جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


کلام جادویی


کلام جادویی
چاپ نخست رباعیات در سال ،۱۸۵۹ نگاه هیچ رهگذری را از پشت ویترین كتابفروشی ها به خود جلب نكرد. كتاب فقط در دویست جلد آن هم به خرج خود مترجم چاپ شده بود. اگر «سوین برن» یك جلد از آن را نمی خرید، شاید تمامی آن دویست نسخه جزو كاغذهای باطله از دست می رفت. سوین برن كه خود از شاعران مشهور انگلیس بود، آن نسخه را كه یك پنی خریده بود، به «روزتی» دوست شاعرش سپرد. او ترجمه را خواند، ستود و همت گماشت تا در محافل دوستان آن را بشناساند و بدین سان دویست نسخه به فروش رفت. بلافاصله چاپ دوم با تعداد ۱۱۰ رباعی همچون غنائم جنگی به فروش رفت. به سال ۱۹۰۰ و بعد از شهرت خیام در انگلستان، در بوستون آمریكا نیز همچون لندن انجمن عمر خیام تأسیس شد و تنی چند از مشاهیر آمریكا عضویت آن را پذیرفتند. ارنست رنان فیلسوف فرانسوی در پاریس اعلام كرد خیام این رند هشیار برادر هانیه و گوته است. «باكلی» خیام شناس و استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه هاروارد می گوید: در ترجمه فیتز جرالد مكان یك باغ است و باید گفت كه جرالد یك باغ ایرانی كه در حاشیه كویر پنداری یك بهشت زمینی را گرفته و فراسوی آن باغ ، خانه هایی از خشت و مناره های قصر سلطان سربرافراشته اند و زمان هنگامی است كه سپیده سرمی زند و خیام آرام به درون باغ گام می نهد و گل هایی را كه از ژاله های بامدادی طراوت و تازگی گرفته اند، نظاره می كند و به آواز بلبل گوش می سپارد. آنگاه روز آرام آرام با شكوه تمام فرا می رسد و فیلسوف پیر، اندیشه های خویش را درباره هستی و نیستی عمر كوتاه و یك روزه گل، اغتنام فرصت در استفاده از لذات زندگی كه جلاد اجل به كمین آن نشسته، بر زبان می آورد و نغمه هایی را ترنم می كند كه لطیف ترین ترانه هایی است كه مانندشان را نخوانده و ندیده ایم.
There was a Doar to Which / Found nokey.
There was a Veil Past Which/ Could not see.
Some little Talk a Wihile of me and Thee
There Seemed- and Then no more of thee and me
دری بود كه برای گشودنش كلیدی نیافتم و پرده ای آویخته بود كه فراسویش را نتوانستم دید. من و تو اندكی در این باب سخن گفتیم، زان پس نشانی از من و تو برجای نماند.
***
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفت وگوی من و تو
چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من
* * *
خلقت كلفین نه سن آچارسان، نه ده من
بوتاپماجانی نه سن تا پارسان، نه ده من
بیز پرده نین آرخاسین دا صحبتله شیریك
پرده دوشه رك، نه سن قالارسان نه ده من
از ترجمه انگلیسی رباعیات خیام شروع كردیم و رسیدیم به ترجمه تركی رباعیات خیام اثر دكتر میرصالح حسینی كه سالهاست با رباعیات خیام مأنوس شده است و اكنون با تجدید نظری كلی در ترجمه رباعیات، قصد دارد دویست رباعی را به دست چاپ و نشر بسپارد. استاد میرصالح حسینی نیز مانند فیتز جرالد در بند ابیات نیست و به ترجمه آزاد و متصرفانه بیش از یك ترجمه تحت اللفظی و امینانه اهمیت می دهد. رباعیات را در هم می شكند و ترانه ای نو به خواننده تحویل می دهد كه در بعضی