جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا
طاهره میگفت خداشناسی نه خداگویی
![طاهره میگفت خداشناسی نه خداگویی](/mag/i/2/xibgc.jpg)
▪ طاهره صفارزاده در خانوادهای بزرگ شده که ریشههای مذهبی و عرفانی داشته است. این محیط چه تاثیری در پرورش او داشت؟
ـ ما مجموعا در خانوادهای صنعتگر بزرگ شدیم. آن حالات درویشمسلکی هم در ما بوده است. طاهره در ۴، ۵ سالگی پدر و مادرش را در فاصله یک ماه از دست داد، بنابراین تربیت او در نزد دایی ما انجام شد.
▪ آنها هم صنعتگر بودند؟
ـ بله. ما همه در این کار بودیم و من هم شغلی صنعتی دارم. کارمان در سیرجان و کرمان روی صنایع مس و نقره بود. پدر ما با وجودی که صنعتگر بوده، آدم باسوادی بود و در امور قرآنی و مجالس شرکت فعال داشته است. در واقع صنعتگران طبقه متوسطی بودیم و زندگی نیمهمرفهی داشتیم. در خانواده ما تمایلات مذهبی زیاد بود. مثلا طاهره در ۶ سالگی قرآن خواندن را یاد گرفت. بعد دبستان را طی کرد و در ۱۳ سالگی، یعنی اول دبیرستان شعر گفت. آن زمان استاد ادبیاتش باستانیپاریزی بود.
▪ ایشان بودند که خانم صفارزاده را به تحصیل در رشته ادبیات ترغیب کردند؟
ـ طاهره خودبهخود علاقهمند بود. از رشته ادبیات شروع کرد و در دانشگاه ابتدا در همین رشته و بعد ادبیات انگلیسی قبول شد. ادبیات انگلیسی را در شیراز خواند. بعد از آن با یک پزشک ازدواج کرد که ثمره آن یک پسر بود. این ازدواج ناموفق بود و متاسفانه پسر او نیز در ۵ سالگی طی حادثهای فوت کرد. میتوانم بگویم طاهره بعد از مرگ پدر و مادر دو ضربه متوالی را در زندگیاش دید که یکی همان ازدواج ناموفق و دیگری مرگ فرزند بود. او در این فاصله برای تحصیل روزنامهنگاری به انگلیس رفت.
▪ گرایشهای مذهبیای که در خانواده شما وجود داشت مانعی برای ادامه تحصیل، سفر خارج یا پیشرفتهای شعری طاهره بهوجود نیاورد؟
ـ خانواده پدر ما بسیار روشن بودند. بد نیست بگویم که در سال ۱۳۱۴ پدرم جزو اولین گروهی بود که مدرک ششم ابتدایی را گرفت. این مدرک در آن زمان فوقالعاده بود. درباره ویژگیهای دینی خانواده هم باید بگویم تمایلات مذهبیای که از پدربزرگم به او رسیده بود و با عرفان توام شده بود، نوعی خداشناسی و خداجویی بوده نه خداگویی. کمااینکه در خانواده داییمان هم که طاهره آنجا رشد کرد، همین نگاه حاکم بود. دایی ما هم آدم باهمتی بود و در حالی که رئیس صنف خودشان در سیرجان بهشمار میرفت، آدمی مقید و مذهبی بود.
▪ ظاهرا این مذهبی بودن بیشتر جنبه درونی، شخصی و خانوادگی داشته و زیاد به بیرون و مسائل سیاسی اطراف ربط پیدا نمیکرده است.
ـ به هر حال آدم وقتی در خانوادهای رشد میکند که دائم <یا علی> میگویند، رشد مذهبی میکند و این مساله صورتی فطری پیدا میکند. در آن زمان هر کاری بزرگترها انجام میدادند بچهها هم دنبال میکردند و به همان راه میرفتند. ضمن اینکه وقتی واقعهای مثل مرگ پدر و مادر برای کسی رخ میدهد، ممکن است احساسات دیگری در انسان احیا شود و خواه ناخواه او را به سمت مذهبی شدن سوق دهد. مثلا طاهره احساس میکرد چون پدر و مادری ندارد، به هر حال پناهگاهی میخواهد و گمشدهای دارد و این باعث میشد که به مذهب پناه ببرد. البته استعداد و تاثیر محیط را نباید فراموش کنیم.
