یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

سیره پیامبر رحمت در مواجهه با حرمت شکنان و مرتدّان


سیره پیامبر رحمت در مواجهه با حرمت شکنان و مرتدّان
●پیش درآمد
گفتار و رفتار رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، كه از اوّلی سنّت گفتاری و از دوّمی سنّت كرداری تعبیر می شود، برای همه پیروان آن حضرت حجّت است و بر اساس آموزه قرآنی، آن حضرت اسوه و الگوی مؤمنان معرّفی شده اند. بنابراین، معرفت به این كه آن پیامبر الهی در مواجهه به پدیده های گوناگون در جامعه اسلامی، چه واكنشی نشان می داده، از اهمیت فراوانی برخوردار است و از بایسته های تحقیق و پژوهش به شمار می رود.
هر جامعه ای به خصوص جوامع دینی، دارای ارزش ها و مقدّساتی است كه نزد مردم آن جامعه دارای حرمت است و شكستن قداست این ارزش ها «حرمت شكنی» محسوب می گردد. پدیده هایی مانند «ارتداد» و بازگشت به آیین گذشته، استهزای پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دین اسلام و دشنام گویی به رهبری امّت اسلامی و هجو آن وجود همام با سرودن اشعار، از جمله پدیده هایی است كه از آن ها با عنوان «حرمت شكنی» یاد شده است. آنچه در این جستار مورد بررسی قرار می گیرد موضوع یادشده، در عصر نبوی است; هدف پاسخ دادن به پرسمان های ذیل است: آیا در عصر نبوی، حرمت شكنی در شكل ارتداد از دین، استهزا و هجو پیامبر(صلی الله علیه وآله)و دشنام گویی به آن حضرت و تحقیر مسلمانان توسط افرادی صورت گرفته است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، سیره آن حضرت در برخورد با حرمت شكنان چگونه بوده است؟ و این سیره چه توجیه عقلی و منطقی می تواند داشته باشد؟ پیامدهای این حركت حرمت شكنانه در جامعه چیست؟ انگیزه مرتدان و مستهزئان چه بوده است؟
با مراجعه به منابع اولیه تاریخ اسلام و از جمله قرآن كریم، معلوم می گردد كه چنین پدیده ای در عصر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)وجود داشت و پیامبر رحمت در مواجهه با آن، شدیداً به مقابله برخاسته و مجازات سختی برای مرتدان و استهزاكنندگان در نظر می گرفتند. این شیوه برخورد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و استثنای حرمت شكنان از قاعده رحمت، برای پیروان آن حضرت قابل توجه است.
قابل ذكر است كه این بحث از موضوعات تاریخی است كه كاركردهایی سیاسی و اجتماعی برای جوامع اسلامی دارد و از جمله مواردی است كه تاریخ را به حال می آورد.
●درآمد
▪تعریف «ارتداد» و استهزاء
لغت شناسان «ارتداد» را به بازگشت از چیزی به غیر آن و نیز به بازگشت از اسلام به كفر و روی برگرداندن از آن تعریف كرده اند.۱ آیه شریفه «ولا تَرْتَدُّوا علی أَدبارِكُم فَتَنقلبوا خاسرین» (مائده: ۲۱) نیز بر همین معنای یادشده دلالت دارد.
فقیهان نیز در تعریف مرتدّ نوشته اند: «مرتد» كسی است كه پس از اقرار به اسلام، دوباره كافر شود.۲ تصریح به بازگشت از اسلام، ارتداد آشكار و خدشه ناپذیر است; اما فقهای اسلام موارد دیگری را نیز موجب ارتداد دانسته اند; مانند این كه كسی علی رغم مسلمانی و عدم انكار حقّانیت اصل دین اسلام، مقدّسات و ضروریات دین را مورد تمسخر و اهانت قرار دهد و یا رسالت پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله) را تكذیب كند و یا از سر غرضورزی، به اشكال و ایجاد شبهه در حقایق مسلّم دین بپردازد.۳ فقیه گرانقدر مرحوم محمدحسن نجفی در كتاب ارزشمند جواهرالكلام به معنای اخیر تصریح كرده است.۴
«استهزاء» از واژه «هزو» به معنای چیزی را به شوخی و ریشخند و مسخره گرفتن است. این كار در صورتی كه در مورد مقدّسات و ضروریات دین صورت پذیرد و لازمه آن انكار ضروریات باشد، از جمله مواردی است كه منجر به ارتداد از دین خواهد شد و در صورتی كه این كار از كسی در خصوص پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله) سر بزند، تحت عنوان «سبّ النبی(صلی الله علیه وآله)» قرار گرفته، جرم محسوب می گردد.
▪حرمت شكنان عصر نبوی
موّرخان مسلمان نام كسانی كه در عصر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از دین اسلام بازگشته، مرتد شدند را ثبت و ضبط نموده اند. برخی از اینان به صراحت، از دین اسلام بازمی گشتند و برخی با استهزای پیامبر(صلی الله علیه وآله)و مسلمانان و سرودن اشعار هجوآمیز، دشمنی خود را با اسلام علنی می كردند. در میان این افراد، كسانی وجود دارند كه سابقه مسلمانی نداشتند و مرتد محسوب نمی شدند، اما جرمشان در هجو و سبّ پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسخره كردن او با سرودن اشعار هجوآمیز ثابت است.
