دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


رابطه عقده های دوران کودکی و ارتکاب جرایم


رابطه عقده های دوران کودکی و ارتکاب جرایم
رابطه ناسالم والدین و تشکیل شخصیت بزه کارانه در کودک را شاید بتوان رکن اصلی ارتکاب جرایم دانست. بطور کلی والدین هستند که بذر افکار و احساسات را در فرزندان خود می کارند در بعضی از خانواده ها بذر عشق، محبت احترام و اتکا به نفس و آزادی و در بعضی دیگر، بذر ترس، گناه و اجبار کاشته می شود طبیعی است که گاهی والدین بر سر کودکان خود داد بزنند و شاید اتفاق بیفتد که آنها را تنبیه بدنی کنند. آیا اینها والدین بدی هستند؟ البته که نه، اما بعد با محبت یا عذرخواهی آن را جبران می کنند ولی تعدادی از والدین هستند که یک سری ناراحتی که مدام روی بچه های خود پیاده می کنند و این امر باعث خراب کردن زندگی آنها می شود. این رفتار مثل سم در دوران کودکی در تمام وجود کودک پخش شده و درد ناشی از آن به مرور زمان با طفل بزرگتر می شود.
● عقده های کودکی و ارتکاب جرایم:
بسیاری از ناهنجاریها و انحرافات افراد خصوصا جوانان و نوجوانان ناشی از عقده های دوران کودکی که به علل گوناگون درون کودک رشد کرده و در بزرگسالی به صورت یک عمل مجرمانه ظاهر می شود. این مسئله از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. عدم تربیت صحیح و توجه نکردن به خواسته های طبیعی و بچه گانه آنها سختگیری های بی مورد در بسیاری موارد به تشکیل عقده های روانی منجر می شود و خواه ناخواه در بزرگسالی این عقده ها به طرق مختلفی گشوده شود انجام اعمال مجرمانه از جمله این موارد است. در زمانهای گذشته یعنی هنگامی که روانشناسی مراحل ابتدایی خود را پشت سر می گذاشت تعلیم و تربیت کودکان امر ساده ای بود، در آن زمان یک رشته قوانین و مقررات تربیتی وجود داشت و هر کودکی می بایست خواه ناخواه از آن پیروی کند، مثلا از کودک می خواستند مطیع، مودب، خوش اخلاق باشد. هرگز صدایش را بلند نکند و از مقتضیات محیط و اصول اخلاقی متداول پیروی کند. آرزوی والدین کودکانی بود که روشهای اخلاق و تعلیم و تربیتی را به او بیاموزند تا این مسائل مهم را ملکه ذهن خود کنند. وظیفه تنبیه و گوشمالی نیز از وظایف و اختیارات خاص پدر بشمار می رفت که هر عصر به هنگام بازگشت از کار بدان دست می یازید. اما امروزه وضع تعلیم و تربیت به کلی دگرگون شده است. امروزه از انضباط سخن کمتری به میان می آید و تکیه بیشتری بر روی تعلیم و تربیت می شود. دگرگونی افکار تربیتی در رابطه با کودکان عوامل گوناگونی دارد که از جمله جنگ روانی و تعلیمات روانشناسانه و مخصوصا روانکاوی است.
‌● عواطف
عواطف از قبیل ترس و خشم تمایلات جنسی و مهرمادری از مسائلی است که می بایست به دقت مورد توجه قرار گیرد. کودک بیش از هر چیز نیاز به عاطفه دارد اما همین عواطف با همه نیکی و ارزش هرگاه از حد معمول بگذرد و کودکان را عنان گسسته بار آورد خطرات براندازی را به دنبال خواهد داشت. این مسئله بیشتر مربوط به سنین بعد از هفت سالگی است به هر حال کودک در مراحل اولیه از عواطف و احساساتی برخوردار است که می بایست به گونه ای صحیح مورد توجه قرار گیرد و پرورش صحیح آن به عهده والدین است وگرنه کودک دچار عقده خواهد شد و نهایتا راه انحراف خواهد پیمود.
