سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا
ائروپاگیتیکا نخستین بیانیهی آزادی مطبوعات
آنچه در پی میآید برگرفته از بخش پایانی رسالهی «ائروپاگیتیکا» (Areopagitica) نوشتهی شاعر و نویسندهی انگلیسی جان میلتون (١٦٠۸ - ١٦٧٤) است که منظومهی سترگ «بهشت گمشده»اش شهرتی جهانی دارد و بسیاری وی را بزرگترین شاعر انگلیسی بعد از شکسپیر میدانند. میلتون در کنار شاعری در حمایت از نخستین نظام پارلمانی انگلستان به رهبری ویلیام کرامول و نیز آزادی مذهبی تألیفاتی به نثر دارد. رسالهی پیشگفته در دفاع از آزادی مطبوعات و نشر نگاشته شده است و میتوان آن را مهمترین اثر کلاسیک به زبان انگلیسی در بارهی این موضوع به شمار آورد.
عنوان این اثر تلمیح توأمانی دارد هم به رسالهی ائروپاگیتیکوس نوشتهی ایسوکراتس، سنخران و سایستمدار روم باستان، و هم به کتاب اعمال رسولان و داستان سنت پال در آتن. در رسالهی ائروپاگیتیکوس ضمن طرح ضرورت یک اصلاحگری سیاسی به فسادی که دامان قضاتِ وقتِ دادگاهِ ائروپاگوس – یعنی عالیترین دادگاه روم در آن زمان - را گرفته بوده اشاره شده است. میتوان گفت که از نظر میلتون قضات فاسد این دادگاه نمادی بودهاند از قضات وقت پارلمان انگلستان و فساد مشابهی که رفتهرفته دامنگیر نظام پارلمانی میشد. از طرف دیگر، در داستان سنت پال، وی خطابهای برای آتنیهای غیرمسیحی در کنار تپهی ائروپاگیتیکوس (که زمانی قضات این دادگاه برای قضاوت بر مسند آن مینشستند) ایراد میکند و برای فهم بهتر آتنیها از خطابهی سنت پال وی تمثیلات و کنایات مذهب و باور خودشان را بهکار میبرد.
البته این اثر مروج آزادی بیقید و شرط مطبوعات و نشر نیست و در وهلهی اول برای مخالفت با سرکوب و توقیف برخی کتب نگاشته شده است که پیش از انتشار یافتن توقیف میشدهاند. میلتون در این اثر خواستار برگزاری دادگاهی منصفانه برای صدور رأی مبنی بر انتشار یا عدم انتشار آثاریست که محل بحث و مجادله گشتهاند. دربارهی اثار الحادآمیز و ضدمسیحی خودِ وی نیز موافق توقیف آنها و مجازات نویسنده است. این رساله در زمان تألیف یافتناش چندان توجهی برنیانگیخت چراکه میلتون پیش از آن در رسالهای دیگر – یعنی رسالهی «قوانین و مبانی طلاق» - از حق طلاق به دفاع برخاسته بود که در انگلستان آن زمان امری بسیار نکوهیده قلمداد میشد. به دلیل تألیفات جنجالیای از این دست و نیز بهخاطر عقاید چالشبرانگیز وی که با هنجارهای اجتماعی آن زمان در تضاد بود، بسیاری از مخالفان و رقیبان او به الحاد متهماش کردند.
با این همه، این اثر در دورانهای آتی تأثیر شگرفی از خود بر جای میگذارد و بنیان مهمی میشود برای بسیاری از مطالب که در دفاع از آزادی مطبوعات و نشر نگاشته میشوند. حتی لایحهی حقوق ایالات متحده در همین رسالهی میلتون ریشه دارد. قدرت ادبی این رساله چشمگیر است بهویژه تلمیحات فراوانی که به فرهنگ مسیحی از سویی و به فرهنگ یونان و روم باستان از دیگر سو دارد. همچنین زبان ِ بهکار رفته در آن استواری و فخامتی را به نمایش میگذارد که در تاریخ نثر به زبان انگلیسی به راستی کمنظیر است. وی در این رساله با مثالهای تاریخی متعددی برگرفته از یونان و روم باستان سعی میکند ضرورت آزادی مطبوعات و نشر را به آن تعبیری که خود در نظر دارد اثبات کند.