▪ خود شما هم مشمول این احساسات بودید؟
ـ من خودم نه پدرم را دیدم و نه مادرم را. در فاصله یک ماهه مرگ آن دو نیز در خانواده عمویم زندگی میکردم. او هم مثل داییام مرد باهمتی بود. صنعتگر بود و تمایلات مذهبی در آنها هم وجود داشت. خاطرم هست که عمه پدری من وقتی جایی صدای موسیقی را میشنید میگفت این محل تا مدتها خیر و برکت ندارد. باورهای مذهبی در قدیم خیلی پررنگتر از امروز بود. امروز هم وجود دارد ولی بهخصوص در شهرهای بزرگ کمرنگتر شده است.
▪ گرایشهای طاهره صفارزاده به شاعری از چه زمانی شروع شد؟
ـ از ۱۳ سالگی. او همیشه زبان عربیاش خوب بود و استادانش مثل آقای آموزگار که خودش رهبر دراویش کرمان بود، استاد عربی او بوده و همیشه سر کلاس عربی او را تشویق میکرده و از پیشرفتهایش رضایت داشته است. بنابراین استعدادهای طاهره از بچگی در او وجود داشت. امروز متاسفانه اکثر جوانان نمیتوانند در رشته دلخواهشان تحصیل کنند و رسم بر این است که هر جا قبول شوند، میروند. کسی که میخواهد ریاضی را دنبال کند یکباره سر از ادبیات درمیآورد و آن یکی که ذوق ادبی دارد سراغ علوم دیگر میرود. اما در آن موقع استعدادهای افراد که مشخص میشد همان را دنبال میکردند. زمینه لازم باید از کودکی و نوجوانی در فرد وجود میداشت تا با بزرگ شدن او ادامه پیدا کند و شکوفا شود. او عربی میدانست، فارسیاش خوب بود و به شعر هم علاقه زیادی داشت. نمرههایی هم که در این دروس میگرفت عالی بود، بنابراین خودش کمکم فهمید چه چیزی را باید دنبال کند. او خودش راهش را پیدا کرد.
گرایشهای سیاسی در او چه زمانی شکل گرفت؟ ظاهرا در دهه ۴۰ ورودی به این مسائل داشت.
به آن شکل نمیتوان نام آن را سمت و سوی سیاسی گذاشت. او بعد از اینکه فرزندش را از دست داد برای خواندن روزنامهنگاری به انگلستان رفت و بعد از آن هم به آمریکا رفت و در تمام این مدت مشغول تحصیل بود.
▪ چند ساله بود که به آمریکا رفت؟
ـ حدودا ۲۷ یا ۲۸ ساله. آنجا امتحانی برای نویسندگان آسیای شرقی داد و در آنجا برنده شد و ۴ سال او را به دانشگاه آیووای انگلستان فرستادند. دوران تحصیل را در آنجا طی کرد و درجه MAF گرفت که معادل دکتری بود. قبل از رفتن به آنجا اولین اثر نثرش <پیوندهای تلخ> را نوشته بود و اولین کتاب شعرش <رهگذر مهتاب> نام داشت. بعد در آمریکا مجموعه شعر <چتر سرخ> را به انگلیسی نوشت که بیشتر درباره سیاهان بود.
▪ تاثیرات سیاسی در دوران تحصیل خارج از کشور در او ایجاد شد؟
ـ آن زمان جنبههای سیاسی نداشت و شعرهای <رهگذر مهتاب> و... هم بیشتر جنبه اجتماعی داشت. مثلا شعر مشهور <کودک قرن> او بیشتر سویههای اجتماعی داشت. از آمریکا که آمد <طنین در دلتا> را چاپ کرد که این کتاب هم جنبههای اجتماعی و هم سیاسی داشت. <چتر سرخ> نیز اجتماعی بود.
به هر حال در آن زمان دیدگاههای اجتماعی و انتقادی بهعنوان نقد سیاسی مطرح میشد. به این معنی که اگر نویسنده یا شاعر بهطور مستقیم به حکومت نمیپرداخت، آثار بیعدالتیها و تظلمها را در اجتماع به تصویر میکشید.