● حس پرخاشگری:
هرگاه حس پرخاشگری طبیعی کودک آزرده یا رانده شود از چرای طبیعی خود منحرف می شود، و به لجاجت و قهر تبدیل می شود. کودک اخمو و ترشرو کودکی است که حس پرخاشگری در وی آزرده شده است. در روانشناسی ثابت شده است که هرگاه کودکی را از نیروی پرخاشگری خود محروم کنند، گرفتار یک حس ناامنی و اضطراب خواهد شد و بعید نیست برای تامین آرامش خیال خود به یک ناراحتی روحی متوسل شود زیرا تنها به آن وسیله می تواند حمایت از خویش را تامین کند یا از زیر بار مسوولیت بگریزد یا آنکه اراده خودش را تحمیل کند. سوالی که در اینجا پیش می آید این است که در مقابل کودک خود سر و لجباز چه باید کرد. پاسخ به این سوال آسان است بجای جلوگیری از حس خود سری به کودک باید اجازه داد که این حس بطور سودمندی ابراز شود. تنها در این صورت است که می توان اراده های نیرومند و شخصیت های قوی به وجودآورد. نکته ای که در اینجا وجود دارد این است که والدین تا حد ممکن باید از امر و نهی بی مورد بپرهیزند، مثلا وقتی کودک در حال بازی با صندلی است اگر احتمال آسیب او نمی رود نباید او را از این کار بازداشت و گفت: بچه جان به این صندلی دست نزن می افتی. و اگر کودک می خواهد میوه را پوست بکند در صورت امکان باید به او یاد داد که چگونه میوه را پوست می کنند و اگر می خواهد در کاری دخالت کند و به شما کمک نماید باید نحوه آن را به او یاد داد. بنابراین در ۹۰ درصد کارها می توان کودک را آزاد گذاشت و شیوه صحیح آن عمل را به او آموخت. ولی ۱۰ درصد امور هم هست که انجام آن به هیچ وجه به صلاح کودکان نیست و باید آنها را منع کرد. البته باید توجه داشت اگر کودکی در ۹۰ درصد امور آزاد باشد نهی از ۱۰ درصد را خواهد پذیرفت و از نظر روانی مشکلی برایش ایجاد نمی شود. این توجهات، بردباری زیادی می خواهد ولی هر پدر و مادری که تعلیم و تربیت فرزند را به منزله فنی تلقی کند، باید ساعت های گرانبها و بیشماری از عمر خود را صرف پرورش کودک کند درباره کودک باید روش جدی پیش گرفت هنگامی که کودک را از کار منع می کنند باید مطلقا دستور را رعایت کند به عبارت دیگر والدین باید حتی المقدور کودک را منع کنند و آزادش بگذارند ولی اگر او را منع کردند در تصمیم خود راسخ باشند تا زمینه های تربیت صحیح فرزندان را فراهم آورند. پدر یا مادری می توانند روش جدی پیش گیرند بدون آنکه ابراز خشم کنند، کودک باید زود دریابد هنگامی که مادرش گفت نه منظورش نه است و تخلف از آن دستور میسر نیست لکن مادر این کلمه نه را باید حتی المقدور کمتر بکار برد و آن را تنها برای موارد ضروری اختصاص دهد.
● آزادی و ارتباط:
در ارتباط با تربیت کودک دو اصل یا شاید دو روش وجود دارد که به نظر می رسد با هم متضاد هستند. در حالی که تا اندازه زیادی به هم بستگی دارند عده ای معتقدند که باید به کودکان آزادی کامل داد تا هر عملی را که می خواهند انجام دهند. عده دیگر اظهار می دارند که باید در تعلیم و تربیت انضباط را کاملا رعایت کرد. باید گفت این دو مفهوم به هم وابسته اند، یعنی اینکه انضباط برای آزادی حقیقی و آزادی حقیقی برای انضباط ضرورت کامل دارد. برای مثال هر گاه کودک بخواهد از درخت بالا رود و شما او را به سختی منع کنید، علیه دستور شما علم طغیان خواهد افراشت و به محض اینکه شما به او پشت کردید از اجرای دستور شما سرباز خواهد زد. بدین طریق مشاهده می شود که آزادی و انضباط شدید هر دو دارای عواقب خطرناکی است اما هر گاه بالا رفتن از درخت را به کودک تعلیم دهید، بدین محض که به او بیاموزید استحکام هر شاخه را قبل از تکیه کردن بر آن آزمایش کند و برای موارد لغزش احتمالی و تکیه گاه احتیاطی را همواره در نظر بگیرد. بسیاری از ما به غلط بر این باوریم که اگر مرتکب اشتباهی در مورد فرزندمان در زمان کودکی او شدیم، تاثیر آن در تمام زندگی او خواهد ماند.
اشتباهات اولیه والدین قابل برگشت نیستند ولی کودکان انعطاف پذیر و سازشکار هستند رشد آنها جریانی مداوم است و شخصیت کودک پیوسته و در حال خودشکوفایی است در آینده بسیاری از خصوصیات اخلاقی کودک که مشکل آفرین بوده می تواند در جوانی تبدیل به خصوصیاتی سازنده شود. بسیاری از کودکان ناسازگار دارای قدرت خلاقیت و تخیل غیرعادی هستند و این به دلیل قدرت درک و آزادگی در این گونه کودکان است.
البته همه کودکان ناسازگار سرنوشتی یکسان ندارند ولی هر کدام از آنها لیاقت داشتن موقعیت هایی را برای نشان دادن استعدادهای ذاتی خود دارند. امید است که در این نوشتار توانسته باشیم کمی از رابطه عقده های دوران کودکی و ارتکاب جرایم و راه حل های آن را بیان کنیم.
دروانکاو
نویسنده : محمدرضا بدایع
منبع : روزنامه مردم سالاری