...بسا که اینک گشوده شدن معبد ژانوس١ با آن دو چهر ِ همستیزش بیمعنا نباشد. و اگرچه تندبادهای عقیده بر زمین وزیدن گرفتند٢، بوکه حقیقت به میانه آید، از رهِ منع و مجاز کردن، ما آسیبی در کار خواهیم کرد اگر که در استواریاش به دیدهی شک بنگریم. بگذار ناراستی و او پنجه در پنجهی یکدیگر نهند، در آن رویارویی ِ آشکاره و آزاد، کجا آنکه حقیقت را در نزد خود میداشته به زانو درآمده است؟ مهر بطلانی که حقیقت مینهد از هر سرکوبی بهین است و استوارتر. آن کس که شنوده باشد چه نیایشی درگرفته است تا نور و دانشی روشنتر بر ما فروتابد، به هر آنچه که ورای قواعد ژنو٣ جای دارد چنان خواهد اندیشید که گفتی از پیش در دستان ما نسجیافته و پرداختهْ وانهاده شده باشد. هنگام که آن نور تازه کش ما را تمنای فراوان بوده است، با رخشندگی ِ خویش در بَرمان گیرد، باشند کسانی که حسد ورزند و لب به اعتراض گشایند اگرکه این نورْ نخست بر پنجرهشان نتابیده باشد. کدام سازشکاریست این که هرچند خردمندان به شورمان میآرند تا کمر ِ همت بسته در جستجوی خرد باشیم، چونانکه حالهمهحال اندر پی گنجهای کهن٤، فرمانی دیگر بر ما امر میکند که جز به یُمن ِ قانونْ هیچچیز را فهم نکنیم؟
بدان زمان که آدمیای در معادن ژرفِ دانش رنجبارترین مشقات را تاب همیآورده یافتههایاش را با هرآنچه ساز و برگْ آراسته باشد؛ ادلهاش را، چنانکْ به یکی آوردگاه اندر بودن، به پیشرانده باشد؛ ستیزهها را از سر راه برداشته در هم فروکوفته باشد؛ همآوردش را به پهنهی نبرد فرا میخواند، باد و باران را، گر آن هماورد طلب نماید، به سودِ وی ارزانی میدارد تنها از برای اینکه وی مسئله را به ضربِ مباحثه بیازماید: چراکه در این حال اگر حریفِ او بزدلانه قدم از قدم بجنباند، کمینگاهی اختیار کند، گذرگاهی تنگ از جنس ِ اذن و اجازت را برای عبور حریفِ خویشْ برگشوده وابگذارد، هرچند که چنین عملی در آیین ِ رزمآوریْ دلاورانه به شمار آید، در آوردِ حقیقت جز ترسندگی و سستی نتواند بود.
خودْ کیست آنکو بنداند حقیقتْ بعد از خدای باری تعالی تواناترین است؟ او را نه به مصلحتاندیشی نیاز است، نه به چارهجویی ِ خدعهگرانه، نه رخصت و اغماضی که پیروزیاش اعطا کند. اینگونه دسیسهکاریها و دفاعیات دستمایهایست که نادرستی در برابر قدرت حقیقت در کار میکند. حقیقت را وارهانیده فروگذارید، چو در خواب رفته باشد در بندش نکنید، چراکه اگر چنین کنید دیگر سخن از راستی ساز نخواهد کرد، هم بدان سان که پروتئوس٥ پُرسال که تا گرفتار نمیآمد و در بند نمیشد هاتفِ غیب را عیان نمیداشت، در چنین هنگامهای حقیقت به تمامی ِ هیئتها بدیل خواهد یافت جز به هیئتِ راستیناش، و بشاید که آوای خود را همرنگِ زمانه سازد، راست آنگونه که میکایا در بارگاهِ اَخاب چنین نمود٦، تا آن دم که حقیقت را سوگند برداده شود که به هیئتِ راستین خویش بازدرآید٧. با این همه او نمیشاید که جز یکی هیئت از برای خویش در کف داشته باشد. آنجا که حقیقت میتواند در این سوی ِ مصاف یا آن سوی دیگر قرار گیرد بیکه دمی چهر ِ حقیقی خویش را بنماید، دیگر مَرتبت و جایگاهِ امور را چه تفاوتی خواهد بود؟
ما را اگر نیکویی بود و یگانهتر دِژ ِ دسیسهکاریمان نبود این که به قضاوت یکدگر بنشینیم، بسا مسائلی که میتوانستیم در صلح و سازش برتافتن و به وجدان خودْ وانهادن. با این حال ترسانم من که آهنینْیوغ ِ با همگانْ ساختنْ نشانی بردهوار بر گردنهامان نهاده باشد. شبح ِ ردای ِ کشیشان٨ همچنان مُسَخَّرمان داشته است.