در ذیل، ابتدا به معرفی «حرمت شكنان عصر نبوی» پرداخته و سپس سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) در برخورد با آنان ذكر شده است:
۱. عبداللّه بن سعد بن ابی سرح: وی از مسلمانان اولیه و از كاتبان وحی بود كه همراه مهاجران مكّه به مدینه هجرت كرد.۵ او در مدینه فریفته شد و با گریختن به مكّه به قریش پناه برد و در تحقیر مسلمانان و پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قرآن كریم تلاش نمود. عبداللّه در مكّه ادعا می كرد كه همانند محمد(صلی الله علیه وآله) قران نازل می كند.۶برخی مفسرّان شأن نزول آیه «وَ من قال ساُنزل مثلَ ما انزلَ اللّه» (انعام: ۹۳) را درباره عبداللّه بن سعد مرتد دانسته اند.۷ هر یك از موّرخان كه نام او را برده اند، به ارتداد نیز تصریح دارند.۸ برخی از تاریخ پژوهان نوشته اند: قراینی در دست است كه نشان می دهد عبداللّه هنگام اقامت در مدینه، همچون جاسوسی دو جانبه به سر می برد.۹ او مرتكب خیانت به مسلمانان شده بود، به طوری كه عمّار یاسر در روز شورا به او گفت: تو چه وقت خیرخواه مسلمانان بوده ای؟۱۰ پیداست كه اگر عبداللّه مرتكب خیانت نشده بود، عمّار یاسر چنین سخنی به او نمی گفت.
ابن ابی سرح وقتی پس از ارتداد، به مكّه گریخت، ادعا می كرد: «من هر طور دلم بخواهد محمد(صلی الله علیه وآله) را به آن سو وا می دارم. او می گوید: بنویس: عزیزٌ حكیمٌ، من می گویم: علیم حكیم و او تصدیق می كند.»۱۱ یادآوری این نكته ضروری است كه این سخنی است كه عبدالله پس از ارتداد و فرار به مكّه، ادعا كرده است، نه این كه واقعاً چنین كاری صورت گرفته و پیامبر(صلی الله علیه وآله) سخن او را تصدیق نموده باشند تا این كه ما در مقام دفاع از پیامبر(صلی الله علیه وآله)، اصل ماجرا را انكار كنیم. این كه برخی تاریخ پژوهان در مقام دفاع از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ردّ اتّهام عبداللّه در تصدیق سخنانش توسط آن حضرت ـ كه در جای خود ضروری و قابل تحسین است ـ اصل داستان عبداللّه بن سعد را از نظر روایت جعلی و از نظر درایت ناپذیرفتنی و انگیزه جعل را برخی تعصّبات قومی و قبیلگی دانسته اند، به نظر نادرست می آید.۱۲ در هر حال، عبداللّه بن سعد از جمله افرادی است كه پس از ارتداد و بازگشت از دین، به مكه و به سوی مشركان آن دیار گریخت و در تحقیر مسلمانان تلاش نمود.
۲. عبداللّه بن خطل: بنابر نوشته ابن هشام، عبداللّه بن خطل مسلمانی بود كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را به عنوان كارگزار زكات (مصدّق) به همراه مردی از انصار اعزام نمود. او همچنین غلام مسلمانی داشت كه در خدمتش بود. در منزلگاهی به غلام دستور داد حیوانی ذبح كند و غذا تهیه نماید و خودش به خواب رفت. وقتی بیدار شد، غلام دستور او را اجرا نكرده بود. او غلام مسلمان را كشت و سپس مرتد گردید. واقدی می گوید: ابن خطل پس از ارتداد به مكّه گریخت و وقتی مكیان پرسیدند چرا به مكّه آمده است گفت: من دینی بهتر از دین شما نیافتم.۱۳
یعقوبی می نویسد: او مرد انصاری را كه همراهش بود، كشت و گفت اطاعت تو و محمد(صلی الله علیه وآله) واجب نیست.۱۴ آلوسی نیز همانند ابن هشام مقتول را غلام عبداللّه معرفی كرده، می نویسد: او پس از كشتن غلامش مرتد گردید.۱۵
بنابراین، این فرد دو جرم مرتكب شد: یكی كشتن مسلمانی و دیگری ارتداد از دین.
۳و۴. فَرْتَنا و قریبه: این دو زن از كنیزان عبداللّه بن خطل بودند كه با آوازخوانی، به هجو پیامبر و سبّ و دشنام آن حضرت می پرداختند.۱۶ مرحوم صاحب جواهر نیز از این دو كنیز، كه با آوازخوانی پیامبر(صلی الله علیه وآله)را هجو می كردند، یاد نموده است.۱۷
۵. مقیس بن حبابه:۱۸ وی مسلمانی بود كه برادرش توسط یكی از انصار به خطا كشته شده بود. او با این كه دیه برادر مقتول خود را دریافت كرد، قاتل را كشت.۱۹مقیس پس از ارتكاب این جنایت، با حالت شرك به سوی قریش بازگشت و مرتد گردید.۲۰
یعقوبی به كشته شدن او در حالت كفر و ارتداد تصریح كرده است.۲۱ بنابراین، مقیس نیز مانند عبدالله بن خطل مرتكب دو جرم شد: قتل نفس و ارتداد از دین.
۶. حویرث بن نقیذ بن وهب: وی از استهزاكنندگان و آزاردهندگان رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در مكه بود. او از جمله افرادی است كه هنگام مهاجرت دختران پیامبر(صلی الله علیه وآله)از مكه به مدینه به آنان حمله كرد و به زمینشان انداخت.۲۲ یعقوبی علاوه بر آزار دادن پیامبر(صلی الله علیه وآله) توسط حویرث می نویسد: او به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)سخنان زشت می گفت.۲۳
۷. ساره كنیز عمرو بن هاشم: این زن از آزاردهندگان پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و علاوه بر آن، به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دشنام می داد.۲۴ ساره پیش از فتح مكه هم نامه حاطب بن ابی بلتعه را، برای رساندن خبر حركت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سوی قریش می برد كه توسط حضرت علی(علیه السلام) دستگیر شد.۲۵ بنابراین، او هم پیامبر را سبّ می نمود و هم برای دشمنان مسلمانان جاسوسی می كرد.