وقتی میگوییم سیاسی منظورمان این است که برخورد او با دولت یا نظام وقت باشد، ولی او چنین نبود. طاهره چون سفرهایی طولانی به هند، انگلیس و چین داشت، زندگیهای شرق و غرب را شناخته بود و آنها را مورد مقایسه قرار میداد. یا مثلا زندگی گذشته خودش را در آن خانه قدیمیبا حیاط و پاشوره و حوض و... با زندگی کشورهای پیشرفته قیاس میکرد. درواقع آثارش نوعی مقایسه میان جهانسومیها و جهاناولیها بود و میگفت نه آن و نه این. البته در <طنین در دلتا> گرایشهای سیاسی او مشهودتر است.
▪ شما از همان زمان کارهای او را دنبال میکردید؟
ـ بله. من آن موقع دانشجو بودم و شعرهای او را میخواندم. شعرهای <طنین در دلتا> را خیلی دوست داشتم و دارم . کارهایش را همیشه در کتابها و مجلات دنبال میکردم.
▪ بازتاب آثارش در جامعه و محافل ادبی چطور بود؟
ـ خوب بود. شعرهایش نه سیاسی محض و نه اجتماعی محض بود. سبک مخصوص به خودش را داشت و از کسی تقلید نمیکرد. بعضیها هستند که میخواهند در آثارشان سلیقه همه را در نظر بگیرند، بنابراین همه جور شعر میگویند ولی طاهره سبک خودش را داشت و برای همین هم بود که بعضیها شعرش را نمیپسندیدند. میتوانم بگویم چون متکی به خودش بود ادبیات خاص خودش را داشت.
▪ به کدام طیف از شاعران و روشنفکران زمان خود نزدیک بود؟
ـ او به هیچکس نزدیک نبود؛ به هیچ گروه خاصی. وقتی با <طنین در دلتا> و <چتر سرخ> به ایران برگشت اواخر دهه ۴۰ بود. در سال ۵۱ هم از دانشگاه اخراج شد و از آن پس رفت به سمت متون مذهبی.
▪ ظاهرا به خاطر یک شعر از دانشگاه اخراج شد.
ـ شعری گفته بود به نام <سفر عاشقانه> که بدبختیهای گذشته را شرح میداد. بدبختی و فلاکت مردم را در دورانی؛ شاید چند قرن پیش یا گذشته دور. این شعر را روزنامهها سهبار چاپ کردند و این مساله باعث اخراج او از دانشگاه شد و طاهره دیگر به سمت گرایشهای مذهبی رفت. شعرهای این دوران او حکایت از زندگی تازه او داشت. در یک خانه ۶۰ متری در میدان کاخ سابق ساکن شد و زندگی سادهای در پیش گرفت و روی متون مذهبی کار کرد. انقلاب هم که شد او در همان خانه ساکن بود. بعد در سال ۶۱ دکتر وصال که خواستگار او در دوران دانشجوییاش بود دوباره آمد و از او درخواست ازدواج کرد. دکتر وصال رئیس دانشکده ادبیات شیراز بود. طاهره قبلا گفته بود من همسر او نمیشوم و شعر <بیگانه> را برایش سرود که در آن گفت چرا با او ازدواج نمیکند. اما وصال بعد از حدود ۲۰ سال در سال ۶۱ دوباره آمد و طاهره این بار به او پاسخ مثبت داد. آنها خانواده بزرگواری بودند. آقای وصال نوه آن وصال معروف و عارف بود. متاسفانه او هم در سال ۷۳ فوت کرد. طاهره که روحیات خاص خودش را داشت و غرق در مسائل مذهبی شده و به زندگی مادی پشتپا زده بود با ایشان هم به زندگی ساده خود ادامه داد. طاهره میگفت هیچ وقت به طلافروشی نرفته و نمیروم و واقعا همینطور هم بود.
▪ آیا پیوند با وصال نوعی بازگشت به گذشته عرفانی و اجدادی خود خانم نبود؟
ـ خیر. اتفاقا آقای وصال مرد متمکن و دارایی بود که طاهره در همان شعر <بیگانه> او را ثروتمند خوانده بود. او یک کلکسیونر بود و وقتی به طاهره پیشنهاد داد، طاهره گفت من کسی نیستم که بیایم و با این تجملات زندگی کنم. او نرفت و در ساختمان اکباتان چند سالی زندگی کرد. انسان وقتی به دنیا پشتپا بزند عملا به خدا راضی میشود. من در خانه و نزدیکان و جامعه، زنی را نمیشناسم که یک بار هم به طلافروشی نرفته باشد و دلش هم نخواهد که برود. او واقعا معتقد بود. بهخصوص زمانی که وارد ترجمه قرآن شد دیگر نگاهش کاملا درویشمابانه شد.