بیتابیم و پا سست میکنیم در برابر هر آن جدایی که در میان جمعی عیان از اهل کلیسا و جمعی دیگر روی دهد، هرچند این جدایی در بنیانها رخ نداده باشد؛ و با پا پیش نهادن گستاخانهمان برای سرکوب و پا پس کشیدنمان از وارهانیدن ِ هر آن ذرهای از حقیقت که در چنگال سنت و عرف اسیر آمده است، زنهارمان نباشد از اینکه حقیقت را از حقیقتِ گسسته نگاه داریم که خودْ دژخیمانهترین از هم گسستنها و نفاقهاست. ما از این امر در غفلتایم و همچنانکه هوای تشریفاتی ظاهری را به هر طریق ممکن در سر داریم، باشد که دیری نپاییده به بلاهتِ منکَر سازشگرانهای اندر، فروغلتیم، در پُشتهای فسرده و صلب از کاهبن و چوب و علف خشکیده٩، که به جبر و بیحرارت برهمآمدهاند، و این خودْ باشد که ناگهْ زوال کلسیا فراز آورد - افزونتر از هر اندک انشعابی که از پی ِ تفرقههای جزئیْ میان اهل کلیسا نقش تواند بست.
...در همین اثنا، چنانکه کسی دست یاری به این صلاحگری ِ کندْگام رساند که ما بهر ِ آن تن میفرساییم، وگر حقیقت با وی پیش از دیگرْ کسان به سخن آمده باشد، یا دستکم اینگونه بنماید، کیست آنکو چنان اختیاریمان در کف نهاده باشد که ار رهِ طلب کردن اجازتنامه از یکی انسان آن هم برای کردهای چنین نیکْ گرهای در کار وی بنیاندازیم. افزون بر این غفلت نباید ورزید از این امر که اگر پای منع و بازداشتن به میان آید، هیچچیزی را بیش از خودِ حقیقت نشاید که بازداشته شود؛ هم از آن روی که جلوهی نخستین حقیقت در دیدگان ما، که تعصب و عرفْ کور و کودنشان ساخته است، از بسا خطاها که دُژنمونتر است و ناممکنتر؛ حتی اگر این دیدگان از آن کسی باشد از انبوه والا مردان، باز حقیقت امری خواهد نمود، فرومایه و نهچندان در خور ِ نگریستن. آیا دربارهی آرای نوخاسته با ما چه میگویند یکسره بیهوده، حالی که این رای خودْشان که کسی را نباید شنودن مگر آنی که خودِ ایشان خوش میدارند، خودْ نوخاستهترین و ناشایستترین ِ رایهاست؛ و این امر سوای خطر گرانتری که در خود نهفته دارد، خودْ علتِ بنیادین اینهمه فَِرَق و افتراق نیست و اینکه دانش ِ راستین از معرض ما بهدور است؟
چراکه چون کردگار بادهای سختینه و استوارْقامت را میوزاند و بهر ِ اصلاحی عام قلمروی کشوری را به لرزه میاندازد١٠، نادرست نخواهد بود که بگوییم فرقهبازان و آموزگاران دروغین در کار اغواگری پرمشغلهترین کسان خواهند بود؛ لکن راستینتر آن است که کردگار برای کرد و کار خویش، مردانی برمیسازد با توانگریهای بیبدیل، و فراتر از مجاهدتهای متداول، نه تنها بهر آن که نگاه در پس پشت دارند و به بازبینی هرآنچه تا به آن زمان آموخته شده است برآیند، بلکه تا دورترها روند و نوْ گامهایی روشنگرانه در راه کشف حقیقت بردارند، چراکه کردگار از اینگونه به روشنگری کلیسایاش دست مییازد، و پرتوی کبریایی خود را اندکاندک برما میتاباند و میپراکند تا دیدگان ناسوتیمان از نظارهاش بهدر آید.
و نه کردگار معذور است و نه مقید که در کجا و چهگونه برگزیدگان وی همان نخستین کسانی باشند که سخن ساز کردنشان نیوشیده شدن خواهد...