۸. هند بنت عتبه: این زن همسر ابوسفیان و از دشمنان سرسخت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بود. او در جنگ اُحُد به همراه همسرش شركت كرد و هرگاه به وحشی غلام جبیر بن مطعم، می رسید او را به انتقام جویی تحریك می كرد. او به همراه دیگر زنان قریش، شهدای اسلام را در جنگ احد مثله نمود، به طوری كه از گوش و بینی آنان برای خود خلخال و گردنبند ساخته بود. هم اوست كه كبد حمزه عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به دندان گرفت. بنا بر نوشته مرحوم آیتی، این زن گستاخی و هرزگی را از حدّ گذراند.۲۶
۹. هبّار بن اسود: وی نخستین كسی است كه به زینب، دختر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، در حال هجرت از مكه به مدینه، حمله نمود و باعث سقط جنین او گردید.۲۷
۱۰. عصماء امّ المنذر بنت مروان: او از زنان تیره بنی خُطمه بود كه در مجالس اوس و خزرج، با سرودن اشعار، مردم را علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله)تحریك می كرد. علاوه بر این، او آن حضرت را سبّ می نمود.۲۸
۱۱. كعب بن اشرف: او شاعری یهودی بود كه با شنیدن خبر پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، به مكّه رفت و به قریش تسلیت گفت. وی با سرودن اشعار درباره كشته شدگان بدر، قریش را به انتقام از مسلمانان تحریك می كرد. او پس از بازگشت به مدینه، شروع به سرودن اشعار عشقی و جنسی درباره زنان مسلمان نمود و این كار موجب آزردگی خاطر مسلمانان گردید.۲۹▪سیره پیامبر رحمت در برخورد با حرمت شكنان
شیوه برخورد پیامبر(صلی الله علیه وآله) با مرتدان، مستهزئان و دیگر حرمت شكنان، به خصوص در فتح مكّه، قابل توجه است. رفتار ایشان با اهل مكّه ـ شهری كه در آن بیست سال ایشان را به انواع گوناگون، آزار و تحقیر كرده بودند ـ نجیبانه و در خور یك پیغمبر رحمت بود; بسیاری از بدخواهان و دشمنان را عفو كردند، اما ده تا دوازده نفر را استثنا نمودند.۳۰ آن حضرت روز پیروزی مكه را روز «مرحمت» نامیدند و برخی اصحاب را كه آن روز را روز انتقام و «ملحمه» می نامیدند، نهی فرمودند. ایشان سه گروه را امان دادند: هركس وارد مسجد گردد; هر كس به خانه ابوسفیان وارد شود; یا هر كه در خانه خود بماند و در را به روی خود ببندد.۳۱ با این حال، آن پیامبرالهی و الگوی مؤمنان از این قاعده عمومی رحمت، عده ای را با اسم معیّن، استثنا نمودند و فرمودند: هر كجا اینان را یافتید، بكشید، گرچه به پرده كعبه چنگ زده باشند.۳۲ از یازده نفر افراد یادشده، نُه نفرشان از كسانی اند كه در فتح مكّه از قاعده رحمت استثنا شدند و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آنان را مهدورالدّم اعلان كردند.۳۳ این استثنا از قاعده رحمت، نشانگر آن است كه گاهی رفتار مخالفان اسلام پیامدهایی به دنبال دارد كه نمی توان به سادگی از آن اغماض نمود و با تسامح گذشت. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هر ستمی را، تا آن جا كه متوجه شخص ایشان بود عفو و اغماض می كردند و به انتقام برنمی خاستند و تنها در آن جا خشم می گرفتند كه حرمتی از حرمات و حقّی از حقوق الهی و اجتماعی مورد تجاوز واقع می شد.۳۴ آن حضرت در مسائل اصولی، هرگز نرمش نشان نمی دادند، در حالی كه در مسائل شخصی فوق العاده نرم و مهربان بودند. بنابراین، نباید میان این دو (مسائل شخصی و اصولی) خلط شود و اگر قرآن خطاب به رسول خدا(صلی الله علیه وآله)می فرماید: «فَبِما رحمهٔ من اللّهِ لنتَ لهُم و لو كُنتَ فظّاً غلیظ القلب لا نفضّوا من حولك» (آل عمران: ۱۵۹) مراد تندخو و خشن نبودن در رهبری و مدیریت است. نه انعطاف در مسائل اصولی.۳۵
بر همین اساس، محمد بن مسلم از امام باقر(علیه السلام) نقل كرده است كه مردی از قبیله هُذیل، به پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله) دشنام می گفت. خبر به پیامبر رسید. حضرت فرمودند: چه كسی او را كفایت می كند؟ دو نفر از انصار اعلان آمادگی كردند و به ناحیه «عربه» در نزدیكی مدینه رفتند. آنان مرد دشنام دهنده را یافتند و گردن زدند و نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) بازگشتند. محمد بن مسلم می گوید از امام باقر(علیه السلام)پرسیدم: اگر الان هم كسی سبّ پیامبر(صلی الله علیه وآله) كند، باید كشته شود؟ امام باقر(علیه السلام) فرمودند: اگر بر خودت نمی ترسی، او را بكش.۳۶ پیامبری كه در مسائل اصولی و رعایت قوانین الهی و آنچه مربوط به حقوق الهی و اجتماعی است، چنین با صلابت و قاطعیت می باشند، در سلوك فردی و شخصی نرم و ملایم هستند. بدین روی، وقتی فردی یهودی به بهانه این كه از پیامبر(صلی الله علیه وآله)طلب كار است، در كوچه جلوی آن حضرت را می گیرد و هرچه پیامبر(صلی الله علیه وآله)با نرمش رفتار می كنند، یهودی خشونت بیش تری از خود نشان می دهد، این رفتار پیغمبرانه او موجب می شود كه یهودی همان جا، مسلمان گردد.۳۷
▪سرنوشت حرمت شكنان
از حرمت شكنانی كه نام آن ها برده شد، برخی كشته شدند و برخی امان گرفتند. عبدالله بن سعد بن ابی سرح، كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را مهدور الدّم معرفی كرده بود، فرار كرد و به عثمان، برادر رضاعی اش پناه برد. عثمان از پیامبر(صلی الله علیه وآله) در جمع اصحاب برای او امان خواست. حضرت سكوتی طولانی نمودند و سپس فرمودند: بله. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به اصحابشان فرمودند: «چرا او را نكشتید؟ من سكوت كردم تا یكی از شما گردن او را بزنید.» مردی از انصار گفت: چرا اشاره نكردید؟ فرمودند: «پیامبر با اشاره كسی را نمی كشد.» ابن ابی سرح به بزرگی جرم خود اعتراف داشت و با این كه امان یافته بود، امّا بر جان خود هراس داشت.۳۸
قابل توجه است كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) در حالی كه بر اجرای حكم الهی درباره مرتدّی همچون عبدالله بن سعد پافشاری می كنند، اما این نكته اخلاقی را نیز رعایت می كنند كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) با اشاره كسی را نمی كشد یا شایسته نیست این گونه بكشد.
عبدالله بن خطل، كه به دلیل ارتداد و كشتن مسلمانی بی گناه، توسط پیامبر(صلی الله علیه وآله)خونش مباح گردیده بود، در حالی كه خود را به پرده كعبه آویخته بود، به وسیله ابوبرزه اسلمی و سعید بن حریث كشته شد.۳۹
مقیس بن حبابه نیز در همان روز فتح مكه، در حال ارتداد به دست نمیلهٔ بن عبداللّه كشته شد. او علاوه بر ارتداد، مسلمانی را هم كشته بود.۴۰
دو كنیز عبدالله بن خطل، كه با آوازخوانی، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را هجو می كردند و به دستور پیامبر خونشان مباح شده بود، یكی از آن ها كشته شد و دیگری فرار كرد و بعدها از پیامبر(صلی الله علیه وآله) امان خواست و حضرت او را امان دادند.۴۱
حویرث بن نقیذ، كه از استهزاكنندگان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دشنام دهنده به آن حضرت بود و علاوه بر آن، به دختران پیامبر(صلی الله علیه وآله)در هجرت از مكه به مدینه حمله كرده بود، توسط پیامبر(صلی الله علیه وآله) خونش مباح گردید، و به دست علی(علیه السلام) كشته شد.۴۲
ساره كه علاوه بر دشنام به پیامبر(صلی الله علیه وآله)، برای مشركان مكّه جاسوسی نموده و در فتح مكه مهدورالدّم شده بود، به روایت مقریزی، در همان روز كشته شد; اما به روایت ابن اسحاق، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به او امان دادند تا بعدها زیردست و پای اسبی كشته شد.۴۳
هند دختر عتبه، یكی از چهار زنی كه روز فتح مكه دستور كشتن آن ها داده شد، با تمام گستاخی ها و هرزگی هایی كه انجام داده بود، در فتح مكه، در میان زنان قریش، ناشناس نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمد و درخواست عفو و گذشت نمود. پیامبر(صلی الله علیه وآله)از وی درگذشتند و اسلام و بیعت او را پذیرفتند.۴۴
هبّار بن اسود، كه به زینب، دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله)، حمله كرده و باعث سقط جنین او شد و آن حضرت دستور داده بودند هر كجا او را یافتند، بكشند، فرار كرد و پنهان گردید و پس از فتح مكه و در بازگشت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از «جعرانه» ناگهان بر ایشان درآمد و بر پیامبر سلام داد و شهادتین بر زبان جاری ساخت و گفت: ای پیامبر خدا، من از تو گریختم و خواستم به كشور عجمان روم، اما بزرگواری و بخشندگی تو را به یاد آوردم و به گذشت تو از كسانی كه با تو نادانی كرده اند، امیدوار شدم. ای پیامبر خدا، ما مردمانی مشرك بودیم و خدا ما را به وسیله تو به راه آورد و ما را نجات بخشید. اكنون از نادانی من درگذر و از بدی های من چشم بپوش كه من به گناه خود اعتراف دارم و به بدكاری خویش اقرار می كنم. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در پاسخ وی گفتند: تو را بخشیدم. خدا درباره ات نیكی نمود و تو را به اسلام هدایت كرد و اسلام، گذشته را از میان می برد.۴۵
در این جا، باید توجه داشت كه میان برخورد تسامحی در مسائل اصولی با حرمت شكنان و برخورد كریمانه همراه با عفو و گذشت پس از اظهار ندامت خاطی، فرق است.
علاوه بر افرادی كه در فتح مكه به دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله) مورد تعقیب قرار گرفتند و برخی كشته شدند و برخی دیگر امان یافتند، كعب بن اشرف و عصماء بنت مروان نیز به فرمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به قتل رسیدند. همان گونه كه گفته شد، عصماء در مجالس اوس و خزرج با سرودن اشعار پیامبر(صلی الله علیه وآله) را دشنام می داد و مردم را علیه ایشان تحریك می كرد. در میان قبیله «بنی خطمه» تنها یك نفر به نام عمیر بن عدی مسلمان بود. عمیر با شنیدن دشنام پیامبر(صلی الله علیه وآله) توسط آن زن، او را كشت و خبر كشتن را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) رساند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) كار او را یاری خدا و رسولش نامیدند.۴۶ برخی گفته اند: عمیر نابینا بود و پیامبر(صلی الله علیه وآله) پس از این واقعه، او را «عمیر بصیر» نامیدند.۴۷
ابن سعد می نویسد كه در روز كشته شدن دختر مروان، مردانی از «بنی خطمه» به دین اسلام درآمدند.۴۸
كعب بن اشرف، شاعر یهودی، نیز كه با سرودن اشعار عشقی و جنسی درباره زنان مسلمانان موجب آزردگی خاطر آنان گردیده بود و علاوه بر آن، مشركان مكّه را پس از جنگ بدر، علیه مسلمانان تحریك می كرد، به دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله)كشته شد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) با شنیدن تحریكات و سروده های كعب فرمودند: چه كسی شرّ او را از مسلمانان باز می دارد؟ محمد بن مسلمه اعلام آمادگی كرد و با تلاش فراوانی كه كرد، در نهایت او را كشت. وقتی خبر كشته شدن آن شاعر یهودی به پیامبر(صلی الله علیه وآله)رسید، فرمودند: الحمدللّه رب العالمین كه حق تعالی شرّ دشمن خود را از ما كفایت كرد.۴۹
محققان سیره ابن هشام به نقل از سهیلی نوشته اند: به سبب دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله)در كشتن كعب بن اشرف است كه در فقه، وجوب قتل كسی كه پیامبر(صلی الله علیه وآله)را سبّ كند، پیش بینی شده است.۵۰
لازم به ذكر است كه حكم اوّلیه در مورد چنین حرمت شكنانی این است كه كشته شوند و اگر برخی از آنان مورد عفو قرار گرفته و امان یافته اند، یا به سبب مصالح اسلامی بوده و یا برخورد كریمانه نبوی و رحمت الهی شامل آنان گردیده است.