از رباعیات، از نظر مفهوم از اصل نیز قوی تر است و الحق زیباترین ترجمه ای است كه تاكنون در زبان تركی آذربایجانی صورت گرفته است. وی در ترجمه، از ضرب المثل ها و زبان محاوره ای، بسیار استفاده كرده كه همین، سبب سادگی، روانی، سیالی و آهنگین بودن هر رباعی شده است. استاد علی سلیمی موسیقیدان شهره آذربایجانی برای رباعیات خیام ترجمه حسینی، آثاری ساخت كه توسط اركستر آذربایجان (تبریز) اجرا و مورد استقبال قرار گرفت. استاد قربانعلی اجلی برای خیام حسینی، تابلوهایی خلق كرده است كه نقطه عطفی در كارهای هنری وی به شمار می رود. چرا كه مصاحبت و دوستی او با شاعر و تأثیر آن در جای جای خط نقاشی های خیام به چشم می خورد. نوشتن در مورد این آثار نفیس و بدیع، فرصت دیگری می طلبد. همزمان با انتشار نسخه جدید ترجمه تركی خیام، فرصتی پیش آمد تا با استاد میر صالح حسینی در مورد خیام و ترجمه رباعیات گفت وگویی داشته باشیم. گفت وگو با حذف سؤالات درج شده تا استفاده بیشتر و بی واسطه ای از كلام استاد ببریم.خیام شخصیت برجسته ادبی جهان است ، شاید حساب خیام را بتوان با حساب تمامی آن كسانی كه از ایران بزرگ، از بین ملل و اقوامی كه در این سرزمین بزرگ تاریخی زندگی كرده و به عرصه ظهور پیوسته اند، جدا كرد؛ چرا كه خیام یك تنه توانسته با تمامی آنچه كه ما جذابیت های ادبی می گوییم، به سراغ مردم جهان برود و خوان گسترده ای پیش چشمان آنها بگستراند كه مردم و ملل جهان بتوانند به یكسان لذتی متعالی، لذتی متكامل از معنویات و نفسانیت انسانی ببرند. خوان عظیمی كه خیام گسترده است، تا ابد باز خواهد ماند، بی خود نیست كه خیام در رباعیاتش به زبانهای متعدد، گویش ها و لهجه های گوناگونی در تمامی جهان ترجمه شده است. می گویند رباعیات خیام به بیش از صد زبان و گویش زنده جهان ترجمه شده است. اما نظر من این است كه حتی اگر یك قبیله هزار نفری در یك نقطه از این جهان زندگی كنند، رباعیات خیام این قابلیت را دارد كه به همان گویش ترجمه شود، چرا كه این ارزش این را دارد.رباعیات مفاهیم عالی- حكمی فلسفی دارد، با روح انسان سروكار دارد. به تمامی سؤال هایی كه بشر از آن ابتدا كه فهم و فكر را فرا گرفته، درك كرده، با مقوله فهم آشنا شده، با مقوله سؤال كردن آشنا شده، خیام به همان حد برای آنها جدی شده، یعنی خیام به سؤال هایی كه بشریت از همان ابتدا پیدا كرده، جواب داده است. حالا چه به جوابی قانع كننده رسیده باشد، چه نرسیده باشد و چه آن را به سؤالی بزرگتر تبدیل كرده باشد و یا سؤال را شكافته باشد، به هر حال خیام از دردی سخن گفته كه بشریت در طول تاریخ داشته است، دارد و خواهد داشت. خیام به سؤالات عمیق انسانی جواب داده است و یا حداقل درصدد جواب دادن به آنها برآمده است. همین مقوله، یعنی مسأله اهمیت تفكر خیام و اهمیتی كه این شخصیت در دنیا پیدا كرده است، مرا نیز مثل بقیه كسانی كه به مقوله فهم و درك اهمیت می دهند، بر آن داشت كه به سراغ این مرد بزرگ بروم و رباعیات او را به زبان مادری خودم كه یكی از شیرین ترین و در ضمن عمیق ترین زبانهای جهان هست، ترجمه كنم. در زبان تركی آذربایجانی، مفاهیم را بهتر می توان ادا كرد، چرا كه