عنوان این اثر تلمیح توأمانی دارد هم به رسالهی ائروپاگیتیکوس نوشتهی ایسوکراتس، سنخران و سایستمدار روم باستان، و هم به کتاب اعمال رسولان و داستان سنت پال در آتن. در رسالهی ائروپاگیتیکوس ضمن طرح ضرورت یک اصلاحگری سیاسی به فسادی که دامان قضاتِ وقتِ دادگاهِ ائروپاگوس – یعنی عالیترین دادگاه روم در آن زمان - را گرفته بوده اشاره شده است. میتوان گفت که از نظر میلتون قضات فاسد این دادگاه نمادی بودهاند از قضات وقت پارلمان انگلستان و فساد مشابهی که رفتهرفته دامنگیر نظام پارلمانی میشد. از طرف دیگر، در داستان سنت پال، وی خطابهای برای آتنیهای غیرمسیحی در کنار تپهی ائروپاگیتیکوس (که زمانی قضات این دادگاه برای قضاوت بر مسند آن مینشستند) ایراد میکند و برای فهم بهتر آتنیها از خطابهی سنت پال وی تمثیلات و کنایات مذهب و باور خودشان را بهکار میبرد.
البته این اثر مروج آزادی بیقید و شرط مطبوعات و نشر نیست و در وهلهی اول برای مخالفت با سرکوب و توقیف برخی کتب نگاشته شده است که پیش از انتشار یافتن توقیف میشدهاند. میلتون در این اثر خواستار برگزاری دادگاهی منصفانه برای صدور رأی مبنی بر انتشار یا عدم انتشار آثاریست که محل بحث و مجادله گشتهاند. دربارهی اثار الحادآمیز و ضدمسیحی خودِ وی نیز موافق توقیف آنها و مجازات نویسنده است. این رساله در زمان تألیف یافتناش چندان توجهی برنیانگیخت چراکه میلتون پیش از آن در رسالهای دیگر – یعنی رسالهی «قوانین و مبانی طلاق» - از حق طلاق به دفاع برخاسته بود که در انگلستان آن زمان امری بسیار نکوهیده قلمداد میشد. به دلیل تألیفات جنجالیای از این دست و نیز بهخاطر عقاید چالشبرانگیز وی که با هنجارهای اجتماعی آن زمان در تضاد بود، بسیاری از مخالفان و رقیبان او به الحاد متهماش کردند.
با این همه، این اثر در دورانهای آتی تأثیر شگرفی از خود بر جای میگذارد و بنیان مهمی میشود برای بسیاری از مطالب که در دفاع از آزادی مطبوعات و نشر نگاشته میشوند. حتی لایحهی حقوق ایالات متحده در همین رسالهی میلتون ریشه دارد. قدرت ادبی این رساله چشمگیر است بهویژه تلمیحات فراوانی که به فرهنگ مسیحی از سویی و به فرهنگ یونان و روم باستان از دیگر سو دارد. همچنین زبان ِ بهکار رفته در آن استواری و فخامتی را به نمایش میگذارد که در تاریخ نثر به زبان انگلیسی به راستی کمنظیر است. وی در این رساله با مثالهای تاریخی متعددی برگرفته از یونان و روم باستان سعی میکند ضرورت آزادی مطبوعات و نشر را به آن تعبیری که خود در نظر دارد اثبات کند.