●پیامدهای حرمت شكنی و هشدار قرآن
حرمت شكنی از طریق ارتداد از دین، توهین به مقدّسات و استهزا و دشنام گویی، به ویژه دشنام به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و رهبری امّت اسلامی، خطری است كه باورهای دینی یك جامعه را تهدید می كند. حرمت شكنی از طریق ارتداد و استهزا، شیوه ای است كه یهودیان در مبارزه با دین اسلام در عصر نبوی در پیش گرفتند. قرآن كریم نسبت به رفتار خطرناك آنان، كه بسیار زیركانه صورت می گرفت، هشدار می دهد; آن جا كه می فرماید: «و قالت طائفهُٔ من اهلِ الكتاب آمنوا بالّذی اُنزل علی الّذینَ آمنوا وجه النّهار واكفروا آخره لعلّهم یرجعون» (آل عمران: ۷۲) اینان با اظهار مسلمانی در آغاز روز، و ابزار ندامت در پایان آن، به دنبال ضربه زدن به اسلام و بدبین كردن مردم نسبت به آن و تضعیف باورهای مسلمانان بودند، به ویژه كه یهودیان در چشم مردم مدینه اهل علم و دانش به شمار می آمدند.۵۱
قرآن كریم در آیات دیگر نیز به مسلمانان هشدار می دهد كه دشمنان اسلام به صورت پنهانی به دنبال كشاندن آنان به ارتداد هستند. اینان از ضعف ایمان و دنیاطلبی برخی مسلمانان سوء استفاده كرده، درصدد بودند كه آن ها را به بازگشت از دین وادار كنند.۵۲
استهزا و به ریشخند گرفتن نیز شیوه همیشگی مخالفان انبیا(علیهم السلام) بوده است; قرآن كریم می فرماید: «ما یأتیهم من رسول الاّ كانوا به یستهزءون.» (حجر: ۱۱) پیامد این كار آن بود كه موجب مقابله به مثل می گردید و درگیری های مذهبی را در جامعه دامن می زد. و شاید به همین دلیل قرآن كریم از این كه مسلمانان به خدایان غیرمسلمانان دشنام دهند، نهی كرده است.۵۳
لازم به ذكر است كه قرآن ارتداد و استهزای دشمنان اسلام را آگاهانه معرفی كرده، می فرماید: «واِذا عَلِمَ من آیاتِنا شیئاً اتّخذها هُزُواً.» (جاثیه: ۹) به همین روی، راغب اصفهانی در ذیل آیه مزبور، می نویسد: آنچه دلالت بر خُبث باطنی مستهزئان دارد این است كه برخی با علم و آگاهی این كار را انجام می دهند.۵۴ درباره مرتدّان نیز می فرماید: پس از این كه حجّت بر آنان تمام شد و حق و هدایت را شناختند، باز هم از دین برگشتند.۵۵
از دیگر پیامدهای منفی ارتداد از دین و استهزای آن، از یك سو، از بین رفتن وحدت دینی در جامعه و دچار شدن آن به هرج و مرج دینی است و از سوی دیگر، جنگ روانی و پراكندگی فكری و عقیدتی در جامعه به وجود می آید كه دیگر قابل جبران نخواهد بود. شاید فلسفه این كه آموزه های دینی ما می گوید: یك مسلمان باید دین خود را با تحقیق و از روی برهان و استدلال انتخاب كند، به طوری كه پس از گزینش، هیچ عاملی نتواند او را دچار تردید و دودلی نماید، همین است كه سوء استفاده كنندگان نتوانند باورهای او را تضعیف نمایند و به سادگی او را از دین خارج كنند.●انگیزه های ارتداد از دیدگاه قرآن۵۶
كسانی كه پس از گرایش به اسلام، دوباره از آن بازمی گشتند، انگیزه های گوناگونی داشتند و دشمن نیز از راه های گوناگون، برای كشاندن آنان به ارتداد بهره می جست. انگیزه های مرتدان را از دیدگاه قرآن می توان در موارد ذیل خلاصه نمود:
۱. ترس از فشار و غلبه دشمنان: از شیوه های كفّار برای بازگرداندن پیروان حق از مسیر خود، شكنجه و آزار و تهدید است. قرآن در این باره به مسلمانان هشدار می دهد كه «كافران پیوسته با شما مسلمانان كارزار كنند تا آن كه اگر بتوانند شما را از دین خود برگردانند.» (بقره: ۲۱۷) و در جای دیگر می فرماید: «برخی چون رنج و آزاری از دشمنان دین در راه خدا ببینند، عذاب خلق را با عذاب خدا برابر می شمرند.» (عنكبوت: ۱۰); یعنی ترس از آزار و شكنجه در راه خدا، آنان را از ایمان به كفر می كشاند. بهترین نمونه ترس از دشمن كه در تاریخ اسلام، موجب شد عده ای از مسلمانان به فكر بازگشت از دین بیفتند، شایعه شهادت پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله) در جنگ اُحد است كه قرآن شدیداً این گونه افراد را سرزنش می كند.۵۷
