پنجشنبه, ۱۵ آذر, ۱۴۰۳ / 5 December, 2024
مجله ویستا


جرائم و مجازات ها از نگاه استاد مطهری


جرائم و مجازات ها از نگاه استاد مطهری
«جرم و جریمه از جîرم- به فتح جیم- گرفته شده که به معنای قطع کردن است یا به قول راغب اصفهانی، اصل معنی جîرم، بریدن میوه از درخت است و برای هر کسب و کار زشت و مکروه، استعاره شده است و به معنی وادار کردن بر کاری ناپسند نیز اطلاق شده است.» معنی حقوقی جرم در فقه، با آنچه در لغت مورد بحث قرار گرفت، چنانچه به آن اشاره شد مشابهت دارد. بلکه می توان گفت بین آنها هیچ فرقی وجود ندارد، زیرا فقها جرم را چنین تعریف کرده اند؛ جرم، عبارت است از انجام دادن فعل، یا گفتن قول که قانون اسلام آن را حرام شمرده و بر فعل آن کیفری مقرر داشته است و این از آنجا نشات گرفته که هر کس از اوامر و نواهی خدای تعالی سرپیچی کند، برای او کیفر و مجازاتی معین شده است و آن کیفر یا در دنیا گریبانگیر مجرم می شود و در این صورت به وسیله امام(ع)، یا نایب او یعنی حاکم شرع و ولی امر و فقیه جامع الشرایط، یا قضات منصوب از طرف او به اجرا درمی آید.در ماده ۲ قانون مجازات اسلامی در تعریف جرم آمده است؛ هر فعل یا ترک فعلی که در قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد، جرم محسوب می شود.
در این تعریف فقط به عنصر مادی جرم اشاره شده است. در حقوق جزا، جرم را مرکب از سه عنصر می شناسد و هیچ فعل یا ترک فعلی را جرم نمی داند مگر آنکه مشتمل بر این سه عنصر باشد. عناصر تشکیل دهنده جرم عبارت است از؛
۱) عنصر قانونی جرم؛ یعنی قانون، فعل یا ترک فعلی را تحت عنوان جرم، قانونگذاری و مجازات آن را بیان کرده باشد تا هنگامی که قانون درباره فعل یا ترک فعلی چنین نکرده باشد، عنصر قانونی جرم تحقق نیافته است.
۲) عنصر مادی جرم؛ عبارت است از اینکه فعل یا ترک فعلی که قانون آن را جرم دانسته به وسیله مجرم در خارج انجام گیرد و وجود پیدا کند و اگر در خارج تحقق پیدا نکند، عنصر مادی تحقق نیافته است.
۳) عنصر معنوی یا روانی جرم؛ عبارت است از قصد مجرمانه، یا خطایی که مجرم در اثر آن جرم را مرتکب شده و با شرایطی مسوولیت جزایی متوجه او خواهد بود. عنصر معنوی جرم یعنی داشتن مسوولیت جنایی. در اینجا این عنصر، ناظر به جرم است نه از لحاظ نتایج مادی آن، بلکه از لحاظ اینکه آیا مرتکب جرم اهلیت و مسوولیت داشته و می توان از نظر قانونی تمام آثار زشت و نامطلوب و عواقب جرم را به او منتسب دانست؟ خلاصه اینکه باید در مجرم اراده و مسوولیت ارتکاب جرم و قصد مجرمانه یا خطای جزایی و مسوولیت جزایی وجود داشته باشد وگرنه عنصر روانی تحقق نیافته است. استاد مطهری می نویسد؛ «اینجا نکته یی است که خوب است یادآوری شود و آن اینکه خشنودی به گناهی، مادام که صرفاً خشنودی باشد و عملاً شرکت در آن گناه تلقی نشود، گناه شمرده نمی شود. مثلاً فردی گناه می کند و دیگری پیش از گناه یا بعد از آن، از آن آگاه می شود و از آن خشنود می گردد. حتی خشنودی اگر به مرحله تصمیم برسد و به مرحله عمل نرسد باز هم گناه تلقی نمی شود، مثل اینکه خود فرد تصمیم به یک گناه می گیرد ولی عملاً به انجام نمی رسد. خشنودی آنگاه گناه تلقی می شود که به نوعی شرکت در تصمیم گناه یک فرد و به نوعی موثر در تصمیم او و عمل او تلقی شود.»