...بسا که اینک گشوده شدن معبد ژانوس١ با آن دو چهر ِ همستیزش بیمعنا نباشد. و اگرچه تندبادهای عقیده بر زمین وزیدن گرفتند٢، بوکه حقیقت به میانه آید، از رهِ منع و مجاز کردن، ما آسیبی در کار خواهیم کرد اگر که در استواریاش به دیدهی شک بنگریم. بگذار ناراستی و او پنجه در پنجهی یکدیگر نهند، در آن رویارویی ِ آشکاره و آزاد، کجا آنکه حقیقت را در نزد خود میداشته به زانو درآمده است؟ مهر بطلانی که حقیقت مینهد از هر سرکوبی بهین است و استوارتر. آن کس که شنوده باشد چه نیایشی درگرفته است تا نور و دانشی روشنتر بر ما فروتابد، به هر آنچه که ورای قواعد ژنو٣ جای دارد چنان خواهد اندیشید که گفتی از پیش در دستان ما نسجیافته و پرداختهْ وانهاده شده باشد. هنگام که آن نور تازه کش ما را تمنای فراوان بوده است، با رخشندگی ِ خویش در بَرمان گیرد، باشند کسانی که حسد ورزند و لب به اعتراض گشایند اگرکه این نورْ نخست بر پنجرهشان نتابیده باشد. کدام سازشکاریست این که هرچند خردمندان به شورمان میآرند تا کمر ِ همت بسته در جستجوی خرد باشیم، چونانکه حالهمهحال اندر پی گنجهای کهن٤، فرمانی دیگر بر ما امر میکند که جز به یُمن ِ قانونْ هیچچیز را فهم نکنیم؟
بدان زمان که آدمیای در معادن ژرفِ دانش رنجبارترین مشقات را تاب همیآورده یافتههایاش را با هرآنچه ساز و برگْ آراسته باشد؛ ادلهاش را، چنانکْ به یکی آوردگاه اندر بودن، به پیشرانده باشد؛ ستیزهها را از سر راه برداشته در هم فروکوفته باشد؛ همآوردش را به پهنهی نبرد فرا میخواند، باد و باران را، گر آن هماورد طلب نماید، به سودِ وی ارزانی میدارد تنها از برای اینکه وی مسئله را به ضربِ مباحثه بیازماید: چراکه در این حال اگر حریفِ او بزدلانه قدم از قدم بجنباند، کمینگاهی اختیار کند، گذرگاهی تنگ از جنس ِ اذن و اجازت را برای عبور حریفِ خویشْ برگشوده وابگذارد، هرچند که چنین عملی در آیین ِ رزمآوریْ دلاورانه به شمار آید، در آوردِ حقیقت جز ترسندگی و سستی نتواند بود.
خودْ کیست آنکو بنداند حقیقتْ بعد از خدای باری تعالی تواناترین است؟ او را نه به مصلحتاندیشی نیاز است، نه به چارهجویی ِ خدعهگرانه، نه رخصت و اغماضی که پیروزیاش اعطا کند. اینگونه دسیسهکاریها و دفاعیات دستمایهایست که نادرستی در برابر قدرت حقیقت در کار میکند. حقیقت را وارهانیده فروگذارید، چو در خواب رفته باشد در بندش نکنید، چراکه اگر چنین کنید دیگر سخن از راستی ساز نخواهد کرد، هم بدان سان که پروتئوس٥ پُرسال که تا گرفتار نمیآمد و در بند نمیشد هاتفِ غیب را عیان نمیداشت، در چنین هنگامهای حقیقت به تمامی ِ هیئتها بدیل خواهد یافت جز به هیئتِ راستیناش، و بشاید که آوای خود را همرنگِ زمانه سازد، راست آنگونه که میکایا در بارگاهِ اَخاب چنین نمود٦، تا آن دم که حقیقت را سوگند برداده شود که به هیئتِ راستین خویش بازدرآید٧. با این همه او نمیشاید که جز یکی هیئت از برای خویش در کف داشته باشد. آنجا که حقیقت میتواند در این سوی ِ مصاف یا آن سوی دیگر قرار گیرد بیکه دمی چهر ِ حقیقی خویش را بنماید، دیگر مَرتبت و جایگاهِ امور را چه تفاوتی خواهد بود؟
ما را اگر نیکویی بود و یگانهتر دِژ ِ دسیسهکاریمان نبود این که به قضاوت یکدگر بنشینیم، بسا مسائلی که میتوانستیم در صلح و سازش برتافتن و به وجدان خودْ وانهادن. با این حال ترسانم من که آهنینْیوغ ِ با همگانْ ساختنْ نشانی بردهوار بر گردنهامان نهاده باشد. شبح ِ ردای ِ کشیشان٨ همچنان مُسَخَّرمان داشته است.
بیتابیم و پا سست میکنیم در برابر هر آن جدایی که در میان جمعی عیان از اهل کلیسا و جمعی دیگر روی دهد، هرچند این جدایی در بنیانها رخ نداده باشد؛ و با پا پیش نهادن گستاخانهمان برای سرکوب و پا پس کشیدنمان از وارهانیدن ِ هر آن ذرهای از حقیقت که در چنگال سنت و عرف اسیر آمده است، زنهارمان نباشد از اینکه حقیقت را از حقیقتِ گسسته نگاه داریم که خودْ دژخیمانهترین از هم گسستنها و نفاقهاست. ما از این امر در غفلتایم و همچنانکه هوای تشریفاتی ظاهری را به هر طریق ممکن در سر داریم، باشد که دیری نپاییده به بلاهتِ منکَر سازشگرانهای اندر، فروغلتیم، در پُشتهای فسرده و صلب از کاهبن و چوب و علف خشکیده٩، که به جبر و بیحرارت برهمآمدهاند، و این خودْ باشد که ناگهْ زوال کلسیا فراز آورد - افزونتر از هر اندک انشعابی که از پی ِ تفرقههای جزئیْ میان اهل کلیسا نقش تواند بست.
...در همین اثنا، چنانکه کسی دست یاری به این صلاحگری ِ کندْگام رساند که ما بهر ِ آن تن میفرساییم، وگر حقیقت با وی پیش از دیگرْ کسان به سخن آمده باشد، یا دستکم اینگونه بنماید، کیست آنکو چنان اختیاریمان در کف نهاده باشد که ار رهِ طلب کردن اجازتنامه از یکی انسان آن هم برای کردهای چنین نیکْ گرهای در کار وی بنیاندازیم. افزون بر این غفلت نباید ورزید از این امر که اگر پای منع و بازداشتن به میان آید، هیچچیزی را بیش از خودِ حقیقت نشاید که بازداشته شود؛ هم از آن روی که جلوهی نخستین حقیقت در دیدگان ما، که تعصب و عرفْ کور و کودنشان ساخته است، از بسا خطاها که دُژنمونتر است و ناممکنتر؛ حتی اگر این دیدگان از آن کسی باشد از انبوه والا مردان، باز حقیقت امری خواهد نمود، فرومایه و نهچندان در خور ِ نگریستن. آیا دربارهی آرای نوخاسته با ما چه میگویند یکسره بیهوده، حالی که این رای خودْشان که کسی را نباید شنودن مگر آنی که خودِ ایشان خوش میدارند، خودْ نوخاستهترین و ناشایستترین ِ رایهاست؛ و این امر سوای خطر گرانتری که در خود نهفته دارد، خودْ علتِ بنیادین اینهمه فَِرَق و افتراق نیست و اینکه دانش ِ راستین از معرض ما بهدور است؟
چراکه چون کردگار بادهای سختینه و استوارْقامت را میوزاند و بهر ِ اصلاحی عام قلمروی کشوری را به لرزه میاندازد١٠، نادرست نخواهد بود که بگوییم فرقهبازان و آموزگاران دروغین در کار اغواگری پرمشغلهترین کسان خواهند بود؛ لکن راستینتر آن است که کردگار برای کرد و کار خویش، مردانی برمیسازد با توانگریهای بیبدیل، و فراتر از مجاهدتهای متداول، نه تنها بهر آن که نگاه در پس پشت دارند و به بازبینی هرآنچه تا به آن زمان آموخته شده است برآیند، بلکه تا دورترها روند و نوْ گامهایی روشنگرانه در راه کشف حقیقت بردارند، چراکه کردگار از اینگونه به روشنگری کلیسایاش دست مییازد، و پرتوی کبریایی خود را اندکاندک برما میتاباند و میپراکند تا دیدگان ناسوتیمان از نظارهاش بهدر آید.
و نه کردگار معذور است و نه مقید که در کجا و چهگونه برگزیدگان وی همان نخستین کسانی باشند که سخن ساز کردنشان نیوشیده شدن خواهد...
نویسنده: جان میلتون
علی ثباتی
پینوشتها:
٭ همهی پینوشتها و نیز اطلاعاتی که در مقدمهی این ترجمه آمده است برگرفته از سایت www.darmouth.org است.
١ . خدای دوچهرهی رومی که درهای معبدش در زمان جنگ و اغتشاش باز بود و در زمان صلح و آرامش بسته نگاه داشته میشد.
٢ . به «کتاب افسسیان» (Ephesians ) باب ۴ آیات ۱۴ و ۱۵ اشاره دارد: "...که ما دیگر نه آن طفلانیم که از سویی به سویی پرتاب شویم و با هر تندباد عقیدهای از جای خویش برکنده گردیم"
٣ . اعتقاد به دولتی که اعضای کهنسال کلیسای پروتستان ادارهاش کنند. این نظام در زمان جان کالوین و در ژنو به کار گرفته میشد.