۲. دنیاطلبی: از دیگر انگیزه هایی كه باعث بازگشت از دین می شود «دنیاخواهی» است. از مصادیق بارز افراد دنیاخواه، عبدالله بن سعد بن ابی سرح است كه قرآن از او این گونه یاد می كند: «ولكِن من شرَحَ بالكُفر صدراً...» (نحل: ۱۰۶) و انگیزه كفر و ارتداد او را در آیه بعد، «دنیاطلبی» و ترجیح دنیا بر آخرت می داند.۵۸ ارتداد مدعیان دروغین نبوّت همچون اسود عنسی، مسیلمه كذّاب و طلیحه بن خویلد نیز به همین انگیزه بوده است.۵۹
۳. توطئه و خیانت: یكی از شیوه های مبارزه با اسلام و كشاندن مسلمانان به ارتداد و ایجاد تردید در ایمان و عقیده آنان، این بود كه برخی ابتدا تظاهر به اسلام می كردند و سپس با آن مخالفت ورزیده، منكر می شدند. از اصلی ترین صحنه گردانان این جریان یهودیان بودند. قرآن می فرماید: «بسیاری از اهل كتاب آرزو دارند كه شما را از ایمان، به كفر برگردانند، به سبب رشك و حسدی كه بر ایمان شما می برند، پس از آن كه حق بر آن ها آشكار گردید. (بقره: ۱۰۹) همان گونه كه در بحث پیامدهای حرمت شكنی در جامعه گفته شد، عده ای از دانشمندان یهود با یكدیگر تبانی كرده بودند كه صبح گاهان به خدمت پیامبر(صلی الله علیه وآله)برسند و به ظاهر ایمان بیاورند و در آخر روز، از اسلام بازگردند و چنین وانمود كنند كه ما صفات محمد(صلی الله علیه وآله) را از نزدیك مشاهده كردیم; با آنچه در تورات دیده ایم منطبق نبوده است، تا از این راه مردمان را نسبت به دین اسلام بدبین كنند.۶۰
۴. دوستی با كفّار: برخی با این كه راه هدایت را از ضلالت تشخیص می دهند، اما به دلیل ارتباط دوستانه ای كه با كفّار دارند، از دین بازمی گردند. قرآن از منافقانی كه آگاهانه و تنها به سبب دوستی با كفّار و مخالفان پیامبر(صلی الله علیه وآله) دچار ارتداد شده اند، به بدی یاد كرده است.۶۱
۵. دشمنی با پیامبر(صلی الله علیه وآله): از دیگر انگیزه های بازگشت از دین، دشمنی با پیامبر(صلی الله علیه وآله) و متقابلاً دوستی با كفّار است. قرآن كریم كسانی را كه به این انگیزه، به مخالفت با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)برخاسته، راهی غیر از طریق اهل ایمان پیش می گیرند، وعده جهنّم و جایگاه بدی داده است. مرحوم شیخ طوسی در تفسیر ارزشمند تبیان می نویسد: این آیه (نساء: ۱۱۵) درباره ابوطعمه بن ابیرق است كه به سبب دشمنی با پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و دوستی با كفّار، راه ارتداد در پیش گرفت و مدینه را به سوی مشركان مكه رها كرد.۶۲
برخی از منافقان پس از استفاده از امكانات مسلمانان، با پیامبر(صلی الله علیه وآله) دشمنی ورزیدند و راه ارتداد در پیش گرفتند. روزی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در سخن رانی خود در تبوك، از مخالفان به بدی یاد كردند. جلاس بن سوید گفت: اگر سخن پیامبر راست باشد، ما از خر پست تر باشیم. عامر بن قیس صدای او را شنید و گفت: سخن پیامبر درست است و شما از خر پست ترید. وقتی پیامبر به مدینه آمدند، عامر ماجرا را برای آن حضرت گزارش داد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)جلاس را خواستند و او آن مطالب را انكار كرد و با دروغ، سوگند یاد كرد. عامر هم پس از سوگند گفت: «خدایا، با نزول آیه ای مرا تأیید كن.» پیامبر و مؤمنان آمین گفتند. آیه ۷۴ سوره توبه نازل گردید. جلاس پس از رسوایی توبه كرد و پیامبر(صلی الله علیه وآله) توبه او را پذیرفتند.۶۳
لازم به ذكر است كه خداوند در آیه یادشده، صرف بدگویی منافقان از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را «كفر» نامیده و با تعبیر «و لقد قالوا كلمهٔ الكفر» از آن یاد كرده است.