در قانون مجازات اسلامی مجازات ها به پنج بخش تقسیم شده اند؛
۱)حدود
۲) قصاص
۳) دیات
۴) تعزیرات
۵) مجازات های بازدارنده. در مواد ۱۳ تا ۱۷ قانون مجازات اسلامی، عناوین بالا این گونه تعریف شده است؛ حد به مجازاتی گفته می شود که نوع و میزان و کیفیت آن در شرع تعیین شده است. قصاص کیفری است که جانی به آن محکوم می شود و باید با جنایت او برابر باشد. دیه، مالی است که از طرف شارع برای جنایت تعیین شده است. تعزیر، تادیب یا عقوبتی است که نوع و مقدار آن در شرع تعیین نشده و به نظر حاکم واگذار شده است از قبیل حبس و جزای نقدی و شلاق که میزان شلاق بایستی از مقدار حد کمتر باشد. مجازات بازدارنده، تادیب یا عقوبتی است که از طرف حکومت به منظور حفظ نظم و مراعات مصلحت اجتماع در قبال تخلف از مقررات و نظامات حکومتی تعیین می شود از قبیل حبس، جزای نقدی، تعطیل محل کسب، لغو پروانه و محرومیت از حقوق اجتماعی و اقامت در نقطه یا نقاط معین و منع از اقامت در نقطه یا نقاط معین و مانند آن. شهید مطهری می فرماید؛ ««حدود» عبارت است از مجازات هایی که از طرف شارع اسلام حد و اندازه اش برای همه معین شده مثل حد دزدی و حد زنا و «تعزیر» عبارت است از مجازات هایی برای خلافکارهایی که شارع اسلام برای آن خلافکاری ها مجازات هایی در حد و میزان معینی قرار نداده و آن را در هر موردی به نظر شخص حاکم قرار داده که بر حسب علل و عوامل مختلفی که در هر موضوع است هر اندازه می داند و مصلحت اقتضا می کند آن را تعیین کند.
حدود و تعزیرات هم مثل امر به معروف و نهی از منکر برای این جهت تشریع شده که جلوی منکرات گرفته شود و کارهای خوب تایید و تقویت شود.» استاد مطهری در جای دیگر می نویسد؛« امروز وقتی می گوییم «حدود» یعنی قوانین جزایی اسلام، ولی در اصطلاح خود قرآن یا در اصطلاح پیغمبر اگر گفته می شود «حدود» (تلکî حدود اللهً فلا تعتدوها (بقره/۲۲۹)) یعنی مطلق مقررات اسلامی اعم از قوانین جزایی یا قوانین غیرجزایی.» استاد مطهری در یک تقسیم بندی، مجازات ها را این گونه تقسیم می کنند؛« مجازات بر سه گونه است؛
۱) مجازات قراردادی (تنبیه و عبرت)
۲) مجازاتی که با گناه، رابطه تکوینی و طبیعی دارد (مکافات دنیوی)
۳)مجازاتی که تجسم خود جرم است و چیزی جدا از آن نیست. (عذاب اخروی)
نوع اول مجازات همان کیفرها و مقررات جزایی است که در جوامع بشری به وسیله مقننین الهی یا غیرالهی وضع شده است. فایده این گونه مجازات ها دو چیز است؛ یکی جلوگیری از تکرار جرم به وسیله خود مجرم یا دیگران از طریق رعبی که کیفر دادن ایجاد می کند و به همین جهت می توان این نوع از مجازات را «تنبیه» نامید. فایده دیگر، تشفی و تسلی خاطر ستمدیده است و این در مواردی است که از نوع جنایت و مجازات به دیگران باشد.»
در مورد هدف مجازات ها عقاید مختلفی از دانشمندان ارائه شده و مکاتب مختلفی به وجود آمده است. به عنوان نمونه، مکتب تحققی به پیشگیری اجتماعی یا اقدامات تامینی که مهم تر از مجازات یا در واقع جایگزین آن است. معتقد است. این اقدامات انواع مختلف داشته و بعضی از آنها دارای جنبه معالجه و تربیت و بسیاری دارای جنبه طرد کردن مجرم از محیط اجتماعی است. در مورد مدت مجازات هم مکتب تحققی معتقد است باید این اقدامات تا خاتمه حالت خطرناک و خنثی شدن این حالت ادامه یابد. این اقدامات باید نسبت به کلیه مجرمان و آنهایی که برای جامعه خطرناک هستند، اجرا شود، اعم از اینکه از نعمت عقل بهره مند باشند یا خیر.