٤ . اشاره دارد به «کتاب امثال سلیمان نبی»، باب ۲ آیات ۴ و ۶: "گر به دنبال دانشی و صوت خویش را بهر فهم کردن فراز میکنی/ وگر همچون نقره در جستجوی آنی، و چناناش میجویی که گنجهای مدفون را..."
٥ . خدای دریای یونانی که دانش را دراختیار داشت و مدام چهره به چهره میشد.
٦ . اشاره دارد به «کتاب اول پادشاهان» باب ۲۲ ایات ۱ تا ۳۷.
٧ . اشاره دارد به باب ۱۸ آیهی ۱۵ «کتاب دوم تواریخ ایام» انجا که اهاب به مکایا میگوید "چندبارت سوگند دادم که به نام رب با من هیچ جز حقیقت نگویی..."
٨ . اشارهی طعنهآمیز است به تشریفاتِ پرتکلف کلیسا در آن زمان و نیز ردای رسمیای که کشیشان به تن میکردند.
٩ . اشاره دارد به «رسالهی اول پولس رسول به قرنتیان» باب ۳ آیات ۱۰ تا ۱۳ که از مسیح همچون بنیادی یاد میکند که خداوند بنا کرده است و دیگر آدمیان تنها میتوانند بر روی آن از طلا، نقره، چوب، کاهبن و علف خشک بنایی فراهم سازند.
١٠ . اشاره دارد به «حَجّی» باب ۲ آیات ۶ و ۷ که کردگار میگوید: " ... و من تمامی آسمانها را خواهم لزرانید، و ارض را، و دریاها را، و زمین خشک را/ و من تمامی امتها را خواهم لرزانید، و خواستهی تمامی امتها درخواهد رسید و من این خانه را آکنده از شکوه خواهم کرد..."
علی ثباتی
پینوشتها:
٭ همهی پینوشتها و نیز اطلاعاتی که در مقدمهی این ترجمه آمده است برگرفته از سایت www.darmouth.org است.
١ . خدای دوچهرهی رومی که درهای معبدش در زمان جنگ و اغتشاش باز بود و در زمان صلح و آرامش بسته نگاه داشته میشد.
٢ . به «کتاب افسسیان» (Ephesians ) باب ۴ آیات ۱۴ و ۱۵ اشاره دارد: "...که ما دیگر نه آن طفلانیم که از سویی به سویی پرتاب شویم و با هر تندباد عقیدهای از جای خویش برکنده گردیم"
٣ . اعتقاد به دولتی که اعضای کهنسال کلیسای پروتستان ادارهاش کنند. این نظام در زمان جان کالوین و در ژنو به کار گرفته میشد.
٤ . اشاره دارد به «کتاب امثال سلیمان نبی»، باب ۲ آیات ۴ و ۶: "گر به دنبال دانشی و صوت خویش را بهر فهم کردن فراز میکنی/ وگر همچون نقره در جستجوی آنی، و چناناش میجویی که گنجهای مدفون را..."
٥ . خدای دریای یونانی که دانش را دراختیار داشت و مدام چهره به چهره میشد.
٦ . اشاره دارد به «کتاب اول پادشاهان» باب ۲۲ ایات ۱ تا ۳۷.
٧ . اشاره دارد به باب ۱۸ آیهی ۱۵ «کتاب دوم تواریخ ایام» انجا که اهاب به مکایا میگوید "چندبارت سوگند دادم که به نام رب با من هیچ جز حقیقت نگویی..."
٨ . اشارهی طعنهآمیز است به تشریفاتِ پرتکلف کلیسا در آن زمان و نیز ردای رسمیای که کشیشان به تن میکردند.
٩ . اشاره دارد به «رسالهی اول پولس رسول به قرنتیان» باب ۳ آیات ۱۰ تا ۱۳ که از مسیح همچون بنیادی یاد میکند که خداوند بنا کرده است و دیگر آدمیان تنها میتوانند بر روی آن از طلا، نقره، چوب، کاهبن و علف خشک بنایی فراهم سازند.
١٠ . اشاره دارد به «حَجّی» باب ۲ آیات ۶ و ۷ که کردگار میگوید: " ... و من تمامی آسمانها را خواهم لزرانید، و ارض را، و دریاها را، و زمین خشک را/ و من تمامی امتها را خواهم لرزانید، و خواستهی تمامی امتها درخواهد رسید و من این خانه را آکنده از شکوه خواهم کرد..."
منبع : مجله الکترونیکی وازنا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست