پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا
مروری بر دیدگاه های چند تن از روانشناسان غربی در روانشناسی دین
![مروری بر دیدگاه های چند تن از روانشناسان غربی در روانشناسی دین](/mag/i/2/xd7j3.jpg)
در مقالهٔ حاضر دیدگاه نظریهپردازانی كه در زمینهٔ روانشناسی دین نظریهٔ خاصی را به طور مستقل ارائه كردهاند مورد توجه قرار گرفته است. ابتدا نظریه ویلیام جیمز (۱۹۰۱) پیرامون تجربیات دینی كه به صورت گزارشهای افراد مختلف ارائه شده مطرح و نهایتاً نظریهٔ ناهشیار به عنوان منبعی برای تجربیات جذبه، عرفان، اشراق و هرگونه تجربیاتی كه نوعی ارزش معنوی دارد ارائه شده است. سپس نظریهٔ گوردون آلپورت (۱۹۵۰) در خصوص جهتگیری مذهبی درونی و بیرونی و تفاوتهای هریك با دیگری مطرح شده است. در ادامه نظریه اریكسن (۱۹۶۸) در خصوص ایمان به عنوان یك نیاز حیاتی انسان بزرگسال كه تحول یافتهٔ ظرفیت اعتماد كودك به جهان و مادر است مورد بررسی قرار گرفته است. مفهوم دیگری كه از سوی اریكسن مطرح شده «هویت» و «بحران هویت» است. این مفاهیم كه در بحث شكلگیری شخصیت فرد مطرح میشود با دینداری
ارتباط پیدا كرده است. همین ارتباط باعث شده است تا برخی از روانشناسان مانند جیمز مارشیا (۱۹۸۰) و آدامز (۱۹۸۹) گرایش به دین را به عنوان بخشی از هویت فرد در نظر بگیرند. در خاتمه نظریه فولر و لوین (۱۹۸۰) كاملاً توضیح داده شده است. طبق این نظریه ایمان طی شش مرحله تكامل مییابد. این مراحل از كودكی و نوجوانی آغاز شده و تا میانسالی تحول مییابد.
علم روانشناسی طی یك قرن گذشته نسبت به پدیدهٔ مذهب موضعگیریهای بسیار متفاوتی داشته است. اگر چه ویلیام جیمز و استانلیهال به عنوان متقدمین روانشناسی در آمریكا نسبت به مطالعهٔ دین توجه خاصی داشتند اما روند مطالعات روانشناسی در غرب و خصوصاً آمریكا حاكی از عدم توسعهٔ رغبتهای متقدمین توسط متاخرین است. ویلیام جیمز (۱۹۰۲) در كتاب گونههای تجربهٔ دینی خود كه شامل بیست سخنرانی وی است به بررسی انواع تجربیات دینی پرداخته است. وی ضمن استناد به تجربیات شخصی افراد در حالات جذبه، خلسه و احساس حضور نزد پروردگار به مسئله وحدت وجود كه از مباحث اساسی در فلسفه و عرفان است توجه میكند (ویلیام جیمز() ۱۳۵۶ صفحهٔ ۱۰۹). دامنهٔ مطالعات ویلیام جیمز در زمینهٔ تجربیات دینی از كشور آمریكا فراتر رفته و فرهنگ شرق را نیز در بر میگیرد. این بررسیها شامل سرگذشت غزالی و اشاره به اشعار شبستری در گلشن راز نیز میشود. حاصل این مطالعات منجر به ارائه یك فرضیهٔ اساسی در زمینه روانشناسی دین میشود (ویلیام جیمز() ۱۳۵۶ صفحه ۱۱۰). طبق این فرضیه،محتوای ناهشیار صرفاً شامل خاطرات ناقص، تداعی معانی عجیب و غریب و مانند آن نیست. بلكه قسمت ناهشیار شخصیت انسان میتواند منبع و سرچشمه بسیاری از شاهكارها و آثار نبوغ باشد. جیمز میگوید:
«به هنگامی كه مسئله تصوف، عرفان، دعا و نیایش را مورد مطالعه قرار داده بودیم ملاحظه كردیم كه در زندگی مذهبی نقش عمده را فیضنهایی كه از قسمت ناهشیار ما میرسد بازی میكنند. بنابراین من فرضیه خود را اینطور قرار میدهم: این حقیقت برتر كه ما در تجربیات دینی با آن ارتباط پیدا میكنیم، بیرون از حدود وجود فردی ما هرچه میخواهد باشد، درون حدود وجود ما، دنبالهٔ ضمیر ناهشیار ما از اوست. وقتی كه ما به این نحو پایهٔ فرضیهٔ خود را بر روی امری كه مورد قبول دانشمندان روانشناس است قرار میدهیم، با علوم امروزی تماس خود را حفظ كردهایم؛ حال آنكه علمای علم كلام چنین تماسی را ندارند» (ویلیام جیمز() ۱۳۵۶ صفحه ۱۹۷).