طرفداران مکتب مزبور به استناد تجربیات حاصله مدعی هستند که آنچه انسان را به سوی بزهکاری سوق می دهد ترکیب و امتزاج دو دسته عوامل بزه زاست. آنان یک دسته از این عوامل را، عوامل بزه زای داخلی و دسته دیگر را عوامل بزه زای خارجی می نامند. به نظر مکتب تحققی، اگر بزهکار از جهات مختلف روان و ذهن و افکار و اندیشه، ساختمان جسمانی و بیولوژی، محیطی که در آن زندگی می کند و تحت نفوذ و تاثیر آن قرار دارد، مورد مطالعه قرار گیرد، روشن خواهد شد که او یک عروسک خیمه شب بازی بیش نیست. بنابراین باید سیاست کیفری را که بر مبنای مسوولیت بناشده به دور انداخت و افکار طرفداری از آزادی اراده و اختیار، مسوولیت اخلاقی، گناهکار دانستن و محکوم کردن و به مجازات رساندن را از بین برد. امروزه به جای آنکه قاضی به مسوولیت توجه کند و به ارزیابی آن بپردازد باید درجه بیماری را مدنظر قرار داده، حد خطر را معین سازد و اندازه سنگین حالت فرد را مشخص کند تا بتواند به درمان های لازم و شفابخش دست بزند و آنچه را که در اصلاح و درمان او موثر است، تجویز کند.
استاد مطهری در مورد فایده مجازات ها و ضرورت آن و همچنین رد برخی نظریات جدید درباره مجازات ها می گوید؛«فایده مجازات ها دو چیز است؛ یکی جلوگیری از تکرار جرم به وسیله خود مجرم یا دیگران از طریق رعبی که کیفر دادن ایجاد می کند. به همین جهت می توان این نوع از مجازات را تنبیه نامید. فایده دیگر، تشفی و تسلی خاطر ستمدیده است و این در مواردی است که از نوع جنایت و تجاوز به دیگران باشد. حس انتقام جویی و تشفی طلبی در انسان بسیار قوی است و در دوره های ابتدایی و جامعه های بدوی ظاهراً قوی تر بوده است. اگر جانی را از طریق قانون مجازات نمی کردند، تباهی و فساد بسیاری در جامعه پدید می آمد. این حس، هم اکنون هم در بشر هست. نهایت اینکه در جوامع متمدن اندکی ضعیف تر یا «پنهان تر» است.
انسان ستمدیده دچار عقده روحی می شود، اگر عقده او خالی نشود ممکن است- به طور آگاهانه یا نا آگاهانه- روزی مرتکب جنایت شود. ولی وقتی که ستمگر را در برابر او مجازات کنند، عقده اش بازمی گردد و روانش از کینه و ناراحتی پاک می شود. قوانین جزایی برای تربیت مجرمان و برای برقراری نظم در جامعه ها ضروری و لازم است؛ هیچ چیز دیگری نمی تواند جانشین آن شود. اینکه برخی می گویند به جای مجازات باید مجرم را تربیت کرد و به جای زندان باید دارالتادیب ایجاد کرد، یک مغالطه است؛ تربیت و ایجاد دارالتادیب، بی شبهه لازم و ضروری است و مسلماً تربیت صحیح از میزان جرائم می کاهد همچنان که نابسامانی اجتماعی یکی از علل وقوع جرائم است و برقراری نظامات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی صحیح نیز به نوبه خود از جرائم می کاهد ولی هیچ یک از اینها جای دیگری را نمی گیرد. نه تربیت و نه نظامات عادلانه جانشین کیفر و مجازات می شود و نه کیفر و مجازات جانشین تربیت صحیح و نظام اجتماعی سالم می شود. هر اندازه تربیت درست و نظام اجتماعی، عادلانه و سالم باشد باز افرادی طاغی و سرکش پیدا می شوند که تنها راه جلوگیری از آنها مجازات ها و کیفرهاست که احیاناً باید سخت و شدید باشد.
از طریق تقویت ایمان و تربیت صحیح و اصلاح جامعه و از بین بردن علل وقوع جرم می توان از تعداد جرم ها و جنایت ها تا حدود زیادی کاست و باید هم از این راه ها استفاده کرد، ولی نمی توان انکار کرد که مجازات هم در جای خود لازم است و هیچ یک از امور دیگر اثر آن را ندارد. بشر هنوز موفق نشده است و شاید هم هیچ وقت موفق نشود که از طریق اندرزگویی و ارشاد و سایر وسایل آموزشی و پرورشی بتواند مردم را تربیت کند و امیدی هم نیست که تمدن و زندگی مادی کنونی بتواند وضعی را به وجود آورد که هرگز جرمی واقع نشود. تمدن امروز نه تنها جرم ها را کم نکرده است، بلکه به مراتب آنها را بیشتر و بزرگ تر کرده است.
