شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

دوره فترت یا زمانه تدبیر؟


دوره اول، «تاسیس» كه در آن طیف چپ جامعه روحانیت مبارز با كسب نظر مساعد رهبری انقلاب، از آن منشعب شد و «مجمع روحانیون مبارز» شكل گرفت. دوره تاسیس را می توان تا زمان رحلت رهبر انقلاب در سال ۶۸ ادامه داد. دوره ای دو ساله كه در آن، طیف چپ تقریباً تمامی اركان قدرت را در اختیار داشت. اما از این سال، دوران «انزوا»ی چپ سنتی و از جمله مجمع روحانیون مبارز فرا می رسد. اوج این دوره كه دوره دوم حیات مجمع روحانیون است، در استعفانامه «سیدمحمد خاتمی» از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در خردادماه سال ۷۱ قابل مشاهده است. استعفایی كه از متن آن، اعتراض به رفتارهای شكل گرفته در حوزه های سیاست و فرهنگ در آن سال ها مشهود بود. دوره انزوا حدود نیمی از عمر ۱۸ ساله مجمع روحانیون را شامل می شود. دوره ای كه به تدریج از سال ۷۴ (انتخابات مجلس پنجم) رو به پایان گذاشت و در دوم خرداد ۷۶ به آخر رسید تا دوره سوم (عصر اصلاحات) آغاز شود. دوره ای كه در آن مجمع روحانیون همچون دیگر گروه های چپ سابق، خرقه اصلاحات پوشید و گرچه در قامت طیف سنتی جریان اصلاحات، ظاهر شد اما همچنان از موثرترین تشكل های این طیف باقی ماند. چنانكه در كنار ریاست جمهوری (سیدمحمد خاتمی)، ریاست مجلس و ریاست فراكسیون دوم خرداد هم به «مهدی كروبی» دبیر و «علی اكبر محتشمی پور» عضو شورای مركزی مجمع روحانیون رسید. ضمن آنكه «سیدمحمد موسوی خوئینی ها» هم در سال های نخست دوره اصلاحات در كنار چهره هایی چون «بهزاد نبوی» مدیریت اصلی شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد را بر عهده داشت. این دوره اما با ضعیف شدن تدریجی جبهه اصلاحات رو به پایان گذاشت. در واقع، در اختیار گرفتن دو قوه از قوای سه گانه توسط اصلاح طلبان، به تدریج اختلافات و تحلیل های متفاوت آنها را پررنگ تر ساخت. این تفاوت ها، عمدتاً حول نوع ارزیابی آنها از جریان دوم خرداد، نسبت آنها با جریان محافظه كار، نوع تعامل با كانون اصلی قدرت، ارتباط آنها با نیروهای دموكراسی خواه خارج از مجموعه نظام و حاكمیت و نیز پاره ای مسائل موردی و تاكتیكی بود. اوج این اختلافات را می توان درون مجلس ششم جست وجو كرد. جایی كه یك طیف فراكسیون دوم خرداد (فراكسیون مشاركت) با مدیریت «بهزاد نبوی» از عملكرد طیف دیگر به رهبری كروبی، انتقاد داشت و آن را «محافظه كارانه» می خواند. در مقابل، كروبی و حامیانش، طیف مقابل را به بی توجهی به مناسبات اصلی قدرت متهم می كردند و این مسئله را زمینه ساز افزایش مشكلات جریان اصلاح طلب می دانستند. با حوادثی كه در آستانه انتخابات مجلس هفتم شكل گرفت (ردصلاحیت نامزدهای اصلاح طلب و اپوزیسیون و تحصن نمایندگان دور ششم)، این اختلافات به شكاف میان دو جریان انجامید. طیف بهزاد نبوی از شركت در انتخابات دوره ششم خودداری كرد اما طیف كروبی، با وجود اعتراض هایی كه به روند انتخابات داشت، در عرصه باقی ماند. خودداری «میرحسین موسوی» و موسوی خوئینی ها از پذیرش كاندیداتوری ریاست جمهوری هم، باعث شد این اختلاف در انتخابات ریاست جمهوری ادامه یابد تا یك طیف از «مصطفی معین» و طیف دیگر از كروبی حمایت كند. این در حالی بود كه معین و نیز هاشمی رفسنجانی درون مجمع روحانیون هم حامیانی داشتند كه حمایت نكردن آنها از كروبی، باعث شد تا او پس از انتخابات مجمع را ترك گوید و به تشكیل حزبی جدید همت گمارد. با رفتن كروبی، اینك رهبری مجمع روحانیون عملاً به دو چهره نزدیك به جبهه مشاركت و سازمان مجاهدین انقلاب سپرده شده است. گرچه خاتمی هم نه به صراحت كروبی، انتقادهایی از این طیف دارد، اما او در سمتی قرار گرفته كه احتمالاً در تصمیم گیری های سیاسی و جهت گیری های تشكیلاتی مجمع روحانیون تاثیر چندانی ندارد. در واقع، «ریاست شورای مركزی» سمتی است كه واگذاری آن به خاتمی، به نوعی ابراز احترام اعضای مجمع روحانیون به او محسوب می شود. وگرنه، تصمیمات اصلی و سیاسی همچنان به دبیركل مجمع بازمی گردد كه مسئولیت آن به موسوی خوئینی ها واگذار شده است. این انتخاب، می تواند مجمع روحانیون را بیش از دوران دبیركلی كروبی، به طیف چپ جبهه اصلاحات (مجاهدین انقلاب و جبهه مشاركت) نزدیك كند. این در حالی است كه خاتمی هم به عنوان نماد فكری هر دو جریان تا حدود زیادی پذیرفته شده است. اظهارات اخیر خاتمی در نقد «جریان سازمان یافته تحجر» و یا تاكید او بر سازماندهی و حفظ نیروهای فعال در دوران اصلاحات از نقاط مشتركی است كه هر دو طیف سنتی و مدرن جناح چپ (و حتی جریان هایی نظیر كارگزاران سازندگی) می توانند حول آن متحد شوند و به فعالیت نزدیك تر بپردازند.