رفتار رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با منافقانی كه آنان را می شناختند و در ارتداد آنان تردید نداشتند، همراه با اغماض و تسامح و مدارا بود; زیرا در عمل، در میان مسلمانان همان شهادت لسانی ملاك اسلام به شمار می آمد.۶۴ قرآن كریم گروهی از منافقان را، كه با یكدیگر تبانی كرده بودند تا پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در راه بازگشت از تبوك به قتل برسانند، ولی پیامبر(صلی الله علیه وآله) توسط جبرئیل از جریان آگاهی یافتند و آنان را از مسیر خویش دور ساختند،۶۵ مرتد محسوب داشته، از آنان با عباراتی مانند «قد كَفرتُم بعد ایمانكُم» (توبه: ۶۶) «لقد قالوُا كلمهَٔ الكُفر» و «كفروا بعدَ اسلامِهِم» (توبه: ۷۴) یاد كرده است.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) از حذیفه الیمان پرسیدند: آیا آنان را شناختی؟ گفت: هیچ یك را نشناختم آن حضرت نام یكایك آنان را بردند. حذیفه گفت: چرا دستور نمی دهید تا آنان را بكشند؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمودند: دوست ندارم عرب بگوید: محمد(صلی الله علیه وآله)وقتی توسط یارانش به پیروزی رسید، به كشتن آنان پرداخت.۶۶ علّامه طباطبایی ذیل آیه یادشده می نویسند: عفو و بخشش اینان مصلحتی بوده است، نه این كه آنان توبه كرده باشند.۶۷
●پاسخ به یك سؤال
ممكن است سؤال شود كه چرا دین اسلام برای مرتدان و دشنام دهندگان پیامبر(صلی الله علیه وآله)(سابّ النبی) و دیگر حرمت شكنان این چنین مجازات (اعدام) سختی را در نظر گرفته است، در حالی كه این دین، دین رحمت و رأفت و تسامح و تساهل و پرهیز از خشونت است؟
در پاسخ باید گفت: اولاً: در نظر گرفتن مجازات سخت برای حرمت شكنان و مرتدان و استهزاكنندگان مقدّسات منحصر به دین اسلام نیست، بلكه همه ادیان آسمانی و غیرآسمانی در مقابل مخدوش شدن اصول و شكسته شدن حرمت ها موضع داشته اند.۶۸
ثانیاً، دین اسلام دقیقاً به همین دلیل كه دین محبت است، دشنام گوی پیامبر و استهزاكننده ارزش ها را محكوم به مجازات می داند. محبت و تقدّس ملازم یكدیگرند. ستون خیمه دین مقدّسات است. انسان خداوند را سرچشمه همه مقدّسات می داند. این كه پیامبر، قرآن، انبیاء(علیهم السلام) و ائمه(علیهم السلام) برای مؤمنان و مسلمانان و پیروان ادیان الهی مقدّسند، از آن روست كه به سرچشمه قدس، كه خداوند قدّوس است، مرتبطند. مگر می شود دیانتی از سویی، در اوج محبت و صفا و رأفت باشد و از سوی دیگر، نسبت به آنان كه حریم تقدّس و محبت را می شكنند سخت گیری نكند؟ آن محبت ها و نیز سخت گیری ها، همه با توجه به كمال انسان معنا پیدا می كنند.۶۹
نویسنده:علی غلامی دهقی
پی نوشت ها
۱ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق مرعشلی، بی جا، دارالكتب العربی، بی تا، ص ۱۹۸
۲ـ جعفربن الحسن الحلّی، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، با تعلیقات سید صادق شیرازی، چاپ سوم، قم، استقلال، ۱۴۱۲ ق، ج ۴، ص ۹۶۱
۳ـ محمد ابراهیم جنّاتی، «ارتداد از دیدگاه مذاهب اسلامی»، كیهان اندیشه، ش ۵۴، ۱۳۷۳، ص ۴۴ـ۴۵
۴ـ محمدحسن النجفی، جواهر الكلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق محمود القوچانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعهٔ السابعه، ج ۴۱، ص ۶۰
۵ـ محمدبن سعد، الطبقات الكبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالكتب العلمیهٔ، الطبعهٔ الاولی، ۱۴۱۰ ق، ج ۷، ص ۳۴۴
۶ـ احمد بن ابی یعقوب (المعروف بالیعقوبی)، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، د. ت، ج ۲، ص ۵۹ ـ ۶۰
۷ـ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، تصحیح سیّد طیب جزائری، چاپ سوم، قم، مؤسسه دارالكتاب، ۱۳۶۷، ص ۲۱۰ ـ ۲۱۱
۸ـ عبدالملك بن هشام، السیرهٔ النبویهٔ، تحقیق مصطفی السّقا و غیره، بیروت، دار احیاء التراث، ۱۴۱۳ ق، ج ۴، ص ۵۱ ـ ۵۲ / محمدبن سعد، همان/ یعقوبی، همان / محمد بن جریر الطبری، تاریخ الامم و الملوك، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، د. ت، ج ۳، ص ۱۱۹ ـ ۱۲۰ / احمد بن حجر العسقلانی، الاصابهٔ فی تمییز الصّحابه، تحقیق عادل احمد و غیره، بیروت، دارالكتب العلمیه، ۱۴۱۵ ق، ج ۴، ص ۹۴ـ ۹۵
۹ـ سید جعفر شهیدی، «عبداللّه بن سعد بن ابی سرح»، مجله یغما، سال ۲۵، ش ۱۱، ۱۳۵۱ ش، ص ۶۶۶
۱۰ـ محمد بن جریر طبری، همان، ج ۴، ص ۲۳۳
۱۱ـ عزّالدین بن الاثیر، اسدالغابه فی معرفهٔ الصّحابه، بیروت، دارالفكر، ۱۴۰۹ ق، ج ۳، ص ۱۵۵
۱۲ـ سیدجعفر شهیدی، همان، ص ۶۵۸ـ۶۶۶
۱۳ـ ابن هشام، همان، ج ۴، ص ۵۲ / طبری، همان، ج ۳، ص ۵۹ / محمدبن عمر واقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۴ ق، ج ۲، ص ۸۵۹ ـ ۸۶۰
۱۴ـ یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۵۹ـ ۶۰
۱۵ـ محمود شكری الالوسی، بلوغ الارب فی معرفهٔ احوال العرب، تصحیح محمد بهجهٔ الاثری، بیروت، دارالكتب العلمیهٔ، ۱۳۱۴ هـ.، ج ۱، ص ۲۳۶
۱ـ محمد بن سعد، همان، ج ۲، ص ۱۰۳ / ابن هشام، همان، ج ۴، ص ۵۲ / یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۶۰ / آلوسی، همان
۱۷ـ محمدبن حسن النجفی، همان، ج ۴۱، ص ۴۳۴
۱۸ـ ابن هشام (ج ۴، ص ۴۱۰) «حبابه» نوشته، در حالی كه طبری (ج ۳، ص ۵۹) «صبابه» ثبت كرده است.