دزدی هایی که در قدیم به شکل آفتابه دزدی، جیب بری یا سرگردنه گرفتن انجام می گرفت، امروز به هزار رنگ و شکل مرئی و نامرئی، زیر پرده و روی پرده انجام می گیرد؛ روی پرده اش هم کم نیست. می بینیم که یک کشتی یا چند کشتی را از دریا می دزدند. به دلایلی که ذکر شد باید پذیرفت که وضع مجازات ها و کیفرهای قراردادی برای اجتماعات بشری لازم و مفید است ولی چنان که قبلاً گفته شد، لازم است وضع کنندگان مقررات جزایی، تناسب جرم و مجازات را رعایت کنند.»
استاد مطهری در رابطه با اقدامات برای جلوگیری از جرم و از بین بردن علل وقوع جرم می نویسد؛« این اشتباه است که ما بخواهیم برای جلوگیری از یک جرم یا جنایت فقط روی مجازات فشار بیاوریم باید دید علل وقوع آن جرم و جنایت چیست؟ باید خود آن علل را از بین برد، آنگاه در مورد افراد غیرعادی- که به طور عادی علل و موجبات وقوع جرم وجود ندارد و فقط روی نوعی حالت طغیان، جرمی را مرتکب می شوند- مجازات صورت گیرد. مثالی برای این مطلب می زنم؛ از مقررات لازم، همین مساله سرعت و سبقت در رانندگی است. دائماً توصیه می شود رانندگان داخل شهر از فلان سرعت (مثلاً ۴۰ کیلومتر در ساعت) بیشتر نرانند.
اگر کسی تخلف کرد و ما جریمه سنگینی برایش قائل شدیم، هر مقدار هم جریمه سنگین باشد چنانچه علل وقوع این جرم بررسی نشود مجازات کافی نیست، مخصوصاً در امر رانندگی که اصلاً خودش هم یک مجازاتی دارد یعنی «مجازاتها معها» است، برای اینکه آن کسی که سرعت و سبقت می گیرد و دیوانه وار در شهر یا بیابان حرکت می کند خودش بیش از همه در معرض خطر است. هم آن ماشین و ثروتش در معرض خطر است و هم جانش. ولی در عین حال نه خطر جانی غو مالیف خود عمل مانع او می شود و نه مجازات ها، چرا؟ برای اینکه یک سلسله علل دیگر وجود دارد که از آن طرف او را هل می دهد. مجازات می خواهد مانند یک افسار مانع اش شود اما آن علل دیگر او را تحت فشار قرار می دهد مثلاً شما یک راننده تاکسی را موعظه کنید که خیلی تند نرو، یا برایش مجازات قائل شوید، اما اگر او در شرایطی قرار گرفته باشد که یک ماشین اجاره کرده و از صبح که بیرون می آید چنانچه ۱۲۰تومان درآمد نداشته باشد، زن و بچه اش نباید نان بخورند، چون باید ۶۰ تومان را به صاحب ماشین تحویل دهد والا فردا ماشین را در اختیارش نمی گذارد و ۳۰ تومان هم خرج بنزین و استهلاک و غیره کند، پس ۹۰ تومان باید برای این مخارج حساب کند و لااقل ۳۰ تومان دیگر باید دربیاورد که برای زن و بچه اش خرجی داشته باشد؛ اگر او را هزار جور موعظه کنید و بگویید جان خودت در خطر است، فلان مقدار تو را جریمه می کنند و به زندانت می برند، در مقابل آن فشار که حتماً او از صبح زود پایش را روی گاز می گذارد و به سرعت در خیابان ها حرکت می کند.
