سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

چند حکایات


چند حکایات
● آداب عیادت
«ابوالحسین نوری» بیمار شده بود که «جنید» به عیادت او آمد و گل و میوه آورد. بعد از مدتی، جنید بیمار شد. نوری با اصحاب خود به عیادت او رفت و با یاران گفت؛«هر کدام از شما، از بیماری جنید، چیزی برگیرید تا او سلامت یابد».یاران گفتند؛«برگرفتیم!»جنید در حال، برخاست.نوری گفت؛«این بار که به عیادت آیی، چنین آی. نه چنان که گل و میوه آوردی!»
● ظرفیت همت
نوری گفت؛«پیری ضعیف و بی قوت را دیدم که به تازیانه می زدند و او صبر می کرد. وقتی او را به زندان بردند، من پیش او رفتم و گفتم؛«تو، چنین ضعیف و بی قوت، چگونه بر آن تازیانه ها صبر کردی؟»
گفت؛«بلا را به همت توان کشید؛ نه به جسم».
گفتم؛«پیش تو، «صبر» چیست؟»
گفت؛«آنکه؛ در بلا آمدن، همچنان باشد که از بلا بیرون شدن».
● صدیق زمانه
چون نوری وفات کرد، هیچ کس، در حقیقت «صدق» سخن نگفت. که صدیق زمانه، او بود.
● کارمردان
«بوعثمان» ]حیریج[ را منکری بود. روزی او را به دعوت خواند. بوعثمان تا به در سرای او رفت، او گفت؛«ای شکم خوار، چیزی نیست. بازگرد!»
بوعثمان بازگشت. چون اندکی آمد، آن مرد آواز داد که؛«ای شیخ، بیا!»پس بازگشت.
منکر گفت؛«کوششی نیکو در چیز خوردن داری! آنچه هست کم است. برو!»
شیخ رفت. منکر، بار دیگر او را خواند. باز آمد. گفت؛«سنگ بخور، در غیر این حال، بازگرد!»
شیخ بازگشت. منکر، همچنین تا سی بار، او را می خواند و می راند و شیخ می آمد و می رفت بی آنکه تغییری در وی پدید بیاید. منکر، چون این دید، در پای شیخ افتاد و توبه کرد و مرید او شد و گفت؛«تو، چگونه مردی هستی که سی بار تو را به خواری راندم و یک ذره تغییر، در تو پدید نیامد».
بوعثمان گفت؛«این، کاری سهل است. کار سگان نیز چنین باشد که؛ چون برانی، بروند و چون بخوانی، بیایند و هیچ تغییری نیز در ایشان پدیده نیاید. پس، این کار- که در آن، سگان با ما برابرند- کاری دشوار نبود. کار مردان، کاری دیگر است».
منبع : روزنامه کارگزاران