برای هر حالتی، هر حسی، هر پیامی، واژه ای وجود دارد و بیان حسیات در این زبان، بسیار سهل تر از پاره ای از زبانهای دیگر است كه ما با آنها سروكار داریم. من ترجمه تركی رباعیات خیام را از سی و دو سه سال قبل شروع كردم. یعنی از سالها ۱۳۵۵-۱۳۵۴ و این به آن معنی نیست كه من از سال ۵۴ به خیام اندیشیده ام، نه شاید بتوانم بگویم از سنین ۱۳ ، ۱۴ سالگی خیام را فهمیده ام، درك كرده ام و تلاش كرده ام كه خیام را بفهمم و مفاهیمی كه این فیلسوف بزرگ مشرق زمین مطرح كرده است، به سراغشان بروم تا این كه به امر جدی ترجمه تبدیل شده است و در سال ۱۳۵۴ شروع كردم به ترجمه رباعیات خیام و در سال ۱۳۵۸ صد رباعی با عنوان «عمر خیامین رباعیلری» به زبان تركی آذربایجانی چاپ شد. اما می دانید هر نویسنده ای، هر مؤلفی و هر مترجمی در عنفوان جوانی كه تازه واژه ها و لغات را دریافته و می تواند به وسیله لغات این ابزار سحرانگیز حرف خود را بگوید، سعی دارد كه با بعضی از الفاظ مهجور و واژ گانی كه كمتر به گوش مردم خورده اند ولی در لغت و در فرهنگ ها حضور دارند، به سراغ بیان مفاهیم برود. ولی بعدها متوجه می شود كه برای بیان مفاهیم، بایستی از واژگانی استفاده كند كه این واژگان به تمام مردم اختصاص دارد و مخصوص و ویژه یك طبقه و قشر خاص و طیف خاصی نیست، چرا كه وقتی ما ابزاری را كه در اختیار طبقه خاص و یا در معرض فهم طبقه خاص و یا قشر خاصی است، برای بیان مطلبی به عنوان ابزار كار، در دست خودمان می گیریم، در واقع خدمت به یك طبقه خاص را در نظر گرفته ایم. طیف شنونده ما و مخاطبین ما وسیع نیست اگر ابزار ما فاخر هست، كسانی كه فاخر فهمند، ابزار ما را دریافت خواهند كرد. می خواهم به این مطلب مهم اشاره بكنم كه ما در تمامی آثاری كه شهرت جهانی پیدا كرده اند، این مسأله را دریافتیم كه یك اثر ادبی زمانی به شاهكار تبدیل می شود كه بتواند از سهل ترین، ساده ترین و آسان ترین زبان ها برای بیان استفاده كند و دلیل موفقیت و پیروزی حیدربابای شاعر هم كه بال و پر گرفت و تمام اقصای عالم را گشت، در واقع از همان بال و پر سهولت و سادگی زبان استفاده كرد و موفقیت خودش را مدیون همین قضیه است.یعنی همان قدر كه یك استاد دانشگاه، یك شخص تحصیلكرده به معنای آكادمیك كلمه حیدربابا را می فهمد، به همان میزان شخصی كه برزگر است، كشاورز است و روی یك زمین مزروعی كار می كند، می فهمد و همان قدر، همان كارگری كه در یك كارخانه كار می كند و همان كارفرمایی كه در كارخانه هست. به طور كلی تمامی اقشار، فهمی برابر دارند. البته وقتی كه می گوئیم برابر، یعنی قضیه را فهم می كنند، حالا دیگر چقدر به فهم خودشان بال و پر بدهند و دامنه آن را وسیع كنند، این به درون اشخاص برمی گردد و مربوط می شود به این كه چقدر با وسیله و ابزار دانش خودشان بتوانند مفاهیمی را كه دریافت كرده اند، گسترش بدهند.
من احساس كردم واژگانی كه در ترجمه قبلی خیام به كار بردم، واژگانی است كه گاهی اوقات از حد فهم عموم خارج است. چرا كه الفاظ مهجور و دور از ذهن در این ترجمه ها به كار رفته و فهم ترجمه رباعی را مشكل كرده و در عین حال از سر زبان افتادن كنار زده و دور نگهداشته است.