به هر حال باید آن ۱۲۰تومان دربیاید. یک جبر بر وجودش حکومت می کند. این است که مجازات سرش نمی شود و موعظه هم در اینجا دیگر موثر نیست. پس اگر ما بخواهیم جلوی او را بگیریم سنگین کردن مجازات کاری را درست نمی کند، از راه علل و موجباتش باید وارد شویم. وقتی از راه علل و موجبات وارد شدیم مثلاً کاری کردیم که او با روزی هفت، هشت ساعت به آرامی کار کردن، خرج زن و بچه اش را دربیاورد، او هم دیوانه نیست که جان خود و سرمایه یی را که در اختیارش است به خطر بیندازد یا خود را گرفتار زندان کند. این مساله در دزدی ها، در شراب خواری ها، در زناها و آدمکشی ها هست، در همه غجرم ها و جنایت هاف است.پس موجبات را باید از بین برد. مثلاً از این طرف بگوییم شراب نخورید و دائماً در صفحه حوادث روزنامه ها غنتایج سوء آن راف بنویسند (و هرکسی که نگاه می کند می فهمد که این مطالب بسیار منطقی است) اما از طرف دیگر تمام موجبات تشویق به شراب خواری وجود داشته باشد، در تمام غزل ها، تصنیف ها و شعرها دعوت به می خوارگی و شراب خوارگی باشد و در تمام مجالس، این امر جزء تعین باشد و تشویق به شراب خواری شود و مغازه مشروب فروشی از هر مغازه دیگری زیادتر باشد، قدم به قدم که هر جوانی می رود یک تابلوی دعوت وجود داشته باشد که از آن «و غیره»ها اینجا وجود دارد، تشریف بیاورید، اینها کار خودش را می کند.»
ایشان درباره مصلحت جمع و فرد می نویسد؛«یک وقت است پای فرد در میان است و یک وقت است پای جمع در میان است. باز مثال به همان پدر و مادر می زنیم که چند پسر و دختر در خانه شان است و همه را هم دوست دارند. یکی از این بچه ها نسبت به دیگران متعدی و متجاوز است. پدر و مادر، تنها این بچه را دوست ندارند که بگویند مطابق میل او رفتار می کنیم. اگر میل هم مقیاس باشد، میل افراد دیگر را نیز باید در نظر بگیرند، یعنی آن کسی که می خواهد از روی کمال محبت با بچه های خودش رفتار کند، گذشته از اینکه میل نباید مقیاس باشد بلکه مصلحت باید مقیاس باشد. همچنین مصلحت جمع باید مقیاس باشد نه مصلحت فرد و چقدر موارد ما می بینیم که مصلحت جمع با مصلحت فرد جور در نمی آید یعنی اگر مصلحت یک فرد را در نظر بگیریم، مصلحت افراد دیگر و بلکه مصلحت آن سازمان و جامعه یی که این فرد جزء آن است از بین می رود و در نهایت، خود آن فرد هم صدمه می بیند. این است که در مواردی مصلحت فرد فدای مصلحت جامعه می شود. و از اینجاست که در مواردی خود محبت -که گفتیم ریشه اش قصد خیر و احسان داشتن است- ایجاب می کند عدم نرمی را، ایجاب می کند خشونت را، ایجاب می کند حداکثر آنچه را که طرف آن را برای خودش بدی تلقی می کند. مثلاً اعدام را، آنجا که پای مصلحت جمع در میان است... ببینید این تعبیر قرآن راجع به مساله قصاص چه تعبیر جامعی است.
می دانیم قرآن در قانون جزایی خود طرفدار قصاص است. در مواردی که کسی به عمد و بدون هیچ عذری بی گناهی و نفس محترمی را از بین می برد، اسلام اجازه قصاص می دهد که او را به مجازات آن شخص اعدام کنند. در اینجا این مساله پیش می آید که حالا او یک نفر را کشته، ما چرا یک نفر دیگر را اضافه کنیم و بکشیم؟، اگر کشتن کار بدی است ما چرا به عنوان قصاص، این کار بد را تکرار کنیم؟ او کار بدی کرده که یک نفر را کشته، آیا ما هم خود او را بکشیم که باز یک انسان کشته باشیم؟، قرآن می گوید؛ «ولکïم فی القصاصً حیوهی یا اولیً الالبابً» (بقره/۱۷۹) کشتن اینچنین را، کشتن و میراندن و اماته تلقی نکنید این را حیات و زندگی تلقی کنید ولی نه حیات این فرد، حیات جمع یعنی با قصاص یک نفر متجاوز، حیات جامعه و حیات افراد دیگر را حفظ کرده اید. شما اگر جلو قاتل را نگیرید، فردا او یک نفر دیگر را خواهد کشت و فردا ده ها نفر دیگر پیدا می شوند و ده ها نفر دیگر را خواهند کشت. پس این را کم شدن افراد جامعه تلقی نکنید، حفظ بقای جامعه تلقی کنید. این را میراندن تلقی نکنید، زندگی تلقی کنید، یعنی قصاص معنایش دشمنی کردن با انسان نیست، دوستی کردن با انسان است.»
احمدرضا توکلی
کارشناس ارشد فقه و حقوق
منابع در روزنامه موجود است
منبع : روزنامه اعتماد