استانلی هال به عنوان اولین رئیس انجمن روانشناسی آمریكا(APA) نیز به عنوان یكی از پیشكسوتان روانشناسی در آمریكا به بررسی دین علاقمند بود و نشریهای را در زمینهٔ روانشناسی دین تاسیس كرد كه تا سال ۱۹۱۵ چاپ میشد. مقالات چاپ شده در این نشریه عمدتاً به آموزشهای اخلاقی و مذهبی كودكان و نوجوانان مربوط میشد (استانلی هال ۱۸۹۱ به نقل از ریچارد.اِل . گورساچ() ۱۹۸۸). همانطور كه در ابتدای مقاله ذكر شد روانشناسان موضعگیریهای متفاوتی نسبت به بررسی دین در حوزهٔ علم روانشناسی داشتهاند. آنچه كه در این مقاله بیشتر به آن توجه میشود ذكر نظریاتی است كه مذهب را به عنوان یك موضوع مستقل و حائز اهمیت مورد توجه قرار داده و دربارهٔ آن نظریهپردازی كردهاند. و نه كسانی كه دربارهٔ انسان نظریهپردازی كردهاند و دین را نیز مانند سایر موضوعات مشمول همان نظریه كلی خود دانستهاند. همانطور كه در ابتدای مقاله اشاره شد روانشناسان موضعگیرهای متفاوتی نسبت به بررسی دین در حوزهٔ علم روانشناسی داشتهاند. از میان بینانگذاران مكاتب مختلف در روانشناسی زیگموند فروید با پدیدهٔ دینی، برخوردی كاملاً منفی داشته و به صورتهای مختلف كوشیده است تا اصالت دین را نادیده بگیرد. از سوی دیگر بنیانگذار رفتاری نگری جان واتسن (۱۹۲۵) نیز با توجه به اینكه موضوع علم روانشناسی را «رفتار» قابل مشاهده و اندازهگیری اعلام میكند و با هرگونه روشهای بررسی درون نگرانه مخالفت میكند و برای بررسی اعتقادات مذهبی مجالی باقی نمیگذارد (ال.بی.براون () ۱۹۸۷ صفحه ۹۸).
ریچارد گورساچ (۱۹۸۸) كه به بررسی تاریخچهٔ روانشناسی دین پرداخته است معتقد است كه از دههٔ ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ در زمینه روانشناسی دین مطالعه مهمی انجام نشده است. البته گوردون آلپورت از سال ۱۹۵۰ در زمینهٔ روانشناسی دین كتاب فرد و دینش را تالیف كرد كه بایستی حركت او را در این زمینه حائز اهمیت دانست. هنر آلپورت این بود كه به عنوان یك روانشناس اجتماعی با ارائه نظریهٔ جهتگیری درونی و بیرونی نسبت به دین در انسان توانست مطالعات روانشناسی اجتماعی در زمینهٔ تعصبات نژادی را با در نظر گرفتن جهتگیری مذهبی فرد مورد مطالعه قرار دهد (اِل.بی، براون() ۱۹۸۷ صفحه ۹۸). تقسیمبندی آلپورت در خصوص جهتگیری مذهبی فرد توانسته است توجه زیادی را طی سالیان اخیر به خود معطوف دارد و در مطالعاتی كه عامل مذهب مورد توجه روانشناسان باشد به عنوان یك نظریه كارآمد مورد استفاده قرار گیرد.