▪ ترجمه قرآن را از سال ۵۵ شروع کرد؟
ـ از سال ۵۲. او نزدیک به ۴ دهه از زندگیاش را در این راه گذاشت.
خیلیها در آن زمان گفتند چون طاهره صفارزاده با محافل روشنفکری تطابق نیافت، راه خود را تغییر داد و به گوشه تنهایی رفت.
طاهره در هیچ گروه خاصی نبود. چون وارد متون مذهبی شده بود از همه بریده بود. مثلا من که برادرش بودم ماهی یکی، دو بار او را میدیدم. او غرق در کارش شده بود و نه میهمانی میرفت و نه میهمانی میداد. خودش را از زرق و برقهای زندگی خالی کرد. بعد هم اینجا (خانه خیابان مقصودبیک) را حدود ۱۵ سال پیش خرید.
▪ این درونگرایی و خوداتکایی طاهره صفارزاده چقدر به خصلت آبا و اجدادی و عرفان مسلکی خانوادهاش شبیه بود؟
ـ به اعتقاد من بلندهمتی مثل خصائلی چون حسادت و مهربانی و سخاوتمندی امری اکتسابی نیست. شاعری گفته است که <آزادگی از مردم آزاده بیاموز / در بیپروبالی پروبال دیگراناند> حتی ممکن است فرد بلندهمت چیزی هم در دنیا نداشته باشد اما باز بلندهمت باشد. این خصلت به نظرم اکتسابی نیست. ضمن اینکه محیط خانواده این خصیصه را در او رشد داد. ما نسلاندرنسل نه به یعقوبلیث بلکه به عمرلیث صفار میرسیم. میدانید که یعقوبلیث بنیانگذار سلسله صفاریان فرزندی نداشت.
▪ معمولا کسانی که کار شعر و ادبیات میکنند، دائم مراقب هستند در محافلی حضور داشته باشند تا کارهایشان به موقع چاپ شود، نقد شود، دیده شود و در کل از جریان ادبی حذف نشوند. خانم صفارزاده این حساسیتها را هم نداشت؟
ـ اصلا اهل این حرفها نبود. مثلا هیچوقت دوست نداشت در تلویزیون دیده شود. در همین سالهای اخیر که جایزه بانوی مسلمان را برده بود خیلی به سختی دعوتها را قبول میکرد. چندین دفعه خواستند از او فیلم بگیرند ولی میگفت تا زمانی که جوانانی داریم که در کارتن میخوابند بهتر است این پولها را صرف آنها کنید. یا میگفت از بیتالمال که به کسی جایزه نمیدهند. او روحیه بلندی داشت و دوست داشت ما هم که خانوادهاش بودیم همینطور فکر کنیم. ما که دنیا و مکنت آن چنانی نداریم ولی با این حال نتوانستیم مثل او باشیم. او همیشه در کارهایش ضمن توجه به مقوله عدالتخواهی به زمینههای مذهبی نظیر قرآن و ائمه اطهار(س) میپرداخت.
طاهره صفارزاده بیشتر در زمینههای ادبی و مذهبی آثار چه کسانی را دنبال میکرد یا میپسندید؟
میگفت در شعرا فقط سعدی و جامی را قبول دارم. البته به دیگران احترام میگذاشت ولی این دو را یگانه میدانست.
▪ از معاصران چطور؟ شعر و ادبیات کدام یک از همدورههایش را میپسندید؟
ـ نشنیدم در میان همدورهایهایش از کسی بد بگوید یا از کسی خیلی تعریف کند. البته این را هم نمیگفت که همه باید شعر من را دوست داشته باشند. معتقد بود هر کس راه خودش را میرود و اثر خودش را میسراید و مینویسد. دیگران و مخصوصا جوانان را خیلی تشویق میکرد ولی چون غرق در کار بود زیاد خودش را داخل کار دیگران نمیکرد.
جواد ماهزاده
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست