ستوده است! چندی بعد برای ادامه تحصیل به پاریس رفت و در حدود ۱۰ اردیبهشت ۱۳۰۷ به منظور خودكشی خود را به درون رودخانه «مارن» انداخت كه البته نجاتش دادند. چند روز بعد در ۱۳ خرداد ۱۳۰۷ به برادرش محمود نوشت: «اخیراً یك دیوانگی كردم كه به خیر گذشت.» تا اینجای قضیه، یعنی تهیه روزنامه با عنوان «ندای اموات»، مقاله «درباره مرگ» در مجله ایرانشهر و قصه خودكشی او در رودخانه «مارن»، نشانه هایی از مرگ خواهی او هستند. به طوری كه هدایت به وضوح در كتاب «زنده به گور» گفته است: «كسی تصمیم به خودكشی نمی گیرد. خودكشی با بعضی ها هست.»هدایت در سال ۱۳۰۹ به ایران مراجعت كرد، بدون آنكه عنوانی اعم از دكتری یا مهندسی، كه در آن موقع بسیار دهن پركن بود، دریافت كرده باشد. البته او با شماتت ها و سرزنش های خانواده نیز روبه رو شد. از یك سو می شود گفت كه حق به جانب آنها بود! چون به علت عدم آگاهی او را درك نكرده بودند. دولتیان نیز به او مهری نداشتند. مشاغلی كه به او محول شد، در خور دانش او نبود، و با اینكه تا آخر عمر در خانه پدری زندگی كرد، درآمد او پاسخگوی هزینه روزمره اش نبود. كتاب هایش هم چندان مورد توجه مردم قرار نگرفت و گاهی آنها را به هزینه خود در تیراژ محدود منتشر می كرد؛ و بیشتر، صورت هدیه به دوستان و آشنایان را داشت. این ناراحتی ها و مسائلی از این دست، مرگ خواهی را در او تشدید و تسریع كرد. هشتاد و دو نامه ای كه به تدریج به دكتر شهیدنورایی نوشته است، گواهی است راستین. در نتیجه برای رهایی از این ناراحتی ها چاره ای جز خودكشی ندید.برای این كار، پاریس را كه بعد از ایران عاشقانه دوست می داشت، انتخاب كرد. برای خداحافظی از دوستان، اقوام و نزدیكان كه در خانه نبودند، تنها با انداختن كارت ویزیتی در خانه آنها اكتفا كرد؛ و در آخر آنها نوشته بود: «رفتیم و دل شما را شكستیم. همین... دیدار به قیامت.» پس از خودكشی هم نامه ای به دست دوستش دكتر محسن هشترودی كه آن موقع در آمریكا بود، رسید كه درون آن بر روی كارتی تنها این جمله را نوشته بود: «انتظار كشیدم نیامدی. راهی همان راهی شدم كه می خواستم!»

علیرضا جاوید
منبع : روزنامه شرق