آلپورت بر حسب جهتگیری دینی افراد، آنها را با دو جهتگیری دینی درونی و بیرونی تقسیمبندی كرد. از نظر آلپورت افراد مذهبی با جهتگیری درونی ضمن درونی سازی ارزشهای دینی، مذهب را به مثابه هدف در نظر میگیرند. در حالیكه افراد با جهتگیری بیرونی، دین را صرفاً وسیلهای برای نیل به اهداف دیگر در نظر میگیرند (آلپورت و راس ۱۹۶۷ به نقل از اِ ی فولتون() ۱۹۹۷). اخیراً نظریه آلپورت در زمینه جهتگیری دینی بیرونی به دو مقولهٔ اجتماعی و شخصی بسط یافته است. طبق این تقسیمبندی افراد دارای جهتگیری دینی بیرونی اجتماعی از مذهب جهت نیل به اهدف اجتماعی سود میجویند، در حالیكه در جهتگیری مذهبی بیرونی شخصی افراد از مذهب جهت كسب امنیت فردی استفاده میكنند (گورساچ و مك فرسون ۱۹۸۹، كرك پاتریك ۱۹۸۹ به نقل از اِ ی فولتون() ۱۹۹۷).یكی دیگر از روانشناسانی كه در زمینهٔ روانشناسی دین نظریهای راهگشا مطرح كرده است اریك اریكسن است. اریكسن كه یك نو فرویدی است نسبت به دین موضعگیری مثبتی دارد. وی معتقد است بین نهادهای اجتماعی به وجود آمده در طول تاریخ زندگی انسان و نیازهای روانشناختی او ارتباط وجود دارد. به نظر اریكسن دین به عنوان یك نهاد اجتماعی در طول تاریخ در خدمت ارضأ «اعتماد اساسی» بشر بوده است. اریكسن بر خلاف فروید دین را به عنوان بازگشت به دورهٔ كودكی ندانسته و آن را برای تامین نیاز اعتماد اساسی بشر ضروری میداند (اریك. اریكسن() ۱۹۶۸ صفحه ۱۰۶).اریكسن اولین مرحلهٔ تحول «من» را به عنوان «اعتماد» در برابر «عدم اعتماد» نامیده و معتقد است كه كودك در اولین مرحله از تحول شخصیت خود به تدریج جهان خارج و مادر را به عنوان پدیدهای قابل اعتماد درك میكند. وی معتقد است «اعتماد» در دوران كودكی پایه ظرفیت «ایمان» در بزرگسالی را فراهم میكند. ایمان به عنوان یك نیاز حیاتی، انسان را به سوی پذیرش دین سوق میدهد (اریك. اریكسن() ۱۹۶۸ صفحه ۱۰۶). مفهوم دیگری توسط اریك اریكسن مطرح شده است كه با دین ارتباط پیدا میكند. این مفهوم عبارتست از «هویت» و «بحران هویت». مفهوم هویت كه توسط اریكسن مطرح شد از سوی جیمزمارشیا در یك الگوی چهار وضیعتی هویت توسعه یافت. این چهار وضعیت عبارتند از: هویت یافتگی، بحران زدگی، دنبالهروی و آشفتگی. هریك از چهار وضعیت هویتی تعریف شده از سوی مارشیا در تجدید نظرهای بعدی با توجه به دو بعد عقیدتی و بین شخصی تفكیك شد (گرو توند و همكاران ۱۹۸۲ و آدامز و همكاران ۱۹۸۲ به نقل از اِی. فولتن() ۱۹۹۷). براساس این تقسیمبندی آدامز و همكارانش به ارائه یك پرسشنامه جهت سنجش وضعیت هویت فرد تحت عنوان «سنجش عینی وضعیت هویت من توسعه یافته» كه به صورت مخفف باEOM - EIS مشخص شده است اقدام كردند (آدامز()و همكاران ۱۹۸۹). البته هنوز پژوهشهای انجام شده در زمینهٔ رابطهٔ دین و هویت بسیار اندك است و بدون پژوهشهای كافی نمیتوان به دقت ارتباط این دو مقوله را با یكدیگر دقیقاً مشخص نمود (اِی. فولتن() ۱۹۹۷). علیرغم پژوهشهای اندك در این زمینه با توجه به اینكه آدامز ۱۹۸۹ دین را در كنار شغل، سیاست و فلسفهٔ زندگی به عنوان یك عنصر عقیدتی در پرسشنامهEOM-EIS وارد كرده است، خود نشان دهندهٔ ورود دین به عنوان یك سازهٔ روانشناختی در حیطهٔ روانشناسی تحول شخصیت حائز اهمیت است.