چرا كه ترجمه زمانی سر زبانها می افتد كه با زبان مردم بیان شده باشد. پی بردن به این قضیه بسیار مهم، مرا بر آن داشت كه تجدید نظر در ترجمه های سابق بكنیم. به طوری كه از صد ترجمه ای كه در سال ۱۳۵۸ چاپ شد، هشتاد و پنج ترجمه را به كلی حذف كردم و تنها پانزده ترجمه توانست نظر موافق مرا برای ماندن جلب كند. از همان سال های اول چاپ، به این فكر افتادم كه اثر را مجدداً بررسی كنم، دوباره نویسی كنم، تا اینكه بتوانم تجدید نظری در ترجمه بكنم و به حول و قوه الهی و ایمان و اعتقادی كه برای ارزش رباعیات قائل بودم و فكر می كردم ترجمه این رباعیات امری ضروری است و این خدمت اگر به كسی محول شده باشد، افتخاری نصیب او شده عواملی بودند كه بتوانم به خیام جدی تر از همیشه فكر كنم و بتوانم در این كار موفق شوم. درك عظمت و بزرگی كار در حصول موفقیت و پیروزی من خیلی تأثیر داشته است. از هفت هشت سال قبل، من قصد چاپ و نشر این كتاب را داشتم ولی هر زمانی رباعیاتی پیدا شده كه اضافه كرده ام. البته رباعیات خیام را از ۵۵ رباعی تا هزار و پانصد رباعی گفته اند و نوشته اند. اما آنچه به خیام نسبت داده می شود و به حقیقت می تواند از آن خیام باشد، رقمی بالاتر از دویست رباعی و شاید هم كمتر نیست، اما پاره ای از رباعیات هم كه به دیگران تعلق دارد، ولی به خیام استناد داده شده، ولی خط فكر مال خیام است، در ترجمه آنها هم كوتاهی نكردم. كما اینكه رباعی معروف:
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یك موی ندانست، ولی موی شكافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به كمال ذره ای راه نیافت
مشهور است كه از ابن سیناست، مثل همان رباعی فلسفی و حكمی است كه می گوید:
از جرم گل سیاه تا اوج زحل
كردم همه مشكلات گیتی را حل
بگشادم بندهای مشكل به حیل
هر بند گشاده شد به جز بند اجل.
از ترجمه چنین رباعیاتی هم كوتاهی نكردم و خودم را مكلف داشتم كه رباعیاتی از این قبیل كه به محكمی، صلابت، پرمضمونی، پرمفهومی و متعالی بودن و متفاوت بودن در حد رباعیات خیام است، به سراغ آنها بروم. در حال حاضر، ترجمه دویست رباعی را آماده كرده ام كه از ویژگی های این ترجمه سهل و ممتنع بودن آنهاست. اگرچه تعریف و توصیف من از ترجمه ها درست نیست، ولی می خواهم بگویم در پاره ای موارد، درك درست زبان تركی آذربایجانی و درك درست زبان فارسی سبب شده است كه بتوانم بهترین اصطلاحات را، رساترین اصطلاحات و تعبیرات را، حتی با استعانت و مددجویی از امثال و حكمی كه در زبان آذربایجانی وجود دارد، به خدمت بگیریم تا اینكه ترجمه رباعی را در اوج تحویل داده باشم. گاهی اوقات ترجمه رباعیات خیام به زبان تركی آذربایجانی به حقیقت از اصل اثر فراتر رفته و این، رمز موفقیت در یك ترجمه است. ما در ترجمه بزرگ، عزیز و عظیم فیتزجرالد كه این اثر شگرف را به انگلیسی ترجمه كرده، می بینیم گاهی اوقات تمام ترجمه را به هم ریخته، مفهومی را از خیام گرفته و دوباره به صورت یك رباعی دیگر به زبان انگلیسی، در خور فهم آنها ساخته، اما استادی كه به كار برده، به این