۱۹ـ یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۶۰
۲۰ـ ابن هشام، همان / محمدابراهیم آیتی، تاریخ پیامبراسلام، چاپ پنجم، تهران، دانشگاه تهران، ص ۵۶۳
۲۱ـ یعقوبی، همان
۲۲ـ ابن هشام، همان، ج ۴، ص ۵۲
۲۳ـ یعقوبی، همان
۲۴ـ ابن هشام، همان / یعقوبی، همان
۲۵ـ محمدابراهیم آیتی، همان، ۵۶۳
۲۶ـ طبری، همان، ج ۲، ص ۵۰۱، ۵۰۲، ۵۱۲ و ۵۲۴ / محمدابراهیم آیتی، همان، ص ۶۵۴
۲۷ـ طبری، ج ۲، ص ۴۷۰ / ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفهٔ الصّحابه، همان، ج ۴، ص ۶۰۸ ـ ۶۰۹
۲۸ـ محمد بن عمر واقدی، ج ۱، ص ۱۷۲، ۱۷۴ / امین الاسلام الطبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، قم، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، ۱۴۱۷ ق، ج ۱، ص ۱۸۵
۲۹ـ طبری، همان، ج ۲، ص ۴۸۸ ـ ۴۸۹
۳۰ـ عبدالحسین زرین كوب، بامداد اسلام، تهران، امیركبیر، چاپ ششم، ۱۳۶۹، ص ۳۷
۳۱ـ طبری، همان، ج ۳، ص ۱۱۶ / ابن هشام، همان، ج ۴، ص ۵۱ ـ ۵۲ / ابن سعد، همان، ج ۲، ص ۱۰۳ / یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۵۹ ـ ۶۰ / آلوسی، همان، ج ۱،ص ۲۳۶
۳۲ـ ابن هشام، همان، ج ۴، ص ۵۱ـ۵۲ / ابن سعد، همان / یعقوبی، همان / امین الاسلام طبرسی، همان، ج ۱، ص ۲۲۳ ـ ۲۲۴
۳۳ـ ابن سعد، همان، ج ۲، ص ۱۰۳
۳۴ـ همان، ج ۱، ص ۲۷۵
۳۵ـ مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، چاپ چهاردهم، تهران، صدرا، ۱۳۷۴، ص ۲۳۲ ـ ۲۴۲
۳۶ـ محمد بن یعقوب الكلینی، الفروع من الكافی، تصیح و تعلیق علی اكبر غفاری، چاپ دوم، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۲، ج ۷، ص ۲۶۷ / محمدحسن نجفی، همان، ج ۴۱، ص ۴۳۳ ـ ۴۳۴
۳۷ـ مرتضی مطهری، همان، ص ۲۳۶ ـ ۲۳۷
۳۸ـ ابن هشام، همان، ج ۴، ص ۵۱ ـ ۵۲ / ابن اثیر، همان، ج ۳، ص ۱۵۵ / ابن حجر عسقلانی، همان، ج ۴، ص ۹۴ ـ ۹۵ / واقدی، همان، ج ۲، ص ۸۵۵
۳۹ـ ابن هشام، همان / واقدی، همان، ج ۲، ص ۸۷۵
۴۰ـ یعقوبی، همان، ج ۱، ص ۲۶۷ / واقدی، همان
۴۱ـ امین الاسلام طبرسی، همان، ج ۱، ص ۲۲۳ ـ ۲۲۴
۴۲ـ ابن هشام، همان، ج ۴، ص ۵۳ / واقدی، همان / ابن سعد، همان، ج ۲، ص ۱۰۳
۴۳ و۴۴ و۴۵ـ محمدابراهیم آیتی، همان، ص ۵۶۳ ـ ۵۶۴
۴۶ـ واقدی، همان، ج ۱، ص ۱۷۲ ـ ۱۷۴ / امین الاسلام طبرسی، همان، ج ۱، ص ۱۸۵
۴۷ـ آیتی، همان، ص ۲۹۵
۴۸ـ ابن سعد، همان، ج ۲، ص ۲۰ـ۲۱
۴۹ـ رفیع الدّین اسحاق ب محمد همدانی، سیرت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله)با تصحیح اصغر مهدوی، چاپ دوم، تهران، انتشارات خوارزمی، ج ۲، ص ۶۳۸ ـ ۶۴۲
۵۰ـ ابن هشام، همان، ج ۳، ص ۵۸
۵۱ـ محمد ابن احمدالانصاری القرطبی، الجامع لاحكام القرآن، بیروت، دارالفكر، ۱۴۱۹ ق، ج ۲، ص ۸۵
۵۲ـ در این باره، ر. ك: بقره: ۱۰۹ـ ۲۱۷ / آل عمران: ۱۰۰ و ۱۴۹ / نساء: ۱۳۷ و ۱۳۸
۵۳ـ انعام: ۱۰۸
۵۴ـ راغب اصفهانی، همان، ص ۵۴۰
۵۵ـ آل عمران: ۸۶ / محمد: ۲۵
۵۶ـ این قسمت از مقاله بی نام «آزادی بیان (ارتداد)»، مجله حوزه، ش ۴۲ ـ سال ۶۹، ص ۴۹ ـ ۶۳ استفاده شده است.
۵۷ـ آل عمران: ۱۴۴
۵۸ـ عبد علی بن جمعهٔ العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، با تصحیح سیّد هاشم رسولی محلّاتی، قم، مطبعهٔ الحكمهٔ، بی تا، ج ۳، ص ۹۰
۵۹ـ نگارنده، واقعه ردّه یا شورش نومسلمانان پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، فصل «مدعیان دروغین پیامبری»، (پایان نامه كارشناسی ارشد، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، بهار ۱۳۷۹
۶۰ـ محمدبن احمد قرطبی، همان
۶۱ـ محمد(صلی الله علیه وآله): ۲۵ـ۲۶
۶۲ـ محمدبن حسن الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، د. ت، ج ۳، ص ۳۲۸
۶۳ـ فضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، تهران، ناصرخسرو، بی تا، ج ۵، ص ۷۸ ـ ۷۹
۶۴ـ عبدالحسین زرین كوب، كارنامه اسلام، چاپ چهارم، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۹، ص ۲۴
۶۵ـ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۷ ق، ج ۹، ص ۳۵۳
۶۶ و۶۷ـ سید محمدحسین طباطبایی، همان / ص ۳۴۵
۶۸ـ عطاءاللّه مهاجرانی، نقد توطئه آیات شیطانی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ هفدهم، ۱۳۷۸، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۵
۶۹ـ همان، ص ۱۴۲ ـ ۱۴۴
منبع:ماهنامه معرفت ، شماره ۵۲
منبع : خبرگزاری فارس