پیشرفتهای بدست آمده در حوزهٔ تحول قضاوت اخلاقی و نیز مسلح شدن روانشناسی به روش بررسی تحولی مفاهیم و سازههای روانشناختی به مطالعات روانشناسی دین نیز كمك شایانی كرده است. فولر و لوین ۱۹۸۰ (به نقل از وایتزمن لورنس()۱۹۹۴) در زمینهٔ بررسی ایمان به ارائه نظریهای تحولی شامل شش مرحله پرداختهاند. این نظریه كه از برخی جهات به نظریهٔ قضاوت اخلاقی كلبرگ شباهت دارد، میتواند در مطالعهٔ ارتباط دین با متغیرهای دیگر با توجه به مراحل مختلف ایمان و سطحبندی افراد در مراحل مختلف آن كمك شایانی نماید. از نظر فولر ولوین (۱۹۸۰) (به نقل از وایتزمن و لورنس() ۱۹۹۴ صفحه ۱۱۹) ایمان مذهبی برای افراد در سنین مختلف دارای ساختار متفاوتی است. این دو نظریهپرداز ساختار ایمان را مجموعهای از باورها میدانند كه در هر مرحله تعیین كنندهٔ چگونگی عملیات ذهنی در استدلال یا قضاوت دربارهٔ موضوعات مورد توجه در حیطهٔ دین است. به طور خلاصه شش مرحلهٔ ایمان از نظر فولر ولوین (۱۹۸۰) به ترتیب زیر است:
مرحله اول - ایمان شهودی - فرافكنی: در این مرحله ایمان بیانگر ابراز آرزوهای كودك است. كودكان در سن ۳ تا ۷ سالگی دارای جهتگیری خیالبافانه و تقلیدی هستند، ولی محتوای فكر آنها دارای الگوهای نسبتاً سیال است. در مرحلهٔ اول فولر همانند مرحلهٔ اول قضاوت اخلاقی كلبرگ كودك كاملاً خود میان بین بوده و در عین حال در خصوص تابوهای موجود در جامعه نسبت به برخی از اعمال كاملاً آگاهی دارد.
مرحله دوم - ایمان اسطورهای - سطحی: كودك در این مرحله به درونی كردن داستانها، اعتقادات و جنبههای مختلف مربوط به فرهنگ جامعه میپردازد. اعتقادات و قواعد اخلاقی در این مرحله كاملاً عینی و سطحی هستند. این مرحله با گسترش و تصریح شكلگیری شخصیت كودك تحت تأثیر ویژگیهای شخصیتی دیگران همراه است.
مرحله سوم - ایمان تركیبی - قراردادی: در مرحلهٔ سوم نوجوان نسبت به دیدگاهها و باورهای موجود در خارج از خانواده آگاهی مییابد. بنابراین در این مقطع ایمان مذهبی در خدمت تدارك جهت یابی منسجم از دنیای متنوع و پیچیده بوده، دیدگاههای معارض با یكدیگر را در یك چارچوب كلی با یكدیگر تركیب كرده وحدت میبخشد. مرحله سوم اصولاً در نوجوانی آغاز میشود و به اوج خود میرسد و در عین حال برای بسیاری از بزرگسالان به عنوان یك تعادل جویی دائمی تلقی شده از این مرحله فراتر نمیروند. در مرحلهٔ سوم اگر چه شخص دارای یك «ایدئولوژی» است كه شامل مجموعهای از باورها و ارزشهای بیش و كم باثبات است، اما این ایدئولوژی را به عنوان یك واقعیت مستقل مورد بررسی و آزمایش قرار نمیدهد.
مرحله چهارم - ایمان وابسته به طرز تفكر فردیت یافته: مرحلهٔ چهارم شامل درونی كردن باورهای فرد است. انتقال از مرحلهٔ سوم به چهارم بسیار حائز اهمیت است. چون با این انتقال نوجوان و یا بزرگسال باید مسئولیت پذیرش هرگونه سبك زندگی، ارزشها و تعهدات عملی نسبت به آنها را به عهده گیرد.