از سوی دیگر، موسوی خوئینی ها هم از نظر مواضع، دیدگاه ها و نیز سابقه تاریخی با طیف چپ جبهه اصلاحات بسیار نزدیكتر از كروبی است. او به ویژه با گردانندگان روزنامه «سلام» كه اینك در شورای مركزی جبهه مشاركت حضور دارند، روابط نزدیك و تا حدودی عاطفی دارد. تا جایی كه هرگاه میان جبهه مشاركت و مجاهدین انقلاب از یك سو و طیف های سنتی از سوی دیگر، اختلافاتی رخ می داد، موسوی خوئینی ها از جمله كسانی بود كه به عنوان «ریش سفید» و «بزرگتر» جبهه دوم خرداد مورد پذیرش هر دو طرف قرار می گرفت.
وجود این سابقه ذهنی در مورد موسوی خوئینی ها است كه گمانه زنی هایی را درباره آینده جبهه دوم خرداد به وجود می آورد گمانه هایی نظیر اینكه با همكاری خوئینی ها و بهزاد نبوی، امكان بازسازی و فعالیت دوباره و جدی تر این جبهه فراهم آید. البته با توجه به شرایط موجود كه اصلاح طلبان در جایگاه اقلیت قرار دارند و دشواری های مشتركی را از سر می گذرانند، احتمالاً تكرار تجربه نیمه اول دهه ۷۰ بتواند برای آنان كارساز باشد. در این میان مجمع روحانیون هم می تواند از یك سو، با فعال شدن خاتمی چتر گفتمانی مناسبی را برای كلیت جریان اصلاح طلب و حتی بخشی از نیروهای خارج از جبهه دوم خرداد بگستراند. از سوی دیگر، با نزدیك تر شدن مجمع تحت رهبری موسوی خوئینی ها به سازمان مجاهدین انقلاب و جبهه مشاركت، كلیت جبهه دوم خرداد هم در راهبردها و تاكتیك های سیاسی همگرایی بیشتری پیدا كنند.
با این حال، به نظر می رسد این همگرایی فرصتی برای حل مشكل كلان و اصلی جبهه دوم خرداد باشد كه می توان آن را عامل اصلی شكاف ها و اختلاف های دوره گذشته دانست. این مشكل اصلی، چیزی نیست جز فقدان یك ساز و كار دموكراتیك درون جبهه ای. ساز و كاری كه در آن برابری و عدالت نه براساس «نفس» تشكل كه برپایه «وزن» آن طراحی شود. در واقع، سال های گذشته در جبهه دوم خرداد شرایط به گونه ای بود كه حق رای یك انجمن یا تشكل كوچك كه مشخص نبود حتی درون صنفی كه ادعای نمایندگی آن را می كرد چه وزن و پایگاهی دارد، با جبهه مشاركت كه حدود ۲۰۰ كرسی دوره ششم مجلس را در اختیار داشت، برابر بود. چنین ساز و كار نامتوازنی نه تنها احزاب اصلی و عمده عضو ائتلاف كه حتی احزاب كوچك و ضعیف آن را راضی نمی كرد. چرا كه در چنین ساختاری، احزاب بزرگ به طور طبیعی از واگذاشتن تصمیمات اصلی و كلان سیاسی به جبهه ائتلافی خودداری می كنند و ترجیح می دهند كه خود راساً وارد عمل شوند. احزاب كوچك هم به طور طبیعی از این وضعیت راضی نیستند؛ چرا كه می بینند برخلاف وعده های اولیه، به بازی گرفته نمی شوند. این وضعیت ناراضی كننده كه آشكارا علل ساختاری دارد، از جمله عوامل اختلافات و مشكلات سال های گذشته اصلاح طلبان بوده است. به نظر می رسد اگر موسوی خوئینی ها و دیگر سران جریان اصلاحات از فرصت به دست آمده برای بازسازی پایه ای جبهه اصلاحات استفاده كنند موقعیت های طلایی دیگر نظیر دوم خرداد ۷۶ (در صورت تكرار) به این آسانی از كف اصلاح طلبان نخواهد رفت. اما اگر قرار باشد دوره جدید به بحث های غیرتشكیلاتی و حداكثر ریش سفیدی ها و گله گذاری ها بگذرد و چهره هایی چون موسوی خوئینی ها حاشیه نشینی را بر سازماندهی سیاسی ترجیح دهند، مجمع روحانیون به نقطه ای می رسد كه دیگر حتی به عنوان «ریش سفید» هم مورد پذیرش گروه های سیاسی چپ نخواهد بود. چرا كه دوره جدید، اقتضائاتی جدید دارد كه همه فعالان سیاسی، فارغ از قد و قامت و وزن و سابقه تاریخی شان ناچار به پذیرش لوازم آن هستند. گذشت زمان نشان خواهد داد كه دور چهارم فعالیت مجمع روحانیون را چه باید نامید: دوره فترت یا زمانه تدبیر؟

محمدجواد روح
منبع : روزنامه شرق