قضیه مهم فكر كرده است كه انگلیسی این مفهوم را به وسیله كدام یك از واژگان، تعابیر، اصطلاحات و ضرب المثل ها درك می كند و درست با استفاده از آنها توانسته است ترجمه ای به عالم زبان انگلیسی تحویل دهد كه در حدود دو قرن حاكمیت این ترجمه، میلیون ها نسخه در تمامی دنیا پخش شده باشد، انجمن های خیام در كشورهای غربی تشكیل شود و می شود گفت در گسترش دادن تفكر خیام در عالم بسیار مؤثر واقع شده اند. در مورد رباعیات خیام، باید قضیه را جدی تر از آن گرفت كه بعضی از مترجمان باری به هر جهت رباعیات را ترجمه كرده اند و به كناری گذشته اند و اگر چاپ شده، گرد و خاك گرفته و در گوشه ای مانده اند. تاریخ ترجمه رباعیات خیام به گذشته های دور برمی گردد. از همان زمان كه خیام رباعیات را سرود، زمان زیادی نگذشت كه ملت های مختلف درصدد ترجمه این آثار برآمدند. در مورد كلاسیك ها، ما در رباعیات شاعران بزرگ كشورمان به طرز تفكر خیام برمی خوریم. برمی گردیم به زمانی كه قرن ششم یعنی زمان نظامی است، بین اواخر قرن پنجم و اوایل نیمه های قرن ششم، ما تفكر خیامی را در شعر مهستی گنجوی این شاعره شهیره و زن حكیمه می بینیم. آثار مهستی آن چنان از استحكام، قدرت، توانایی و صلابت برخوردار است كه اكثر اوقات با رباعیات خیام اشتباه شده است. در زمان معاصر در آثار تركی و فارسی نباتی و نیز آثار سید عظیم شیروانی و معجز شبستری به تفكر خیام برمی خوریم. همین طور در زمان معاصر بزرگانی مثل استاد حبیب ساهر و استاد جبار باغچه بان نیز به مثابه مترجمینی توانا و زبردست دست به ترجمه رباعیات زده اند. سیدزاده و جعفر اكرم، در تركیه پروفسور عبدالباقی گلپنارلی، ترجمه به ازبكی، قزاقی، قرقیزی، تركمنی؛ یعنی ما در تمام شاخه های زبان تركی ترجمه رباعیات خیام را داریم و هنوز هم این ترجمه ها ادامه دارد، ولی می خواهم بگویم به جز ترجمه فیتز جرالد، ترجمه های دیگر فقط در كتاب ها و برای كسانی كه بررسی ها و مطالعات آكادمیك دارند، فایده بخش است. مثلاً دكتر احمد الصافی كه رباعیات را به عربی ترجمه كرده، اهل عراق است. البته اعرابی از لبنان، مصر، اردن، سودان و حبشه، رباعیات را به عربی ترجمه كرده اند، اما ترجمه مشهور، ترجمه اناشید یاقوت یعنی ترانه های یاقوتی احمد الصافی است؛ ولی این ترجمه ها هم سر زبان مردم نیفتاده است، من معتقدم ترجمه ای موفق است كه مثل ترجمه فیتز جرالد بین مردم رایج شده باشد. تا زمان گوته، اگر یك مستشرق وجود دارد كه آثار حافظ را بررسی می كند، حافظ را به زبان فارسی می خواند و لذت می برد، اگرچه فارسی زبان مادری او نیست، ولی گوته طوری حافظ را ترجمه می كند كه آلمانی، حافظ را به زبان آلمانی می خواند و لذت می برد. امیدوار هستم ترجمه ای كه من به مردم عزیز تقدیم كرده ام، این خصلت را دارا باشد كه آنها همراه با زمزمه و ترنم فارسی خیام، به زمزمه تركی آذربایجانی این رباعی نیز بپردازند و از آن، همان لذتی را ببرند كه می توانند از فارسی ببرند. امیدوارم كه كار من بتواند چنین وضعیتی را ایجاد كند.
رضا داداش زاده
منبع : روزنامه همشهری