مرحله پنجم - بازنگری در ایمان تثبیت شده: در مرحله پنجم علیرغم تثبیت اعتقادات فرد كه طی مراحل قبل شكل گرفته است، شاهد بروز یك بحران در اعتقادات شخص هستیم. این تردید و بازنگری نسبت به اعتقادات در فواصل نیمه عمر انسان رخ میدهد. فولر و لوین با استفاده از مفاهیم روان تحلیلگری مرحلهٔ پنجم را مورد تجربه و تحلیل قرار میدهند. بنابر نظر آنها در این مرحله اطمینان نسبت به ارزشها توسط فشارهای حاصل از سركوبی بخش هشیار شخصیت در دوران اولیه زندگی زیر سؤال و یا مورد بیتوجهی قرار میگیرد. این نظریهپردازان از به گوش رسیدن پیامهای مربوط به جنبههای عمیق «خود» سخن میگویند. این پیامها شامل بازشناسی انتقادی بخش ناهشیار اجتماعی انسان است. محتوای دینی پیامها عبارتند از: اسطورهها، تصاویر آرمانی و تعصبهایی كه با توجه به تربیت ناشی از طبقات اجتماعی خاص، سنتهای مذهبی و گروههای قومی بخصوص عمیقاً در «سیستم خود» فرد رسوخ كرده است.
مرحله ششم - ایمان جهانی: همانطور كه در مرحله ششم قضاوت اخلاقی كلبرگ مطرح شده است، مرحله ششم از تحول ایمان نیز از جهت وقوع بسیار اندك است. كسانی كه مرحلهٔ ششم ایمانی جهانی را تجربه كردهاند، احساس رابطهٔ نزدیك و صمیمانه بین خود و جهان پیرامون خود را گزارش كردهاند. تجارب مطرح شده در مرحلهٔ ششم تحول ایمان مبنی بر احساس رابطهٔ نزدیك بین فرد و جهان پیرامون را در نظریهٔ فولر تحت عنوان تجربهٔ اوج در افراد خود شكوفا و نیز در توصیفات تجارب دینی مطرح شده توسط ویلیام جیمز (۱۹۰۱) در كتاب گونههای تجارب دینی وجه تشابه بسیار زیادی دیده میشود. اگر چه نظریه فولر و لوین به عنوان پایه و مبنایی نظری امكان پژوهشهای سازمان یافتهتری را فراهم میكند ولی هنوز جمعبندیهای روشن در زمینهٔ روانشناسی دین نیازمند پژوهشهای متعددی است. پیشرفتهای بدست آمده در حوزهٔ روانشناسی دین ضرورت انجام پژوهشهای طولی و استفاده از روشهای تجربی را از نظر برخی از روانشناسان مانند گورساچ (۱۹۸۸) ( به نقل از راتیزمن و لاورنس() ۱۹۹۴ صفحه ۱۲۰) محرز كرده است.
در این مقاله دیدگاه چند تن از روانشناسان غربی در زمینهٔ روانشناسی دین به طور مختصر مطرح شد. علت انتخاب نظریهٔ این روانشناسان در مقالهٔ حاضر و طرح دیدگاه آنان، علاقهٔ آنها به دین و مطالعهٔ آن با نوعی گرایش مثبت آنها به دین بوده است. البته ممكن است نظریات روانشناسان دیگری را نیز بتوان به این مجموعه اضافه كرد. چون بررسی كامل دیدگاه همهٔ روانشناسان در زمینهٔ روانشناسی دین نیازمند نقد و بررسی مبانی جهانبینی و اعتقادات هریك از روانشناسان نسبت به دین است، بنابراین ضروری به نظر میرسد تا دیدگاه روانشناسانی كه با استفاده از روانشناسی، دین را به عنوان یك متغیر خنثی مانند سایر متغیرها در نظر میگیرند و یا حتی آن را به عنوان یك ارزش منفی در نظر میگیرند جداگانه مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
نویسنده: عباس رحیمی نژاد
منبع : خبرگزاری جمهوری اسلامی ـ ایرنا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست